مباحثات دوره اخیر در مورد تشکل سراسری کارگری همراه خود سر بحثهایی را باز کرده است. مستقل از اینکه دوستانی که بر ضرورت تشکل سراسری کارگری و یا تلاش برای تشکیل آن اصرار دارند چه مسیری را خواهند رفت و به چه میرسند٬ جواب به این سوالات برای هر کمونیستی مهم است. من در مصاحبه ای با کمونیست ماهانه شماره ١٩٠ زیر عنوان "تشکل سراسری کارگری" به مسائلی اشاره کرده ام٬ از جمله اینکه تشکل توده ای طبقه کارگر تشکل محیط کار و زیست است٬ هیچ تشکل توده ای طبقه کارگر را نمیتوان در خلا تشکیل داد٬ تشکیل تشکلهای توده ای طبقه کارگر امر خود کارگران و ظرف اتحاد آنها در محیط کار و زیست شان است. همزمان اشاره کرده ام که نفس طرح این
ضرورت و طرح توقع آن مفید است و بعلاوه بر اهمیت اتحاد رهبران طبقه کارگر و اهمیت ارتقا شبکه محافل کارگران سوسیالیست و جایگاه آن مختصر پرداخته ام. اینجا نیز بر نکاتی در ادامه این بحث خواهم پرداخت که فکر میکنم جواب به آنها مهم هستند از جمله مسائلی چون مشکلات و موانع تشکل یابی و اینکه از کجا باید شروع کرد٬ رابطه تشکل توده ای و مبارزات جاری٬ اتحاد کارگری در دل مبارزات موجود و اهمیت توفیق کارگران در این مبارزات٬ جایگاه و نقش کمونیستها در این تلاش و اهمیت افقی که بر محافل و شبکه رهبران کارگری حاکم است. اینها همگی از مسائل جدی برای جنبش کارگری و خصوصا برای کمونیستهای طبقه کارگر است. به این اعتبار در این نوشته تلاش میکنم به نکاتی در این زمینه بپردازم.
تشکل سراسری از کجا باید شروع کرد
در میان بحثهای این دوره اگر بخواهیم پاره ای جنگ و دعوای فرقه ای و نامربوط را کنار بزنیم و اجازه ندهیم اینها بر فضای جدل و گفتگو بر سر تشکل یابی و یا تشکل سراسری سایه بیندازد و به اصل قضیه که نیاز طبقه کارگر به تشکل توده ای و سراسری آن باشد بپردازیم٬ آنوقت تازه سوالات اساسی به میان کشیده میشود. اینکه کجای کار هستیم٬ چه ملزوماتی را باید فراهم کرد٬ از کجا باید شروع کرد٬ مبارزات موجود و جاری کارگری کجای تصویر ماست و چگونه میتوان سطح مبارزه موجود را ارتقا داد و اتحاد کارگری را تقویت کرد و تجارب و تلاشهای تا کنونی انواع انجمنها و کمیته هایی که کار و فعالیت کرده اند کجای این ماجرا قرار میگیرد و چه درسی از آنها خواهیم گرفت همگی در مقابل ماست. برای کسانی که این پروسه را رفته اند و خصوصا دوستانی که خود پای تشکیل جمع فعالین کارگری یا هر اسم دیگری بر آن گذاشت رفته اند و از نظر خود برای کمک به تشکیل تشکلات کارگری تلاش کرده اند٬ بدون جواب به این مسائل نمیتوانند قدمی به جلو بردارند.
ظاهرا کسی بر سر اینکه طبقه کارگر احتیاج به تشکل توده ای و حتی سراسری خود دارد٬ بحثی ندارد و مشکل آنجایی است که بحث بر سر زمان و شرایط چنین امری و ملزومات و چگونگی آن و چه کردن و نکردنهای این امر است.
تشکل های مستقل کارگری در جامعه ای مثل ایران با حاکمیت دولتی بورژوایی که سایه هر نوع اتحاد کارگری را با تیر میزند٬ داده تناسب قوای معینی است. تناسب قوایی که قدرت طبقه کارگر و سطح آگاهی و اتحاد آن به درجه ای رسیده باشد که بتواند چنین امری را به جمهوری اسلامی تحمیل کند. اگر امروز طبقه کارگر ایران از تشکلات توده ای و طبقاتی خود محروم است٬ نشانه توازن قوای نابرابری است که به این طبقه تحمیل شده است. تنها تشکلات توده ای که در این دوره شکل گرفتند دو سندیکای شرکت واحد و کارگران نیشکر هفت تپه بوده اند که با همه تلاش و فداکاری فعالین آن همگی شاهد سرنوشت آن هستیم. بحث این است که با همه اهمیت تشکل سراسری٬ در دنیای واقعی در حال حاضر نه سطح مبارزه طبقه کارگر و دامنه خودآگاهی و اتحاد آن و نه توازن قوای موجود٬ امکان شکل دادن به این نیاز حیاتی را نمیدهد. و تلاش برای تغییر توازن قوا و تلاش برای تامین ملزومات تشکل یابی طبقه کارگر در همه سطوح آن کار آدمهای زنده ای است که این نیاز را درک میکنند و برای حل موانع آن نقشه میریزند٬ چیزی که در میان این دوستان محمود صالحی نیز بدرست بر آن انگشت میگذارد.
علاوه بر این با توجه به تجارب انواع تشکل های تا کنونی فعالین از کمیته هماهنگی و پیگیری تا اتحادیه آزاد و... باید توجه داشت که هر نوع شکل دادن به جمعی دیگر از این قبیل٬ با هر نیت خیری و با هر فداکاری و تقبل هزینه های آن٬ جواب به تشکل کارگری توده ای چه محلی و چه سراسری آن نیست. اولین شرط جواب درست دادن به این نیاز، فاصله گرفتن از سنت کاری است که متاسفانه بر فعالیت تا کنونی این جمعها غالب بوده است. نمیتوان خارج از سوخت و ساز طبقه کارگر٬ خارج از مبارزات روزمره آن و در غیاب رهبران و فعالین فی الحال موجود آن هیچ تشکل کارگری را درست کرد. من به نوبه خود در بحث قبلی " تشکل سراسری کارگر" به همین مسئله پرداخته ام و لزومی به تکرار آن نمیبینم. تکرار تجارب تا کنونی و شکل دادن به جمعی دیگر از دلسوزان و مدافعان طبقه کارگر٬ تشکل کارگری و بخصوص تشکل سراسری کارگری نیست و سرانجام آن همانی خواهد شد که تا کنون دیده ایم. ضمنا و همچنانکه قبلا هم اشاره کرده ام٬ بحث من خوب و بد بودن هر نوع نهاد در دفاع از طبقه کارگر نیست٬ بحث این نیست که پیوستن به این نهادها امری منفی است و بحثم این نیست. فکر میکنم وجود انواع نهادهای مختلف از کسانی که در آن جامعه و در صف بندیهای سیاسی در کنار چپ جامعه و در کنار طبقه کارگر می ایستند مثبت است٬ اما سوال این نیست و بحث بر سر این نهادها نیست و بحث بر سر تشکل یابی خود طبقه کارگر است نه اتحاد دوستداران آن در بیرون سوخت و ساز این طبقه.
مبارزات موجود و رابطه آن با تشکل
امروز بر کسی پوشیده نیست که طبقه کارگر ایران صاحب تشکلهای توده ای خود نیست. بورژوازی ایران و دولت آن مانع هر نوع اتحاد کارگری در سطوح مختلف اند. بعلاوه سطح مبارزات و توان و قدرت بالفعل طبقه کارگر و درجه اتحاد این طبقه متاسفانه در سطحی نیست که این مهم را با زور و قدرت خود به بورژوازی تحمیل کند. بورژوازی ایران و دولت آن به این امر واقف هستند که باید راهی برای این نیاز پیدا کرد تا زیر سایه ممنوعیت و خلاء تشکلات توده ای این طبقه، بتوانند مبارزات کارگری را با اتکا به راه حلهای بورژوازی در چهارچوبی محدود و کنترل کنند. دولت جمهوری اسلامی و انواع جمع و تشکلات کارفرمایی به این امر واقفند که نمیتوان دهها میلیون کارگر در جامعه ای صنعتی مثل ایران را بدون جواب به مسئله تشکل کارگری آن رها کرد. به همین دلیل شوراهای اسلامی٬ انجمنهای صنفی و خانه کارگر را به این امر اختصاص داده اند و در تلاش بوده و هستند که مبارزات طبقه کارگر را با اتکا به این نهادهای ضد کارگری مهار و کنترل کنند. این نهادها قرار است مبارزات موجود کارگری را با اتکا به راه حلها و جواب و افقی که دولت ایران در مقابل طبقه کارگر میگذارد٬ با اتکا به نق زدنهای خود و اعتراضات نیم بند به این تصمیم و آن تصمیم دولت و کارفرمایان و گدایی از بیت رهبری و مجلس و ارگانهای دولتی و امید به ترحم و شفقت آنها مهار کنند. شوراهای اسلامی و خانه کارگر و انجمنهای اسلامی و همزمان کانون عالی انجمن های صنفی علاوه بر نقش مخرب و ضدکارگری تاریخی آنها به عنوان ارگانهای جاسوسی جمهوری اسلامی و بخشی از ارکان سرکوب علیه طبقه کارگر٬ امروز بیش از هر زمانی قرار است به عنوان بازوی دولت در مهار جنبش کارگری و عقب راندن حق طلبی کارگر و اتحاد طبقاتی آن در خدمت بورژوازی کنند. با وجود این تلاشها این نهادها دولتی نتوانسته اند اعتباری کسب کنند٬ بی آبروتر از آنند که توجه توده طبقه کارگر را به خود جلب و امیدوار کنند. لذا نیاز به تشکل مستقل کارگری امری است که هر کارگر آگاه و هوشیاری به آن واقف است و جواب به آن را خارج از تشکل های دولتی و ضد کارگری و بخشا در گرو نقد و مرزبندی جدی با آنها و ایزوله کردن آنها میبینند.
طبقه کارگر ایران و مبارزات این طبقه برای بهبود زندگی خود تا حال منتظر شکل گیری تشکلهای توده ای خود نبوده است و نمیتوانست هم باشد. در دوره قبل از قیام ٥٧ ایران مبارزات طبقه کارگر برای بهبود زندگی خود هیچوقت منتظر شکل گیری تشکلات توده ای این طبقه نشد. صدها اعتراض کوچک و بزرگ کارگری در طول سالیان متمادی علیرغم نداشتن تشکل مستقل کارگری شکل گرفت و پیش رفت. طبقه کارگر تنها در دوره های معینی که قدرت دولت مرکزی تضعیف و جامعه در تب و تابی اعتراضی و انقلابی بسر میبرد توانست صاحب تشکلات مستقل شود. سرانجام اما در دوره معینی و با تغییر توازن قوا به نفع این طبقه و شل شدن دامنه توان سرکوب و استبداد دولت پهلوی٬ شاهد رشد و پا گرفتن تشکلات توده ای این طبقه بودیم. دوره انقلاب ٥٧ ایران انواع تشکلات توده ای طبقه کارگر شکل گرفت و در همه جا سر درآوردند.
اعتراض طبقه کارگر به بردگی مزدی و به تعرضات هر روزه بورژوازی ایران و دولت آن نمیتواند منتظر شکل گیری تشکلات توده و از جمله تشکل سراسری خود بماند٬ چیزی که امروز نیز شاهد آن هستیم. در دنیای واقعی و بر خلاف تصورات رایج در میان طیفی از کسانی که خود را سوسیالیست میدانند٬ رابطه بر عکس است. به این معنا که در دل مبارزات موجود طبقه کارگر برای بهبود زندگی است که نیاز به تشکل و اتحاد کارگری به امری در دستور و نیازی فوری او تبدیل میشود. توده طبقه کارگر در دل مبارزات و اعتراض روزمره و جاری خود است که به فکر ضرورت اتحاد خود به عنوان یک طبقه میرسند و به تمایز خود از بقیه طبقات و اقشار جامعه و منافع مستقل خود از بورژاوزی و اقشار دیگر اجتماعی پی میبرد. به اعتباری مبارزه اقتصادی طبقه کارگر مادر خودآگاهی این طبقه است. کارگر از سر نیاز خود در زندگی دست به اعتراض میزند و در این پروسه موقعیت متناقض و منافع مستقل و متضاد خود با بورژوای را درک میکند٬ در این پروسه نیاز به ابزاری که بتواند بخش هر چه بیشتری از این طبقه را زیر سقفی متحد کند و به صفی در مقابل طبقه حاکم شکل دهد در دستور طبقه کارگر قرار میگیرد.
افراد و جریاناتی که فکر میکنند رابطه به صورتی دیگر است٬ فکر میکنند مبارزه اقتصادی طبقه کارگر اساس نیست و یا آن جایگاه را ندارند٬ و فکر میکنند خارج از سوخت و ساز مبارزاتی این طبقه و جنبش مطالباتی آن میتوانند تشکل محلی یا سراسری درست کنند٬ در دنیای واقعی درک رایج چپ غیر کارگری و دور از سوخت و ساز واقعی طبقه کارگر را بیان میکنند٬ و متاسفانه این درک عملا بر بخش زیادی از فعالین و کسانی که خود را سوسیالیست میدانند حاکم است. آنها فکر میکنند خود به عنوان مبشرین طبقه کارگر از بیرون این طبقه و از بیرون مبارزه و سوخت و ساز آن امر تشکل یابی آنرا به سرانجام میرسانند و در نهایت کارگران را آگاه و به این قناعت میرسانند که زیر چتر حمایتی آنها و در تشکلات خود ساخته آنها جمع شوند. انواع جمع فعالین و نهادهایی که در این مدت تشکیل شده اند بیشتر از این سنت بیرون می آیند. این سنت رایج چپی است که متاسفانه از کارگر و مبارزات آن و سوخت و ساز و مشغله و مسائل آن بریده است و به آن نامربوط شده است که بعدا به آن برخواهم گشت.
اشاره کردم که اعتراض و مبارزه طبقه کارگر در طول بیش از سه دهه گذشته نیز با همه فراز و نشیبهای خود و علیرغم ممنوع بودن تشکلات توده ای این طبقه در جریان بوده است. در همین دوره ما شاهد هزاران اعتراض و اعتصاب کارگری بوده ایم. همین امروز و در همین ماههای اخیر شاهد اعتراضات و اعتصابات کارگری نسبتا وسیع و بزرگی بوده ایم. اعتصاب کارگران بافق٬ اعتراض کارگران ایران خودرو٬ پارس خودرو٬ زامیاد٬ کارگران پتروشیمی ها٬ پرستاران٬ معلمان و دهها اعتراض و اعتصاب دیگر صورت گرفته است٬ در شرایطی که هنوز طبقه کارگر ایران فاقد تشکلهای توده ای خود است. البته از کسی نباید پوشیده باشد که پشت این اعتراضات شبکه ای از فعالین و رهبران کارگری قرار دارند که امر سازماندهی و هدایت آنرا به عهده دارند.
همچنانکه اشاره کردم نیاز به تشکل توده ای طبقه کارگر امری مسلم است. طبقه کارگر در توازنی معین میتواند امر تشکل یابی خود را به بورژوازی و دولتش تحمیل کند. اما نکته این است که باید ملزومات این مهم و به این اعتبار تغییر در توازن قوای نابرابر کنونی را ایجاد کرد. این تغییر توازن به نفع طبقه کارگر از کانال مبارزات موجود و جاری آن٬ از کانال ارتقا این مبارزات٬ به موفقیت رساندن همین مبارزات و از کانال متحد کردن بخشهای هر چه وسیعتر این طبقه در دل همین مبارزات ممکن است. کارگر و فعال کارگری که بدرست بر اهمیت و ضرورت تشکل سراسری پای میکوبد٬ قاعدتا باید فعال جدی در این مبارزات و تلاشگر اصلی در وصل کردن این مبارزات به هم و حلقه اتصال و اتحاد فعالین و رهبران اصلی این مبارزات باهم باشد و یا در این جهت فعالیت کند.
مطالبه اصلی مبارزات جاری و از جمله مواردی که به آن اشاره کردم افزایش دستمزدها و بقیه حقوق و مزایای کارگری است. موفقیت طبقه کارگر و یا کارگران همین مراکز در همین مبارزات قدمی طبقه کارگر را جلو میبرد٬ قدمی اعتماد به نفس٬ همدلی٬ همسرنوشتی٬ رفاقت و اتحاد در میان این طبقه را بالا میبرد و قدمی موقعیت این طبقه در مقابل بورژوازی حاکم را بهبود میبخشد و همزمان قدمی طبقه کارگر را به شکل دادن به تشکلات توده ای و سراسری آن و درک اهمیت نیاز حیاتی این طبقه به آن نزدیک میکند.
اگر مبارزات این دوره همین مراکز به هم وصل میشد٬ اگر مطالبات اصلی آنها به عنوان مطالبه کل این مراکز رو به جامعه و دولت و کارفرمایان اعلام میشد و اگر رهبران و فعالین هوشیار کارگری در این مراکز در دل این مبارزات به هم وصل میشدند و سطحی از اتحاد را ایجاد میکردند٬ بزرگترین قدم در جهت اتحاد این طبقه نه تنها در این مراکز که در ابعاد سراسری و در کل طبقه کارگر ایجاد میشد. ایجاد تشکل کارگری و تشکل سراسری طبقه کارگر خارج از این مبارزات و تقویت آن و تلاش برای موفقیت این مبارزات و عقب راندن بورژوازی در همین سنگرهای موجود، ممکن نیست. تشکل کارگری اگر ابزار اتحاد و یکی شدن کارگران در مقابل بورژوازی به عنوان ابزار مبارزه این طبقه است٬ بدواً در دل مبارزه روزمره این طبقه شکل خواهد گرفت و نطفه های اولیه آن بسته خواهد شد. اما تامین این واقعیت هیچ زمانی خودبخود صورت نمیگیرد٬ نه موانع تشکل سراسری خود بخود رفع میشود و نه آمادگی طبقه کارگر خودبخودی شکل میگیرد٬ همه اینها با دخالت و نقش و تصمیم آدمهای زنده تامین میشود. آدمهای زنده ای که برای این کار نقشه دارند٬ خود را در موقعیت مسئول قرار میدهند و تلاش میکنند با اتوریته ترین٬ دلسوزترین و هوشیار ترین و روشنبین ترین فعالین همین مبارزات را با خود همنظر کنند و نقشه خود را به نقشه جمعی وسیعتر تبدیل کنند. حل مشکلات و موانع تشکل های طبقه کارگر چه در یک مرکز و یک رشته و چه در ابعاد وسیعتر راهی دیگر در خارج مبارزات موجود و جاری این طبقه و تلاش برای موفقیت طبقه کارگر در همین مبارزات و بهبود موقعیت این طبقه در مقابل بورژوازی در پیش ندارد.
اگر فعالین هوشیار طبقه کارگر٬ اگر کمونیستهایی که امر اتحاد و تشکل کارگری را امر خود میدانند و برای آن تلاش میکنند٬ محرک وصل شدن فعالین و رهبران همین مبارزات به هم میبودند و از این کانال این مبارزات را یک کاسه میکردند٬ بدون تردید صف نسبتا وسیع و قدرتمندی از طبقه کارگر، از بافق و ماشین سازیها تا پتروشیمی و...، شکل میگرفت که میتوانست مبارزات معلمین و پرستاران را نیز زیر همین چتر و به عنوان بخشی از همین طبقه دور هم جمع کند، بانی تحولی جدی در مبارزه طبقه کارگر شود و دستاورهای مهمی برای این طبقه به همراه بیاورد. میتوانست امیدواری جدی در میان کل طبقه کارگر ایجاد کند و در قدمهای بعدی اصلی ترین مطالبات کل طبقه کارگر از افزایش دستمزد تا بیمه بیکار و حق تشکل و ... را به عنوان پرچم مطالباتی خود و مبارزات سراسری خود بلند کند و کل طبقه کارگر و جامعه را متوجه خود کند. چنین حرکتی علاوه بر اینکه میتوانست منشا تحولی عظیم در جنبش کارگر باشد٬ قطعا علاوه بر طبقه کارگر در کل مراکز صنعتی و خدماتی٬ سمپاتی عمومی جامعه و کل اقشار تهیدست را به خود جلب میکرد. چنین تحولی میتوانست و هنوز هم میتواند تحولی بسیار جدی در زندگی کل طبقه کارگر و در توازن مبارزاتی این طبقه با بورژوازی و دولت ایجاد کند.
امروز طبقه کارگر ایران در مبارزات خود احتیاج به دفاع عملی بخشهای دیگر از همسرنوشتان خود دارد. زمانی که کارگران معدن بافق با سرسختی دست به اعتصابی بزرگ زدند٬ جا داشت کارگران بقیه معادن٬ کارگران نفت و ماشین سازیها٬ پتروشیمی ها و... نمایندگان خود٬ هیئت هایی از خود را به بافق میفرستادند٬ جا داشت کارگران اعتصابی را از نزدیک میدیدند و در مورد توقع و انتظار آنها از مراکز دیگر در مورد ادامه کار آنها و چگونگی تقویت و کمک و پشتیبانی از آنها وارد صحبت میشدند٬ همدیگر را میدیدند٬ همدیگر را میشناختند و رابطه ای اولیه و از نزدیک و چشم در چشم هم ایجاد میکردند. در همین دوره چه در مبارزات پتروشیمی ها و چه در مبارزات پارس خودرو٬ ایران خودرو و زامیاد و بقیه اعتراضات کارگر٬ جای دفاع عملی و جای دیدارهای نمایندگان بخشهای دیگر با کارگران اعتصابی٬ جای اقدامی عملی حتی کمک هر چند کوچک به کارگران اعتصابی٬ جای اعتصابات یک ساعته در دفاع از آنها و خلاصه یک رابطه نزدیک و دیدن و آشنا شدن و با هم گفتگو کردن خالی بود. توجه داشته باشید که وقتی از تشکل سراسری صحبت به میان می آید بالاخره قدم اول سراسری کردن مبارزات طبقه کارگر است و این یکی کاملا ممکن است. قدم اول یک کردن خواست و مطالبات در یک رشته٬ یک صنعت و یک شهر است. همین مدت کوتاه شاهد اعتراضاتی در ماشین سازیها بودیم که یکی پس از دیگری دست به اعتراض زدند٬ مطالبه یکی بود٬ نوع اعتراض یکی بود و اما قاعدتا در دل همین تحرکات در خود همین رشته و برای یکی کردن قدرت و توان خود جا داشت و مهم بود که به هر صورت که فعالین کارگری در محل تشخیص میدهند به یک وصل میشدند٬ روابطی را با هم حداقل دامن میزدند و با بقیه مراکز کارگر و صنعتی و خدماتی به همین صورت. در این همبستگی ها٬ دیدارها و همدیگر را دیدنها و از هم دفاع کردنها است که رفاقت کارگر و همبستگی و همدلی کارگری تقویت میشود. تصور تشکل سراسری و حتی رشته ای و حتی محلی بدون این اقدامات و دامن زدن به این نوع همکاری و همدلی و به فکر هم بودن و هم منفعت و هم آینده بودن واقعی نیست. در دل اینگونه کارها و هزار نوع ابتکار از این نوع است که اتحاد کارگری تقویت میشود. بعلاوه این سنتی کارگری و سنتی کلاسیک در مبارزات کارگری است که متاسفانه امروز و در سنت مدافعان حقوق کارگر و دوستداران کارگر در بهترین حالت جای خود را به اطلاعیه دادن و دفاع میکنیم و نمیکنیم در دنیای مجازی داده است. چون به جایی دستشان بند نیست به اطلاعیه دادن اکتفا میکنند.
مجامع عمومی کارگری
یک فاکتور جدی در موفقیت مبارزات طبقه کارگر با وجود تشکل کارگری و بدون وجود آن اتکا به تصمیم جمعی کارگران و متکی کردن مبارزات آنها به مجامع عمومی کارگری است. حتی اگر جایی کارگران یک مرکز صاحب مثلا اتحادیه و سندیکاهای کارگری هم باشند٬ شرط تفوق کارگران این مراکز دخالت توده ای آحاد کارگر در کل تصمیمات و با رای مستقیم خود است. علاوه بر این در شرایط کنونی که طبقه کارگر ایران از تشکلات توده ای خود محروم است٬ شرایطی که هر نوع تلاش برای راه اندازی تشکل کارگری با هزار مانع پلیس و حراست و دادگاه و زندان و قانون و... روبرو است٬ در توازنی که تا امروز طبقه کارگر نتوانسته است تشکلات توده ای خود را تحمیل کند٬ راه مناسب دخالت توده کارگران و شراکت عمومی آنها در کل پروسه مبارزات و تصمیماتی که گرفته میشود٬ اتکا به مجامع عمومی کارگری به عنوان سلول پایه اتحاد کارگری و تشکلات کارگری است. تجربه تاریخ مبارزاتی طبقه کارگر در دورانهای مختلف اهمیت اتکا به مجامع عمومی را ثابت کرده است. طبقه کارگر ایران در دوره های مختلف و در بسیاری از مبارزات خود چه در گذشته و چه در دوره اخیر متکی به مجامع عمومی بوده است. در این زمینه تجربه مبارزات موفق و قدرتمند کارگران معدن چغارت بافق نمونه گویا و روشن است. حکم کارگران این مرکز در اعتصابات دوره اخیر مبنی بر اینکه هیچ مرجعی به جای کارگران اعتصابی حق تصمیم گیری ندارند را باید طلا گرفت و در هر مبارزه کارگری علم کرد. حتی زمانی که در یک مبارزه و به هر دلیل یک اعتصاب و مبارزه کارگری به نتیجه نمیرسد٬ کارگران در یک اعتصاب مجبور به عقب نشینی میشوند٬ مهم و حیاتی است که با هم عقب نشست و با رای جمعی به اعتراض و اعتصاب پایان داد.
جایگاه اتحاد رهبران کارگری
پیش شرط هر نوع تشکل کارگری چه در ابعاد سراسری و چه محلی شکل دادن به سطحی از اتحاد در میان رهبران کارگری و در دل مبارزات موجود است. نمیتوان با جمع شدن هر تعداد انسان دلسوز٬ سوسیالیست و چپ و مدافع کارگر٬ تشکل کارگری ساخت. اتحاد طبقه کارگر از کانال متحد شدن فعالین و رهبران آن حول یک افق کارگری و حول یک پلاتفرم مبارزاتی روشن ممکن است. اتحاد طبقه کارگر در یک مرکز کاری٬ در یک رشته و تا یک شهر و... تنها از کانال اتحاد رهبران عملی این طبقه ممکن است. امروز که طبقه کارگر از تشکلات توده ای خود محروم است٬ اهرم اتصال و اتحاد این طبقه٬ شبکه رهبران عملی آن است. مبارزات کارگری و اعتراض و اعتصابات این طبقه در تمام دوران تاریخی خود بر دوش رهبران و فعالین با اتوریته آن پیش رفته است و بسته به میزان توان٬ میزان نفوذ و اتحاد آنها و میزان روشن بینی و افق و خط کمونیستی کارگری آنها٬ نوع فعالیت و تحرک کارگری و ابعاد و اشکال مبارزاتی و تاکتیکهای آن متفاوت بوده است. لذا یک کاسه کردن مبارزات موجود جز با شکل دادن به سطحی از اتحاد مبارزاتی در میان آنها٬ جز با اتحاد و همدلی آنها ممکن نیست. مسلما چنین کاری احتیاج به تلاش جدی٬ به گفت و گو و جدل و سخت کوشی٬ به دیدارها و نشستها و توافق کردنهای جدی دارد. آنچه امروز مشکل اصلی انشقاق در طبقه کارگر است قبل از هر چیز انشقاق در میان این صف٬ در میان کارگران کمونیست در همین مراکز است.
حلقه اولیه و اصلی در این راه اتحاد رهبران عملی همین مبارزات است و ابعاد این اتفاق و دامنه آن از توافق مبارزاتی آنها و اتحاد آنها در دل این مبارزات و حول پلاتفرمی مشترک و اهداف تاکتیکی و مبارزاتی آنها تا توافق پایدارتر فعالین کمونیست آنها و هم افق شدن شان را شامل میشود. توافق مبارزاتی چیزی که همین امروز ابزار وسعت دادن به مبارزات موجود و اتحاد مبارزاتی آنها حول مطالبات مشترک و توافق بر سر چگونگی پیشبرد مبارزات مشترک همین امروز این طبقه است٬ چیزی که به کرات در میان بخشهای مختلف طبقه کارگر پیش آمده است. و یک بعد دائمی تر هویت دادن و صاحب افق روشن کردن مبارزه طبقه کارگر به عنوان یک طبقه برای رهایی کامل است٬ چیزی که همواره فعالین کمونیست این طبقه و کمونیستهای طبقه کارگر برای آن تلاش کرده اند. انقلاب کارگری بدون اتحاد کمونیستهای طبقه کارگر٬ بدون تحزب یافتگی سلولهای کمونیستی و تبدیل شبکه فعالین کمونیست به لولای اتحاد و به هم بافتگی در میان طیف وسیعی از کارگران کمونیست و رهبران عمکی این طبقه ممکن نیست. تاکید ما به کمیته های کمونیستی از سر نیاز انقلاب کارگری و آماده کردن خود برای چنین انقلابی است. انقلاب کارگری بدون اینکه تلاش کنیم افق چنین انقلابی به عنوان خونی زنده در شاهرگ شبکه ها و جمع و محافل و کمیته های کمونیستی در میان طبقه کارگر و در میان پرولتاریای صنعتی جاری شود٬ ممکن نیست. اما و همچنانکه اشاره کردن این مهم به ایفای نقش آگاهانه این محافل و جمع و کمیته ها در مبارزات موجود و برای آمادگی تغییر توازن به نفع طبقه کارگر٬ بهبود زندگی این طبقه و ایجاد آمادگی در این طبقه برای چنین انقلابی است. با کارگر مستأصل٬ گرسنه٬ بی افق و نومید نمیتوان انقلاب کارگری کرد. لذا ایجاد این آمادگی از درون همین مبارزات جاری و از کانال ارتقا آن- از کانال بهبود زندگی طبقه کارگر و تغییر در توزن قوای موجود به نفع این طبقه٬ از دل تقویت اتحاد کارگری و سرانجام از دل ایفای نقش در رهبری مبارزات امروز این طبقه توسط کمونیسهای طبقه کارگر و جمع و محافل و کمیته های آن ممکن است.
بی تردید هیچ مبارزه کارگری و هیچ مبارزات جاری کارگری حتی اگر اصلاحاتی در زندگی طبقه کارگر ایجاد کند٬ بدون حاکم شدن افق سوسیالیستی و اتحاد کمونیستهای طبقه کارگر٬ اتحاد محافل کمونیستی در جمع ها و کمیته های کمونیستی و ارتقا سطح کنونی محافل و شبکه کارگران سوسیالیست به درجه ای بیشتر از تحزب یافتگی و سرانجام بدون حزب کمونیستی این طبقه به رهایی کامل از بردگی نخواهد انجامید. تلاش برای اصلاحات٬ تلاش برای بهبود زندگی و مبارزه اقتصادی طبقه کارگر نقطه شروع است. مبارزه اقتصادی مادر خودآگاهی کارگر و شناختن خود به عنوان کارگر و همسرنوشتی با بقیه هم طبقه ای ها به عنوان یک طبقه است. اما فراتر رفتن از آن و تلاش برای جامعه ای برابر و مرفه٬ تلاش برای پایان بردگی دیگر کار کمونیستهای این طبقه است. طبقه کارگر در این جدال بدون حزب سیاسی خود٬ حزبی که طبقه کارگر را در کل جدالهای پیش روز و تا جنگ نهایی با طبقه حاکمه و کسب قدرت سیاسی این طبقه را نمایندگی میکند٬ حزبی که خلعید کامل از بورژوازی و استقرار جامعه سوسیالیستی را هدف خود قرار داده است٬ به جایی نمیرسد.
باید تاکید کرد نفس تشکل کارگری هدف نیست٬ خود تشکل ابزار اتحاد کارگران در سطوح مختلف و در مبارزه با طبقه حاکمه برای بهبود زندگی است. لذا اتحاد این طبقه جز در دل مبارزات روزمره آن و در اشکال مختلف و شکل دادن به سازمانهای توده ای و علنی طبقه کارگر پیش نخواهد رفت. به این اعتبار و در چنین شرایطی صف تلاشگران طبقه کارگر برای تشکل سراسری دیگر نمیتواند خارج از دایره مراکز کارگری٬ مراکز صنعتی٬ تولیدی و خدماتی و مبارزات آنها بچرخد و حداقل طیفی از رهبران عملی این مراکز را همراه خود نداشته باشد.
اهمیت خداحافظی با یک سنت سیاسی
بحثی رایج در سنت چپ ایران است که در دل مباحثات این دوره هم همان سنت در اشکال دیگری تکرار میشود. دوستانی در مباحثات خود تاکید دارند که آنها در کمیته های هماهنگی و پیگیری و کانون مدافع کارگران و... تلاش کرده اند تشکلات محل کار و زیست شکل بگیرد. میگویند امروز دیگر خود کارگران به این رسیده اند که تشکل محیط کار و زیست را "میخواهند"! و آنها لابد به عنوان آگاهی دهندگان به طبقه کارگر باید قدمی فراتر رفته و دنبال تشکلات سراسری طبقه کارگر بروند. برای اثبات این ادعا هم شکل گیری تشکلات مستقل کارگری را علاوه بر هفت تپه و شرکت واحد در پتروشیمیها و معدن بافق و ... اسم میبرند. در این بحث که خصوصا در نوشته های آقای ثقفی برجسته تر بیان شده است چند نکته قابل ملاحظه را باید در نظر داشت.
اولا متاسفانه تشکل مستقل کارگری در دنیای واقعی در جایی شکل نگرفته است. نه در پتروشیمی ها و نه معدن بافق و ... ما جز انجمنهای صنفی و شوراهای اسلامی شاهد تشکل مستقل کارگری نیستیم. تا جایی که به هفت تپه و شرکت واحد هم برگردد متاسفانه و با همه احترامی که به تلاش وسیع و چندین ساله فعالین این مراکز دارم٬ اکنون دایره نقش و تاثیر آنها بسیار محدود شده است و بعلاوه جمهوری اسلامی و کارفرمایان هزار و یک محدودیت در مقابل آنها قرار داده اند و عملا دست و پای آنها را بسته اند. مبارزات دوره اخیر در پتروشیمیها و بافق و... نیز مانند همه مبارزات و اعتصابات کارگری دیگر بر دوش شبکه رهبان عملی این مراکز پیش رفت.
ثانیا اگر طبقه کارگر اکنون در این مراکز صاحب تشکلهای توده ای خود بود٬ در آنصورت جمع کسانی که برای تشکل سراسری طبقه کارگر تلاش میکنند٬ قاعدتا قبل از هر کس میبایست فعالین و رهبران و نمایندگان کارگران این مراکز را شامل میشدند٬ چیزی که متاسفانه وجود خارجی ندارد. جلساتی که این دوستان تا کنون تشکیل داده اند٬ و کسانی که جمع شده اند با هر میزان از نیت خیر و صمیمیتی که داشته باشند٬ خارج از دایره چنین فعالینی است. و آنوقت باید دید که اشکالی در کار هست و این میتواند همان راهی باشد که قبلا خود این دوستان و بسیاری دیگر چه در دو کمیته هماهنگی٬ کمیته پیگیری و اتحادیه آزاد و... رفته اند.
قصد من اینجا ارزیابی از این جمع و کمیته و نهادها نیست٬ اما فعالیت برای اتحاد طبقه کارگر و امر تشکل یابی این طبقه خارج از سوخت و ساز روزانه این طبقه٬ سنتی سیاسی و غیر کارگری است که در دنیای واقعی به سنت کمونیستها مربوط نیست. چپ ایران متاسفانه در چندین دهه اخیر با بریدن از طبقه کارگر و نامربوطی خود به کار٬ زندگی٬ مشکلات و مشغله و مبارزه این طبقه٬ به ذهنیتی در میان خود شکل داده است که گویا جمع افراد هم فکر و هم نظر خود را جمع میکند و اگر حتی خود تشکل کارگری نباشد به امر تشکل یابی طبقه کارگر کمک میکند. کار کرد تشکلات فعالین در چند سال گذشته و آنچه آقای ثقفی به عنوان استدلال در این زمینه می آورد٬ متاسفانه هنوز تمام کمال ادامه این سنت است. نقطه عزیمت این سنت اتحاد طبقه کارگر برای بهبود در زندگی آن و تغییری به نفع این طبقه نیست٬ بلکه اتحاد آدمهای هم عقیده و هم نظر است که در دنیا و در خود جامعه ایران به وفور از این نوع اتحادها را داریم. اصل در این سنت نظر است٬ ایدئولوژی است و دوری و نزدیکی ها هم بر اساس نظر و عقیده است. نفس مبارزه طبقه کارگر و جدال روزانه این طبقه٬ نقش و جایگاه آدمها در این جدال٬ کار کمونیستی در میان کارگران و آگاه کردن آنها و متحد کردن آنها و تلاش برای ارتقا مبارزات آنها برای بهبودی در زندگی مبدا نیست. این سنت در دنیای واقعی با کمونیسم و با کمونیسم طبقه کارگر هم خانواده نیست. این سنت چپ غیر کارگری٬ سنت روشنفکران خارج از طبقه کارگر و گرویده به مارکسیسم است که عقیده و پالایش افکار مبدا حرکت آن است نه نفس اتحاد طبقاتی طبقه کارگر. روشنفکرانی که مارکسیسم را مشتی عقاید ترجمه میکنند و آنرا از مضمون طبقاتی خود و به عنوان بیان اعتراض و انتقاد پایه ای طبقه کارگر به کار مزدی و مناسبات سرمایه دارانه تهی کرده و عملا تببین مارکسی از ابزار مبارزه طبقاتی یک طبقه علیه بورژوازی به افکار خوب و انسانی تقلیل می یابد. این سنت زمانی هم که به مبارزه دست میزند٬ اعتراض سوسیالیستی طبقه کارگر به کل سرمایه و بردگی مزدی را به اعتراض به رژیم٬ به آخوند٬ به هیئت حاکمه تقلیل میدهد. شکل مبارزه آن نیز اعتراض خیابانی و اطلاعیه دان علیه این یا آن جنبه از بی عدالتی است و طبقه کارگر را نیز برای همین اعتراض تلاش میکند بسیج کند. در این زمینه نگاهی به کارکرد خود کمیته هماهنگی و پیگیری و اتحادیه آزاد و راستش نگاهی به کارکرد احزاب چپ غیرکارگری ایران در کل ٣٥ سال اخیر و قبل از آن هم به اندازه کافی گویا است. بحث من اینجا نقش روشنفکر مارکسیسم و جایگاه آن در مبارزه کارگری کمونیستی نیست. به اعتباری نه مارکس و نه انگلس و لنین هیچکدام کارگر نبودند و تا امروز هم رهبران درجه اول طبقه کارگر جهانی برای خاتمه داده به بردگی مزدی هستند. در دنیای واقعی هم طبقه کارگر ایران٬ رهبران و فعالین آن مشکلی نه تنها با روشنفکران کمونیست نداشته اند٬ بلکه از حضور و نقش مثبت و حتی هدایت کنند آنها٬ از نقش عنصر اگاه که به هزار و یک دلیل از جمله شرایط اقتصادی کارگران و انواع محرومیتهای و محدودیتهایی که برایشان فراهم کرده اند از بیرون این طبقه تامین شده است٬ استقبال کرده اند.
خلاصه اینکه شرط تاثیر گذاری در مبارزات موجود کارگر و شرط کمک به اتحاد طبقه کارگر برای هر انسان چپی که خود را کمونیست میداند و برای هر نهاد و جمعی که خود را مدافع طبقه کارگر و انقلاب کارگری میداند٬ خداحافظی کردن و نقد مارکسیستی این سنت سیاسی در پراتیک خود است.
خالد حاج محمدی
٢٥ ژانویه ٢٠١٥