اعتراض مردم محروم در فرانسه چیزی که به جنبش "جلیقه زردها" مشهور است، سراسر این کشور را با بحرانی همه جانبه مواجه کرده است. تحرکی که حدود یک ماه پیش در اعتراض به افزایش مالیات سوخت شروع شد، امروز نه تنها دامنه آن بسیار وسیع شده که بعلاوه مطالبات آنها از اعتراض به گرانی و فقر و بالا بودن قیمت مایحتاج عمومی و مالیاتها تا زیر سوال بردن کل سیستم حاکم به عنوان "دمکراسی اقلیت" کشیده شده. اکنون حکومت ماکرون از جانب معترضین و اکثریت بزرگی از کارگران و اقشار محروم جامعه فراسنه، بدرست بعنوان حکومت پولدارها اسم برده میشود.
هیئیت حاکمه فرانسه و در راس آنها شخص امانوئل ماکرون رئیس جمهور و ادوار فیلیپ نخست وزیر این کشور، تلاش کردند با تهدید و بسیج ٩٠ هزار پلیس و اعمال خشونت علیه معترضین، چیزی که بر اساس اخبار رسانه ها تا کنون ٣ کشته، صدها نفر زخمی و ١٣٨٥ نفر دستگیری به همراه داشته، این تحرک را شکست دهند. برای نیل به این هدف علاوه بر تبلیغات مسموم و اتهام خشونت طلبی علیه معترضین، تلاش کردند با ترساندن مردم فرانسه، فضای جامعه را علیه آنها بسیج کنند و اعتراضات را به شکست بکشانند. شخص ماکرون در ابتدای اعتراضات در قامت یک بورژوای ضد کارگر به تمجید نیروهای انتظامی و تحقیر و تهمت به معترضین پرداخت. او در کمال بی نزاکتی آنها را بی شرم نامید. اما ایستادگی محرومان فرانسه و ادامه اعتراض به بی حقوقی و استثمار، افزایش سمپاتی به آنها در جامعه و وسعت گرفتن دامنه اعتراضات، ماکرون و همراهان او را ناچار کرد که موقعیت خود را درک کنند و بفهمند که با این اراجیف نمیتوان چندین میلیون انسان شریف و عدالتخواه را به خانه فرستاد. تهدیدهای دولت و گسیل پلیس و بکارگیری رسانه ها علیه جلیقه زردها، نه تنها معترضین را به خانه نفرستاد که خشم و نفرت جامعه را علیه کل دستگاه حاکم افزایش داد. سرانجام ماکرون و نخست وزیر او و کل حاکمیت را مجبور کرد قدم به قدم عقب نشینی کنند و نهایتا کل برنامه خود و افزایش مالیات بر مواد سوختی را تعلیق و به جامعه اعلام دارند.
اما و تا کنون معترضین در فرانسه قانع نشده و مطالبات همه جانبه تری را طرح کرده اند که عموما و محور اصلی آن بهبود زندگی، علیه فقر و محرومیت و علیه حاکمیت یک اقلیت بر جامعه است. آنها حاکمین بر فرانسه را حکومت اقلیتی نامیده اند که یک بار رای آنها را میگیرند و برای چهار تا پنج سال بدون مراجعه به مردم هر تصمیمی را میگیرند. مردم فراسنه خواهان دخالت مستقیم خود در تصمیم گیری ها و سرنوشت خود و جامعه اند. آنها پوچ بودن و نا مربوط بودن دمکراسی پارلمانی برای طبقه کارگر و اکثریت بزرگی از جامعه به عنوان "دمکراسی اقلیت" و عملا این "دمکراسی" را حاکمیت اقلیتی پولدار علیه منافع اکثریت جامعه نام گذاشتند و به چالش کشیدند.
سرانجام و تا این تاریخ ماکرون نه تنها مجبور شد که حداقل دستمزد قانونی در فرانسه را از اول ژانویه به میزان صد یورو در ماه افزوایش دهد بلکه و بعلاوه پاره ای عقب نشینی های دیگر را در مقابل معترضین قبول کرد و همزمان مجبور شد با ادب و نزاکت خطاب به آنها صحبت کند.
اعتراضات امروز جلیقه زردهای فرانسه گوشه ای از اعتراضات عمومی طبقه کارگر، نسل جوان و اقشار محروم جامعه در کل اروپا و حتی در کل جهان به سیستمی است که در قبال شهروندان این جوامع مسئولیتی نمیپذیرد. سیستمی که به قیمت تباهی طبقه کارگر و اکثریتی بسیار بزرگ از مردم، هر روز به سرمایه و دارایی اقلیتی کوچک می افزاید. مردم فراسنه امروز به هیچکدام از احزاب سنتی فرانسه از احزاب راست تا چپ بورژوایی آن اعتمادی ندارند و همین حقیقت شخص ماکرون را در دوره انتخابات فرانسه مجبور کرد به نام جریان سوم و با شعار "نه چپ، نه راست" وارد کارزار انتخاباتی شود. با این وصف در دور دوم انتخابات و در حمایت احزاب سنتی راست و چپی که از ترس قدرت گیری جریان راست گرای افراطی جبهه ملی به رهبری مارین لوپن به ماکرون رای دادند و به قدرت رسید. اما و در دنیای واقعی سیاستها و برنامه اقتصادی ماکرون چیزی جز یک تعرض افسار گسیخته به طبقه کارگر فرانسه نبود، چیزی که خود رسانه های بورژوایی اذعان دارند که ایشان امروز حتی از اولاند هم محبوبیتش پایین تر آمده است. ماکرون در حقیقت کل برنامه سیاسی و اقتصادیش بیان یک جریان نئولیبرال و بشدت ضد کارگر است که افسار اقلیتی بورژوا را آزاد و همه قوانین کنونی و دستاوردهای طبقه کارگر را در خدمت آنها و به نفع آنها عوض میکند و پس میگیرد. به این اعتبار سیاستهای ماکرون تفاوت زیادی با سیاست دولت قبلی به رهبری اولاند ندارد. ماکرون در این دوره تمام تلاش خود را کرد تا کار ناتمام اولاند را به سرانجام برساند. تغییر قانون اساسی، کاهش خدمات عمومی، افزایش مالیات بر درآمد طبقه کارگر و اقشار پایین جامعه، کاهش مالیات پولدارها، افزایش ساعت کار و پایین نگهداشتن دستمزدها، تلاش برای ممنوع کردن اعتصابات عمومی، بالا بردن سن بازنشستگی، بالا بردن مالیات بر سوخت و... همگی بخشی از برنامه ریاضت اقتصادی است که از در دوره سارکوزی شروع و در دوره اولاند ادامه ضافت و در دوره ماکرون تلاش شد با قاطعیت بیشتر پیش برود. در حقیقت تعرض بورژوازی فرانسه قبل از اولاند و در دوره ریاست جمهوری نیکلا سارکوزی شروع شده بود که در دوره اولاند رهبر حزب سوسیالیست فرانسه ادامه یافت و در دوره ماکرون نیز قرار بود با شدت و قاطعیت بیشتر دنبال شود.
ماکرون اساسا با این پز کار خود را به عنوان رئیس جمهور فرانسه شروع کرد که او یک سرسوزن در مقابل طبقه کارگر و اتحادیه های کارگری و مردم معترض که در دوره اولاند دست به اعتراضات وسیع زدند، کوتاه نمی آید. او منتقد فرانسوا اولاند بود و معتقد بود اولاند سیاست نرمی را در قبال طبقه کارگر در پیش گرفته است و به عقب نشینی های او اعتراض داشت. اما امروز خود ماکرون نیز نهایتا مجبور شد در مقابل اعتراضات وسیع و سراسری در فرانسه سر تعظیم فرود آورد و عقب نشینی کند.
سر انجام اعتراضات امروز فراسنه به هر کجا برسد، یک حقیقت مشهود است و آن اینکه مردم محروم نه تنها به حاکمیت و احزاب سنتی اعتمادی ندارند، که در فکر راهی برای خلاصی از زندگی فلاکتبار کنونی هستند. بی اعتباری احزاب سننتی فرانسه و هیئت حاکمه آن و شخص ماکرون امروز دیگر زبانزده خاص و عام است. امروز حتی روزنامه های فرانسوی از زبان مردم میگویند که ماکرون تنها یک چهارم رای مردم فرانسه را پشت سر خود دارد و نماینده اکثریت مردم فرانسه نیست. روزنامه لوموند میگوید در یک نظر سنجی، "از هر ده فرانسوی، هشت نفر باور دارند که مسئولان سیاسی هیچ اهمیتی برای آنان قائل نیستند".
اعتراض سراسری جلیقه زردها جرقه ای در آسمان بی ابر نیست. این اعتراضات ادامه دهها اعتراض و اعتصاب بزرگ و کوچک در فراسنه در سالیان گذاشته است که هر بار به دلالیلی و با توجه به کمبودهای خود تماما به اهداف خود نرسیده است. اما امروز دامنه اجحافات و گستاخی بورژوازی فرانسه و نمایندگان آنها در حاکمیت به جایی رسیده که دیگر محرومین در فرانسه کارد به استخوانشان رسیده است. خصلت اصلی این اعترضات از طرفی ضدیت عریان و مستقیم با حاکمیت سرمایه دارها و دولت به عنوان نماینده و مدافع آنها و خواست رفاه و زندگی در شان انسان است. بر همین اساس معترضین به هیچ جریان و جناحی در حاکمیت فرانسه و احزاب مختلف و سنتی آن اعتماد ندارند. به اعتباری همگی آزمایش پس داده و مردم در تجربه زندگی خود ضدیت همه آنها را با منافع خود دیده و لمس کرده اند. یکی از خصوصیات اصلی این اعتراضات ساختار شکنی و بی اعتمادی کامل به سیستم موجود با هر تنوعی در احزاب سیاسی آن است.
باید اذعان کرد که این اعتراضات و ضدیت مردم محروم با حاکمیت به عنوان نمایندگان و حافظین اقلیتی پولدار مختص به فرانسه نیست. در حقیقت ما در کل جهان و بویژه در کل غرب با یک موج برگشت از مردم محرومی طرف هستیم که زمانی و بعد از دیوار برلین به آنها حقنه کرده بودند که در دنیای یک قطبی و در حاکمیت بلامنازع بازار، وضع زندگی آنها بهتر خواهد بود. اما در کل سه دهه گذشته مردم جهان نه تنها بهبودی در زندگی خود را شاهد نبوده اند، بعلاوه با چشمان خود میبینند که همزمان با افزایش ثروت عمومی و سرمایه ها و تولیدات در جهان، شاهد فقیر تر شدن اکثریتی بزرگ از مردم و خصوصا طبقه کارگر هستند که حاکمین بر آن هر روز بیش از گذشته در قبال زندگی آنها از خود سلب مسئولیت میکنند. تناقض بزرگ میان سرمایه و امکانات وسیع و افزایش فقر و گرسنگی و کاهش خدمات اجتماعی در کنار جنگ و ویرانی و...، مردم در جهان را با یک خلا بزرگ روبرو کرده است.
امروز جامعه برای نجات خود در فکر یافتن راهی است. بی اعتباری حاکمین و نفرت از آنها و فرو ریختن توهمات نسبت آنها، به عنوان حاکمیت پولدارها، امروز در همه جا و در کشورهای مهد دمکراسی به خوبی شنیده میشود. اعتراضات این چند ساله در بسیاری از کشورها از آمریکا تا انگلستان، آلمان و فرانسه و... تنها نمونه هایی از موج مردمی است که به حاکمین و به احزاب مختلف سنتی بورژوایی اعتمادی ندارد. اعتراضات فرانسه و فراگیری فوری آن به بخش بزرگی از شهرهای این کشور و شکستن مرزها و راه افتادن تحرکاتی در بلژیک و هلند و... ، همگی گواه یک بیداری از پایین علیه بالایی ها، بیداری بردگان علیه حاکمین بر جهان است.
اما یک حقیقت بطور ملموسی در دل این تحولات هم در آمریکا و هم انگلستان و فرانسه و.. مشهود است. یک خلا بزرگ که جواب و آلترناتیو طبقه کارگر و محرومان باشد، یک پرچم سیاسی روشن و یک افق روشن سیاسی به عنوان جواب به دنیای امروز و به معضلاتی که بشریت با آن روبرو است. جواب این خلا و پر کردن آن جز با کمونیسم و آلترناتیو کمونیستی هیچ راه دیگری ندارد. هیچ الترناتیو نجات بخش و هیچ راه حل دیگری در مقابل بشریت نیست. یا ادامه بربریت کنونی و یا برداشتن پرچم و آلترناتیو انقلاب کارگری. واقعیت این است که در کل این کشورها، احزاب راست و چپ به عنوان جناحهای راست و چپ بورژوایی که معمولا در چند دهه گذشته قدرت میان آنها دست بدست شده است و پارلمانها در اختیار آنها است، فاصله زیادی با هم ندارند. امروز تشخیص فاصله ماکرون راست با اولاند حزب سوسیالیست فرانسه با حزب محافظه کار انگلستان، با حزب کارگر این کشور و با خانم مرکل و احزاب سوسیال دمکرات و لیبرال آلمان کار متخصصین است. همین حقیقت مردم محروم را به جایی رسانده است که انتخاب میان آنها و مشروعیت دادن به آنها در انتخابات هر چهار پنج ساله و دست بدست شدن قدرت میان آنها را، امروز دیگر جوابی به معضلات خود نمیداند. همین حقیقت مردم را به فکر راه کار و جواب به معضلات امروز آنها انداخته است و علیه کل ساختارهای موجود و احزاب و سیاستمداران آنها هستند.
اینکه هیچ جریان و جنبش بورژوایی جواب معضلات امروز را ندارد، امری روشن است. بورژوازی جهانی و احزاب و جنبشهای آنها امروز در عریانترین شکل در مقابل بشریت و کل نیروی کارکن و کل طبقه کارگر جهانی ایستاده اند. آنها برای دفاع از منافع خود اشکارا اسلحه از رو بسته اند. مردم فرانسه در این روزها گوشه ای کوچک از توحش نیروهای پلیس علیه خود را تجربه کرد. وقایع فراسنه یک بار دیگری این حکم کمونیستها را به روشنی نشان داد که دمکرات ترین دمکراتهای جهان ، زمانی که منافع بورژوازی در خطر افتد لباس رزم علیه محرومان میپوشند.
در اینکه جلیقه زردها حق دارند تردیدی نیست. در اینکه این جنبش محرومان و محرومترین بخش طبقه کارگر فرانسه است، تردیدی نیست. اما این جنبش تا زمانی که رهبری آن تامین نشود، تا زمانی که یک افق عدالتخواهانه و یک پرچم سیاسی روشن برای آن به عنوان جواب به وضع کنونی تامین نشود، در هر تند پیچی میتواند توسط این یا آن جریان بورژوایی به کجراه برود. جنبش محرومین بدون پرچم سیاسی روشن و بدون افق نمیتواند راه دوری برود، حتی پیروزی های کوچک و البته با ارزش آن نیز در پیچ بعدی پس گرفته میشود. همه احزاب و نیروهای بورژوا این حقیقت را میدانند و برای به کج راه بردن و شکست این جبشها همیشه انواع حیله را بکار میبرند. هزار اعتراض بر حق طبقه کارگر و محرومین در نبود پرچم روشن سیاسی، یا به سازش کشیده شده، یا شکستش داده اند و یا به عنوان ابزار توسط یک حزب و جریان بورژوایی برای قدرت گیری استفاده شده است. آنچه امروز تحرک بر حق جلیقه زردها را نیز تهدید میکند، خطر به کجار رفتن و به کجراه بردن در نداشتن یک رهبری روشن بین، یک پرچم روشن سیاسی و در بی افقی است.
دوره گذاشته در آمریکا ترامپ با اتکا به نفرت بر حق محرومین علیه احزاب سنتی آمریکا و شخصیتهای آنها و به عنوان آدمی که بدرجه ای علیه سیستم و نظم کنونی است، رای آورد. بخش بزرگی از مردم محروم در آمریکا بدلیل نفرت بر حق از حاکمین آن زمان، در بی افقی و بی آلترناتیوی به ترامپ رای دادند. صدها مورد از این قبیل در تاریخ اتفاق افتاده است. اکنون در اروپا نفرت علیه احزاب سنتی را گروههای راست افراطی با انگشت گذاشتن بر محرومیت مردم و اتکا به یک پوپولیسم و خلق گرایی عقب مانده، تلاش میکنند در کیسه خود جمع کنند و با اتکا به آنها و با فریب محرومین قدرت بگیرد. لذا اولین سدی که در مقابل جنشهای اعتراضی در اروپا و از جمله جنبش جلیقه زردها وجود دارد، تامین رهبری ای است که صاحب یک افق روش سیاسی باشد. متاسفانه امروز در فرانسه و در بسیاری از کشورهای دیگر عدم وجود یک جریان دخالتگر کمونیستی که بتواند افق انقلاب خود را در مقابل جامعه و به عنوان آلترناتیو خود طرح کند و در جنبش های اعتراضی بتواند راهی متفاوت در مقابل آنها بگذارد، بزرگترین چالش در مقابل این تحرکات است. علم به این حقیقت امثال حزب سوسیالیست فرانسه و ماکرون و بقیه را به تکاپو انداخته است که مردم را از خطر قدرت گیری جریان اولترا راست مارین لوپن بترسانند و همزمان جریان راست لوپن را هم به تکاپو انداخته است که با اشاعه و باد زدن به یک ناسیونالیست عقب ماند و عرق ملی فرانسوی و انگشت گذاشتن بر محرومیت مردم، سعی کند از نارضایتی بر حق محرومین فرانسه برای خود نیرویی جلب کند. تنها یک جواب کمونیستی و یک افق برابری طلبانه جواب این اوضاع است. آلترناتیوی که در مقابل راست و چپ بورژوایی از جریان ماکرون تا اولاند و سارکوزی و تا جریان راست افراطی ماری لوپن، توسط طبقه کارگر و کمونیستهای آن و به عنوان یک آلترناتیو متفاوت و سوسیالیستی و یک افق عدالتخوهانه در مقابل جامعه فرانسه قرار بگیرد و دریچه ای بر آزادی و خوشبختی واقعی را بروی بشریت باز کند.
١٠ دسامبر ٢٠١٨