در دنیایی كه تقریبا همه دولتهای بزرگ و كوچك جهان جز اسرائیل رسما اعلام میكنند که خواهان جنگی همه گیر نیستند، بخش اعظم دولتهای غربی برای جنگی همه گیر خود را آماده میكنند. این حقیقت مستقل از اینكه این دولتها چقدر وارد این ریسك بشوند و چنین تصمیم غیر مسئولانه، غیر عقلانی و ماجراجویانه و خطرناكی را بگیرند یا نگیرند، عملا جهان را وارد دوره ای حساس و پر مخاطره كرده اند. بهانه تحریكات و تحركات نظامی دول غربی در خاورمیانه مقابله با "گروههای اسلامی و دفاع از خود" و اما و اصل ماجرا و در سطح جهان، "خطر حمله روسیه" به اروپا و جهان غرب است، خطری كه در دنیای واقعی هیچ نشانه ای از آن و هیچ مبنایی ندارد. بی پایه بودن این خطر و ادعاهای دروغین دولتهای غربی مبنی بر "حمله" روسیه، دلیل بر ندیدن و چشم پوشی از ماجراجویی های نظامی سیاستمدارن غربی نیست. تحركات این دوره بر متن نه تنها شكست سیاست میلیتاریستی غرب كه در دل فروپاشی اخلاقی، سیاسی، فرهنگی و بن بست های بزرگ و همه جانبه این دولتها و همزمان بن بست و بی جوابی سیستم كاپیتالیستی، به معضلات جهان امروز است.
میلیتاریسم و ماجرجویی نظامی غرب
جنگ در اوكراین با فشار و ماجراجویی دولتهای غربی و زلنسكی و مشتی سیاستمدار شارلاتان و غیر مسئول ادامه دارد و مردم اوكراین مستقل از لطمات بزرگ اقتصادی، افزایش فقر و محرومیت، تلفات انسانی بزرگی داده اند. ارتش این كشور فلج شده و از حفظ وضع وخیم كنونی هم در جبهه های جنگ ناتوان است. شكست اوكراین برای خوشباورترین و متوهم ترین سیاستمداران غربی و آتش بیاران معرکه جنگ، امری مسجل است. راس دولت و ارتش این كشور تحت تاثیر این وضع به هم ریخته است، نیروهای نظامی باقی مانده روحیه باخته اند، امكانات عملی ادامه جنگ با همه كمكهای دولتهای غربی ناممكن است، فرار سربازان از جبهه هر روز بیشتر میشود، بسیج نیرو برای تامین نیازهای جنگ با مقاومت جدی مردم طرف است و متوسط سن نیروهای نظامی بیش از ۴۵ سال است. با این اوضاع دولتهای غربی و در راس آنها امریكا و انگلستان همراه زلنسكی به عنوان عروسك بازی آنها، تصمیم دارند تا آخرین نفر از مردم اوكراین و هزینه كردن جان آنها به این جنگ ادامه دهند.
از طرف دیگر نسل كشی اسرائیل در فلسطین ادامه دارد. علیرغم ویرانی نوار غزه و كشتار وسیع از مردم و نابودی همه زیر ساختهای اقتصادی و امكانات زیستی و غیر قابل سكونت كردن نوار غزه، علیرغم بیش از ۳۷ هزار نفر كشته و حدود ۷۰ هزار زخمی و چندین هزار جنازه زیر خاك مانده، خاتمه دادن به جنگ با توجیه دروغین مبارزه با حماس و خطر حماس، بر دوش و با هزینه دولتهای غربی ادامه دارد. پرونده اسرائیل به جرم نسل كشی در دادگاه لاهه باز است، پرونده روسای آمریكا، انگلستان، كانادا و... توسط صدها وكیل به دادگاههای بین المللی كشیده شده است، اما این دول نه تنها در این جنایت شریك كه عاملین اصلی ادامه جنگ و كشتار در این منطقه اند و كنار اسرائیل ایستاده اند.
خاورمیانه به میدان عملی جنگ آمریكا و انگلستان و شركای آنها تبدیل شده است. سوریه و عراق و یمن میدان این جنگ است. شكست آمریكا و متحدین او در جنگهای خانمانسوز چند دهه گذشته در عراق، افغانستان، سوریه و لیبی و عقب نشینی تحمیلی به آنها، خواست پایان حضور نیروهای ناتو در منطقه را به عنوان نیروهای اشغالگر و عاملین و مهندسین قتل چند میلیون انسان و ویرانی چندین كشور به پدیده ای عمومی تبدیل كرده است. نفرت از ناتو و دول غربی امكانی داده است كه حتی ارتجاعی ترین دولتها و نیروها از جمله گروههای اسلامی به نام مقابله با اشغال و دفاع از مردم فلسطین برای خود مشروعیت بخرند. موقعیت ضعیف آمریكا و شكست دنیای تك قطبی از طرفی و كشتار وسیع مردم فلسطین توسط اسرائیل و همكاری این دولتها در این نسل كشی، زمینه و امكان برای تحرك از جمله نظامی جریانات اسلامی، قومی و ارتجاعی در خاورمیانه به نام دفاع از مردم فلسطین و مقابله با اسرائیل و متحدین او را فراهم كرده است. وجود پایگاههای نظامی امریكا در منطقه مستقل از اینكه هیچ توجیهی جز قلدری و سیاست میلیتاریسم و زورگویی او ندارد، اهدافی برای خودنمایی و حملات نظامی برای این نیروها زیر نام دفاع از فلسطین و مقابله با اشغال فراهم كرده است. حملات هر روزه نیروهای آمریكا و انگلستان به یمن و سوریه و عراق، اشغال بخشی از خاك سوریه و استخراج نفت و فروش آن توسط آمریكا، هیچ توجیهی برنمیدارد. كسی از این كشور برای حضور دعوت نكرده است و خواست تخلیه منطقه و این كشورها از نیروهای آمریكا، بارها توسط دولتهای حاكم به دولت آمریكا اعلام شده است. هیچ دولتی در این منطقه خواهان جنگ نیست و سرمایه در منطقه به درجه ای از آرامش و ثبات از زاویه نیاز نظامهای كاپیتالیستی حاكم بعد از چند دهه جنگ و ویرانی (مستقل از تخصمات كوچك میان این و آن دولت)، نیاز دارد. عامل اصلی ناامنی و جنگ و بی ثباتی در این منطقه، آمریكا و دولتهای غربی و سیاست زورگویانه و میلیتاریستی آنها و بعلاوه نسل كشی اسرائیل در فلسطین است. وضع كنونی و حملات این دولتها در این مدت، جز ماجراجویی نظامی و تحریكات جنگی غیر مسئولانه، جز زورگویی و قلدرمنشی نیست، چیزی كه با توجه به تبدیل خاورمیانه به بشكه ای از باروت، بسیار مخاطره آمیز است.
مستقل از این حقایق تبلیغات وسیع دول غربی علیه روسیه، اعلام "خطر جنگ" این كشور علیه اروپا كه پایه ای ندارد، توجیهی برای افزایش هزینه های نظامی، مانورهای نظامی، افزایش هزینه ناتو از جیب مردم در اروپا و غرب، راه انداختن بازار فروش اسلحه و تولید وسیع تجهیزات نظامی و بعلاوه مهمتر از همه عكس العمل آمریكا به افول دوران یكه تازی خود و همزمان تحمیل رهبری خود به اتحادیه اروپا و... است. ترساندن مردم در اروپا از حمله روسیه و تلاش برای تقویت ناتو، پیوستن سوٸد و فنلاند به ناتو، اختصاص ۲ درصد از تولید ناخالص ملی كشورهای عضو ناتو به این نهاد، افزایش ۱۲ درصد بوجه نظامی و افزایش ۳۰ درصد سرمایه گذاری ناتو در ساخت و ساز تجهیزات نظامی، در شرایطی كه چند دهه است وجود این نهاد زاٸد و غیر ضروری است، از اقدامات دولتهای غربی و در راس آنها آمریكا است. بزرگترین رزمایش نظامی ناتو بعد از فروپاشی شوروری، در اروپای شرقی و كشورهای همجوار روسیه در حال انجام است. در همین مدت اخیر دولت آلمان مرتب از خطر جنگ روسیه و حمله به آلمان و لزوم بالا بردن توان نظامی خود میگوید و بعلاوه همراه هلند و لهستان به منظور تسریع حركت نیروهای نظامی و ادوات لجستیكی در صورت وقوع جنگ یك كریدور نظامی مشترك ایجاد میكنند. وزیر دفاع انگلستان بحث از ضرورت آمادگی غرب برای جنگ با روسیه در چند سال آتی میكند. لهستان اعلام كرده است نیروهای خود را در مرز روسیه مستقر و خود را برای بدترین سناریو آماده میكند. دولت سوٸد به كرات "خطر جنگ و حمله" به این کشور توسط روسیه و لزوم آمادگی این كشور را در بوق كرده است. وزیر دفاع نروژ در روزهای اخیر در مورد احتمال ورود نروژ به جنگ با روسیه گفته است. سه كشور استونی، لیتوانی و لتونی در سواحل دریای بالتیك سنگرهای دفاعی درست میكنند. بعلاوه ما شاهد تحركات نظامی آمریكا و ساختن سكوهای پرتاب موشك در قطب شمال (آلاسكا) هستیم. اینها گوشه هایی از اقدامات نظامی، تحریكات و ماجراجویی هایی است كه غرب انجام میدهد. توجیه این تحركات هم یك دروغ بزرگ به نام تهدید روسیه است.
اما روسیه هراسی این دوره مستقل از خطر جنگ و ماجراجویی های نظامی، از نظر اقتصادی بیشترین لطمات را به كشورهای اروپایی و مشخصا آلمان زده و بیشترین نفع را برای آمریكا داشته است. برای نمونه عملیات خرابكارانه و انفجار خطوط لوله گاز نورد استریم در سال ۲۰۲۲ با هدف قطع گاز ارزان روسیه به آلمان (چیزی كه حتی رسانه های غربی میگویند كار آمریكا است و با همكاری نروژ انجام گرفته است) همراه با تحریمهای وسیع علیه روسیه، اقتصاد اروپا و بیش از همه آلمان را دچار مشكلات جدی كرده است. در مقابل علاوه بر بازار فروش گاز و... آمریكا، سال ۲۰۲۳ این كشور بالغ بر ۸۱ میلیارد دلار قرار داد جدید فروش اسلحه به متحدین خود امضا كرده است، چیزی كه افزایش ۵۰ درصدی را نسبت به سال ۲۰۲۲ دارد.
این تحركات نمیتواند قطب مقابل را به تحرك و ایجاد آمادگی برای احتمال یك ماجراجویی نظامی علیرغم میل آنها، آماده نكند. چین، روسیه، ایران در مقابل مخاطرات جنگی احتمالی چه در خاورمیانه و چه جنگی مستقیم علیه روسیه، با احتیاط خود را آماده میكنند. تلاش برای جلب كشورهای دیگر، دور زدن تحریمهای غرب علیه روسیه و حتی ایران، جذب افریقا و كشورهای آمریكای لاتین به این قطب، دیپلماسی فعالتر در آسیا، فعال كردن بریكس، جایگزینی ای برای دلار در معاملات و...، همراه با مانورهای نظامی، افزایش هزینه های نظامی، اعلام رسمی مقابله جدی با هر حمله نظامی و محكوم كردن اقدامات ماجرجویانه غرب، بخشی از این آیجاد آمادگی است كه شاهدش هستیم.
شكست استراتژیك غرب
اینكه غرب و ناتو به رهبری آمریكا از نظر نظامی و سیاست میلیتاریستی شكست خورده اند، امر جدیدی نیست و پروسه افول یكه تازی و امر و نهی آمریكا به دیگران، چند دهه است شروع و امروز به انتهای راه نزدیك است. اینكه هنوز آمریكا بزرگترین قدرت نظامی است یك سر سوزن از شكست این قدرت و ناتوانی حتی از بیسج كشورهای عضو ناتو و متحدین گذشته خود، كم نمیكند. لذا دولتهای غربی و مشخصا امریكا میدانند توان تحمیل جنگی دیگر را ندارند و با این وصف نباید ماجراجویی نظامی، عدم تواضع، عدم واقع بینی و منطق در میان سیاستمدارن آمریكایی را دست كم گرفت. موج نه گفتن به زورگویی غرب و اینكه حتی قدرتهای كوچك میتوانند جواب سربالا بدهند، در افریقا، در دنیای عرب و در آسیا و امریكای لاتین راه افتاده است. لذا امر و نهی گذشته این دول از آمریكا، انگلستان تا فرانسه و آلمان و...، به دولتهایی كه از ترس، به "نوكری" برای غرب اسم در كرده بودند، شروع شده است. این حقیقت بیان تحولی عمیق در پایین جامعه و در خود غرب و موج بازبینی در باورها، در سیاست و فرهنگ جامعه بشری در خود غرب است.
علاوه بر جنبه نظامی، از نظر سیاسی این قطب شكست خورده است. دولتهای غربی با همه ادعاهای تاریخی خود، با حقوق بشر، دمكراسی غربی و...، امروز در خود غرب به عنوان عاملین جنایت و توحش، نسل كشی و قلدری و نژاد پرستی شناخته میشوند. آنها از نگاه اكثریت بزرگی از مردم در غرب به عنوان عاملین تباهی زندگی بشریت و ابتدایی ترین حقوق انسان، به عنوان دولتهای مستبدی كه نه تنها عامل فقر و بیكاری، گرسنگی و گرانی در خود غربند كه دم خروس استبداد سیاسی آنها و دیكتاتوری عریان آنها و تلاش برای خفه كردن صدای مخالفان خود از زیر عبای پارلمان و دمكراسی غربی به شكل زمختی بیرون زده است. رسانه های آنها كه زمانی تنها مرجع بیان "حقایق" برای بخش بزرگی از مردم متوهم غرب بود و در شكل دادن به فضای فكری و سیاسی و فرهنگی آنها، نقش بسیار بزرگی داشتند، فروریخته و امروز به عنوان دستگاه دروغ پراكنی و تحمیق جامعه و بخشی از ماشین جنگی نگریسته میشوند. این اوضاع كل بلوك غرب را در دل جنایات و توحش بزرگی كه در جهان مرتكب شده اند كه فلسطین متاخرین آن است، در دل اعتراض صدها میلیون انسانها به وسعت جهان و در همه كشورهای این بلوك، به نسل كشی و جنایات این دولتها، به هم ریخته است. در این دوره این دولتها مستقل از تعرض به معیشت طبقه كارگر و مردم كم درآمد و تلاش برای پس گرفتن دستاوردهای طبقه كارگر در غرب، با ممنوع كردن اعتراض به اسرائیل، با قلمداد كردن دفاع از مردم فلسطین و حق زندگی آنها به عنوان "دفاع از حماس" و جرم گذاری بر آن و...، با تفتیش عقاید، ما ممنوع كردن انتشار نظرات سیاستمداران روسیه و از جمله پوتین، با بستن سایتهای آنها و قطع دسترسی مردم غرب به میدیای روسی، عملا رابطه شان با مردم مانند رابطه دولتهای مستبد در شرق با مردم شده است.
كلا در این دوره و زیر فشار پایین و حقایق عمیق عینی، بلوك غرب ترك بر داشته است، ناتو یكدست نیست، اروپای واحد از هم گسسته است، و بعلاوه یك بازنگری عمیق، یك رنسانس انسانی در جهان علیه دولتهای فخیمه غربی، علیه باورهای قدیم مردم به پالمان و دولتهای "خودی"، علیه سیستم و حكومتهای پارلمانی در غرب و علیه قدرتهای حاكم، و علیه بی حقوقی مطلق طبقه كارگر و مردم در خود غرب راه افتاده است.
این حقایق مستقل از اینكه امروز دامنگیر دولتهای غربی شده است، اما بیان تمایل و دفاع بشریت از دول شرق یا از بلوك معینی و از چین یا روسیه نیست. چین و روسیه علیرغم اینكه طرفدار فضای جنگی و میلیتاریستی، جنگ و لشكر كشی و ماجراجویی های نظامی نیستند و بسیار محتاط و دست به عصا حركت كرده اند، اما آنها هم دنبال منافع خود هستند. اگر سیاست دول غربی در ۵۰ سال گذشته زورگویی و فشار نظامی و میلیتاریستی بوده است و امروز سر عقل آوردن و توسل به منطق در فرهنگ آنها نیست، بلوك مقابل خواهان راه حلهای سیاسی، دیپلماسی و حل و فصل مشكلات به شیوه سیاسی هستند. آنها منافع خود را در اشكال دیگری دنبال میكنند كه جای بررسی آنها و تفاوت آنها با كشورهای غربی و دلایل آن در این نوشته نیست.
اما و مستقل از جنگ طلبی و سیاست میلیتاریستی غرب و سیاست چین و روسیه، اوضاع كنونی بیان ناتوانی و بی جوابی سیستم كاپیتالیستی به معضلات جهان ما است. جنگ و توسل به آن در دوره های مختلف و در جواب به بحرانهای اقتصادی و... اتفاق افتاده است. دوره اخیر با گذشته از زوایای مختلف متفاوت است. و یكی از این تفاوتها ریزش كل باور به بنیادهای نظام كاپیتالیستی، به فرهنگ و سیاست و سیستم و حكومتهای كنونی است. امروز برای بسیاری از مردم در غرب احزاب سوسیال دمكرات، احزاب سنتی راست، احزاب چپ پارلمانی، احزاب سبز و احزاب سنتا راسیستی و نژاد پرست، تفاوت چندانی با هم ندارند. این حقیقت همراه خود چگونگی نجات از این نظام، از مصائب آن، از مسابقات تسلیحاتی و نطامی دولتها، نجات از جنگ و ویرانی، از فقر، گرسنگی و بی حقوقی، را روی میز گذاشته است. امروز نفس اینكه جهان با پیشرفتهای بزرگ در علم و صنعت و انفورماتیك و علم ارتباطات و...، فاصله طبقاتی بطور وحشتناكی افزایش می یابد و در جهان مرفه گرسنگی و فقر و جنگ و جنایت بی اندازه شده است، به مسائله تبدیل شده است. نفس مورد سوال بودن این حقایق در ابعاد وسیع توده ای در دل بی باوری و نفرت از قدرتها و سیستم های موجود از همه نوع آن، دریچه را برای بشریت برای یافتن جوابهای انسانی، باز كرده است. جواب سوسیالیستی به جهان امروز و راه حل نجات بشریت از توحش و بربریت، به عنوان یك آلترناتیو یكی از جوابها است. این دیگر به نقش سوسیالیستها، به نقش احزاب و سازمانهای كمونیستی و به نقش رهبران و فعالین كمونیست طبقه كارگر بستگی دارد.
19 بهمن 1402