کمونیست: طبق ارزیابی که بیانیه پلنوم ١٥ کمیته مرکزی حول اتفاقات بعد از انتخابات ایران ارائه میدهد٬ مردم در اتفاقات و تلاشهایی که کردند شکست خوردند. چرا شکست؟ در شرایطی بخشی از این مردم به امید لطمه ای به استبداد حاکم٬ به امید تضعف جمهوری اسلامی و از این اتفاقات به عنوان فرجه ای برای بیان اعتراض شرکت کردند. در ثانی آیا با تمام اینکه جنگی که درگرفت جنگ جناحهای جمهوری اسلامی بود٬ اما فکر نمی کنید در دل این اتفاق جمهوری اسلامی لطمه خود و چفت و بست و اقتدار آن دچار گسیختگی شد؟
خالد حاج محمدی: از زاویه منفعت مردم آزادیخواه٬ مردمی که به امید تحولی مثبت در زندگی در این اتفاقات شرکت کردند٬ به این اتفاق نمیتوان چیزی جز شکست اسم گذاشت. جنبش سبز برای خود اهدافی گذاشته بود مبنی بر ابطال انتخابات که در خوشبینانه ترین حالت جایگزینی موسوی با احمدی نژاد نتیجه آن میشد. اگر این اتفاق می افتاد لابد طرفداران موسوی و جمهوری اسلامی به ریاست او٬ موفق بودند. اما به قول شما بخش زیادی از مردم به امید ضربه به استبداد به میدان آمدند. این بخش از مردم جمهوری اسلامی را نمیخواهند و خواهان بهبودی در زندگی خود هستند. کل ماجرا این است که امیال این بخش ازمردم در جنبش سبز نمایندگی نمیشود. موفقیت جنبش سبز به معنای موفقیت همان جنبش است٬ نه امیال انسانی مردم انقلابی. سران جمهوری اسلامی مثل موسوی٬ کربی٬ خاتمی و رفسنجانی برای تحقق امیال مردم و علیه استبداد و برای تامین رفاه به میدان نیامده اند. در هیچ جای برنامه و اهداف آنها بهداشت رایگان٬ آزادی بیان و تشکل٬ بیمه بیکاری و برابری زن و مردم و لغو حکم اعدام و حق کودک نیامده است و نخواهد هم آمد. سر و ته کل بحث آنان ابطال انتخابات و اعتراض به تقلب بود. در کل بیانیه های آنها جز دفاع از قانون اساسی جمهوری اسلامی و ادامه خط امام و به قول موسوی "جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر" موجود نیست. پس حضور مردمی که با اینها نه اهداف مشترک دارند و نه تشابهی به هم دارند چیست؟ چه اهداف و منفعت مشترکی کارگر٬ مردم آزادیخواه و خواهان رفاه و آسایش و مخالف جمهوری اسلامی را با خاتمی و رفسنجانی و کردبی و موسوی به یک صف و زیر یک پرچم که تازه پرچم آنها است جمع میکند؟ غیر از این است که این مردم اند که در این دوره به چشمانشان خاک پاشیده شد و به نیروی تحقق اهداف موسوی٬ کربی و رفسنجانی تبدیل شدند؟ در نتیجه اگر هم جنبش سبز پیروز شود٬ باز فداکاری و تلاش و از خودگذشتگی این بخش از مردم دستمایه به قدرت رسیدن جناحی از جمهوری اسلامی در مقابل جناح دیگر میشود. این است که امیال و نیت مردم تعین کننده نیست. مردمی که این امیال انسانی و بر حق را دارند در این دوره متاسفانه با تبلیغات وسیع بی بی سی و سی ان ان و صفی از جریانات بورژوایی٬ به جنگی برده شدند که جنگ برای اهداف آنها نیست. نتیجه این جنگ حتی اگر سبزها هم موفق شوند٬ نتیجه آن دست بالا پیدا کردن رفسنجانی و موسوی و کربی است نه مردم انقلابی. در نتیجه در هر حال نصیب این بخش از مردم در شرکتشان زیر چرچم سبز٬ شکست است.
در مورد اینکه جمهوری اسلامی لطمه خورد و چفت و بست و اقتدار آن دچار گسیختگی شد٬ به نظرم اینجور به اتفاقات این دوره نگاه کردن٬ هم خوشبینانه است و هم یکجانبه و سطحی. جنگ و جدال جناحهای جمهوری اسلامی را نمیتوان الزاما کسیختگی نامید و تازه حتی اگر جمهوری اسلامی هم دچار گسیختگی شود هنوز به معنای قدرتگیری صف آزادیخواهی در جامعه نیست. نتیجه کسیختگی جمهوری اسلامی خود بخود رفاه و آسایش مردم نیست و میتواند در نتیجه آن و در نبود صفی قدرتمند و روشنبین و جدی٬ به سناریوی سیاهی مثل عراق هم تبدیل شود. جمهوری اسلامی میتواند از هم گسیخته هم بشود بدون اینکه چیزی نصیب طبقه کارگر و محرومان این جامعه شده باشد. دولت بعث عراق نه تنها گسیخته بلکه تار و مار شد و صدام حسین هم به دار آویخته شد٬ اما مردم عراق جز فقر و کشتار و محنت بیشتر چیزی نصیبشان نشد. به هر حال جدال جناحهای جمهوری اسلامی بالا گرفته است و قطعا چفت و بست این رژیم لطمه خورده است. اما این تنها یک طرف قضیه است. همچنانکه گفتم صف آزادیخواهی٬ صف طرفداران سرنگونی جمهوری اسلامی خارج از ماهیت آنها٬ در دل این اوضاع حتی تقویت هم نشد. دوره اخیر این صف اتفاقا دچار از هم گسیختگی کامل شد. قبل از این اتفاقات احزاب و نیروهای سیاسی زیادی با هر برنامه و اهدافی که برای خود داشتند٬ در صف سرنگونی طلبان جمهوری اسلامی بودند. بخش عمده این نیروها پیشبرد اهداف خود را به پیروزی جناحی از جمهوری اسلامی بستند و به صف سبز و دنبالچه موسوی و رفسنجانی تبدیل شدند.
در همین دوره کوتاه در نبود قطبی قدرتمند و کمونیستی که بتواند مردم را در ابعاد وسیع برای متحقق کردن امیال انسانی آنها زیر چتری جمع کند٬ میلیونها انسان تشنه آزادی٬ میلیونها مخالف جمهوری اسلامی زیر سایه تبلیغات مسموم کنده دولتهای غربی و میدیای آنها و احزاب و جریانات مختلف٬ به دنبالچه و سرباز یک جناح جمهوری اسلامی تبدیل شدند. بخشی از مردم محروم در همین دوره و با تبلیغات "مستضعف" پناهی جناح احمدی نژاد زیر نام مبارزه با دزدی و فصاد مالی٬ زیر پرچم سیاه این جناح رفتند. کسی که آینده این وضع و شکست و سرخوردگی این صف و نیرویی که قاعدتا میبایست در صف سرنگونی جمهوری اسلامی می ایستاد را نبیند٬ نمیتواند حقایق آنچه اتفاقت افتاد را بفهمد. اختلاف جناحهای جمهوری اسلامی بالا گرفت ولی صف مخالفان جمهوری اسلامی از هر زمان از هم گسیخته تر شد. و امید مردم به رفاه و آزادی و آسایش و تلاش و فداکاری آنها در این دوره دستمایه جنگ جناحهای جمهوری اسلامی شد و این یک تراژدی انسانی بزرگ بود.
کمونیست: در بیانیه به طیف وسیع و متنوعی از احزاب و جریانات از داریوش همایون و گنجی و حجاریان تا بی بی سی و سی ان ان و شاخه های مختلف توده و اکثریت تا حزب کمونیست کارگری اشاره شده که زیر پرچم سبز رفتند. اینها طیف بسیار متنوعی از چپ تا راستترین جریانات سیاسی را شامل میشوند٬ چطور میتوان آنها را در یک کاتگوری گذاشت؟ کدام امر مشترک٬ کدام اهداف و منفعت مشترک ایجاب میکند که زیر پرچم سبز جمع شوند یا به قول بیانیه سر از روز قدس و نماز جمعه در آوردند؟
خالد حاج محمدی: این جریانات طیف متنوعی هستند و این درست است. ولی امروز همه آنها امید خود و اهداف خود را فعلا در این می بینند که جناح سبز موفق شود. لذا اینها آگاهانه این انتخاب را کرده اند و زیر یک کاتگوری رفته اند. مهم نیست این را در چه قالبی بیان میکنند و بالای دروازه خود پرچم الله اکبر٬ شیرو خورشید یا سفید و سرخ آویزان کرده اند. احزاب سیاسی را نمیتوان بر مبنای ادعاهای خودشان سنجید. نقش و جایگاهی که در صف بندیهای سیاسی و در متن مبارزه طبقاتی که در جریان است٬ ماهیت آنها را تعین میکند. اهداف همه آنها فعلا جایگزینی احمدی نژاد با موسوی است و همه در این خود را زینفع میدانند. همگی اینها در این دوره علی رغم تنوع پرچم و شعار و ادعاهای خود٬ تلاش کردند مردم را زیر پرچم جناح سبز جمهوری اسلامی جمع کنند. جناح سبز اگر در این دور موفق میشد٬ بخشا بر دوش این جریانات این موفقیت را کسب میکرد٬ همچنانکه خمینی در دوره انقلاب ٥٧ مردم ایران غیر از جنبش اسلامی بر دوش جریانات توده و اکثریت که در واقع در صف ملی اسلامیها بودند و با اتکا به آن سنت به قدرت رسید.
طیف متنوع جریانات سیاسی مورد بحث نیز چنین موقعیتی را تا کنون داشته اند. آنچه محور مشترک آنها است و این وضع را فراهم کرده است٬ مخالفت مشترک آنها با درجه بالای اسلامیت جناح حاکم است. رادیکالترین این جریانات امرشان مبارزه با نابرابری و فقر و محرومیت نیست بله با استبدادی است که آن را از چشم اسلامیت رژیم می بینند نه سرمایه داری بودن نظام. آنها فکر میکنند با کنار گذاشتن جناح احمدی نژاد- خامنه ای و سرکار آمدن جناح موسوی و رفسنجانی٬ جامعه ایران از نظر فرهنگی تغیراتی خواهد کرد و از درجه مذهبی بودن حکومت کاسته خواهد شد و این یعنی کم شدن از استبداد. به هر حال با همین دلایل در دوره دوم خرداد نیز بخشی از اپوزیسیون و از جمله احزاب توده ای اکثریتی به صف اصلاح طلبان پیوستند و به مداحان خاتمی تبدیل شدند. این حقایق و نقش جریانات فوق در تحولات اخیر جایگاه واقعی آنها و بی ربطی این جریانات با رفاه و آسایش بخش اعظم مردم و در راس آن طبقه کارگر را نشان میدهد.
کمونیست: خالد حاج محمدی روز قدس و نماز جمعه به امامت رفسنجانی چه ربطی به آزادیخواهی دارد٬ بلاخره آدم اگر واقعا نه تنها چپ و کمونیست٬ بله سکولار هم باشد نمیتواند به چنین مناسبتهای امید ببندد. این چه چپی است که انقلاب و سوسیالیسم آن از نماز جمعه و روز قدس و چنین مناسبتهایی بیرون می آید؟
خالد حاج محمدی:
چپ بودن به تنهایی دلیلی بر حتی سکولار بودن هم نیست. طیفی از احزاب چپ از سر ضد امپریالیست بودن خمینی در پشت سرش صف بستند. نیروهای سیاسی و از جمله چپهایی که در این دوره تلاش کردند مردم را به زیر پرچم سبز ببرند٬ خارج از هر نیت و اهدافی که برای خود داشتند٬ بلاخره مردم را زیر رهبری موسوی بردند. جریانی که این نقش را بازی میکند٬ از جریانی که با هر درجه از توان که دارد سعی میکند مردم را متقاعد کند که صف سبز و موفقیت رفسنجانی و موسوی و کربی به نفع مردم است٬ نمیتوان انتظار داشت که نماز جمعه را عه کند. اگر موفقیت سبز خوب است و به نفع است٬ خوب لابد باید به نماز جمعه و روز قدس هم امید بست و پشت آقای رفسنجانی هم رفت. احزاب سیاسی همیشه سعی میکنند٬ اهداف خود را به عنوان منفعت مردم قلمداد کنند. اما این اهداف را باید در میدان عمل محک زود و دید این منعت مردم چیست و این احزاب کجا ایستاده اند. بیان سوسیالیسم و ادعای کمونیست بودن خود بخود کمونیست بودن کسی را ثابت نمکند. کمونیستی که کارگر و زن و جوان را به خطبه سرداران جمهوری اسلامی در نماز جمعه امیدوار میکند٬ معلوم است سر سوزنی به کارگر و کمونیسم طبقه کارگر و آزادیخواهی ربطی ندارد و در عوض خادم همان کار است که انجام میدهد٬ سرباز جنبش سبز است. کسی که امید خود را به این نمادهای ارتجاع میبندد٬ فردا در سینه زنی و تاسوعا و عاشورا هم میتواند شرکت کند. توقع اینکه فردا جریان سبز از دل نماز جمعه و روز قدس قدرت بگیرد و سوسیالیسم این احزاب توده گیر شود٬ از دیوانگی هم فراتر است. معلوم نیست اگر روز قدس خوب است و اگر نماز جمعه روزنه امید به رهایی است٬ چرا بعد از موفقیت صف سبز٬ مردم رهبران این احزاب را بر شانه های خود به عنوان قهرمانان خود به قدرت برسانند. در آن صور چرا نباید همین رفسنجانی و موسوی را به عنوان رهبران جنبشی که موفق شده است بر شانه های خود گذاشت .
کمونیست: در بیانیه به طبقاتی بودن جامعه ایران و حاکمیت سرمایه داری اشاره دارد. تا جایی که به ایران برگردد قیام ٣٠ سال قبل در جامعه ایران توهمات بخشی از چپ پوپولیستی را هم کنار زد و اکنون در دور افتاده ترین روستاها هم مناسبات سرمایه داری حاکم است. چرا این تاکیدات دوباره لازم شده است؟
خالد حاج محمدی: این تاکیدات به این دلیل لازم است که جامعه را نمیتوان یک بار واکسنه کرد و خیال خود را راحت کرد که مرض برنخواهد گشت. مبارزه سیاسی و پس زدن گرایشات دیگر را باید روزانه و تا موفقیت پیش برد. سنتهای سیاسی در جامعه باز تولید خواهند شد. اکنون با تمام تلاشهایی که در تاریخ کمونیسم و کارگر شده است٬ احزاب فراوانی با اسم کمونیسم و به نام دفاع از سوسیالیسم هستند که احکام اولیه کمونیسم را که با این جمله در مانیفیست آمده است " "تاریخ کلیه جوامعی که تا کنون وجود داشته اند تاریخ مبارزه طبقاتی است"٬ زیر سوال برده اند. اینکه جامعه ایران طبقاتی است٬ اینکه جامعه ایران جامعه ای سرمایه داری است و طبقات اصلی در این جامعه طبقه کارگر و بورژوازی است٬ امروز از جانب چپ غیر کارگری همگی در واژه ای به نام مردم جمع بسته شده است. مبارزه طبقاتی در این جامعه یعنی مبارزه روزانه و آشتی ناپذیر طبقه کارگر و طبقه بورژوا زیر نام مبارزه با رژیم کنار گذاشته شده است. ضد رژیمی گری صرف با برداشتن بار طبقاتی و رژیم به عنوان دولت متعلق به طبقه بورژوا و ابزار سیادت طبقاتی آن نمانده است و مردم و رژیم جایگذین آنها شده اند. این مردم اسم رمزی برای همه مسائل شده است. وقتی میگوئید جنبش سبز ارتجاعی است٬ فوری همین چپ خلقی در مقابلت با این حکم که مردم در میدان هستند٬ حکم انسانی بودن جنبش سبز را صادر میکند. حضور مردم در هر تحرکی به عنوان حکم تخطی ناپذیر انقلابی بودن آن تحرک و لذا لزوم دفاع و شرکت در آن صادر خواهد شد. با این عنوانها حضور مردم در اعتراضات ناسیونالیسم ترک در آذربایجان٬ حضور مردم در تحرکات قومی در جنوب ایران و حضور مردم در اعتراضات این دوره و در روز قدس و نماز جمعه و اعتراضات بعد از انتخابات٬ به همه این تحرکات هویت انقلابی میدهد. با این درک میتوان هیتلر را هم انقلابی دانست٬ میتوان جنبش اسلامی در عراق را به رهبری مقتدا صدر را هم انقلابی نامید. بخش عمده و اساسی جریانات ارتجاعی با اتکا به نیروی مردم سر کار آمده اند. بخش عمده انقلابات ارتجاعی دنیا روی دوش مردم زحمتکش و با فریب آنها و به اسم منفعت آنها که خود در قدرت گیری آن جنبش نفعی نداشته اند صورت گرفته است. در ثانی مردم را طبقات مختلف با منافع مختلف از آقای رفسنجانی و خامنه ای و موسوی تا کارگر نفت و ایران خودرو ومن و شما را شامل خواهیم شد. لذا این تاکیدات لازم است تا خودآگاهی صفوف خود و طبقه خود را بالا ببریم. و تا مانع شویم کارگران٬ زنان و مردم محروم را چشم بسته و به نام منفعت آنان به جنگ طبقات دارا ببرند و به نیروی جنبشهای ارتجاعی تبدیل کنند.
کمونیست: در بیانیه به سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی شاره شده است٬ موانع این کار چه است؟ چرا بعد از سه دهه در جامعه ایران و با تجربه سه انقلاب و ذهنیت مثبتی که جامعه به انقلاب و امکان پذیری آن دارد و با تنفر عمیقی که مردم نسبت به جمهوری اسلامی دارند٬ جمهوری اسلامی هنوز سر کار است.
خالد حاج محمدی: اینکه مردم از جمهوری اسلامی متنفر هستند و آرزوی نابودی آن را دارند٬ یک حقیقت آشکار است. اما برای انقلاب و برای کنار گذاشتن یک رژیم ارتجاعی٬ تنفر مردم به تنهایی کافی نیست. جمهوری اسلامی رژیمی است که سی سال است در این جامعه حاکم است. از دل شکست یک انقلاب مردمی و با قتل و عام یک نسل کامل از مخالفین خود و خصوصا جریانات چپ و آزادیخواه در دل کشتاری بسیار خونین سر کار آمده است. جدا از امکانات و توان نظامی و دم و دستگاه سرکوب وسیعی که دارد٬ بر شبکه ای از نهادها٬ مساجد و جریانات اسلامی استوار است که در این سی سال کار کرده اند. میخواهم بگویم که ما با رژیمی طرف هستیم که یک رژیم پوشالی نیست و کنار گذاشتن آن ساده نیست. جمهوری اسلامی را باید با زور کنار گذاشت. نارضایتی مردم به تنهایی حتی پوشالی ترین حکومتها را هم کاری نمی تواند بکند.
عامل اصلی در ماندگاری جمهوری اسلامی عدم وجود نیروی است که توان و امکانات کنار گذاشتن آن را داشته باشد. نیروی که توانسته باشد بخشی از مردم را در ابعاد اجتماعی متشکل کند و اعتماد آنها را جلب کرده باشد. گفتم جمهوری اسلامی با چهار اعتراض خیابانی کنار نخواهد رفت. باید نیروی کنار گذاشتن آن را داشت. بخش زیادی از نیروهای سیاسی امروز امرشان کنار گذاشتن جمهوری اسلامی نیست و همچنانکه قبلا اشاره شد امیدوارند جمهوری اسلامی را از درون و به کمک جناحی از آن تغییر دهند و به همین دلیل به جناح سبز پیوسته اند. نیروی که امروز میخواهد جمهوری اسلامی با یک انقلاب کنار گذاشته شود٬ کمونیستها هستند. حزب حکمتیست آماده ترین نیرو از نظر روشنی در سیاست و جهت و بی توهمی آن است. این حزب واقعا تنها جریانی بود که در این دوره کمونیسم و طبقه کارگر را نمایندگی کرد. اما با تمام حقانیت موضع و سیاست٬ در فضای سیاهی که کل دول غربی و جناحهای جمهوری اسلامی و احزاب و جریانات مختلف حاکم کردند٬ در فضای مسمومی که ساختند٬ صدای کمونیستها و حزب حکمتیست در این میان تنها دریچه کوچکی بود به حقیقت. ما نتوانستیم در مقابل این موج مسموم کننده٬ نیروئی باشیم که در ابعدا اجتماعی تاثیرات سموم آنها را خنثی کنیم و در ابعاد اجتماعی طبقه کارگر و بخش انقلابی مردم را زیر چتری جمع کنیم و نیروی مستقل طبقاتی خود را به میدان بیاریم.
در جامعه ایران از نظر عینی همین الان میتوان انقلاب سوسیالیستی کرد و راستش چند دهه است مانعی برای انقلاب سوسیالیستی وجود ندارد. اگر از مانع میپرسید٬ مانع ذهنی نیروی است که چنین انقلابی بر دوش او میتواند موفق شود. این نیرو طبقه کارگر است. جمهوری اسلامی را میتوان نابود کرد٬ به شرطی که طبقه کارگر از نظر ذهنی چنین آمادگی داشته باشد. باید این طبقه از سطحی از خودآگاهی و اتحاد بهره مند شود و حداقل بخش پیشرو این طبقه در حزب سیاسی خود متشکل باشد. الان نه تنها کمونیستها بلکه هیچ نیروی در چنین موقعتی نیست که توان عملی کنار گذاشتن جمهوری اسلامی را با هر نوع برنامه و پلاتفرم و انقلابی را داشته باشد. نه ما در چنین موقعتی هستیم و نه سایر نیروها.
کمونیست: در بیانیه آمده است که: " برای پیروزی بر جمهوری اسلامی باید سازمان و قدرت پیروزی را داشت" میشه در این زمینه بیشتر توضیح دهید و اینکه تامین سازمان و تامین نیروی پیروزی چرا تا حال مهیا نشده است؟ موانع چه است و از کجا باید شروع کرد؟ یا بلاخره کارگر و کمونیستها در این جامعه در کدام مرحله هستند٬ قدمهای بعدی کدامند؟
خالد حاج محمدی: در جواب به سوال قبلی شما نکاتی را اشاره کردم. ببینید جمهوری اسلامی میتواند در جنگ و جدال جناحها هم دچار گسیختی کامل شود. گفتم میتواند چنین شود. در دورانی با ریختن مردم و اعتراضات وسیع میتوانست شیرازه جمهوری اسلامی به هم بریزد. اما هر انقلابی الزاما زندگی بهتری را و موقعییت مناسبی را برای بخش اعظم مردم به همراه نخواهد آورد. ما در همین دوران شاهد انواع انقلابات بوده ایم. از یوگسلاوی سابق تا کشورهای دیگر در اروپای شرقی٬ تا عراق و افقانسان و تا افریقا٬ انواع رژیمها آمده اند و رفته اند. اما حتی در یک کشور هم شاهد بهبودی در زندگی اقشار پایین جامعه نیستیم. در این نوع انقلابات سالیان سال شاهد ایجاد ناامنی و راه افتادن کشتارهای وسیع و جنگهای قومی و ارتجاعی بوده ایم. میخواهم بگویم که ما خواهان هر انقلابی نیستیم و عاشق شلوغی و به خیابان ریختن نیستیم. ما نوع خاصی از انقلاب را میخواهیم که انجام آن جامعه را قدمی پیش ببرد و درجه ای از رفاه و آسایش را برای طبقه کارگر٬ زن٬ جوان و کلا برای اقشار پایین جامعه تامین کند. ما خواهان انقلاب سوسیالیستی هستیم. اما هر تحولی که فکر کنیم بهبودی در زندگی مردم را ایجاد میکند و ما را در شرایط مناسبتری برای انقلاب کارگری قرار دهد از آن استقبال خواهیم کرد. و گرنه خر حمالی دادن به طبقات دیگر و جنبشهای دیگر به امید انقلاب و شلوغی کار ما نیست و همه تلاش خود را خواهیم کرد تا مردم انقلابی را فریب این نوع انقلابات نکنند.
ریختن مردم به خیابان و شورشهای مختلف در دوره های مختلف میتواند صورت بگیرد و تا کنون هم صورت گرفته ولی تقریبا هیچوقت به موفقیت مردم ستمدیده نینجامیده است. به همین دلیل باید قدرت آن را داشت٬ باید نیروی پیشبرد انقلاب را داشت. حزبی مسئول انقلاب برایش قمار نیست٬ سازمان درست میکند٬ مردم را سازمان میدهد٬ نیروی خود را برای مقابله جدی٬ هم بزیر کشیدن دولت حاکم و هم نگهداری قدرت بعد از پیروزی را آماده میکند. این کاری جدی و برای ما بسیار هویتی است. اینجور نیست که شب خوابید و صبح موسوی و احمدی نژاد جنگشان شود و همه چیز به هم بریزد و فراد شمای کارگر و کمونیست را بر دوش بگیرند و بر مسند قدرت بزارند. این نوع تفکر که متاسفانه بخشی از چپ ایران را مسموم کرده است٬ از خواب و خیال هم غیر واقعی تر است. کسی که به انقلاب در ایران و کنار گذاشتن جمهوری اسلامی فکر میکند باید همه جنبه های مسئله را در نظر بگیرد٬ باید طبقه کارگر و حداقل بخشی از کارگران مراکز صنعتی را که برای ما نیروی اصلی انقلاب ماست را متوجه خود کرده باشد٬ باید بخشی از رهبران کارگری را به خود جلب کرده باشید و باید بدانید که جمهوری اسلامی برای حفظ خود خواهد جنگید و توان مقابله با این جنگ را باید مهیا کنید. الان هیچ نیروی نه تنها کمونیست بلکه هیچ حزب بورژوایی هم از چنین موقعیتی برخوردار نیست. اگر در این دوره طبقه کارگر میتوانست با صف مستقل خود در مقابل این فضا می ایستاد٬ اگر علیه سبز و سیاه در مراکز بزرگ صنعتی تحرکات جدی اتفاق میافتاد٬ این میتوانست شانس بزرگی برای صف آزادیخواهی باشد. ما باید در این جهت کار کنیم و صفوف خود را متوجه این حقایق کنیم. برای چنین آمادگی باید در صفوف کارگران٬ در صفوف زنان و جوانان انقلابی٬ در صفوف مردم انقلابی درجه ای از اتحاد ایجاد کنیم. باید بهترین رهبران و فعالین آنها را به حزب جلب کنیم و موانع راه انقلاب مد نظر خود را رفع کنیم.
کمونیست: بحث از اهمیت مبارزه متشکل است٬ بحث از کم تاثیری مبارزه پراکنده طبقه کارگر است و جایگاه اتحاد و سازمان آن٬ اگر خودت را جای یک رهبر کارگری٬ یک کارگر آگاه و کمونیست در نفت٬ ذوب آهن یا ایران خودرو بزارید٬ چکار خواهید کرد؟ خشتهای اول این ساختمان که به اتحاد و تشکل و سازمان کارگران می انجامد چه هستند؟
خالد حاج محمدی:
اکنون ما روزانه شاهد اعتراض کارگران در بخشهای مختلف هستیم. این اعتراضات به صورت برجسته عمدا بخشهای از طبقه کارگر را شامل شده که در معرض اخراج و بیکارسازی بوده و یا دستمزد آنها پرداخت نشده است. اینکه چرا چنین است را میتوان مفصل در جای دیگری صحبت کرد. اما برای پیشبرد همین حد از اعتراض و تحمیل خواست خود به دولت و صاحبان سرمایه باید نیروی تحمیل آن و قدرت تحمیل آن را داشت. ما در جامعه ای زندگی میکنیم که یکی از صنعتی ترین کشورهای خاورمیانه است. این یک داده تا کنون است که کارگر متفرق نیروی نیست و اهرم فشاری نیست. حق را باید تحمیل کرد و گرفت و این با توصیه و خواهش نمیشود. باید زور و قدرت داشت تا صاحب کار و دولتشان را وادار کرد مزدت را بدهند. ابزار این زور برای طبقه کارگر بستن تولید است. نقش طبقه کارگر در تولید آن نقطه کلیدی توان و قدرت این طبقه است٬ و تولید جمعی است و کارگر منفرد جایگاهی ندارد به عنوان فرد منفرد. اگر بحث از اهمیت اتحاد و تشکل کارگر خواهیم کرد به این دلیل است که این مرکز قدرت طبقه کارگر است. بدون درجه ای از اتحاد کارگر نفت یا ذوب آهن٬ یا برق و ... نمیتواند نیرو خود را جمع کند و با مثلا یک اعتصاب دولت را مجبود به قبول مطالباتش کند. در نتیجه نه تنها برای خواست افزایش دستمز بلکه برای جابجای قدرت و کنار گذاشتن جمهوری اسلامی هم اگر طبقه کارگر از درجه ای از اتحاد بهره مند نباشد٬ اگر حول حزب سیاسی خود متشکل نباشد٬ بعداز کنار گذاشتن دولت حاکم هم سرش بی کلاه خواهد ماند.
من فکر میکنم هر رهبر و فعال کارگری به اینها فکر میکند و فکر میکنم شرط اول کار و ایجاد اتحاد٬ متحد شدن خود رهبران کارگری است. تجارب کارگران نفت در قیام ١٣٥٧ ایران و تجربه شوراهای کارگری و ... که با به قدرت رسیدن ارتجاع اسلامی مورد حمله قرار گرفتند٬ بسیار ارزنده است. استفاده از همین تجارب و تبدیل آن به خودآگاهی صفوف کارگران٬ توجه صفوف کارگران به حقایقی که در همین دوره اتفاق افتاد امر رهبران کارگری و فعالین سوسیالیست است. کارگر با هیچ پرده عایقی از اتفاقات جامعه جدا نشده است. سنتهای سیاسی و تبلیغات و فرهنگ حاکم بر جامعه صفوف طبقه کارگر را هم تحت تاثیر قرار خواهد داد. حکومت نازیسم در آلمان با اتکا به نیروی کارگران آلمان و به نام مبارزه علیه بیکاری نیرو گرفت. بخشی از کارگران آلمان به امید نجات از فقر و بیکاری به صف نازیستها پیوستند. لذا متوجه کردن صف کارگران به حقایقی که به نام کارگر و منفعت او و در واقع برای تحمیق آنان در جریان است٬ بر دوش رهبران کارگری است. اگر در دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران در چهار مرکز بزرگ و مهم صنعتی ایران کارگران در مجمع عمومی خود جمع میشدند و اعلام میکردند که به نماینده سرمایه داران رای نخواهند داد٬ در آن دوره قدم مهمی در ایجاد خود آگاهی و اتحاد میان کارگران و ساختن صف خود بود. فکر میکنم اینها مسائل مهمی است که هر کارگر سوسیالیست و هر رهبر کارگری آگاه قاعداتا باید متوجه آن باشد.
کمونیست: در این بیانیه دعوت به پیوستن به حزب حکمتیست شده است٬ سوال این است کلا جایگاه تحزب و رابطه حزب کمونیستی و طبقه کارگر چه است؟ رابطه تشکل کارگری و پیوستن به حزب کمونیستی چه است؟ این نیاز چقدر امروز اولویت مبارزه کارگر و جنبش برابری طلبانه و سوسیالیستی در جامعه ایران است.
خالد حاج محمدی:
پروسه گرفتن قدرت در یک جامعه و از طریق یک انقلاب٬ پروسه پیچیده تر از آنی است که معمولا گفته خواهد شد. هر حزب و جریانی لابد باید گرفتن قدرت امرش باشد. برای ما به عنوان یک حزب کمونیستی٬ امر خود را انقلاب کارگری و ایجاد جامعه ای سوسیالیستی میدانیم. همچنانکه قبلا هم گفتم باید ابزار چنین انقلابی را داشت. جدا از اینکه احزاب نمیتوانند اراده کنند و انقلاب کنند و بلاخره انقلابات به اراده احزاب نیست. اما احزاب سیاسی با مجموعه کار و فعالیتی که در جامعه دارند٬ با مجموعه سیاست و تاکتیکهای مبارزاتی که دنبال میکنند٬ رابطه ای را با جامعه ایجاد خواهند کرد و نیرویی را بستگی به ماهیت خود جمع خواهند کرد. همه احزاب سیاسی حتی فاشیستی ترین آنها تلاش خواهند کرد منافع خود و طبقه خود را به اسم منفعت کل جامعه قلمداد کنند و کل جامعه را تحت تاثیر قرار دهند.
طبقه کارگر هم تنها با اتحاد در سازمانهای کارگری٬ مجامع عمومی٬ شورا و سندیکا و اتحادیه به قدرت نخواهد رسید. اینها ابزار اتحاد کارگران برای رسیدن به مطالبات انها است. شورا و سندیکا و اتحادیه کارگری ابزار کسب قدرت سیاسی نیست. متحد شدن کارگران در سازمانهای توده ای خود٬ امری لازم و حیاتی در مبارزات کارگری است. حتی برای انقلاب کارگری هم درجه اتحاد کارگران در سازمانهای توده ای خود امری بسیار مهم است. ولی طبقه کارگر جدا از این برای کسب قدرت باید در حزب سیاسی خود متحد شود. ابزار کسب قدرت برای طبقه کارگر وجود حزبی کمونیستی است که در میدان سیاست و در جنگ و جدال طبقات در جامعه٬ منفعت عمومی طبقه کارگر را نمایندگی کند و از درجه ای نفوذ در میان طبقه برخوردار باشد و بخشی از رهبران مراکز اصلی صنعتی را با خود داشته باشد. حزب کمونیستی بر خلاف تفکرات رایج در میان چپ غیر کارگری٬ خود جزوی از طبقه کارگر و جنبش کارگری است. بخش البته آگاه و متشکل و تحزب یافته آن است.
طبقه کارگر برای انقلاب خود احتیاج به ستاد رزمنده و سازمان خود برای انقلاب است و این سازمان رزمنده دیگر سندیکا و اتحادیه نیست. این دیگر در جامعه ای مثل ایران هزار برابر ضروری است. نمیوان سندیکا و اتحادیه ساخت و گفت میخواهم دولت حاکم را سرنگون کنم٬ طبقات دارا را از قدرت پایین بکشم و قدرت را قبضه کنم. اینها ابزار و چتری در مبارزه روزانه کارگری برای مطالبات اقتصادی طبقه کارگر میباشند. تا کنون هم به کرات در تاریخ اتفاق افتاده است که کارگران در تشکلات توده ای خود متحد بوده و سندیکا و اتحادیه و شورا هم داشته اند٬ در انقلاب نقش ایفا کرده اند و در فردای انقلاب هم سرشان بی کلاه مانده است. شورا و سندیکا و اتحادیه آنها هم از فردا مورد حمله دولت تازه به قدرت رسیده قرار گرفت و همه را غیر قانونی اعلام کرده اند٬ رهبران و فعالین اصلی آن هم اگر اعدام نشده اند٬ روانه زندان شده اند.
امروز یکی از حیاتی ترین نیاز طبقه کارگر تحزب این طبقه است. درجه این نیاز چقدر است٬ به همان اندازه که لزوم کسب قدرت. کارگر آگاهی که به کسب قدرت فکر کند٬ نمیتواند حزب سیاسی این کسب قدرت از نظرش دور باشد. طبقه کارگر برای کسب قدرت باید ابزار آن را داشته باشد و این ابزار سازمان و حزب سیاسی آن است. بدون این مهم فکر رهایی و جامعه ای مبتنی بر لغو استثمار و لغو کار مزدی خواب و خیال است.