مقدمه: تحولات کردستان عراق، حمله دولت مرکزی با همکاری شاخه ای از اتحادیه میهنی و تسخیر بخش بزرگی از مناطقی که زیر کنترل احزاب ناسیونالیست کرد بود، کل فضای عراق، کردستان عراق و موقعیت ناسیونالیسم کرد در منطقه را تحت تاثیر قرار داد و سوالات جدیدی را در مقابل نیروهای سیاسی و مردم کردستان عراق گذاشت. این اوضاع جدال و کشمکش میان نیروهای درگیر در عراق و کشمکش میان احزاب ناسیونالیست کرد را وارد فاز دیگری کرد و همزمان مردم کردستان را وارد دوره ای جدید کرد. بر این بستر جدال و کشمکش میان احزاب ناسیونالیست کرد، سرنوشت رفراندم و بحثهای حول آن، توازن قوای جدید در عراق و سرنوشت مردم کردستان و...، بحثهای مختلفی را در فضای سیاست در عراق و کردستان عراق و منطقه دامن زده است. این اوضاع سوالات جدیدی را در مقابل جامعه قرار داده است و همزمان نگرانی از آینده کردستان عراق و ناکافی بودن نقشه های گذشته و لزوم جوابی به این اوضاع و دلایل تراژدی که به مردم کردستان تحمیل شد و بررسی آنرا روی میز همه جریانات سیاسی جدی قرار داده است. در این نوشته تلاش میشود به این اوضاع، دلایل آن، راه حل و جوابهای مختلف و همزمان چه باید کرد ما کمونیستها و تجربه کردستان عراق برای کارگران و مردم آزادیخواه در کردستان ایران و.. بپردازم.
تراژدی ١٦ اکتبر
تا قبل از ١٦ اکتبر مردم کردستان با اعتماد بنفس احساس میکردند بعد از رفراندم و رای بالایی که به جدایی کردستان از عراق دادند، میتوانند سرنوشت دیگری پیدا کنند. فکر میکردند با استقلال کردستان به دوران کشمکش دهها ساله و به خطر لشکر کشی و جنگ و جنایت دولت مرکزی پایانی خواهند داد. احساس قدرت و آمادگی برای مقابله با هر نوع حمله و دخالت دولت مرکزی و در دفاع از حق و زندگی خود را در خود میدیدند. آنها احساس میکردند با استقلال کردستان میتوانند زندگی بهتری داشته باشند، به جنگ و کشمکش قومی نقطه پایانی خواهند گذاشت. آنها علیرغم تهدایدات دولت مرکزی و دول مرتجع ایران و ترکیه و همزمان مخالفت سازمان ملل، در رفراندمی رای به جدایی از عراق داده و این را حق خود میدانستند. اما این احساس قدرت و اعتماد به نفس یک شبه و بر دوش احزاب ناسیونالیست کرد به سرعت زیر و رو شد و جای خود را به خشم، نفرت، هراس، ضعف، ناتوانی و بی قدرتی مطلق داد.
١٦ اکتبر ارتش عراق و آدمکشان حشدالشعبی بر اساس توافق مخفیانه قبلی با گوش به فرمانترین، فاسدترین و بیمایه ترین شاخه اتحادیه میهنی(خانواده طالبانی)، به مناطق مختلفی که در دست احزاب ناسیونالیست کرد بود حمله کردند. با این حمله بخش بزرگی از مناطق مورد اختلاف از جمله شهر کرکوک، خانقین، شنگال و... بدون هیچ مقابله ای بدست حشد الشعبی افتاد. اتحادیه میهنی کرکوک و خانقین و... را رسما و بر اساس توافقات قبلی و مخفیانه خود با قاسم سلیمانی، عبادی و فرماندهان حشد الشعبی، به آنان تحویل داد. جریان بارزانی نیز که تا قبل از رفراندم به مردم تعهد میداد که "قاطعانه در مقابل هر حمله ای خواهد ایستاد" و "تا پای جان مقاومت میکنند" و از توان و آمادگی کامل نیروی پیشمرگ میگفت، بدون هیچ مقابله ای جدی هزیمت کردند و مردم محروم را بدون اطلاع قبلی و با دستهای خالی تنها گذاشتند. مردم کردستان عراق در میان توهم و ناباوری شاهد عقب نشینی و فرار نیروهای پیشمرگ به دستور روسای احزاب ناسیونالیست کرد و سپردن شهرهای مختلف به نیروهای عبادی شدند.
این تراژدی بر دوش شاخه ای از اتحادیه میهنی و مشخصا خانواده طالبانی ممکن شد. آنها عملا و رسما، مردم کردستان و سرنوشت آنها را در معامله ای ننگین و در توطئه ای مشترک با قاسم سلیمانی و رهبران حشدالشعبی و عبادی فروختند. اگر دیروز و در دل حمله داعش به عراق، خانواده بارزانی در معامله ای شرم آور با ترکیه و داعش شنگال را به داعش فروخت، این بار خانواده طالبانی و بخشی از اتحادیه میهنی کرکوک و خانقین و... را فروختند و تحویل حشدالشعبی دادند.
دلیل "خودفروشی" این بار این خانواده جدال و رقابت آنها با حزب بارزانی و مسابقه قدیمی این دو عشیره با هم برای گسترش دامن قدرت خود بود. اتحادیه میهنی و در راس آن خانواده طالبانی برای تغییر توازن میان خود و حزب دمکرات بارزانی، این معامله ننگین را با سیاهترین نیروهای تاریخ به انجام رساندند و یک بی آبرویی دیگر را برای خود خریدند. آنها عصای دست دولت عبادی و ایران شدند. بدون این خوش خدمتی، تسخیر این مناطق توسط حشدالشعبی و ارتش عراق به این راحتی ممکن نبود.
اما این کل داستان نیست. اگر خانواده طالبانی کرکوک را واگذار کرد، نیروهای حزب بارزانی هم در شنگال و مخمور و در نقاط دیگر، مقابله ای جدی نکردند. آنها نیز مثل دهها مورد دیگر از تاریخ خود، فرار کردند و مردم را بی سلاح، تنها و بی اطلاع در مقابل حشدالشعبی و نیروهای دولت عبادی تنها گذاشتند.
علاوه بر دو حزب اصلی ناسیونالیست کرد، احزاب و جریانات دیگر از گوران (جنبش تغییر) تا جریان اسلامی "کومه له اسلامی"، نه تنها هیچ مقابله ای نکردند، بلکه برای شکستی که به مردم کردستان تحمیل شد، به شادی و رقص و پایکوبی پرداختند. این جریانات فرصت طلبانه تلاش کرده و میکنند از این شکست برای خود در اختلاف با دو حزب اصلی ناسیونالیسم کرد و خصوصا جریان بارزانی، کلاهی بدوزند. آنها امیدوارند با استفاده از این شکست و با فریبکاری اینکه "آنها از روز اول مخالف رفراندم بوند و حق با آنها بود"، در فردای تقسیم قدرت و آرایش سیاسی کردستان چند کرسی پارلمانی بیشتر و چند امتیاز دیگر از دو جریان اصلی بگیرند. این فرصت طلبان مثل همیشه و به سیاق احزاب اصلی ناسیونالیسم کرد تلاش دارند از تراژدیهایی که خود در تحمیل آن به مردم کردستان نقش داشته اند، با فریبکاری در خدمت بهبود موقعیت خود و کسب امتیاز و امکانات بیشتر استفاده کنند.
با این تحول و با نقش مخرب کل احزاب حاکم بر کردستان عراق، توازن قوا نه فقط میان دو قطب ناسیونالیسم کرد و عراق، بلکه میان مردم کردستان و دولت عبادی به نفع ارتجاع حاکم بر عراق و دولتهای مرتجعی که برای مردم کردستان شاخ و شانه میکشیدند، تغییر کرد. تاوان این "خودفروشی" و هزیمت در کردستان عراق مثل دهها مورد دیگر از فرار و معامله و بده بستان این جریانات با دولتهای منطقه، به گردن مردم زحمتکش کردستان افتاد. یک بار دیگر مردم کردستان و سرنوشت آنها توسط ناسیونالیستهای کرد، در پرده ابهام و در آینده ای نامعلوم قرار گرفت.
به آتش کشیدن و ویرانی هزاران خانه توسط حشدالشعبی و کشتار صدها نفر از مردم بی دفاع، دزدی و تاراج اموال و توهین و اهانت و بی حرمتی ، فرار و آوارگی دویست هزار انسانی که از ترس داعش شیعه و نیروهای عراق، خانه و کاشانه را رها کردند، اولین و فوری ترین نتیجه این معامله ننگین بود.
این ماجرا بار دیگر دست دولت مرکزی را برای پیاده کردن نقشه خود جهت حاکمیت بر مردم کردستان و حمله و جنایات و تحمیل زور و قوانین اسلامی و... را باز گذاشت. علاوه بر آن، ادامه حمله دولت عراق و حشدالشعبی به مناطق دیگری در کردستان عراق خطر جنگ و سیه روزی، خطر فقر و کشتار و آوارگی، خطر جنگ میان نیروهای ناسیونالیسم کرد و انداختن عوارض آن بر زندگی مردم زحمتکش را افزایش داد. همزمان این ماجرا امکان تلاش بارزانی و حزبش را برای اتکا بیشتر به یکی از دول جنایتکارمنطقه، جهت مقابله با اتحادیه میهنی و اربابان او در ایران، و افزایش دست درازی و دخالت دولتهای ایران و ترکیه و آمریکا و... را بیشتر میکند.
واقعیت این است که با این تحول منفی و با شکستی که، به یمن معامله گری سنتی و شناخته شده ناسیونالیستهای کرد، به مردم کردستان تحمیل شد، علاوه بر خطر یاس و ناامیدی و افزایش تسلیم طلبی در میان مردم معترض، اجرای رفراندم و جدایی کردستان را به عقب رانده و فعلا بایگانی کرد.
رفراندم و اجرای آن میتوانست به معضل کرد و نفاق ملی پایان دهد. میتوانست کارگران و زحمتکشان عرب و کرد زبان را متوجه کند که آنها به ناحق توسط ناسیونالیست عرب و کرد به دشمن هم تبدیل شده اند. میتوانست پرده از چهره دولت عراق و مرتجعین شیعه و همزمان ناسیونالیستهای کرد که به نام دفاع از مردم منتسب به شیعه و عرب و کرد و سنی و.. مردم همسرنوشت را به سرباز جنگ قومی و مذهبی خود تبدیل کرده اند، بردارد. میتوانست شرایط را برای تشکیل حاکمیتی غیر قومی و غیر مذهبی، امن تر و قابل تحملتر در کردستان تامین کند. میتوانست صف بندی های طبقاتی و سیاسی را روشن تر کند و به کل پروسه مبارزه طبقاتی و شفافیت آن کمک کند. با تحولات این دوره و دست بالا پیدا کردن دولت قومی و مذهبی عراق، نه تنها این امکانات فعلا کنار رفت، بعلاوه خطر تشدید نفاق قومی میان مردم کرد زبان و عرب زبان، میان مردم منتسب به سنی و شیعه، خطر گسترش دامنه نفوذ ایران و جریانات اسلامی، حشدالشعبی و سپاه پاسداران و... در این منطقه افزایش یافت.
آیا رفراندم باعث این شکست شد؟
در این ماجرا علاوه بر بخشی از اتحادیه میهنی، که خودفروشی و حلقه بگوشی خود برای ایران و عبادی را به نمایش گذاشت، جریان گوران (جنبش تغییر) و اسلامی نیز همراه با عبادی و دول مرتجع منطقه، در بوق و کرنا میکنند که رفراندم باعث این حمله و شکست است! میگویند وقتی دول منطقه راضی نبودند، وقتی آمریکا، این "دوست کردها"، موافق نبوده است، وقتی دول ترکیه و ایران مخالف بودند، نباید پای رفراندم میرفتیم. با این توجیهات در تلاشند تعرض دولت عبادی و لشکر کشی به کردستان و جنایات متعاقب را توجیه و گناه آن را به گردن رقیب خود بارزانی و مهمتر به گردن مردم کردستان بیندازند و همزمان برای خود اعتباری کسب کنند. کل این صف با این توجیهات پوچ خواهان ادامه وضع موجود و ماندگاری کشمکش و جنگ قومی و مذهبی در عراق و سپردن سرنوشت کل مردم عراق به دست مشتی کانگستر نظامی، سران عشایر و مرتجعین شیعه، سنی و کرد و ترکمن در حاکمیت قومی فدرالی عراق اند. حاکمیتی که نه تنها عملا شکست خورده است، بعلاوه منشاء رشد هر روزه ویروسهای قومی و مذهبی و باندهای جنایتکار جنگی و آتش بیاران معرکه ترور و کشتار و جنگهای صلیبی بوده و هست.
ادعای "رفراندم باعث حمله دولت مرکزی به عراق شد"، دروغ بزرگی است. این مدعیان خود بهتر از هر کسی میدانند که جنگ ماهها و سالها بود از جانب طرفین در کمین نشسته و طراحی شده بود. سالها بود هم دولت عبادی و هم ناسیونالیستهای کرد، به توافقات اولیه خود و تقسیم قدرت و سهمی که هر کدام از درآمد و سرمایه جامعه عراق میگرفتند، راضی نبودند و هرکدام دنبال فرصتی میگشتند که قواعد بازی و توافقات قبلی را به نفع خود تغییر دهند. دولت مرکزی که در دوره و توازنی معین به دادن امتیازاتی به ناسیونالیستها کرد تن داده بود، دنبال توازنی میگشت که بخشی از آن امتیازات را پس بگیرد. دولت عبادی مدتها قبل از جنگ موصل و حتی قبل از ورود داعش به عراق، از اجرای بخشی از تعهدات خود سر باز میزد. متقابلا ناسیونالیستهای کرد و شخص بارزانی با حمله داعش و تسخیر مناطق بزرگی از عراق و تضعیف دولت مرکزی، کارت رفراندم را با هدف گرفتن امتیازات بیشتر بلند کردند. آن زمان بارزانی با ترکیه و رهبری داعش به توافق رسیده بودند و طبق همین توافقات شنگال را به داعش تحویل داد. همزمان مناطقی مانند کرکوک و شهرهای دیگری که به مناطق مورد منازعه معروف اند، در این دوره بدست احزاب بارزانی و طالبانی افتاد و فروش نفت از کردستان توسط دولت اقلیم و از کانال ترکیه و... انجام میشد. ناسیونالیستهای کرد تلاش میکردند با استفاده از ضعف دولت مرکزی، عبادی را مجبور به برسمیت شناختن حاکمیت خود بر این مناطق کنند.
در تمام دوران شکل گرفتن فدرالیسم قومی در عراق و حاکمیت مشتی عشایر، مرتجع مذهبی، ناسیونالیسم و... به نام "نمایندگان" مردم منتسب به شیعه، سنی، عرب، کرد، ترکمن و...، کشمکش و مسابقه برای بدست آوردن فرصت و تغییر توازن میان آنها و گرفتن امتیاز بیشتر از هم در جریان بود. برای متحقق کردن این امر هر یک از جریانات مرتجع حاکم تلاش داشته اند با اتکا به دولتهای مختلف دست اندرکار در عراق، رقبای خود را تضعیف و مورد فشار قرار دهند و آنها را وادار کنند که بخش بیشتری از قدرت و سرمایه آن جامعه را در دست داشته باشند.
مسئله بازتعریف قدرت در عراق و سهم احزاب شیعه و سنی، ناسیونالیسم عرب و کرد و ترکمن و... ، از مدتها و سالها قبل و از بدو تشکیل حکومت موزائیکی در عراق، در جریان بود. با حمله به موصل و تضعیف داعش، هم دولت مرکزی و متحدین او و هم ناسیونالیستهای کرد، خود را برای جنگ بعد از "آزاد سازی" موصل آماده میکردند و از اعلام رسمی آن ابایی نداشتند. زمانی که کار موصل تمام شد و حیدرعبادی پیام "آزادی" موصل را میداد، همزمان رهبری حشدالشعبی در بیانیه ای از نقش مهم خود در جنگ موصل میگفت و کشته های خو د در این جنگ و جنایت را به رخ جامعه میکشید. در این دوره نه تنها حزب ما بلکه و به علاوه خود این نیروها و بسیاری از احزاب و شخصیتهای سیاسی در مورد خطر جنگی دیگر میان نیروهای درگیر در جنگ موصل و مشخصا و بطور ویژه میان دولت عراق و اقلیم کردستان را هشدار دادند. جنگی که این نیروها در دل "آزاد سازی موصل" خود را از هر نظر برای آن آماده میکردند.
تاکید این دوره بارزانی که قاطعتر از گذشته نه تنها بحث رفراندم که بحث جدایی از عراق را میکرد و به مردم کردستان قول و وعده میداد که در این راه هر تلاشی خواهد کرد، به روشنی بدلیل تشخیص این اوضاع و توازن جدید بعد از جنگ موصل بود. او میدانست اگر از این فرصت استفاده نکند، دولت مرکزی به کمک ایران برای حمله به مناطق تحت کنترل آنها و بازپس گیری امتیازاتی که گرفته بودند، تردید نخواهد کرد. همین حقیقت بارزانی را متقاعد کرد که قبل از حمله دولت مرکزی از فرصت استفاده کند و رفراندم را به سرانجام برساند. لذا اینکه رفراندم باعث این جنگ و حمله دولت مرکزی شد، از پایه بی اساس است. این استدلال و بهانه کسانی است که مدتها بود برای چنین حمله ای خود را آماده میکردند.
میگویند امریکای مدافع "کردها" و دول منطقه از جمله ایران و ترکیه وقتی مخالفت کردند، نمیبایست پای رفراندم میرفتیم. اینها تبلیغات جریانات و عناصری است که همیشه حلقه بگوشی جنایتکارترین دولتهای مرجع را پیشه کرده اند، نیروهایی که فقط و فقط بر متن سناریوی دول ارتجاعی منطقه یا ارتجاع بین المللی و زیر سایه دخالتهای این ارتجاع امکان ایفای نقش و ادامه حیات دارند، است. جریانات و کسانی که در این دوره و در همه فرصتهای تاریخی به جای اتکا به مردم زحمتکش و آماده کردن آنها، به جای مسلح کردم مردم برای دفاع از خود و مقابله با تهدید کانگسترهای مسلح و آدمکشی چون حشدالشعبی، دست به دامن ترامپ و قاسم سلیمانی، دولت ترکیه، اسرائیل، عربستان و... شده اند. اینها متحدین و یا گوش به فرمانهای جنایتکارترین دولتهای تاریخ بشری و عامل دست درازی و دخالت همین دولتها در کردستان و کل عراق اند. امروز دیگر نقش آمریکا، ترکیه، ایران، عربستان، اسرائیل، قطر و حتی دولتهای اروپایی، روسیه و...در بحران خاورمیانه و نابودی چند کشور و کشتار میلیونی مردم کارگر و زحمتکش و آوارگی و خانه بدوش کردن میلیونها انسان از کسی پوشیده نیست. امروز خود دولتهای درگیر در سوریه میگویند آمریکا "رقه" را مانند "درسدن" آلمان در جنگ جهانی دوم با بمبارانهای فرشی با خاک یکسان کرده است. همه این دول برای منافع خود و در جدال با قطبهای مخالف درکل این دوره از لیبی و سوریه تا عراق، یمن و... عامل جنایاتی هستند که در تاریخ بشر حتی در جنگهای جهانی هم کم نظیر بوده است. واقعیت این است تا زمانی که این دولتها در سرنوشت کشورهای خاورمیانه دخیل باشند و تا زمانی که احزاب متکی و متحد و گوش به فرمان این دولتها سرنوشت مردم کردستان را در دست دارند، باید منتظر تکرار هر روزه تراژدی های بزرگ انسانی از نوع جنایات رقه، حلب، موصل، شنگال و... بود. بخشی از ناآمادگی مردم کردستان دقیقا از این واقعیت سرچشمه میگرفت که احزاب ناسیونالیست کرد و از جمله جریان بازرانی از اتکا به آنها و از دادن اسلحه به مردم زحمتکش و آزادیخواه، خودداری کرد. اعتماد او به آمریکا و دول مرتجع منطقه و ترس از تسلیح مردم زحمتکش و نگرانی از به میدان آمدن آنها، و همزمان عدم حضور قدرتمند نیرویی کمونیست و آزادیخواه، باعث شد در این تراژدی، مردم کردستان نتوانند مستقل از این مرتجعین خود به مقابله ای جدی و سازمانیافته دست بزنند.
میگویند مردم آماده نبودند، این استدلال بخشی از ناسیونالیست چپ کرد در مورد کردستان عراق است. انتقاد طیفی از ناسیونالیستهای چپ کردستان، این است که آمادگی لازم در کردستان برای چنین مقابله ای نبود. حداکثر انتقاد آنها گله گذاریی پوچ، آنهم اساسا از بارزانی، در مورد عدم آمادگی است. اما کلمه ای در مورد حقایق تلخی که درمقابل چشما آنها اتفاق افتاد به زبان نمی آورند. آنها به اندازه جناح ناراضی در خود اتحادیه میهنی، به اندازه ملابختیار و کسرت رسول به عنوان دو شخصیت اصلی این جریان، منتقد خانواده طالبانی که تمام و کمال خود را در اختیار سپاه قدس جمهوری اسلامی و قاسم سلیمانی گذاشته اند نیستند. تبدیل معامله شاخه ای از اتحادیه میهنی به ناآمادگی همه احزاب ناسیونالیست و بویژه جریان بارزانی در آماده و مسلح کردن مردم و انتقاد علی العموم از ناتوانی های تاریخ ناسیونالیسم کرد و تاکید صرف بر نقش سپاه قدس جمهوری اسلامی در این سناریو فقط برای لاپوشانی کردن موضع ناسیونالیستی و پرو طالبانی این جریانات است.
اما باید اذعان کرد که این سرنوشت محتوم مردم در کردستان عراق نبود. باید بر این واقعیت انگشت گذاشت که اگر کمونیستها در عراق و مشخصا حزب کمونیست کارگری کردستان، موقعیت بهتری داشت و اگر با آمادگی وارد این دوره میشد، اگر توان و نفوذ اجتماعی و سیاسی بالاتری میداشت، اگر کمونیستها در این دوره توانسته بودند بطور عملی نقشی جدی تر پیدا کنند و به سخنگوی مردم معترض تبدیل میشدند، اگر آنها به لولای اتحاد و سازمانیابی توده ای و نظامی مردم تبدیل میشند، اوضاع میتوانست به اینجا ختم نشود. احزاب ناسیونالیست کرد و دو حزب بارزانی و طالبانی در چند دهه گذشته مسبب انواع شکستها و تحمیل تراژدیهای بزرگ انسانی به مرم در کردستان بوده اند. ما در کل این پروسه بارها تاکید کرده ایم که اینها قابل اعتماد نیستند و هر زمان به نفع خود بدانند وارد هر معامله و بند و بستی بدور از چشم مردم میشوند. لذا این سرنوشت محتوم مردم کردستان نبود، اگر کمونیستها و اگر آزادیخواهان در این چند سال و در دل کشمکشهای موجود به عنوان نماینده و سخنگوی مردم ظاهر میشدند و موقعیت قدرتمندتری برای خود میساختند، میتوانستند در این دوره هم نقش دیگری ایفا کنند. مردم کردستان از آمادگی زیادی برخوردار بودند اگر نیرویی میتوانست در میدان عمل به عنوان رهبر و سازمانده آنها را متحد و مسلح و برای دفاع از زندگی خود رهبری میکرد.
موقعیت کنونی، حاکمیت بغداد و مردم کردستان
با معامله خانواده طالبانی با سپاه قدس جمهوری اسلامی و عبادی و حشد الشعبی و تحویل کرکوک و شهرهای دیگر به آنها و در امتداد عدم مقابله و هزیمت جریان بارزانی و ...، توازن قوا کاملا به نفع عبادی و جمهوری اسلامی تغییر کرد. اکنون نه تنها مناطق مورد مشاجر تماما در دست دولت عبادی است بعلاوه دولت عراق و هم پیمانان او، خواهان پیشروی بیشتر و کاهش بخش مهمی از امتیازاتی هستند که دولت اقلیم کسب کرده است. امروز دولت عراق نیز فرصت را غنیمت میشمارد و خواهان محدودیت هر چه بیشتر برای اقلیم کردستان است. موقعیت احزاب ناسیونالیست کرد در مقابل دولت مرکزی در حال حاضر بشدت ضعیف است. کنترل مرزهای اقلیم کردستان، کنترل فرودگاهها، کنترل مراکز نفت، کنترل واردات و صادرات و کنترل مراکز گمرگی و همزمان دیپلماسی و ... به دولت مرکزی سپرده شده است و احزاب ناسیونالیست کرد با آن توافق کرده اند. دولت عبادی به اینها هم قانع نیست وعملا خواهان الغای نیروی نظامی پیشمرگ و حل آن در ارتش عراق و پاره ای امتیازات دیگر است. کشمکش در میان دولت مرکزی عراق و احزاب ناسیونالیست کرد هنوز پایان نیافته است اما سیر تا کنونی بیان تحمیل یک عقب نشینی بزرگ به آنها است.
این مسئله از طرفی دست جمهوری اسلامی و سپاه قدس را در کردستان عراق باز کرده است و از طرف دیگر با اشغال مناطق وسیعی از کردستان عراق و اعمال محدودیت های بیشتر به آنها، میتواند فضای سیاسی جامعه کردستان را به عقب براند. علاوه بر این تخاصم میان احزاب اصلی ناسیونالیست کرد و بحران جدی میان آنها بالا گرفته است و هر کس خطای این وضع را پای دیگری میاندازد و تلاش میکند در مقابل نفرت بزرگ مردم کردستان از همه آنها، بار مسئولیت خود را کم کنند. این اوضاع به جایی رسید که بارزانی کناره گیری کند. در همین هفته گذشته و بعد از پیشروی های دولت مرکزی به مناطق وسیعی از کردستان عراق و استعفای بارزانی شاهد کشمکش جدی میان ناسیونالیستهای کرد بوده ایم. بعلاوه خطر بروز جنگ میان آنها و خراب شدن عواقب مصیبت بار آن بر مردم زحمتکش نیز به یک احتمال واقعی تبدیل شده است. کار به جایی کشید که به "پارلمان" اقلیم کردستان در اربیل حمله کردند و دفاتر اتحادیه میهنی و گوران در بعضی مناطق به آتش کشیده شد. در حال حاضر دامنه انشقاق میان آنها افزایش یافته است، اتحادیه میهنی عملا به چند جناح متحد سپاه قدس و جمهوری اسلامی و حشدالشعبی، متحد دولت عبادی و متحد و نزدیک بارزانی تبدیل شده است.
در همین دوره و در مسابقه دو حزب اصلی طالبانی و بارزانی با هم، بحث از این بود که جریان طالبانی با رهبری حشدالشعبی و قاسم سلیمانی توافق کرده اند و خانواده طالبانی از آنها قول گرفته اند که اقلیم کردستان تقسیم شود و کرکوک و سلیمانی و هلبجه از اربیل جدا شود و حاکمیت در آن به این خانواده در همکاری با عبادی سپرده شود. طرحی سراپا ارتجاعی که علاوه بر باز کردن بیشتر دست جمهوری اسلامی و سپاه قدس در این منطقه و منزوی کردن بارزانی، لطمه ای جدی به همبستگی سراسری و مبارزه مشترک کارگر و زحمتکش این منطقه علیه همه حاکمین است.
این اوضاع، فضای سیاسی در جامعه کردستان را به عقب میراند. استبداد و زورگویی ناسیونالیستهای حاکم علیه مردم را افزایش میدهد و فضای اعتراضی در میان کارگران و مردم حق طلب و محروم را حاشیه ای میکند. همزمان اوضاع کنونی و افزایش دامنه قدرت دولت مرکزی به عنوان دولتی مذهبی، میتواند به عروج اسلام از هر نوع آن و اعمال فضای عقب مانده و ضد زن و ضد تمدن دامن بزند.
کل این اوضاع همزمان میتواند در صورتی که نیرویی رادیکال خلا کنونی را پرنکند و پرچم امیال مردم آزادیخواه کردستان را بلند نکند و افق دیگری را در مقابل آنها قرار ندهد، به سرخوردگی و یاس میان مردم کردستان دامن بزند. بعلاوه مسابقه و کشمکش میان ناسیونالیستها و تلاش آنها برای تغییر توازن میان خود و تلاش برای تکیه کردن به دولتهای مرتجع مانند ایران، عربستان، اسرائیل، ترکیه و...، میتواند دامنه دخالت دول مرتجع منطقه را افزایش دهد و گوش هر کدام از این جریانات بدست یکی از این دول سپرده و شاهد بلایای دیگری برای مردم کردستان باشیم.
در این دوره و همچنانکه دیدیم آمریکا، این تکیه گاه ناسیونالیستهای کرد، نه تنها با رفراندم مخالفت کرد که تقابل جدی ای با حمله دولت عبادی به کردستان نکرد. واقعیت این است که دولت ترامپ از ترس افزایش نفوذ ایران، تلاش میکند به کمک عربستان از عبادی حمایت کند. آنها نگران بودند که اولا کل عراق به جولانگاه و حیاط خلوت ایران تبدیل شود و بعلاوه در انتخابات آتی عراق، نوری مالکی به عنوان کسی که از همه بیشتر متحد ایران است، سر کار بیاید و بدین ترتیب دست غرب و متحدینش در عراق از این هم کوتاهتر شود. اما امروز بعد از جنگ داعش و موقعیتی که دولت عبادی داشته است و بعد از حمله به کردستان و تسخیر مناطق وسیعی از آن، عملا شانس عبادی در انتخابات هم بالاتر رفته است و آمریکا و عربستان در تلاشند که او را به خود نزدیک کنند.
با همه این اوصاف با تعرض دولت عبادی به کردستان و با جنایاتی که نیروهای آنها مرتکب شدند، با شکستی که بر دوش ناسیونالیستهای کرد به مردم تحمیل کردند، نفرت از دولت مرکزی افزایش یافته است و همزمان متاسفانه شکاف قومی عمیق تر شده است. بعلاوه معضل کرد به عنوان زخمی قدیمی بر پیکر جامعه عراق باقی میماند و محل کشمکش خواهد بود، چیزی که استقلال کردستان میتوانست نقطه پایانی بر آن باشد.
دولت مرکزی کماکان با معضلات جدی روبرو است. دولت عبادی توانسته است، فعلا توازن قوا را به نفع خود تغییر دهد، اما این امری تثبیت شده نیست و دوره ای بیشتر دوام نمی آورد. دولت متمرکز و قدرتمند عراق که بتواند یکپارچگی عراق را حفظ کند و برای دوره ای ثبات را به جامعه بازگرداند، سرابی بیش نیست. عراق و دولت کنونی تکه های رنگین کمان و به هم دوخته شده بر اساس فدرالیسم قومی است که نه تنها نمیتواند امنیت و ثبات را به عراق بازگرداند که بعلاوه خود مرکز جدال و کشمکش میان دارودسته های مسلح، کانگسترهای نظامی تیپ حشدالشعبی و سران عشایر و باندهای قومی و مذهبی و منشا ناامنی و بی ثباتی است. اگر تا دیروز در عراق مسئله کرد را داشتیم که به یک معضل اجتماعی تبدیل شده بود، امروز مسئله مردم منتسب به سنی و عرب زبان نیز به آن اضافه شده است و به یک معضل و بحران دیگر تبدیل شده است. جنگ موصل که ظاهرا به حضور داعش پایان داد، اما با جنایاتی که نیروهای "ائتلاف علیه داعش" مرتکب شدند و با ویرانی موصل و دهها روستا و نابودی هستی و نیستی مردم این منطقه و آوارگی وسیع آنها، با تحقیر و توهین و بی حرمتی به آنها و بعلاوه با حاکمیت یک دولت شیعه، مردابی ساخته اند (درست مثل مرداب عراق بعد از جنگ خلیج و البته در ابعادی کوچکتر) که هر جانوری، هر باند آدمکش و جنایتکاری به نام سنی و عرب در آن رشد کند.
موقعیت دولت عبادی با دوره صدام قابل قیاس نیست. صدام حسین با اعمال دیکتاتوری به مردم عراق و مردم کردستان، جامعه عراق را اداره میکرد. او علیرغم کشتار و جنایات وسیع، یک حاکمیت نسبتا باثبات را اعمال کرده بود، اقتصاد مملکت میچرخید، فقر در دوره او در عراق در مقایسه با بقیه کشورهای منطقه به حداقل رسیده بود، بیکاری و درمان و تحصل و کل مسائل یک جامعه شهری در خاورمیانه را به عنوان یک دولت بورژوایی مقتدر تامین کرده بود و در کنار اینها زندان و استبداد سیاسی داشت. اما امروز موقعیت دولت عبادی نه تنها چنین نیست که هزار و یک مشکل را در دل خاورمیانه قومی و مذهبی شده، با خود حمل میکند. شکافها در این جامعه بزودی و برق آسا دهان باز میکنند و توان دولت عراق با سیستم فدرالی قومی بشدت ضعیف است، فدرالیسمی که صاحبانش بارها به شکست آن اذعان کرده اند.
بعلاوه سرکوب وسیع مردم کردستان در توان دولت مرکزی نیست، این مردم دو دهه است سایه دولت قومی و مذهبی عراق را دوفاکتو بر خود ندارد. در کردستان علیرغم حاکمیت ناسیونالیستهای کرد، مردم کردستان مطالباتی را تحمیل کرده بودند، پرده فضای مذهبی و استبداد سیاسی را پاره کرده بودند و با همه معضلات و فساد و بی حقوقی، اما دست دولت مرکزی و موقعیت درجه دوم خود را شکسته بودند. بازگرداندن این جامعه به دوره صدام حسین و خفه کردن مردم و اعمال زورگویی و... کار ساده ای نیست. به همین دلیل دولت مرکزی علیرغم حاکمیت در مناطقی از کردستان، از زاویه مردم کردستان به عنوان نیروی اشغالگر نگاه خواهد شد و این خوبخود برای بغداد و حامیان او در ایران و... مشکلات جدی فراهم میکند.
مردم کردستان عراق و ناسیونالیست کرد
جامعه کردستان حیاط خلوت ناسیونالیسم کرد و مشتی میلیاردر و دو عشیره بارزانی و طالبانی و مرتجعین گوران و اسلامی که در سه دهه گذشته با زورخود را تحمیل کرده اند و از دسترنج مردم کارگر و زحمتکش، پول و سرمایه جارو کردند نیست. کردستان عراق جامعه ای شهری با یک طبقه کارگر و میلیونها انسان ستمدیده و ناراضی است. ناسیونالیستهای کرد در طول تاریخ تراژدیهای گوناگونی را برای این مردم به ارمغان آورده اند. شکست امروز آنها و خودفروشی بخشی و فرار و هزیمت بقیه، نفرت مردم کردستان را بر انگیخته است. جدایی کردستان میتوانست، دامنه دست درازی آنها به زندگی مردم کردستان و سرمایه گذاری آنها بر مصیبتهای این مردم را کوتاه کند. اما امروز یک باردیگر ضدیت کل این صف با منافع مردم کردستان، حلقه بگوشی همه به دول امپریالیستی و دولتهای مرتجع منطقه، معامله و توطئه های آنها علیه این مردم و ... از هر دوره بیشتر نمایان شد. علیرغم همه مولفه هایی که اشاره شد، امروز ناسیونالیسم کرد از هر دوره بی اعتبار تر و بی آبروتر شده است. امروز هر نیروی کمونیست و آزادیخواهی که پرچم امیال و آرزوهایی این مردم را بدست بگیرند و مردم متنفر و منزجر از دولت عبادی و ناسیونالیستها کرد را حول افقی انسانی متحد کند، میتواند نقشی تاریخی در بهبود زندگی آنها و در پایان دادن به سلطه عشایر و کانگستر های مالی و نظامی ایفا کند. امروز روزی است که باید با اتکا به وقایع این دوره و نشان دادن ظرفیتهای ارتجاعی ناسیونالیست کرد، توهمات ملی و ناسیونالیستی که چون ساطوری بر گردن مردم زحمتکش قرار گرفته است را تکاند و آنها را از این توهمات مسموم و عقب مانده نجات داد.
امروز بار دیگر ناسیونالیستهای کرد بی صلاحیتی خود را در حل یک معضل تاریخی به نام مسئله کرد، و پایان دادن به یک شکاف ملی نشان دادند. حل مسئله کرد و بستن زخمی تاریخی بر پیکر جامعه عراق، بیش از هر زمانی بر دوش کمونیستها و آزادیخواهان قرار گرفته است. کمونیستها در این فرصت میتوانند و باید، اولا پرچم دفاع از جامعه و مدنیت، پرچم مقابله با نفاق قومی و مذهبی، پرچم دفاع از زندگی انسانی و همسرنوشتی طبقه کارگر عراق و کل مردم محروم و پرچم مقاومت و مقابله با تعرضات دولت مرتجع عراق به کردستان را بدست بگیرند. بعلاوه پرچم حل مسئله کرد و دفاع از استقلال کردستان، به عنوان تنها راه ممکن در این اوضاع، برای پایان دادن به کشمکش قومی به نام کرد و عرب و بسیج و متحد کردن مردم زحمتکش و متنفر از احزاب طالبانی و بارزانی، میتواند هم مانع سرخوردگی مردم کردستان شود و هم نیروی تحقق نتایج رفراندم کردستان را برای تامین آن آماده و سازمان دهد.
باید دست دلالان سیاسی و بازرگانان مالی و عشیره های بارزانی و طالبانی و ملیشایی نظامی آنها را ... با سازماندان مردم زحمتکش در نهادها، ارگانها و سازمانهای توده ای برای دفاع از خود و دفاع از مدنیت جامعه، دفاع از استقلال کردستانی آزاد و متمدن و سکولار، از زندگی و سرنوشت مردم کردستان کوتاه کرد.
مقابله با هر نوع تعرض عقب مانده از جانب دولت مرکزی و دستجات جانی و آدم کش مانند حشدالشعبی و...، به نام "شیعه، سنی، عرب، کرد، ترکمن و.." یک وظیفه جدی هر نیروی متمدن و آزادیخواهی و یک میدان جدی جدال در دفاع از مدنیت و جامعه و تمدن بشری، در دفاع از حقوق برابر کل شهروندان عراق و کردستان و برابری آنها است.
مقابله با افقهایی ارتجاعی که به امید آمریکا، ایران، ترکیه و.. نوید زندگی بهتری میدهد و تلاش برای افشا و زدودن هر نوع توهم میان کارگران و زحمتکشان کردستان و عراق یکی از اولویتهای هر نیرو و هر انسان عدالتخواه و برابری طلب دخیل و جدی در کردستان و در کل عراق و منطقه است.
امروز زیر سایه دخالتهای امپریالیستی و جنگ و ویرانی که به بشریت تحمیل کردند، در کل خاورمیانه و در عراق و کردستان عراق، اسلحه حرف آخر را میزند. مردم کردستان عراق، کمونیستها و آزادیخواهان در این جامعه بدون مسلح شدن و آمادگی جدی نظامی نمیتوانند، تحولی ایجاد کنند و زندگی مردم کردستان را از زیر دست ناسیونالیستها و ملیشای آنها و خطر تعرض دولت عراق و انواع باندهای مسلح و اجیر شده رها کنند. یک رکن جدیی هر نوع تحولی در این منطقه ایجاد آمادی در مردم کردستان و تسلیح آنها برای دفاع از خود است.
نجات جامعه کردستان و مردم زحمتکش از تراژدیهای انسانی دیگر، نجات آنها از دست طالبانی ها، بازرانی ها، گوران و مرتجعین اسلامی و عبادی و حشدالشعبی و...، در گرو عروج کمونیستها و آزادیخواهان با پرچم آزادیخواهی در این جامعه و تبدیل شدن به نیرویی جدی و شکل دادن به قطبی قدرتمند و قابل اتکا است. در غیر این صورت، فردا همین بارزانی و بقیه و یا شاخه ای دیگر از اینها، مردم را از سر ناچاری و بی آلترناتیویی، بدلیل نفرت از دولت مرکزی عراق و از ترس آنها، زیر پرچم ارتجاع ناسیونالیستی و قومی بسیج میکند و یک بار دیگر مردم زحمتکش به سیاهی لشکر آنها تبدیل میشود.
تجربه کردستان عراق و الگوی حاکمیت "کرد" برای کارگران
کردستان عراق و حاکمیت ناسیونالیستهای کرد، تبدیل روسای احزاب و صاحبان سرمایه در این جامعه به میلیاردر و پر کردن بانکهای جهان از پولهای پارو کرده در کردستان، امید و چشم طمع بورژواهای کرد و احزاب ناسیونالیست منطقه را برانگیخته بود. کردستان عراق و حاکمیت ناسیونالیستها به عنوان یک الگوی موفق در میان خیل ناسیونالیستهای منطقه به رخ مردم کشیده میشد. در این چند دهه تبلیغات وسیعی در دفاع از حاکمیت ملیشایی این احزاب و "جنبش رهایی بخش" آنها توسط همه ناسیونالیستها از راست تا چپ در جریان بود. بر این بستر دوره قبل دوره عروج ناسیونالیسم کرد در همه ابعاد زندگی سیاسی-اجتماعی- فرهنگی در منطقه بود. کردستان عراق به محل رشد و نشر ادبیات ناسیونالیستی، شعر و موسیقی و اشاعه فرهنگ عقب مانده و تقدس آن، تاریخ سازی برای رهبران جنبش ناسیونالیستی و مقدس کردن آنها، به کمک دولت اقلیم و با سرمایه مردمی بود که خود به نان شب محتاج اند. ساختمانهای شیک و بازارهای تجاری و رستورانهای دیدنی و هتل و اماکن تفریحی در کنار ویلاهای بزرگ و گرانقیمت، به عنوان مهد تمدن و رشد و بهشت "کردها" به جهان عرضه میشد.
در کنار این حقایق فقر و بردگی مطلق حاکم بر کارگران کردستان و چند صد هزار کارگری که از ایران و ترکیه تا فیلیپین و بنگلادش و تا مردم کرد زبان و عرب زبان و...آواره از سوریه و مناطق جنگ زده که به این نقطه برای کار و فرار از جنگ پناه برده بودند و بربریتی که به آنها تحمیل میشد، زیر سایه میرفت. امروز با تراژدیی که توسط ناسیونالیستها به جامعه کردستان تحمیل شد، دریچه ای بر روی مردم محروم در کردستان عراق، ایران و منطقه برای دیدن کل این تصویر باز شده است و عمق فساد و جنایت و توحشی که علیه همین کارگر و مردم کردزبان اعمال شده است، نمایانتر شده است. امروز این الگوی افتخار ناسیونالیستها برای کارگر و زحمتکش آن جامعه به عنوان محل دزدی و فساد و بیحقوقی زیر ذره بین قرار گرفته است و عمق توحش بورژوازی کرد و احزابش را علیه طبقه کارگر و مردم محروم نمایان کرده است.
بعلاوه آنچه در کردستان عراق اتفاق افتاد، مطلقا امری جدید و یا واقعه ای دور از انتظار نبود و نیست. تاریخ احزاب ناسیونالیست کرد در کل خاورمیانه، مملو از "خیانت"، "خودفروشی"، "نوکری" و تحمیل تراژدی های انسانی بزرگ به مردم زحمتکش کرد زبان است. جنایات دولتهای ارتجاعی منطقه از ایران تا عراق، ترکیه و سوریه، لشکر کشی و کشتار و جنایات آنها علیه مردم کرد زبان، تحقیر و بی حرمتی و درجه دو حساب کردن این مردم و تاریخی از جنایت و کشتار و آوراگی در زندگی این مردم و به دست دولتهای مرکزی، به احزاب بورژوایی کرد و ناسیونالیستهای کرد، امکانی داده است تا روی مصائب مردم کردستان سرمایه گذاری کنند و نیروی آنها را در خدمت اهداف ارتجاعی خود مبنی بر گرفتن سهمی از قدرت بکار گیرند. همه این احزاب برای رسیدن به ثروت و شراکت در قدرت مرکزی، هزاران بار به پابوسی و نوکری قاتلین مردم کردستان از صدام تا خمینی، خامنه ای، اردوغان و... رفته اند. دهها بار فاجعه های بزرگ انسانی را به مردم کرد زبان تحمیل کرده اند. این احزاب در منازعات میان خود و برای مقابله با هم، عصای دست جنایتکاران تاریخ از جمهوری اسلامی تا دولت صدام، دولت ترکیه و... شده اند. احزاب ناسیونالیست کرد در هر تراژدی انسانی که به مردم در کردستان تحمیل شده، دست داشته اند. و در فردای آن با بیشرمی بعنوان قربانی اصلی این تراژدی، با سینه زنی برای مضلومیت مردم کرد، سفره گدایی پهن کرده اند و پول و امکانات به نام این مردم جمع کرده اند.
نمونه های تراژدی های که احزاب ناسیونالیست کرد در عراق به مردم تحمیل کرده اند کم نیست. کشتار وسیع حدود ٢٠٠ هزار نفر از مردم کردستان عراق، که اکنون به "انفال" (قتل عام) مشهور است، زمانی رخ داد که بارزانی و اتحادیه میهنی در کنار سپاه پاسداران و ارتش ایران، علیه دولت صدام و به عنوان راهنما و عصای دست ایران علیه عراق میجنگیدند. بدنبال توافق ایران و عراق و پایان جنگ، دولت صدام این جنایت وسیع را علیه مردم بیگناه راه انداخت. حزب طالبانی نه فقط از بمباران هلبجه توسط صدام و کشتار ٥ هزار انسان بیگناه مطلع بود که همراه سپاه پاسداران نیروهایش را از هلبجه خارج کرد و مردم محروم را بی اطلاع جاگذاشتند تا قربانی شوند. همین سناریو توسط بارزانی در شنگال اجرا شد. بارزانی شنگال را در معامله ای با ترکیه و رهبری داعش، بدون اطلاع مردم محروم، تحویل داعش داد و عامل کشتار وسیع و جنایاتی شد که توسط داعش علیه مردم شنگال صورت گرفت. فردای آن به نام دفاع از "مردم مظلوم شنگال" طلب پول و اسلحه و امکانات از دول دنیا کرد. اتحادیه میهنی نیروهای جمهوری اسلامی و تانک و توپ سپاه پاسداران را شبانه و با قطع برق سلیمانیه برای حمله به اردوگاههای حزب دمکرات کردستان ایران، وارد شهر کرد. آنها در سال ٢ هزار زیر فرمان ترکیه جنگ بزرگی را علیه پ ک ک راه انداختند. اینها را در کنار حمله به شوراهای مردم در کردستان عراق در سال ١٩٩١ بدستور طالبانی قرار دهید، اینها را در کنار حمله به حزب کمونیست کارگری عراق در سلیمانیه و کشتار و تیرباران و اعدام رفقای ما توسط حزب طالبانی در سال ٢٠٠٠ بگذارید، اینها را در کنار کشتار وسیع حزب شیوعی توسط این جریان، و در کنار کشتن و ترور مخالفین خود در خود حزب طالبانی و دهها مورد دیگر بگذارید تا تصویر کاملتر شود. اینها را در کنار مزدوری بارزانی و حزبش از دوره مصطفی بارزانی تا دوره مسعود بارزانی برای حکومت شاه و بدنبال جمهوری اسلامی و جنگ علیه ما در ایران قرار دهید، اینها در کنار جنایات قیاده موقت(حزب بارزانی) علیه مردم کردستان و نیروهای سیاسی در کردستان ایران و برای خدمت به جمهوری اسلامی بعد از قیام ٥٧ ایران بگذارید، اینها را در کنار دفاع جانانه حزب بارزانی از اردوغان و کمک به دولت ترکیه علیه پ ک ک قرار دهید و اینها را در کنار لشکرکشی دولت صدام به کردستان و به درخواست بارزانی علیه اتحادیه میهنی و تسخیر اربیل در ٣١ آگوست ١٩٩٦ بگذارید، اینها را در کنار کشتار مردم معترض کردستان عراق در جریان اعتراضات آنها علیه فساد و برای تامین آب و برق و رفاهیات بگذارید، اینها را در کنار ترور و قتل مخالفین سیاسی خود، روزنامه نگاران، کشتار و قتلهای وسیع ناموسی و....، در حاکمیت اینها بگذارید، تا نقش مخرب این جریانات را به نام و با پرچم مظلومیت "ملت کرد"، بیشتر متوجه شوید.
اینها تنها گوشه ای از پرونده این جریانات است و اما این مختص بارزانی و حزبش و طالبانی و اتحادیه میهنی نیست. پ ک ک نیز در چند دهه گذشته پرونده بهتری ندارد. این جریان در کل این تاریخ هر روز متحد یکی از دول منطقه از دولت سوریه تا جمهوری اسلامی بوده است. سرکار آمدن اردوغان که همه ناسیونالیستها کرد از او بدرست به نام فاشیست اسم میبرند، بخشا با دفاع پ ک ک و مردمی صورت گرفت که از این جریان حرف شنوی داشتند. دهها مورد از دفاع پ ک ک و رهبر آن اوجلان از دولت ایران و ترکیه و نقش مخرب آنها در تحولات این دوره را میتوان برشمرد.
حزب دمکرات کردستان ایران نیز مثل بقیه احزاب نایسونالیست کرد پرونده بهتری از بقیه برای گرفتن سهمی از جمهوری اسلامی و تبدیل به نیروی کرد و پیشمرگ کرد مسلمان جمهوری اسلامی، ندارد. از دوره قاضی محمد و تسلیم شدن به شاه تا دوران بعد و پیامهای هر روزه آنها به خمینی جلاد و جانشینهای او و درخواست مذاکره و توافق به شرط قبول این حزب زیر سایه جمهوری اسلامی و از دست دادن بخشی از رهبری خود از جمله قاسملو و شرفکندی در مذاکرات مخفیانه با جمهوری اسلامی، بخشی از تاریخ این حزب است. تبدیل حزب دمکرات به پیشقراولان ارتش جمهوری اسلامی در سال ١٣٥٩، زمانی که کردستان در دست نیروهای سیاسی بود، برای تقویت پادگانها و ایجاد آمادگی برای حمله به کردستان و اسکورت ستونهای نظامی جمهوری اسلامی را کسی از یاد نبرده است. تلاش حزب دمکرات برای نشان دادن ظرفیت ضد کمونیستی خود و حمله دهها باره به احزاب و جریانات چپ و نهایتا تحمیل جنگ سراسری به کومه له را کسی فراموش نکرده است. تلاش برای خلع سلاح مردم مسلح و شوراهایی که در روستاهای کردستان شکل گرفته بود و حمله به نیروهای کمونیست و چپ را به عنوان کارنامه و مدرک رشادت، از جمله برای تحویل گرفتنش از جانب جمهوری اسلامی احتیاج داشت. حزب دمکرات کردستان نیز علاوه بر دوندگی هر روزه و پیغام دادن به دولتهای مختلف جمهوری اسلامی و اعلام آمادگی خود در ساکت کردن مردم کردستان و نابودی نیروهای چپ به شرط پذیرش از جانب جمهوری اسلامی، تاریخ و پرونده بهتری از بقیه در زورگویی به مردم کردستان ایران و باجگیری و اتکا به جنایتکارترین دولتهای تاریخ بشر از آمریکا تا عربستان و اسرائیل و ... را در پرونده خود دارد.
تاریخ احزاب ناسیونالیست کرد از شیخ محمود برزنجی تا امروز و نقش و تاثیر ناسیونالیستهای مختلف در این منطقه تاریخ معامله با سرنوشت مردم کردستان و بند و بست با دول مرتجع منطقه برای گرفتن پول و پر کردن جیبهای خود بوده است. تاریخ آنها تاریخی سیاه و مملو از شرمزاری است. در تمام این تاریخ با همه تسلیم شدن های رهبران ناسیونالیست کرد به دول منطقه، با همه نوکری و گوش بفرمانی آنها برای دول جنایتکار، با همه خودفروشیهای آنها و تراژدیهایی که بر دوش توهم کشنده مردم زحمتکش به سموم ناسیونالیستی بر آنها تحمیل کرده اند، هر بار برگشته اند به نام اینکه امریکا، محمد رضا پهلوی، صدام حسین، دولت ترکیه و... به ما خیانت کردند، تلاش کرده اند عواقب اعمال خود را توجیه کنند. "خیانت" دیگران به "کرد" و "فریب خوردن" رهبران ناسیوانلیست کرد و یا "خیانت" فلان حزب خواهر، همیشه توجیهات آنها در شکستهایی است که به مردم کردستان تحمیل کرده اند. همه رهبران "برجسته" این احزاب از شیخ محمود برزنجی تا قاضی محمد، قاسملو، مصطفی بارزانی، مسعود بارزانی، جلال طالبانی، و...، چندین دوره از فریب خوردن و خیانت کردن به "کردها" را در پرونده خود دارند و هنوز هم در این جنبش به عنوان رهبران "والای کرد" تقدیس میشوند.
امروز باید کل این تاریخ را در مقابل جامعه، در مقابل طبقه کارگر و محرومان کردستان قرار داد و توهمات ملی گرایی و سموم ناسیونالیستی را از آنها تکاند و آزادشان کرد. آزادی مردم کردستان و ایجاد تحولی به نفع زندگی انسانی تر و قابل تحملتر بدون رهایی از ذهنیات، توهمات و باورهای ناسیونالیستی ممکن نیست. توهمات ناسیونالیستی، توهم به دولت "خودی" و اینکه اگر حاکمیتی "کردی" شکل گیرد، اگر "کرد" سر کار باشد و اگر کردستان مستقل شود، کارگر و زحمتکش کرد به رفاه و زندگی بهتری دست خواهند یافت، یک توهم بزرگ است. حاکمیت دو فاکتوی "کرد" ٢٦ سال سال است برای عده ای دلال سیاسی و بازرگان حقه باز در اتحادیه میهنی و حزب بارزانی و بورژواهای کرد باعث شده همه به فرعونها میلیاردر کردستان تبدیل شوند و کارگر و معلم و مردم محروم هم به نان شب و هزینه داروی کودکان خود محتاجند. استقلال کردستان عراق و ضرورت آن بدلیل نفاق بزرگی است که در میان مردم کرد زبان و عرب زبان بدلیل نقش جنایتکارانه دولت مرکزی و نقش مخرب ناسیونالیسم کرد، ایجاد شده است و امکان همزیستی باقی نمانده است میباشد. این راه حلی از سر ناچاری است که بکرات به آن پرداخته ایم. کارگران کردستان با طبقه کارگر عراق، ایران، سوریه، و ترکیه سرنوشت مشترکی دارند و از یک طبقه اند.
ناسیونالیسم کرد و احزابش، همچنانکه این دوره نیز برای چندمین بار نشان دادند، دنبال شریک شدن خود در قدرت، دنبال سهم خواهی برای بورژوازی کرد، دنبال پول و امکانات بیشتر به قیمت تباهی طبقه کارگر و محرومان جامعه از جمله کارگران و مردم زحمتکش کرد زبان هستند. لذا در دنیای واقعی آنها به ما و به مردم محروم خیانت نکرده اند. آنها چه در حاکمیت و چه در اپوزیسیون، بخشی از دشمنان طبقاتی ما هستند. آنها هیچوقت در صف ما نبودند و نمیتوانند باشند تا به ما پشت کرده باشند. جنگ و دعوای درون خانوادگی آنها، خیانت کردن آنها به همدیگر و از پشت جنجر زدنشان به هم، بخشی از مسابقه این جریانات برای کسب جایگاه رفیعتر در دزدی و پول و امکانات جمع کردن از سفر طبقه کارگر و مردم زحمتکش است. آنها مثل هر بورژوایی برای این امیال حاضرند با هر جنایتکار و آدمکشی دست دوستی بدهند و هر فاجعه انسانی را برای مردم با جان بخرند. این مائیم که باید هم طبقه ای های خود را از زیر دست و بال آنها، بیرون بکشیم.
امروز در شرایطی که یک بار دیگر ناسیونالیستهای کرد، در عراق فاجعه ای آفریدند و رذیلانه ترین و متعفن ترین سیاستها را دنبال کردند، امروز در شرایطی که خود آنها از خیانت صحبت میکند، از برنامه کودتایی جدی از جانب خانواده طالبانی، به کمک قاسم سلیمانی و حشدالشعبی، حتی علیه شاخه دیگر اتحادیه میهنی، از برنامه ترور کسانی مانند نجم الدین کریم (فرماندار کرکوک) و کسرت رسول جانشین طالبانی، سخن میگویند، هر انسان شرافتمندی باید صف و سرنوشت خود را از اینها جدا کند. این وظیفه کمونیستها و آزادیخواهان است که مردم کردستان، کارگران و زحمتکشان کردستان در خود ایران را از دریچه وقایع عراق و با اتکا به کل تاریخ اینها، متوجه کنیم که ناسیونالیسم درست مانند مذهب، سم و افیون برای طبقه ما و برای محرومان جامعه است.
بعلاوه این دوره و وقایع کردستان عراق و جایگاهی که احزاب سیاسی مختلف گرفتند، موقعیتی که هر حزب سیاسی در دل این اوضاع برای خود انتخاب کرد و صفبندی هایی که حول واقعه دردناک کردستان عراق شکل گرفت، بار دیگر پرده از چهره ریاکارانه ناسیونالیستهای چپ برداشت. این اوضاع بار دیگر زبان بریده و قلمهای شکسته آنها در تعرض به ناسیونالیست کرد، در دل افتضاح سیاسی بزرگی که احزاب طالبانی و بارزانی بوجود آوردند، را نشان داد. اول اکتبر ٢٠١٦ تا آخر اکتبر دوره ای جدی است که نشان داد، احزاب به اصلاح چپ کجا ایستاده اند. مستقل از چپ ناسیونالیست ایرانی که با پرچم دفاع از تمامیت ارضی ایران و عراق و ...، در کنار دولتهای مرتجع منطقه و علیه مردم کردستان صف بستند، از مرگ طالبانی و سینه زنی یارانش (که تف کردن نه تنها به سیمای هر نوع آزادیخواهی و انسانیتی بود، بعلاوه اهانت و بی حرمتی بزرگی به مردم محروم کردستان و هزاران انسان شرافتمند، آزادیخواه و کمونیستی بود که بدست طالبانیها کشتار شدند،) تا تحویل کرکوک و اتفاقات متعاقب آن و سکوت شرمگینانه و گاه دفاع شرمگینانه ناسیونالیستهای چپ از این احزاب، یک بار دیگر جایگاه واقعی این احزاب و ریاکاری آنها را عیان کرد. اینها احزابی برای تمام فصول اند که بنا به فضا رنگ عوض میکنند و بنا به سنت ناسیونالیسم کرد این اپورتونیسم خود را نشانه درایت و استعداد خود در دیپلماسی میدانند و البته مدال "اجتماعی" بودن را هم به سینه میزنند. پرچمهای قرمز آنها و شعارهای رنگی و تند و تیزشان در دفاع از کارگر، انترناسیونالیسم، سوسیالیسم و کمونیسم، ریاکارانه و ابزار فریب کارگر برای باجدهی "سوسیالیستی" به ناسیونالیسم است. اینها در این وقایع نشان دادند که قلب شان کجا میزند. این را نه تنها در سوگواری و تاریخ سازی جعلی برای طالبانی که در زبان بسته و قلمهای شکسته و چشمان و گوشهای کور کر شده آنها در دیدن حقایق این دوره کردستان عراق و در دل یک توطئه بزرگ تاریخی علیه مردم زحمتکش کردستان توسط خانواده طالبانی و هزیمت بارزانی، میتوان دید. اینها خود در توهم پراکنی و پخش سموم ناسیونالیستی از نوع "کردی و البته سوسیالیستی" آن و در خاک پاشیدن به چشم مردم کردستان نقش دارند.
کمونیستها در کردستان ایران باید تمام تلاش خود را برای تقویت صفوف خود و برای برداشتن فضای دودآلود ناسیونالیستی، فضای توهم و خوشباوری به بورژوازی کرد و احزابش را روشن و مستدل در مقابل جامعه قرار دهند. این دوره باید به دوره رنسانس سوسیالیستی در میان طبقه کارگر و مردم زحمتکش کردستان ایران، به دوره مقابله با سموم ناسیونالیستی از هر نوع آن و به دوره حاشیه ای کردن ناسیونالیستهای کرد و حامیان "چپ" آنها تبدیل شود. جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر در این دوره و با دود کردن توهمات ناسیونالیستی میتواند یک قدم بزرگ به پیش بردارد.
دوم نوامبر ٢٠١٧