جوابی به رفقا حسین مرادبیگی و رحمان حسین زاده.
خالد حاج محمدی.
مقدمه: بحث طبقه کارگر و تحزب کمونیستی که توسط رفیق کورش در سمیناری در انجمن مارکس-حکمت ارائه شد، عکس العملهائی را در حزب ما به همراه داشته است. خود این حساسیت خارج از هر قضاوتی در مورد مضمون مباحثات٬ نشان اهمیت این موضوع است. تا کنون رفقائی در این زمینه اظهار نظر کرده اند. و در بیرون حزب هم ارزیابیهائی از حزب ما و مباحثات آن شده است. نوشته من در اساس نقدی بر یکی از دیدگاهها در
مورد طبقه کارگر و تحزب کمونیستی که توسط رفقا حسین مرادبیگی (حمه سور) به نام " در نقد سمینار "طبقه کارگر و تحزب کمونیستی" رفیق کورش مدرسی" و همچنین بحث رفیق رحمان حسین زاده " تفاوتها٬ طبقه کارگر و تحزب کمونیستی٬ یا طبقه کارگر و سازمان ائتلافی چپ"٬ است.
در ضمن خطاب این بحث تنها حزب حکمتیست نیست٬ روی این بحث به هر تک آدم و جمع و گروه و جریانی است که با هر تعبیری خود را امروز کمونیست میداند. روی این بحث به هر کمونیستی است که اتحاد طبقه کارگر و تحزب کمونیستی این طبقه را امر خود میداند. تا جائی که به حزب ما برگردد این نیاز و این سوال در دوره های مختلف در مقابل ما بوده است و فراتر از مسئله تحزب کارگر کمونیست٬ مسئله بریدن چپ از طبقه کارگر و شکافی تاریخی میان احزاب و جریاناتی که به خود میگویند کمونیست با طبقه کارگر همیشه مورد بحث و جدل بوده است. در خود جریان ما مباحثات ارزنده ای از عضویت کارگری و بحث آژیتاتورها و رهبران عملی تا مباحثات کمونیسم کارگری و تا آخرین بحثهای منصور حکمت حزب و قدرت سیاسی٬ و.. تا بحثهای متاخرتر ما و از جمله بحث "طبقه کارگر و تحزب کمونیستی" از رفیق کورش تلاشی برای جواب به معضلاتی است که در این راستا مشاهده میشود. مسئله تحزب کمونیستی طبقه کارگر و رابطه و نقش حزب حکمتیست به عنوان حزبی که خود را بخشی از تحزب کمونیستی این طبقه میداند٬ و جواب به این مسئله در حال حاضر یکی از گره گاهها و شاید اصلی ترین معضل در مقابل ماست که باید به آن پرداخت. با این مقدمه کوتاه وارد اصل بحث خواهم شد.
رئوس مسائلی که به آن میپردازم به این ترتیب است
١- صورت مسئله چیست
٢- "ائتلاف" با چپ و نقد "اخلاقی" به آن
٣- کمیته های کمونیستی و ائتلاف چپ
٤- جامعه خود ساخته و دنیای ذهنی چپ ایران
٥- عنصر روشنفکرمارکسیسم و باسوادی کارگران !
٦- کمیته های کمونیستی٬ توازن قوا و ماجرای دانشجویان آزادیخواه
٧- سندیکا و سندیکالیسم و نقد رفیق حمه سور
٨- احکام سنگین بدون تلاش برای اثبات
٩- قدرگرائی و دترمینیسم حاکم بر بحث رفیق مرادبیگی
١- صورت مسئله
چپ ایران و از جمله ما با هر اختلافی که با هم داریم٬ با هر جایگاه سیاسی٬ جنبشی و اجتماعی که از این چپ داریم و با هر تمایزی که ما با این چپ داریم٬ امروزهمگی به طبقه کارگر٬ به اعتراض اجتماعی این طبقه بیربط هستیم٬ تاثیر چندانی بر آن نداریم و نقشی در زندگی و مبارزه این طبقه٬ در فعل و انفعالات آن٬ در مباحثات و جدل و مشکلات آن نداریم. تاثیر و نقشی بر هزاران محفل و جمع کارگر کمونیست در مراکز صنعتی ایران٬ در میان پرولتاریای ایران که تبلور کمونیسم در این جامعه و در دل اعتراض این طبقه هستند نداریم. اعلام سیاست درست و خط سیاسی درست جواب نیست٬ این حزب میتواند بگوید که در سیاست ایران طبقه کارگر را نمایندگی کرده است٬ اینجا وارد چند و چون آن نخواهم شد٬ اما این ارزیابی و ادعای همه جریانات چپ در مورد خودشان است. بالاخره ترجمه این نمایندگی کردن در بعد اجتماعی و در زندگی طبقه کارگر٬ در اعتراض هر روزه این طبقه به مناسبات حاکم و رابطه اش با تولید و با سرمایه٬ قابل جدا کردن از بقیه نیست.
جامعه ایران در چند دهه اخیر تحولات عظیمی را از سر گذرانده است٬ ٧ میلیون پرولتر صنعتی با اعضا خانواده کارگری٬ میلیونها کارگر در بخشهای دیگر و چند میلیون کارگر بیکار در این جامعه٬ طبقه کارگر عظیمی را شکل میدهد که روزانه با سرمایه در اشکال مختلف در جدال است. اخراج و بی حقوقی کارگر٬ تحمیل قراردادهای مختلف٬ اعتراض و شکست اعتراض آن٬ انشقاق و سیاستهای مختلف جمهوری اسلامی برای نهادینه کردن این انشقاق در طبقه کارگر٬ جدال و مباحثات روزانه این طبقه٬ مشغله ها و موانع ذهنی بخش پیشرو آن٬ مشغله ها و درد و مشکلات آن کارگر کمونیست، که در سنت ما طیف رادیکال سوسیالیست نام دارد٬ مبارزه اقتصادی و .. آن٬ مشغله و مسئله این چپ نیست و این چپ با آن آشنا نیست. اما اولین مسئله برای هر جریان کمونیستی و هر چپی که خود را با این معضل طرف میداند٬ بدواً این است که در صورت مسئله شریک باشد. شرط اول این است صورت مسئله را برسمیت بشناسیم. آیا این سوالات سوالات ما هم هست؟ آیا رهبری حزب حکمتیست به عنوان حزبی کمونیستی در این صورت مسئله شریک است؟ اگر این صورت مسئله ما نباشد٬ دیگر جدل بر سر اینکه چقدر جواب درستی میدهیم یا نه ٬ بی معنی است و صرف وقت.
رفیق حسین مراد بیگی در اظهار نظر خود در جلسه رفیق رحمان حسین زاده میگوید این سوالات سوال او نیست و در صورت مسئله شریک نیست. و در بحث مفصل خود نیز در مورد صورت مسئله و سوالاتی که کورش مدرسی طرح میکند٬ میگوید: "گیریم همه اینها درست، اما چگونه از ما میپذیرند برای توضیح این وضعیت کنونی همان مشاهدات و توضیحات ٢٢ سال قبل که در سمینارهای کمونیسم کارگری حکمت طرح شدند، را صاف و ساده تکرار کرد. نمی پرسند پس این ٢٢ سال و با اتکا به مباحث کمونیسم کارگری چکار کرده اید؟ انگار در این مدت تاریخ یخ بسته است و اتفاقی روی نداده است و چیزی تغییر نکرده است؟ هفت سال قبل حزب حکمتیست را ایجاد کردیم، آیا از کورش و من و رهبری حزب حکمتیست نمی پرسند پس به چه علت حزبتان و از جمله خودتان که در رهبری آن بوده اید در راستای حل این معضلات گام جدی برنداشته اید؟"
بالاخره مردم هر چه میپرسند یا نمیپرسند٬ بعد از گذشت ٢٢ سال از طرح مباحث کمونیسم کارگری٬ هنوز بی تاثیری ما بر اعتراض و زندگی طبقه کارگر و حقایقی که اشاره کردم را میتوان دید. و اینکه این صورت مسئله و سوال من نیست٬ جز خود را بی خیال کردن و مسئله را دور زدن٬ چیزی باقی نمیگذارد. اگر اینها حقایق است باید با همان زمختی و بی کم و کاست در مقابل خود گذاشت و راه حل را یافت. اگر اینها مسئله نیست که برای رفیق حسین مرادبیگی ظاهرا نیست٬ آنوقت جز ایستادن در جای خود و دفاع از موقعیت کنونی و در جا زدن ٬ نتیجه ای نخواهد شد. اینکه حکمت جواب داده است٬ جواب نیست٬ حکمت جواب مشکلات دوره خود را داد و امروز هزار مسئله در مقابل کارگر و کمونیست ما است که در دوره حکمت مطرح نبودند٬ دنیا که در این فاصله منجمد نشده است. حزب حکمتیست و هر مارکسیستی باید جواب دوره خود را بدهد. اینکه مارکس و لنین و حکمت را قبول دارم٬ جواب نیست و نشانه دوری و نزدیکی به مارکس و لنین و حکمت نیست. بی سیاستی در این زمینه خود سیاست است٬ سیاست انتظاری که بخش اعظم چپ ایران دارد و داشته است که بعدا به آن بر میگردم.
منصور حکمت با گذشت چندین سال از تشکیل حزب کمونیست کارگری و گذشت حدود ١٤ سال از مباحث کمونیسم کارگری٬ در پلنوم ١٤ آن حزب در اوت ٢٠٠١ ٬ به حزبی که خود در راس آن بود٬ به رهبری آن حزب برگشت و گفت که حزب روی خط کمونیسم کارگری نیست. آیا همان زمان به سبک رفیق حمه سور نمیشد رو به منصور حکمت همین استدلالات را کرد و گفت آقا جان٬ کسی از شما بعد از این همه سال در حزبی که خودت در راس آن بوده اید٬ قبول نمیکند چنین اظهار نظر و ارزیابی بکنید!!! مگر زمان طرح مباحثات کمونیسم کارگری و زمان جدا شدن از آن حزب و تشکیل حزب کمونیست کارگری ایران٬ نگفتند منصور حکمت که خودش در راس حزب بود چرا چنین میگوید؟ نگفتند اینها که منصور حکمت میگوید "باور مشترک" بوده است. آن زمان هم مخالفین او در آن حزب همین نوع سوالات را در مقابل منصور حکمت گذاشتند. امروز همان سوالات از زبان حمه سور و با این استدلال که کسی از ما نمیپذیرد و کورش خودش در راس حزب بوده٬ طرح میشود.
بالاخره رفیق ما باید سر راست و روشن بگوید که٬ مشکل از نظر ایشان چه است. بالاخره چپ ایران و آن جریاناتی که به خود میگویند کمونیست در بعد اجتماعی در جامعه و نه در سطح اعلام نظر٬ به کارگر مربوط هستند یانه٬ به سنتی اجتماعی وصلند یا نه؟ و این مشاهده یک حقیقت است یا نه؟ و چرا بیان این حقیقت به سبک مارکسیستی و اذعان به مشکل که پیش شرط هر جواب درستی است٬ با این استدلال که "مردم از ما قبول نمیکنند"٬ زیر سوال میرود؟ تاریخ ما و حزب منصور حکمت و نقش او و حزبش هر چه باشد٬ حقیقت این است که امروز و در کل این پروسه و این سالها و حتی دورانی که خود منصور حکمت هم در راس حزب بود٬ ما و حزب ما نتوانست به یک سنت سیاسی در طبقه کارگر وصل شود. حزب توده برعکس ما٬ هر چه بود٬ صاحب یک سنت سیاسی در طبقه کارگر بود و به سنتی در این طبقه در زمان خود وصل بود و آن سنت رفرمیسم بود. بعد از حزب توده و پایان دوران کمونیسم روسی٬ در جامعه ایران و بعد از انقلاب ٥٧ تا کنون چپ ایران با هر ارزیابی راست و چپ و بورژوا و غیر بورژوائی که از این چپ داشته باشیم٬ هیچوقت نتوانست اجتماعی شود و به سنتی در طبقه کارگر وصل شود. بیان این حقیقت و جسارت انگشت گذاشتن بر آن٬ و طرح درست صورت مسئله و برسمیت شناختن آن٬ پیش شرط هر جواب درستی است. رفیقی که خود سوال را برسمیت نمیشناسد و صورت مسئله را در اساس قبول ندارد٬ توقع راه حل و تلاش برای حل معضل از او توهم است.
٢- "ائتلاف" با چپ و نقد "اخلاقی" به آن
یکی از پایه های اصلی نقد رفقا رحمان حسین زاده و حسین مرادبیگی به بحث طبقه کارگر و تحزب کمونیستی این است که صف ما با صف سایر چپ قاطی شده است٬ میگویند کورش مدرسی با اعلام کمیته های کمونیستی جنبشی ٬ ائتلاف با چپ بورژوائی را اعلام کرده است. چپ بورژوا را کمونیستی نامیده است٬ نقد اخلاقی به این چپ دارد و فکر میکند مشکل این چپ معرفتی است. حمه سور میگوید:"... یا دوباره بگوئیم که با چه مجوزی چپ بورژوا را به اعتباری؟ کمونیست میخوانید؟ بگوئیم بعنوان مارکسیست باید اول به خصوصیات اجتماعی این چپ نگاه کرد. یا بگوئیم اینها را کمونیست میخوانید تا ارتداد و عدولشان را از کمونیسم نشان دهید؟ قرار بود اینها هر کمونیسمی باشند، اما کمونیسم کارگری نباشند". درادامه رفیق حمه سور میگوید:" ما به مبارزه طبقاتی و انتخابهای طبقاتی احزاب و جریانات مختلف نگاه میکنیم. واضح است که بحث درک و عدم درک یعنی مشکل را معرفتی دیدن اصولا جائی در آن ندارد"
معلوم نیست رفیق حمه سور کجا یافته است که کورش مدرسی اینها را کمونیست میداند٬ کجا گفته شده اینها کمونیست کارگری هستند؟ یا مشکل این چپ معرفتی است!! آیا حمه سور در تمام این بحث میتواند یک جمله در تائید این ادعای خود بیاورد؟ کمونیست نامیدن و کمونیسم کارگری نامیدن چپ موجود٬ در بحث کورش نیست. رفیق حمه سور این را به اسم کورش می آورد تا بر این مبنای بی اساس٬ تازه بتواند "انحرافات" قالب شده و آماده خود را سوار یک بحث کند. تنها قضاوتی که میتوان کرد این است که رفیق ما تصمیم گرفته است احکام از پیشی خود را بر این بحث سوار کند. این یکی از اصلی ترین مشکلات در پرداختن به بحث رفیق حمه سور است.
رفیق رحمان حسین زاده نیز به همین سبک چند جمله را در بحث کورش کنار هم گذاشته است تا با اتکا به آنها همان احکام رفیق مرادبیگی را ثابت کند. این چند جمله که در نوشته رفیق رحمان به نقل از کورش آورده است٬ این است: "واقعیت اینست که چپ موجود اصولا نه سرمایه داری را میشناسد و نه کارگر و حرفی برای گفتن به کارگر ندارد." درادامه " اشاره کردم که به اعتقاد من در چپ ایران جامعه و مفهوم اجتماعی یا اصولا جایی ندارد و یا آنجا که پیش میاید به عنوان اشتهار ومعروف بودن ( celebrity) مثل هنر پیشه و خواننده و ورزشکار و غیره معنی میشود".
در جائی دیگر "در باره مضرات قوم پرستانه ناسیونالیسم ترویج میکنیم بدون اینکه حتی ارتباط ناسیونالیسم با بورژوازی و تفرقه در میان کارگران را متوجه باشیم" در جای دیگر "کمونیسم از بعد اجتماعی تکانده شد" به همین چند نقل قول که گویایند، بسنده میکنم . (کل این نقل قولها از نوشته رفیق رحمان است)
رفیق رحمان هم در ادامه و در نقد این بحث مینویسد که: "اين تعبيرها و اين بيانات کورش جواب غلطی است به مختصات چپ به ویژه در رابطه با جدا افتادنش از جنبش طبقه کارگر". این نوع نقد به چپ، نقدی سطحی، معرفتی و اخلاقی است. اين با آن تبیین اساسی که می گوييم "کاربست اجتماعی کمونيسم فرق کرد" تفاوت اساسی دارد . می گويد که چپ موجود ايران سرمايه داری را نمی شناسد. اينطور نيست."(تاکیدها از رفیق رحمان است).
قبل از پرداختن به بحث رفقا لازم میدانم توضیحی از رفیق کورش مدرسی در مورد اینکه بحث او راجع به چه هست و نیست بیاورم که چنین میگوید:" ب - این بحث راجع به هیچ حزب خاصی نیست. وجوه مشترک جریانات چپ را مد نظر قرار میدهد اما، در باره هیچکدام از این احزاب یا جریانات به طور اخص نیست. نمی خواهم در این بحث ویژگی های این یا آن حزب چپ، جنبه عمومیتر رابطه آنها با طبقه کارگر را زیر سایه قرار دهد. بحث اینجا درباره ویژگی ها نیست، در باره ی سیمای عمومی رابطه احزاب و سازمان های موجود (که به هر اعتبار خود را کمونیست میدانند) با طبقه کارگر است. طبعا هر کسی میتواند، از موضع هر حزب یا جریانی، جای خود را در این بحث پیدا کند یا نکند. این بحث را به خود و حزب خود مربوط بداند یا نداند."
همچنانکه کورش مدرسی در شروع بحث خود اشاره کرده٬ بحث بر سر ارزیابی از احزاب مد نظر رفقا و اینکه ماهیت آنها چه هست و نیست نیست٬ لذا اینکه حمه سور میگوید کورش مدرسی چپ بورژوائی را به اعتباری کمونیست خوانده است و یا رحمان میگوید نقدش اخلاقی است و مشکل این چپ را معرفتی می داند بی پایه است. کسی میتواند به کورش مدرسی بگوید٬ میبایست به این چپ٬ ماهیت طبقاتی و.. بپردازد٬ میبایست از این چپ ارزیابی میکرد و کسی میتواند بگوید این کمبود بحث کورش است. آدم اینها را متوجه هست و میتواند درست یا غلط قضاوت کند. اما کسی که میگوید وارد ارزیابی از این چپ نشده ام٬ میگوید چپی که خودش میگوید کمونیست هستم٬ برگردی و بگوئید شما میگوئید این چپ کمونیست است!!! میان خودش به خود میگوید کمونیست و من میگویم کمونیست است٬ زمین تا آسمان اختلاف است. بحث این است که این احزاب که خود و با قضاوت خودشان خود را کمونیست میدانند به کارگر بیربط هستند. بحث تحزب کمونیستی کورش مدرسی ارزیابی از چپ و بیان تمایزات این چپ نیست. کورش هیچ ارزیابی از هیچ جریان چپی را بیان نکرده است٬ در این بحث کلمه ای در مورد ارزیابی عموما از چپ و چقدر مارکسیسم هست یا نیست، نیست. بحثی از اینکه جایگاه طبقاتی این چپ کجا است و چه منفعت طبقاتی و جنبشی را دنبال میکنند و به چه سنت سیاسی مربوط هستند، نیست. لذا توقع رفقا و نقد به اینکه همه ما را با هم در یک کاتگوری قرار داده است٬ یا اینکه نقد به این چپ سطحی و اخلاقی و .. است٬ از این بحث در نمی آید. بحث حداقل این نیست و تلاش رفقا برای آویزان کردن احکام این قبیلی به این بحث٬ دلبخواهی و غیر مستدل است. تاکید کورش این است که آن جریاناتی که به خود میگویند کمونیست٬ وجه مشترک آنها بیربطی به طبقه کارگر و تحزب کمونیستی طبقه کارگر و زندگی و مبارزه و.. این طبقه است. جریاناتی که به خود میگویند کمونیست و این را مترادف کمونیست گفتن کورش به آنها نامیدن٬ ساخته و پرداخته رفقا است نه فاکت.
رفقا حمه سور و رحمان معترضند که چرا کورش از تمایز شروع نکرده است و ابتدا از اشتراکات شروع میکند. میگویند "منصور حکمت از تمایزات شروع کرده است". خوب٬ این چه حقیقتی را بیان میکند؟ منصور حکمت در هر جائی اگر از تمایزات شروع کرده است٬ دلیلی نیست که هر کس دیگری در مورد چپ اظهار نظر کرد حتما از تمایزات بگوید. گویا غیر از این کفر و خارج شدن از دایره تعیین شده عقاید "ایدئولوژیکی" کمونیسم است. این رفقا با بیان اینکه کورش از تمایز شروع نکرده است میخواهند خواننده را به این برساند که جهت کورش با حکمت یکی نیست. رفقای عزیز باید اختلاف در جهت و بینش را نشان داد٬ و این از اعتراض شما که کورش از تمایز شروع نکرده است٬ استخراج نخواهد شد. اما رحمان و حمه سور باید میدانستند که هر خواننده ای این را بخواند اولین سوالی که برایش طرح میشود این است که چرا حمه سور و رحمان به این چسبیده اند٬ چرا استدلالی نمیکنند که مشکل اینکه کورش از اشتراکات شروع کرده چیست. رفیقی که میگوید تشابهات کل چپ٬ این است که به کارگر ربط ندارند و در سوخت و ساز و زندگی و.. تاثیری ندارند. لابد میخواهد اشتراک چپ را مستدل کند. اگر فکر میکنید ما و حزب ما با بقیه در این زمینه تفاوت جدی ای داریم آنوقت میتوانید این را مستدل کنید. غیر از این تنها نگاه مذهبی به حکمت و نوشته و گفته های حکمت است که بشدت مضر است. این نگرش هر نوع خلاقیت مارکسیستی را میگیرد و هر نوع جواب امروزی به مسائل پیش پا را مانع میشود. این نگرش مکتبی٬ بیشتر خیال خود را راحت کردن و توکل کردن به اینکه من به هر حال حکمت را قبول دارم است. این متد منصور حکمت نیست و متد رفقا حمه سور و رحمان است و فقط میتواند خواننده ای که مارکسیسم را قران و مذهب میداند و لذا اختلاف کلمات کورش با حکمت در کتاب قانون این چپ عمل خلاف و غیر قانونی است، را قانع کند.
رفقا این نکته را بسط میدهند و حول آن و "تمایز" آن با بحث منصور حکمت صفحات زیادی مینویسند٬ از آن احکامی بیرون میکشند و به جنگ (به قول نوشته حمه سور) "روشنفکر بورژوائی" که کلمات دیگری بکار برده و از کمونیسم حکمت عدول کرده است میروند. رفقا در ذهن خود حول کلمه انواع برداشت و.. درست میکنند و بعد از موضع "مدافع" حکمت٬ به جنگ برداشتهای خود ساخته خود میروند. این به قول مظفر محمدی سفسطه است. در بحث سیاسی این فول گرفتنها تنها و تنها مانع پیشبرد یک بحث سازنده و جدی و تن ندادن به جدل سیاسی با هدف جواب به یک معضل واقعی است.
من نمیخواستم در این نوشته با رفقا جنگ نقل قول کنم٬ اما بحث رفقا با توجه به نقل قولهای فراوان که از منصور حکمت آورده اند و مکانیکی میخواهند اولا تناقض بحثهای منصور حکمت با کورش را نشان دهند و ثانیا خود و بحثهای به نظر من عمیقا ایدئولوژیک و غیر مارکسیستی خود را به نام "دفاع" از حکمت بیان کنند٬ ناچارم در مواردی از منصور حکمت نقل بیاورم. منصور حکمت در بحث خود در باره سیاست سازماندهی در اواخر سال ٦٧میگوید: "٢- اين بحث حاوى تاکيدى بر برخى خصوصيات اساسى طبقه کارگر در زيست و مبارزه است که اساسا از چشم چپ سنتى غيرکارگرى مخفى مانده است. تزهاى اصلىاى که در مقاله بحث ميشود و همانطور که در آنجا گفته شده مکمل بحثهاى قبلى ما، از کنگره اتحاد مبارزان کمونيست به بعد، درباره سبک کار و امر سازماندهى کارگرى است، همه گواه اين مساله است که ما داريم طبقه کارگر را آنطور که هست به چپ ايران "معرفى" ميکنيم. کسى که قصد سازماندهى طبقه کارگر را دارد حداقل بايد طبقه کارگر را بعنوان يک پديده اجتماعى بشناسد. بايد بداند حرکت طبقه کارگر، چه در زيست و توليد و چه در مبارزه و اعتراض از چه قانونمندىاى تبعيت ميکند. چرا اين را بايد گفت؟ به اين دليل که همانطور که بدفعات بحث کردهام و اينجا هم باز خواهم گفت، ما داريم از حرکت احزاب چپ غيرکارگرى به سمت طبقه کارگر حرف ميزنيم. اين واقعيت چپ ايران و حتى خصلتنماى حرکت تاکنونى حزب خود ماست. بنابراين براى جريانى که از يک قطب غيرکارگرى در جامعه بسمت طبقه کارگر حرکت ميکند و هر روز در تبليغات خود و نشريات و راديوهاى خود صدها بار نام طبقه کارگر را ميبرد و دفاع خود را از منافع و آرمان اين طبقه اعلام ميکند حداقل انتظار اينست که اين طبقه را آنطور که هست و با خصوصياتى که مکان عينىاش در جامعه به زيست و مبارزهاش ميدهد بشناسد، و نه برمبناى تجسم از پيشى و ذهنى طبقات دارا از کارگر و طبقه کارگر". (تاکیدها از من است)
منصور حکمت در عضویت کارگری سال ١٣٦٨در مورد تفاوتها و تشابهات با چپ غیر کارگری میگوید "بنظر من هنوز سرنوشت حزب ما را نه اين تفاوتها بلکه شباهتها دارد رقم ميزند".
اگر کسی بخواهد و تصمیم بگیرد با متد رفقا رحمان و حمه سور نقد خود را سوار این نقل قولها از منصور حکمت کند٬ در این بحث٬ منصور حکمت مشکل چپ ایران را "معرفتی" میداند و معتقد است نه تنها چپ ایران بلکه حزب خودش هم کارگر و خصوصیات عینی آن و.. را نمیشناسد ٬ توقع دارد این چپ تغییر کند و صف چپ و کمونیستها معلوم نیست با چه "مجوزی" قاطی شده است و به اعتباری آنها را کمونیست خوانده است و انتظار مقابلشان میگذارد و توقع دارد از نگاه بورژوا به کارگر فاصله بگیرد و مثل حکمت کمونیست و هر کارگر کمونیستی٬ طبقه کارگر را بشناسد. از این نوع نقل قولها در نوشته های حکمت پر است و اگر بخواهید متد رفقا را بکار ببرید میتوان ده برابر احکام رفقا رحمان و حمه سور را به منصور حکمت چسباند و اندر فواید عقاید "ارتدکسی مارکسی" خود که چیزی جز عقاید مذهبی گونه نیست و هر چه باشد مارکسیست نیست نوشت و گفت. این نوع استدلال کردن متد مارکس و حکمت نیست و بحثی مکتبی مرسوم در چپ غیر اجتماعی و فرقه ای است و کلیشه سازی است. آدم اجتماعی و زمینی نمیتواند با فرمول زندگی کند.
این سنت چپ ایران در سال ٥٧ و نه ٢٢ سال قبل است. باید به رفقا گفت رفقای عزیز زمان آن گذشته است و جنگ نقل قول برای نشان دادن لغزش آدمها از اصل کمونیسم با مقایسه کلمات مارکس و لنین و.. جواب نیست٬ بازی با کلمات است. بالاخره هر آدم فهیمی بحث طرف را میخواند و متوجه خواهد شد که منتقد بحث بهانه گیری میکند تا نظر واقعی نویسنده را نقد کند. تحولات دنیا جواب مارکسی امروز خود را میطلبد. کمونیسم قران و مذهب و مشتی عقاید خشک نیست. ابزار مبارزه در دست طبقه ای است که در نبرد خود علیه بورژوازی بکار میگیرد و جواب امروزی خود را میدهد. انسان کمونیست و هر جریان مارکسیستی تلاش میکند جواب معضلات دوره خود را بدهد و جامعه را حول آن قطبی کند٬ توجه توده کارگر را به خود جلب کند و راه حل نشان دهد و صف خود را حول پرچم و سیاست و تاکتیک خود در تحولات و مبارزه خود روزانه متحد کند و امر خود را پیش ببرد. این عین مارکسیسم است. مبارزه زنده در جامعه را نمیتوان با کتاب نقل قولهای لنین٬ مارکس یا حکمت پیش برد. کارگر و کمونیستی که امرشان جامعه است و فعالیتشان در جامعه کم یا زیاد بازتاب دارد٬ به حکم جنگی واقعی و شرکت در مبارزه ای واقعی در جامعه٬ نمیتوانند با کلمات و مفاهیم ذهنی کار کنند، برعکس با اتکا به متد مارکس و لنین و منصور حکمت جواب امروز خود را به مسائل میدهد. تلاش برای جواب دادن به موانع سر راه پیشروی کمونیسم و طبقه کارگر به عنوان حزبی یا کمونیستی که از سر منفعت عمومی طبقه کارگر حرکت میکند عین مارکسیسم است. با همین متد لنین طرح نپ را در روسیه پیش برد و پیاده کرد که کاملا بورژوائی بود و در هیچ یک از آثار مارکس و انگلس چنین گفته ای که بورژوازی و دهقانان روسیه و.. را کمک کنید تا رشد کنند و تولید کنند٬ نیامده است. اما در شرایط روسیه این عین مارکسیسم بود و در کشوری دیگر میتواند پیاده کردن آن عین ارتجاع باشد. اما برای چپی که مارکسیسم را جز در فرمول و کلمات و مقایسه آن نمی فهمد٬ اینها با مارکسیسم در تناقض می افتد. اینکه حکمت از تمایزات شروع کرده است و چرا کورش از تشابهات٬ کجای دنیا به عنوان نقد پذیرفته خواهد شد٬ کجای دنیا از این حقیقتی روشن خواهد شد و جواب به معضلی را خواهد داد.
رفقا حمه سور و رحمان نکته ای را در بحث کورش آورده اند که گفته است "کمونیسم از بعد اجتماعی تکانده شد"٬ این بحث را کورش در دل بحثی که چپ ایران و تحزب کمونیستی طبقه کارگر است کرده است. رفقا با اشاره به بحثهای منصور حکمت که به موقعیت کمونیسم بعد از انقلاب روسیه پراداخته است و گفته است" مارکسيسم کاربست اجتماعى ديگرى پيدا ميکند"به تفاوتهای بحث کورش و مغایرت آن با بحث منصور حکمت پرداخته اند و این یکی از پایه های بحث این رفقا شده است. کورش "کفری" مرتکب شده و تزی "غیر مارکسیستی" داده است که "کمونیسم از بعد اجتماعی تکانده شده" است. خارج از متد نادرست رفقا٬ بحث منصور حکمت در مورد شکاف میان کمونیسم و طبقه کارگر بعد از شکست انقلاب روسیه است. در شرایطی که موضوع بحث کورش این نیست٬ ارزیابی از این شکاف و دلایل آن نیست. اگر کسی میخواهد نظر کورش را بداند باید کمی به خود زحمت بدهد و نگاهی به مباحثات دیگر او بکند. کورش مدرسی به تفصیل در این مورد نوشته است و نمیتوان به دلبخواهی از دو موضوع مختلف نقل قول آورد و مقایسه کرد و بعد تئوری و بحث خود را سوار آن کرد. کورش چون در این بحث گفته است کمونیسم از بعد اجتماعی تکانده شده است و منصور حکمت حال در دو بحث جداگانه٬ سر دو مسئله متفاوت٬ گفته است "مارکسیسم کاربست اجتماعی دیگری پیدا میکند" پس کورش از مارکسیسم و حکمتیست عدول کرده است!! تازه اگر گفت کمونیسم را از بعد اجتماعی تکانده اند کجایش غلط است٬ همه جریاناتی که به خود میگویند کمونیسم٬ به حاشیه نشینی جامعه عادت کرده اند٬ نه در ایران بلکه در کل اروپا٬ از اجتماع بریده اند و کمونیسم آنها از بعد اجتماعی تکانده شده. این کفر است؟ غلط است؟ چرا؟ جواب این است که منصور حکمت کلمه دیگری به کار برده است. این شد جواب؟
٣- کمیته های کمونیستی و ائتلاف چپ
کورش مدرسی در مورد کمیته های کمونیستی در بحث خود "طبقه کارگر و تحزب کمونیستی" نوشته است:
" کمیته های کمونیستی اجتماع رهبران و فعالین کمونیست درگیر و جا افتاده طبقه کارگر است که در متن و بطن شبکههای موجود رهبران، فعالین و آژیتاتورهای کمونیست فعال هستند، امتحان خود را پس دادهاند و محمل اتحاد و مبارزه بخش معلومی از طبقه کارگر در مبارزه علیه سرمایه دار و سرمایه داری هستند. این "کسان" طیف بسیار وسیعی از رهبران و فعالین فی الحال موجود در طبقه کارگر را تشکیل میدهند که امروز اساساً در قالب شبکه محافل کارگران کمونیست در بطن طبقه کارگر ایران وجود دارند.این طیف ماتریال پایه هر نوع تحزب کمونیستی طبقه کارگر است."(تاکیدها از متن است)
باز کورش در بحث خود میگوید: "پ – یک فاکتور دیگر این واقعیت است که تجزیه خطی در میان فعالین کمونیست طبقه کارگر هنوز صورت نگرفته است. محدود کردن کمیته های کمونیستی و تحزب کمونیستی در طبقه کارگر به طرفداران این یا آن حزب یا این یا آن خط دامنه این تحزب کمونیستی در شرایط موجود را محدود میکند. واقعیت این است که رهبران و فعالین کمونیست در طبقه کارگر در شرایط کنونی میتوانند اتحاد بسیار بالاتر و فشرده تری، آنطور که مانیفست تعریف میکند، را در میان خود بوجود آورند و بلاواسطه و بلافاصله در اتحاد و آگاهی طبقه کارگر مؤثر واقع شوند. خطی شدن این کمیته ها پدیدهای است که باید صورت بگیرد و مستقل از اراده کسی صورت خواهد گرفت. اما پریدن از روی شرایط امروز و اجازه ندادن به اینکه این کمیته ها بر اساس مبارزه و تجربه مبارزاتی خود و در متن مبارزه سیاسی – طبقاتی در جامعه این خطی شدن را طی کنند مستقیماً به ضرر ماست. وجود کمیته های کمونیستی، حتی با یک پلاتفرم بازتر کمونیستی برای یک خط واقعاً کمونیستی بهترین امکان را فراهم میکند تا خط خود را به عنوان خط حاکم جا بیندازد. نباید از این پدیده ترسید."
رفقا حسین مرادبیگی و رحمان حسین زاده چنین کمیته هائی را ائتلاف چپ نام میگذارند. رفیق رحمان نوشته است:" ایجاد کمیته های کمونیستی طبق طرح جدید رفیق کورش که بقیه چپ هم میتوانند سهیم باشند، کمیته جنبشی توجیه میشود. این توجیه گمراه کننده است. بر عکس این شیفت کردن به کمیته چند جنبشی و چند حزبی است وبه شدت غلط است. این در تقابل با سنت کمونیستی ما است. ...واضح است این بحث کمیته کمونیستی جدید رفیق کورش نقطه مقابل شروع سیاست سازماندهی کمونیستی ما در میان کارگران است."
اما بحث کمیته های کمونیستی مطلقا در مقابل کمیته های کمونیستی حزبی نیست٬ آلترناتیو آن نیست و امتداد آن و جواب به تحزب هزاران کارگر کمونیست در مهمترین مراکز صنعتی ایران است، که ظاهرا تحزب آنها صورت مسئله رفقا نیست، که به قول کورش "هنوز تجزیه خطی در میان آنها صورت نگرفته است". بحث تحزب کمونیستی نه تنها برای کورش مدرسی٬ بلکه تاریخا برای جنبش ما برای حکمت و برای مارکس و لنین٬ سازمان دادن و تحزب کارگر کمونیست٬ بخش پیشرو طبقه کارگر است. معلوم نیست چرا وقتی از تحزب کارگر کمونیست و رهبر و فعال کمونیست طبقه کارگر و اتحاد آن و تعیین و تعریف ظرف تحزب آن٬ صحبت خواهد شد٬ در ذهن این رفقا فوری اقلیت و اکثریت و راه کارگر و کومه له و.. .عروج میکند؟ چرا تا اسم اتحاد این طیف از کارگران که لولای اتحاد طبقه کارگر و مرکز هر نوع تحزب کمونیستی طبقه کارگرند٬ که انقلاب سوسیالیستی بدون اینها پوچ و ذهنی و خام اندیشی است٬ که تحزب کمونیستی اینها٬ بستن نطفه قدرت کارگر در آینده تحولات و پایه انقلاب کارگری در هر جامعه ای است٬ فوری رفقا نگران خواهند شد که عقاید کمونیستی آنها رقیق خواهد شد٬ که دارد ائتلاف چپ به جای کمیته های حزبی و به این اعتبار انحلال تحزب کمونیستی به نام تحزب کمونیستی پیش برده خواهد شد.!! رفیق رحمان میتواند بگوید٬ چرا تمرکز رهبر عملی و آژیتاتور کمونیستی که خود را کمونیست میداند٬ کارگر را متحد میکند و ضد سرمایه داری است٬ کمیته چند جنبشی است؟ از نظر من و کاملا در مقابل جهت رفیق رحمان٬ نه تنها رهبر کارگری٬ که با همه کارگرانی که خود را ضد سرمایه داری میدانند٬ خود را جزو یک جنبش میدانم. حتی اگر کارگر فرضی با مختصات فوق امروز توده ای باشد. جزو جنبش من است٬ کمونیست است و از موضع ضد سرمایه داری و کمونیسمش به حزب توده پیوسته. تازه حزب توده و اکثریت بهانه است٬ واقعا امروز و در دنیای امروز و نه ٤٠ سال قبل٬ چنین کارگری توده ای خواهد شد؟ این جنبش من چیست که هر روشنفکری که اعلام کند برنامه تان را قبول دارم٬ حال بدرست میتواند عضو حزب شود٬ و تازه جنبش فدایت٬ میتواند عضو حزبم شود. اما رهبر کارگری٬ که نماینده کارخانه اش٬ رهبر عملی کارگران محل کار خود است٬ و رهبر اعتصاب و سخنران اول مه و ... است٬ به جرم اینکه عضو حزب من نیست٬ یا مثلا عضو کو مه له و.. حتی در جنبش رفیق رحمان جای نخواهد گرفت!! و بودنش در کمیته کمونیستی آنرا چند جنبشی خواهد کرد!! این جنبش مد نظر رفیق رحمان با این وضع٬هرچه میتواند باشد٬ اما جنبش کمونیستی طبقه کارگر نیست. رفیق رحما یادش رفته که در جریان اعتصاب معدنچیان انگلستان کارگری که میگفت پول این زغال را نسل به نسل پرداخته ایم٬ و منصور حکمت میگفت آن کارگر جزو جنبش کمونیستی من است. آیا کسی یا حکمت از آن کارگر تست ایدئولوژیک گرفته بود؟ پرسیده بود با کدام حزب هست یا نه؟ اصلا معلوم بود در دنیای سیاست کارگر انگلیسی جزو جنبش کمونیستی حکمت٬ کاتولیک است یا پروتستان٬ مسلمان است یا آتئیست٬ عضو حزب لیبر است یا ....؟
رفقای عزیز کل کارگران کمونیستی که با همه جریانات چپ هستند٬ یک درصد از فعالین کمونیست طبقه کارگر را در برنخواهد گرفت٬ نگرانی از چه است؟ این چه تصویری است که میدهید؟ اگر کمونیسم بیان اعتراض کارگر است و اگر کمونیسم گرایش معینی در طبقه کارگر است٬ تحزب کمونیستی هم اساسا با کارگر، با کارگر کمونیست و گرایش سوسیالیستی آن با جنبش سوسیالیستی آن معنی دارد. مگر شبکه محافل کارگران کمونیست از پایه های اصلی بحث تا کنونی ما نبوده است؟ مگر بارها از اشکال متنوع تحزب کارگر کمونیست و نه حوزه های حزبی٬ به شهادت بحثهای قدیمی جریان ما از عضویت کارگری٬ حوزه های حزبی و سیاست سازماندهی و مباحثات پایه ای کمونیسم کارگری صحبت نکرده ایم؟ مگر در دو دهه قبل در همان سیاست سازماندهی شخص منصور حکمت نگفته است شبکه محافل کمونیست شکل اولیه و مناسب شرایط امروز است. آیا شرایط آنروز و شرایط امروز فرقی نکرده است و ارتقا از شبکه محافل و یافتن اشکال مناسب امروز و بعد از گذشت دو دهه از آن تاریخ٬ "کفر آلود و غیر مارکسیستی" است؟ مگر اتحاد این کارگران که با ما نیستند و در گذشته هم با ما نبوده اند٬ صورت مسئله اصلی ما نیست؟ سیاست سازماندهی ما جواب به تحزب این بخش است٬ نقطه شروع آن تحزب کمونیستی درون طبقه کارگر است که پایه و اساس آن شبکه محافل کارگران سوسیالیست است. بعد از بیست سال از این مباحث و بعد از اینکه به هر دلیل ما و همه چپهائی که به خود میگویند کمونیست به این امر اساسی ربط پیدا نکرده و تاثیری نداشته ایم٬ ارتقا این شکل از سازماندهی طبقه کارگر٬ و یافتن ظرف ارتقا آن به سطحی متکاملتر٬ پیشرفته تر و متحزب تر٬ چرا باید غیر کمونیستی باشد . نگرانی از چیست؟ حزبی که به خود میگوید کمونیست و به این اعتبار باید خود را بخشی از تحزب کمونیستی طبقه کارگر و متعلق به آن و ظرف تحزب آن بداند٬ اتحاد این طیف٬ همان طیفی که سیاست سازماندهی و تحزب کمونیستی طبقه کارگر برای آن است٬ چه مشکلی سر راه حزب ما٬ کمونیسم ما ایجاد کرده است که حکم ائتلاف چپ خواهد گرفت؟ اگر مشکل ایجاد میکند اشکال در ما است و بیان دوری ما از کارگر و کمونیسم و همه آن بحثهای مارکسیستی است که حکمت گفته است و رفقا به سرش قسم میخورند. ما که قرار بود اتحاد در خود کارگر برایمان قابل ارج و ارزش باشد٬ ما که از هر نوع اتحاد و تشکل کارگر در شرایط امروز ایران نه تنها دفاع که قرار است خود برای ساختن آن سنگ تمام بگذاریم. چرا در ذهن شما کمونیست طبقه کارگر و اتحاد آن فوری و نعل به نعل به راه کارگر و کومه له و حزب کمونیست کارگری و اکثریت و توده ترجمه خواهد شد؟ این قدوسیت خود٬ این قدوسیت عقاید و مقهور شدن خود در آن به بهانه خط متمایز و حفظ خط از کجا آمده است؟ تازه خط متمایز و گله کردن از خدشه دار شدن آن٬ وقتی به میان کشیده خواهد شد که میگوئیم حزب کمونیستی اگر ما هستیم باید امر و مشغله و کارمان تحزب طبقه کارگر باشد. منصور حکمت در سیاست سازماندهی مورد اشاره رفقا میگوید: "مساله سازماندهى ما با سازماندهى کارگران کمونيست در حزب شروع نميشود، بلکه با انسجام بخشيدن و سازمان دادن به طيف کارگران کمونيست در عرصه مبارزه طبقاتى شروع ميشود". اگر اساس سیاست سازماندهی ما از سازماندهی درحزب شروع نمیشود و طیف کارگران کمونیست مد نظر است٬ رفیق رحمان باید جواب بدهد که چرا این نقطه مقابل سیاست سازماندهی منصور حکمت است؟ یا جمع شدن رهبران و آژیتاتورهای کمونیست، کارگران کمونیست مورد نظر منصور حکمت در کمیته کمونیستی نقطه مقابل سیاست سازماندهی است؟ چرا نقطه مقابل است؟ منصور حکمت بسیار روشن گفته است نقطه شروع ما سازماندهی کارگران کمونیست در حزب نیست٬ چرا وقتی ما میگوئیم هم کمیته کمونیستی حزبی مد نظر شما(اگر واقعا قبولش داشته باشید که به آن خواهم پرداخت) و هم کمیته کمونیستی جنبشی هر دو را باید دنبال کنیم٬ و این با کدام منطق نقطه مقابل بحث حکمت است؟ رفقای عزیز ٬ مستقل از حکمت بحث خودتان را بکنید و از آن دفاع کنید و هیچ اشکالی ندارد٬ اما این بحثها را لطفا به حکمت نچسبانید.
شبکه محافل را هزار بار منصور حکمت برای چپ ایران و من و شما و حمه سور و.. توضیح داد و گفت با حزب ما نیستند، که رهبران عملی و آژیتاتورهای کمونیست و فعالین کمونیست طبقه کارگر در این محافل با هم مرتبط هستند. و اکنون اگر بگوئیم دوره کنونی با ٢٢ سال قبل فرق کرده است٬ به قول حکمت امکان "اشکال دیگری" از تحزب اینها در کمیته های کمونیستی هست٬ چرا غیر مارکسیستی است؟ کسی میتواند استدلال کند که این شکل به فلان و بهمان دلیل مناسب نیست٬ ولی چرا نقطه مقابل بحث پایه ای ماست؟ من در اول بحث نقل قولی از نوشته کورش مدرسی آوردم٬ که کمیته کمونیستی جای رهبران و آژیتاتورهای کمونیست است که در مبارزه طبقاتی در جامعه٬ در نفت و ذوب آهن و ماشین سازی و ایران خودرو ... هستند. اتحاد اینها در کمیته کمونیستی به تحزب کمونیستی طبقه کارگر و به پیشبرد مبارزه این طبقه و به نقش کمونیستها در این مبارزه کمک خواهد کرد. این راه حل امروزی و شرایط امروز و نه بیست سال قبل به سازماندهی کارگران کمونیست در مبارزه طبقاتی است و آلترناتیو کمیته های کمونیستی حزب نیست و آن جای خود باقی است.
در دنیای واقعی و بر خلاف تصور رفقا حمه سور و رحمان٬ کارگر کمونیست در هر جا هست٬ برای سنگربندی در مقابل بورژوازی٬ برای اینکه اعتصابش را سازمان دهد٬ برای اینکه انشقاق صفوف خود را بکاهد٬ برای اینکه توهمات در صفوف کارگران را بکاهد و برای افزایش دستمزد و بهبودی در زندگی خود٬ دور هم جمع میشود. به این جمع شدن و مشورت کردن و جلسه مخفی گذاشتن و متحد شدن محتاج است. این را از شرایط زندگی خود و احتیاج خود برای دفاع از حرمت و کرامتش٬ برای تامین پول توجیبی بچه اش٬ تامین دارو و پول مدرسه و کرایه خانه اش میگیرد. امروز انشقاق و پراکندگی طبقه کارگر به بورژوازی ایران امکان داده است تا هر طرح و برنامه استثمارگرانه را به این طبقه تحمیل کند. مشکل این است کمونیستهای طبقه کارگر که باید محمل اتحاد این طبقه باشند٬ خود متفرقند. جنبش کمیته های کمونیستی و دعوت و تلاش برای اتحاد رهبران عملی و آژیتاتورهای امتحان پس داده این طبقه٬ نیاز حیاتی است. کمونیستها و حزب ما و هر کس و جریانی که خود را کمونیست میداند٬ هیچ کدام در موقعیتی نیستیم٬ که طیف وسیعی از این کارگران را در حزب خود داشته باشیم. اینکه گفتم یک درصد از این کارگران در احزاب موجود متشکل نیستند٬ واقعا هنوز اغراق کرده ام. کمونیسهای درون طبقه کارگر باید اتحاد صفوف خود را تامین کنند و کمیته های کمونیستی تشکیل دهند و برای این امر تلاش کنند. خارج از اینکه ما چقدر میتوانیم بر چنین کمیته هائی تاثیر بگذاریم٬ و ظرف تحزب کمونیستی آنها شویم٬ خود اتحاد آنها کمونیسم و جنبش طبقه کارگر علیه سرمایه داری را گامی بزرگ جلو خواهد برد. لذا مرزهائی که در بیرون این دایره در میان چپها هست٬ در میان روشنفکران گرویده به مارکسیست است که روزانه با حدادی کردن عقاید خود میخواهد نشان دهد از طبقه اش بریده و به کمونیست پیوسته٬ موجود نیست. کارگر به این اثبات خلوصیت و مرز داشتن با طبقه بورژوا محتاج نیست. خودش کارگر است. نگاه کمونیسم٬ نگاه مارکس و حکمت و لنین و ... به کارگر همانی نیست که رفقا حمه سور و رحمان دارند. این صف خودی و غیر خودی در میان کارگران و در میان کارگران کمونیست٬ و تبدیل آنها به راه کارگر و اکثریت و توده و در یک کلام به کمونیست و کمونیست بورژوا٬ سنت کمونیسم٬ سنت مارکس و حکمت نیست. اگر در حزب بلشویک کشیش کمونیست میتوانست عضو حزب شود٬ اگر برای حکمت کارگر توده ای و کارگر مذهبی که رهبر اعتصاب است هزار بار به روشنفکر کاپیتال خوانده بی ربط به اعتراض کارگری ترجیح داده میشود٬ ناشی از نگاه مارکسیستی آنها به طبقه کارگر و از نگاه منفعت عمومی طبقه کارگر است. کارگری که به خود میگوید کمونیست٬ حتی به فرض اینکه توده ای باشد٬ قبل از توده ای بودن کمونیست است٬ کمونیست است و فکر میکند حزب توده کمونیست است و از سر دفاع از کمونیسم به حزب توده پیوسته است. در دورانی که حزب توده ایران جریانی جدی سیاسی در سیاست ایران بود٬ بخش وسیعی از کارگران کمونیست ایران٬ خود را توده ای میدانستند و روسیه را به عنوان قطبی کمونیستی قبول داشتند. از نظر رفیق رحمان که نگران چند جنبشی شدن کمیته های کمونیستی است٬ میبایست همه آن کارگران را در جنبش کمونیسم بورژوای میگذاشتید و علیه آنها بسیج میشدید!! بالاخره در آن دوره معین حزب توده ایران به عنوان جناح چپ در سیاست ایران نقش داشت و کارگر از سر کمونیسمش به حزب توده میپیوست. سیاست رفقا در برخورد به طبقه کارگر و کارگر کمونیست٬ غیر اجتماعی و عمیقا سکتاریستی است و تبدیل صف کارگران کمونیست به خودی و غیر خودی است. رفقا با این متد عملا در طبقه کارگر و میان کارگرانی که با هر تعبیری که از کمونیسم دارند٬ خود را کمونیست میدانند٬ کسی را جز مدافعان حزب ما کمونیست به حساب نمی آورند. از نظر رفیق حمه سور که دیگر کار مبارزه با جریانات دیگر٬ ابهامات و توهمات در صفوف کارگران و چپ و.. همه خاتمه یافته است. بلوک شرق پایان کمونیسم را اعلام کرد و جنبشهای دیگر٬ احتیاجی ندارند خود را با پرچم کمونیسم معرفی کنند. منصور حکمت بحثهای کمونیسم کارگری را کرده است و دیگر همه یا کمونیسم ارتدکس مارکسی هستند که ما کلید دار آن هستیم (و البته غیر از خودمان هم کسی نمیتواند واردش شود و قبلا باید کارت ورود به آن را با اجازه ما کسب کرده باشد)٬ یا کمونیسم بورژوائی٬ و این تحلیل و برداشت مکتبی خود را سوار کارگر و محافل کارگری هم خواهد کرد. هردو رفیق وقتی ما از اتحاد کارگران کمونیست میگوئیم و کمیته های کمونیستی را به عنوان ظرف اتحاد هزاران کارگر کمونیست که با ما نیستند٬ تعریف میکنیم٬ فوری تذکر میدهند که شما دارید با راه کارگر و حزب توده و .. ائتلاف میکنید !
یک مشکل جدی در بینش رفقا نگاه به طبقه کارگر٬ به کارگر کمونیست و به مبارزه طبقاتی است. نگاه این رفقا ذهنی و سوبژکتیو است. معلوم نیست با چه منطقی رفقا نگاه خود به رهبر کارگری که سازمانده اعتصاب است٬ که کارگر فلان مرکز را جمع میکند٬ و علیه سرمایه دار بسیج میکند٬ محمل اتحاد کارگران آن مرکز است٬ که خود را کمونیست میداند٬ ضد سرمایه دار است٬ خواهان سوسیالیسم است٬ حتی اگر به فرض کومه له ای باشد یا راه کارگر و ..٬ چرا فوری بورژوا و کمونیسم بورژوا خواهد شد؟ چرا قضاوت شما بر مبنای معیارهای سوبژکتیو و ایدئولوژیک است؟ چرا قضاوت شما در مورد این رهبر کارگری و کمونیست صف طبقاتی مشترکتان نیست و محک این است که به کدام حزب و جریان سیاسی نزدیک است؟ چرا اینقدر غیر اجتماعی و غیر طبقاتی و ذهنی محک میزنید؟ چرا در قضاوت شما نقش کارگر کمونیست در مبارزه واقعی و طبقاتی در آن جامعه محک نیست و تقسیم بندی کارگران کمونیست در جدول احزاب ملاک است؟ چرا همه چیز از سر ایدئولوژیک است و نه پایه طبقاتی ؟ چرا دنیای طبقه کارگر برای شما تا این حد خط خطی است و چرا کمونیسم شما نه محمل اتحاد کمونیستهای درون طبقه کارگر که محمل انشقاق به اسم "کارگر توده ای" و "کارگراکثریتی" و .. است. این را اسم میگذارید پافشاری بر تمایزات با چپ بورژوا؟ رفقا جنگ با راه کارگر یا حزب توده و بورژوا خواندن آنها و هر جریان دیگری را چرا تا آنجا کش میدهید که رهبر کارگری همسرنوشت ما٬ رفیق ما٬ کمونیست همسایه ما در فلان کارخانه و کارگر کمونیست مثلا حکمتیست را به دو صف بورژوا و کمونیست تقسیم میکنید؟ و وقتی میگویند چپ ایران و از جمله خود ما کارگر را نمیشناسیم برافروخته خواهید شد؟ و اگر گفتیم رهبر کارگری مد نظر که اشاره کردم خود را کومه له میداند٬ فوری از جانب شما مهر ناسیونالیسم و کمونیسم بورژوا بر پیشانی اش حک خواهد شد. آیا این سیاست که متاسفانه با پرچم و نام حکمت اعلام میشود٬ جز اینکه حزب ما٬ کمونیسم ما را در حاشیه بگذارد و دست این کمونیسم را از کارگر قطع کند٬ نتیجه ای خواهد داشت؟
وقتی میگویند چپ از موضع روشنفکر بورژوا به کارگر٬ به کمونیسم و.. نگاه خواهد کرد همین است. وقتی کمونیسم به مشتی اعتقاد خشک تبدیل شود٬ همه چیز در پرتو واژه ها و کلمات و قالب و فرمولهای از پیش بسته بندی شده با مهرهای بورژوا و کمونیسم سرنوشتشان رقم خواهد خورد همین است. بر اساس متد این رفقا هم اکنون من، کورش مدرسی و خود این رفقا انتخاب سیاسی کرده و یکی به بورژوازی و یکی هم به کمونیسم مربوط است! آنوقت معلوم نیست چگونه تناقض خود را با بحثهای حکمت که میگوید ممکن است بعضی از محافل ما با رزمندگان با هم باشند و در یک محفل باشند و اشکالی ندارد٬ یا اینکه میگوید کارگری که جاسوس جمهوری اسلامی فرق میکند با کارگر مسلمانی که در اعتصاب با تو است. او بالاخره کارگر است و من با او درد مشترک داریم٬ یا میگوید کارگر توده ای اول کمونیست است و از سر کمونیست بودنش به حزب توده پیوسته است٬ و از جانب شما ده مهر بورژوا خورده است٬ چگونه حل میکنید. اگر با متد شما به منصور حکمت در این زمینه برخورد کرد٬ منصور حکمت "کارگر کارگری" خالص است.
نقد راه کارگر و کومه له و هر جریان دیگر به جا و ضروری است٬ اما برخورد به پایه کارگری آنها فرق میکند. نقد جریانات چپ به عنوان کمونیسم بورژوا٬ بعضا ضد کارگر و .. امری حیاتی و بخشی از مبارزه ما است. کل چپ موجود در دوره گذشته به نردبان ترقی جناح سبز بورژوازی ایران تبدیل شدند٬ کارگر را به قتلگاه و به سواری دادن به بورژواز فراخواندند. نقد سریع و بی اما اگر این جریانات و نشان دادن ماهیت بورژوائی آنها بحثی است و نزدیکی و همکاری با پایه اجتماعی آنها٬ (اگر جائی پایه اجتماعی در میان طبقه کارگر دارند) یک مسئله دیگر است. چه کسی مانع نقد بی اما واگر اینها است؟ چه کسی در تصورش هم نه تنها ائتلاف که نقطه مشترکی و نزدیکی با اینها طرح کرده است؟ جز این است که در ذهن شما رفقا٬ فعال و رهبر کارگری به جای اینکه با موقعیت اجتماعی٬ نفوذ و اعتبارش به عنوان رهبر کارگران مثلا ذوب آهن و رهبر فلان اعتصاب٬ با نقش او در مبارزه طبقاتی٬ شناخته شود و ارزیابی شود و محک زده شود٬ در کاتگوری احزاب و گروهای چپ به نام حزب توده و اکثریت و .. تقسیم خواهد شد؟
٤- جامعه خود ساخته و دنیای ذهنی چپ ایران
دلایل مقاومت این رفقا به مشکلات پایه ای تری بر میگردد که مستقل از فاصله تاریخی چپ با طبقه کارگر٬ زندگی تحمیلی در خارج کشور و زندگی در حاشیه جامعه هم به این مسئله عمق داده است. رفقای ما به جای استقبال برای برون رفت از این معضل٬ در جای خود سنگر گرفته و از جامعه خود ساخته و دنیای تحمیل شده به عنوان حقایق زندگی و دنیای واقعی دفاع میکنند. غافلند از اینکه با هر نیتی این کار را میکنند٬ در جامعه واقعی که یخ نبسته است و در حرکت است٬ جهت رفقا عملا تحمیل یک عقبگرد است. عقبگرد از بسیاری از تبینهای مارکسیستی و تبینهای منصور حکمتی که از اتحاد مبارزان تا روزی که در حیات بود٬ جهتی را کوبید.
واقعیت این است که برای چپ ایران زندگی در دنیای حاشیه ای در خارج جای دنیای واقعی و جامعه واقعی را گرفته است. سپری شدن بیش از دو دهه زندگی در خارج٬ عدم رابطه تنگاتنگ با جامعه ایران و با طبقه کارگر٬ دنیای مجازی چپ غیر اجتماعی٬ دنیای ذهنی و خود ساخته و حاشیه ای را به جای جامعه واقعی در ذهن رفقائی گذاشته است. لذا مشغله های این چپ٬ مشغله های فضای خارج کشور چپ و دنیای مرزها٬ عقاید و افکار متفاوت٬ عقاید مذهبی گونه و "حدادی" شده با دیوارهای بلند ایدئولوژیک را بنا ساخته است. لذا وقتی از اتحاد کارگر کمونیست هم بحث خواهد شد فوری در ذهن عکس میادین شهرهای اروپا که به مناسبتهائی چپ ایران هر ده نفر در گوشه ای با پرچم و نیروی ده نفره خود٬ اعلام حضور میکند تداعی خواهد شد. اتحاد کمونیستهای طبقه کارگر در ذهن این چپ اتحاد این ده نفرها قلمداد خواهد شد و همین تصویر را در مورد ایران و کمونیست طبقه کارگر بکار خواهند برد. قالبی با تعدادی فرمول درست کرده اند و هر کس را در این قالب گذاشته و محک زده میشود. کمونیسم در این رویکرد به یک مشت عقیده٬ به یک مشت ایدئولوژی پیچیده و غامض و خشک تقلیل خواهد یافت و کارگر و طبقه کارگر و مبارزه طبقاتی و کلا جامعه در آن به مفهوم واقعی جای ندارد. وقتی هم از جنبش سوسیالیستی صحبت خواهد شد٬ همین بینش فوری مجموعه ای از سازمانها در ذهنش نقش خواهد بست که خودش و سازمان خودش نماینده و کلید دار کمونیسم است و همه چیز بر مبنای دوری و نزدیکی از این سازمان و نه کمونیسم و منفعت عمومی طبقه کارگر٬ معنی خواهد شد. خارج از این دایره در عمل جنبش سوسیالیستی ای برسمیت نمیشناسند و به همین دلیل رفقا رحمان حسین زاده و حسین مراد بیگی وقتی از تحزب کمونیستی طبقه کارگر بحث میکنید و وقتی کمیته های کمونیستی را به عنوان ظرف این اتحاد و تحزب کارگران کمونیست بیان میکنید٬ فوری راه کارگر و کومه له و حزب توده را نشانتان میدهند و گوشزد خواهند کرد که شما دارید با اینها ائتلاف خواهید کرد. به قول منصور حکمت:" چپ تاکنونى يک چنين تبيينى را نميپذيرد. براى آنها جنبش سوسياليستى و کمونيستى يعنى آن مجموعه گروهها و احزاب سياسى که تحت نام سوسياليسم و کمونيسم فعاليت ميکنند. هر جريان ممکن است اين يا آن دسته احزاب و گروهها را بنا بر ملاکهائى، که عمدتا عقيدتى و فرقهاى هستند، جزو "جنبش کمونيستى" بداند يا خير. اما همه بهرحال به مجموعههائى از احزاب و گروهها اشاره ميکنند.اينها لاجرم وجود يک جنبش سوسياليستى کارگرى را در خارج اين حرکت حزبى به رسميت نميشناسند". بحث تحزب کمونیستی و جنبش کمیته های کمونیستی بحثی مربوط به این جنبش سوسیالیستی کارگری خارج از دایره احزاب مد نظر رفقا است.
یک معضل جدی ما محصور ماندن در این "جامعه" و فضای مجازی این چپ است که اشاره کردم. نگاه این رفقا به کمونیسم نگاه روشنفکری است که از طبقه خود کنده شده٬ مارکسیسم را انتخاب کرده است و در جدالی با گذشته خود٬ مرتب مرز کشیده است و تلاش کرده است که از هر نظر با طبقه ای که از آن آمده است٬ فاصله بگیرد. لذا فرمول ها٬ خط کشیها بدقت ریاضی باید روشن باشند و با هم فرقی نداشته باشند٬ و در نقد و مرزبندیها دنبال کلمات قصار خواهند گشت تا با آنچه مارکس و لنین و حکمت بکار برده اند مقایسه کنند٬ هر فرقی میان کلمات با بنا نهادن ساختمان "تئوری" خود بر آن و آراستنش٬ مرز مسلمان و کافر یا کمونیست و بورژوا خواهد شد. نوشته رفیق حمه سور در این خصوص شاهکار است. رفیق حمه سور در ٥٠ صفحه نوشته خود دهها بار کلمات را با هم مقایسه میکند و حکم میدهد که مارکس از کارگر شروع کرده است و کورش مدرسی از جامعه بورژوائی٬ حکمت گفته است کاربست کمونیسم عوض شده است و کورش گفته کمونیسم از وجه اجتماعی تکانده شده و هر کدام از اینها حکمی گرفته است. بنای تئوری رفقیمان بر کلمه ساخته شده است. داستان اول از کارگر و نه بورژوا در نوشته رفیق حمه سور به داستان مرغ و تخم مرغ بیشتر شباهت دارد. اینها سنت چپ ٥٧ ایران و جنگ فرمولها و امروز بعد از به قول حمه سور گذشت ٢٢ سال از بحثهای کمونیست کارگری و بعد از ٣٢ سال از تاریخ جدال ما با پوپولیستها٬ همان شیوه و سبک این بار با "پرچم" منصور حکمت و "دفاع" از او جاری میشود. تنها فرقی که هست قبلا این بلا بر سر مباحثات مارکس و لنین می آمد و مارکسیسم به نام دفاع از آنها به آیه های قرآن و مذهب و احکام بی جان و خشک و انتزاعی برای مرز کشیدن بکار گرفته شد٬ و امروز به نام منصور حکمت بر سر مباحثات مارکسیستی او می آید. این شیوه استدلال هر چه باشد مارکسیسم نیست و ربطی به کمونیسم و حکمت ندارد.
اساس این نگرش که در چپ ایران نهادینه شده است و رفقا به نام اهمیت تمایزات و استقلال طبقاتی که در حقیقت استقلال "طبقاتی" حزب به جای طبقه کارگر است٬ برخورد فرقه ای٬ و عمیقا سیکتاریستی به طبقه کارگر است. سازمان در این نگرش٬ به معنای سازمان در برگیرنده اعضا حزب چنان قدوسیت پیدا خواهد کرد٬ که طبقه کارگر و منفعت عمومی این طبقه و سازمان کمونیستی به عنوان ظرف تحزب کمونیستی طبقه کارگر به فراموشی سپرده خواهد شد. در این نگرش دیواری میان سازمان حزب که در حقیقت فرقه خود است کشیده شده است که در دو سوی آن یک طرف افراد فرقه که اعضا سازمان قرار دارند و در طرف دیگر غیر خودیها قرار خواهند گرفت. این نگرش در حقیقت همان قناعت به خانه امن دنیای مجازی است که چپ به عنوان جامعه برای خود ساخته است و با حدادی نظرات٬ خود را تسکین میدهد که مارکسیسم است و دارد کار کمونیستی در میان طبقه کارگر میکند و از مارکسیسم، که در حقیقت مقدساتی است که خود ساخته است، دفاع میکند. این نگرش عمق صنفی گری و دفاع از صنف خود که اینجا سازمان یا حزب خود است را همراه خود دارد.
برای رفیقی که این حقایق را حتی نمیبیند و حتی در سوالش هم شریک نیست نمیتوان کاری کرد. اما برای حزب حکمتیست انتخاب بین بیرون رفتن از این دنیای مجازی و حاشیه ای و فرقه ای چپ و گسست کامل از آن و یا مرگ است. مرگ به معنای ماندن در جمعی بدون اینکه در دنیای حقیقی تاثیری داشته باشید٬ همان زندگی که بخش اعظم چپ ایران با دستهای خود برای خود ساخته است و به آن قناعت کرده است و وجدان خود را راحت کرده است. همان دنیائی که امروز برای صدها گروه حاشیه ای در اروپا که در دنیای واقعی تاثیری بر زندگی کسی ندارند و صد سال است در حاشیه سیاست دنیا زندگی میکنند و با هم مرز ایدئولوژیک میکشند. اجازه بدهید در مورد دنیا و جامعه ای که چپ ایران در آن محصور شده است به نقل قولی از حکمت در مبحث حزب و جامعه در نوامبر ١٩٩٨توجه کنیم:" اتفاقى که براى کمونيسم افتاده است اينست که بورژوازى توانسته است با تحميل شکستها و سرکوبها و اعمال فشار هرروزه بر کمونيستها، کمونيسم يعنى يکى از احزاب مدعى قدرت سياسى در جامعه که صد و پنجاه سال پيش با همين مکانيسم ها ميکوشيد قدرت را به کف بگيرد، را به يک فرقه شبه - مذهبى حاشيه اى تبديل کند که زندگى سياسى خود را در گوشه اى از جامعه تعريف ميکند و هويت خود را در آن گوشه پيدا ميکند و خود اساسا قصد ندارد ديگر از اين گوشه بيرون بيايد. مانند ارگانيسمها و ويروس هايى که در يک يخبندان بزرگ خود را با آن سرما تطبيق ميدهند و زنده ميمانند اما پس از پايان يخبندان و گرم شدن هوا، ديگر به آفتاب و گرما بر نميگردد. به يخ عادت ميکنند و ديگر تنها در آن شرايط زيست ميکنند. آن اجبار بيرونى اى که روزى آن ارگانيسم را ناچار ساخت براى بقاء، خود را با آن شرايط نامساعد تطبيق بدهد، بعد از دو سه سيکل به نحوه و شيوه زندگى قائم به ذات خود آن ارگانيسم تبديل ميشود، ميشود جزئى از وجود او، سنت خود او، هويت خود او و ديگر تصور زندگى ديگرى جز اين برايش غير ممکن ميشود".
در این دیدگاه حزب حکمتیست هم تنها شامل سازمان علنی است٬ شخصیتها و رهبران و فعالین کمونیست هم فقط ماهستیم که به عنوان عضو حزب رسما در سازمان ثبت نام کرده ایم. زمانی در حزب کمونیست ایران و کومه له همین بحث مطرح بود و تلاش زیادی شد که به فعالین آن تشکیلات علنی فهمانده شود که کومه له این نیست٬ که کومه له اصلی در شهرها است. امروز ظاهرا همین را ما باید به صفوف خودمان بگوئیم که حزب ما و کمونیسم ما فقط این سازمان علنی در خارج کشور نیست. حزب ما جمع عددی اعضا این سازمان نیست و رهبر و فعال کمونیست و شخصیت و.. جنبش ما بخش عمده آن در ایران است و متاسفانه هزاران کمونیست و صدها رهبر و فعال کمونیست طبقه کارگر که قاعدتا جایشان در رهبری حزب ما بود٬ کسانی که رهبران مستقیم و درگیر در آن جامعه اند و به چشم مثبت به ما نگاه میکنند٬ اما با ما نیستند. اما این با ما نبودن برای کمونیسم ما دلیل بر مرز کشیدن ایدئولوژیک با این رفقا نیست. کمونیسم ایران اگر قرار باشد رشد کند و پیش برود بر شانه های این رفقا خواهد بود. این حزب اگر به حزب آن سازمان غیر علنی و غیر رسمی تبدیل نشود تا ابدیت در حاشیه جامعه خواهیم ماند و در زندگی نسل خودمان بی تاثیر خواهیم شد٬ و با گذشت زمان به جامعه واقعی٬ به طبقه کارگر بی ربط تر خواهیم شد.
٥- عنصر روشنفکرمارکسیسم و باسوادی کارگران !
کورش مدرسی در مورد اهمیت نقش روشنفکران مارکسیسم چنین میگوید"جامعه سرمایه داری طبقه کارگر را از دسترسی به دست آوردهای فکری، فرهنگی و تکنیکی جامعه امروز بدرجه زیادی محروم نگاه میدارد. چه کسی است که نداند فقر مادی فقر علمی و فرهنگی را باعث میشود؟ بدون وجود روشنفکران کمونیست طبقه کارگر شانس زیادی در مبارزه همه جانبه علیه بورژوازی را ندارد. نه مارکس کارگر بود و نه لنین و نه رزا لوگزامبورگ و تروتسکی یا منصور حکمت و نسل وسیعی از روشنفکران کمونیست در تاریخ مبارزه کمونیستی طبقه کارگر. بدون این روشنفکران این مبازرات انقلابی طبقه کارگر همانقدر ناممکن بود که بدون وجود خود طبقه کارگر. من در بحث اصول فعالیت کمونیستی به گسل های ماهوی که در رابطه میان کارگر و روشنفکر وجود دارد نسبتاً به تفصیل صحبت کردهام و علاقمندان میتوانند به آن بحثها رجوع کنند." رفیق حمه سور در نوشته خود با آوردن این نقل از کورش که: (" طبقه کارگر، چه در ایران و چه در هر جای دیگر، قادر نیست، در غیاب یک حرکت فکری عمیقاً مارکسیست و کمونیستی کارگری در سطح روشنفکران جامعه در عرصه تئوریک، سیاسی، فرهنگی و غیره افق و سنت همه جانبه ای را در مقابل بورژوازی عرضه کند. در غیاب روشنفکران مارکسیست جنبش کمونیستی طبقه کارگر در اساس در همین محدوده باقی خواهد ماند".) به نقد بحث کورش پرداخته است ومینویسد: "این مساله که روشنفکران طبقه بورژوا بنا به دلایلی به دانش بشری دسترسی داشته اند و مارکس و انگلس نیز خود جزو روشنفکران طبقه مرفه و بورژوا بوده اند، با این تقسیم کار مورد نظر رفیق کورش بکلی فرق میکند. که گویا جمعی از شبکه های رهبران و فعالین کمونیست درون طبقه کارگر مشغول مبارزات اقتصادی و در حال ارتقاء شبکه های خود به سطح حزب خواهند شد، "تحرک فکری روشنفکران عمیقا مارکسیست و کمونیستی کارگری" نیز در بیرون در عرصه تئوریک، سیاسی و فرهنگی دارند سنت همه جانبه ای را در مقابل چپ سنتی و بورژوازی عرضه میکنند!" (از مبحث رفیق حمه سور)
بحث تقسیم کار مد نظر رفیق حمه سور که گویا کار کارگر کمونیست مبارزه اقتصادی و روشنفکر مارکسیسم مبارزه تئوریی و سیاسی و.. است به این بحث بی ربط است. معلوم نیست که رفیق حمه سور ادعای خود و تقسیم کار خود را چگونه به بحث فوق میچسباند. رفیق حمه سور میبایست فرض میگرفت که خواننده مطلب او لابد این قدر درک دارد که اینها را از هم تفکیک کند. لنین در چه باید کرد در زمینه نقش روشنفکران مارکسیست میگوید:" ما گفتیم که آگاهی سوسیالیستی در کارگران اصولا نمیتوانست وجود داشته باشد. این آگاهی را فقط از خارج ممکن بود وارد کرد. تاریخ تمام کشورها گواهی میدهد که طبقه کارگر با قوای خود منحصرا میتواند آگاهی تردیونیستی حاصل نماید". لنین معتقد است که مبارزه طبقه کارگر بدون عنصر مارکسیسم از تردیونیسم خارج نخواهد شد و آنوقت معلوم نیست رفیق حمه سور برای بحث لنین که به تفصیل در چه باید کرد به آن پرداخته است چه تقسیم بندی خواهد گذاشت.
رفیق رحمان هم در نقد بحث کورش مینویسند:"یک مسئله نادرست دیگر در بحث کورش تئوری زه کردن نقش عنصرروشنفکرمارکسیست در تحزب کمونیستی ودر کمیته های کمونیستی است . این هم یک الگوبرداری خشک از دوره لنین است.به نظرم در دوره لنین کمیته کمونیستی مشابه کمیته نینا ایجاد میشد. اکثرشان بی سوادند، حتی نمی توانند کتاب وجزوه و ادبیات کمونیستی را مطالعه کنند. طبیعی است که تاکید کنند، یک عنصرمارکسیست و روشنفکرباشد وسواد داشته باشد، لازمست عضو آن کمیته باشد، آگاهگری و روشنگری بکند، امکان مطالعه و دسترسی به ادبیات و کتاب و جزوه را برایشان فراهم کند. دوره ما چنین نیست. همه میدانیم بخش ساده کارگری، کارگر ساختمانی و نانوایی و کوره پزخانه هم دیپلم دارند، کارگر صنعتی و ماهر اکثرشان لیسانس دارند؟ خود مطالعه میکنند و آگاهند. نیازی به روشنفکر ندارند تا شرایط مطالعه و ترویج را برایشان فراهم کند. به علاوه آنجا که کورش این مسئله را تئوریزه میکند، بردن آگاهی کمونیستی را به میان طبقه کارگر به نقش روشنفکران گره میزند، مسئله انتقال تئوری به میان توده کارگرو دو قطبی تئوری – توده ها را زنده میکند که به نظرم غیر مارکسیستی و نادرست است. برخورد کورش به این مسئله تئوریزه کردن نقش انحصاری روشنفکران در رابطه با مارکسیسم و در میان طبقه کارگر است که غلط و غیر مارکسیستی است."
در جواب رفیق رحمان چند نکته را توضیح دهم. بحث بردن آگاهی سوسیالیستی به درون طبقه کارگر در بحث کورش نیست و حداقل در این بحث کورش چنین نگفته است اما این را لنین میگوید که در نقل قول چه باید کرد از لنین اشاره رفت. نکته دیگر اینکه رفیق رحمان نقش روشنفکر مارکسیسم را به سواد آموزی کارگران تقلیل میدهد و میگویند دوره لنین کمیته نینا همه بی سواد بودند و الان مردم سواد دارند. این دیگر هم عجیب و هم جای تاسف است. نقش عنصر روشنفکر مارکسیست از سواد و بی سوادی بیرون نمی آید٬ بلکه نقش آدمهای مارکسیستی است که میتوانند کل تصویر و افق مارکسیستی را در مقابل جنبش خود قرار دهند٬ در هر شرایطی با دادن کل تصویر به جنبش خود جهت میدهند و این با نه تنها با سوادی که با سواد مارکسیستی متفات است٬ فعال کارگر در ایران نه تنها باسواد مورد نظر رفیق رحمان بلکه کاپیتال و تاریخ جنبش خود را از بسیاری از فعالین سیاسی و روشنفکران کمونیست در احزاب سیاسی بهتر میدانند.اما این هم هنوز با نقش عنصر روشنفکر مارکسیست که مبارزه طبقه کارگر را فراتر از تردیونیسم میبرد و آلترناتیو تمام قد سوسیالیستی را در مقابل جامعه قرار میدهد متفاوت است. علاوه بر این هر تحصیلکرده ای روشنفکر مارکسیست نیست٬ دنیا پر از تحصیلکرده است که حتی مارکسیسم را هم تعدادی بسیار فراوانی میدانند٬ روشنفکر مارکسیست با اینها متفاوت است. امروز بخش عمده بورژواها از سر نیاز خود کاپیتال را خوانده اند. نقشی که منصور حکمت در جنبش ما داشت٬ تامین رهبری مارکسیستی بود که تمام تصویر را همه جانبه و شفاف و در همه زمینه ها در مقابل طبقه کارگر و جنبش کمونیستی قرار میداد٬ همان کاری که مارکس کرد٬ لنین کرد و... این را تقلیل دادن به خواندن نشریه و کتاب برای کارگران جای تاسف است. رفیق رحمان با این برداشت متاسفانه سطحی و بیربط به موضوع تازه از بحث کورش "دو قطبی تئوری – توده ها" را هم نتیجه گرفته است. بحث محروم بودن و عدم دسترسی و امکان دسترسی طبقه کارگر مختص دوره تاریخی معینی نیست. مختص جامعه سرمایه داری است که در آن کارگر چه در دوره لنین و چه در دوره ما بردگی مزدی را به او تحمیل کرده اند و موقعیت اقتصادی که به این طبقه تحمیل شده ٬ همراه خود محرومیت از دسترسی به دانش بشری عصر حاضر را از او سلب کرده است. کارگر لیسانسه ایران خودرو و پتروشیمی ماهشهر به دلیل بردگی مزدی امکان و فرصت کار فکری از او گرفته شده. این مشکل طبقه کارگر است. این امروز نه تنها در ایران بلکه در کشورهای غربی٬ در انگلستان و آلمان و آمریکا و... حکم میکند.عنصر روشنفکر مارکسیست ممکن است کمونیستی جمعی یا گروهی تامین کند. اما دیگر اینکه گذشته سواد نداشتند و امروز با سواد شده اند٬ بسیار بی ربط است. در ضمن در چنین صورتی و با استدلال رفیق همه احزاب چپ موجود و از جمله خود حزب ما و رهبری آن مرخص هستند٬ چون کارگر امروز با سواد است. در این زمینه باید بگویم تقسیم کار حمه سور مطلقا معلوم نیست از کجا آورده شده است و از اساس به این بحث بیربط است. رفقا حمه سور و رحمان با این بحث خود قبل از کورش مدرسی لازم است بروند و تکلیف خود را با لنین روشن کنند که معتقد است طبقه کارگر بدون نقش این روشنفکران مارکسیست از مبارزه تردیونیستی فراتر نخواهد رفت.
٦- کمیته های کمونیستی٬ توازن قوا و ماجرای دانشجویان آزادیخواه
کمیته های کمونیستی سالها است سیاست مصوب حزب ما است. رفیق رحمان در نوشته خود ظاهرا موافق کمیته های کمونیستی حزبی است که تا کنون حزب ما پیش برده است. اما رفیق رحمان در مبحث خود" تفاوتها٬ طبقه کارگر و تحزب کمونیستی یا٬ طبقه کارگر و سازمان ائتلافی چپ" زیر تیتر" جنبش کمیته کمونیستی یا آکسیونیسم غیرعملی" اظهار نظری کرده است که قابل تامل است. رفیق رحمان میگوید: در مبحث رفیق کورش "جنبش کمیته کمونیستی" مورد تاکید قرار گرفته و فراخوان داده شده است. من اگر فعال کمونیست ۴- ٥ سال قبل دانشگاه باشم، میپرسم چند سال قبل در محیط دانشگاه کمیته های کمونیستی درست کردیم و فعالیتهای مهمی را هم انجام دادیم. اما چون تناسب قوا را درست تشخیص نداده بودیم، زودرس از جمع طبیعی خود به کمیته کمونیستی شیفت کردیم، ضربه خوردیم. حال سئوالم شما از رفقای فراخوان دهنده به جنبش کمیته کمونیستی اینست، چه ارزیابی از تناسب قوای کنونی دارید؟ آیا درس مهم از تجربه دوره گذشته ما و آن ضربه خوردنها ما را به "جنبش کمیته کمونیستی میرساند؟" رحمان در ادامه میگوید "اگر بر مبنای سیاست سازماندهی مصوبتان حرکت کنید، این فراخوان غلط است. میشود قبل از "جنبش کمیته کمونیستی" اقدامات و فعالیتی در زمینه "جنبش محافل کمونیستی " که قاعدتا باید کمیته های کمونیستی بر بستر آنها شکل بگیرند، به ما نشان دهید.؟ میشود نشان دهید این تکرار نوعی آکسیونیسم آنهم در عرصه سازماندهی کمونیستی نیست؟ "
در این اظهار نظر رفیق رحمان چند حکم وجود دارد که جای تامل است٬ از جمله٬ تناسب قوا در گذشته و اینکه هنوز توازن قوا برای کمیته کمونیستی مناسب نیست٬ ما بدلیل عدم تشخیص توازن قوا و درست کردن کمیته های کمونیستی در گذشته ضربه خوردیم و کار آن دوره هم آکسیونیسم در عرصه سازماندهی بوده است.
با این بحث معلوم است رفیق رحمان کمیته های کمونیستی را هم قبول ندارد٬ حتی نوع حزبی آن. زمانی قرار است امکان تشکیل کمیته های کمونیستی مورد قبول رفیق مهیا شود و البته هنوز زود است و توازن قوا اجازه نمیدهد.
بحث در مورد یک دوره فعالیت کمونیستی در فضای روشنفکری ایران که مرکز آن دانشگاهها بود در حوصله و توان این نوشته نیست. ما چه به عنوان رهبری حزب حکمتیست و چه به عنوان فعالین این حزب به کرات در این مورد نوشته ایم. ارزیابی از آن دوره و نقش نسل جوان کمونیست ایران در دانشگاه و تاثیر و نقش حزب حکمتیست٬ میدان جدالی جدی در جامعه ایران بود که از بیت رهبری و روزنامه کیهان تا مرکز اطلاعات جمهوری اسلامی٬ تا جریانات نئوتوده ای و تا بخش اعظم چپ بورژوا را علیه یک تحرک مارکسیستی و عمیقا اجتماعی بسیج کرد و حزب حکمتیست بعد از حمله به دانشگاه و دانشجویان آزادیخواه٬ در میان کل احزاب و جریانات اپوزیسیون به تنهائی در مقابل این هجوم ایستاد و خوب یا بد جنگید.
از نظر من برخلاف نظر رفیق رحمان و با اتکا به همه اسناد رسمی و علنی این حزب و همه ارزیابیهای تا کنونی و آخرین نوشته رسمی ما در جواب بیت رهبری"گل همینجا است٬ همینجا برقص"٬ آن دوره صفحات زرین تاریخ کمونیسم ایران است. در تاریخ ایران سراغ ندارم دوره ای باشد که صفی از کمونیستها شفاف و روشن با پرچم آزادی و برابری در ابعاد اجتماعی فضای جامعه را و حداقل فضای روشنفکری را تا این اندازه قطبی کرده باشند و سر راست از برابری انسان٬ برابری زن و مرد و ... و کمونیسم دفاع کرده باشند. نسل کمونیست جوانی که به دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب مشهور شدند٬ برای اولین بار در تاریخ چپ ایران همه تشکلهای دست ساز جمهوری اسلامی٬ همه جریانات ناسیونالیستی و لیبرال را در فضای روشنفکری و محیطهای تحصیلی حاشیه ای کردند و جامعه را در ابعاد میلیونی متوجه خود و پرچم مستقل برابری انسان کردند. پرچم آزادی برابری در پایتخت این مملکت و در بخش اعظم مهمترین دانشگاههای ایران در دست هزاران جوان آزادیخواه٬ بعد از سی سال٬ به اهتزاز درآمد. اتفاقی که با تاسف از جانب رفیق رحمان امروز مهر "آکسیونیسم" میخورد و کل ارتجاع علیه اش بسیج شد. دهها نشریه مارکسیستی در این دوره منشر شد و صفی از کمونیستها٬ رهبران کمونیست و فعالین مارکسیسم با هر میزان دوری و نزدیکی به ما پرورش یافتند٬ مراجعه به مارکس به حکمت به نوشته ها و ادبیات کورش مدرسی و حزب حکمتیست رایج شد و به میزانی که فضای جامعه ایجاب می کرد به آنها مراجعه شد. این تحرک تا جائی که به حزب ما و نقش ما برگردد بر شانه های کمیته های کمونیستی٬ و به عنوان اولین تجربه تحزب کمونیستی در دانشگاه و محیطهای روشنفکری پیش برده شد. بی شک این تجربه خالی از اشکال نبوده است و نمیتوانست باشد٬ اما در بی لطفی رفیق رحمان به این اتفاق تاریخی و عظیم تحت عنوان "توازن را تشخیص ندادیم و کمیته های کمونسیتی را ساختیم"٬ حتی از نظر عاطفی هم احساس سمپاتی به آن نمیتوان دید. در دل و در اوج تحرک آزادیخواهانه در دانشگاه٬ کل چپ ایران به حکم جایگاه این حرکت٬ حتی مخالفین داب٬ به تعریف و تمجید از آن پرداختند. زمانی که حمله رژیم شروع شد٬ پرونده سازی هم شروع شد٬ فاکتور گارد آزادی و اسلحه از طرف مرکز اطلاعات به آن زده شد٬ مخالفین واقعی این تحرک در چپ هم٬ تحت نام بازی حزب حکمتیست با تشکلهای توده ای و آوانتوریسم به جنگ ما و این حرکت آمدند. علنا این تحرک آزادیخواهانه را کار حکمتیستها اعلام کردند و به پرونده سازی مرکز اطلاعات کمک کردند. حزب حکمتیست محبوب شد و امکان وصل شدن به مراکز کارگری را پیدا کرد. و حداقل توجه کارگر از جمله از این سر به ما جلب شد و سمپاتی به کمونیسم ما ایجاد شد. رهبران این حرکت چه فکری و چه عملی در جامعه و در مقابل کل ارتجاع و مراکز پلیسی قرار گرفتند. بخش زیادی از آنان متاسفانه دستگیر شدند و البته خوشبختانه حتی یک نفر هم اعدام نشد و این برای ما و جنبش ما مایه افتخار است. کورش مدرسی و بهرام مدرسی به عنوان رفقائی که در سطوح مختلف با این تحرک درگیر بودند٬ هم از جانب جمهوری اسلامی و متاسفانه از جانب کل چپ ایران یا حداقل بخش اعظم این چپ ترور شخصیت شدند. برای این رفقا پرونده ساخته شد و برای رهبری حزب بعد از این اتفاق پلیس بین المللی به کمک گرفته شد. به همین میزان در میان انقلابیون راستین طبقه کارگر٬ رفقای ما محبوب شدند٬ و حزب ما محبوب شد. رهبران دانشجویان آزادیخواه در جامعه ایران شناخته شدند٬ رفیق ما در این ماجرا به عنوان لیدر دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب معرفی شد. رژیم تلاش کرد برای قطور کردن پرونده صدها جوان کمونیست٬ آنها را مستقیم به ما متصل کند٬ سند حقوق جهانشمول انسان و منشور سرنگونی را به نام سند مورد قبول این تحرک معرفی کردند. همین اتفاق مراجعه به این اسناد و بقیه ادبیات ما را فراوان کرد. این تجربه کمونیسم را در بعد اجتماعی با حقوق جهانشمول انسان برابری زن٬ آزادی برابری٬ دفاع از آزادیهای سیاسی و بیمه بیکاری و دفاع از طبقه کارگر و تشکلهای آن و علیه آپارتاید جنسی٬ معرفی کرد. و امروز هر کمونیستی با هر دوری و نزدیکی با ما٬ در دانشگاه قد علم کند٬ با اینها ارزیابیش خواهند کرد و این سطح بالا از روشنبینی و توقع انسانی را از آن توقع دارند.
تحمیل عقب نشینی به کمونیستها در دانشگاهها این تجربه را زیر خاک نبرده٬ عروج کمونیسم در دانشگاه هر زمانی باشد مهر این دوره را بر خود خواهد داشت٬ چیزی که متاسفانه نگاه محدودنگر رفیق رحمان به حسابش نمی آورد.
رفیق رحمان میگوید توازن را تشخیص ندادیم٬ با این معیار تحرک کارگری اول مه ها در سنندج در چند سال متمادی و در اوج اختناق سیاسی٬ سالهای ٦٧ و ٦٨ که رفیق جمال چراغ ویسی سخنران مراسم اول مه اعدام شد٬ هزار بار آکسیونی تر بوده است و اصلا با توازن قوای دوره اخیر و عروج دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب قابل قیاس نبود. با متد رفیق رحمان در جامعه ایران هیچ زمانی برای تحزب کمونیستی و کمیته های کمونیستی مناسب نیست. به این دلیل روشن که اختناق سیاسی در این جامعه همیشه و در آینده هم بخشی جدا نشده از روبنای سیاسی و نیاز جامعه بورژوائی است و خواهد ماند. با این حساب و از نگاه رفیق رحمان باید فاتحه کمیته کمونیستی را برای همیشه خواند. ما در دوره منصور حکمت سیاست سازماندهی منفصل را به دلیل شرایط و توازن قوای آن زمان پیش بردیم. امروز آن سالها نیست و رفیقی که این را نمیبیند و صرفا برای توجیه دیدگاه خود تحزب کمونیستی و کمیته های کمونیستی را به تاریخی نامعلوم که زمان آن در حاکمیت بورژوازی در ایران فرا نمیرسد موکول میکند٬ تردید دارم بتواند کسی را قانع کند.
٧- سندیکا و سندیکالیسم و نقد رفیق حمه سور
رفیق حمه سور در نوشته خود سطر به سطر و صفحه به صفحه نوشته رفیق کورش را به "نقد" کشیده است تا قالب از پیشی و تئوریهای خود را به خواننده خود بقبولاند. تا جائی که به نقل از نوشته کورش برگردد رفیق حمه سور دقت لازم را فراموش کرده اند. یکی از این مباحث سندیکا و سندیکالیسم است. حمه سور نوشته اند: "رفیق کورش در این مورد چنین میگوید: "در ایران سندیکالیسم نیست، چون سندیکا نیست." همانجا. " رفیق حمه سور در ادامه مینویسد:"منظور کورش شاید این باشد که بعنوان مثال سندیکای کارگران شرکت واحد و سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه سندیکا نیستند، احزاب کارگری هستند؟ احتمالا به این دلیل است که میگوید سندیکالیسم در ایران پوچ است! با این استدلال احزاب سوسیال دمکرات و لیبر بایستی ائتلافی از احزاب کارگری(اتحادیه های) داخل آن باشند؟"
نقل قول نادقیق رفیق حمه سور را مشاهده کردید٬ اما اصل بحث کورش این است: "سندیکالیسم یک سلسله اعتقادات نیست، جنبش بورژوائی است که اشرافیت کارگری در کشور های متروپل سرمایه داری را با خود دارد. سندیکالیسم در کشور های متروپل محمل اتحاد طبقه کارگر نیست. محمل تسلیم و تفرقه آن است".(تاکیدات از من است)
کورش در ادامه بحث خود میگوید: "کسی که این واقعیات را متوجه نباشد و هر حزب کارگری غیر کمونیست را سندیکالیست بداند، به نظر من، ربطی به زندگی روزمره کارگر ندارد. اصلا نمی فهمد که چه اتفاقی دارد میافتد. به اعتقاد من در ایران سندیکالیسم وجود ندارد. احزاب، روابط، محافل و تشکل های کارگری، همانطور که پیش تر گفتم به دادههای بورژوائی و از جمله دادههای سندیکالیستی آلوده هستند. اما اولاً این آلودگی انعکاس نا روشنی، اهداف مبهم و خرافات سیاسی و فرهنگی بورژوائی است و ثانیاً با همه این آلودگیها این احزاب و تشکل ها، احزاب و تشکل های کارگری هستند در حالی که چپ قاضی ما درواقع خود بعضا منشاء و بخشی از ویروس واگیری این آلودگیها هستند".(تاکیدات از من است)
کورش: باز در ادامه میگوید: "این تشکل ها و این فعالین و شبکهها و این احزاب به بسیاری از خرافات بورژوائِ آلوده هستند اما از اتحادیه ها وآنارشیست ها عضو انترناسیونال اول، جریاناتی که مارکس و انگلس در مانیفست کمونیست به نام احزاب کارگری غیر کمونیست میکنند، کارگری تر، به کمونیسم نزدیکتر و پیش رو تر هستند. چپ شبح سندیکالیسم را در ایران خلق کرده است تا بیربطی خود به واقعیت وجودی طبقه کارگر را توجیه کند".(تاکید از من است)
کورش ادامه میدهد که: "اگر ما تصویری چنین اجتماعی و طبقاتی از تحزب کارگری، و از جمله تحزب کمونیستی طبقه کارگر داشته باشیم، آنگاه نمیتوانیم از احزاب و سازمان هائی سر در بیاوریم که در اساس محمل تشکل محصل ها، روشنفکران، دانشجویان، تحصیلکردگان ناراضی، آدمهای حاشیه ای است. درست به همین دلیل است که در سیستم چپ موجود بخش بزرگی از رهبران و فعالین کارگری در صف دشمن، در صف سندیکالیسم و در صف مخالف قرار میگیرند. در حالیکه برای کارگری که یک روز است وارد میدان کار شده است، این رهبران و فعالین،با همه ناروشنی ها و عدم تعین ها در شناختن اهداف مبارزه طبقه کارگر، نه تنها خودی بلکه پیش از صف بخش اعظم رهبران احزاب چپ، رهبر طبقه کارگر هستند".
به هر حال در این نوشته اولا اینکه ""در ایران سندیکالیسم نیست، چون سندیکا نیست" دقیق نیست که اشاره کردم و اصل بحث کورش را دیدید و عدم دقت رفیق حمه سور در این مورد جای تاسف است. در ثانی اینکه حمه سور میگوید " با این استدلال احزاب سوسیال دمکرات و لیبر بایستی ائتلافی از احزاب کارگری(اتحادیه های) داخل آن باشند؟" از بحث کورش در نمی آید و کورش میگوید:"سندیکالیسم یک سلسله اعتقادات نیست، جنبش بورژوائی است که اشرافیت کارگری در کشور های متروپل سرمایه داری را با خود دارد. سندیکالیسم در کشور های متروپل محمل اتحاد طبقه کارگر نیست. محمل تسلیم و تفرقه آن است". در مورد ایران برعکس اروپا آنچه از نظر چپ سندیکا و سندیکالیسم نام میگیرد از نظر کورش تشکل و...احزاب٬ کارگریند که از اتحادیه ها و آنارشیستها در انترناسیونال اول کارگری تر و به کمونیسم نزدیکترند. لذا آنچه رفیق حمه سور به این بحث شفاف و سرراست متصل میکند٬ مثل بسیاری از ادعاهای دیگر رفیق٬ دلبخواهی و پوچ است. خود پاراگرفهای بالا به اندازه کافی گویا است و خواننده میتواند خود قضاوت کند.
٨- احکام سنگین بدون تلاش برای اثبات
رفیق حمه سور در نوشته خود تلاش زیادی به خرج داده است تا در زمینه های مختلفی بحث کورش را از جمله و بقول رفیق حمه سور "در جدلش با چپ بورژوا، در درک مکانیکی اش از رابطه تئوری و پراتیک، در تصویرش از کمونیسم درون طبقه کارگر، از نگرش چپ بورژوائی او به سرمایه داری، از رابطه بورژوازی و طبقه کارگر، از مفهوم کارگر در مارکسیسم و کمونیسم و از تحزب کمونیستی تا بحث سندیکا و سندیکالیسم" را به نقد بکشد. من در بحث خود تلاش کردم در زمینه های که لازم دیدم متد و نگرش و نظر رفقا را بررسی و نقد کنم و قضاوت را نیز به خواننده میسپارم. اما نوشته هر دو رفیق و خصوصا رفیق حسین مرادبیگی حاوی مسائل مختلف و مهم و بزرگی است که رفتن به جنگ آن و اثبات آن کار بیشتری می طلبد. بیرون کشیدن این همه "انحراف" در بحث معینی با منطق هم جور در نمی آید. همین باعث شده است٬ که رفقا با احکام ایدئولوژیک، اینکه حکمت چنین گفت و نگفت به جای استدلال به جنگ دیدگاه و بحث کورش بروند. رفیق رحمان حسین زاده در سخنرانی علنی خود در لندن میگوید: "یک جنبه دیگر که من فکر میکنم بخصوص در دل مباحثات این دوره برایم تکاندهنده بود٬ بنظرم در سطوح مختلف حزب فاصله افتادن با آن ادبیات پایه ای و مبانی که این حزب رویش ساخته شده است٬ آنهم مبانی کمونیسم کارگری است. آن ادبیات اساسی که منصور حکمت تولیدش کرده٬ نمونه های تکاندهنده دارم٬ اگر کسی بگوید اینطور نیست و کنار رفته٬ مبنای استنتاج نیست٬ مبنای کار نیست و باید به آن برگردیم." (نقل از نوار صوتی سخنرانی رحمان بخش دوم دقیقه ١٣ تا ١٥)
ادعای رفیق رحمان از نظر من حقیقتی را در خود ندارد. من فکر میکنم حزب حکمتیست تنها حزب سیاسی و مارکسیستی است که از نظر خط و جهت سیاسی کاملا کمونیستی است و از این زاویه نه تنها به حکمت بلکه در سیاست به لنین و مارکس نزدیک است. اینجا قصد ارزیابی از حزب حکمتیست را ندارم و قبلا در مورد فاصله چپ از طبقه کارگر و از جمله خود حزب ما نکاتم را گفته ام. اما فکر میکنم این حزب تنها رگه فکری مارکسیستی تحزب یافته در میان کل جریانات و احزاب و سازمانهائی است که به خود میگویند کمونیست. لذا فکر میکنم این جریان امتداد خط حکمت است. این دیگر ادعای من نیست و جامعه و حتی مخالفین سرسخت کمونیسم در جامعه ایران این را میگویند.
اثبات حکم "فاصله گرفتن حزب حکمتیست از ادبیات و مبانی حکمت"، به عهده رفیق رحمان است. رفیق رحمان برای اثبات این حکم خود باید به تاریخ این حزب نگاه کند و توضیح دهد کجا و چرا روی خط حکمت نبوده یا نیست. از نطر من این ادعا پوچ است و گفتم در نقد جریانات دیگر ما جواب این ادعاها را داده ایم.
٩- قدرگرائی و دترمینیسم حاکم بر بحث رفیق مرادبیگی
بحث رفقا رحمان حسین زاده و حمه سور در دنیای واقعی با تفاوتهای کمی٬ در واقع یک دیدگاه است. و بخشی از نقد من یا جواب من مشترکا به دیدگاه حاکم بر مبحث دو رفیق در این نوشته آمده است. اما اینجا میخواهم بسیار مختصر دیدگاه حاکم بر کل بحث حمه سور را که از نظر من منسجم تر است بگویم و نظر خودم را در مورد آن بسیار مختصر بیان کنم.
علیرغم اینکه ساختار مطلب رفیق حمه سور بر پایه نقد از چند نقل قول رفیق کورش است و همین تعقییب کردن نظر خود او را برای خواننده مشکل میکند. اما جوهر اصلی بحث رفیق حمه سور در دل نقد او از مبحث "طبقه کارگر و تحزب کمونیستی" کورش مدرسی را٬ میتوان مشاهده کرد که در بخشهای مورد بحث به آن پرداختم. رفیق حمه سور از همان اول بحث خود معترض است که اکنون کسی از ما نمیپذیرد٬ بعد از ٢٢ سال از مباحث کمونیسم کارگری٬ نمیتوان کیلومترها را صفر کرد. اشاره دارد که بعد از شکست بلوک شرق٬ دیگر جنبشهای مختلف بورژوائی احتیاجی ندارند که خود را به کمونیسم آویزان کنند٬ بعد از این اتفاق و بحث کمونیسم کارگری از دیدگاه رفیق حمه سور دیگر همه یا بورژوا هستند یا کمونیسم کارگری٬ و همه انتخاب خود را میان این دو کرده اند. این تقسیم بندی در دیدگاه هر دو رفیق تا خود طبقه کارگر و کارگر کمونیست هم کشیده خواهد شد که به آن پرداختم. منطق بحث رفیق حمه سور این است که کمونیسم کارگری گرایش اجتماعی و موجود در طبقه کارگر است و تعلق حزب حکمتیست به این گرایش با وصل شدن این حزب به پایه اجتماعی خودش، به حزب کارگران کمونیست به نتیجه رسیده. لذا وصل شدن به این پایه، تبدیل شدن به حزب کارگران کمونیست از نظر رفیق حمه سور برای حزب ما موضوعیتی ندارد.
همزمان رفیق حمه سور در طبقه کارگر وجود و یا حتی امکان وجود و شکل گیری احزاب کارگری و نه الزاما کمونیستی را هم به رسمیت نمیشناسد. لذا در طبقه کارگر هم هر تشکل و تحزب کمونیستی جز حزب حکمتیست موضوعیت ندارد. نگاه و بینش حمه سور به کمونیسم و به کارگر و تحزب آن عمیقا سوبژکتیو است٬ جامعه به معنای واقعی در این بینش جائی ندارد. جالب است که در اظهار نظر خود در جلسه سخنرانی آذر مدرسی در لندن در اعتراض به این بحث که طبقه کارگر را ... نمیشناسیم٬ رفیق حمه سور میگوید رفیق آذر به خود کارگره میگویند کارگر را نمیشناسد. اینجا حزب و یا رفقائی در حزب را که کارگرند٬ به عنوان سپر مقاومت در مقابل نقد مارکسیستی به حزب را جلو می اندازد. رفیق حمه سور اینجا هم طرفدار صنف کارگران در حزب و البته در خارج کشور میشود٬ تا بدین ترتیب نقد طرف مقابل را به کمک ویترین کارگر در حزب پس بزند. اگر ملاک کارگری بودن حزبی نشان دادن کارگرانی در حزب تازه نه در ایران که در خارج کشورباشد٬ در این صورت نه نقد پیکار و رزمندگان و نه حتی چریک فدائی هم جایگاهی نداشت. تعداد کارگرانی که در ایران و در محیط کار خود در مراکز کاری تهران و شهرهای دیگر عضو این احزاب بودند کم نبود.
در بینش رفیق حمه سور حزب ما چون پرچمدار کارگر در جدالهای سیاسی است عین کمونیسم متشکل طبقه کارگر است و تاریخ ٢٢ سال گذشته دیگر گذشته است و دنیا در این فاصله یخ نبسته است. این خود ما هستیم کمونیسم مارکسی که با مباحثات کمونیسم کارگری و حداقل بعد از آن٬ شکاف میان این کمونیسم و طبقه کارگر معنی ندارد.
نتیجه منطقی این رویکرد چیزی جز سیاست انتظار و بی عملی نیست. ما کمونیستیم و لابد و به سبک بخش زیادی از چپهای غیر کارگری٬ فردا در دل تحولات رشد خواهیم کرد و قدرت را خواهیم گرفت. اعلام وفاداری رفیقمان به متاخرترین بحثهای منصور حکمت٬ حزب و قدرت سیاسی و حزب و جامعه و...٬ و تاکید یک جانبه بر اینکه با شرکت در جدالهای سیاسی جامعه را قطبی خواهیم کرد و..٬ نگرش رایج همه شعبه های جریان ما است که منتظرند با تبلیغ و به نام حزب و قدرت سیاسی و در حقیقت با کاریکاتور کردن بحثهای منصور حکمت٬ فردا رهبر انقلاب بشوند. بحث حزب و قدرت سیاسی حکمت و حزب و جامعه و حزب و شخصیتها٬ امتداد بحث عضویت کارگری٬ آژیتاتورهای کمونیست و سیاست سازماندهی و مباحثات کمونیسم کارگری است. شرکت در جدلهای اصلی سیاسی و قطبی کردن فضا و نمایندگی طبقه کارگر در این جدالها یک وجه مهم کار ما و هر حزب کمونیست طالب قدرت است٬ اما این تنها یک وجه آن است و یک طرف دیگر همین جهت و همین بحث تبدیل شدن به حزب کمونیستی طبقه کارگر در ایران است. نگرش و رویکرد رفیق مرادبیگی نه جدید است و نه نا آشنا٬ این نگرش و به انتظارنشستن اینکه فردا همه دور ما جمع خواهند شد٬ زندگی در دنیای مجازی است که متاسفانه فضای بخش اعظم چپ ایران است. تاریخ گویا خودش سیر خود را طی خواهد کرد و کارگر هم بالاخره ما را انتخاب خواهد کرد. این جبرگرائی و دترمیننیسم عریان را رفیق حمه سور زیر چتر اینکه حکمت جواب همه چیز را داده و بعد از بحثهای کمونیست کارگری دیگر همه انتخاب کرده اند و... همان جبرگرائی قدیمی چپ است که موقعیت حاشیه ای و بی عملی مطلق را در مقابل یک بحث مارکسیستی در دفاع از زندگی حاشیه ای چپ تئوریزه میکند. لابد تاریخ ٬ تاریخ پراتیک زنده انسانها نیست و حداقل بعد از بحثهای حکمت و اتمام نیاز جنبشهای ارتجاعی به کمونیسم و انتخاب آگاهانه همه جریانات٬ دیگر کار ما هم تمام شده است. نتیجه و استنتاج عملی از این تزها که رفیق حمه سور تلاش کرده است با نقل قولهای پراکنده از مارکس و حکمت و.. ثابت کند ٬ جز پاسیفیسم و بی دخالتی برای حزب ما چیزی در بر ندارد. این تز که بالاخره ما هستیم و باید کارمان را به روال سابق پیش ببریم تا انقلاب کارگری ظهور کند برای یک حزب سیاسی مرگ است٬ در عمل جز پاسیفیسم و بیشتر حاشیه ای شدن نتیجه ای در بر نخواهد داشت. این بحث و نقد ما به این نگرش به اوایل بحثهای مارکسیسم انقلابی برمیگردد.
٢٣ ژوئن ٢٠١١