جلال طالبانی شخص اول اتحادیه میهنی و رئیس جمهور قبلی عراق روز سه شنبه سوم اکتبر در گذشت. بی تردید مرگ جلال طالبانی به عنوان یکی از شخصیتهای اصلی جنبش ناسیونالیسم کرد در عراق و منطقه، لطمه ای برای این جنبش و ضربه ای جدی به اتحادیه میهنی است.
جنبش ناسیونالیسم کرد، احزاب و شخصیتهایش (مستقل از محاسبه گری های سیاسی و کینه و نفرتهای درونی شان)، حق دارند یاد طالبانی و تلاشهای دیرینه او را گرامی بدارند. این طبیعی ترین کار هر جنبش سیاسی، مکتب هنری، ادبی، علمی و...... است.
تا اینجای مسئله جای بحثی نیست و هر انسان متمدنی تلاش میکند اگر مجبورش نکنند، روز مرگ هیچ کسی را برای نقد و بیان حقایق زندگی سیاسی منفی او انتخاب نکند. اما زمانی که عده ای به نام چپ و کمونیست در سوگ شخصیتهای بورژوایی و ناسیونالیستی می نشینند و برای آنان اعتبار "آزادیخواهی و سوسیالیستی" می تراشند، دیگر سکوت مجاز نیست.
مرگ طالبانی و تلاش جریانات و شخصیتهای سیاسی به نام چپ و "کمونیست" و بردن اعتبار کمونیسم و مبارزه چند دهه گذشته کمونیستها، پشت رئیس جمهور قبلی عراق، یکی از تازه میلیاردر شده های کردستان، یکی از رهبران ناسیونالیسم کرد حاکم بر کردستان، و اسطوره سازی از زندگی او، دیگر نباید بی جواب بماند. آنها با ریاکاری تهوع آوری به مهندسی و تاریخ نگاری سراپا جعل و دروغ از زندگی او میپردازند و از کیسه مردم محروم و جنبش آزادیخواهانه بخشش میکنند. در میان خیل یاران و مدافعان جلال طالبانی، پیام تهوع آور کمیته مرکزی کومه له ابراهیم علیزاده نمونه برجسته ای است. در این پیام آمده است:
"با غم و اندوهی سنگین، بعد از ظهر سه شنبه سوم اکتبر ٢٠١٧، "مام جلال طالبانی" دبیر اول اتحادیه میهنی کردستان و رئیس جمهور پیشین عراق، رهبر خستگی ناپذیر مبارزه حق طلبانه ملت کرد در کردستان عراق، دوست و پشتیبان دیرینه کومه له و جنبش انقلابی مردم کردستان ایران، بعد از پنج سال دست و پنجه نرم کردن....، در گذشت."
"تمام زندگی مام جلال از همان اوان نوجوانی تا زمانی که جسم خسته اش دچار بیماری شد، و حتی تا زمانی که قلب پر احساسش از تپش افتاد، در خدمت به اهداف و آرمانهای مردم تحت ستم کردستان بود."
"مام جلال دوست وفادار کومه له و جنبش انقلابی مردم کردستان ایران بود." (کمیته مرکزی کومه له، سازمان کردستان حزب کمونیست ایران، سوم اکتبر ٢٠١٧) {اصل اطلاعیه به زبان کردی است و مسئولیت ترجمه نقل قولهای بالا به زبان فارسی به عهده من است.}
آنچه در بالا آمده است گوشه ای از تقدیر نامه کومه له از جلال طالبانی و زندگی سیاسی او است. آنچه کمیته مرکزی کومه له میگوید همان ادعایی است که خود طالبانی و جنبش ناسیونالیسم کرد در تلاش بوده اند که در مرگ هر کدام از رهبران و شخصیتهای این جنبش به جامعه و مردم محروم بفروشند. اینکه در "تاریخ نگاری" فوق یک سر سوزن حقیقت وجود ندارد را رهبری کومه له بهتر از هر کسی میداند.
اینجا جای پرداختن به زندگی سیاسی جلال طالبانی و اتحادیه میهنی و جنبش ناسیونالیسم کرد نیست. پرونده جلال طالبانی و رهبران ریز و درشت ناسیونالیست کرد از شیخ محمود برزنجی تا شخص طالبانی، نوشیروان مصطفی، مصطفی و مسعود بارزانی و ...، علیه مردم زحمتکش کرد زبان و جنبش آزادیخواهانه مردم کردستان در عراق و ایران و منطقه، علیه کل طبقه کارگر و مردم محروم در عراق و ایران، بسیار قطور تر و سنگین تر از آن است که اینجا بتوان به آن پرداخت. اما و با توجه به تعریف و تمجیدها و اسطوره سازی رهبری کومه له از زندگی سیاسی طالبانی و صف طویل مشتی فرصت طلب برای اعلام وفاداری به طالبانی و ناسیونالیسم کرد، اشاره کوتاهی تنها به چند مورد از حقایق این تاریخ را لازم میدانم.
جلال طالبانی در تعریف و تمجید از جنایتکارترین مهره های تاریخ و کرنش و دست بوسی آنها کم نظیر است. او از صدام حسین به عنوان "مهندس دادن خودمختاری(حکم زاتی) به کردها"، تمجید کرده است. او علاوه بر گریه و زاری بر سر قبر خمینی جلاد و تاج گل گذاشتن بر قبر او، از او به نام "دلسوز و مدافع ملتهای محروم منطقه"، نام برده است. طالبانی به اردوغان جنایتکار لقب "دلسوز ملت کرد" داده است.
کومه له عیلزاده با علم به نقش شخص طالبانی، در کنار بارزانی و مرتجیعن دیگر، در همه جنایات علیه مردم در کردستان عراق منجمله در حلبچه و شنگال و ...، تلاش میکند مانند هر جریان ناسیونالیستی، ریاکارانه برای این جنایات بعنوان مظلومیت "ملت" کرد اشک تمساح بریزد و آنرا دستمایه اعتبار سیاسی برای جنبش ناسیونالیسم کرد و احزاب آن منجمله طالبانی و احتمالا فردا بارزانی کند. همانطور که ناسیونالیسم عرب و دول مرتجع عربی روی مصائب مردم فلسطین برای اعتبار خود و معاملات سیاسی خود سرمایه گذاری و از آن سوء استفاده میکنند.
احزاب کردی در عراق پرونده قطوری در این سوء استفاده دارند. به نام کشتار وسیع "کردها" در مقابل دولتهای جهان دستمال گدایی پهن کرده اند. برای نمونه در بمباران حلبچه که توسط صدام حسین انجام شد و حدود ٥ هزار نفر مردم بیگناه کشته و نزدیک به ده هزار نفر زخمی شدند، اتحادیه میهنی از وقوع بمباران مطلع بود و نیروهای خود و سپاه پاسداران را بدون اطلاع به مردم از شهر خارج کردند و مردم را برای کشتار، بی خبر جا گذاشتند. معاون اول طالبانی (نوشیروان مصطفی) به نقل از او میگوید، "مام جلال" گفته است، "کاش مردم کرد ده تا نسل کشی مثل حلبچه را داشت". جریان شنگال و تحویل آن به داعش توسط جریان بارزانی، و بدنبال آن کمپین سیاسی برای گرفتن پول و اسلحه، توسط هر دو جریان بارزانی و طالبانی، برای "دفاع از مردم مظلوم شنگال" آخرین نمونه آن است.
طالبانی در راس اتحادیه میهنی سال ۱۹۹۲ علیه شوراهای کارگری در کردستان عراق فتوا صادر کرد و تشکیل آنها را "توطئه کمونیستهای ایرانی" نام گذاشت.
طالبانی برای کشتار وسیع صدها هزار نفر از مردم عراق و آوارگی میلیوها انسان و ویرانی زندگی و هر آنچه آثار تمدن است بدست بوش و همراهانش، هل هله و شادی و رقص و پایکوبی کرد و در تمجید از این جنایت و تمجید بوش و بلر از هیچ تلاشی کوتاهی نکرد. از نظر کومه له علیزاده البته اینها تلاشهای خستگی ناپذیر طالبانی و بخشی از احساسات "قلب پر از عشق او به مردم تحت ستم کردستان" برای "خدمت به اهداف و آرمانهای مردم تحت ستم کردستان"، است.
طالبانی و جریانش در مقابل اعتراض مردم زحمتکش کردستان عراق به دولت اقلیم کردستان با مطالبات انسانی آزادی و بهبود زندگی و مقابله با فساد و دزدی در بالا، در شهر سلیمانیه به رویشان اسلحه کشید و تعدادی را قتل عام کرد.
جریان طالبانی در همپیمانی و توافق با سپاه پاسداران و مرکز اطلاعات جمهوری اسلامی، حمله به حزب کمونیست کارگری و مرکز دفاع از زنان و نهاد دفاع از کودکان را عهده دار شد و در سلیمانیه به حزب کمونیست کارگری عراق مسلحانه حمله کرد و پنج نفر از رفقای ما را کشتند و تیرباران کردند.
طالبانی و جریان تحت رهبریش کشتار وسیع حزب شیوعی را در پرونده خود دارد.
اینها فقط نمونه هایی از فعالیتهای شخصیتی است که کومه له علیزاده از او بعنوان "رهبر خستگی ناپذیر مبارزه حق طلبانه ملت کرد در کردستان عراق" و "دوست وفادار کومه له و جنبش انقلابی مردم کردستان ایران" قدردانی میکند و به سوگ اش مینشیند.
کومه له برای توجیه سیاست راست خود به تاریخ خود ساخته دوستی همیشگی و رابطه حسنه کومه له و طالبانی اشاره دارد. واقعیت این است که کومه له در سالهای اولیه فعالیتش تا قیام ٥٧ و حتی تا سال ٦٠، با اتحادیه میهنی رابطه نزدیک داشت. این رابطه به مرور و با روشن بینی کمونیسم در کومه له و تکاندن عقب ماندگی سیاسی، ناسیونالیستی و پوپولیستی آن و سرانجام با تبدیل این جریان به یکی از پایه های حزب کمونیست ایران، پایان یافت. روابط بعدی با اتحادیه میهنی و طالبانی، رابطه با یک نیروی بورژوا ناسیونالیستی در اپوزسیون دولت بعث بود و این برای هیچ کس ناروشن نبود. اما امروز طالبانی در حاکمیت است، رئیس جمهور عراق بود، حاکم بر کردستان است و کارگری که کومه له سنگ دفاع از او را به سینه میزند، برای رهایی باید با قیام خود حاکمیت طالبانی و بارزانی و بقیه دوستان کومه له جدید را بزیر بکشد. حاکمیتی که امروز کومه له علیزاده خود را پشت و پناه آن میداند.
آنچه اشاره کردم گوشه ای کوچک از تاریخ سیاه جلال طالبانی و جریان تحت رهبری اوست. تاریخی که یارانش به نام "چپ و کمونیست"، تلاش میکنند آنرا جعل کرده و بعنوان تاریخی سفید، مملو از تلاش انسانی به مردم بقبولانند. سعی میکنند نقش بشدت مخرب طالبانی علیه کمونیسم وآزادیخواهی، علیه انسانیت و علیه مردم محروم در کل منطقه را با تصویری قلابی و ساختگی از "مجاهدتهای انقلابی و خستگی ناپذیر جلال طالبانی برای احقاق حقوق مردم تحت ستم کردستان" جایگزین و به مردم بفروشند.
در این مسیر و در تقدیر زندگی سیاسی طالبانی علاوه بر کمیته مرکزی کومه له علیزاده، جمعی از شاعران و نویسندگان و روزنامه نگاران نان به نرخ روز خور که از این طریق امرار معاش میکنند، صف بسته اند و همه حضور به هم رسانده اند.
در این میان متاسفانه رفیق قدیم ما فاتح شیخ، عضو رهبری حزبی که اسم و تابلوی حزب حکمتیست را هم بر سر دفتر خود آویزان کرده است حضور دارد. کسی که ادعای تصاحب مهر و نام حزب حکمتیست را دارد و تلاش کرده و میکند اعتبار آن حزب را در خدمت چرخش امروز خود به ناسیونالیسم کرد و اهداف جدید خود بفروش برساند. او هم فرصتی پیدا کرده است تا با اعلام اینکه: "فقدان مام جلال درد بزرگی است که ما را بسیار غمگین کرد"، و آذین کردن این پیام تهوع آور با عکس یادگاری خود با طالبانی، اعلام حضور کند و احساس قلبی خود را در غم از دست دادن یکی از رهبران جنبش ناسیونالیسم کرد و حاکم بر کردستان عراق را ابراز کند.
البته باید اذعان کنم که ما مدت زیادی است، پیام وفاداری فاتح شیخ به جنبش ناسیونالیست کرد را به مناسبتهای مختلف دریافت کرده ایم. فاتح شیخ قبلا هم در "ظرفیت شخصی" به عنوان "شاعر کرد" در مجامع شعر خوانی "هنرمندان کرد" شرکت کرده، در "ظرفیت شخصی" افتخار پیدا کرد تابوت شیرکو بیکس شاعر "کرد" را همراهی کند. او قبلا هم، زمان حمله داعش و توافقات ننگین بارزانی با ارودوغان و داعش و تحویل دادن شنگال، زمانی که بارزانی خواهان سهم بیشتر از دولت مرکزی بود و حمله داعش را فرصتی میدانست، اعلام میکرد که باید "جامعه کردستان"(بخوان طالبانی و بارزانی)، رابطه نابرابر خود با دولت مرکزی را عوض کنند. او اخیرا نیز در"ظرفیت شخصی" و در پیام خود برای شرکت مردم در رفراندم کردستان عراق نیز، به تاریخ کرد و کردستان از شیخ محمود برزنجی تا اکنون پرداخت و از بارزانی جلو زد. متاسفانه یاران فاتح نیز توجیهات عوامانه او را در جواب منتقدان فاتح شیخ که در "ظرفیت شخصی" اعلام نظر کرده است، تکرار میکنند. کسی نیست از فاتح و رفقایش بپرسد که این چه سنتی است که "کمونیستهایی" مثل فاتح هروقت خودشان هستند و در ظرفیت شخصی ظاهر میشوند، از هر ناسیونالیستی ناسیوانالیست ترند؟ البته ما در "خلوص نیت" وی در ابراز "غم سنگین" و "درد بزرگ" او برای از دست دادن یکی از رهبران جنبش خود، که فاتح شیخ افتخار عکس انداختن با وی را داشته، و امروز فضا را برای نمایش آن مناسب میداند، تردیدی نداریم.
این هم از خواص از "زیر سایه" کمونیسم و کمونیستها بیرون آمدن! باید دید این اعلام وفاداری خالصانه فاتح شیخ به طالبانی و جنبش ناسیونالیسم کرد، بالاخره صدای اعتراض کسی را در جریان ایشان حداقل در دفاع از کمونیسم و حرمت شخصی خود، در مقابل این درجه از چرخش و سقوط، در می آورد یا طبق روال همیشگی به فاتح شیخ و رهبری این جریان اجازه میدهند با توجیهات عوامانه "ظرفیت شخصی" و سنت جهان سومی "شخصیت شکنی نکنید"، "تلاشهای او را نفی نکنید"، در مقابل هر انتقاد و بازخواستی جا خالی بدهند.
اسطوره سازی کومه له علیزاده و کل طیف "یاران جلال طالبانی"، اگر پیامی دارد، به ماست. این پیام به مردم محروم و صف کارگر و زحمتکش ایران و کردستان عراق است. این پیام چیز جدیدی در مورد جایگاه این جریانات و شخصیتهایش نمیگوید. اما به کارگران، مردم آزادیخواه و کمونیستها میگوید که دوستان و دشمنان خود را خوب بشناسند. میگوید که این پیامها و اعلام درد و رنج ها از فقدان طالبانی، نه دیپلماسی است و نه اشتباه و سهوی صورت گرفته است. به ما میگوید "کارگر دوستی" این صف، پرچمهای قرمز و جشن اکتبرهای این صف، دیپلماسی، جعلی، ریاکارانه و فریب است. میگوید تمام این نمایش تلخ "طرفداری از کارگر" و اصرار در کمونیست خواندن خود، دیپلماسی است، قلب آنها جایی دیگر در کنار ناسیونالیسم کرد می تپد و با پرچمهای سرخ و سواستفاده از اعتبار کمونیسم و مبارزه کمونیستها، میخواهند در خدمت جنبشی که طالبانی ها در رأس آن بوده و هستند، استفاده کنند.
آنها از جنبش خود و یکی از شخصیتهای مهم آن تمجید میکنند و در فقدانش میگویند و تاریخ میسازند و به احترامش کلاه از سر برمیدارند. هر چند طالبانی و جنبش او ایندرجه چرخش را کافی نمیداند و دوستی با ایران را هزار بار بر دوستی این یاران بیقرار ترجیح میدهد و به همین دلیل و با حضور ظریف در مراسم طالبانی، تاج گلهای اپوزیسیون ناسیونالیست کرد ایران را قبول نکردند و اجازه نیافتن گلهایشان را بر قبر او بگذارند.
بهر صورت کار ما نشان دادن چهره واقعی این صف به جنبش خودمان و تکاندن آخرین بارقه های توهم و ناروشنی در مورد این مدافعان دروغین و ریاکار جنبش "سوسیالیستی"، است. کار ما تلاش برای اتحاد و یکپارچگی جنبش سوسیالیستی طبقه خود در تقابل با کل جبهه و جنبشهای ناسیونالیستی و ارتجاعی است.
بدون ترید جنبش ناسیونالیستی کرد در عراق و ایران و...، اعلام وفاداریها و مجیز گویی های این صف، اشک ریختنها و عزاداری هایشان برای طالبانی و اسطوره سازیهای آنها را ارج میگذارد. اما در جبهه مقابل، در صف میلیونها کارگر و زن و مردم زحمتکش در منطقه و خصوصأ کردستان عراق، که تأمین لقمه نان شب شان، در گرو جنگیدن با طالبانی و خانواده اش، با "فرعون های" حاکم بر کردستان عراق است، صاحبان این پیامها چیزی جز نفرت و بی آبرویی نصیبشان نخواهند شد.
٦ اکتبر ٢٠١٧