گفتگوی سایت پیشوند با خالد حاج محمدی

بعد از اعتراضات اخیر دی‌ماه در ایران، بخش عمده تحلیلگران سیاسی عدم آلترناتیو و عدم رهبری در این اعتراضات را یکی از نقاط ضعف آن خواندند. با توجه به اینکه انقلاب ١٣٥٧به عنوان یکی از نزدیک‌ترین تجربه جامعه ایران که به سرنگونی رژیم سلطنتی منجر شد و امروز نیز افق سرنگونی جمهوری اسلامی به مسئله اصلی جامعه ایران تبدیل شده است! بررسی تجربه انقلاب ١٣٥٧ می‌تواند برای نسل جوانی که بعد از این انقلاب و در جمهوری اسلامی به دنیا آمده‌اند درس‌ها و تجربه‌های گران‌بهایی به همراه داشته است.
پیشوند: از نظر شما زمینه و ریشه انقلاب ۵۷ چه بود و این انقلاب چه خصلتی داشت؟ انقلابی ضد امپریالیستی، یا اسلامی، استقلال طلبانه، برای عدالت اجتماعی و آزادی و .... بود؟

خالد حاج محمدی: انقلاب ٥٧ در زمانی اتفاق افتاد که بحران اقتصادی از چند سال قبل شروع شده بود. دوره رشد و شکوفایی تمام شده بود و کم کم بیکاری و فقر و اتکا یک جانبه به درآمد نفت و همزمان ورشکستگی بخشی از مراکز تولیدی به مشکلات جدی تبدیل شده بود. در مقابل این اوضاع بورژوازی ایران و مشخصا دولت شاه افق و استراتژی روشنی که بتواند جامعه را امیدوار کند و حل معضلات فوق در چشم انداز باشد، نداشت.
علاوه بر این در آن دوره قدرت و حاکمیت در دست عده بسیار قلیلی جمع شده بود. آزادی احزاب حتی برای بورژوازی ایران وجود نداشت. به این اعتبار بخش وسیعی از سخنگویان بورژوا و نمایندگان و...آن احساس میکردند اهرم قدرت در دست شاه و دربار قبضه شده و آنها نقشی ندارند و ناراضی بودند. لذا سطلنت لخت و عریان و حاکمیت بدون گوشت و پوست در مقابل جامعه قرار داشت، و موقعیتش در مقابل بحرانهای سیاسی که شروع شده بود بشدت شکننده بود.
در نتیجه استبداد سیاسی و خفقان و فشارهای مراکز پلیسی و امنیتی و بستن در هر نوع اعتراض و انتقادی و ابراز وجودی، نه تنها پایین جامعه بلکه بخشی از بورژوازی و متفکرین و قلم زنان و روزنامه نگار و همه و همه، کل جامعه را نفس بر کرده بود.
کل این اوضاع دستگاه سلطنت را در موقعیت بشدت ضعیفی قرار داده بود. توجه داشته باشید که جامعه ایران انقلاب مشروطه را از سر گذرانده بود، توقعاتی در میان اقشار مختلف جامعه از زندگی و رفاه تا آزادی های سیاسی وجود داشت. تاثیرات آن انقلاب و اینکه میتوان بالا را به زیر کشید و... در امتداد و در انقلاب ٥٧ تاثیر داشت.
در مورد خود انقلاب ٥٧ برخلاف ادعاهایی که اکنون نیروهای از قدرت رانده و سرنگون شده در سال ٥٧ و خود جمهوری اسلامی (که تلاش میکند خود را نتیجه انقلاب و انقلاب ٥٧ را اسلامی نام بگذارد) و میدیای امثال بی بی سی و طیفی از اپوزیسیون بورژوایی، انقلابی چپ، بود. توده وسیعی از مردم محروم، کارگران و اقشار پایین جامعه نه برای اسلام و به قدرت رسیدن ارتجاع اسلامی که علیه فقر و استبداد مطلق و برای رسیدن به رفاه و آزادی به میدان آمدند. اعتراضات آن دوره، برخلاف تصویر رایج جمهوری اسلامی و میدیای رسمی، نه از حوزه علمیه و مساجد که از محلات حاشیه ای و فقیر نشین تهران شروع شد. پدیده جمهوری اسلامی و نقش آن و قدرت گرفتن آن نه نتیجه آن انقلاب که نتیجه یک پروسه تلاش ارتجاع اسلامی به کمک و با تدبیر دول غربی و کمکهای همه جانبه تبلیغاتی آنها، برای دست بدست شدن قدرت از شاه به جریان اسلامی و تقابل با انقلاب در جریان بود. کسی نشست گوادلوپ و تدابیر دول غربی برای تامین جایگزینی مناسب به جای شاه را فراموش نمیکند. آن زمان بحث کمربند سبز علیه روسیه و تقابل دو قطب شرق و غرب در جریان بود. از نظر غرب در آن دوره خمینی و جریان اسلامی بهترین گزینه به جای سلطنت پهلوی در جامعه ایران انقلاب دیده و فضای چپ در همجواری شوروی بود و به همین دلیل زیر بغل خمینی را گرفتند. بعلاوه از قیام ٢٢ بهمن تا اعمال حاکمیت جمهوری اسلامی و تحمیل شدن آنها به جامعه یک پروسه جدال سنگین همراه با یک نسل کشی جدی و همزمان یک لشکر کشی به کردستان که به سنگر مقاومت و دفاع از دستاوردهای انقلاب تبدیل شده را داریم. به این اعتبار پدیده جمهوری اسلامی نتیجه این اتحاد ارتجاعی و نتیجه شکست آن انقلاب بود.
مولفه دیگری که نشان از چپ بودن این انقلاب دارد، نقش طبقه کارگر در آن است. طبقه کارگر در انقلاب ٥٧ نقش اساسی داشت. اعتصابات کارگری آن دوره نقش اساسی در تقابل جامعه با رژیم سلطنت و به زیر کشیدن آن داشت. همزمان با اعتراضات خیابانی، همزمان با تلاش جریانات اسلامی و شبکه های مساجد برای مهار انقلاب، ما شاهد ورود طبقه کارگر در بخشهای مختلف، اعتصابات کارگری، شکلگیری شوراهای کارگری در مراکز تولیدی و ... بودیم. زمانی که طبقه کارگر به عنوان یک طبقه به میدان آمد و زمانی که اعتصابات نفت از تهران شروع شد و سرانجام کارگران نفت آبادان شیر نفت را بستند، سقوط سلطنت حتمی شد. انقلاب ٥٧ مهر طبقه کارگر را بر خود دارد. اینکه در چه پروسه ای و چگونه و چرا بعد از قیام ٥٧ سر طبقه کارگر بی کلاه ماند و ارتجاع اسلامی سر کار آمد، بحث مفصلتری می طلبد. اما طبقه کارگر، مردم محروم جامعه و نسل جوان از دانشگاهها تا مراکز شهرها، نه برای جمهوری اسلامی و نه برای استقلال بلکه علیه استبداد، برای آزادی و رفاه انقلاب کردند.
ضد امپریالیسم و ضد وابستگی و به این اعتبار حاکمیت ملی، تولید ملی و مستقل و... اینها پرچم های سیاسی طیفی از جریانات راست و چپ ایران بود. هرچند ارتجاع اسلامی و خمینی و.. علیرغم پرچم ضد امپریالیستی که بدست گرفته بودند یا با آن معرفی میشند، خود آنها با کمک همان امپریالیسم و با نقشه آنها و دست بدست شدن قدرت از شاه به خمینی و علیه خصلت چپگرایی انقلاب ٥٧ و خطر چپ، سر کار آمد.
اما بهر حال خود چپ ایران هم با توهمات پوپولیستی آن دوره پرچم ایران صنعتی و "غیر وابسته و مستقل و ضد امپریالیسم" غرب، که پرچم بخشی از ناسیونالیست ایرانی بود را بلند کرده بود. اینها همگی پرچم جنبشهای سیاسی بودند که سرانجام جریان اسلامی بدست گرفت و به عنوان جریان ضد امپریالیست و ضد آمریکا و ضد شیطان بزرگ، تا چند دهه بعد از انقلاب ٥٧ هم ادامه یافت. به یک اعتبار ضد امپریالیست بودن و دفاع از سرمایه داران ایرانی غیر وابسته به امپریالیست، فصل مشترک جریان ملی اسلامی از جبهه ملی و بازرگان و.. تا خمینی و همراهانش تا حزب توده و کل طیف فدایی و بخشی دیگر از جریانات آن دوره بود. اما اینها چیزی در مورد خصلت انقلاب ۵۷ نمیگوید، خصلت اصلی آن انقلاب خصلت کارگری و عدالتخواهانه آن بود.

پیشوند: از نظر شما مهمترین نقطه قدرت و نقطه ضعف این انقلاب چه بود؟ چه درسهایی از انقلاب ۵۷ باید گرفت؟ آیا به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی نتیجه طبیعی این انقلاب بود؟
خالد حاج محمدی: در بررسی انقلاب ٥٧ میتوان به مسائل بسیار زیادی و راستش درسها یا تجارب عظیمی پرداخت. اما اگر بسیار کوتاه بگویم، من فکر میکنم مهمترین نقطه قدرت آن انقلاب خصلت آزادیخواهانه آن و خصلت عدالتخواهی آن انقلاب بود. در این انقلاب طبقه کارگر ایران به عنوان یک طبقه و نه افراد و عناصر منفرد که در هر تظاهرات خیابانی در کنار هر دانشجو و محصل و مغازه داری حضور دارد، بلکه به عنوان یک طبقه عروج کرد. زمانی که طبقه کارگر و بخش صنعتی آن عروج کرد، پایان سلطنت پهلوی برای همه مسجل شد. تاثیرات این به میدان آمدن در جدال و مقاومت این طبقه و محرومان جامعه در مقابل ارتجاع اسلامی را بعد از ٥٧ هم کاملا عیان است و یک دوره چند ساله جنگ و جدال را همراه داشت.
شوراهای کارگری و تشکیل آنها، کمیته های کارخانه، کنترل کارگری بر تولید در بخشی از مراکز کارگری در آن دوره، عروج کارگر نفت به عنوان رهبر انقلاب و شعار "کارگر نفت ما رهبر سر سخت ما" دیگر به بخشی از شعارهای اصلی آن دوره نه تنها در تهران و یا خود خوزستان، بلکه در دورافتاده ترین شهرها تبدیل شد. خلاصه پروسه ای از جدال در دفاع از دستاوردهای آن انقلاب در مقابل ارتجاع اسلامی و خمینی از بهمن ٥٧ تا ٣٠ خرداد ٦٠ همگی نتیجه نقشی بود که اساسا طبقه کارگر ایفا کرد. این شاید یکی از مهمترین نقاط قدرت این انقلاب بود.
ضعف انقلاب ٥٧ ضعف کمونیسم آن دوره و همه جریاناتی بود که خود را کمونیست میدانستند. چپ آن زمان و جریاناتی که خود را کمونیست میدانستند، عقب ماندگی عمیقی داشتند و راستش ملغمه ای از همه چیز بودند جز کمونیسم مارکس و جز امتداد کمونیسم او. چپی که ریشه اش نه به جنبش کارگری که اساسا در جنبش روشنفکران ناراضی و جریانات و جنبش ملی-اسلامی در ایران بود. این چپ ضد استبداد، ضد وابستگی، ضد امپریالیست، طرفدار زحمکتشان، بخشا مذهبی و اسلامی بود. بخشی از این چپ طرفدار کمونیسم روسی و بخشی طرفدار مائو و طرفدار انقلاب چین بودند. بخش وسیعی از آنان خصوصا در میان کمونیسم روسی از حزب توده تا چریک فدایی، طرفدار خمینی بودند. "ضد" امپریالیست بودن خمینی، آنهم ضد امپریالیسم امریکا بودن دل همه آنها را که مدافع شوروی و کمونیسم روسی بودند، ربوده بود. بقیه هم راستش ملغمه ای از ناسیونالیسم چپ ایران بود که خود را مدافع فقرا و زحمتکشان میدانستند و نوعی عدالتخواهی را با خود حمل میکردند که هر چه بودند به انقلاب کارگری و کمونیسم این طبقه مربوط نبودند. کل چپ آن دوره مستقل از طرفداران خمینی، بقیه هم نقشه ای نداشتند. هیچ افق روشنی و هیچ استراتژی در دستور این جریانات از چریک فدایی تا پیکار و رزمندگان و.. جز رفتن شاه نبود. رفتن شاه شده بود هم استراتژیک و هم تاکتیک. به این اعتبار ضعف این انقلاب ضعف و توهم و پوپولیسم و خلق گرایی حاکم بر کل چپ ایران بود که هنوز در توهم یک سرمایه داری "ملی و مستقل" و "غیر وابسته" به امپریالیسم آمریکا بود. نداشتن هیچ افقی، هیچ برنامه و نقشه ای بعد از سرنگونی، از مشکلات جدی این دوره است. کمونیسم طبقه کارگر بصورت متحزب و سازمنیافته، اساسا بعد از انقلاب ۵۷ است که به صحنه می آید و نقش ایفا میکند نه قبل و یا در جریان انقلاب ۵۷. میتوان گقت انقلاب ۵۷ باعث عروج کمونیسم طبقه کارگر در شکل سازمانی آن شد.
سرنگونی شاه نقطه اشتراک همه در آن دوره بود. همانطور که گفتم مخالفین شاه فقط کارگران و محرومان جامعه و بالاخره احزاب سیاسی چپ آن دوره نبود. بخشی از بورژوازی ایران هم از عدم دخالت خود در قدرت سیاسی و از تمرکز قدرت در دست دربار ناراضی بود. بازاریان که ناراضی بودند مرکز نفوذ خمینی و جریان اسلامی شدند. لذا نیروهایی که میخواستند شاه سرنگون شود از ارتجاعی ترین جریانات تاریخ و ضدکارگری ترین جریانات را شامل میشدند تا کارگر نفت و جریانات چپ و آزادیخواه آن دوره.
باید توجه داشت که هر انقلابی و هر نوع سرنگونی، انقلاب و سرنگونی مد نظر ما نیست. در تاریخ بشر هزار انقلاب از ارتجاعی ترین نوع آن اتفاق افتاده است. خمینی و جریان اسلامی به عنوان عقب ماندترین و ضد تمدن و ضد زن ترین جریان تاریخ خواهان سرنگونی و رفتن شاه بودند، کمونیستها و زن و جوان و کارگر نفت هم خواهان سرنگونی شاه بودند. اما اولی تلاش داشت ماشین دولتی بماند، ساواک و دستگاه سرکوب بماند و شاه و عده ای بروند و قدرت بدون دخالت مردم از پائین به خمینی واگذار شود. اینها که نمی خواستند قیام بهمن شکل بگیرد و توافق کرده بودند. در حالیکه نیروی دوم یعنی طبقه کارگر و مردم محروم ، جوانان و زنان آزادیخواه خواهان انقلابی برای درهم شکستن ماشین دولتی و کل سیستم بودند. قیام ۵۷ نتیجه اعمال اراده این نیروی دوم بود. به همین دلیل اولین عکس العمل ضدانقلاب اسلامی به قیام بهمن توطئه نام گذاشتن آن بود. قیام بهمن به آنها تحمیل شد.
اشتراک همه این نیروها از طبقه کارگر و چپ تا بازاریان و لایه هایی از بورژوازی و ارتجاع اسلامی در رفتن شاه هنوز هیچ چیز را نسبت به ماهیت آن انقلاب نشان نمیدهد. همین امروز من کمونیست خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی هستم و خانم مریم رجویی، آقای رضا پهلوی و طیفی از شخصیتهای گروهای قومی هم که فردا سر خاک و سهم قوم خود در کوچه و خیابان سر کودک را به جرم تعلق به قوم و قبیله دیگر میبرند هم خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی اند. من فکر میکنم اگر انقلاب ٥٧ درسهایی داشته باشد که قطعا درسهای گرانبهای داشته است، یکی از آنها هم مفهوم خود سرنگونی و انقلاب است. ما انواع انقلاب ها داریم و انواع سرنگونی، اما انقلاب ما انقلاب کارگری است و اگر این انقلاب در دستور باشد و جامعه احساس کند به آپشن جدی ای تبدیل شده است، ٩٠ درصد انقلابیون انواع انقلابات دیگر از نوع سبز و نارنجی تا ملی و قومی و...، در مقابلش صف میبندند.
ما خوهان انقلاب کارگری هستیم. اگر برای انقلاب کارگری تلاش میکنید، اگر انقلابی این انقلاب هستید، آنوقت هر تحرک و اعتراضی را از زاویه این انقلاب و ایجاد آمادگی برای آن، نیرو جمع کردن برای آن، آمادگی جنبش خودت، جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر برای این انقلاب، نگاه میکنید. به اعتباری هر تاکتیکی که اتخاذ میکنید از زاویه منفعت طبقه کارگر و برای گذاشتن خشتی روی خشت جهت پیشروی در این مسیر و برای این جنبش است. درسی که طبقه کارگر و کمونیستها از انقلاب ۵۷ گرفته اند این است که صرف اشتراک در خواست سرنگونی یک رژیم به معنی اشتراک در نحوه این سرنگونی و آینده جامعه نیست.
قاعتا امروز دیگر باید دانست که چه بسا بخشی از انقلابهای در جریان را ارتجاعی میدانید و از تبدیل اعضا طبقه ات و محرومان جامعه به سرباز سرنگونی طلبی نوع خمینی و رضا پهلوی و مریم رجوی و جنش سبز و سیاه دیگران ممانعت میکنید. اگر از انقلاب ٥٧ درسی آموخته باشید، دیگر با تحرک ناسیونالیست کرد، با تحرک گروهای فاشیست ترک، با تحرک شاخه های خود حاکمیت علیه ولی فقیه و برای سرنگون کردن آن روحیه نمیگیرید، مژده انقلاب نمیدهید و به بخشی از نیروی تحرکات ارتجاعی حتی اگر مردمی از سر توهم به آن پیوسته باشد، تبدیل نمیشوید. قاعدتا باید دانست همانطور که "شاه باید برود" و "مرک بر حکومت مطلقه شاه" نشان از اشتراک منافع طبقه کارگر و ارتجاع اسلامی نداشت، امروز هم "مرگ بر اصل ولایت فقیه" و "مر بر جمهوری اسلامی" نقه اشتراک طبقه کارر و ما کمونیستها با جریانات ارتجاعی و بورژوازی در اپوزیسیون نیست.

پیشوند: برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی به مناسبت سالگرد انقلاب ۵۷، نه فقط گرامیداشت به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی که بررسی این انقلاب، نقاط ضعف و قوت آن، اشتباهات رژیم سلطنت و درسهایی که رژیم باید از انقلاب ۵۷ بگیرد، اینکه آیا انقلاب ١٣٥٧ اجتناب ناپذیربود یا نه، خطر انقلاب و .... مورد بحث جناح های مختلف جمهوری اسلامی قرار گرفته است. یکی از مباحث این است که اگر در دوران شاه بستر برای اصلاحات وجود داشت انقلاب اتفاق نمی افتاد و نتیجتا اصلاح طلبی را در شرایط کنونی به عنوان آلترناتیو انقلاب معرفی می کنند. نظر شما در رابطه با اجتناب نا پذیر بودن انقلاب ١٣٥٧ چیست؟ و اینکه آیا اصلاح طلبان توان این را دارند که آلترناتیو سرنگونی رژیم باشند؟

خالد حاج محمدی: انقلاب را نه کسی میتواند پیش بینی کند و نه کسی میتواند زمان و مکان آن را تعیین کند. انقلاب پدیده ای پیچیده است و تشخیص زمان آن واقعا مثل کار فالگیری است. در انقلاب ٥٧ هم در دنیای واقعی هیچ جریان و جمعی فکر نمیکرد انقلابی در جریان است. در همین دوره اخیر هم اتفاقاتی که در ایران افتاد را کسی پیش بینی نکرد و همه به نوعی غافلگیر شدند. اینکه زمینه هست و امکان دارد شورش مثلا گرسنگان اتفاق بیفتد، این را هم حاکمین امروز و هم ما و هم دیگران هم هر کس از زوایه خودش میگفتند. اما اینکه چنین اتفاقی در جریان است من از هیچ جریانی ندیده ام و نمیشود دید. مگر کسان و جریاناتی که از همه چیز انقلابی در میکشند و چهار دهه گذشته حتی با ارتجاعی ترین تحرکات هم گفته اند انقلاب یا انقلاب در جریان است و این دیگر هنر نیست و لابد اکنون هم میگویند ماگفتیم.
اما اینکه آیا انقلاب ٥٧ اجتناب ناپذیر بود یا نه، به نظرم جواب سر راستی ندارد. بستگی به این دارد که از منظر چه کسی و چگونه. امروز میگویند اگر شاه زودتر اصلاحاتی کرده بود و یا فضای جامعه را کمی باز میکرد، و اگر وجود احزاب سیاسی برای خود بورژوازی و نه احزاب کارگری، آزاد میبود، ممکن بود انقلاب ٥٧ اتفاق نیفتد. و من میگویم ممکن بود انقلاب ٥٧ به این شیوه اتفاق نمی افتاد و مقداری به تعویق می افتاد. ممکن بود ترکیب انقلاب کنندگان مقداری عوض میشد و اقشاری مثلا از خرده بورژوازی و بخشی از بازاریان علیه سلطنت به معترضین نمیپیوستند و دهها امکان دیگر. اما و همچناکه گفتم از منظر کارگر کمونیست در آن جامعه انقلاب و انقلاب کارگران و محرومان، تنها را بهبود و آزادی و رفاه هم در دوره شاه بود و هم امروز. اجازه بدهید اینجا چند نکته را توضیح بدهم.
امروز و همچناکه شما هم اشاره کرده اید، بحث تجربه انقلاب ٥٧ و درسهای آن و اهمیت درس گرفتن از آن و مباحثات متعاقب آن، از جمله اینکه آیا آن انقلاب اجتناب ناپذیر بود یا نه در میان محافل حاکم و از جمله اصلاح طلبان و راستش فراتر از آنها در میان طیفی جریانات و روشنفکران و صاحب نظران بورژوا در جریان است. این اتفاقی نیست! امروز و به یمن اتفاقات دی ماه و خیزش اعتراضی اخیر، پایه های حاکمیت لرزیده و بار دیگر مسئله سرنگونی، انقلاب و انقلاب پایین جامعه، وارد همه محافل سیاسی، از راست ترین تا کمونیستی ترین، شده است. دوره جشن گرفتنهای گذشته و پیروزی جریان اسلامی که به یمن یک نسل کشی کامل از چپ و کمونیستها و رهبران و فعالین کارگری و ٣٠ خرداد، ممکن شد، امروز جای خود را به بازبینی از آن انقلاب و تجربه های آن برای امروز خود آنها داده است. امروز همه صدای انقلاب را شنیده اند و خطر انقلابی که این بار به مراتب از انقلاب ٥٧ چپ تر است و کارگری تر است، کل حاکمیت و کل جریانات بورژوایی را در هراس فرو برده و به تلاش واداشته است.
پرچم این طیف "اصلاحات به جای انقلاب" است. اصلاحات مد نظر کل این صف افزایش سهم خود آنها، تغییرات در حاکمیت به نفع جناح و یا جنبش آنها و در یک کلام تضمین حاکمیت بورژوایی با تغییراتی در این سطح است. ظاهرا همه متوجه شداند که جامعه فقر زده خواهان رفاه است و همه دم از ضرورت رفاه مردم میزنند، اما در لفاظی های همه آنها از ولی فقیه تا لیبرال ترین اصلاح طلب حکومتی و حتی خارج حکومت هم، رفاه به معنای زندگی بهتر برای طبقه کارگر ایران نیست.
بعلاوه اصلاح طلبان امروز همان خط امامی های دیروز اند که انقلاب فرهنگی بر شانه های آنها اتفاق افتاد. اینها بخشی از همان چاقو کشان و شکنجه گران و قداره بندان سی خردادند و چهل سال است با همپالگی های خود در اصولگرایان این مملکت را در دست دارند و بر آن حاکمند. امروز اگر به یاد اشتباهات شاه افتاده اند، دارند به صف خود و همان همپالگی هایشان هشدار میدهند که کشتی به گل نشسته است و اگر غرق شود همه با هم غرق میشوند. لذا تلاش میکنند از تجربه شاه در خدمت حفظ حاکمیت خود استفاده کنند. به همین دلیل همه لباس طرفداری از مردم محروم را پوشیده و میگویند "البته که مردم حق دارند".
نکته دوم اینکه ایران کشوری است در جهان سوم، با حاکمیتی که متکی به کار ارزان کارگر است، جامعه ای که حاکمیت بورژوازی بدون اسلحه و استبداد سیاسی، ماندگار نیست. در ایران با حاکمیت جمهوری اسلامی یا سلطنت و یا "دمکراتهای وطنی" حتی بیرون حاکمیت، بهبود و رفاه برای پایین جامعه و آزادی احزاب کارگری و چپ، غیر ممکن است مگر با انقلاب و با انقلاب سوسیالیستی! ابزار حاکمیت بورژوازی از لیبرال ترین و دمکرات ترین شان مانند جمهوریخواهان و... تا رضا پهلوی و اصلاح طلب، تا دگراندیش و ...، رو به طبقه کارگر ایران استبداد است. حاکمیت آنها جز با اتکا بر فقر و محرومیت این طبقه و کار ارزان آن برای تامین سود ممکن نیست و نمیتواند باشد. اگر غیر از این باشد، کارگر و زحمتکش جامعه یک ثانیه هم تحملشان نمیکند. به این اعتبار برای ما و از منظر طبقه کارگر و کمونیسهای این طبقه سرنگونی و انقلاب سوسیالیستی تنها راه است. هر نوع دیگری از سرنگوی و "رفتن جمهوری اسلامی"، حتی اگر به سوریه ای شدن ایران نینجامد و حتی اگر فرقه های قومی و مذهبی جاپایی پیدا نکنند و ایران بالکانیزه نشود، بالا از کانال یک کودتا و یا یک توافق با البته فشار، قدرت را بدون دخالت مردم از بخشی از بورژوازی تحویل بخشی دیگر میدهند.

پیشوند: امروز نیروهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی راههای مختلفی را برای سرنگونی جمهوری اسلامی، از انقلاب تا انتخابات آزاد یا رفراندم، پیشنهاد میکنند. از نظر شما مناسب ترین، کم دردسر یا کم هزینه ترین راه برای سرنگونی جمهوری اسلامی چیست؟

خالد حاج محمدی: کسی یا جریانی که میخواهد ولی فقیه را بردارد، دارد از فاصله حاکمیت خود و جنبش خود با راس جمهوری اسلامی میگوید. کسی که میگوید انتخابات آزاد کنید دارد اعتراض به عدم سهم خود در قدرت سیاسی را بیان میکند. کسی هم که تمام مخالفتش شده ضدیت با اسلامیت جمهوری اسلامی، لابد همه مخالفتش قدرت دستگاه مذهبی است. کسی که میگوید سهم اقوام و ملیتها را بدهید و فدرالیسم قومی را پیشنهاد میکند، خواهان جادادن و سهیم کردن بورژوازی بخشهای دیگر ایران، از کرد گرفته تا بلوچ، در قدرت است که از جمله خود دستگاه مذهبی شیعه برای مثال دامنه شراکت آنها ر قدرت را کاهش داده است. بخشی از اینها و احزاب مختلفی که در این رنگین کمان با راه حلهای مختلف حضور دارند، همگی خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی هستند. خانم رجوی و فرقه اش از جمهوری اسلامی متحجر تر و عقب مانده ترند، اما خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی مثلا با دخالت دول دیگر اند.

راه حل های اینها از اینجا منتج میشود که چگونه میتوان جمهوری اسلامی را کنار زد و قدرت را گرفت، اما ارکان جامعه بورژوایی از مثلا ارتش تا دستگاه سرکوب و ماشین دولتی سالم بماند و پایین جامعه یعنی کارگران دست به قیام نزنند. قیام کارگری آن خطری است که هیچکدام از اینها و راستش طیف متنوع تری نمیخواهند رخسارش را ببینند. فردا بعید نیست حتی جمهوری اسلامی، جناحی و جریانی در جمهوری اسلامی اگر احساس کند سرنگونی این حاکمیت ممکن است، کودتایی کند و به جامعه خون بپاشد، کسی را، به عنوان نجات دهنده مملکت، در راس حکومت نظامی قرار دهد و تغییراتی هم در حاکمیت ایجاد کند مثل رضا شاه. نمیگویم این کار را میکنند، میگویم اینها آبشن های مختلف برای حفظ حاکمیت بورژوایی بر جامعه است که موقعیت برده وار پایین و مشخصا طبقه کارگر حفظ شود.

ما خواهان تحولی هستیم که اتفاقا نفس حاکمیت بورژوایی و کل سیستم اقتصادی-سیاسی-اجتماعی را مورد هدف است. ما میخواهیم به حکومت بورژوایی و به جامعه طبقاتی پایان دهیم. برای این کار سرراست ترین راه و کم دردسر ترین راه انقلاب کارگری است. کسانی که خیلی دمکرات و طرفدار انتخابات و رای مردم هستند، لطفا اجازه بدهند که قدرت از دست اقلیتی بورژوا گرفته شود و حاکمیت اکثریت اعمال شود و طبقه کارگر با حکومت سوسیالیستی خود سرکار باشد، آنوقت بیایند و انتخابات هم بکنند و شانس خود را آزمایش کنند. ما تضمین میکنیم آزادی فعالیت سیاسی و انتخاباتی را به احزاب بورژوایی بدهیم.

انقلاب کارگری برخلاف راه حلهایی مانند انتخابات آزاد و رفراندم که اتفاقا برای جمهوری اسلامی وقت میخرد و برای طبقه کارگر و مردم محروم هزینه بردادر است، برخلاف راههایی که اساسا بدون دخالت غرب ممکن نیست و اسم رمز دخالت غرب در آینده جامعه است، کم دردسرترین راه برای رسیدن به رفاه و آزادی، برای رسیدن به آزادی و برابری و یک زندگی سعادتمند است.

٢٠ بهمن ١٣٩٦- ٨ فوریه ٢٠١٨