کمونیست: منصور  حکمت ١٨ تیر سال١٣٧٨ را نقطه عطفی در مبارزات  مردم علیه رژیم میداند. اهمیت ١٨ تیر را در چه می دانید؟ و چه تفاوت هایی میان ١٨ تیر ٧٨ با تحرڪات  و اعتراضات دوره اخیر  شهرهای ایران قائل هستید؟

خالد حاج محمدی: خصلت اصلی اعتراضات ١٨ تیر ١٣٧٨ جهت گیری آن علیه ڪلیت جمهوری اسلامی بود. نقطه آغاز اعتراضات در آن سال تعطیلی روزنامه سلام بود٬ اما سریعا ابعاد وسیع تری یافت. اعتراضات از دانشگاهها شروع می شود و فورا به خیابانها ڪشیده می شود. اصلاح طلبان

حکومتی می خواستند از طریق تحڪیم وحدت رهبری این اعتراضات را به عهده بگیرند و آن را در چهارچوب جنبش اصلاح طلبی درون رژیم مبحوس ڪنند. اما ابعاد این اعتراضات و رادیکالیسم شعارها و مطالبات این تحرک چنان مجموعه انجمن های اسلامی را پس زد که نه تنها نتوانستند رهبری آن اعتراضات را در دست بگیرند، بلکه به سرعت در برابر آن قرار گرفتند.

 

١٨ تیر سال ٧٨ را ما با  ٦ روزی ڪه جمهوری اسلامی را لرزاند، می شناسیم. ٦ روزی که مردم را علیه کلیت این نظام به صحنه آورد. ١٨ تیر به یک معنی  آغاز دوباره بود برای  جنبش سرنگونی جمهوری اسلامی، جنبشی که رژیم  با خاک و خون کشیدن مبارزات دهه شصت توانسته بود آن را به محاق ببرد و دقیقا به همین دلیل بود که هر دو جناح جمهوری اسلامی و در راس آن دولت خاتمی علیه آن بسیج شدند و آن را به خون کشیدند.

١٨ تیر نقطه سقوط دوم خرداد بود و خط بطلانی بود بر تمامی  امیدهایی که به اصلاح این نظام بسته شده بود.

اهمیت این نکات را زمانی درک می کنیم که  می بینیم سران جنبش سبز فعلی، همان  سرڪوب ڪنندگان ١٨ تیر ٧٨ هستند.

در آن دوران نیز بخش وسیعی از نیروهای سیاسی از جبهه ملی٬ اڪثریت، حزب توده تا حزب دمڪرات ڪردستان و طیف وسیعی از جریانات قوم پرست و ژورنالیستهای ابن الوقت تمام تلاش خود را ڪردند تا آن جنبش را رنگ دیگری بزنند. تصویری در چهارچوب قانون اساسی نظام و در پشت جبهه دوم خرداد از اعتراضات ١٨ تیر به نمایش بگذارند که خوشبختانه موفق به انجام آن کار نشدند.

متاسفانه تحولات اخیر بر خلاف اعتراضات ١٨ تیرسال ٧٨  با رهبری سازمانیافته ای از درون جمهوری اسلامی رو به رو است. جنگ و جدالی که در میان دو جناح حکومت از قبل از انتخابات درجریان بود، منجر به روندی شد که جناحی از خود حکومت به ڪمڪ ژورنالیسم نوڪر صفت و بورژوا ، پتانسیل اعتراضی مردم را در غیاب آلترناتیو محسوس چپ٬ رنگ سبز بزنند.  جناح مغلوب  در منازعات حکومتی تلاش میڪند از مردم بعنوان اهرم فشاری علیه جناح مقابل و برای ڪسب موقعیت بهتر در کلیت نظام استفاده ڪند. زمانی که تمام بیانیه ها و مباحثات این جناح و سران و رهبران آن  را نگاه می کنید هیچ مطالبه ی روشنی از خواسته های امروز مردم محروم علیه فقر٬ محرومیت٬ برابری زن و مردم٬ آزادی تشکل٬ بیمه بیکاری٬ حقوق کودک٬ خلاصی فرهنگی و ... را نمی یابید.

اشاره کردم که اگر در ١٨ تیر ٧٨ این مردم بودند که حکومت و تمامی جناح های آن را با شعار ها و مطالبات رادیکالشان غافلگیر کردند و در زیر فشار قرار دادند و تحرڪی برای سرنگونی ڪلیت جمهوری اسلامی سازمان داند. امروز جناحی از حکومت با تجربه سرکوب ١٨ تیر و ترس از مواجه شدن با ١٨ تیری دیگردست به سازمان دادن جنبش سبز زده است. حال سوالی ڪه مطرح میشود جایگاه مردم است ڪه امروز در ابعادی وسیع به میدان آمده اند. مسلم است که مردم جمهوری اسلامی را نمیخواهند٬ خواهان رفتن هر چه سریعتر کلیت این رژیم هستند٬ به فقر و محرومیت و سرڪوب و بی حقوقی اعتراض دارند. هیچ چیز بر حق تر از اعتراض مردم به جمهوری اسلامی نیست٬ اما چیزی خطرناڪتر و ضد مردمی تری از بردن این اعتراضات در زیر چتر این جناح یا آن جناح رژیم نیز نیست. هر دو جناح جمهوری اسلامی در این دوره توانستند بخشهایی از مردم را فریب دهند و زیر پرچم سیاه و سبز جمهوری اسلامی بیاورند. احمدی نژاد زیر نام مبارزه با فساد اقتصادی طیفی از مردم محروم را به امید بهبود در زندگیشان به زیر پرچم خود آورد و موسوی و ڪروبی و خاتمی و رفسنجانی و ڪلا جناح اصلاح طلب نیز زیر نام مبارزه با دیکتاتوری احمدی نژاد، با ڪمڪ بی بی سی و به یمن حمایت بیدریغ جریانات ناسیونالیستی از چپ ترین آنها تا راست ترین شان٬ طیف وسیعی از مردم را  زیر این پرچم ارتجاعی بسیج ڪردند و به سرباز  جنگ و جدال های حکومتی تبدیل ڪردند. تمامی اینها هیچ یک به این معنا نیست که خود مردم سبز یا سیاه شده اند، همانطور که بخش عظیم جمعیتی که در ١٢ اردیبهشت سال ٥٨ به جمهوری اسلامی رای آری داند، طرفدار حجاب و سپاه و اعدام و... نبودند. مردم در آن سال ها نیز از استبداد شاهنشاهی به تنگ آمده بودند و از نظر خودشان به سلطنت گفتند نه. امروز نیز بخش اعظم این مردم جمهوری اسلامی را نمیخواهند٬ اما در غیاب جبهه ای قوی از چپ و زیر سایه سرڪوب و اختناق حاڪم٬ از سر پراگماتیسم و به عنوان فرجه ای و به امید ضربه زدن به جناح حاڪم ڪه اهرمهای قدرت را در دست دارد٬ زیر پرچم سبز ڪشیده شده اند. ڪل مسئله این است ڪه در این جدالها امیال و آرزوهای مردم نمایندگی نمی شود. مهر جناح سبز بر تحرڪات ڪوبیده شده است. تنفر مردم از ڪلیت جمهوری اسلامی زیر پرچم جناح سبز و زیر رهبری مهره های اصلی جمهوری اسلامی جنبش مردم را به دنبالچه  جناحی از جمهوری اسلامی تبدیل ڪرده و اعتراض بر حق و عادلانه آنها را به بیراه کشیده است  و این یک فاجعه است.

علیرغم شکل میلیتانت هر دو اعتراض٬ خواسته اصلی  ١٨ تیر  سال ٧٨ سرنگونی این رژیم بود و خواست ٢٣ خرداد امسال به قدرت رسیدن یکی از جناح های رژیم است. دره ای عمیق میان اعتراضات ١٨ تیر ٧٨ با اعتراضات امسال وجود دارد.

کمونیست: از ١٨ تیر  سال ١٣٧٨ تا ٢٣ خرداد امسال، چه سیری در مبارزات  مردم علیه رژیم طی شده است؟ 

خالد حاج محمدی: در این فاصله تحولات مهمی هم در ابعاد جهانی و هم در جامعه ایران روی داده است ڪه پرداختن به آنها طبعا در یڪ مصاحبه مقدور نیست. در ابعاد جهانی قدرتهای جدیدی مثل چین و شوروی و هند عروج ڪرده اند. آمریڪا در عراق شڪست خورد و ڪلا در این مدت موقعیت یڪه تازی خود را در جهان از دست داده است. سر ڪار آمدن اوباما خود یکی از  نتایج تغییر توازن قوا میان دولتهای امپریالیستی و تغییر موقعیت آمریڪا می باشد.

 تا جایی ڪه به ایران برمی گردد٬ موقعیت جمهوری اسلامی چه در سطح جهان و چه در سطح منطقه تغییر ڪرده است. دولت ایران به یڪی از قدرتهای منطقه تبدیل شده است و این موقعیت به درجه ای از جانب دول غربی به رسمیت شناخته شده است. همزمان دولت احمدی نژاد پرچم ناسیونالیسم ایرانی را برداشته است و عملا جریانات پرو غرب ڪه تاریخا تمامیت ارضی ایران و عظمت طلبی ایرانی را نمایندگی می کردند در این دوره "آچ مز" شدند. صفبندی نیروهای سیاسی تغییرات جدی ڪرده است ڪه در این دوره و بعد از انتخابات ایران ابعاد بی سابقه ای گرفته است. بخش اعظم نیروهای سیاسی ڪه زمانی در صف سرنگونی طلبان قرار داشتند٬ امروز زیر پرچم سبز رفته اند. اما تا جایی ڪه به رابطه مردم با جمهوری اسلامی برمی گردد شاهد تغییرات جدی هستیم. پس ار شکست دو خرداد و تلاش برای ایجاد امید به تغییر در جمهوری اسلامی، شکست امید به لیبرالیزه شدن آن و پس از ١٨ تیر ٧٨ بود که مردم دیگر جمهوری اسلامی را مستقیما و در کلیت خود نشانه گرفتند. رفتن جمهوری اسلامی چنان به خواسته ای عمومی بدل شده بود که سرنگونی طلبی به بستر اصلی هر اعتراضی علیه رژیم تبدیل شده بود.

 در متن این اوضاع و احوال بود که میدان برای رشد جریانات چپ و آزادیخواه مساعد شده بود. از سال ١٣٨٢ به بعد شاهد اعتراضات رادیڪال در دانشگاهها بوده ایم ڪه اوج آن ١٣ آذر ١٣٨٦ بود. در ١٣ آذر ٨٦  در سراسر ایران شاهد عروج مستقل نیرویی بودیم ڪه خواهان آزادی و برابری بود. طبقه ڪارگر و برابری طلبی را در جامعه نمایندگی ڪرد. نسلی از ڪمونیستهای جوان عروج ڪردند ڪه فضای سیاست در ڪل ایران را در چند سال متمادی تحت تاثیر خود قرار دادند. جمهوری اسلامی با هر دو جناح سبز و سیاه آن در این سالها به مقابله با اعتراضات دانشجویان پرداختند.  صدها نفر از رهبران و فعالین  این جنبش را دستگیر و شڪنجه کرده و این اعتراضات را سرڪوب ڪردند. اعتراضات ڪارگری در گوشه و ڪنار ایران ادامه داشت. هر چند طبقه ڪارگر با رشد بحران اقتصادی موقعیت بسیار وخیم تری پیدا کرد و بیڪاریهای وسیع، عدم پرداخت دستمزدها و فقر و محرومیت بی اندازه زندگی اش را بیش از پیش در منگنه گذاشت. اما در چند سال اخیر طبقه ڪارگر و زنان و جوانان آزادیخواه نیروی جدی این میدان علیه نظام بردگی مزدی بوده اند. در چنین موقعیتی جمهوری اسلامی تلاش ڪرد اعتراض ڪارگری در جامعه و ڪلا اعتراضات برابری طلبانه را همه جا خفه ڪند. دستگیری فعالین ڪارگری٬ حمله به اعتراضات آنها٬ دستگیریهای وسیع در اول ماه مه ها٬ ادامه دستگیری و شڪنجه ڪمونیستها و آزادیخواهان در دانشگاههای ایران، همراه بود با به راه اندختن جوخه های اعدام از ضعیفترین حلقه های جامعه ، "مجرمین غیرسیاسی"، که همگی در جهت  مرعوب ڪردن طبقه ڪارگر و ڪل جامعه بود.

بویژه پس از ١٣ آذر ٨٦ و اعلام موجودیت قدرتمند چپ و نسلی از ڪمونیستهای جوان در سطح جامعه و در ابعاد توده ای٬ جمهوری اسلامی سرکوب وحشیانه و متمرکز هر تحرک آزادیخواهانه، هر تحرکی که رنگ انسانی داشت را در دستورکار خود گذاشت. سرکوب دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب با استفاده از همه ابزارها و شیوه های پلیسی، امنیتی، دستگیریهای وسیع دانشجویان چپ، حمله به هر نوع تشکل و بویژه تحزب کمونیستی،  بطور واقعی میدان جنگ جمهوری اسلامی بر علیه قطب چپ جامعه بود. اگر امروز جنبش سبز چتر باز میکند٬ اگر موسوی و ڪربی و خاتمی و رفسنجانی و ... به ڪمڪ میدیای ضد انسانی و بر دوش سنت ملی اسلامی و احزاب رنگارنگ امثال اڪثریت، به عنوان "رهبران و نمایندگان" نفرت مردم از کل جمهوری اسلامی با تمام مصائب سیاسی و اقتصادی آن معرفی میشوند٬ اگر خانم رهنورد به عنوان مدافع حق زن معرفی میشود٬ اگر امروز شیرین عبادی٬ شهلا لاهیجی، نوشین احمدی خراسانی و امثال فرخ نگهدار و محسن مخملباف بعنوان سخنگویان "شجاع و رادیکال" از طرف میدیای غربی لانسه میشوند، همه و همه در فضایی شکل میگیرد که  نمایندگان واقعی آزادیخواهی در  جامعه٬ رهبران ڪارگری و زنان برابری طلب یا در گوشه زندانها هستند یا با وثیقه های سنگین اجازه زندگی در بیرون از زندان را هم ندارند. این همه در فضایی شکل گرفته است که برای هر ڪدام از نمایندگان واقعی مردم، پرونده های سنگینی درست ڪرده اند تا هر زمان چاقوڪشان نظام اراده ڪردند باز هم به اوین روانه شان کنند. این رهبران قلابی را بی بی سی ها و امثالهم در شرایطی در برابر جامعه ایران می تراشند که پرچمداران آزادی و برابری در زیر تهدید هر روزه برادارن سبز و سیاه حڪومت هستند.

در این چند سال آزادیخواهی و برابری طلبی نسل جوان تحصیل ڪرده طبقه ڪارگر، فضای سیاسی جامعه ایران را تحت تاثیر قرار داد و توجه دنیا را به خود جلب ڪرد. سرها در ایران به سویش چرخیدند و بار دیگر خطر رشد ڪمونیسم و خط و نشان ڪشیدن برایش از جانب سخنگویان طبقه حاڪم راه افتاد. دوره اخیر و علم شدن پرچم سبز، بستن سدی در مقابل این صف آزادیخواهی، صف مستقل مردم و ڪم ڪردن دامنه خطرات آن برای نظام بردگی مزدی است. این دیگر بخشی از موانع راه اعتراض عادلانه و انسانی مردم است و مقابله با آن و بیرون ڪشیدن مردم از زیر این پرچم، شرط اولیه پیشروی مردم معترض برای خاتمه دادن به عمر پر از جنایت جمهوری اسلامی است.

کمونیست: برای تغییر  رابطه مردم با رژیم و برای بازگرداندن مردم به جنگ خودشان با رژیم چه باید کرد؟ 

 

خالد حاج محمدی: این دوره یڪی از پیچیده ترین دوران تاریخ مبارزات مردم در ایران است. دقیقا به این دلیل ڪه برای دومین بار مردمی را در ابعاد میلیونی زیر پرچم ارتجاعی ترین و ضد مردمی ترین جریان تاریخ برده اند. یڪ بار در دوره انقلاب ٥٧ و بار دوم در این دوره! مهمترین مسئله این است ڪه مردم را متوجه این فاجعه ڪرد. متوجه کرد که رفسنجانی٬ موسوی٬ ڪروبی٬ خاتمی و ڪل جریان سبز حرڪتی علیه هر نوع عدالتخواهی مردم است. باید مردم را متوجه ڪرد ڪه جنگ و جدال جناحهای جمهوری اسلامی، جنگ زن و کارگر و جوان آزادیخواه نیست. باید متوجه شوند که جنگ این دو جناح بر سر قسرت و پول و دسترسی بیشتر به سرمایه ای است که روزانه با گرسنگی دادن به ما به طبقه کارگر تامین میشود و این جنگ ما علیه گرسنگی و برای رفاه و آزادی نیست. جنگ دو باند٬ دو دسته تا دندان مسلح از قاتلین و زندانبانهای طبقه کارگر و زن و جوان متمدن و آزادیخواه در سه دهه حاکمیت سیاه بر جامعه ایران هستند. صف ما باید علیه همه آنها شڪل بگیرد و ڪلیت جمهوری اسلامی را هدف قرار دهد. باید هر تلاشی در دفاع از هر یک از جناحهای جمهوری اسلامی را رسوا ڪرد. این ڪاری مهم و شرط اولیه تاثیر گذار بودن در فضای موجود است. این در عین حال مهمترین محڪ برای احزاب سیاسی و نشان دادن تعلق آنها به جنبشهای موجود است. تمام احزاب باید مستقل از ادعاهای خود بر این مبنا محڪ بخوردند. اینڪه در این جدال میان ارتجاع و طبقه کارگر ڪجا ایستاده اند. ادعای دمڪراسی طلبی٬ برابری طلبی٬ دفاع از مردم و رفاه و آسایش برای جریاناتی ڪه زیر پرچم سبز رفته اند و مردم را به پیوستن به این صف فرا میخوانند، با هر نیت پاڪ و با هر توجیهی دیگر فقط جایگاه واقعی خود آنان را نشان میدهد.

اما صرف افشا کردن ڪافی نیست. شرایط موجود به یڪ صفبندی آشڪار در جامعه ایران شڪل داده است. صف چپ و راست، سرنگونی طلب و سوسیالیست و آزادیخواه و سلطنت طلب و دمڪرات و لیبرال همه به هم ریخته است و هر ڪس در موقعیت و بدرجه زیادی در صف جدیدی ایستاده است. صف ڪارگر آگاه و زن برابری طلب و نسل جوان ڪمونیست و آزادیخواه٬ تنها در صف مستقل و علیه جنبش سبز موسوی و علیه صف جنبش سیاه خامنه ای - احمدی نژاد معنی دارد. فاڪتور مهم شڪل دادن به صف مستقل اعتراض  طبقه ڪارگر زیر پرچم آزادی و برابری است.

 

طبقه ڪارگر٬ رهبر ڪارگری٬ زن و مرد و جوان شریف و آزاده باید جنبش خود را بسازند. جدا ڪردن صف خود و متوجه شدن به عمق فاجعه ای ڪه در جریان است مطلقا ڪافی نیست. باید چتری را باز ڪرد تا مردمی ڪه نمیخواهند زیر چتر سیاه و سبز باشند بتوانند زیر این چتر به مبارزه آزادیخواهانه و رادیکال خود علیه کلیت رژیم ادامه دهند. باید این نیروی سوم را هرچه سریعتر متشکل کرد و در مقابل سبز و سیاه تقویت کرد. بدون این، بدون بیرون ڪشیدن مردم متنفر از جمهوری اسلامی از زیر پرچم سبز و مانع تبدیل شدن آنها به سربازی در راه  "به سرانجام رساندن امر دشمنان مردم"، پیروزی ممڪن نیست. همه جنبش های ارتجاعی در دنیا بر دوش مردمی پیش رفته اند ڪه خود منفعتی در آن نداشته و فردای پیروزی نیز سهم همان مردم جز محرومیت و فقر و بدبختی چیزی نبوده است. جمهوری اسلامی خود در سی سال پیش به همین روال سر ڪار آمد و تڪرار این تجربه ناگوار دیگر غیر قابل تحمل است.

 

این ڪار خودبخود پیش نخواهد رفت. احتیاج به متشکل شدن فعالین ڪمونیست٬ رهبران ڪارگری٬ زن و جوان مدرن و انسان دوستانی است ڪه این شرایط حساس و عمق فاجعه را درک کرده اند. ڪارگران مراڪز صنعتی٬ مردم محلات و نسل جوان در دانشگاهها باید اولین قدمها را در این راه بردارند، در همان مکان هایی که آنجا  توان بسیج نیرو را دارند، متشکل و مستقل با خواستهای خودشان وارد عمل شوند. ڪارگران نفت و ذوب آهن و ماشین سازی،  برق و ایران خودرو٬ ڪارگران شرڪت واحد ڪه با وجود سندیڪای خود چتری بالای سر خود دارند٬ با تلاشی مشترڪ، اعلام کنند که جنگ سبز و سیاه جنگ آنها نیست٬ اعلام کنند که مطالبات آنها از این دو صف جداست و احمدی نژاد و خامنه ای و رفسنجانی و موسوی نه تنها نمایندگان آنها نیستند بلڪه سی سال است علیه آنها حڪومت ڪرده اند. جمع ڪردن ڪارگران در محل ڪارشان و ایجاد صف مستقلی از آنها ٬ ایجاد مجامع عمومی و ابراز نظر جمعی و ایجاد درجه ای از اتحاد در صفوف خود و اعلام خواسته ها و مطالبات اشان٬ ایجاد رابطه با سایر مراڪز و پیشبرد مشترڪ امورشان، تشڪیل شبڪه ای از رهبران ڪارگری و فعالین دلسوز، و استفاده از جنگ دشمنان برای درست ڪردن سقفی بالای سر  طبقه ڪارگر و مردم محروم، از نان شب واجب تر است.

  تلاش برای بستن سدی در مقابل جمهوری اسلامی و جلوگیری از حمله به محلات و دستگیری مردم٬ مانع شدن از نظامی شدن فضای محلات٬ تشڪیل واحدهای جوانان برای دفاع از محلات و ایجاد فضایی انسانی و ایجاد درجه ای از اتحاد مردم در محل زندگی آنها، یڪ رڪن ایجاد امڪان صف مستقل در این شرایط است. تبدیل دانشگاهها به سنگر آزادیخواهی و اعتراض علیه فضای امنیتی و ناامنی در مراڪز تحصیلی٬ پس زدن جریانات اسلامی و تحڪیم وحدت در دانشگاهها و دهها اقدام دیگر، شڪل دادن به صف دیگری در دفاع از مردم است. اینها قدمهای اولیه در شڪل دادن به جنبشی دیگر است و در نهایت هر جا و به تناسب قوا که بتوانیم تلاش ڪنیم خیابانها را نیز تسخیر ڪنیم و هر دو جنبش سیاه و سبز را پس بزنیم. ما بدون سازمان خود٬ بدون ایجاد درجه ای از آمادگی و درجه ای از اتحاد و توان و قدرت بسیج٬ نمیتوانیم ڪاری جدی انجام دهیم. ما باید خشت به خشت جنبش خود را بسازیم.

 

ما، طبقه ڪارگر٬ صف آزادیخواهی و مردم محروم٬ زن و جوان مدرن و انسان دوست و حق طلب٬ در نداشتن صفی مستقل٬ در نبود اتحاد و در جمع نڪردن نیرو و تبدیل نشدن به قطبی جدی در جامعه٬ در بهترین حالت نظاره گر این اوضاع خواهیم بود. اوضاع خطیری است و شرط هر تغییر مثبتی، توان ما در تشکیل صف مستقل ما٬ خود آگاهی صفوف ما٬ پرچم مشترڪ ما و باز ڪردن جبهه آزادیخواهی در این فضا است. این ڪار سازمان میخواهد٬ رهبران مسئول و جدی و روشنبین میخواهد و نیرو میخواهد. این بر دوش ما است. این بر دوش نسلی از ڪارگران سوسیالیست٬ نسلی از جوانان و زنان برابری طلب٬ بر دوش هر انسان شریف و آزاده جامعه است و تنها شرط رهایی بشریت است. این ڪار ممڪن است. مردم جمهوری اسلامی را نمیخواهند و در نبود و ضعف صف ما٬ در نبود حزبی با نفوذ ڪه نیروی ما در آن جمع شده باشد و سازمان یافته باشد است،  نیروی صفوف ما زیر پرچم سبز خواهد رفت.

 

حزب ما به عنوان حزب ڪمونیستی طبقه ڪارگر در این راه نهایت تلاش خود را خواهد ڪرد. اما این حزب تنها بخش ڪوچڪی از جنبش ڪمونیستی طبقه ڪارگر است. با این وجود تنها ابزار رادیڪال و ڪمونیستی است ڪه بخشی از رهبران و فعالین سه دهه مبارزه ڪمونیستی در آن جمع شده اند. به همین دلیل در دوره های مختلف مورد حمله مستقیم جمهوری اسلامی و مراڪز پلیسی آن بوده است. بخش عمده ڪمونیستهای ایران٬ بخش اساسی رهبران و فعالین ڪارگری در خارج این حزب اند. پیوستن آنها به این حزب و جمع شدن نیروی همگی آنها در یڪ ظرف مهمترین موئلفه در موفقیت ما است. طبقه ڪارگر و مردم محروم به تلاش مشترڪ و سازمان یافته ما محتاج است. باید نهایت استفاده را در این دوره به نفع سازمان ڪارگران ڪمونیست به عنوان پایه و اساس ساختن جنبش مستقل طبقه ڪارگر برد. این بر دوش همگی ما است. ما بدون وجود چنین حزبی با هر در جه فداڪاری٬ با هر درجه تلاش و جانفشانی در مقابل دشمنان رنگارنگ طبقاتی خود میبازیم. انقلاب ٥٧ ایران به همین دلیل به شڪست ڪشیده شد و ارتجاع اسلامی سرڪار آمد. نباید گذاشت این تجربه تڪرار شود. حزب ڪمونیستی و اتحاد ڪمونیستها در آن مهمترین مسئله در شڪل دادن به جنبش طبقه ڪارگر و در به موفقیت رساندن آن است.