تحرکات دانشجویی در سالهای اخیر و به مناسبت ١٦ آذر امکانی ایجاد کرده است که احزاب و جریانات مختلف به این بهانه نسل جوان در دانشگاهها را خطاب قرار دهند و تلاش کنند افق جنبشهای خود را به افق آنها تبدیل کنند. در پرتو این تلاش و صف بندیهای ایجاد شده از جمله در دانشگاه میتوان به افقهای واقعی احزاب و جایگاه جنبشی آنها در بطن مبارزه طبقاتی دست یافت. این حقیقت به هر کارگر و کمونیست و انسان آزادیخواهی امکان میدهد که درجه و نوع آزادیخواهی جریانات سیاسی را با کنار زدن شعائر و ادعاهای خودشان٬ از نزدیک ببیند. دانشگاه و تحرکات اعتراضی و فضای سیاسی آن و جایگاه احزاب سیاسی در آن یکی از میدانهای جدی این محک زدن است.

دوره اخیر و با عروج کمونیسم در دانشگاه در سالهای ٨٣ تا ٨٦، و دست بالا پیدا کردن افق کمونیستی بر افق جریانات مختلف بورژوایی٬ توجه به

این عرصه از فعالیت را جدی تر از همیشه روی میز نیروهای سیاسی گذاشت. این اتفاق بیش از هر کس و قبل از همه نیروهای سیاسی٬ توجه بورژوازی حاکم و دولتش و ارگانهای پلیسی و سیاسی آنها را جلب کرد. رسانه های جمهوری اسلامی و ارگانهای امنیتی و پلیسی آن، پس از کشتار یک نسل کامل از مخالفان خود٬ بعد از پاکسازی دانشگاهها از چپها و کمونیستها٬ پس از کشتار وسیع فعالین کمونیست طبقه کارگر در سراسر ایران و از جمله در دانشگاه٬ ظاهرا جامعه را در مقابل خطر عروج هر نوع آزادیخواهی و برابری طلبی کمونیستی، واکسینه کرده بودند.

بورژوازی ایران برای این هزینه کرده بود. علاوه بر زندان و زندانبان و شکنجه گر و قاتل و آدم کش اجیر کردن٬ طیف وسیعی از روشنفکران مدافع طبقه خود را برای مهندسی افکار و مبارزه با کمونیسم، استخدام کرده بود. علیرغم بیش از دو دهه پروپاگاند راست ضدکمونیستی، برای "خفه کردن" چپ، و تلاش برای ریشه کن کردن هر رگه ای از آزادیخواهی کمونیستی در کارخانه و مراکز تولیدی و محیطهای روشنفکری٬ جمهوری اسلامی ناچار شد که به زنده بودن کمونیسم و گشت و گذار این شبح بر فراز جامعه ایران، اعتراف کند!

سالهای ٨٣ تا ٨٦، و عروج دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب٬ بورژوازی ایران را مجبور کرد٬ تحرک و موج آزادیخواهی کمونیستی را برسمیت بشناسد٬ بر وجودش مهر تائید بگذارد و علنا در مقابلش سنگر بندی کند.

سالها تلاش نسلی از جوانان آزادیخواه و برابری طلب، حضور علنی و توده ی وسیع این نسل، که اوج آن در سال ٨٦ بود٬ کل جامعه را متوجه خود کرد. حضور توده ای و قدرتمند این کمونیسم در دانشگاه، و حاشیه ای شدن جریانات اصلاح طلب٬ لیبرال٬ ملی مذهبی و ناسیونالیست و قوم پرست٬ و بالا رفتن پرچم آزادی و برابری در دانشگاههای تهران٬ اصفهان٬ مشهد٬ مازنداران٬ یزد٬ تبریز٬ سنندج و...٬ امید به چپ و کمونیسم را در میان میلیونها انسان دردمند دوباره زنده کرد، و سمپاتی به دانشجوی آزادیخواه و برابری طلب را وسعت داد.

همراه جمهوری اسلامی و نیروهای راست و ضد کمونیست٬ همه نیروهایی که خود را چپ٬ سوسیالیست و کمونیست مینامیدند٬ نیز عکس العمل نشان دادند. از آن زمان تا کنون توجه به دانشگاه و گفتن و نوشتن در مورد "جنبش دانشجویی" رواج بیشتری یافته است. در حال حاضر هم، حساسیت جمهوری اسلامی و همه ارگانهای اطلاعاتی و امنیتی آن، از هر زمان دیگری بیشتر، متوجه دانشگاهها است.

آنچه مورد نظر این نوشته است فضای حاکم بر چپ ایران، و نگرش اپوزیسیون چپ در مواجه با تحولات در دانشگاهها، طی این یک دهه اخیر است. تلاشی است برای نقد پوپولیسم و فضای ناسیونالیستی حاکم بر این چپ، تمایلات ضد رژیمی گری سطحی آن، و توهمات و تحریفاتی است که به نام دفاع از آزادیخواهی در برخورد به "جنبش دانشجویی" ابراز میشود. این نگرش تقریبا شامل همه نیروهایی است که به خود چپ و کمونیست میگویند٬ از حزب کمونیست ایران٬ شاخه های راه کارگر٬ شاخه های فدایی تا حزب کمونیست کارگری و.. با هر تفاوتی که دارند٬ در این نگرش سهیم اند. بحث این نوشته مشترکات این جریانات در برخورد به یک دهه تحرکات و تحولات در "جنبش دانشجویی" و اساسا چپ و کمونیست در دانشگاهها است.

جنبش دانشجویی از توهم تا تحریف

یک محور مشترک این چپ، دفاع همیشگی آن از جنبش دانشجویی و "احترام" نسبت به اعتراضات در دانشگاه، تحت هر شرایطی است. این دفاع و "احترام"، شامل دوره های مختلف از اعتراضات دانشجویی، از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ و اعتراضات دانشجویی در آن زمان تا کنون است. در این میان اما دوره ای معین قلم گرفته میشود، و آنهم تفوق افق کمونیستی و رادیکال بر افق جنبشهای بورژوایی در دانشگاه است٬ که فوکوس این نوشته دقیقا بر همین دوره است.

در یک دهه گذشته میتوان دو دوره را نشان داد که در هر کدام از این دو دوره افق جنبشهای معینی در دانشگاه و فضای روشنفکری دست بالا داشته، دوره ای فضای رادیکال و چپ و انقلابی٬ و در دوره دیگری فضای اسلامی - لیبرالی و بورژوایی و ضد کمونیستی. نفس اعتراض به حاکمیت که توسط چپ ایران در هاله ای از تقدسات پیچیده میشود٬ هیچ آب تطهیری بر ماهیت تحرکات و اعتراضات در این دوره نخواهد ریخت و بیش از هر چیز نشانه ماهیت خود این چپ است. سالهای بعد از ٨٠ و مخصوصا سال ٨٦ ٬ ما شاهد عروج چپ در دانشگاه بودیم که کل فضای روشنفکری چه در دانشگاه و چه در جامعه را تحت تاثیر قرار داد. در بخش اعظم دانشگاههای ایران دهها هزار دانشجو در دفاع از آزادی و برابری٬ آزادی زن و مرد٬ آزادی بیان و عقیده و تشکل و در دفاع از طبقه کارگر و علیه اختناق و فضای پلیسی٬ پا به میدان گذاشتند. تحرکات وسیع و رادیکال این دوره٬ به همت نسل جوان کمونیست٬ کل فضای سیاسی ایران را تحت تاثیر قرار داد. دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب اعتباری وسیع در میان طبقه کارگر٬ محرومان جامعه و صف انقلابیون و آزادیخواهان پیدا کرد. شاعران برایشان شعر نوشتند و نوازندگان به افتخار این نسل که برای اولین بار در سه دهه گذشته پرچم آزادی و برابری را برافراشتند٬ نواختند. این دوره کل این چپ از سر اجبار یا مصلحت٬ تلاش میکرد خود را مدافع کمونیستها قلمداد کند و با آنها عکس بگیرد.

دوره بعد با حمله وسیع جمهوری به دانشگاه و دستگیری صدها جوان کمونیست و آزادیخواه و سرانجام عقب راندن آنها، بار دیگر فضای عقب افتاده و ارتجاعی بر دانشگاهها حاکم میشود. کمونیستها به کمک جریانات لیبرال و اسلامی و... در یک سرکوب وسیع و همه جانبه عقب رانده میشوند. در سرکوب دانشگاه نه تنها جریانات لیبرال و تشکلهای اصلاح طلب٬ بلکه و بعلاوه جریان نئوتوده ای ایرج آذرین - رضا مقدم٬ عملا و رسما با گرا دادن به مرکز اطلاعات جمهوری اسلامی و شراکت در خبر چینی علیه کمونیستها نقش ایفا کردند.

سال ٨٨ و بعد از سرکوب وسیع کمونیستها در دانشگاه٬ جنبش سبز عروج کرد. جای شعارهای رادیکال و انقلابی را٬ دفاع از موسوی و کروبی٬ و شعار "رای من را پس بده" و یا بقول حزب کمونیست ایران اعتراض به "کودتای انتخاباتی" گرفت. افق جنبش سبز برای مدتی جای افق رادیکال را گرفت و همه احزاب و جریانات "چپ" و از جمله احزاب و جریانات مورد اشاره به آن پیوستند.

نگاه احزاب چپ به این دو دوره کاملا متمایز برای نسل جوان کمونیست در دانشگاه و برای همه کمونیستهای راستین طبقه کارگر آموزنده است. اینکه مدعیان دفاع از کارگر٬ جریاناتی که با هر تعبیری که از کمونیسم دارند٬ خود را چپ و کمونیست مینامند٬ در دل اتفاقات مهم در جامعه و مشخصا در دانشگاه کجا خواهند ایستاد و از کدام جنبش و کدام افق در عمل دفاع میکنند٬ قابل توجه است. همه احزاب سیاسی٬ راست یا چپ٬ به نقش تاریخی جنبش خود ارج میگذارند و تلاش میکنند آنرا به عنوان الگویی در مقابل جامعه قرار دهند. و اما کدام یک از این دو دوره و تفوق دو افق متضاد٬ برای حزب کمونیست ایران٬ راه کارگر٬ حزب کمونیست کارگری٬ اقلیت٬ اتحاد چپ و.... الگویی از آزادیخواهی است٬ و به این عنوان معرفی میشود را باید دید.

در یک دوره معین و تا قبل از حمله به دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب٬ و در زمانی که ابعاد اعتراضات در دانشگاههای ایران وسیع و همه جانبه بود و در راس آن کمونیستها قرار داشتند٬ نه تنها احزاب چپ٬ بلکه رادیو فردا و بی بی سی و سی ان ان هم نتوانستند سکوت کنند و اخبار این اعتراضات و نام دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب مرزها را درنوردید و دیوار سانسور دست راست ترین میدیا چون بی بی سی را هم شکست. در این دوره همه این جریانات با کمونیستهای دانشگاه عکس میگرفتند، اما در دنیای واقعی این اظهار سمپاتی در چنین فضایی نشانه دوستی عمیق و یا نزدیکی سیاسی و جنبشی با این تحرک نبود. زمانی که کمونیسم مد میشود و فضا را بر سایر جنبشهای سیاسی و طبقاتی تنگ میکند٬ خیلی ها کمونیست میشوند٬ و همین ماجرا در دوره عروج چپ در دانشگاه اتفاق افتاد و نه تنها فضای دانشگاه و جامعه ایران٬ بلکه و به علاوه این جریانات را هم تحت تاثیر قرار داد٬ و همچنانکه گفتم از روی مصلحت یا اجبار آنها هم در دل آن اتفاقات در کنار کمونیستها عکس گرفتند. بعد از ١٦ آذر ٨٦ و دستگیریهای وسیع و سرانجام پرونده سازی های مرکز اطلاعات برای دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب٬ شکنجه کمونیستها و پخش انواع شایعات از جانب مراکز پلیسی و امنیتی جمهوری اسلامی٬ و عقب نشینی تحمیل شده به کمونیستها در سرکوبی همه جانبه و خونین٬ این چپ چهره واقعی خود را نشان داد و دیگر نامی از دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب نمیبرد. این بخش از تاریخ تحرکات اعتراضی در دانشگاه٬ و خصوصا اسم دانشجوی آزادیخواه و برابری طلب که در راس اعتراضات این دوره بود٬ تماما از نوشته های این جریانات پاک میشود. در تمام اطلاعیه های حزب کمونیست٬ دو شاخه راه کارگر٬ هسته اقلیت و بقیه که هر سال به مناسبت ١٦ آذر مینویسند٬ اسم و نقش دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب قلم گرفته شده است. تقریبا کل این چپ با این تجربه و این تاریخ کمونیسم در دانشگاه چنین رفتار کرده است. دوره مد شدن کمونیست در دانشگاه به همت سرکوب و حمله جمهوری اسلامی٬ بر شانه جریانات لیبرال و انجمن های اسلامی و نئوتوده ای و طیفی فرصت طلب٬ موقتا به حاشیه رانده شد. و بر همین اساس دفاع مصلحتی چپ نیم بند ایرانی از کمونیستهای دانشگاه نیز پایان یافت. نه تنها این که تاریخ نویسان و قلم زنان این چپ تلاش میکنند این دوره از حضور کمونیستها در دانشگاه٬ از نقش و تاثیر دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب را زیر خاک دفن کنند و از نگاه جامعه و نسل جوان دور نگاه دارند. اینجا است که میتوان دید که تاریخ و تاریخ نویسی این چپ چه میزان صداقت و حتی از حداقل موازین ژورنالیستی بورژوایی هم بدور است. اینجا است که معلوم میشود پرچم های قرمز و شعارهای پرطمطراق این چپ٬ چقدر جعلی و ریاکارانه است. اینجا و برای روشنگری بیشتر به اطلاعیه های رسمی تعدادی از این جریانات در این دوره و از زبان خودشان مراجعه میکنیم.

حزب کمونیست ایران در اطلاعیه آذر ٨٨ (دسامبر ٢٠٠٩) خود نوشته است:" ...جنبش دانشجویی ایران تحت تاثیر اعتراضات توده ای بعد از کودتای انتخاباتی، بحران سیاسی در جامعه و توازن قوای جدیدی که شکل گرفته است، اینبار در ابعاد گسترده تر و توده ای تری پا به میدان گذاشته است. اعتراضات دانشجویی در این دوره چه به این لحاظ که دانشگاه های بیشتری را در برگرفته است و چه به این لحاظ که دانشجویان در ابعاد وسیعتری در اعتراضات شرکت دارند قابل مقایسه با گذشته نیست. مضمون شعارها و مطالباتی که در این جنبش مطرح شده است عمدتا سیاسی هستند و پیوستگی این جنبش با اعتراضات خیابانی و جنبش توده ای در خارج از محیط دانشگاه را نشان می دهد. ... گسترش مبارزات کارگری و رادیکال شدن اعتراضات مردم در بیرون دانشگاه ها و صدای جنبشهای پیشرو در جامعه، جنبش دانشجویی را توده گیر تر و رادیکال تر کرده است."(تاکیدها از من است)
حزب کمونیست ایران در اطلاعیه آذر ماه ٨٩ خود به مناسبت ١٦ آذر مینویسد: " جنبش دانشجویی ایران با پیشینه تاریخی که دارد، با تجارب چند سال اخیر و درس ها و تجاربی که در متن مبارزات توده ای یک سال گذشته کسب کرده است، اکنون دیگر یک جنبش منزوی در دانشگاه و یا حرکتی که برای اصلاح طلبان حکومتی در چهارچوب شعارهای ریاکارانه، به سادگی قابل کنترل باشد نیست."( تاکیدها از من است)

این حزب در اطلاعیه های سال ١٣٩٠ و ٩١ خود به مناسبت ١٦ آذر٬ باز بر دستاوردهای اعتراضات بعد از به قول خودشان "کودتای انتخاباتی"٬ و تاثیر آن بر جنبش دانشجویی تاکید دارد و ضمنا اشاره میکند که با افزایش فقر و محرومیت طبقه کارگر٬ اعتراضات این طبقه رشد کرده است.

فعلا از کشف حزب کمونیست ایران که "فقر و محرومیت بیشتر زمینه رشد اعتراضات کارگری" است!!! میگذریم. اما باید از حزب کمونیست ایران و کل این "چپ" پرسید که٬ بر اساس کدام فاکت جنبش دانشجویی سالهای ١٣٨٨و١٣٨٩ و ... از سالهای ١٣٨٥ و ١٣٨٦رادیکالتر شده است؟ دوره مورد اشاره و مورد دفاع حزب کمونیست ایران دقیقا دوره ای است که در حمله ای وسیع و همه جانبه به کمونیستها در دانشگاه عقب نشینی تحمیل شده است٬ و همچنانکه اشاره کردم به جای پرچم آزادی و برابری٬ پرچم سبز به اهتزار در آمده است٬ و به جای شعارهای برابری زن و مرد و بیمه بیکاری و آزادی تشکل و بیان و..٬ شعار "یا حسین میرحسین" جایگزین شده است! دوره ای است که کمونیستها هنوز بخشا در زندان هستند و کسانی که آزاد هم شده اند٬ پرونده های سنگین زیر بغلشان داده اند٬ دوره ای است که چپ عقب رانده شده و افق جنبش سبز بر فضای دانشگاه حاکم شده است. باید پرسید چرا شعارهای جنبش سبز برای حزب کمونیست ایران رادیکالتر است؟ چرا تحرکات در دانشگاه و در چند سال متمادی زیر رهبری کمونیستهای جوان، که سرانجام به دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب مشهور شدند٬ برای این حزب ارزشی ندارد؟ چرا زمانی که عکس رهبران و فعالین کمونیست از دیوار سانسور رسانه های دست راستی دول غربی عبور کرد٬ زمانی که نه تنها در ایران بلکه رشد کمونیست در دانشگاههای ایران و نقش آنها و تحرکات وسیع دانشجویی زیر چتر آنها زبانزد خاص و عام بود٬ برای این حزب جایگاهی ندارد؟ حزب کمونیست از کجا آورده است که با شروع اعتراضات به "تقلب در انتخابات" جنبش دانشجویی از انزوا در آمد!!؟ زمانی که از اصفهان٬ مشهد٬ مازندارن٬ تهران٬ شیراز٬ تبریز٬ یزد تا سنندج و... ٬ وسیعترین تحرکات دانشجویی در ابعاد چندین هزار نفره به رهبری کمونیستها جوان در جریان بود٬ کی و کدام جنبش منزوی بود؟ کمونیسم یا لیبرالیسم و ناسیونالیست از همه نوع آن؟ در این دوره برخلاف ادعای حزب کمونیست ایران٬ کمونیستها در دانشگاه در تاریخ سی ساله حاکمیت جمهوری اسلامی بیش از همیشه در راس و غیر منزوی بودند. و چرا درست این تاریخ که قاعدتا باید برای هر کمونیستی و برای هر انسان شریف و آزادیخواهی مورد احترام و قابل افتخارباشد٬ توسط اطلاعیه نویسان کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران قلم گرفته میشود؟ دوره ای که حزب کمونیست ایران مدعی است که جنبش دانشجویی از انزوا در آمده است٬ در دنیای واقعی انجمن های اسلامی و دفتر تحکیم وحدت و ناسیونالیسم و قوم پرست از انزوا در آمدند٬ زیرا که کمونیستها سرکوب شده بودند. ظاهرا حزب کمونیست ایران هم همراه آنان از انزوا در آمده است. آیان دلیل این تناقض این نیست که کمونیسم نوع حزب کمونیست ایران به جنبش سبز و بورژوازی لیبرال ایران نزدیکتر٬ هم خانواده تر و هم جنبشی تر است؟ آیا میتوان جز این نتیجه دیگری گرفت؟ بالاخره هر انسانی میتواند نگاه کند و نوشته های این حزب و اطلاعیه های آنها را که بیان رسمی نظرات حزب کمونیست و کومه له است را بخواند و دهها سوال از این قبیل را روی میز رهبری این حزب بگذارد. چرا حزب کمونیست ایران در دوره ای که کمونیستها در دانشگاه نه تنها از انزوا در آمده٬ بلکه و بعلاوه موج وسیع اعتراضی رادیکال زیر رهبری آنها در جریان است٬ احساس انزوا میکند؟ و زمانی که این کمونیسم و این نسل سرکوب میشوند و مخالفان ضد کمونیست و لیبرال و مدافع جنبش سبز به میدان می آیند٬ حزب کمونیست ایران از انزوا در می آید!! کدام کمونسیت در دانشگاه در احساس این حزب "کمونیستی" شریک است؟ کدام کارگر مبارز٬ زن برابری طلب و انسان شریف و فهیم و آزاده ای با سرکوب چپ در دانشگاه و بازگشت جریانات لیبرال٬ انجمن های اسلامی و ناسیونالیستها و قوم پرستان متحد در جنبش سبز٬ احساس کرده است از انزوا در آمده است؟ بر خلاف حزب کمونیست ایران٬ با تفوق افق کمونیستها٬ با تفوق مطالبات انسانی و برابری طلبانه در دانشگاه٬ صدها هزار جوان ضد سرمایه٬ ضد بی حقوقی و ضد استبداد و ظلم٬ در دانشگاه و میلیونها انسان شرافتمند٬ میلیونها کارگر در جامعه ایران احساس قدرت و امید کردند. و اگر کمونیسم نوع حزب کمونیست ایران٬ نوع راه کارگر٬ نوع اقلیت و حزب کمونیست کارگری و دهها جمع و محفل از این نوع کمونیسم٬ در چنین دوره ای احساس انزوا میکنند٬ باید مشکل را در نوع کمونیسم آنها جستجو کرد.

علاوه بر حزب کمونیست ایران٬ اطلاعیه های راه کارگر خواندنی است. اگر از اطلاعیه های هر دو جناح راه کارگر شعارهای آخر آنرا بردارید٬ هیچ فرقی با نوشته های جریانات لیبرال و ملی ندارد. تنها تفاوت شعار زنده باد سوسیالیسم است که در خاتمه اطلاعیه هر دو جناح راه کارگر درج شده است٬ و انصافا هر دو جناح چه جناح کمیته مرکزی و چه هیئت اجرایی راه کارگر٬ یک بحث دارند. اطلاعیه جناح کمیته مرکزی راه کارگر به مناسبت ١٦ آذر ١٣٩١ تماما دفاع از مصدق و اعتراضات آن دوره است. عنوان اطلاعیه آنها " شانزده آذر، سرآغاز مبارزات دانشجویان آزادیخواه و استقلال طلب، گرامی باد!"است که معلوم نیست رابطه آزادیخواهی با "استقلال طلبی" راه کارگر و با مصدق و تختی و.. چیست؟ مضمون اطلاعیه راه کارگر بیان عمق عرق ملی راه کارگر به نسبت "بورژوازی ملی" ایران در دوره مصدق و جبهه ملی و رهبر آن است. رهبری راه کارگر فراموش کرده است که بخشی از رهبران و یاران مصدق و "جنبش ملی و استقلال طلبانه" راه کارگر به عنوان بخشی از جنبش ملی اسلامی در کابینه بازرگان و دولت جمهوری اسلامی به "استقلال" خود رسیدند٬ و راه کارگر بی خبر از دنیا و تحولات چند دهه گذشته٬ از فرط عشق به جبهه ملی ایران٬ هنوز لباس "چپ" طرفدار مصدق را از تن درنیاورده است. در این دوره مصدق نمانده بود٬ اما بازرگان و کل این جبهه به عنوان بخشی از ارتجاع اسلامی در حاکمیت بودند. ضدیت با حکومت پهلوی به تنهایی کسی را از خمینی و صفی طویل و وسیع و چه بسا ارتجاعی تر از دولت پهلوی جدا نکرده است.

در اطلاعیه راه کارگر آمده است: "مبارزات ضد استبدادی و آزادخواهانه ی مردم ما در ۱۶ آذر ۳۲ فراز انقلابی جدیدی را تجربه کرد....٬... شاه پس از این واقعه ، گارد ویژه ی سرکوب را در دانشگاه‌ ها مستقر کرد و... اما دانشجویان آگاه و مبارز نه تنها یاد یاران به خون خفته ی خود را هر ساله در ۱۶ آذر گرامی داشته اند و بر پایداری خود برای نیل به آزادی، استقلال و برابری پای فشرده اند، بلکه به مناسبت‌های گوناگون، چون راهپیمایی در مراسم خاکسپاری تختی، مراسم سالمرگ دکتر مصدق و شرکت در سازمانهای زیر زمینی اپوزیسیون، جنبش خود را زنده نگهداشتند."
"...نقش دانشجویان پس از کودتای انتخاباتی ۲۲ خرداد ۸۸ در تظاهرات خشونت پرهیز میلیونی علیه تقلب انتخاباتی بسیار چشم گیر بود"
"سیاست دولت احمدی نژاد اعمال سرکوب و خفقان باز هم بیشتر در دانشگاه‌ ها بوده است. این سیاست با انتصابی کردن شیوه ی گزینش روسای دانشگاه ها، غیر قانونی خواندن انجمنهای اسلامی منتقد که تا آنزمان به شکلی قانونی فعالیت داشتند".

در اینکه راه کارگر و کل جنبش چریکی و سنت توده ای در ایران از سنت مصدق و جنبه ملی ایرانند٬ شکی نیست. و در اینکه انتقاد راه کارگر از حاکمیت سرمایه و جمهوری اسلامی فراتر از انجمن های اسلامی "منتقد" راه کارگر فراتر نمیرود٬ تردیدی نیست. اما توقع از هر تاریخ نویس منصف و باوجدانی این است که در بررسی های خود٬ حقایق را بیان کند و قلم نگیرد. در اطلاعیه های راه کارگر همه چیز یافت میشود و همه مقاطع نفوذ و نقش جنبش ملی اسلامی٬ دوم خردادی٬ لیبرال و سبز از دوره مصدق تا امروز اشاره میشود و در این میان تنها سالهای ٨٣ تا ٨٦ قلم گرفته میشود. باید به رهبری راه کارگر و حزب کمونیست ایران و هسته اقلیت و اتحاد چپ و... توصیه کرد٬ که نگاهی به "بررسی های" پلیس سیاسی ایران در مورد رشد مارکسیستها در دانشگاه و شکل گیری دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب بیندازند٬ تا حداقل متوجه شوند که انسان فهیم و با فرهنگ آن جامعه٬ برای تحریفات مهندسی شده به سبک شرقی راه کارگر٬ به ریش کمیته مرکزی این جمع و کل این "چپ" خواهند خندید. معلوم نیست که مبارزات آزادیخواهانه چه ربطی به سالگرد مرگ مصدق و یاد تختی دارد. و در دنیای واقعی جز روشنفکران لیبرال سنت جبهه ملی و ضد زن و نیمه اسلامی شرقی٬ کدام آزادیخواهی برای مصدق و یاد تختی و بقیه قهرمانان راه کارگر چهار کلمه روی کاغذ آورده است٬ تا چه رسد به تجمع در ١٦ آذر. رهبران راه کارگر جمع شدن چهار محفل هم جنبشی خود در میان دوم خرداد و روشنفکران لیبرال و دگر اندیش و کهنه پرست و البته "خشونت پرهیز" ایرانی را به عنوان الگوی آزادیخواهی رهبریش در مقابل خوانندگان خود قرار میدهد، اما در مقابل هزاران جوان رادیکال و آزادیخواه که با پرچم آزادی و برابری در دانشگاههای اصلی و بزرگ ایران پا به میدان گذاشتند٬ گوش و چشم بسته وجودشان را انکار میکند. شاید راه کارگر هم مانند حزب کمونیست ایران٬ در آندوره احساس انزوا کرده. رهبری این جریان به میزانی که نگران غیر قانونی خواندن انجمنهای اسلامی، توسط همپالگیهای همین انجمن ها در حاکمیت، است٬ نگران ممنوع شدن همه نشریات رادیکال در دانشگاه و دستگیری چند صد نفر از کمونیستهای جوان بر دوش و به کمک مستقیم انجمنهای اسلامی راه کارگر و یاران لیبرال مدافع مصدق خود در دانشگاه نیست. اطلاعیه های راه کارگر در این چند سال و به مناسبت ١٦ آذر نشان میدهد که آزادیخواهی راه کارگر از آزادیخواهی انجمنهای اسلامی و اصلاح طلبان و لیبرالهای طرفدار مصدق ش فراتر نمیرود. جالب است که اخیرا رادیو همبستگی راه کارگر با سعید حبیبی از فعالین دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب٬ در مورد جنبش دانشجویی مصاحبه ای کرده است. مصاحبه کنند خطاب به به سعید حبیبی میگوید٬ دانشجویان آزادیخواه در دوره ای کوتاه آمدند و زود رفتند!!! رادیو همبستگی راه کارگر دقیقا مثل رهبری این جمع٬ چهار سال جدال جدی و حضور علنی نسل جوان کمونیست در دانشگاه که رهبری جمهوری اسلامی را مجبور کرد علنا خطر کمونیسم را گوش زد کند٬ مراکز پلیسی- امنیتی خود و زندان و زندانبانان را برای مقابله با آنها بسیج کند و روزنامه کیهانش را به کمک بگیرد٬ "مدتی کوتاه" مینامد!! این "مدت کوتاه" رادیو همبستگی راه کارگر٬ بسی طولانی تر از حضور جنبش سبز میرحسین موسوی و کروبی و خاتمی و خانم رهنورد و احزاب چپ متحدشان از جمله راه کارگر و...بود. معلوم است که راه کارگر و رادیو و گوینده و نشریه و اطلاعیه نویسان آن٬ مثل هم جنبشی های خود بی توهم و آگاهانه تصمیم دارند به سهم خود این دوره و این نوع کمونیسم را کوچک٬ بی اهمیت و ناچیز و خاتمه یافته تلقی کنند. به راه کارگر و رادیو همبستگی آن٬ و همه دست اندرکاران حذف این دوره از نقش کمونیستها در دانشگاه٬ باید یادآور شد که سالها میدیای رسمی جمهوری اسلامی در ابعاد وسیع این تلاش را کرد و به جایی نرسید و امروز این تلاش به شکل علنی و در نشریات آنها در جریان است. بهتر است این وظیفه را برای خود آنان بگذارید.

حقایق طبقاتی در نگاه به "جنبش دانشجویی"

ماهیت تحرکات و اعتراضات در دانشگاه چون جامعه ای کوچک که اساسا نسل جوان در آن حضور دارند٬ بستگی به دست بالا پیدا کردن این یا آن افق٬ این یا آن سنت سیاسی و این یا آن جنبش٬ بیان امیال و اهداف جنبشهای مختلف طبقاتی است. در دنیای واقعی ما چیزی به عنوان "جنبش دانشجویی" چون یک پدیده واحد نداریم. جنبش دانشجویی واحد به همان اندازه حقیقی است٬ که جنبش مردمی واحد. در میان مردم در جامعه و یا در دانشگاه گرایشات مختلفی از لیبرال و ناسیونالیست و قوم پرست تا کمونیست و آزادیخواه وجود دارند و هر کدام اهداف و امیال یک جنبش وسیعتر در جامعه و در فضای روشنفکری و در میان نسل جوان را نمایندگی میکنند. تحرکات در دانشگاه و فضای فکری و سیاسی حاکم بر آن٬ حتی زمانی که علیه حاکمیت جمهوری اسلامی است٬ الزامان انقلابی و پیشرو نیست. در دوره ای فضای حاکم بر دانشگاه و کلا در فضای روشنفکری٬ جریانات اصلاح طلب و دوم خردادی٬ ناسیونالیست و لیبرال و قوم پرست٬ و در دوره هایی کمونیستها دست بالا را داشته اند. و بر همین اساس در دوره های مختلف جریانات و جنبش های مختلف و غالبا متضاد هم٬ رنگ خود را به تحرکات اعتراضی و به فضای روشنفکری در دانشگاهها و حتی در جامعه زده اند. اینکه جریانات مختلف سیاسی و از جمله احزاب و گروهای چپ در کدام دوره احساس قدرت و در کدام دوره احساس انزوا میکنند و در این دوره ها کجا خواهند ایستاد و از کدام جنبش و افق دفاع میکنند٬ نشانه ماهیت واقعی آنها و منافع روشن طبقاتی آنان است. این حقیقت است که ماهیت طبقاتی احزاب سیاسی و جایگاه جنبشی آنها را برخلاف ادعاهای خودشان نشان میدهد. کنار گذاشتن اغتشاش فکری در میان چپ جامعه ایران٬ بخشا در گرو نشان دادن این حقایق و کنار زدن گردوغبار توهمی است که این چپ به نام کمونیسم و به نام دفاع از آزادیخواهی و طبقه کارگر به خورد طبقه کارگر و نسل جوان تحصیل کرده آن میدهد.

همه جنبشهای بورژوایی تلاش میکنند منافع طبقاتی و جنبشی خود را به عنوان منافع طبقه کارگر٬ مردم محروم و جامعه القا کنند. از احمدی نژاد و خامنه ای٬ رفسنجانی و بقیه مهره های اصلی جمهوری اسلامی٬ تا احزاب و جریانات دیگر بورژوایی٬ با هدف تحت تاثیر قرار دادن طبقه کارگر و بخشهای محروم جامعه٬ روزانه در ابعاد وسیع آنها را مورد خطاب قرار میدهند و تلاش میکنند افق جنبش خود٬ افق این یا آن بخش از بورژوازی ایران، را به افق طبقه کارگر و نسل جوان آن جامعه تبدیل کنند. پایه اصلی حاکمیت بورژوازی در جامعه ایران اساسا بر توهمات طبقه کارگر بر اثر همین تبلیغات قرار دارد. هیچ دولت استثمارگر و بورژوایی بدون جلب رضایت طبقه تحت ستم و تبدیل افقهای بورژوایی به افق آن طبقه٬ نمیتواند حاکمیت استثمارگرانه خود را تضمین کند. بورژوازی و کل احزاب آن٬ تلاش میکنند اهداف طبقاتی خود را در قالبهای مورد پسند جامعه تبلیغ کند و طبقه کارگر را حول آن اهداف و در خدمت پیشبرد آن بسیج کنند. آگاهی طبقه کارگر و نسل جوان آن از این حقیقت٬ بخشی مهم از ایجاد آمادگی در این طبقه برای پاره کردن زنجیرهای استثمار بر دست و پای خود است.

این حقیقت تنها شامل احزاب اصلی و رسمی بورژوازی و در حاکمیت نمیشود. احزاب و جریانات چپ بورژوایی نیز با همین هدف٬ اهداف جنبشی خود و دفاع از منافع طبقاتی خود را به نام طبقه کارگر٬ به نام کمونیسم و سوسیالیسم به خورد این طبقه میدهند.

در بخش قبلی و در برخورد به دانشگاه و "جنبش دانشجویی" به گوشه هایی از این حقیقت اشاره کردیم. تلاش برای خاک کردن یک تجربه رادیکال در جنبش دانشجویی و حذف دانشجوی آزادیخواه و برابری طلب از این تاریخ٬ نه از سر سهو و اشتباه و ندانم کاری٬ که بر اساس منافع جنبشهای طبقاتی دیگر در صف اپوزیسیون بورژوایی جمهوری اسلامی است. همه احزاب چپ ایران بر اساس منافعی که دنبال میکنند و بر اساس جایگاه جنبشی خود٬ همراه و در کنار جنبشهای اصلی بورژوایی و حداکثر به عنوان جناح چپ آنها٬ کارگر و کمونیسم آن جامعه را برای اهداف جنبشی خود و به عنوان سرباز در خدمت آن میخواهند.

در مباحث حزب کمونیست ایران در مورد دانشگاه و تمام ادبیات حزب کمونیست کارگری و کل احزاب و گروههای چپ مورد اشاره٬ جنبش سبز و اعتراض به "تقلب" در انتخابات و اعتراضات این دوره در دانشگاه برجسته میشود. تقدس حضور توده ها در خیابان و پیوستن دانشگاه به آن که به قول حزب کمونیست ایران٬ از زاویه وسعت و میزان شرکت دانشجویان قابل مقایسه با گذشته نبوده است!! محور مشترک کل این چپ با بخشی از بورژوازی ایران است که در راس و رهبری این تودها قرار داشت و افق آنها بر توده ها حاکم بود. نق زدنهای حزب کمونیست ایران و انتقاد نیم بند به اصلاح طلبان و سبزها در این جنبش٬ هرچه باشد نقد جناح چپ همان جنبش از جناح دیگر است. حزب کمونیست ایران به نام دفاع از کارگر و کمونیسم مثل بقیه چپ ایران به جنبش سبز پیوست. و در برخورد به تحرکات دانشگاه تفوق جنبش سبز بر فضای رادیکال سالهای ٨٥ و ٨٦ را به نام پیوستن دانشگاه به توده های مردم درخیابان نه تنها الگو قرار میدهد٬ بلکه و بعلاوه تقدیس میکند. البته در نوشته های این حزب مثل بقیه جریانات و جناحهای همان جنبش٬ یادآوری میکند که باید تلاش کرد اصلاح طلبان حکومتی میداندار اصلی نباشند. بالاخره هم حزب کمونیست ایران و هم راه کارگر و هسته اقلیت و حزب کمونیست کارگری و کل این چپ٬ دوره حضور "تودها" در خیابان و علیه "کودتای انتخاباتی"٬ در نماز جمعه رفسنجای و روز قدس و عاشورای حسینی و... را به عنوان مقاطع مهم و قابل افتخار جنبش خود تبلیغ میکنند و هر کدام انقلاب خود و رشد جنبش خود و "کمونیسم" خود را در آن جنبش جستجو میکنند٬ کاری که کمونیستها در دانشگاه درست در تقابل با آن و در تقابل با جنبش مورد حمایت این احزاب عروج کردند. تقدس توده ها و مردم توسط این جریانات چیزی جز حل افق کمونیستی و دعوت به آشتی طبقاتی کارگر و کمونیسم با جنبشهای ضد کارگری و بورژوایی نیست٬ کاری که روزانه رسانه های رسمی بورژوایی در تمام دنیا پیش میبرند. پوپولیسم و خلق گرایی این چپ و انتقاد آن به سرمایه در همان چهارچوب نقد جناح ناراضی بورژوازی میماند. در این زمینه مشخصا حزب حکمتیست کلی ادبیات در نقد آنها به عنوان جناح چپ جنبش سبز دارد که لزومی به پرداختن بیشتر به آن در این نوشته نیست. علاوه بر این اگر راه کارگر در دل جنبش دانشجویی و به نام بررسی و ... آن٬ پرچم جبهه ملی را بر دوش میکشد و به یاد مصدق و فعالین آن جنبش قلم میزند٬ حزب کمونیست ایران نیز یک پایه جدی و همیشگی مباحثاتش و از جمله در مورد دانشگاه٬ دفاع از "جنبش انقلابی کردستان" است. حزب کمونیست ایران در اطلاعیه رسمی خود در سال ٨٩ و به مناسبت ١٦ آذر مینویسد:

"...جنبش دانشجویی که در سالهای اخیر تحت تاثیر پیشروی های جنبش کارگری، روند رادیکال شدن اعتراضات مردم در بیرون دانشگاه ها و اعتباری که جنبش زنان و جنبش انقلابی کردستان در جامعه از آن برخوردارند، عمدتا با خواستها و مطالبات سیاسی که ریشه در واقعیات جامعه داشت پا به میدان گذاشته بود، در متن جنبش توده ای مقبولیت اجتماعی این خواستها و مطالبات را بطور ملموس تر تجربه کرد."
در اطلاعیه سال ٨٨ این حزب به مناسبت ١٦ آذر میخوانیم: " مطالباتی چون آزادیهای بدون قید و شرط سیاسی، برابری کامل زن و مرد در همه عرصه های زندگی سیاسی و اجتماعی و خانوادگی، پایان یافتن ستم و سرکوب بر علیه مردم کردستان و برسمیت شناختن حق ملتها در تعیین سرنوشت خویش، معنی شود." (تاکیدها از من است)
اینکه امروز و در این دوره "جنبش انقلابی کردستان" حزب کمونیست ایران٬ بطور روشن کجا و کدام است٬ به بحث مستقلی احتیاج دارد. اما هر چه هست حزب کمونیست هم به عنوان جناح چپ جنبش ملی در کردستان٬ "جنبش دانشجویی" را برای خدمت و تقویت آن٬ و البته به عنوان جناح چپ جنبش ملی کرد٬ میخواهد. البته از حق نباید گذشت که این حزب خواهان حقوق سایر "ملیتها" هم هست و توقع دارد جنبش دانشجویی در خدمت تحقق خواستهای "ملت کرد" و کمک به سایر "ملل" هم قرار گیرد. ناگفته نماند که علاوه بر حزب کمونیست ایران٬ طیف توده ای و اکثریتی و شعبات آنها نیز خواهان حقوق "ملیتها" هستند و حتی "هیئت اجرائی اتحاد چپ سوسیالیستی ایرانیان" هم به مناسبت ١٦ آذر بر "حق ملل و اقوام" ستمدیده ایران و لزوم پیوند جنبش دانشجویی با آن تاکید دارند.
"جنبش انقلابی کردستان" از جانب ما و در حزب کمونیست ایران در سه دهه قبل٬ به مقاومت توده ای و اعتراضات و جنگ با جمهوری اسلامی که بعد از قیام ٥٧ و در مقابل قدرت گیری ارتجاع اسلامی در جریان بود٬ گفته میشد که توسط کمونیستها رهبری میشد. در مقابل یک جنبش دیگر که جنبش ناسیونالیسم کرد و مقاومت در مقابل جمهوری اسلامی از جانب جریانات ناسیونالیستی و برای شراکت در قدرت در جریان بود٬ که باز بخشی از مقاومت در مقابل دولت مرکزی با اهداف یک جنبش ضدکارگری و بورژوایی ناسیونالیسم کرد بود. این دوره هر چه بود حداقل بیش از دو دهه از آن گذشته است. تاریخ تراشی و اعتبار کسب کردن برای جنبشی که امروز در دنیای واقعی به شکلی که در گذشته بود موجود نیست٬ تنها تقدیس جنبش ناسیونالیسم کرد و تلاش برای کسب اعتبار آن است. اگر راه کارگر در جنش دانشجویی دنبال تقدیس کردن جنبش ملی اسلامی جبهه ملی و ناسیونایسم ایرانی و البته نوع "خشونت پرهیز" آن است٬ حزب کمونیست ایران هم در فکر حرمت خریدن برای جنبش ناسیونالیسم کرد به نام "اعتبار جنبش آنقلابی کردستان" است٬ که امروز به عنوان یک جنبش وجود خارجی ندارد. در کردستان مثل بقیه ایران٬ جنبش زنان٬ کارگری٬ ناسیولیسم کرد و ... را داریم و تاریخ سازی و تقدیس ناسیونالیسم در جنبش ملی کردستان به اعتبار تاریخ گذشته فعالیت کمونیستها در این جامعه٬ رویه دیگر همان کاری است که در تحریف و حذف نقش کمونیستها در دانشگاه٬ این حزب به عهده گرفته است. بر اساس اطلاعیه حزب کمونیست ایران٬ کمونیستها در دانشگاه به اعتبار "جنبش انقلابی" حزب کمونیست ایران متکی است و از آن کسب اعتبار میکند. این منت گذاری و "بزرگ منشی" حزب کمونیست را باید تحویل همان جنبشی داد که با سرکوب کمونیستها در دانشگاه از انزوا درآمد.

خطاب قرار دادن کمونیستها در دانشگاه و رهنمود دادن به آنها و در وصف اهمیت اتحاد آنها گفتن و نوشتن٬ زمانی که درخشان ترین و قابل افتخارترین دوران تفوق افق کمونیستی در دانشگاه٬ توسط حزب کمونیست ایران و کل این چپ حذف میشود٬ و عروج جنبش سبز در جامعه به نقطه درخشان جنبش دانشجویی از نظر آنها تبدیل میشود٬ نباید توهمی برای کسی باقی بماند که این چپ٬ در کنار بقیه احزاب بورژوایی٬ نسل جوان و تحصیل کرده طبقه کارگر را به عنوان سرباز در خدمت جنبشهای بورژوایی میخواهد.

هسته اقلیت نیز مثل راه کارگر و حزب کمونیست ایران٬ در دو نوشته در کار ٥٦٩ اسفند ٨٨ و کار ٦٣٤ آذر ٩١ به بررسی جنبش دانشجویی پرداخته است. اقلیت نیز درست مثل حزب کمونیست و راه کارگر٬ از اشاره به تحرکات رادیکال در دانشگاه و دوره دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب پرهیز کرده است. انگار همه با هم قسم خورده اند که حقایق آن دوره را مخفی کنند. هسته اقلیت در اشاره به جنبش دانشجویی در سالهای ٨٥ و ٨٦ به اعتراض معلمان و زنان اشاره دارد و حتی یک کلمه در مورد دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب نگفته است. آنها نیز سر و ته حرفشان جنبش تودها در سال ٨٨ و تعریف و تمجید از آن است. جالب است که اقلیت در بررسی های خود و برای اثبات نقش و اعتبار چپها در دانشگاه و به عنوان فاکت٬ به شکل گیری پیشگام از سازمان چریکهای فدائی در دوره قیام ٥٧ اشاره دارد. و به عنوان الگو در تعریف و تمجید سازمان پیشگام چریکهای فدایی و داستانسرایی در وصف آن کلی گفته است. معلوم است که هیچکدام از این جریانات از بستر عمومی چپ ٥٧ ایران نبریده و هر جریان و گروهی بند نافش به پایه اولیه خود٬ حال مشی چریکی٬ یا جبهه ملی و حزب توده٬ و یا کمونیسم ملی در کردستان وصل است.

در میان این جریانات حزب کمونیست کارگری ایران شاید بیش از همه دربست و تماما و انصافا با صراحت بیشتر در تمجید جنبش سبز و اعلام آتش بس رسمی رهبری آن با موسوی و کروبی گفته و نوشته است که نیازی به نقل قول از آنها نیست. این حزب تعیین کننده ترین مقاطع در تاریخ ٣٠ ساله گذشته جنبش خود را عروج جنبش بورژوازی لیبرال ایران و خصوصا روزهای نماز جمعه رفسنجانی و روز عاشورا میداند. و حق هم دارند٬ بلاخره این لحظات مهمترین لحظات برای کل جنبش سبز از موسوی و زهرا رهنورد٬ تا خاتمی و کروبی و تا این حزب و احزاب و گروهای چپ ایرانی بود. اما مشکل این است که اولا انقلاب سبز این حزب به سرانجامی نرسید و نزد کارگر و جوان و زن آزادیخواه آن جامعه٬ کل تبلیغات این چپ تلاشی برای تحمیق طبقه کارگر و فریب آن و تحویل کت بسته این طبقه به بخشی از بورژوازی ایران بود. در ثانی اهداف و شعار و مطالبات آن جنبش امروز به صورت همه جانبه تر توسط احمدی نژاد و همراهانش دنبال میشود. شاید با تشدید اختلافات در جمهوری اسلامی و با نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری ایران٬ بار دیگر فرجه ای برای از انزوا در آمدن جنبش سبز با همه طیفهای رنگارنگ چپ و راست آن فراهم شود. اینکه حزب کمونیست کارگری و احزاب و گروهای چپ ایران٬ که در دفاع از جنبش سبز سبقت از رهبران آن جنبش میربودند٬ در این دوره و در برخورد به همان جنبش و با رهبری احمدی نژاد چه خواهند کرد را باید دید.

یکی از مشترکات کل این جریانات و طیف وسیعی از چپ ایران٬ اعتراض توده ها در خیابان در سال ٨٨ و رشد جنبش دانشجویی در این دوره و بعد از "کودتای انتخاباتی" است. همچنانکه اشاره کردم توده ها در خیابان و تقدیس هر مخالفتی با جمهوری اسلامی٬ مضمونا چیزی جز خاک پاشیدن به چشم طبقه کارگر و نفی استقلال طبقاتی این طبقه و تلاش برای بردن طبقه کارگر به صف و زیر پرچم جنبشهای بورژوایی نیست. کاری که همه نیروهای فوق در دوره جنبش سبز دنبال کردند. معلوم است که سنگ دفاع از طبقه کارگر٬ سنگ دفاع از کمونیست و دل سوزاندن٬ برای برابری و رهایی از جانب این "چپ" چقدر ریاکارانه است.

مسئله دیگر که در نوشته های همه اینها اشاره میشود٬ "کودتای انتخاباتی" سال ٨٨ است. اگر موسوی و کروبی و رفسنجانی اعتراض دارند و میگویند٬ قرار نبود٬ همدیگر را حذف کنند و علیه همدیگر تقلب کنند٬ قابل فهم است. نه سران سبز و نه خامنه ای و بقیه رهبران جمهوری اسلامی به حذف کارگر و کمونیستها و کل مخالفان و اپوزیسیون جمهوری اسلامی اعتراضی نداشته و ندارند. اگر اعتراضی دارند به عدم رعایت قوانین بازی میان جناحهای خود جمهوری اسلامی و دسته بندی های بورژوازی ایران است. تا جایی که به طبقه کارگر ایران و صف مردم محروم و نسل جوان آزادیخواه برگردد٬ تمام لحظات زندگی در آن جامعه و علیه آنها جز تقلب و حقه بازی چیزی نیست. برای این طبقه و مردم محروم و همه مخالفان جمهوری اسلامی٬ هیچ زمانی انتخاباتی وجود نداشته است تا بحث تقلب و کودتا در آن باشد. تقلب در انتخابات حتی اگر حقیقی باشد٬ کار روزانه همه نیروهای حاکم و اپوزیسیون بورژوایی علیه طبقه کارگر است. معلوم نیست چرا نه تنها تقلب که "کودتای انتخاباتی" هم به سوژه این جریانات تبدیل شده است. انگار واقعا علیه اینها کودتایی صورت گرفته است. هرچه هست بر اساس ادعاهای این چپ و کل جنبش سبز٬ در انتخابات اگر تقلب نمیشد٬ موسوی رئیس جمهور میشد و بالاخره رهبر جنبش سبز به قدرت میرسید، نتیجتا قابل فهم است که مدافعان آن جنبش به این کلاهبرداری اعتراض داشته باشند. باز مشکل این چپ این است که برای کارگر و مردم محروم آن جامعه احمدی نژاد یا موسوی٬ هردو در تحمیل بردگی به طبقه کارگر و دفاع تا پای جان از سرمایه و حاکمیت آن کوتاه نخواهند آمد. لذا و به همین دلیل اگر میان رهبران جمهوری اسلامی علیه همدیگر کلاه برداری هم شده باشد٬ و اگر چپ ایران در این ماجرای احساس میکند که علیه اش کودتا شده است٬ این نه معضل طبقه کارگر است و نه فرقی به حال این طبقه میکند.

کمونیستها باید به زبان خود سخن بگویند

آنچه اشاره رفت بیان گوشه کوچکی از حال و وضع نیروهای "چپ" جامعه ایران از دریچه نگاه به جنبش دانشجویی است. در همین سطح بسیار روش است که سنگ دفاع از کارگر و کمونیست و بحث کمونیستها در دانشگاه٬ قالب و بهانه ابراز سیاست و افق طبقات دیگر به زبان و نام کمونیست است. مسلم است در اعتراض توده ای که مضمونا بیان اعتراض بخشی از بورژوازی ایران به سهم خود از قدرت و ثروت حاصله از استثمار طبقه کارگر است٬ توده های متوهم تنها به عنوان سرباز در جنگی به خدمت گرفته شده اند که خود منفعتی در آن ندارند.

پولاریزاسیون جامعه ایران و حقایق چند دهه گذشته٬ باید روش کرده باشد که جنبش کمونیستی طبقه کارگر تنها زمانی شانس موفقیت دارد٬ که به نام خود و زبان خود و در دفاع از منافع خود سخن بگوید. این حقایق و مباحثاتی که در این نوشته و در محدوده "جنبش دانشجویی" اشاره رفت٬ نشان میدهد که انقلابیون نیم بند و روشنفکران ناراضی طبقه بورژوا٬ دامنه انقلابیگری شان نهایتان از چارچوب سنت و سیاست بورژوازی خارج نمیشود. نق زدن و اعتراضات آنها به گوشه ای از جنایاتی که بر بشریت میرود٬ ربطی به نقد کمونیست از کلیت حاکمیت سرمایه ندارد.

دفاع جانانه این "چپ" از اعتراض بخشهای ناراضی سرمایه به سهم خود از سرمایه و سود٬ دفاع از جنبش سبز و تقدیس روح اعتراض و همزمان سانسور و قلم گرفتن اعتراض رادیکال نسل جوان کمونیست٬ جایگاه جنبشی و منافع روشن طبقاتی این چپ و جدایی و بی ربطی آن به جنبش اعتراضی طبقه کارگر و کمونیسم آن است. توده ها در خیابان و جنبش توده ها و تقدیس آن٬ ابزار و بهانه مردم پسند برای بیان منفعت اقشار بورژوا و خرده بورژوا است. دیدگاههای این چپ در مورد "جنبش دانشجویی" و الگوهایی که هر کدام بر آن انگشت میگذارند٬ بیان رابطه عمیق آنها با چپ خلقی ٥٧ ایران و پوپولیسم عمیق و ریشه دارد آن در میان این جریانات است. نقش این چپ در دانشگاه و جامعه و یا در میان طبقه کارگر با هر تاثیر کم و زیادی که داشته باشد٬ چیزی جز افزایش اغتشاش فکری و خاک پاشیدن بر چشم جامعه و طبقه کارگر و نسل جوان تحصیل کرده آن در دانشگاه نیست.

اما در دنیای واقعی علاوه بر بی ربطی این چپ به جامعه و کم تاثیری آن٬ تحریفات این چپ علیه نقش کمونیستها در دانشگاه و مشخصا دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب٬ بیشتر از هرچه مایه بیزاری نسل جوان از این چپ است. کمونیستهای واقعی جامعه٬ فعالین و رهبران طبقه کارگر و هیچ انسان آگاه و دردمندی نیست که به نقش ارزشمند دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب واقف نباشد و به آن به عنوان بخشی از تاریخ خود و صفحه ای زرین از تلاش صمیمانه نسل جوان خود نگاه نکند. این حقایق نشان میدهد که جامعه نیازمند نقد عمیق مارکسیستی به همه زوایای جامه سرمایه داری و بیان شفاف و روشن افق کارگری کمونیستی است. نشان میدهد که احزاب را با شعائر رنگین و ادعاهای آنها در مورد خود٬ نمیتوان شناخت. محک انقلابیگری کمونیستی جایگاه جنبشی و طبقاتی آنها است. کمونیستها باید به زبان خود سخن بگویند.

خالد حاج محمدی
٢٣ دسامبر ٢٠١٢