همراه با فروكش كردن اعتراضات خیابانی، بورژوازی، در قدرت و در اپوزیسیون، فضا و فرصتی برای مقابله و مهار کردن خیزش انقلابی مردم در ایران پیدا کردند. بورژوازی در قدرت در تلاش برای باز پس گرفتن دستاوردهای این انقلاب در جریان، محتاطانه دست به تهدید میزند و بورژوازی در اپوزیسیون تلاش میکند این خیزش را به محملی برای بهبود موقعیت خود تبدیل کند. اگر جمهوری اسلامی در چگونگی مقابله یکدست نیست، اپوزیسیون بورژوایی نیز بر سر سهم هر بخش و لایه آن در قدرت هنوز به توافقی نرسیده اند. هر دو بخش علاوه بر نمایندگان رسمی خود، نمایندگان، سخنگویان، دستگاه تبلیغی و پروپاگاندای غیر رسمی خود را برای شکل دادن به اذهان عمومی به کار انداخته اند.
برای اپوزیسیون راست فروکش کردن اعتراضات توده ای فرصتی بود جهت تبدیل مسابقه جلب توجه ارتجاع جهانی به خود، به مرکز ثقل تحولات آتی! اینها همراه با جمهوری اسلامی "نفس راحتی" از "آرام شدن اوضاع" کشیدند و سراغ باد زدن بازار پیدا کردن مشتری برای جنس بنجل خود در میان ارتجاع جهانی و قالب کردن آن بعنوان مرکز تحولات سیاسی در جامعه و "تنها روزنه امید" به آینده بهتر، رفتند.

در ایندوره در میان احزاب و سازمانها و گروههای سیاسی راست، كشمكشها و ابراز وجودها، انشقاق و جدایی ها، اتفاق و یار گیری های جدید، نمایش پلاتفرم و منشورها با پرچمهای مختلف و به نام "نمایندگی" از مردم ایران یا این و آن "ملیت" در آسمان اپوزیسیون به گردش در آمدند. در میان این طیف حول پلاتفرم و منشورها و ادعا و آرزوهای "طلایی" آنها برای آینده ایران و جایگاه "رفیع" هر گروه و جریانی در این آینده، سطوح مختلفی از جدل و كشمكش تا سطح فحاشی و فرهنگ نازل در فضای مجازی راه افتاده است. تقابل "تمامیت ارضی ایران"، "یكپارچگی ایران"، "سلطنت" با "تجزیه طلبی" و ضدیت با "مركز گرایی"، "جمهوریت" و "فدرالیسم" و تقسیم قدرت میان "ملیتهای" ایران و سهم هر كدام از "نمایندگان" آنها به نام "انقلاب و قیام ژینا"، "انقلاب زن، زندگی، آزادی" به راه افتاده است. مسابقه ای زیر پرچم "مدافعین" "جنبش مهسا" در جریان است و نامربوط ترین مسائل به مردم را به آن اویزان و زیر آن می چینند. حزب ما در مورد اپوزیسیون پرو غرب ایرانی و اهداف ارتجاعی آنها كم نگفته است. در این نوشته به تبلیغات و تحریكات قومی، "فدارالیسم" و "حقوق اقلیها" و رابطه آن با تحولات در خود جامعه خواهم پرداخت.


چه اتفاقی افتاده است؟

نگاهی به مجادلات در میان نیروهای راست، تبلیغات مختلف ملی گرایانه، ناسیونالیستی و تحریكات نژاد پرستانه و قومی در این جدالها، ممكن است هر ناظر بی خبری را به این نتیجه برساند كه موجی از ملی گرایی در ایران راه افتاده است. بی تردید ناسیونالیسم به عنوان ایدئولوژی بورژوایی در ایران مانند همه جوامع بورژوایی پدیده ای واقعی است كه روزانه توسط دولت و میدیای رسمی آن و جریان های سیاسی بورژوایی در اپوزیسیون بازتولید میشود. اما هجمه كنونی و از زیر آوار چند هزار سال بیرون کشیدن "پرچمهای ملی" و تبدیل لباس و فرهنگ و سنت های به تاریخ سپرده شده به هویت "ملی" انسانها، تاریخ نگاری جعلی از انشقاق ها فعلا میان "مرکز" (اسم رمز فارس زبانان) و در آینده میان "کورد" و "تورک" و "بلوچ" و ... ، باد زدن و تقدیس آن و فضای كنونی این نیروها، مطلقا انعكاس رشد ملی گرایی در جامعه ایران نیست.
جامعه ایران و تحولات یك دهه گذشته آن، خیزشهای بزرگ توده ای در این یك دهه و تحولات هفت ماهه گذشته، عكس این تصویر وارونه از جامعه و رابطه مردم با هم را نشان میدهند. جنب و جوش ناسیونالیستی دوره اخیر بیان پیشروی جنبشهای ناسیونالیستی و ملی گرایانه در بطن جامعه نیست. دوره رشد ملی گرایی نه تنها در ایران كه در ابعاد جهانی نیز، نسبت به چند دهه گذشته، فروكش كرده است. فضای موجود در اپوزیسیون راست، از شکافها تا ائتلافها، بر متن ناكامی های جنبش های ملی گرایانه و بازتاب تشتت و اغتشاش در احزاب ناسیونالیستی درایران است. فضای كنون ناشی از تشتت در اپوزیسیون راست و به هم خوردن صفوف به ظاهر متحد آنها، انشقاقها و جدالها و كشمكش های درون این خانواده است. ناكامی اپوزیسیون راست نه فقط در تامین هژمونی، که حتی در زدن رنگ خود به گوشه کوچکی از خیزش و اعتراض آزادیخواهانه این دوره و شكست پروژه های مختلف آنها و جواب نه جامعه به سیاست و برنامه های راست، امروز در چنین اشكالی خودنمایی میكند.
تلاش اپوزیسیون راست، از سلطنت طلب و جمهوری خواه تا احزاب ناسیونالیست كرد و انواع و اقسام گروههای مختلف قومی، برای شكل دادن به نیرویی به ظاهر "متحد"، قابل اعتنا و اتكا برای دولتهای غربی و جلب حمایت آنها، تاریخی طولانی دارد. استراتژی این اپوزیسیون همیشه، گذار از جمهوری اسلامی بدون دخالت طبقه كارگر و اقشار محروم و انقلاب پایین و دست بدست كردن قدرت از بالای سر مردم و به كمك دول غربی و دست نخوردن ماشین دولتی بوده است، استراتژی كه با تحولات انقلابی ایندوره و جنبشی که نشان داد نه فقط مصمم است که میتواند پیروزی هایی را علیه حکومت بدست بیاورد، این دوره دود شد و هوا رفت. تلاش راست در نشان دادن چهره "متمدن و دمكرات" از خود و تمرین "حكومت داری" و تقسیم "قدرت" میان خود با تحولات اخیر پوچ از آب در آمد.
جریان سلطنت طلب و ناسیونالیسم پرو غرب به رهبری رضا پهلوی برای مقابله با رادیکالیسم و چپ گرایی "انقلاب سوم" در جریان و نفوذ عمیق رادیکالیسم کارگری در فضای سیاسی و اعتراضی جامعه و همچنین کم کردن خسارات ناشی از ناكامی ها و شكست پروژه و برنامه های راست در تاثیر گذاری بر این اوضاع و بی مهری دول غربی به آنان، مستقیما به عنوان جریانی فاشیستی عرض اندام كردند. توسل رضا پهلوی به راست افراطی با شمشیر "تمامیت ارضی"، علیه "تجزیه طلبی" و "تجزبه طلبان" در کنار تبلیغات نژاد پرستانه آریایی، زمینه را برای خزیدن حزب دمكرات و بقیه جریانات ناسیونالیستی به سنگر دفاعی و رد "اتهام" "تجزیه طلبی" و متقابلا داغ کردن بازار تحریكات و تبلیغات قومی و ناسیونالیستی بیشتری كشاند. رضا پهلوی و قمپز در کردنهای بیمایه در "گذشت نکردن از یک وجب از خاک پاک ایران"، بهانه ای به احزاب ملی، بویژه احزاب ناسیونالیست کرد و ... برای ابراز وجود بعنوان "نماینده" مردم کرد زبان، ترک زبان و .... داد. به این ترتیب تقسیم بندی های قومی و ملی در فضای اپوزیسیون راست، از احزاب تا "متفکرین" و سخنگویان رسمی و غیر رسمی آن، علنا در مقابل جدال متحدانه طبقه كارگر، زنان، جوانان و مردم آزادیخواه برای آزادی و رفاه قرار گرفت. فضای این بخش از اپوزیسیون امروز مملو از برنامه ریزی و چکونگی تقسیم قدرت در آینده پس از جمهوری اسلامی و مملو از نفرت از "مرکز" یا "تجزیه طلب" و ... است. فضایی که سر سوزنی به فضای متحد مردم آزادیخواه در داخل ایران ربطی ندارد، اما میتواند آنرا مسموم و زهر آگین کند.
تبلیغات جریانات بی ریشه و اولترا راست طرفدار سلطنت، فرهنگ عقب مانده این طیف، لمپنیسم عریان و تهوع آور آنها، تكرار اتهامات جمهوری اسلامی و حزب اللهی های سابق علیه مردم غیر فارس زبان و گروههای مختلف ملی و ناسیونالیستی و تحریكات آنان، در جبهه مقابل و از جمله در میان انواع احزاب و سازمان و گروهای قومی، به خزیدن بیشتر به سنگر محلی گرایی و تقدیس ملی گرایی و تحریكات قومی علیه فارس زبانان، اعلام رسمی بیگانگی با هر شعار، ترانه و .... فارسی زبان و "از خود ندانستن" درد آنان، انجامیده است. بطوریکه امروز شاهد فضایی مسموم و آلوده به نفرت، مملو از فاصله و انشقاق و کینه به نام "حق ملت من"، "ضدیت با مرکز گرایی" یا دفاع از "تمامیت ارضی" و .... در این اپوزیسیون و حواشی روشنفکری آن هستیم. ظاهر متحد امروز "کورد" و "تورک" و "بلوچ" و عرب" و .... علیه "مرکز"، مسابقه ستمکشی بیشتر از آنها در بطن خود نفرت علیه یکدیگر به "جرم" "سازش با مرکز"، "ستم کمتر" یا "بیشتر"، "مقاومت کمتر" یا "بیشتر" و .... می پروراند. میدانی که باب دل احزاب ناسیونالیست کرد، فرصتی برای به جیب زدن و ملاخور كردن مقاومت مردم آزادیخواه در کردستان ، به رهبری کمونیستها، علیه تعرض ارتجاع اسلامی به انقلاب و محل تولد مهسا امینی، است.
اینجا به ادعاهای ناسیونالیستهای كرد و تحریكات و تبلیغات آنها در دل تحولات انقلابی این دوره و تلاش آنها برای پوشاندن لباس ملی به اعتراضات مردم آزادیخواه در كردستان مختصرا خواهیم پرداخت.


فدرالیسم و دولت غیر متمركز

همچنانكه گفتم ما به کرات در مورد ناسیونالیسم پرو غرب، همراهان ضد كمونیست آنها كه از حاكمیت كنده شده و به این اپوزیسیون رانده شده اند، یا نیروهای سلطنت طلب و هواداران شبه فاشیست و لمپن رضا پهلوی و پروژه شكست خورده و نوستالژیک "بازگشت به گذشته" نوشته ایم. اینجا بحث اساسا به جریانات قومی و فدرالیست چی و ادعا و تبلیغات این دوره آنها محدود میشود. پایه اصلی این جریانات بدلایل مختلف كردستان است و پیوستن مجدد حزب دمكرات به عنوان حزب اصلی جنبش ناسیونالیسم کرد در ایران به گروههای طرفدار فدرالیسم قومی، به این تحرك نیروی بخشیده است. آلترناتیو این طیف "فدرالیسم قومی" به عنوان سیستم حكومتی جانشین جمهوری اسلامی است. آلترناتیوی که با شکست امریکا در افغانستان وعراق و سناریوی قومی کردن خاورمیانه، سالها بود شانس خود را برای جزب نیرو از دست داده بود و حتی برای خود این احزب هم برجستگی گذشته را نداشت، در این مدت و در دل تشتت صفوف راست مجددا احیا شده است. بحث فدرالیسم به عنوان مدلی از حكومتی "غیر متمركز" و تقسیم قدرت میان "ملیتهای" مختلف بار دیگر در صفوف گروههای قومی و مذهبی و ناسیونالیستی رو آمده است. این جریانات برای توجیه "فدرالیسم قومی" ادعا میكنند كه مخالف سیستم متمركز مركزی هستند و "فدرالیسم قومی" راهی برای ممانعت از تمرکز قدرت است. میگویند نمونه های آلمان، سویس و ... كه به شكل فدرالی اداره میشوند بیان درست بودن این سیستم و كار كردن آن است.
فدرالیستچی های قومی ما سیستم فدرالی کشورهایی چون آلمان، امریکا و کانادا و ... را که بر اساس تقسیمات جغرافیایی و نه تقسیمات قومی اداره میشود را با فدرالیسم قومی پیشنهادی شان که بر اساس قوم، ملیت و خاک تعیین میشود، یکی جا میزنند و آدرس اشتباه به مخاطب میدهند.
طرفداران "فدرالیسم قومی" در ایران، و از جمله احزاب و گروههای ناسیونالیست كرد و... ، طرفدار تقسیم قدرت میان خود به نام "تقسیم قدرت میان ملتها" هستند. بر این اساس ابتدا كشور ایران میان انواع "ملیتها"، "قومها" و... تقسیم میشود و در هر قسمتی حكومتی "فدرال" اعمال قدرت میكند و در چهار چوب قوانین و توافقاتی كه شده است زیر نظر حكومت مركزی هستند. در این سیستم بعلاوه حكومت مركزی، تركیبی است از نمایندگان "اقوام و ملیتهای" ایرانی بر اساس وسعت سرزمین، منابع زمینی و تولیدی و جمعیت و...، در یک کلام بر مبانی وزن هر "ملت" در جامعه! اگر بر همین اساس پیش برویم دلیلی ندارد كه فردا انواع دسته بندی های مذهبی هم خواهان تقسیم انسانها بر اساس مذهب نباشند و زیر عنوان "فدرالیسم مذهبی" خواهان سهیم شدن در قدرت نشوند؟! این نسخه ظاهرا "دمکراتیک" و "متمدنانه" که "حقوق" بخشهای مختلف مردم را به رسمیت می شناسد، مستقل از ارتجاعی بودن و تراشیدن هویتهای كاذب برای انسانها و خصوصا برای طبقه كارگر و مردم محروم و همسرنوشت، بعلاوه باروتی برای راه انداختن جنگهای قومی و مذهبی است. نمونه جنگهای کوچه به کوچه ای که به یمن سناریوی قومی کردن خاورمیانه و تشکیل دولتهای موزائیکی در افغانستان، عراق، سوریه، لیبی، لبنان و... به راه انداختند و میلیونها انسان بیگناه را قربانی کردند.
اختراع انواع زبان، ملت، ستم ملی، تقابل مرکز با این "زبانها" و "ملل" و .... در فضای این نیروها که سر سوزنی به واقعیات، مکانیزم و سوخت و ساز طبیعی در جامعه و در بخشهایی که اینها ادعای دفاع و یا نمایندگی آنها را دارند، موج میزند. پشت این تصویر "رویایی" که نیروهای ناسیونالیست از فدارلیسم قومی و "آشتی ملتها" میدهند حمام خون نهفته است.
چنین سیستمی در همان اولین قدم طرح خود، و نه حتی تاسیس، كشمكش و جنگ بر سر شهر و روستا و کوچه خیابان را با خود دارد. این كه صاحب هر شهر یا روستایی كدام "ملیت" یا "قوم" و یا منتسبین به كدام مذهب است، اولین و شاید مسالمت آمیز ترین مسئله خواهد بود. در این سیستم هر شهروندی مستقل از خواست خود، مستقل از عدم باور به این هویتهای کاذب، مهر تعلق به "ملت" و یا "قومی" را بر پیشانی دارد و بر مبنای این هویت جعلی در شهر زندگی خود از حقوقی محروم و یا از حقوقی برخوردار خواهد شد. در این طرح سراپا ضد انسانی، ابتدا همه شهروندان بر اساس ملیت به "كرد"، "ترك"، "فارس"، "عرب"، "بلوچ"، "تركمن"، "لر" و... تقسیم میشوند و سرزمین هر "ملت" را نیز باید وجب به وجب مشخص كرد.
در این سیستم حکومتی باید معلوم كرد تهران متعلق به کدام"ملت" است؟! تكلیف كسانی كه چند نسل در تهران زندگی میكنند و آذری، عرب، بلوچ یا كرد زبان اند را چگونه باید مشخص كرد؟ آیا محله "کرد زبانان" تهران را از "ترک زبانان" و "فارسی زبانان" و .... جدا میکنند؟ آیا محله کرد زبانان زیر قوانین حکومت "کوردستان فدرال" خواهد بود؟ باید معلوم كرد كه ارومیه و یا نقده میان ترك زبان و كرد زبان به كدامیک تعلق دارد. بالاخره اهواز میان فارس، عرب و لر زبان و... به كدام قوم یا ملت تعلق دارد. در این شهر مردمی زندگی میكنند كه تعلقات مذهبی شیعه، سنی، مسیحی، ارمنی، آشوری را دارند و باید معلوم كرد كه در جنگلستانی كه هویت تراشان قومی برای مردم درست میكنند تكلیف مردم منتسب به این مذاهب چه خواهد شد.
تجربه یوگوسلاوی و تهیه شناسنامه قومی برای شهروندانی که تا دیروز مستقل از داشتن و نداشتن هر مذهب و منتسب به هر ملیتی، زندگی مسالمت آمیزی را در کنار هم داشتند، مسلح کردن مردم به نام دفاع از سرزمین مادری، دامن زدن به جنگ شهر به شهر، کوچه به کوچه و خانه به خانه بر سر "سرزمین ملت من" و تباهی زندگی میلیونها انسان، ضد انسانی بودن این نسخه سیاه و تجربه شده را نشان میدهد.
كسی كه تقسیمات قومی را برسمیت می شناسد و برای مردم هویت میتراشد، دلیلی ندارد و نمیتواند هویت تراشی های مذهبی و متعلقات عقب مانده و ضد انسانی آنرا برسمیت نشناسد. كم نیستند جریانات ابن الوقت مذهبی كه اگر فضا امكان بدهد، درست مانند قوم پرستان، در چنین مردابی با تحریكات مذهبی و با تاریخی از جدالهای صلیبی، جنگ مذهبی راه بیندازند. نقش مخرب و ارتجاعی نیروهایی چون مجاهدین، سلفی ها، انواع باندهای مذهبی خود جمهوری اسلامی، جندال اسلام ها و... هم كه هر یک درست مثل ناسیونالیستها سر در آخور دولتی مرتجع دارند، در چنین وضعیتی روشن است. امروز بخشی از این گروهها در ائتلافهای احزاب و سازمانهای ناسیونالیستی حضور دارند. احزاب ناسیونالیست كرد تاریخی از همكاری با جریانات مذهبی و تاریخی از دفاع از ارتجاع اسلامی را با خود دارند. تقدس فرهنگ عقب مانده دوران خانخانی، تقدس سنت ضد زن و مذهب سنی و دفاع از شریعت و اسلام، بخشی از تاریخ این جریانات از حزب دمكرات كردستان تا انواع شاخه های ناسیونالیسم كرد در تركیه و عراق و سوریه است. ناسیونالیسم و مذهب در حقیقت ابزار در بند كشیدن و در زنجیر ماندن و اسیر كردن طبقه كارگر برای تامین جیب حاكمیتها بورژوایی از جمله نوع "كردی" آن است.
تقسیم مردم یك مملكت ۸۵ میلیون نفری به انواع "ملل" و تقسیم كشور ایران میان آنها و تعیین مرز و بوم هر كدام چیزی جز تحمیل یک عقبگرد تاریخی و راه انداختن جنگهای صلیبی، كشتارهای قومی و مذهبی میان مردم همسرنوشت نیست. اینكه عده ای سوداگر سیاسی و عقب مانده و مرتجع برای رسیدن به امیال خود چنین نقشه شومی را میریزند و مردم را در جامعه ای مانند ایران به تقسیمات موازئیكی و جدال و خونریزی بر سر هر وجب خاك و تعیین تعلق آن به یك "قوم و ملت" هستند، شغل كثیفی است كه نیروهای راست و ناسیونالیست دنبال میكنند.
اینها در بهترین شرایط رهبران دستجات پاكسازی ها قومی و مذهبی، فاشیستی از نوع یوگسلاوی، رواندا، لیبی و سوریه و ... هستند. اینها نمایندگی مردم كردستان را نمیكنند، كردستان میدان یكه تازی اینها نیست. جامعه شهری كردستان از اینها عبور كرده است كه به آن برخواهم گشت. این یك میراث كهنه و عقب مانده و نامربوط و یك وصله ای نچسب است كه عده ای آگاهانه تلاش میكنند با تحریك احساسات عقب مانده و باد زدن تعلقات كور قومی و مذهبی به طبقه كارگر، زنان و مردم آزادیخواه در كردستان یا ایران تحمیل كنند.


تحولات اخیر، كردستان و سهم ناسیونالیسم كرد

استراتژی احزاب ناسیونالیست كرد در تمام طول تاریخ چیزی جز شراكت در قدرت و گرفتن سهم نبوده است. من در نوشته قبلی خود زیر عنوان "ناكامی در اپوزیسیون راست، زلزله در ناسیونالیسم كرد"، به تفصیل در این مورد نوشته ام. امروز و در دل انشقاق و جدال در صفوف اپوزیسیون راست و ترك برداشتن صف ناسیونالیستهای كرد در "مركز همكاری احزاب کردی"، ناسیونالیستهای كرد، پا به پای طرفداران سلطنت و مدافعان "تمامیت ارضی"، دست به تحریكات قومی و به علاوه تحریفات زیادی در مورد تحولات اخیر و نقش مردم كردستان زده اند.
تحولات دوره اخیر و خروش مردم محروم بدنبال قتل مهسا امینی، انفجار كینه و نفرت تلنبار شده كارگران و اقشار محروم، زنان و نسل جوان علیه جمهوری اسلامی بود. طغیانی كه سراسر ایران را فرا گرفت و كشمكشی بزرگ را به جمهوری اسلامی تحمیل و زمین را زیر پای حاكمان داغ كرد. این خیزش با شعار و اهداف و مطالبات آن از آزادی و برابری زن و رفاه و امنیت تا خواست سرنگونی جمهوری اسلامی، نه جنبشی ملی بود، نه خروش "ملیتها" بود و نه منشا ملی و ناسیونالیستی، "كردی یا عربی، تركی یا فارسی و بلوچی" را داشت. این یك جنبش سراسری بود كه همه مرزهای ملی، قومی، ناسیونالیستی، مذهبی را در هم شكست و نیروهای قومی و مذهبی را به حاشیه راند. برابری طلبی، همبستگی و یكی بودن، آزادی زن و رفاه را پرچم خود كرد. اینكه شروع آن بدلیل قتل یك دختر جوان و كرد زبان كه اهل سقز بود، مطلقا نه برای خانواده او، نه برای مردم سقز و نه برای میلیونها انسان شریفی كه عدالت و آزادی زن و برابری انسانها را فریاد زدند منشا "كوردی" و ناسیونالیستی نداشت. در این جنبش در سراسر ایران صدای همبستگی و یكی بودن و درد مشترك فریاد زده شد. جنبشی که با بلند کردن پرچم آزادی و نه به جمهوری اسلامی به ناسیونالیسم و ملی گرای و قوم پرستی و سلفی گری، شیعه گری، فرهنگ مرد سالار و ضد زن نیز نه گفت! فرهنگ مدرن، شهری، برابری و آزادیخواهی بر این جنبش حكم راند و پیش رفت. تلاش و تبلیغات این مدت ناسیونالیستهای كرد و لباس قومی پوشاندن بر این اعتراضات چیزی جز تحریف و پخش دروغ به جای حقیقت نیست. ادعای ناسیونالیستهای كرد و آویزان كردن پرچم "كردایتی" بر این تحرك انسانی و آزادیخواهانه همان اندازه واقعی بود كه ادعای سلطنت طلبان مبنی بر اینكه این اعتراضات برای بازگشت سلطنت است. این جنبش انسانی و آزادیخواهانه، با خواستهای رادیکال و انسانی خود، با محور قرار دادن آزادی زن، كل ارتجاع از سلطنتی تا ملی، قومی، ارتجاعی و ضد زن را به حاشیه راند. بخشی از مشكلات و ناكامی و بن بست اپوزیسیون راست از همه نوع آن اتفاقا رادیكالیسم و عدالتخواهی این جنبش و بر جسته بودن برابری زن و مرد آن بود كه هم برای ناسیونالیسم ایرانی و هم برای ناسیونالیستهای كرد، به عنوان جریانات عقب مانده و ضد زن و مرد سالار، به سادگی قابل جبران نبود.
در نتیجه تلاش ناسیونالیستهای كرد و روشنفکران و سخنگویان آن برای هایجک کردن این جنبش به عنوان جنبش "كردی" در خدمت اهداف خود و تبدیل جامعه كردستان به حیاط خلوت خود مردود است.

عباس ولی از شخصیتهای ناسیونالیسم كرد در مصاحبه ای زیر عنوان "ما بە هم‌پیمانی نمی‌پیوندیم کە در آن هویت ما آسیملە شود" در بهمن ماه ۱۴۰۱ كه ترجمه فارسی آن در سایت حزب دمكرات كردستان آمده است، میگوید:
"اینکە من گفتم باید از دیوار ملی و اتنیکی عبور کرد، تنها این نیست با حکومت تعامل داشتە باشیم، بلکە باید با سایر نیروهای سیاسی از دیگر ملیت‌های ایران تعامل و گفتگو داشتە باشید.... اما از دیگر سوی بر این تأکید می‌کنم، نیروهای سیاسی کوردستان، چە احزاب و چه دیگر نیروهای سیاسی نباید اجازە دهند این دیوار جغرافیایی و مرزهای جغرافیایی کە هویت ملی کورد در آن بنا نهادە شدە، شکستە یا دور بزنند. زیرا ما در این مورد پیشتر در سال ١٣٥٧ تجربە داشتەایم. حزب تودە، فدایی و چپ‌ها این دیوار اتنیکی را دور زدە و وارد جامعەی کوردستان شدند و نتیجەاش نە برای ما و نە برای آن‌ها مطلوب نبود. برای همین ما اینبار از این فرصت بهرە می‌گیریم، از این دیوار اتنیکی گذار کردە، اما ما نباید اجازە دهیم آنان در میدانی کە از آن ما است، سیاست کنند." (خط تاکید ها از من)
قبل از هرچیز گفتن اینکه "نیروهای چپ وارد جامعه کردستان شدند" و "هویت ملی کورد" را شکستند یک اعتراف تلخ و ناخواسته از جانب وی به قدرت چپ در کردستان است. اما این تصویر وارونه که کردستان ملک طلق احزاب ناسیونالیست کرد اند و اساسا مردم کردستان ناسیونالیست از مادر زاده شده اند، ناسیونالیسم و قومی گری بخشی از سوخت و ساز "طبیعی" این جامعه است و چپگرایی و غیر قومیگرایی از خارج کردستان، آنهم توسط احزابی که منشا "کوردی" ندارند (آقای ولی آگاهانه نامی از کومله آنزمان و حزب کمونیست نمیبرد)، یک شامورتی بازی روشن است. شامورتی بازی که عمق کینه ناسیونالیسم کرد و متفکرین آنرا از فروریختن دیوارهای عقب مانده و ارتجاعی ناسیونالیستی و قومی گری، از رشد چپگرایی و سوسیالیسم در کردستان است. آقای ولی حاضر به قبول این واقعیت "تلخ" نیست که کمونیسم و آزادیخواهی محور اصلی سوخت و ساز سیاسی در کردستان است.
علاوه بر این گفته های آقای ولی نشان میدهد و مرز و خط كشی های او تا كجا میرود. حال تصور كنید سناریوی تخیلی و نسخه خوشخیم فدرالیسم قومی در ایران ممکن شد و حكومتی به قول خود ناسیونالیستهای كرد "جمهوری فدرال" سر كار باشد و "اقوام و ملیتها" در "صلح و صفا" بر سر مرزها هم توافق كرد و همه جابجایی های جمعیتی بر اساس ملیت و زبان هم بدون جنگ و خونریزی انجام گرفت. تصور كنید فردا و در "جمهوری فدرال" كارگران مثلا پترو شیمی ها، نفت و گاز و ماشین سازی ها و یا كارگران ساختمانی یا معلمان، اتحادیه ای، سندیكایی، شوراها و نهادهایی سراسری درست كنند. بر اساس صحبتهای آقای عباس ولی، این یعنی شکستن "دیوراهای اتنیکی" و "دیوار جغرافیایی و مرزهای جغرافیایی کە هویت ملی کورد در آن بنا نهادە شدە" از طرف کارگران در کردستان است و وظیفه حکومت "کوردی" مقابله با این سد شکنی است. همانطور که حزب دمکرات به مقابله مسلحانه با یک نیروی کمونیست بدلیل "شکستن حد و مرزهای تعیین شده کوردی" پرداخت. همانطور كه حزب دمكرات كارگران كوره پزخانه در منطقه بوكان را به جرم اعتصاب تهدید و سازمانده و راهنمای آنها ( سلیمان محمدی) را در دفاع از كارفرما ترور كرد تا كارگران كردستان پا از گلیم خود درازتر نكنند. آقای ولی از امروز هر نوع همسرنوشتی، اتحاد برای رسیدن به اهداف مشترک از طرف طبقه كارگر و معلمین و هر بخشی از مردم محروم را به جرم "شکستن دیوارهای اتنیکی" ممنوع اعلام میکند و از حالا هشدار میدهد که فوری با سد "حكومت محلی و فدرال كردستان" طرف خواهد شد. این منطق با منطق ناسیونالیسم ایرانی و هر بورژوای دیگری، از جمهوری اسلامی تا ناسیونالیستهای ایرانی در اپوزیسیون، که هر تحرک طبقه کارگر و مردم آزادیخواه علیه بیحقوقی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را با مهر "ضدیت با منافع ملی"، ضدیت با "تمامیت ارضی" سرکوب میکنند چه تفاوتی دارد؟ فاصله دفاع از "تمامیت ارضی" رضا پهلوی و دفاع از "دیوارهای اتنیکی" و "جغرافیایی" عباس ولی کمتر از یک تار مو است. اما ظاهرا چون عباس ولی ها نماینده "ملت تحت ستم" اند ناسیونالیست دو آتشه و حتی فاشیست بودن مجاز است و تعرض به آن تعرض به مردم "کورد" است.
"تمامیت ارضی" رضا پهلوی هیچ تفاوتی با مرزهای خدشه ناپذیر ناسیونالیستهای كرد و بقیه ندارد. "جمهوری فدرال قومی" آقای ولی تفاوتی با جمهوری اسلامی ندارد. در این حکومت فرضی میتوان هر تشکل غیر قومی و ملی را با توجیه اینكه "دیوار اتنیكی كردها" دور زده شده ممنوع اعلام کرد و نمایندگان آن را اگر فوری حلق آویز نكنند و یا حواله زندان نكنند به دادگاه "کوردی" برای محاكمه تحویل خواهند داد. همین استدلال و منطق عباس ولی را در مورد فعالیت احزاب غیر قومی، غیر ملی و بویژه یک حزب كمونیستی بسط دهید تا متوجه کلفتی پرونده "خیانت" این احزاب به "کوردها" و سرزمین آنها و خونین بودن این رویای "شیرین" تشکیل "دولت فخیمه فدرال كرد" بشوید. کسی حاضر است قبول کند که خواست "دیوار اتنیکی" کشیدن دور "سرزمین کوردها" خواست مردم در کردستان بود و امثال آقای ولی و همراهان او نمایندگی مردمی را میكنند در شهرهای مختلف كردستان كه در تمام تجماعات آنها با صدای رسا در این چند ماه یكی بودن را با كارگران، زنان و محرومان كل ایران فریاد زدند. شرافتمندانه اگر آقای ولی و همراهان او در تجمع مردم سقز بر سر مزار مهسا امینی این فرمایشات را میگفتند، یا در مهاباد، بوكان، سنندج، مریوان، كامیاران و...، آیا همانجا به عنوان عنصر عقب مانده، مرتجع، مخرب راه خرونی را نشانش نمیدادند؟
مردمی که به مناسب سال نو در مهاباد، بر سر مزار جانباختگان اعتراضات اخیر، درود و زنده باد خود را نثار كارگران هفت تپه، نثار اسماعیل بخشی، نثار رهبران كارگری در این مركز و نثار سپیده قلیان کردند. كدام یك از این دو، آقای ولی و همراهانش یا معترضین در مهاباد، مردم معترض در چند ماهه اخیر در كردستان را نمایندگی میكنند؟
در این تردیدی نیست كه بخشی از بورژوازی کرد در كردستان، اگر با حكومت مركزی همدل و هم جهت نباشند، ممكن است همراه عباس ولی ها شوند. اما كارگران در كردستان و زنان و جوانان و مردم محروم و آزادیخواه كه ۷ ماه گذشته همه جا صدای آزادیخواهی را بانگ زدند، در یک جبهه انسانی و علیه این بلوک ارتجاعی قرار میگیرند. آقای ولی و احزاب کردی میدانند که این تحریكات و زنده كردن تعصبات كور، بحث سرزمین و مرزها و تقدس آن تا ملیت و... با سد آزادیخواهی كارگران، زنان و نسل جوان و مردم محروم روبرو میشود و نگرانی شان از "نفوذ" چپ و شکستن این دیوراهای ارتجاعی و ساختگی ناشی از این واقعیت است. عباس ولی و همراهان او روی اسب بازنده شرط بندی كرده اند. بالای چهار دهه مبارزه كارگری، زن و جوان و معلم و پرستار و اقشار محروم علیه جمهوری اسلامی، علیه فقر و استبداد و بی حقوقی، علیه قوانین ارتجاع اسلامی تجربه بزرگی است كه اجازه چهار دهه حاكمیت ارتجاع ناسیونالیستی را به رویا تبدیل میكند.
مصاحبه ایران وایر با رهبران چهار حزب و سازمان "كرد" از ابراهیم علیزاده تا نمایندگان حزب دمكرات، پژاك و سازمان زحمتكشان مهتدی در مورد "منشور مهسا"ی رضا پهلوی و همراهانش، دیدنی است. جز عمر ایلخانی زاده كه مدافع آن است، بقیه علیه آن صحبت میكنند و همگی از دبیر اول كومه له كه خود را چپ میداند تا نماینده حزب دمكرات و پژاك بر "حقوق ملیتها" یكی به نام برسمیت شناختن "حق تعین سرنوشت" و دیگران تحت عنوان تمركز زدایی، "حق ملیتهای ایران" در منشور را كمرنگ یا اصلا نمی بینند. سخنان نماینده پژاك جالب توجه است و سطح تحریكات قومی او شاید فقط با هوادارن رضا پهلوی قابل قیاس باشد. سیامند معینی میگوید:
"انقلاب زن، زندگی، آزادی بنیان‌های "دولت ملت مرکزگرای ایران" که بیش صد سال است مردم این سرزمین را مورد "ستم و استثمار" قرار داده، بە لرزه درآورده و علیه فاشیزم مرکزگرا شوریده، دیگر تمرکز قدرت و ادامه ستم علیه ملیت‌های داخل ایران را برنمی‌تابد."
كسی نیست به آقای معینی بگوید كه به قول ایشان"انقلاب زن، زندگی، آزادی" چه ربطی به "فاشیسم مركز گرا" و یا "فاشیسم قوم پرست" (چه نوع ایرانی و چه نوع "کوردی" آن) دارد!! این تحولات كه علاوه بر جمهوری اسلامی و نظام كاپیتالیستی ایران، كل اپوزیسیون بورژوایی از نوع آریای پرست تا قوم پرست "كرد و ترك و ..." و همه گروههای اسلامی از سلفی تا مجاهد را هراساند و از برابری انسانها و حقوق كارگران، اقشار محروم و برابری زنان دافاع كرد، چه ربطی به شما و ناسیونالیسم کرد و پرچم کردستان شما دارد. اعتراضات این دوره كجای ایران پرچم قوم پرستان "كرد" یا هر "ملیت" دیگر را علیه "فاشیسم مركز گرا" كه جز حكومت "فارسها" معنی نمیدهد را بلند كرد؟! در كدام شهر از صدها شهر ایران كه مردم شوریدند قوم پرستی جایگاهی داشت. ظاهرا سیامند معینی، عباس ولی، خالد عزیزی، مصطفی هجری، عبدالله مهتدی، رضا پهلوی و همه سخنگویان و نمایندگان خودگمارده مردم در کردستان و آذربایجان و تهران و خوزستان کر بودند و صدای جنبشی که برای درهم شکستن همه دیوارهای انشاق و تفرقه به میدان آمده، صدای مردمی که شعار اتحاد و آزادی را سر میدادند، صدای مردمی که هزاران بار اعلام کردند "کرد، بلوچ، آذری، آزادی، برابری" را نمی شنوند.
بعلاوه به آقای معینی باید یادآور شد که در حكومت "مركز گرا"ی حاكم كه قطعا یك حكومت جنایتكار است، شخصیت اول آن خامنه ای "ترك" زبان است. كم نیستند مقامات حكومتی كه بر اساس تقسیمات ایشان فارس زبان نیست و از "ملیتهای تحت ستم" هستند. بعلاوه لطفا بفرمائید در حاكمیت "غیر فاشیست" و "غیر مركز گرای" اقلیم كردستان عراق و زیر حاكمیت سران "ملیت تحت ستم كرد" كدام فاشیسم است كه زندگی اكثریت كارگر و مردم محروم كردستان را هزار بار بیشتر از دوره صدام حسین فاشیست، به قهقرا برده است. "بهشت" موعود آقای سیامند بوی تعفن میدهد.

عباس ولی در همان مصاحبه كه قبلا اشاره كردم میگوید:
"این کوردستان است کە هیمشە مرکز ثقل این قیام را نگە می‌دارد. نباید کوردستان طوری عمل کند این جایگاهی کە اکنون بە دست آوردە را از دست دهد."
رهبران حزب دمكرات از مصطفی هجری، خالد عزیزی، حسن شرفی و تا جریانات و گروههای دیگر ناسیونالیستی از عبدالله مهتدی تا... درست مانند عباس ولی اصرار دارند كه "قیام ژینا" یا "انقلاب مهسا" از كردستان شروع شده است. عباس ولی هم سر قفلی "قیام" را مال "كردها" و طبیعتا احزاب کردی میداند.
این ادعا یک ادعای صرف تبلیغی نیست، این اعلام "سرقفلی" خیزش و انقلاب در جریان قرار است دستمایه سهم خواهی بورژوازی کرد و احزاب آن در معاملات سیاسی و تقسیم قدرت در آینده پسا جمهوری اسلامی و البته در خلاء حضور مردم، باشد. این ادعا برای سهم خواهی از ناسیونالیسم ایرانی "تمامیت ارضی" خواه در قدرت سیاسی است. پشت این ادعای "بی ضرر"، که از طرف همه نیروها، متفکرین، سخنگویان ناسیونالیست کرد دائما تکرار میشود، دامن زدن به نفرت و انشقاق میان مردم در کردستان، بعنوان قربانی خشونت، با مردم در سایر نقاط ایران، بویژه مردم فارس زبان (بعنوان عامل خشونت) خوابیده است. انشقاقی که قرار است دستمایه جنگ، خونریزی و پاکسازی های قومی برای به قدرت رسیدن ارتجاع و فاشیسم دیگری شود.
درست در شرایطی که جدال مردم محروم در ایران در چند ماه گذشته با جمهوری اسلامی علیه فقر، گرانی، بیكاری و بی خانمانی، زن ستیزی و آپارتاید جنسی و استبداد و زندان و.. بوده است، سر و ته همه نوشته ها و همه مباحثات ناسیونالیستهای مختلف و اینجا ناسیونالیستهای كرد از سهم "قوم و ملت" كرد كه آرزومندند به جیب آنها برود فراتر نمیرود. نه برابری زن و نه مقابله با فرهنگ عشیره ای و مرد سالار، نه پدیده كودكان كار و خیابان، نه استثمار وحشیانه كارگران بدست حكومت و نظام سرمایه داری، نه مرگ كولبران و فقر و استثمار وحشیانه آنها توسط بورژواهای اتفاقا "كرد" ، نه رشد فحشا در خانواده های كارگری و مردم حاشیه نشین برای نجات از گرسنگی، نه عدالت اجتماعی و طب و تحصیل رایگان، نه آزادی سیاسی بی قید و شرط، نه کوتاه کردن دست مذهبی و بویژه اسلام از زندگی مردم و نه هیچكدام از مطالبات مردم معترض که سالها است برای آن میجنگند و قربانی میدهند، مورد بحث نیست و طلب نمیشود. نگاهی کوتاه به این واقعیات فاصله عمیق و بنیادی این نیروها، از ناسیونالیسم ایرانی تا ناسیونالیسم کرد، را با خیزش انقلابی در جریان و خواستهای توده میلیونی دارد.
اما و بر خلاف تحریكات و تحریفات ناسیونالیستها، در ۷ ماه گذشته بخش محروم جامعه شوریدند و علیه فقر و زن ستیزی و استبداد و گرانی و برای آزادی و انسانیت و برابری بپاخواستند. جامعه كردستان برخلاف میل ناسیونالیستهای كرد دوره خانخانی و عشایر و اقوام مرتجع را سپری كرده است. بیش از چهل سال است كارگر و كمونیسم از پدیده های بزرگ در این جامعه اند. آزادیخواهی و تمدن و عدالت خواهی در اعتراضات و اعتصابات در كردستان نیز به عنوان بخشی جدای ناپذیر از كل جامعه ایران امری روزانه است. قسم و قران به "انقلاب و قیام، ژینا" یك ریاكاری مزورانه برای فریب و تحریك مردم است. كردستان چند دهه است كه دیگر فقط محل برو بیای نیروهای قومی، ناسیونالیستی، مذهبی و شیوخ و طوایف و سران عشایر نیست. امری که عباس ولی از آن گلایه دارد و خواهان بازگشت به گذشته عشیره ای و احیا ارزشهای آندوره است. چند دهه است كه وجود یك طبقه كارگر شهری كه در مراكز مختلف كاری و صنعتی چند نسل زندگی كرده اند با كمونیسم و عدالتخواهی كارگری اش به بخشی از حقایق این جامعه تبدیل شده است. امروز و در میان این طبقه تار موی بخشی ها، عباسی ها و بهمنی های هفت تپه با هزار رهبر مرتجع احزاب ناسیونالیستی و قومی و بورژا عوض نمیشود. زنان آزادیخواه در كردستان صدها مراسم بزرگ و كوچك ۸ مارس را در كردستان علیه جمهوری اسلامی و علیه فرهنگ و سنت و قوانین و رسوم پوسیده و مردانه و ضد زن را در دفاع از برابری داشته اند. این جامعه با تبلیغات عقب مانده قومی و ادعاهای مشتی مرتجع بورژوا در احزاب كردی تسلیم قوم پرستی نمیشود. شكست و ناكامی اپوزیسیون بورژاویی كه در این دوره و با عروج اعتراضات آزادیخواهانه در ایران سرعت گرفت، ترمیم نمیشود. جامعه ایران، طبقه كارگر و زن و جوان آزادیخواه و در صف اول آن كمونیستهای جامعه ایران اجازه هایجک كردن تحولات انقلابی را نه به ناسیونالیستهای "كرد" و نه به صف متنوع ارتجاع ناسیونالیست ایرانی خواهد داد.
پدیده ستم گری ملی و جواب "حق تعیین سرنوشت" از جانب كمونیستها، هر جا وجود ستم گری ملی به یك مسئله ملی تبدیل و یك جنبش سیاسی را شكل داده و خود را به جامعه تحمیل كرده است، از جانب كمونیستها به معنی حق جدایی بكار برده شده است و جواب گرفته است. جواب به وجود ستم ملی رفع ستم است نه خواست جدایی برای هر بخش از انسانها كه به زبانی غیر از زبان فارسی تكلم میكنند. ما در ایران به این اعتبار مسئله كرد را داریم و در تاریخ جنبش ما از تشكیل حزب كمونیست ایران در سال ۱۳۶۲ تا امروز جز مسئله كرد به عنوان یك مسئله ملی چیزی دیگر نداشته و در مورد كردستان و مسئله كرد راه حل ارائه داده ایم. رفع تبعیضات و بر طرف كردن ستمگری ملی هر جا اعمال میشود خواست ما است و اما از رفع تبعیض ملی به تشكیل مجمع الجزایر "ملیتها" و تشكیل " دولتهای ملی" و تشكیل كشورهای جدید نمیرسیم. جواب ما به مسئله كرد هم جدایی و تشكیل دولت مستقل یا ماندن در چهارچوب ایران و حق شهروندی برابر است. این راه حلی است كه ما برای حل مسئله كرد بیان كرده و تصمیم در مورد جدایی و یا ماندن در چهارچوب ایران به مردم مناطق كرد نشین در یك رفراندوم آزاد است. در وضعیت كنونی ایران و در صورت اجرای چنین رفراندمی بسیار طبیعی است كه ما مردم را تشویق كنیم كه رای به جدایی ندهند و اما در هر صورت رای خود این مردم تعیین كننده است. بهر صورت تلاش و راه حل ما برای پایان ستمگری و حل معضل و پایان خاتمه دادن به آن است. راه حل و سیاست ما جراحی یك دمل چركین است كه دولتهای مرتجع مركزی اگر عامل اصلی وجود آنند، بورژوازی ناراضی در كردستان و احزاب و گروههای ناسیونالیستی هم از آن برای سهم گرفتن سو استفاده و انشقاق قومی را باد میزنند. همزمان خاتمه دان و سد كردن هر نوع معامله گری احزاب و جریانات ناسیونالیسم كرد از بالای سر مردم و به عنوان "نمایندگان" خودگماره آنها و مذاكره، بند و بست و دیپلماسی مخفی آنها با دولتها سیاست ما است.


چهارم آوریل ۲۰۲۳