رضا مقدم در مصاحبه ای با محمد حسین مهرزاد از کادرهای آنها٬ که تحت عنوان "بحران منطقه و اوضاع جاری ایران"٬ در ٢٩ اوت صورت گرفته است، و مدتی هم بروی "یوتیوب" گذاشته است، به نکاتی پرداخته است که قابل توجه است.
در این نوشته من اساسا به سه موضوع در بحثهای رضا مقدم٬ خواهم پرداخت. موضوعات: یکم - "جنبش سبز و موضع مقدم آذرین"، دوم- "تحریم دول امپریالیستی" و بحث "پرو آمریکایی" رضا مقدم، سوم و بالاخره "نقد" رضا مقدم به لیبرالها٬ اصولگرایان در جریان اعتراضات دانشجویی! در مورد این قلم سوم، در مورد ریاکاری مطلق رضا مقدم و "فراموشکاری" او در باره هم جهتی جریان آذرین – مقدم با همان لیبرالها و اصولگریان در سرکوب چپ در دانشگا٬ خواهم پرداخت.
در این سه قسمت تلاش خواهم کرد یک بار دیگر به وضوح نشان دهم که چگونه رضا مقدم- ایرج آذرین٬ به عنوان بخشی از مدافعان سبز علیه طبقه کارگر ایستادند! چگونه و برخلاف ریاکاری کامل رضا مقدم٬ آنها راسا علیه چپ و کمونیستهای جوان نه تنها در کنار اصلاح طلبان و لیبرالها ایستادند٬ بلکه با استناد به اخبار سایتهای مرکز اطلاعات و زندانهای جمهوری اسلامی٬ در کنار همان مراکز سرکوب علیه کمونیستها سنگر گرفتند. با این مقدمه کوتاه وارد خود بحث خواهیم شد.
با "صف مستقل" به زیر پرچم ما خوش آمدید!
مصاحبه کننده در ادامه بحث خود در مورد جنبش جاری و ماهیت و اهداف آن٬ به جنبش سبز و شروع تحرکات سال ٨٨ میپردازد. رضا مقدم در جواب این سوال که٬ " به هر حال اتحاد سوسیالیستی کارگری از جنبش سال ٨٨ دفاع کرد و میگفت که توی این جنبش باید شرکت کرد٬ دخالت کرد٬ تاثیر گذاشت و به اصطلاح تلاش شود که آن جنبش را بر اساس منافع طبقه کارگر دنبال کنیم و در آن حضور داشته باشیم. این را چگونه ارزیابی میکنید"!
میگوید: "من مطمئن نیستم که میشه گفت ما از آن جنبش حمایت کردیم٬ ما از آن جنبش حمایتی نکردیم". در ادامه میگوید:" آن جنبش یک جنبش ضد دیکتاتوری بود٬ علیه به اصطلاح سیستم جمهوری اسلامی٬ علیه اختناق و دیکتاتوری و استبداد. ...هیچ جنبشی تو سرمایه داری خالص و ناب از روز اول با شعار٬ لغو مالکیت خصوصی راه نمی افتد. ....بنا بر این گفتیم٬ اگر طبقه کارگر نمیتواند به این جنبش و اعتراضات بی تفاوت باشد٬ که ما بی تفاوت نبودیم٬ مثل کسانی که میگفتند٬ اختلاف جناحها است اشکالی ندارد٬ ما بی تفاوت نبودیم به این جنبش و تلاش کردیم جنبش کارگران سوسیالیسم بی تفاوت نباشند و این را گفتیم که اگر جنبش کارگری تلاش کند٬ رهبری در این جنبش را به عهده بگیرد٬ هژمنی خودش را اعمال کند بر این جنبش٬ که گفتیم چه مراحلی دارد و چه نیازها و کارهایی...٬ از این اعتراضات به نفع خودش٬ به نفع طبقه خودش استفاده خواهد کرد برای آوردن آزادی که آنها به شکل دم بریده اش را توی چهارچوب قانون اساسی تازه خواستند٬ جنبش کارگری میتوانست آزادی واقعی را به این کشور بیاورد با هژمنی بر آن جنبش و بعد مسئله نان را هم حل کند."(تاکیدات از من است)
تا اینجا بحث بسیار روشن است که ادعای رضا مقدم مبنی بر عدم حمایت از جنبش سبز٬ بر اساس گفته های خودش پوچ است. جریان رضا مقدم – ایرج آذرین نه تنها از آن جنبش حمایت کردند٬ بلکه امروز و زمانی که خود رهبران و فعالین آن جنبش در بررسیهای خود اذعان دارند که جنبش سبز برای کارگر چیزی نداشت و به همین دلیل کارگران به آنها نپیوستند٬ آنرا ضد دیکتاتوری٬ علیه کل سیستم جمهوری اسلامی و علیه اختناق و استبداد میداند. بر اساس همین گفته های مقدم٬ آنها بعلاوه طبقه کارگر را فراخوان دادند که با صف "مستقل" خود زیر پرچم سبز به خیابان بیایند! معلوم نیست اگر جنبش سبز علیه سیستم جمهوری اسلامی٬ علیه اختناق و دیکتاتوری و استبداد بود٬ چرا رضا مقدم امروز در دفاع از آن لکنت زبان گرفته است؟! و میگوید از آن جنبش حمایتی نکرده اند!!
اما بر خلاف توجیهات رضا مقدم٬ این جریان همراه کل اپوزیسیون و همراه مدیای دست راستی مثل بی بی سی٬ نه تنها در کنار بورژوازی لیبرال ایران در یک صف ایستادند٬. بعلاوه به نام چپ و سوسیالیست، با رنگ و لعاب زدن به یک جنبش تا مغز استخوان ارتجاعی٬ به نام "ضد" کل سیستم جمهوری اسلامی و "ضد" دیکتاتوری که هنوز ورد زبان مقدم است٬ تلاش کردند طبقه کارگر را به عنوان سرباز به خدمت بخشی از بورژوازی ایران در آورند. رضا مقدم و یارانش در کنار جریانات دیگری که به نام "مدافع" کارگر٬ لباس چپ به تن کرده بودند٬ تلاش کردند به چشم طبقه کارگر خاک بپاشند، و کارگر را علیه منافع خود و در دفاع از صف مستقل بورژوازی لیبرال به خیابان بیاورند! توجیهات کودکانه آقای مقدم به نام "گرفتن هژمنی" یک جنبش ارتجاعی توست طبقه کارگر در دوره فوق٬ ابزار تحمیق و کلاه گذاشتن سر کارگر بود نه چیزی دیگر.
آقای مقدم معتقد است طبقه کارگر آزادی کامل میخواست و سران سبز آزادی سر و دم بریده!! و بر این اساس "طبقه کارگر" نزد آقای مقدم و جریانش بخش پیگیر آن جنبش، و رفسنجانی٬ موسوی٬ کروبی٬ خاتمی و خانم رهنور و... بخش ناپیگیر آن جنبش بودند! یک جناح جنبش سبز، که جریان مقدم – آذرین به نمایندگی از طرف طبقه کارگر باشد است که آزادی کامل میخواست و بقول مقدم مسئله نان را میتوانست حل کند! و جناح دیگر که رفسنجانی و موسوی و.. باشد، که آزادیهای محدود میخواستند بیآورند! به زبان روشن یعنی مقدم – آذرین، جناح چپ و کارگری جنبش سبز بودند، البته "متاسفانه" ضعیف! که زورش نرسید "هژمونی" خود را تحمیل کند.
اینجا کاری به چند و چون "آزادیهای" جناح راست جنبش سبز، و حل مسئله نان توسط جناح "چپش" که هیچکدام واقعی نیست ندارم. اما گفته رضا مقدم یک حقیقت را بیان میکند و آن اینکه آنها بخشی از همان جنبش و البته جناح چپ آن را همراه اقمار دیگر تشکیل میدادند و خاتمی و موسوی و... جناح راست آن. کل بحث ما بر سر احزاب سیاسی که چپ یا راست در جنبش سبز شرکت داشتند٬ همین بود که آنها بخشی از همان جنبش بودند. شرکت آنها و دفاع آنها از جنبش سبز نه از سر "اشتباه" و "لغزش" سیاسی و یا انتخاب "تاکتیک نادرست"٬ بلکه از سر منافع روشن طبقاتی و به عنوان بخشی از همان جنبش و البته به عنوان حداکثر جناح چپ همان جنبش بود.
آقای مقدم میگوید هیچ جنبشی در سرمایه داری خالص و ناب با شعار لغو کار مزدی به میدان نمی آید٬ این درست است. اما ظاهرا رضا مقدم متوجه نیست یا نمیخواهد متوجه باشد، که بحث بر سر خالص و ناب بودن یک جنبش عمومی و همگانی و نحوه حضور و شرکت کارگر در آن نیست. جنبشی که یک سر آن در نماز جمعه و سر دیگر آن روز قدس و عاشورای حسینی بود٬ جنبشی که اهداف و امیال آن اجرای قانون اساسی جمهوری اسلامی و باز گشت به دوره خمینی و اعتراض به یک "انتخابات" معین بود٬ جنبشی که تمام مراحل و روزهای آن را نمایندگان جمهوری اسلامی و جناحی از سرمایه٬ سران و رهبران و سخنگویان بورژوازی لیبرال ایران تعیین میکردند٬ با یک جنبش همگانی کاملا متفاوت است. بحث از یک جنبش همگانی مثل قیام ٥٧ ایران٬ یا تحرکات انقلابی در مصر و تونس نیست! صحبت در مورد یک جنبش خالص و ناب و تمام عیار بورژوایی و ضد کارگری است که توسط امثال رضا مقدم به نام انقلابی و ضد دیکتاتوری به خورد طبقه کارگر داده میشود. جنبش سبز و حامیانش، از موزیک های حمایتی آن تا صف مشتاقان جهانی برپایی "صندوقهای رای" توخالی از حق مردم، از اروپا تا آفریقا و آمریکا، فریاد میزدند که "رای من کو"! "رای من را پس بده"! این جنبش برای احقاق حق موسوی و کروبی و رفسنجانی بود! با انتخاب موسوی به پیروزی میرسید! و با پیروزی موسوی، و جابجایی احمدی نژاد با موسوی، جابجایی یک مهره منفور با یک مهره "پاستوریزه" که دست خانمش را هم میگیرد، به پایان و پیروزی میرسید. با سهیم شدن بخش قهر کرده بورژوازی حاکم در قدرت و ثروت، طبقه کارگر و مردم برای احقاق حق خود از موسوی و "اصلاح طلبان" این نمایندگان مرتجع بورژوازی لیبرال ایران٬ که توسط جنبش سبز و بخصوص چپ آن تطهیر شدند، باید دهها سال به این آقایان، وقت و فرصت جدید میدادند! باید طبقه کارگر و مردم، و چند نسل دیگررا ساکت و خفه نگاه میداشتند که اجازه دهید "دمکراسی" اسلامی تمرین شود! فرصت دهید محصولات انقلاب سبز و "اسلام سکولار"٬ محصولات بورژوازی لیبرال ایران٬ چند دهه فاجعه بیآفریند تا باز بالاخره روزی که "توهم همگان" بر اثر زیاده روی در اختناق و فقر بریزد! این جنبش چه ربطی به آزادی و آزادیخواهی محدود داشت! از جنس خود جمهوری اسلامی بود! حتی با به میدان آوردن صدها هزار و میلیونها نفر!
در جنبش ٨٨ ٬ رضا مقدم و یارانش٬ کارگران ایران را فراخواندند که در نماز جمعه رفسنجانی٬ عاشورای حسینی و روز قدس و مرگ منتظری٬ به عنوان لحظات مهم و تعیین کننده از تحرکات "انقلابی" و البته با "صف مستقل"، شرکت کنند. آنها به بخشی از ماشین فریب و پروپاگاند بورژوازی علیه طبقه کارگرتبدیل شدند و به خودآگاهی طبقه کارگر صدمه زدند. رضا مقدم این سیاست ضدکارگری، که در این چند سال و در دل جنبش سبز دنبال کردند، را عدم "بی تفاوتی" نام گذاشته است! در منطق این آقایان کارگرانی که اعلام کردند که این جنبش متعلق به ما نیست، کمونیستهایی که تلاش کردند طبقه کارگر را از چنگال فریب بی بی سی و سی ان ان٬ خاتمی٬ موسوی٬ رهنورد و کروبی، رها کنند و علیه کل این صف نگاه دارند، بی تفاوت و خانه نشین بوده اند! کسانی که تلاش کردند که از زندگی، رفاه و آسایش و برابری دفاع کنند، کسانی که تلاش کردند که صفوف خود را در دفاع از منافع خود متحد نگاه دارند، "پاسیو" بوده اند و گروه مقدم – آذرین و شرکا که زیر بیرق سبز جمهوری اسلامی "تعدیل یافته" و مدافع اجرای قانون اساسی شدند، فعال و دخالتگر؟!
تاریخ تمام جنبشهای ارتجاعی و ضد کارگری مملو است از تلاش بورژوازی و نمایندگان و سخنگویان آن برای کشاندن طبقه کارگر به میان صفوف خود، به عنوان نیروی جنبش خود. برای این کار حتی تشکلهای زرد کارگری تاسیس میکنند. امروز در تمام کشورهای اروپایی طبقه کارگر با "صف مستقل" و در اتحادیه های کارگری عملا به دنبالچه این یا آن جناح بورژوازی تبدیل شده است، و دست اش را از دخالت در ابعاد ماکرو، چه اقتصادی چه سیاسی، کوتاه کرده اند. نقش رهبری اتحادیه های کارگری در بخش اعظم کشورهای اروپایی در چند دهه گذشته مهار کردن جنبش اعتراضی طبقه کارگر در چهارچوب اعتراض و نارضایتی جناح چپ بورژوازی در این کشورها و غالبا به عنوان اهرم فشار سوسیال دمکراسی بوده است. همین امروز در انگلستان و توسط و از کانال رهبری اتحادیه های کارگری انگلیس٬ اعتراض طبقه کارگر با "صف مستقل و تشکل خود" و به نام این و آن بخش طبقه کارگر در خدمت حزب پارلمانی "کارگر" قرار میگیرد. و غالبا بیش از هرچیز به اهرم کمپین های انتخابات سیاسی بین احزاب پارلمانی مختلف بورژوایی، چپ و راست، تبدیل میشود، تا ایجاد کمترین بهبودی در وضعیت کار و زندگی طبقه کارگر در این کشورها!
امروز در ایران امثال آقای علیرضا محجوب و خانم جلودارزاده از خانه کارگر، تلاش میکنند در نقش رهبری اتحادیه های کارگری ظاهر شوند و از جنبش کارگری در خدمت جمهوری اسلامی به همان شیوه ای استفاده کنند، که دور قبل جناب مقدم - آذرین تلاش کردند در خدمت جنبش سبز استفاده کنند.
آقایان مقدم - آذرین در جنبش سبز تلاش کردند محجوبها و جلودارزاده های جنبش سبز باشند. با چنین نقشی٬ بحث از هژمنی در یک جنبش بورژوایی به نفع کارگر دیگر بسیار رندانه است.
تحریم و موضع پرو آمریکایی
در بخش دیگر از این گفتگو٬ رضا مقدم در جواب این سوال که: "تحریمها از طرف دولتهای قدرتمند غربی دارد اعمال میشود٬ از یک طرف دیگر اینها ادعا میکنند که چون جمهوری اسلامی غنی سازی را متوقف نکرده٬ قطع نکرده٬ این تحریمها ضرورت دارد٬ و بهر حال دودش دارد تو چشم مردم میرود. بهر حال مقصر اصلی کدام یک از اینها هستند؟" رضا مقدم میگوید:
"جفتشان". یعنی مسئول اعمال تحریمها به ایران هم دولتهای قدرتمند غربی هستند و هم جمهوری اسلامی. توجیه رضا مقدم این است که: "سوسیالیستها تحت هیچ شرایطی نباید از جمهوری اسلامی دفاع کنند٬ جمهوری اسلامی میخواهد قدرت اول منطقه باشد و این برای سرمایه ایران پول و نفع میبرد٬ جمهوری اسلامی میخواهد در منطقه نیروی اول باشد و این یعنی پول و سرمایه و حاضر نیست از این کوتا بیاید و غرب هم نمیخواهد در منطقه جمهوری اسلامی نفعی ببرد..."
این هم موضع "رادیکال" آقای مقدم! چنین موضعی عملا و رسما آب پاک ریختن بر سر قلدری دولتهای امپریالیستی است. اینکه سوسیالیستها در هیچ شرایطی نباید از جمهوری اسلامی دفاع کنند٬ چرا مجوزی شده برای دفاع از آمریکا و متحدین آنها؟ هیچ درجه از جنایتکار بودن جمهوری اسلامی٬ هیچ درجه از تلاش این حکومت برای سهم خواهی در منطقه٬ و هیچ درجه از تلاش برای ساختن بمب اتم و ..٬ نمیتواند توجیهی برای تحریم اقتصادی یک کشور ٧٥ میلیون نفره باشد که اولین قربانیان آن همان طبقه کارگری است که آقای مقدم سنگ دفاع از آن را به سینه میزند. با این توجیه فردا احیانا اسرائیل و یا آمریکا بمبی یا چهار موشک هم به ایران زدند٬ به قول رضا مقدم "جفتشان" مقصرند! مگر نه این است که ایران هم از منافع خود در منطقه دست بر نمیدارد و دولت اسرائیل و آمریکا هم این را نمیپزیرند! با این توجیه پرو ناتویی٬ تحریم کشور عراق که طبق آمار بیش از ٤٠٠ هزار کودک بدلیل نبودن ابتدایی ترین مواد دارویی٬ نداشتن شیر خشک و... جانشان را از دست دادند٬ و حمله به عراق و کشتار مردم این کشور توسط دولتهای غربی باز مقصر هر دو طرف بود. مگر نه این است که به قول آقای مقدم "سوسیالیستهای عراق نباید هیچ زمانی از دولت عراق "دفاع" میکردند"! معلوم نیست که محکوم کردن دول غربی در تحریم اقتصادی یک جامعه ٧٥ میلیون نفری٬ به هر بهانه ای٬ و گرسنگی دادن دهها میلیون کارگر آن جامعه٬ چرا دفاع از جمهوری اسلامی است. مگر نه اینکه دولت عراق کویت را اشغال کرد و از قدرت و سرمایه سهم بیشتری خواست! با این موضع در جنگ ویتنام٬ در بمباران ناکازاکی و هیروشیما٬ در تحریم و سرانجام بمباران عراق که در همه این موارد طبقه کارگر و مردم شرافتمند در دنیا٬ سوسیالیستها و کمونیستها در کشورهای مختلف به قلدری و نسل کشی دول امپریالیستی و مشخصا دولت آمریکا اعتراض کردند٬ اشتباه بوده است. به این دلیل ساده که در هیچکدام از اینگونه اتفاقات به قول آقای مقدم "جفتشان" را محکوم نکردند! و امروز اگر اسرائیل مردم محروم فلسطین را هم بمباران کرد٬ باز نباید اسرائیل را محکوم کرد و باید علیه "جفتشان" اعتراض کرد!
آقای مقدم در این موضع سطحی و ضدرژیمی پوچ و به ظاهر رادیکال٬ اینکه غرب به نام مخالفت با جمهوری اسلامی٬ نان مردم و دارو و شیر کودکان را گرو گرفته است، توجیه میکند. و در این میان مهم نیست که قربانی این جنایت نه جمهوری اسلامی بلکه اکثریت مردم محروم و طبقه کارگر ایران است. ظاهرا آقای مقدم نمیفهمد که امروز به بهانه تحریم٬ جمهوری اسلامی و هر صاحب سرمایه ای٬ اعتراض طبقه کارگر را علیه اخراج و بیکارسازی و گرانی و فقر٬ به نام اینکه تحریم شده ایم، ساکت میکند و طبقه کارگر را خلع سلاح خواهند کرد. مقابله و مخالفت با جمهوری اسلامی، نمی تواند مجوزی باشد برای دفاع از سیاست های میلیتاریستی و امپریالیستی که با تحریم وسیع و به بهانه مخالفت با جمهوری اسلامی نان مردم و طبقه کارگر را گرو گرفته است. این یعنی دفاع از سیاست دولتهایی که میخواهند با گرسنگی دادن به مردم٬ با تحمیل استیصال کامل به طبقه کارگر و همه تهیدستان آن جامعه٬ امکان عصیان مردم را فراهم کنند. تا شاید در نتیجه عصیان مردم گرسنه و عاصی٬ غرب بتواند آنها را در خدمت اهداف خود به کار گیرد. مخالفت با جمهوری اسلامی چرا باید دولتهای امپریالیستی را از زیر تیغ نقد و نفرت عمومی خلاص کند؟
سرکوب سوسیالیسها در دانشگاه٬ صبح بخیر آقای مقدم
در این میان از همه چیز تماشایی تر، ریاکارانه تر و فرصت طلبانه تر موضع "اعتراضی" امروز رضا مقدم به همکاری اصلاح طلبان و لیبرالها در سرکوب سوسیالیستها در دانشگاه است. رضا مقدم در جواب این سوال که آیا در دل جنبش ٨٨ و اینگونه جنبشها کارگران و جریانات اصلاح طلب و لیبرال نمیتوانند اتحاد عملی ویا همراهی داشته باشند٬ میگوید:
" طبعا همراهی نمیتواند وجود داشته باشد. چون اینها٬ میشه مواردی را ذکر کرد٬ بطور فاکت در مقالاتشان٬ در نشریاتشان٬ اینها از انقلاب و سوسیالیستها بیشتر از ارتجاع میترسند. عملا اینجوری است. شما به یاد دارید که وقتی دانشجوها در تهران تظاهرات کردند و معلوم شد که اینها متعلق به جناح چپ هستند٬ و در دوره احمدی نژاد بود٬ این اصلاح طلبهای دولتی بودند که پریدند جلو و بی طاقتی نشان دادند و به وزارت اطلاعات گفتند٬ تو چرا نمیزنی اینها را٬ یکی از آنها علوی تواب بود. احساس نگرانی میکردند که شاید وزارت اطلاعات دارد سهل انگاری میکند در زدن سوسیالیستها..." (تآکیدات از من است)
آقای مقدم و جریان متبوعش بر عکس ادعای کذایی کنونیش در کنار همان لیبرالها و اصلاح طلبان حکومتی علیه کمونیستها در دانشگاه از هیچ تلاشی دریغ نکردند و از همان زمان به عنوان جریانی نئوتوده ای در سیاست ایران معروف شدند. لیبرالها و اصولگرایان زمانی که فهمیدند فضای اعترضی در دانشگاه علیرغم تلاش تشکلات دست ساز جمهوری اسلامی٬ عملا دست سوسیالیستها است٬ علیه آن در کنار مرکز اطلاعات و ارگانهای سرکوب ایستادند و بقول رضا مقدم از سهل انگاری مرکز اطلاعات و حراست و... شاکی بودند که چرا کمونیستها را سرکوب نمیکنند. و زمانی که جریان آذرین و مقدم بر اساس "فاکتهای" مرکز اطلاعات و بر اساس ادعاهای همان لیبرالها و اصولگرایان مورد اشاره رضا مقدم٬ که میگفتند این دانشجویان حکمتیست هستند ٬ وقتی گزارشات پراکنده شکنجه گران و ادعاهای آنها توسط خود آن مراکز و سایت آنها (داب تهران) پخش شد٬ بی هیچ شائبه ای در کنار همان مراکز علیه سوسیالیستها سنگر بستند و به عنوان شاهد ادعاهای آن مراکز ظاهر شدند. رضا مقدم یادش رفته است که فراتر از لیبرالها و اصول گرایان٬ زمانی که دهها فعال دانشجویی در زندان و زیر شکنجه بودند٬ جریانش نه تنها پرونده امنیتی برای آنها به عنوان حکمتیست ساختند٬ بلکه اسلحه را نیز به پرونده های آنها اضافه کردند.
همه به خاطر دارند که در آن زمان در نوشته بی امضایی در سایت "تریبون مارکسیستی" کل این ادعاهای مرکز اطلاعات علیه دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب درج و تائید شد. جناب آذرین و مقدم همه پرونده سازیها و ادعاهای وزارت اطلاعات را بعنوان فاکت "تشریح" میفرمودند! کاری که از جانب تعدادی زیادی از مخالفان جمهوری اسلامی تقبیح شد. سایت کذایی فوق متعلق به همین آقایان و روی سرور کومه له بود، اگر امروز طبق مقتضیات روز آن را حذف نکرده باشند! در آن زمان روابط "حسنه ای" میان کومله و این جریان برقرا بود و کومه له عملا در این عمل شنیع آقایان مقدم – آذرین، به تناسب امکانات فکریش شراکت داشت.
آقای مقدم ظاهرا فراموش کرده است، یا مصلحت روز ایجاب میکند که خود را به فراموشی بزند که علاوه بر کار پلیسی جریانش علیه کمونیستها در دانشگاه٬ زمانی که وزارت اطلاعات ادعا کرد که دانشجویان دستگیر شده حکمتیست هستند و حکمتیستها در اعتراضات دانشگاه دست داشته اند٬ تمام مطالب مربوط به اعتراضات دانشجوی از سایتها آنها و کومه له برداشته شد. فراموش کرده است که همزمان و بلافاصله موجود ناشناسی بنام "دانشجویان سوسیالیست"، کشف شد و علیه دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب شروع به پرونده سازی کردند!
ما در همان زمان، در اطلاعیه ای تحت عنوان "دریغ از یک جو شرف"، علیه اقدام پلیسی آقایان آذرین- مقدم هشدار دادیم. جهت اطلاع خوانندگان این اطلاعیه را به عنوان ضمیمه، در انتهای این مطلب میآورم.
رسوایی و فضاحتی که جریان آذرین- مقدم در جریان عروج چپ در دانشگاه به بار آوردند، فراموش نشدنی است. حمله وقیحانه این جریان و اتکای آنها به اطلاعات کسب شده به زور شکنجه در زندانهای جمهوری اسلامی برای ساختن پرونده علیه دانشجویان چپ، و ظاهر شدن به عنوان شاهدان مراکز پلیسی علیه کمونیستها زندانی٬ شنیع تر و شرم آور تر از آن است که رضا مقدم به این سادگی بتواند آنرا از اذهان پاک کند.
واقعیت این است که جریان آذرین - مقدم، با دوم خرداد متولد شد! با تئوری های لیبرالی ایرج آذرین مبنی بر اینکه٬ جامعه ایران برای سوسیالیسم هنوز به اندازه کافی صنعتی نیست، پاگرفت. جریانی که به تدریج تلاش کرد به عنوان بخشی از سخنگویان و روشنفکران بورژوا در میان طبقه کارگر، پشت تئوریهایی چون "صف مستقل" طبقه کارگر، این طبقه را برای کمک به رشد سرمایه و صنعتی شدن و در خدمت این یا آن جناح بورژوازی به میدان ببآورد. طی چند سال فعالیت فشرده آنها، طبقه کارگر و کمونیست ها در ایران متوجه محتوا و مفهوم ریاکارانه "صف مستقل" آقایان را، در پراتیک مبارزاتی و در دل تحولات سیاسی جامعه ایران، متوجه شدند!
تلاش آنها در دفاع از جنبش سبز٬ تقلای آنها برای فریب طبقه کارگر به نام "صف مستقل" زیر بیرق بورژوازی لیبرال٬ و همزمان قرار گرفتن آنها در کنار جناح اصلاح طلب و لیبرال و مراکز پلیسی علیه کمونیستها در دانشگاها، لکه ای بر پیشانی این جریان حک کرده است که با رندی و زیرکی آقای مقدم پاک شدنی نیست. معیار حقیقت برای طبقه کارگر و کمونیست ها، نه لفاظی ها و قلم فرسایی های "زیبا" و پیچیده در زرورقهای رنگین، که پراتیک و واقعیات ابژکتیو است.
خالد حاج محمدی
١٨ نوامبر ٢٠١٢
٭٭٭٭٭٭٭
دریغ از یک جو شرف!
اخیرا وبلاگی به نام "تریبون مارکسیسم" اقدام به یک پاپوش دوزی و توطئه چینی رسمی پلیسی علیه دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب زندانی و در آستانه محاکمه کرده است. این وبلاگ در نوشتهی بدون امضائی تحت عنوان "وضعیت فعلی و گام های ضروری (نکاتی در مورد جنبش دانشجویی و چپ)، دانشجویان دستگیر شده را اعضای حزب حکمتیست و گارد آزادی معرفی کرده است و از آن بدتر اسلحه و اقدام مسلحانه را هم روی پرونده آنها گذاشته است. انتشار چنین هجویات و مزخرفاتی از جانب دستگاه های اطلاعاتی رژیم، دست راستی های متشکل در دانشجویان لیبرال و دفتر تحکیم وحدت نه اولین بار است و نه آخرین بار خواهد بود. آنچه دراین میان تاسف آور است این است که این وبلاگ خود را به افراد و خط مشخصی در اپوزیسیون (ایرج آذرین و رضا مقدم) منتسب میکند.
ما یک هفته منتظر ماندیم تا ایرج آذرین و رضا مقدم خود را از این افتضاح کنار بکشند. آنچه تکان دهنده است این است که این کار انجام نشد و از آن بدتر سایت "اخبار روز" اقدام به انتشار این لجن نامه پلیسی کرد. شاید انتظار فاصله گرفتن آذرین و مقدم از چنین پاپوش دوزی هائی انتظار بیجائی بوده است. شاید این ادامه منطقی کار کسانی است که همین چند ماه پیش علنا و رسما در نشریه خود، به دروغ، ما و همین کمونیست های ایران را به چشم دوختن به دلار آمریکا و شِـکِـل اسرائیل متهم کردند و برای همه ما پاپوش امنیتی دوختند. اما صبر کردیم و واقعا اشتیاق داشتیم که این دو، خود را از این اتهام بتکانند. علی رغم اینکه به آنها تذکر هم داده شد، این کار را نکردند! در یک جمعبندی اولیه از ۱۳ آذر گفتیم که یکی از درسهای این حرکت این بود که بار دیگر نشان داد که چقدر وجدان و شرافت، طبقاتی است. اما ابعاد این بی وجدانی برای ما هم تازه بود.
سال گذشته، ما در اعلامیه ای تحت عنوان "پرووکاتورها را باید ایزوله کرد" نسبت به بار امنیتی برخورد هائی که دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب را به حزب حکمتیست منتسب میکرد هشدار دادیم و از همه سازمان ها وجریانات سیاسی و سایت ها و نشریات خواستیم كه اجازه ندهند از امکانات آنان برای نا امن کردن انسانیت در ایران استفاده شود. متاسفانه امروز این وبلاگ و پیشکسوتان فکری و سیاسی آن و همینطور سایت "اخبار روز" مبلغ افكار و اعمالی شد ه اند كه زندگی و حرمت بهترین فرزندان مردم را نشانه گرفته و زیرضرب اتهامات پلیسی قرار داده است.
نویسنده این وبلاگ "تریبون مارکسیسم" به قُبح كار خود واقف است، از معرفی خود و قبول مسئولیت وظیفه ای كه برعهده گرفته است سر باز زده است. ایشان دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب را شكست خورده اعلام كرده و رهبران و فعالینش را ناقهرمان، ریاكار و ماجراجو مینامد و از توده دانشجویان میخواهد كه به رهبران خود اعتماد نكنند. برای توجیه این موضع سیاسی، ایشان به رهبران این حرکت اتهام وابستگی به حزب حکمتیست را میزند. اما به این هم اکتفا نمی کند و اسلحه ای را که اطلاعات رژیم به زور شدید ترین شکنجه ها و تفتیش همه امکان رفت و آمد این دانشجویان از اهواز و شیراز تا تهران و سنندج و مریوان، نتوانست وارد پرونده آنها کند و برایشان پاپوش مبارزه مسلحانه بدوزد، به نام ایرج آذرین و رضا مقدم روی پرونده آنان گذاشته است.
واقعا باید پرسید شما منقد هستید یا دستیار دادستان اسلامی؟ چه وظیفه ننگینی! واقعا هرکدام از دانشجویان قهرمانی که این دوره چپ را مجددا روی صحنه سیاست ایران گذاشتند، کسانی مانند علی کانتوری و فرهاد حاج میرزائی که هنوز در زندان هستند در مقابل تعرض این ناقهرمانان زبون چگونه باید از خود دفاع کنند؟ جز همانگونه که در مقابل بازجو های وزارت اطلاعات کردند؟
کسانی که به چنین روش هائی دست میبرند نه کمونیست هستند، نه سیاسی و نه منتقد. پروکاتور پلیس هستند. باید قرنطینه شوند، باید تحریم وایزوله گردند.
در این رابطه انتشار مجدد هشدار سال گذشته ما خالی از فایده نیست.
حزب کمونیست کارگری ـ حکمتیست
٢٤ مه ٢٠٠٨ـ ٤ خرداد ٨٧