طبق خبر کارگران هفت تپه شخصی به اسم آمیلی به عنوان مدیر اداری اسد بیگی حکم اخراج ابراهیم عباسی، چهره محبوب کارگران هفت تپه و از نمایندگان صالح آنها را از کانال واتس آپ شخصی خود اعلام کرده است. ظاهرا اسد بیگی که دامنه دزدی و اختلاسش چنان عظیم بود که حتی دوستان و رفقای هم مسلک او در حاکمیت هم نتوانستند آنرا پرده پوشی کنند و مجبور به محاکمه اش شدند، برای توطئه چینی علیه کارگران هفت تپه آزاد است. حکم اخراج ابراهیم عباسی توسط نماینده کارفرمای اختلاس گر، از طرفی کمال پر رویی، و بیشرمی مشتی بیشرف پولدار و استثمارگر را که امروز نه تنها در هفت تپه بلکه بر کل ایران حاکمند، نشان میدهد و از طرف دیگر جبونی شان را که جرات روبرو شدن حتی با یک کارگر و اعلام حضوری اخراج وی را ندارند به نمایش میگذارد. پشت حکم گستاخانه "واتس آپی" آقای آمیلی دنیایی از ترس و هراس از کارگران هفت تپه، از اعتبار، محبوبیت و نفوذ ابراهیم عباسی ها خوابیده است.

طبق روال هر ساله مدتی است کارنوال مضحک "تعیین دستمزد" از طرف مزدبگیران حکومتی، در قالب کارشناس و محقق در باره زندگی چند ده میلیون کارگر و خانواده های آنها، راه افتاده است. چانه زنی بر سر میزان نیاز و "سبد معیشتی کارگران"، آمار و ارقام و تورم و سطح زندگی و انواع پرت و پلا گویی های دیگر که گویا قرار است بر اساس آن "نیاز خانواده کارگری" و حداقل مزد سال آتی رقم بخورد و "توافقی عادلانه" حاصل و به جامعه اعلام شود در جریان است. کارنوالی که بوی تعفن آن در اجلاس "کمیته تعیین دستمزد"، در اشک تمساح ریختن عوامل خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار برای وضع فلاکت بار طبقه کارگر و... انسان را خفه میکند.

در جامعه ای که بر اساس آمار حکومتی ها ٩٥ درصد کارگران شاغل قرارداد موقت دارند و در صد بیکاران بالای نصف نیروی آماده بکار است، در جامعه ای که، حتی بر اساس خط فقر تعیین شده از طرف حکومت، بخش بزرگی از طبقه کارگر آن چند برابر زیر خطر فقر زندگی میکنند، کارنوال "تعیین دستمزدی" که شامل بخش کوچکی از نیروی شاغل این طبقه میشود، بیش از اندازه نفرت انگیز است. ظاهرا در محافل خودشان با منت گذاشتن بر سر طبقه کارگر، بحث ٢٥ درصد افزایش دستمزد را به بیرون "درز" داده اند تا عکس العمل جامعه را سبک سنگین و نهایتا دود سفید "توافق" را به جامعه پمپاژ کنند. این درجه بی شرمی و بی حیایی، این درجه چاپلوسی و حقه بازی، این درجه دریوزگی عده ای مزد بگیر حکومتی نمیتواند باعث نفرت عمیق هر انسان شرافتمندی نشود.

مقدمه: ٤٢ سال از انقلاب ٥٧ میگذرد، انقلابی که توده مردم محروم در انجام آن نقش اساسی داشتند و در شکست آن هم بیشترین لطمات را خوردند. انقلابی که بعد از گذشت ٤٢ سال هنوز سایه اش بر فضای سیاسی جامعه ایران ملموس است. نگاه به تحولات آن دوره برای ما کمونیستها در دوره کنونی و در فضای پرتلاطم امروز ایران، ارزش و جایگاه ویژه ای دارد. درسها و تجربیات انقلاب ٥٧، تاثیرات آن بر تاریخ سیاسی ایران و منطقه، نقش آن در روانشناسی جامعه و تاثیر آن بر موقعیت امروز جنبش کارگری و کمونیستی و استفاده از آن تجربه در خدمت انقلاب آتی مد نظر ما نکاتی هستند که در این نوشته و برمتن اوضاع کنونی به آن می پردازیم. تلاش میکنم به تاثیرات آن انقلاب بر تحولات امروز جامعه و تجربیات آن در خدمت پیشروی جنبش کارگری و کمونیستی در امروز نگاهی بیندازم.

اخیرا برنامه ای از صدا و سیما جمهوری اسلامی پخش شده است و یکی از مهمانان برنامه با لباس کردی و "فرنجی" (جلیقه نمدی که دوره های قدیم در مناطق کوهستانی خصوصا اورامانات میپوشیدند) در برنامه حضور یافته است. مجری برنامه از او میپرسد این لباس چوپانی چیست که پوشیدید. جناب "دکتر" در تمجید از لباس خود و اینکه این "لباس یادگار زمان کاوه آهنگر و نماد آزادی از چنگال ظلم و بیگانگان" است، میگوید و مجری نیز ضمن آفرین گویی به او به تعریف و تمجید از زیبایی لباس فوق می پردازد. برنامه گویا مربوط به دو یا سه سال پیش است که معلوم نیست به چه دلیلی دوباره پخش شده است.

این ماجرا سوژه و بهانه ای شد تا قشری از روشنفکران متعصب ناسیونالیست کرد، از نمایندگان کرد مجلس شورای اسلامی تا طیفی از افراد در اپوزیسیون دست به تحریکات قومی بزنند. طیفی که تشبیه لباس کردی جناب "دکتر" به لباس چوپان را توهین به فرهنگ و مقدسات خود دانسته و خونشان به جوش آمده و در تقدیس لباس کردی دست به تحریک زدند. عده ای آرشیوهای قدیمی خود را زیر و رو کردند تاعکس های خود با لباس کردی را بازیابند و به نمایش بگذارند، در تمجید از لباس به عنوان "هویت" و افتخارات یک "ملت" نوشتند و گفتند و شعر سرودند. "خشمگین ترین" آنها در تحقیر و توهین و بی حرمتی به غیر کرد زبانان هر مرزی را درنوردیدند و ظرفیت فاشیستی خود را به نمایش گذاشتند.

جدال و کشمکش کارگران هفت تپه با دولت و قوه قضائیه بر سر سرنوشت هفت تپه و اسدبیگی به پدیده ای جدی در فضای سیاسی ایران تبدیل شده است. جدالی که ابعاد آن بسیار فراتر از خود اسدبیگی و شرکت هفت تپه است و تاثیرات و عواقب آن، شکست و پیروزی در آن نیز قطعا به کارگران هفت تپه و اسدبیگی و حامیانش محدود نمیشود. صف بندی در این جدال صف طبقه کارگر ایران در مقابل دولت و صاحبان سرمایه اعم از خصوصی و دولتی است. امروز در راس این جدال کارگران هفت تپه، بعنوان پیشقراولان طبقه کارگر در این کشمکش، قرار دارند. این حقیقت مسائل هفت تپه و خواست و مطالبات، بحث و جدلها، تاکتیک و سیاستهای آنها را در ابعاد وسیع مورد توجه قرار داده است. حساسیت به هفت تپه و سخنگویان و رهبرانش به درست ناشی از جایگاه مهم این بخش در جدال امروز طبقه کارگر ایران با حاکمیت و کل طبقه سرمایه دار است. این موقعیت امکانات جدی و درهای زیادی را بر روی این بخش از طبقه کارگر و رهبران و نمایندگان آنها باز کرده است. بعلاوه چشم و گوش جمهوری اسلامی و ارگانهای سرکوب و دستگاه تحمیق آنها را نیز باز کرده است. آنها نیز به این شرایط و به موقعیت کارگران هفت تپه آگاهند و در تلاشند این "کانون بحرانی" را به هر شکلی خاموش کنند و از این کانال طبقه کارگر را قدمی به عقب برانند.