نقدی بر چپ پرو غرب ایران
مقدمه: امروز بر کسی پوشیده نیست که تحولات خاورمیانه بدنبال انقلاب مصر و تونس٬ در بقیه کشورها سرنوشتی کاملا متفاوت را طی کرده است. با دخالت نقشه مند دولتهای امپریالیستی٬ با جنگی که ناتو در لیبی راه انداخت و سرانجام با دخالتهای بعدی در سوریه٬ سیمای تحولات امید بخش در خاورمیانه کاملا عوض شد. امروز در سوریه نه تنها از هیچ تحول امیدبخشی خبری نیست٬ بلکه یک سال و نیم تمام است٬ سوریه به میدان یک جدا خونین میان دو جبهه ارتجاع و با دخالت مستقیم دولتهای امپریالیستی تبدیل شده است. آمریکا و متحدینش و همزمان روسیه و چین٬ به دو جبهه ارتجاعی شکل داده اند و بدنبال حل و فصل تناقضات بنیادی و جنگهای
اصلی تر خود٬ در بطن اوضاع سوریه هستند. هر کدام از طرفین با اتکا به متحدین داخلی و منطقه ای خود تلاش میکنند٬ منافع خود در خاورمیانه را با تحمیل تباهی بر زندگی مردم ستمدیده تامین و بر تحولات جهان امروز مهر خود را بزنند.
این نوشته تلاش دارد که جایگاه حزب کمونیست کارگری را در این صف بندی٬ مواضع کاملا پرو آمریکایی آن٬ ارجعیت منافع ملی به هر قیمت و بر هر چیز دیگر را به عنوان بخشی از هویت سیاسی و جنبشی این حزب و تقابل کامل آن در این کشمکش با هر نوع ترقیخواهی را نشان دهد. تلاش میشود با اتکا به سیاست این حزب و مباحثات آنها٬ نشان دهد که انقلاب مد نظر این حزب چیزی جز دخالت "بشردوستانه ناتو" و انقلاب ناتویی و امریکایی نیست. و سرانجام به اهمیت افشای این سناریو٬ زیانباری و ضدیت آن با مدنیت٬ و سناریوی سیاهی این راه حلها و اینگونه انقلابات و ضدیت آن با هر نوع تحول انقلابی را نشان دهد. همزمان تلاش میشود تزهای "سه جهانی" بخشی از چپ ٥٧ ایران را٬ در شرایطی کاملا متفاوت٬ از زبان چپ امروزی و لیبرال مدافع غرب، را بیان کند.
تحولات خاورمیانه ٬ ناتو و ناسیونالیسم پرو غرب ایرانی
تحولات انقلابی در مصر و تونس نه تنها بر خاورمیانه که بر کل جهان تاثیرات امید بخشی گذاشت. بررسی وضع کنونی در مصر یا تونس مورد بحث این نوشته نیست. اما با دخالت ناتو در لیبی و به قدرت رساندن مشتی مرتجع به عنوان دولت انتقالی، دولتی متشکل از وزیر دادگستری قذافی و تعدادی از روسای صاحب مقام و منصب دولت او٬ به اضافه تعدادی از مرتجعین قومی و مذهبی و عناصر سرویسهای اطلاعاتی غرب در لیبی٬ علاوه بر تفاوتهای اصلی میان مصر و تونس با لیبی٬ کلا پروسه تحولات انقلابی قیچی شد و مسیری دیگر پیدا کرد. این پروسه ای است که حزب حکمتیست خطر آن را هشداد داده بود. به این خاطر از همان روز اول دخالت ناتو و دول غربی در تحولات لیبی، اعلام موضع کرد، و آن را محکوم کرد. سناریو سیاهی که از جانب چپ خرده بورژوا ناراضی ایران، چپی که دیگر "طاقت اش طاق" شده است، مشخصا از جانب حمید تقوایی، نام انقلاب و تحولات امید بخش گرفت!
در لیبی علاوه بر اینکه با "انقلاب ناتویی" مورد دفاع حزب کمونیست کارگری٬ دو میلیون کارگر چینی و تایلندی و افریقایی فراری شدند٬ موقعیت به مراتب اسفباری به مردم تحمیل شده است. و انواع دارو دسته های قومی و عشیره ای و ارتجاعی به این جامعه تحمیل شده است. مشتی جنایتکار که هیچکدام از قذافی دست کمی ندارند بر شانه های ناتو و هوادارانش به نام "انقلاب" بر مسند قدرت نشسته اند و هر روز به بهانه ای شاهد کشتار مردم توسط این قبیله و آن جریان مذهبی و ... هستیم. اما با همه اینها تا جائی که به غرب برگردد٬ قذافی دیکتاتور مخالف آمریکا نمانده است و دیکتاتورهای دیگری از نوع ضد روسی و مطیع غرب به قدرت رسیده اند. مدافعان این نوع "انقلاب" لیبی٬ در حقیقت مخالفان دیکتاتورهایی هستند که در جهان دوقطبی غرب و شرق به قطب شرق وصل بوده اند و موافقان دیکتاتورهای غربی اند.
سوریه نیز بیش از ١٨ ماه است به میدان جدال دو جبهه ارتجاع امپریالیستی تبدیل شده است. در یک طرف این جدال دولت حاکم بشار اسد و روسیه و چین و ایران قرار دارند٬ و در طرف مقابل آمریکا و دول غربی٬ اسرائیل و عربستان سعودی و ترکیه و.. صف بسته اند. و در این میان جنگی فرسایشی و همه روزه را به میلیونها انسان دردمند تحمیل کرده اند. سرنوشت دهها میلیون انسان در سوریه امروز در گرو حل و فصل دعوای ابرقدرتهای روسیه و چین و امریکا٬ انگلستان و... و تلاش آنها برای سهم بری و دخالتگری شان در خاورمیانه است. در دل اتفاقاتی که در لیبی در جریان بود و امروز در سوریه در جریان است٬ جنگ دولتهای امپریالیستی و تقسیم مجدد قدرت در خاورمیانه و جهان رقم میخورد. آینده سوریه در پرده ای از ابهام است و زندگی مردم سوریه نه تنها مختل است٬ بلکه با افت و خیز جدال دولتهای فوق ارتجاعی رقم میخورد. در این جدال و به طرفداری از این یا آن جبهه ارتجاع٬ درست مانند سناریوی لیبی٬ چند دوجین از دولتها٬ گروهها و جریانات قومی و فاشیستی٬ ناسیونالیستی٬ مذهبی و عشیره ای حضور دارند. بخشی از ناسیونالیسم عرب که مخالف دخالت خارجی است و خواهان حاکمیت اعراب(بورژوازی عرب) بر کشورهای عربی است٬ علیه ناتو و حضور و دخالت آنها هستند. ناسیونالیسمی که مخالف اشغال عراق بود٬ خواهان سهم بیشتر و قدرت بیشتر بورژوازی کشورهای عربی است٬ خود را مخالف اسرائیل میداند و خواهان رابطه و دوستی با غرب است اما نه به عنوان نوکر بلکه به عنوان شریک.
حزب کمونیست کارگری هم در مورد لیبی و هم سوریه به نام دفاع از "مردم و انقلاب" در این صف بندی کنار ناتو ایستاده است. اجازه بدهید از زبان لیدر این حزب مواضع آنها را نگاه کنیم.
حمید تقوایی قبل از سقوط قذافی در مصاحبه ای تلویزیونی "در نگاه روز در باره لیبی" میگوید: "به نظرم من بطور خلاصه مردم در لیبی خیلی فعالتر٬ بخصوص در سطح یک مبارزه نظامی با نیروهای سرکوبگر عرض اندام کردند و به یک معنا کاملا به قدرت خودشان واقفند٬ اعتماد به نفس دارند٬ نقش تعیین کننده ای در اوضاع دارند و باید امیدوار بود و به احتمال زیاد هم اینطور میشود که مردم به سادگی نمی زارند این نقشه ها یا طرحهایی که از بالا به احتمال زیاد ناتو و غرب میخواهد درلیبی پیاده کند. من فکر میکنم خیلی بیشتر از مصر و تونس ما شاهد تداوم انقلاب در لیبی به این معنا خواهیم بود".
تقوایی بعد از سقوط قذافی در مصاحبه ای دیگر (در نگاه روز- درباره لیبی)٬ در مورد دخالت ناتو میگوید: "... در هر حال با هر نیتی که دخالت کرد از این نقطه نظر اجازه داد که انقلاب لیبی ادامه پیدا کند. ... در این مدت هم با بمباران هوائی، با کمکهای دیگری، ناتو علیه قذافی فعال بود. منتهی یک نکته مهم اینجا هست اینکه این نوع دخالتگری ها به هیچ وجه از نوع لشگر کشی به عراق یا افعانستان یا غیره نبود."
و خواننده چرا نباید تا اینجا قانع شده باشد که تکرار سناریو لیبی در ایران به کمک ناتو، فردا از جانب آقای تقوایی اینگونه و به این سادگی که این کیس با عراق و افغانستان فرق دارد، تطهیر نخواهد شد! و بمب های و تانک ها و موشک های ناتو و اسرائیل برفراز تهران اینگونه از جانب او و همرزمانش غسل تعمید داده نخواهند شد!
تقوایی علاوه بر اینکه مدافع دخالت ناتو است٬ بمباران هوایی و "کمکهای" دیگر ناتو را به عنوان دخالت مثبت و کمک به ادامه "انقلاب" در لیبی میداند. "کمکهای دیگر ناتو" جز بمباران و سازماندان و تسلیح هواداران ناتو، چه بوده است را باید از حمید تقوایی پرسید. هرچه هست٬ تسلیح گروههای قومی و عشیره ای در کنار بمباران و "کمکهای" دیگر ناتو اهرم "انقلاب" مد نظراین حزب است. نیروهای مسلح و مردم مسلح در لیبی در دنیای واقعی چیزی جز انواع گروههای قومی٬ عشیره ای٬ بخشی از حاکمین دیروز و دولت انتقالی که امروز بر مسند قدرت نشسته اند نبود و نیست. جالب است که میان انقلاب مصر و تونس که مردم ستمدیده و طبقه کارگر این کشورها ستون اصلی فقرات آن تحولات بودند و دخالت ناتو و "انقلاب" ناتویی در لیبی٬ حمید تقوایی مثل هر لیبرال پرو امریکایی طرفدار کیس لیبی است. با این توجیه که مردم (بخوان نیروهای طرفدار ناتو) مسلح اند! "انقلاب" مورد پسند این حزب در کیس لیبی، بیشتر از مصر و تونس "تداوم" یافته است. انصافا سران دول غربی٬ میدیای دست راستی بی بی سی و سی ان ان و... نیز با این حزب و لیدرش همنظرند. انقلاب در مصر و تونس با حضور اتحادیه های کارگری٬ با تاریخی چند ساله از اعتصابات کارگری در سوئز٬ محله٬ کافر الدوارو .. که مراکز کارگری زیادی را دارند و محل تمزکز بخش وسیعی از کارگران مصرند٬ و با حضور وسیع مردم و خصوصا با تحرکات وسیع در میدان التحریر٬ کل جبهه سرمایه و جریانات مختلف بورژوایی از قومی و ناسیونالیستی تا مذهبی و دولتهای امپریالیستی را عمیقا نگران کرد. دو روز قبل از رفتن حسنی مبارک وسیعترین اعتصابات کارگری در مصر شروع شد. در میان مردم مصر و طبقه کارگر مصر گفته میشد٬ طبقه کارگر به میدان آمد و مبارک را فراری داد. اعلام بی طرفی ارتش آمریکایی مصر٬ نقشه دقیق دول غربی و بورژوازی مصر برای مقابله و ایجاد امکان نگهداری سکان قدرت در دست ارتجاع در مصر بود. مردم در مصر و تونس اعتماد به نفس پیدا کردند٬ با امیدواری نیرو و توان متحد خود را تجربه کردند. مردم پوچی قدرتهای حاکم در مصر و تونس و تمام دولتهای کثیف منطقه را در مقابل اتحاد و اراده مستقیم خود تجربه کردند و برای اولین بار در تاریخ این کشور که حیات خلوت غرب بود٬ کارگران و مردم ستمدیده با قدرت خود دیکتاتور سی ساله مصر را از مسند قدرت پایین کشیدند و طعم پیروزی و انقلاب خود و اهمیت اراده و اتحاد خود را چشیدند. این یکی از بزرگترین دستاوردهای انقلاب مصر بود. سرانجام جدال صف انقلاب٬ صف طبقه کارگر مصر با دولت فوق ارتجاعی حاکم به هر جا برسد٬ این دستاوردها برای طبقه کارگر مصر و برای کل طبقه کارگر در جهان ارزشمند است و به سادگی قابل بازپس گرفتن نیست. و تا همین جا و تا زمانی که حمله ناتو و "انقلاب" ناتویی حمید تقوایی در لیبی راه نیفتاده بود٬ دنیا با امیدواری به تماشای مصر و تونس نشسته بود. دانشجوی انگلیسی و کارگران و نسل جوان مخالف دولت قومی مذهبی اسرائیل در اعتراضات خود شعار میدادند "مثل یک مصری راه برو". "انقلاب" مورد ستایش تقوایی در لیبی و دخالت ناتو و تبدیل لیبی به جنگ دارودسته های فوق ارتجاعی٬ و متعاقب آن ماجرای سوریه و تبدیل این کشور به میدان مانور دولتهای امپریالیستی٬ این پروسه و این خوشبینی در میان مردم انقلابی در منطقه و جهان را حاشیه ای کرد. اما حمید تقوایی و حزبش میان این تجربه و میان لیبی و دخالت مستقیم دول غربی و بمباران و به خانه فرستادن مردم معترض و حق طلب و تبدیل لیبی به میدان جنگ گروهای فاشیستی ٬ قومی و مذهبی٬ دقیقا مانند خود سران ناتو٬ طرفدار مورد لیبی است. اگر در انقلاب ٥٧ ایران٬ سی خرداد ٦٠ مقطعی است که ارتجاع اسلامی با کشتار وسیع٬ شکست کامل انقلاب ٥٧ را مسجل کرد٬ دخالت ناتو در لیبی نیز مقطعی است که دول امپریالیستی و دولتهای مرتجع منطقه٬ خطر پروسه انقلابات خاورمیانه را از سر گزراندند و مسیر آن را در جهتی که مهندسی کردند انداختند. و جالب است "مدافع" انقلاب ٥٧ ما٬ بعد از سی خرداد را مقطع تعمیق انقلاب نام بگذارد٬ کاری که حمید تقوایی و حزبش در مورد خاورمیانه کردند.
جنگ در سوریه٬ ارتجاع بشار اسد و جبهه "انقلابی" غرب
حزب کمونیست کارگری در مورد سوریه نیز مانند لیبی٬ جدال دو جبهه ارتجاع را جدال انقلاب و ضد انقلاب نام گذاشته است. در حقیقت جبهه ناتو و کل مدافعان آن به عنوان جبهه "انقلاب" و "انقلاب مردم" نام گذاشته اند. پایه اصلی بحث حزب کمونیست کارگری در مورد سوریه این است که٬ سوریه یکی از پایه های اسلام سیاسی و یکی از متحدین جمهوری اسلامی است. و بر این اساس عقیده دارند که "بعد از اسد نوبت خامنه ای" است٬ یا "بعد از اسد نوبت ایران است". حمید تقوایی میگوید:
"جنبه دیگر این است که در چند ماه اخیر بخصوص می بینیم دولت های غربی، نیروهایی مثل بخشی از ارتش اسد که از آن جدا شده و نیروهای اسلامی فعال شده اند. اینها فعال شده اند و همین الان این درگیری هایی که در دمشق هست، دیگر بصورت تظاهرات و باریکادبندی و قیام خیابانی نیست بلکه برخورد نیروهای مسلح است. این اتفاق در چند ماه اخیر افتاده و این هم خود بازتاب انقلاب مردم در میان بالایی ها و نیروهای ارتجاعی است. به هر حال برآیند کل این وضعیت به اینجا منجر میشود که بشار اسد سرنگون میشود و با سرنگونی اسد کاملا دور جدیدی در سیاست در سوریه و همانطور که شما گفتید در منطقه شروع میشود. تا آنجا که به سوریه مربوط میشود یک فضایی باز میشود که وضعیت جدیدی بوجود میاورد و آرایش نیروها عوض میشود. مردم سوریه نیروی اصلی و تعیین کننده در ایجاد این تحول بوده اند. (مصاحبه اصغر کریمی با حمید تقوائی: بعد از اسد نوبت حکومت اسلامی٬ انترناسیونال ٤٦٢)
دخالت دول امپریالیستی در سوریه و مشخصا دولتهای غربی و بسیج کردن انواع دارو دسته های عشیره ای٬ مذهبی از سلفی و القاعده ای تا اخوان المسلمین و تا بخشی از نیروهای حاکم مخالف بشار اسد که امروز همگی جبهه "انقلاب" تقوایی را تشکیل داده اند٬ حتی از چشم حزب کمونیست کارگری و رهبریش قابل پوشش نیست. حمید تقوایی خود اذعان دارد که امروز درگیریهای دمشق نه تظاهرات خیابانی و ... بلکه برخورد نیروهای مسلح است. در حقیقت جنگ دو جبهه ارتجاع در سوریه از کسی پوشیده نیست. دخالت جمهوری اسلامی به کمک دولت جنایتکار حاکم٬ دفاع روسیه و چین از این دولت و در جبهه مقابل بخشی از همکاران تا دیروز اسد و گروههای مذهبی و ارتجاعی و قومی به کمک آمریکا و عربستان و ترکیه و .. قرار دارند. و سوریه به میدان تاخت و تاز این دو جبهه تبدیل شده است. سناریوی سیاه به این مردم تحمیل شده٬ مردم سوریه٬ طبقه کارگر این کشور٬ کودکان و محرومین این جامعه بدست مشتی جنایتکار جنگی روزگارشان تباه شده. روزانه این مردم توسط دارودسته های بشار اسد یا ناتو به قتل میرسند و این حزب در این میان به عنوان مدافع یکی از جبهه های ارتجاع که جبهه ناتو است ایستاده. توجیه این سیاست ارتجاعی این است که بالاخره اسد میرود. حمید تقوایی قول میدهد که با رفتن اسد یک فضایی باز میشود و و وضعیت جدیدی بوجود می آید٬ لابد قولهای بی بی سی و مبلغین غربی را قبول کرده است. اصلا مهم نیست که چه کسی سر کار بیاید٬ رفتن اسد متحد جمهوری اسلامی کافی است و این حزب با سرکار آمدن اسدی آمریکای از خوشحالی در پوست نمیگنجد. اگر از اعتراض خیابانی خبری نیست(البته قابل دفاع بودن اعتراض خیابانی هم بستگی به اهداف آن دارد) و در دمشق جنگ میان این گروههای ارتجاعی در جریان است٬ دفاع شما از این جنگ جز ایستادن در کنار یکی از جبهه ها چیست؟ اینکه مردم سوریه از اسد و حکومت بحث متنفرند نمی تواند توجیهی برای حقانیت دادن به جبهه ناتو٬ به سلفی های عربستان٬ به انواع دارودسته های قومی و فاشیستی دیگر باشد. چرا نفرت بر حق مردم از حکومت فاشیستی بحث اسد٬ جواز کسب آب پاک ریختن به جنایات دولتهای به همان اندازه و حتی بیشتر جنایتکار٬ از آمریکا و عربستان تا اسرائیل و.. شده است. اسد میرود امید گروهای سازمان یافته توسط عربستان و آمریکا و ترکیه و... در دل جنگی است که مردم را خانه فرستاده اند و دست آنها را از هر تحولی کوتاه کرده اند٬ و تلاش میکنند با استفاده از استیصال و فقر و گرسنگی مردم شریف را بخرند٬ مسلح کنند و سرباز جبهه خود کنند. همین کار در عراق صورت گرفت٬ انواع مقتدا صدر مثل قارچ سبز شدند و نیرو اجیر کردند. در حقیقت رفتن اسد اگر هم تامین شود توسط آمریکا و متحدین مرتجع تر از اسد است و مردم کماکان و در نهایت برده حاکمیت اسدی دیگر خواهند بود. جبهه مردم٬ جبهه کارگر٬ جبهه قربانیان حاکمیت اسد و جبهه انسانیت در این جدال نمایندگی نمیشود. عوض شدن اسد به جای اسدی آمریکای٬ هر چند دل ناسیونالیسم پرو غرب ایرانی را خنک کند٬ تغیری مثبت به نفع مردم و تحولی حتی کوچک و مثبت در زندگی آنها نیست. چرا مردم سوریه٬ مردم متمدن جهان٬ طبقه کارگر و صف عدالتخواهی ضد کل این دو جبهه ارتجاع٬ باید هزینه جا عوض کردن رژیم جنایتکار اسد با رژیمی به همان اندازه جنایتکار و این بار متحد غرب بدهند؟ و چرا باید برای تئوریهای دست راستی یک من غاز پرو ناتویی این حزب ارزشی قائل شوند؟
اسد و خامنه ای و صدام و قزافی در ذهن و تجربه میلیونی مردم سوریه و ایران و عراق و لیبی، جنایتکار و دیکتاتور و سرکوبگر و "رفتنی" و قابل سرنگونی اند. امروز انداختنی اند! مردنی اند! تنها به زور اختناق و با تحمیل انشقاق عمیق به صفوف طبقه کارگر٬ سرپاهستند. دیکتاتورهای جدید قومی و مذهبی و مرتجعی که با این انقلابات ناتویی به قدرت میرسند، جریانات مرتجعی که حمایت بخشی از مردم را هم بهمراه دارند و بنام آزادی و انقلاب به قدرت میرسند، کسانی که مردم خاطره و تجربه زنده و مستقیمی از جنایات آنها ندارند، و بخشی از جامعه بدیده خوش بینی و توهم میخواهد به آنها فرصت حکومت کردن بدهد، لابد باید چون جمهوری اسلامی ایران سی سال به جامعه خون بپاشند تا جنبش سرنگونی آنها دوباره به میدان بیآید. این حداقل خسارت عروج آنها است.
حمید تقوایی و همه نوشته ها و گفته های این حزب بر این پایه است که اگر اسد برود٬ ایران تضعیف میشود. و لذا به عنوان مخالفان ولی فقیه در ایران٬ از هر دولت جنایتکار و از هر صف ارتجاعی که مخالف خامنه ای است٬ دفاع میکنند. در این تردیدی نیست که حکومت بشار اسد یکی از متحدین جمهوری اسلامی است. اما چرا دارودسته های مسلح شده توسط ناتو٬ عربستان سعودی و ترکیه و اسرائیل و... به همان اندازه ضد انسان و خطرناک نیستند؟ چرا مخالفت بر حق مردم و مخالفین واقعی سیستم استبدادی بشار اسد و حکومت بعث سوریه باید سرباز جبهه آمریکا و عربستان و ترکیه و... شوند و مثل حمید تقوایی و حزبش به آن دل ببندند؟ چرا قدرتگیری فردای آنها دقیقا مانند لیبی به همان اندازه حکومت فاشیستی اسد٬ برای بشریت خطرناک نیست؟ توجیه این حزب این است که چون "مخالف" جمهوری اسلامی هستند٬ و رفتن اسد جمهوری اسلامی را تضعیف میکند!! این پروسه مثبت است! این توجیه عمیقا ملی و ضد رژیمی گری سطحی هر روشنفکر بورژوای ناراضی است. این ارجعیت دادن "نفع ملت خود"٬ بر هر بخش دیگری از مردم جهان است. این اساس و پایه بینش طبقاتی تمام ناسیونالیستهای جهان است. تمام ناسونالیستها از کرد و ترک و فارس٬ بر این اساس در تاریخ خود با این دولت و آن دولت فاشیستی٬ دوست شده اند٬ جنگ و آشتی کرده اند. تاریخ احزاب ناسیونالیست کرد ایران و دوستی و دشمنی ها٬ جنگ و آشتی های مکرر آنها و بر اساس نیاز روز بسیار غنی است. تفاوتی میان روش انتخاب دوست و دشمن میان آنها و حمید تقوایی نیست. با این تئوری که هر ارتجاع و جنایتکاری٬ هر حکومت فاشیستی و هر دارودسته انسان کشی در صف مقابل بشار اسد باشد٬ یا مخالف ولایت فقیه باشد٬ دوست است و انقلاب این حزب را پیش میرد و در صف "انقلاب" است!
ناسیونالیسم پرو غرب ایرانی حاضر است حتی با تحمیل جنگی خانمانسوز توسط قطبهای امپریالیستی روسیه و امریکا و دولتهای جنایتکار متحدشان به مردم سوریه٬ به شرطی که در این جنگ متحدین روسیه و چین که جبهه اسد باشد شکست بخورند٬ از آن دفاع کند و در کنارشان با ژست دفاع از "انقلاب مردم" عکس بگیرد. مهم این است که حمید تقوایی و حزبش در این جدال٬ اطمینان حاصل کنند که ناتو پیروز است. بلاخره و از نظر این حزب پیروزی ناتو با هر نیتی که ناتو شرکت کرده باشد٬ پروسه انقلابشان را پیش میبرد!!
موضع این حزب کپی برداری از موضع مجاهدین است! همان موضع کنونی عبدالله مهتدی است. موضع این حزب و حمید تقوایی رهبرش٬ کپی موضع گروهای قومی کرد در جنگ خلیج و حمله آمریکا به عراق و کشتار ٨٠٠ هزار نفر از مردم عراق و دو میلیون زخمی از آنها است. موضع امروز حمید تقوایی حتی موضع عبدالله مهتدی در جریان جنگ خلیج نیست٬ بلکه موضع بارزانی و طالبانی در جریان ویران کردن عراق و تلنبار شدن چند صد هزار جسد کودک و پیر و مردم بیگناه عراق توسط دولت های غربی است. آنها بر همه این جنایات که علیه "ملت غیر کرد"٬ علیه "عربها" صورت گرفته بود٬ شادمان از غرب دفاع کردند٬! با این توجیه که صدام به زیر کشیده میشود و "ملت" آنها به نوایی میرسد. حمید تقوایی و حزبش نیز به اجساد لت و پاره شده کودکان در لیبی و سوریه خیره شده اند، و به انفجار بمبها و قتل و جنایت علیه مردم سوریه نگاه میکنند و شادمان از اینند که "انقلاب ناتویی" آنها شکفته است. توجیه این است که جمهوری اسلامی تضعیف میشود! اینکه در این پروسه مردم سوریه٬ طبقه کارگر سوریه و جامعه سوریه چه میشود٬ اینکه چند نسل بعدی با چه بشار اسد دیگری و اینبار از نوع آمریکایی آن طرف خواهند شد٬ معضل این حزب نیست. کودک و پیر و جوان سوریه٬ "ملت" خودی و ایرانی و مردم ایران نیستند٬ همچنانکه در عراق خونبارترین جنگ تاریخ و جنایت تاریخ به نام کشتن "عربها" و سهم بری ناسیونالیسم کرد توجیه میشد.
بشار اسد یکی از متحدین جمهوری اسلامی است و قطعا رفتن او موقعیت جمهوری اسلامی را تضعیف میکند. اما تا جائی که به طبقه کارگر ایران و مردم شرافتمند و به طبقه کارگر سوریه و مردم این کشور برگردد٬ رفتن بشار اسد زمانی بهبود حداقلی در فضای سیاسی و زندگی آنها تامین میکند٬ که سرنگونی حکومت سوریه به نیروی کارگران و مردم آزادیخواه و با اتکا به خودآگاهی و اتحاد آنها٬ و در دفاع از آزادی و رفاه آنها پیش برود. مسئله به سادگی این است که در فردای رفتن بشار اسد٬ موقعیت طبقه کارگر و مردم محروم سوریه بهبودی یافته باشد. رفتن بشار متحد روسیه و چین و جایگزینی بشار اسد ی متحد عربستان و ترکیه و اسرائیل و غرب٬ حتما برای آنها و متحدینشان دستاورد است٬ اما چرا باید با هزینه مردم سوریه پیش برود؟ و چرا باید مردم ایران به چنین اتفاقی دلخوش کنند و بر مصائب امروز مردم سوریه٬ برای موفقیت غرب در کنار ناتو و مجاهد و ناسیونالیسم پرو غرب و حمید تقوایی و ... کف بزنند؟
اجازه بدهید کمی از سوریه و وقایع آن فاصله بگیریم٬ فرض کنید این عربستان سعودی است که موقعیت کنونی سوریه را دارد. فرض کنید بعد از مصر و تونس٬ اعتراضاتی در عربستان صورت گرفته. دولتهای روسیه و چین از این اتفاق به عنوان فرجه ای برای کنار گذاشتن دولت سعودی به عنوان یکی از متحدین اصلی آمریکا دست بکار میشوند. روسیه فوری نیروهای شیعه مخالف دولت سنی حاکم را مسلح میکند٬ در میان عناصر حاکمیت تعدادی پرو روس و مخالف آمریکا را جمع میکند٬ همه سرویسهای اطلاعاتی و عناصر اجیر شده خود را در عربستان فعال کند و هواپیماهای آنها نیز ریاض را بمباران کنند. در اثر این اتفاق مردم معترض عربستان و مردم حق طلب به خانه ها فرستاده شوند و ریاض به جای تحرکات خیابانی به میدان جنگ نیروهای مسلح "دولت انتقالی" طرفدار شرق٬ روسیه٬ حماس و جمهوری اسلامی با دولت عربستان و نیروهای آمریکا تبدیل شود. حزب کمونیست فرضی در اسرائیل٬ این تحرکات و جنگ روسها و شورای انتقالی را انقلاب٬ و بمباران ریاض را کمک به رفتن آل سعود و کمک به ادامه انقلاب و علاوه بر این٬ تضعیف دولت فاشیستی اسرائیل بداند. این حزب شعار بدهد که بعد از آل سعود نوبت اسرائیل است و خواهان سیاست فعال علیه آمریکا شود. اگر لیدر حزب فرضی اسرائیل اعلام کند که دولت چین و روسیه٬ " با هر نیتی که دخالت کرد از این نقطه نظر اجازه داد که انقلاب عربستان ادامه پیدا کند. ... در این مدت هم با بمباران هوائی، با کمکهای دیگری، روسیه علیه دولت سعودی فعال بود." در چنین شرایطی آیا حمید تقوایی چنین حزبی را به عنوان سناریوی سیاهی٬ ناسیونالیستی٬ پرو روسی و... هزار بار محکوم نمیکرد؟ فرق چنین موضعی با موضع امروز حمید تقوایی و حزبش در مورد لیبی و سوریه چیست؟
و تازه رهبری این حزب و مصطفی صابر به عنوان رئیس دفتر سیاسی آن٬ با آب و تاب و افتخار٬ کل تحولات خاورمیانه را و از جمله انقلاب تونس و مصر را تاثیر گرفتن از جنبش سبز و اعتراضات به انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال ٨٨ ٬ نام گذاشته است! مصطفی صابر در نوشته خود٬ "خامنه ای پس از اسد" در انترناسیونال ٤٦٤ ٬ نوشته است:
" فراموش نباید کرد که وقایع سال ٨٨ (٢٠٠٩) یا در واقع انقلاب ناتمام مردم ایران بر علیه جمهوری اسلامی الهام بخش انقلاب تونس و مصر و آن وقایع طوفانی دو سال اخیر (از جمله همین انقلاب سوریه) شد که چهره جهان را تغییر داده است."
ما در مورد ماهیت بورژوائی و ضد کارگری "انقلاب" سبز و عروج جنبش بورژوا لیبرال ایران و عقب گردی که به طبقه کارگر و جنبش اعتراضی و انقلابی مردم در ایران تحمیل کرد٬ قبلا به تفسیر گفته ایم. اما این گنده دماغی چپ پرو سبزی که با بخشی از حاکمین دیروز جمهوری اسلامی٬ با نمایندگان جنبش بورژوازی لیبرال که خواهان اجرای تمام کمال قانون اساسی بودند٬ آتش بس اعلام میکرد٬ چه ربطی به انقلاب مصر و تونس دارد. جنبش "رای من را پس بده" و اگر پس داده بودند و موسوی رئیس جمهور شده بود٬ به مشروطه خود رسیده بود. کل ناسیونالیسم ایرانی٬ ایران و ملت ایران و تاریخ و فرهنگ ایرانی را به مانند آلمانی های قدیم٬ برتر میدانند. از احمدی نژاد و خامنه ای و رفسنجانی تا رضا پهلوی و کل ناسیونالیسم پرو غرب و تا سران جنبش سبز ٬ همین تئوری را دارند. کل جنبش سبز و رهبران و فعالین آن نیز میگویند٬ جنبش سبز ایران و ملت ایران پیش قدم بود و "عربها" هم از آنها یاد گرفتند! لطفا در نقل قول رئیس دفتر سیاسی به جای مصطفی صابر٬ امضای سازگارا٬ امصای کروبی٬ سازمان اکثریت٬ نوری زاده و.. را بزنید٬ هیچ اختلالی پیش نمی آید! آنها هم همین را میگویند. تزهای این حزب و رئیس دفتر سیاسی آن از سر ضد رژیمی گری و دفاع از هر ارتجاعی به شرط مخالفت با خامنه ای عملا آنها را در کنار عقب مانده ترین سنت ناسیونالیسم ایرانی٬ شونیسم ضد "عرب" قرار میدهد.
علاوه بر اینها٬ سوریه امروز به میدان جدالهای جدی دول امپریالیستی تبدیل شده است. دوره جهان یک قطبی به محض عروج پایان یافت. شکست آمریکا در عراق دیگر حتی برای متحدین این کشور در غرب٬ سوت پایان ژاندارمی آمریکا بود. امروز نه تنها قدرتهای اقتصادی در اروپا به میدان آمده اند٬ بلکه چین و روسیه و.. نیز عروج کرده اند. تقسیم مجدد جهان روی میز همه قدرتهای اصلی از شرق تا غرب قرار گرفته است. جدال امروز در سوریه در دنیای واقعی بر سر تعیین تکلیف اختلافات و جنگ این قدرتها و تلاش هر کدام برای سهم بری بیشتر و تحمیل دایره نفوذ خود بر قدرتهای حریف است. جدال قدرتهای امپریالیستی و تبدیل این کشور و آن کشور به میدان جنگ و دخالتهای ارتجاعی آنها٬ علاوه بر اینکه سناریوی سیاهی به مردم سوریه تحمیل کرده و زندگی و هستی آنها را به تباهی کشانده٬ عواقبی عمیقا مخرب بر جهان خواهد گذاشت. اینکه در نتیجه این دخالتگریها٬ در نتیجه این خودگماردگیها و این افسارگسیختگی ها٬ بشریت در خاورمیانه و در کل جهان دچار چه مصیبتی میشود٬ و چه عقب گرد سیاسی و فرهنگی را به بشریت تحمیل میکنند٬ مطلقا برای این حزب و رهبریش مسئله نیست. اینکه تا هم اکنون چه میزان وطن پرستی٬ جنگهای صلیبی٬ قومیگری و ناسیونالیسم و تعصبات مذهبی و نژادی و ترور و کشتار مردم توسط دارودسته های متعصب قومی و مذهبی رشد کرده است و چه انشقاق عمیقی در صفوف طبقه کارگر ایجاد کرده اند٬ حتی مورد اشاره هم نیست. اولین تاثیر این دخالتها تا هم اکنون و از ماجرای لیبی تا امروز٬ عقب راندن امیدواری وسیع در خاورمیانه و کل جهان به تحولات مصر و تونس بود. اولین تاثیرش عقب راندن رشد انقلابیگری و پس زدن روند "مد شدن" دوباره انقلاب در ذهنیت جامعه است.
این حزب در دنیای واقعی و در دل جدالی خونبار در لیبی و امروز در سوریه به عنوان بخشی از جنبش ناسیونالیسم پرو غرب٬ در کنار ناتو ایستاده است.
چپ لیبرال امروز و تزهای "سه جهانی" نوین آن
در این مدت شاهد موضع "ضد شرقی"٬ "ضد چینی و روسی" حزب کمونیست کارگری و رهبری آن هستیم. علاوه بر شعارهای "بعد از سوریه نوبت ایران است" و "بعد از اسد نوبت خامنه ای است"٬ خط مشی "باید علیه روسیه و چین سیاست فعالی داشت"، هم به سیاست این حزب اضافه شده است. در حقیقت این موضع مکمل و ادامه طبیعی موضع پرو آمریکای این حزب است. ضد قدرتهای شرقی بودن و محکوم کردن دخالتهای آنها٬ زمانی که دخالت غرب و حتی بمباران لیبی٬ نام کمک به ادامه انقلاب میگیرد٬ چیزی جز قرار گرفتن این حزب در کنار غرب نیست.
حمید تقوایی در مصاحبه با تلویزیون شان که متن کتبی آن در انترناسیونال ٤٦٥ آمده٬ بعد از اینکه اعلام میکند٬ "باید علیه روسیه و چین سیاست فعالی داشت"٬ میگوید:
".... در قبال انقلاب و تحولات سوریه دولت روسیه و بهمراه آن دولت چین در کنار رژیم اسد قرار گرفته اند."
"... بخصوص در منطقه خاورمیانه دولت روسیه در پی آنست که جلوی گسترش نفوذ غرب را بگیرد و اجازه ندهد دولتهائی نظیر سوریه تماما تحت نفوذ غرب قرار بگیرند"
اگر روسیه در پی آن است که جلو گسترش نفوذ غرب را بگیرد و نمیخواهد سوریه تحت نفوذ غرب قرار بگیرد٬ لطفا اعلام سیاست فعال شما علیه چین و روسیه٬ کجای این ماجرا است٬ چرا سیاست فعال علیه یکی؟! پس غرب و تلاش برای اعمال نفوذ خود بر سوریه و.. چه میشود؟ چرا سیاست فعال علیه روسیه و سیاست فعال در دفاع از آمریکا و ناتو؟ تقوایی ادامه میدهد:
"... تا آنجا که به مردم و نیروهای چپ و مترقی مربوط میشود روشن است که مردم سوریه کاملا علیه روسیه و چین هستند. مردم به عیان میبینند که بشار اسد با هلیکوپترهای روسی شهرها را بمباران میکند و رژیم اسد تماما به ارتش روسیه متکی است".
مگر در لیبی نه تنها مردم آن کشور٬ بلکه لیدر این حزب نمیدید که مردم توسط هواپیماهای ناتو بمباران میشدند؟ نکند بمبهای "هوشمند" ناتو فقط هواداران قذافی را میکشت و بقیه در مقابلش مصونیت داشتند؟!
تقوایی ادامه میدهد:
"... لذا این کاملا قابل تصور است که در صورت شکل گیری تحولات انقلابی در ایران روسیه و بدنبال آن چین به نحو جدیتری از جمهوری اسلامی دفاع کنند و کاملا در صف ارتجاع و ضد انقلاب قرار بگیرند".
حمید تقوایی فراموش کرده است که در انقلاب ٥٧ ایران٬ خمینی و ارتجاع اسلامی بر شانه های رسانه های غربی٬ بر شانه آمریکا و انگلستان و بقیه دول غربی علیه آزادیخواهی مردم٬ علیه فضای چپ٬ علیه اعتصابات کارگری و از ترس رشد چپ در جامعه به عنوان بهترین گزینه ضد کمونیستی به قدرت رسید. بقول منصور حکمت خمینی نه از نجف و سوار بر خر بلکه از پاریس و با پرواز انقلاب و کمک دول غربی، به ایران وارد شد!
بر خلاف ریاکاری حمید تقوایی و سوسیالیسم زرد آنها٬ بر خلاف چپ لیبرال امروز٬ اگر تحولی انقلابی در ایران بوقوع بپیوندد٬ نه تنها روسیه که کل بلوک" انقلابی" شان از امریکا تا بقیه محتدین امروز آنها٬ علیه اش از هیچ توطئه ای٬ از هیچ دخالتی و از هیچ جنایتی پرهیز نمیکنند. نه تنها این بلکه تحول انقلابی در ایران٬ جوانه زدن نطفه های انقلاب کارگری در ایران٬ طیف وسیعی از چپ لیبرال امروزی و بخش عمده اپوزیسیون امروزی جمهوری اسلامی، را در صف ضد انقلاب برای سلاخی انقلاب کارگری متحد میکند. و اگر کمونیستهای ایران٬ اگر رهبران کمونیست طبقه کارگر روی این حساب نکنند٬ اشتباهی تاریخی کرده اند. نمیتوان هم هوادارد "انقلاب ناتویی" بود و هم برای انقلاب کارگری کف زد.
مصطفی صابر در نوشته مورد اشاره "خامنه ای پس از اسد"٬ در انترناسیونال ٤٦٤ مینویسد: "با رفتن اسد متحدین بین المللی جمهوری اسلامی یعنی روسیه و چین نیز در موقعیت ضعیف تری برای تاثیر گذاری در خاورمیانه قرار خواهند گرفت."
فرض کنیم اسد سرنگون شد و دخالت روسیه و چین هم کاسته شد و به جای روسیه٬ دخالت آمریکا و کلا غرب افزایش یافت. از این ماجرا چه نصیب طبقه کارگر در سوریه و در کل خاورمیانه می شود؟ اینکه با رفتن اسد موقعیت روسیه و چین هم در خاورمیانه ضعیف خواهد شد٬ امری مسلم است٬ چین و روسیه از یک طرف و دول غربی هم در طرف دیگر این ماجرا هر کس دنبال بهبود موقعیت خود است. اما تضعیف روسیه و به جای آن تقویت موقعیت آمریکا و تلاش برای این٬ موضع رسمی آمریکا و عربستان و ناتو و ... است. مصطفی صابر و حمید و حزبشان آیا سخنگوی آنها هستند؟ چرا تضعیف روسیه و افزایش هژمونی آمریکا به نام منفعت مردم اسم گزاری میشود؟
دخالت روسیه و دفاع از بشار اسد از جانب این دولت بر کسی پوشیده نیست. اینکه مردم سوریه و هر انسان شرافتمندی علیه این دخالتگریها است٬ کشفی نمیخواهد. سوال این است که چرا نفرت مردم انقلابی از دخالتگری غرب در نگرش این حزب جائی ندارد؟ مگر مردم آگاه و انقلابی از دخالتگری آمریکا و عربستان و ترکیه و.. خیلی راضی هستند؟ مگر مردم کشتار و بمب گذاری باندهای مسلح اسلامی٬ سلفی و.. با پول عربستان سعودی را نمی بینند؟ مگر ناتو با بمبهای خود مدت مدیدی شهرهای لیبی را بمباران نکرد؟ چرا اینها محکوم نیست و نام کمک به "انقلاب" از جانب این حزب میگیرد؟ و دخالت روسیه٬ مورد نفرت است؟ مردم بکنار٬ چرا این حزب از دخالتگری ناتو و دولتهای مرتجع طرفدار ناتو خوشحال است و احتیاجی هم به اعلام هیچ سیاست فعالی نمیبیند؟ غیر از این است که ناسیونالیسم ایرانی مخالف حاکمیت مذهب و آخوند٬ جناح چپ رضا پهلوی٬ خود را هم جهت با آمریکا و ناتو میداند؟ غیر از این است که ناتو عامل پیشبرنده "انقلاب" مورد نظر این حزب نه تنها در سوریه که در ایران است. و غیر از این است که دخالت ناتو و بمب باران و مسلح کردن توسط ناتو٬ از نظر این حزب از اعتصابات کارگری مصر و ٥ سال اعتراضات کارگری که پایه انقلاب و تحرکات انقلابی مصر بود٬ و حضور صدها هزار مردم معترض در میدان تحریر٬ مهمتر و قابل ستایش تر است؟ مگر نه این است که این یکی جبهه غرب و متحد ناسیونالیسم پرو غرب ایران و آن دیگری پرو روس و متحد دولت روسیه است؟ اینجا است که دم خروس تئوری سه جهان چپ لیبرال ایرانی بیرون میزند.
ماجرا این است که حمید تقوایی و حزبش و رئیس دفتر سیاسی شان٬ به عنوان چپ لیبرال پرو غرب٬ به عنوان بخشی از یک جنبش تمام عیار ناسیونالیستی٬ آمریکا و کلا غرب را با خود متحد و هم منفعت میبینند. این حزب با هر اعتراض و انتقاد لفظی و نیم بند از ناتو و غرب٬ امروز با آنها هم منفعت و هم جهت و هم جبهه است. برای این حزب هر کس دشمن ایران "اسلامی" است٬ هر کس دشمن "آخوند" های حاکم است٬ دوست این حزب است. این حزب با سرمایه و قدرت آن مشکلی ندارد٬ مشکل آن با جمهوری اسلامی و حتی روبنای سیاسی آن در کلیت اش نیست٬ بلکه مشکلش درجه دیکتاتوری و نقش مذهب اسلام در این روبنا است. حتی با مذهب مشکلی ندارد٬ مشکلش با اسلام است نه حتی مذهب. پروژه سازمان ایکس مسلم این حزب که کل رهبریشان از جمله شخص تقوایی عضوش بود٬ با اتکا به فضای ضد اسلامی جریانات مذهبی از نوع مسیحی آن پایه گذاری شد. این حزب، مثل مجاهد، مخالف آخوندها است نه حاکمیت مذهب بر کار و زندگی و سوخت ساز اجتماعی – فرهنگی جامعه. و در دنیای واقعی مشکلی با حاکمیت سرمایه ندارد. نگاه این حزب به حاکمیت سرمایه در ایران٬ حاکمیت مشتی آخوند است به عنوان نماینده اسلام و نه نماینده سرمایه در این جامعه. کسانی که از نظر آنها "لیاقت" و "مدیریت" سازمان دادن اقتصاد و استثمار و ثروت اندوزی و .. را ندارند.
دیروز تضاد عمده برای این چپ مقابله با امپریالیست غرب بود، و در این راستا با مرتجع ضدکمونیستی چون خمینی به خاطر مواضع "ضدامپریالیستی" او متحد میشد و او را در صف خلق پذیرفته بود. و امروز اما تضاد عمده برای آن مقابله با شرق است! و فعلا و در دل این تحولات همراه ناتو و کل دول غربی علیه شرق٬ علیه روسیه و چین ایستاده است. فعلا دشمن عمده نه کل ارتجاع از شرق تا غرب٬ بلکه روسیه و چین است و لذا عملا با غرب و انواع متحدین مرتج آن، در یک جبهه، "انقلاب" پیکار میکند.
این تمام سناریو ست! هر کس دشمن دشمن من است٬ دوست من است. طبق انطباق اسلوب مائو در شرایط امروز، تضاد عمده خلق و امپریالیسم تازه پای روسیه و چین است! پس زنده باد اتحاد تاکتیکی خلق با امپریالیسم آمریکا، که تضاد با آن امروز عمده نیست! "نيو سه جهانی" های امروز ما، برای توجیه منافع بورژوازی ملی و متحد غرب در ایران، و رفع موانع رشد سرمایه در مدار غرب، امروز فقط جای دو ارتجاع را عوض کرده اند. باز ناچارا دست در کیسه مائو میبرند! تا بخشی از ارتجاع جهانی را متحد صف "انقلاب" اعلام کنند. همانطور که روز خودش در صف خلق شان در مبارزه با ضدامپریالیسمی که آن روز عمده تربود، یعنی آمریکا، با خمینی متحد شدند. چرا که نه! مگر نه اینکه همین تئوری راه رشد کاپیتالیستی در چین و پیشروی بورژوازی در این کشور را، بنام چپ و طبقه کارگر، باز کرد؟
تعیین سیاست طبق شرایط روز و اپورتونیسم عمیق این حزب بر کسی پوشیده نیست. این حزب در ٨ سال گذشته با هر جنبش ارتجاعی٬ با هر جریان قومی و ناسیونالیستی و مرتجع در میان مخالفان جمهوری اسلامی٬ هم جبهه و متحد بوده است. ماهیت جنبشها و اینکه ناسیونالیسم است یا فاشیست٬ آمریکائی است یا روسی مهم نیست٬ مهم مخالفت با جمهوری اسلامی و در حقیقت مخالفت با ولایت فقیه است. در این دو سال و تا امروز به عنوان بخشی از جنبش بورژوازی لیبرال ایران در یک صف ایستاد و اعتراضات به انتخابات را انقلاب نام گذاشت. با فخرفروشی و همساز با بورژوازی سبز در ایران، اعلام میفرمایند که تحولات مصر و تونس از ایران و جنبش "رای من را پس بده" الگو برداری شده است. همین آقای تقوایی، رسما با رهبران یک جنبش تا استخوان ضد کارگری و سیاه٬ با موسوی و کروبی٬ بنام طبقه کارگر، اعلام آتش بس داد! پیشتر هم، این حزب به هر تحرک اعتراضی حتی از نوع فاشیستی٬ قومی٬ ضد زن و ارتجاعی و کهنه پرست در خود ایران٬ اگر تنها علیه آخوند بوده٬ پیوسته است. تاکید میکنم این حزب به آن پیوسته٬ چرا که در دنیای واقعی عکس آن اتفاق نیفتاده است.
این حزب از تحرکات ناسیونالیسم ترک٬ از تحرکات هواداران پژاک و پ کا کا ترکیه در ایران٬ از گروهای قومی ال اهواز٬ هخا و... دفاع کرده است. زمانی که جلال طالبانی رئیس جمهور عراق شد و تعدادی از مردم ناآگاه و متوهم در سردشت شادی راه انداختند٬ این حزب به نام "مردم در خیابان" و در دفاع از آنها اطلاعیه صادر کرد. و امروز تز تضاد عمده و غیر عمده کمونیسم چینی و ضد شوروی دوره مائو و بعدا مائوایستهای ایرانی را٬ بعد از سه دهه از زبان حمید تقوایی و مصطفی صابر٬ برای توجیه ضدرژیمی گری بی محتوا و لیبرالی خود٬ به نام ضدیت با خامنه ای و ولایت فقیه تکرار میکنند. فعلا با ناتو و آمریکا و دهها جریان قومی و ناسیونالیستی از پژاک و حزب دمکرات و سازمان زحمتکشان و ال اهواز و ناسیونالیستهای ترک٬ همراه رضا پهلوی و... مدافع ناتو و انقلاب نوع ناتویی هستند و نگران توسعه طلبی روسیه و چین! فعلا برای حمید تقوایی و حزبش٬ تضاد با چین و روسیه به عنوان متحد احمدی نژاد و خامنه ای عمده است!
اینجا است که چپ پرو آمریکایی مخالف "حکومت آخوندی"٬ همراه رضا پهلوی به عنوان جناحهای راست و چپ یک جنبش٬ به عنوان راست و چپ ناسیونالیسم پرو غرب ظاهر میشوند و هر دو نگران توسعه طلبی روسیه و چین از آب در می آیند. رضا پهلوی نیز یکی از نگرانیهای این دوره اش٬ تبدیل ایران اسلامی به متحد روسیه و خارج شدن کامل از دایره نفوذ آمریکا است. او نیز خطر شرق را با تبلیغات کهنه جنگ سردی و ضد کمونیستی و ضد کارگری خود بیان میکند. با هر بیان و هر نوع درک و فهم این دو جریان٬ هر دو بخشی از یک جنبش ناسیونالیستی پرو آمریکائی هستند. جنشی که رفع موانع رشد بیشتر کاپیتالیستی ایران در مدار غرب، نهایت آمال و آرزوهایش است. یکی، رضا پهلوی، بستر رسمی است و دیگری اپوزیسیون چپ همان جنبش و گروه فشار آن!
انقلاب در ایران دو جنبش دو راه حل
انقلاب آتی ایران و نگاه به تحولات ایران و نقشه ها و آلترناتیوهای احزاب و جریانات سیاسی٬ یکی از مباحث داغ این دوره در سیاست ایران است. خود انقلاب و درک از آن در حقیقت به این بستگی دارد که نگاه به انقلاب از دید و منفعت کدام طبقه بررسی میشود. در پشت مفاهیم و واژه های انقلاب٬ سرنگونی٬ فروپاشی و ... از جانب احزاب و جریانات مختلف٬ منافع جنبشهای مختلف و طبقات مختلف اجتماعی خوابیده است.
در تاریخ معاصر ما شاهد انواع "انقلابات" و انواع سرنگونیها بوده ایم٬ از "انقلابات" و جنبشهای مختلف در شوروی سابق و شکل گیری طیفی از حکومتهای کنونی٬ از کودتاهای دولت آمریکا در آمریکای جنوبی و آفریقا و عوض شدن انواع دیکتاتورها٬ تا انقلاب ٥٧ ایران٬ انقلاب مصر و تونس و ... . در اثر بخش زیادی از این "انقلابات" حتی خودآگاهی مردم هم بالا نرفته است. بخش زیادی از این "انقلابات" نه تنها به منفعت مردم ربطی نداشته است٬ بلکه سرتاپا ارتجاعی و ضد کارگری بوده اند. لذا و از زاویه طبقه کارگر٬ هر "انقلابی" قابل دفاع نیست و وجود مردم در خیابان مطلقا و ابدا دلیل بر قابل دفاع بودن آن تحرکات نیست. جنایات قومی در رواندا و جنگ قبیله ای توسط مردم ناآگاه پیش برده شد. همه انقلابات پرو آمریکایی و ارتجاعی در شرق بر شانه مردم متوهم پیش رفته است. قدرت گیری نازیسم و پدیده هیتلر در آلمان نیز بر شانه های بخشی از کارگران و مردم متوهم آلمان پیش رفت. در جنبش سبز بورژوازی لیبرال ایران نیز مردم کمی شرکت نداشتند. شرکت مردمی که خود از کارگر تا بورژوا را در بر میگیرد و حتی شرکت کارگران در یک تحرک و در یک "انقلاب"٬ خودبخود جواز قابل دفاع بودن آنرا صادر نمیکند. تمام دولتهای جنایتکار تاریخ تلاش کرده اند٬ منافع خود را به نام مردم و حتی به نام منفعت طبقه کارگر با امکانات وسیع میدیایی به ذهنیت طبقه کارگر و مردم ستمدیده تبدیل کنند. کاری که در دل تحولات خاورمیانه و در دل دخالت دولتهای امپریالیستی در لیبی و سوریه در همین دوره اخیر اتفاق افتاده است.
امروز بخش عمده و اساسی نیروهای سیاسی اپوزیسیون٬ آنچه به عنوان "انقلاب" مد نظر دارند و آنچه آرزوی قلبی آنها برای جامعه ایران است٬ چیزی نیست جز تکرار سناریوی لیبی و دخالت "بشر دوستانه" ناتو در ایران. در دل تحولات خاورمیانه و نگاه به موضع و سیاستهای احزاب و جنبشهای مختلف٬ بیان الگوی آنها٬ انقلاب آنها و نوع سرنگونی آنها برای جامعه مشاهده میشود. تزهای سه جهانی حمید تقوایی و حزبش و تقابل با روسیه و چین و دفاع از دخالت ناتو٬ الگوی این حزب برای آینده ایران است. احزاب و جریاناتی که دخالت ناتو در لیبی و سوریه را با هر توجیهی٬ مثبت ارزیابی میکنند٬ نمیتوانند٬ تکرار این سناریو را برای ایران منفی بدانند.
ما در همین دوره و با توجه به تحولات خاورمیانه و دخالتگریهای امپریالیستی٬ و مشخصا با تجدید تخاصمات غرب با جمهوری اسلامی به بهانه اتمی٬ شاهد جزر و مدهای متعدد در اپوزیسیون بورژوایی ایران نیز بوده ایم. تب و تاب امید و نا امیدیهای آنها همزمان با تشدید و کاستن از تخاصمات غرب و جمهوری اسلامی بالا و پایین رفته است. میزان الحراره و تب "انقلاب" حمید تقوایی و حزبش همراه طیفی از احزاب و جریانات بورژوایی٬ همراه شدت تشنجات غرب با جمهوری اسلامی شدت گرفته و با کاهش آن خاموش شده است.
اکنون و درست زمانی که تحریم وسیع اقتصادی کمر طبقه کارگر ایران را شکسته٬ زمانی که تهدیدهای نظامی و تبلیغات جنگی٬ نگرانی جدی برای مردم ایجاد کرده٬ و زمانی که جمهوری اسلامی وسیعترین تعرض به معیشت طبقه کارگر و مردم ستمدیده با اتکا به تحریم و فضای جنگی را دامن زده است٬ طیف وسیعی از احزاب ایرانی از راست تا چپ٬ مشغول آلترناتیو سازی به جای جمهوری اسلامی هستند. مسئله به سادگی این است که امیدواری آنها٬ تب و تاب و انرژی آنها٬ نه از اعتراض طبقه کارگر و مردم و عوض شدن توازن قوا به نفع آنها٬ بلکه از دعوای غرب با جمهوری اسلامی و فشار غرب به بهانه اتمی و امکان دخالت ناتو میگیرند. تا جائی که به حزب کمونیست کارگری هم برگردد٬ اینها هم اسب خود را زین کرده اند تا با تکرار الگوی لیبی در ایران٬ سوار موج اعتراضی "توده ها" در خیابان و "مردم" مسلح در کوچه و بازار شوند و همراه موئتلفین خود٬ "دولت ائتلافی" خود را تشکیل دهند.
حزب کمونیست کارگری بدنبال درخواست خانم مینا احدی از رهبری این حزب و تعدادی از مقامات دست راستی دولت آلمان مبنی بر مطلوبیت انتخاب گزینه لیبی برای ایران٬ طی اطلاعیه ای در ٢١ مارس ٢٠١١ گفتند"...حمله نظامی نیروهای غربی از پیشرویهای بیشتر ارتش قذافی و بخصوص قتل عام مردم بنغازی بوسیله نیروهای قذافی جلوگیری کرد. ... در واقع جنگ کنونی میان نیروهای غربی و دولت قذافی یک نتیجه جانبی پیشرویهای انقلاب است؛ جبهه انقلاب باید از این شرایط برای پیشرویهای بیشتر و بزیر کشیدن قذافی و نظام سرکوبگر او استفاده کند".
انقلاب مورد نظر این حزب و بخش عمده اپوزیسیون جمهوری اسلامی میتواند به وسیله ناتو پیش برود. حمله نظامی به ایران٬ بمباران تهران و تبریز و شیراز و مشهد و سنندج توسط ناتو٬ از جانب این حزب و این اپوزیسیون٬ فردا با همین عنوان که از پیشرویهای نیروهای خامنه ای جلوگیری کرده است و صف انقلاب باید از آن استفاده کند٬ توجیه میشود.
دخالت غرب و تکرار سناریوی لیبی در ایران بدون تردید چیزی جز سناریویی به مراتب سیاهتر از عراق نیست. چنین سناریویی چیزی جز نابودی مدنیت در این جامعه٬ کشتار مردم نه تنها مستقیما توسط ناتو و جمهوری اسلامی٬ بلکه توسط انواع دارودسته های مذهبی و قومی و فاشیستی نیست. در این شرایط امکان برای رشد هر دارودسته فاشیستی٬ عشیره ای٬ قومی و مذهبی با اتکا به استیصال مردم ایجاد میشود. در چنین سناریویی که به نام "انقلاب" نه تنها از جانب میدیای دست راستی غرب که از جانب انواع گروهای ناسیونالیسی٬ از جانب امثال مجاهد و حزب کمونیست کارگری تبلیغ میشود٬ انواع مقتدا صدرها٬ میلوسویچها٬ مهتدی ها٬ پژاکها٬ مجاهدها و.. با اتکا به پول و امکانات غرب و با اتکا به استیصال و گرسنگی مردم٬ مثل قارج در جامعه رشد خواهند کرد. حزب کمونیست کارگری ایران و کل صف امیدوار به الگوی لیبی و سوریه٬ در چنین جنگ خونباری و همچنانکه در لیبی و سوریه نشاد دادند٬ در کنار ناتو خواهند ایستاد و با هر نیتی و شعار "چپ و سوسیالیستی"، عملا نیروهای خود را در خدمت اجرای اهداف پرسناژهای اصلی سناریو سیاه در ایران، قرار خواهند داد.
برای طبقه کارگر ایران و برای کمونیستهای جامعه ایران٬ هر تحول انقلابی در گرو حضور آگاه این طبقه٬ در گرو خودآگاهی این طبقه و تفوق بر انشقاق در میان طبقه کارگر است. بخشی از خودآگاهی طبقه کارگر شناختن دوستان و دشمنان خود٬ شناختن نیروها و جنبشهای سیاسی مختلف و شناختن سناریوهایی است که برای آینده ایران و زندگی ٧٥ میلیون انسان مهندسی میشود. شرط هر تحول انقلابی٬ شرط ممانعت از هر سناریوی سیاهی در این جامعه٬ آمادگی طبقه کارگر ایران٬ آمادگی کمونیستها این طبقه و رهبران و فعالین راستین آن برای بسیج نیروی طبقاتی خود در مقابل هر مخاطره ای است. این تنها ضامن ایجاد آینده ای انسانی و زندگی قابل تحمل برای بشریت در ایران است.
جواب هر کارگر آگاه به معضلات جامعه ایران و راه رهایی از بربریت سرمایه٬ انقلاب کارگری است. آلترناتیو ما جز انقلاب سوسیالیستی چیزی نیست. انقلاب کارگری باید سازمان یابد و این اساس فعالیت ما و کار هویتی ما است. انقلاب کارگری بر پایه کار عمیق کمونیستی٬ بر پایه تلاش برای خودآگاهی کارگران٬ بر پایه اتحاد طبقه کارگر و تفوق بر انشقاق عمیقی بنیان گذاشته میشود که به ما تحمیل کرده اند. اولین موئلفه در خودآگاهی طبقه کارگر٬ خودآگاه شدن به وجود خود به عنوان یک طبقه در مقابل طبقه سرمایه دارد و درک منافع مستقل خود از همه طبقات و اقشار دیگر٬ و اهمیت صف مستقل طبقاتی خود است. انقلاب کارگری بر این خودآگاهی متکی است و در گرو اتحاد کمونیستهای راستین طبقه کارگر٬ رهبران عملی کمونیست این طبقه و عروج متحد آنها با سیاست و پرچم طبقاتی خود است. جوانه های انقلاب کارگری بر دوش کمیته های کمونیستی کارخانه و محله به عنوان ستون فقرات اتحاد وسیع طبقه کارگر شکل میگیرد. انقلاب کارگری بدون اینها و بدون اتحاد کمونیستهای طبقه کارگر و رهبران آن در حزب کمونیستی این طبقه به عنوان ستاد رزمنده آن٬ و به عنوان حزب سیاسی و سازمان سراسری این طبقه٬ مطلقا در مقابل بورژوازی سازمان یافته و متحد و صاحب پول و ارتش و.. دوام نمی آورد. این پروسه ٬ پروسه یک جنگ واقعی٬ یک جنگ عمیق طبقاتی است. جنگی که سازمان آن متکی به اتحاد آگاهانه رهبران بانفوذ و آگاه این طبقه در کمیته های کارخانه و محله و.. است. جنگی که هر تحرک طبقه کارگر و هر تلاش این طبقه برای بهبودی در زندگی خود و برای کاستن انشقاق صفوف خود را به عنوان خشتی از ساختمان جامعه مد نظرش و قدمی در راه رهایی ارج میگذارد. سوسیالیسم تنها آلترناتیو و تنها جواب ما به جامعه سرمایه داری و به همه آلترناتیوهای بورژوائی دیگر است.