اعتراضات این دوره مردم زحمتکش در ایران، چیزی که به نام "شورش گرسنگان" مشهور شد، کل فضای سیاست ایران را دگر گون کرد. خیزش مردم زحمتکش اعلام پایان یک دوره و شروع دوره جدیدی از مبارزات آزادیخواهانه در ایران است و توازن قوای جدیدی را عملا به بورژوازی ایران و جمهوری اسلامی تحمیل کرد. این دوره جدید، هم برای طبقه حاکم و دولت و سخنگویان مختلف آن، هم برای کل اپوزیسیون جمهوری اسلامی، هم برای مردم ایران و خصوصا طبقه کارگر و کل استثمارشدگان و برای ما کمونیستها وظایف و پراتیک جدیدی را میطلبد. در این نوشته تلاش میکنم به این تحولات و تاثیران آن، به دوره جدید و خصوصیات آن، مصافهایی که در مقابل ماست، و موقعیت کنونی اپوزیسیون جمهوری اسلامی و جایگاه کمونیستها، به چگونگی تضمین پیروزی خیزش عدالتخواهانه محرومان و سیر آتی تحولات و به نقش و جایگاه کمونیستها در این دوره بپردازم.

 

تاثیرات و نتایج شورش گرسنگان

دو هفته ای که ایران را لرزاند و همه روسای جمهوری اسلامی را مجبور کرد به مردم اعلام کنند "صدای اعتراض آنها را شنیده اند"، توزان قوای جدیدی را به نفع آزادیخواهی، به نفع استثمار شدگان و زن و جوان معترض، به حاکمیت تحمیل کرد. موقعیت امروز جمهوری اسلامی موقعیت قبل از این اعتراضات نیست و موقعیت مردم ایران و در راس آن موقعیت طبقه کارگر و اقشار زحمتکش و ناراضی، موقعیت زنان و جوانان معترض به فقر و استبداد و بی حقوقی، به آپارتاید جنسی و...، هم موقعیت قبل نیست. امروز تغییر توازن قبلی میان حاکمین و محکومین را به راحتی و هر جا میتوان دید و این را هم سران جمهوری اسلامی میدانند و هم مردم ایران.

شورش گرسنگان و اعتراضات وسیع آنها که گفته میشود ٩٠ شهر بزرگ و کوچک ایران را فراگرفت، قبل از هر چیز به همه اعلام کرد که اکثریت مردم ایران جمهوری اسلامی را نمیخواهند. این نه خواستن امر جدیدی نبود، جدید این است توده وسیعی از محروم ترین بخش طبقه کارگر برای عملی کردن این نه گفتن و پایین کشیدن حاکمیت به خیابان آمدند. این نخواستن در این دوره و در جدالی علنی و رودر رو، و با اعلام انزجار و نفرت محرومترین بخش طبقه کارگر و مردم زحمتکش ایران از حاکمین و با شعار های سرنگونی طلبانه، با آتش زدن عکس روسای جمهوری اسلامی، با شعار "اصلاح طلب، اصول گرا، دیگر تمام است ماجرا" به جامعه اعلام شد.

مردم عدالتخواه در این دوره برای نان و آزادی و رفاه به میدان آمدند و خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی به عنوان تنها راه تامین آرزوهایشان شدند. همین خصلت انسانی و حق طلبانه باعث شد اعتراض آنها در کل جامعه از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب طنین اندازد، تسری یابد، توده های وسیع استثمار شده از کارگر و زحمتکش تا زن و جوان معترض را دور هم جمع کند و سمپاتی دهها میلیون انسان در جامعه ایران را به خود جلب کند.

در این دو هفته همه مقدسات جمهوری اسلامی، همه خط قرمزهای آنها توسط معترضین زیر سوال رفت. این تحرکات یک بار دیگر ضرورت و امکان به زیر کشیدن بالا توسط پایین جامعه را به هر خانه ای برد. خصلت این تحرکات و اعلام اینکه باید جمهوری اسلامی را انداخت و به زور انداخت، بار دیگر سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی را به عنوان تنها راه انسانی توسط خود محرومین به جامعه اعلام کرد. استثمار شدگان در جدالی دو هفته ای اعلام کردند که ما میتوانیم و میخواهیم کل حاکمیت را به زیر بکشیم. اولین تاثیر این ماجرا زنده کردن انقلاب و انقلابیگیری پایین، انقلابیگری محکومین و محرومین علیه حاکمین را به همه جهانیان بود. به همه جهان اعلام شد که مردم کارگر و زحمتکش ایران میخواهند حاکمیت استثمارگر را با صف مستقل خود به زیر بکشند. این ماجرا یک بار دیگر در خون و رگ و روان دهها میلیون مردم کارگر و زحمتکش، میلیونها زن و جوان ناراضی، این حکم را کوبید، که میتوانیم حاکمین را با انقلاب خود پایین بکشیم. همین مسئله به همه نشان داد که اگر پایین اراده کند، اگر بخواهد و اگر متحد شود و به میدان بیاید، جمهوری اسلامی با تمام قلدری و توان نظامی و منطقه ای و..، سرنگون خواهد شد. این خیزش، سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی را در روان شناسی و در روح و جان طبقه کارگر و میلیونها زن و مرد زحمتکش جاری کرد و امید ایجاد کرد.

جامعه و در راس آن استثمار شدگان اعتماد به نفس پیدا کردند و حاکمین و صف وسیعی از احزاب و جریانات بورژوا، احساس ضعف و ترس و نگرانی. همه صدای پای انقلاب گرسنگان، انقلاب کارگران، انقلاب زنان و جوانان را شنیدند و مجبور شدند درست مثل شاه اعلام کنند "مردم حق دارند"!. اعلام اینکه "مردم حق دارند" از زبان کسانی که روزگاری هر نوع اعتراضی را به گلوله میبستند، کارگر معترض را شلاق میزدند، کسانی که اعتراض زن و دختر و پسر جوان را با اسید پاشی و شکنجه و اعدام جواب میدادند، یک عقب نشینی بزرگ از سر ناچاری است. آنهایی که سینه جلو میزنند و از حق مردم میگویند و اعلام میکنند صدایشان را شنیده اند، با اصول گرا و اصلاح طلب و...، همه همان اسیدپاشان، همان شلاق زنان، همان چاقو کشان، همان شکنجه گران و همان قلدرین و قاتلین دیروز اند. آنها صدای اعتراض محرومان را شنیده و از ترس انقلاب آنها به دست و پا افتاده اند. این صدا را شاه نیز در آخرین روزهای حاکمیت خود شنید و درست مثل حاکمین امروز گفت "مردم حق دارند" اما عده ای "اخلالگر" در مملکت مردم را تحریک میکنند.

این اعتراضات پایان عمر اصلاح طلبی و همه نیروهایی بود که به اصلاح و تغییراتی از درون حاکمیت و حداکثر دست بدست شدن قدرت در میان بالایی ها دل بسته بودند. میلیونها انسان در این جامعه اعلام کردند جمهوری اسلامی اصلاح پذیر نیست و ما خواهان انقلاب هستیم. این خیزش حکم نامربوطی آزادی و بهبود قطره چکانی جناحهای جمهوری اسلامی و صف طویل لیبرال و دگر اندیش و تازه دمکرات شده به خواستهای اکثریت محروم جامعه را داد. محرومین نامربوطی و ضدیت این صف و همه کسانی که تغییر قدم به قدم و مسالمت آمیز و غیر "خشونت" آمیز را نجوا میکردند، همه جریاناتی که هر از چندگاهی شیخی نورانی و لبخند بر لب را از اعماق ارتجاع پیدا میکردند و او را در هاله ای از تقدس میپیچیدند و برای فریب محرومین به جامعه عرضه میکردند را، با منافع خود و افق بهبود و رفاه و آزادی خود را رسما اعلام کرد. لذا نه تنها حاکمیت که مصلحین ریاکار در اپوزیسیون هم فعلا و تا اطلاع ثانوی مرخص شدند.

شکاف برداشتن دیوار بلند حاکمین در اثر خیزش گرسنگان، همزمان برای همه برملا کرد که جامعه ایران و نسل جوان و خصوصا زنان، در اولین امکان، همه سمبلهای ارتجاع حاکم و بردگی زن، همه علائم و نشانه های حاکمیت مذهبی و ضد زن را به زباله دان میریزند. دختران جسوری که حجاب را به چوبدستی میبنند و به علامت اعتراض به قوانین ضد زن و آپارتاید حاکم، در میادین شهرها نمایش میدهند، روئیدن اولین جوانه های گلهای بهاری را مژده میدهند که دیگر، پرده تحجر و اقتدار حاکمیت را پاره کرده است و به خانه برنمیگردد. این سمبل های اعتراضی در جامعه ای که حاکمیت آن هویتا ضد زن است، شروع عروج جنبش برابری طلبانه حق زن را در ابعاد وسیع و توده ای بانگ میزند که مهر خود و رنگ خود را به تحولات آتی ایران و انقلاب آینده میزند. آزادیخواهان و نسل جوان و مردم متمدن ایران نه تنها جمهوری اسلامی که هر آنچه فرهنگ عهد عتیق و مردسالار و شرق زدگی است را از جامعه پاک میکنند و رنسانسی را علیه مذهب و مردسالاری و آپارتاید جنسی به وسعت جامعه گسترش میدهند.

همزمان اعتراض برای نان و آزادی در سراسر ایران، همه راه حلهای قومی، اتکا به ترامپ و عربستان و سوریه ای شدن ایران از طریق دخالت خارجی را در همین چند روز حاشیه ای کرد. شورش سراسری استثمار شدگان همسرنوشتی طبقه کارگر و محرومین جامعه مستقل از هویتهای کاذب قومی و مذهبی را به مردم ایران اعلام کرد. جامعه کردستان بدلیل سنگینی فضای ناسیونالیست کرد با تاخیر به این تحرک پیوست و ابعاد تحرکات در آن نیز محدود ماند و مرکز آن سنندج بود. خود ناسیونالیستهای کردستان در شهرهای مختلف در جواب به آزادیخوهانی که تلاش میکردند دامنه تحرکات به کردستان هم کشیده شود، اعلام میکردند چون این تحرکات ملی و قومی نیست، به آنها مربوط نیست و حق داشتند. جناح چپ ناسیونالیست کرد در انتظار مانده و منتظر بود تا بداند "حق ملت کرد" در آن چه جایی خواهد داشت و عاقبت این خیزش به کجا میرسد و او کجا باید بایستد. اما این اعتراضات بار دیگر همسرنوشتی محرومان در سراسر ایران را به نمایش گذاشت و تلاش صف نیروهای قومی و ارتجاعی که به شیوه های مختلف سالیان متمادی سعی میکردند میان مردم فاصله بیندازند را نیز به حاشیه راند. تحرکات این دوره و پیوستن هر چند با تاخیر مردم آزادیخواه در کردستان، علاوه بر تقویت همسرنوشتی کارگران و محرومان در سراسر ایران، ضدیت ناسیونالیسم کرد و احزاب آنرا به جنبش محرومین برای بهبود و رفاه و آزادی را نیز برملا ساخت.

خیزش سراسری محرومان و اعلام اینکه برای نان و رفاه و بهبود، حاکمیت ستمگر را به نیروی خود پایین میکشیم و میتوانیم پایین بکشیم، وهمسرنوشتی سراسری طبقه کارگر و کل محرومان در این جریان، نه تنها جریانات قومی و ارتجاعی را حاشیه ای کرد، بعلاوه راه حلهای ارتجاعی آنها و جریانات راست را که امید به سوریه ای شدن ایران و امید به دخالت آمریکا و امید به تخاصمات ایران و عربستان بسته بودند را فعلا و تا اطلاع ثانوی بایگانی کرد.

 

صف ضد انقلاب و پرچم ضد "خشونت"

در مقابل خیزش توده ای این دوره این تنها حاکمین نبودند که زنگ خطر انقلاب پایین را شنیدند. طیف وسیعی از نیروهای راست در اپوزیسیون نیز این صدا و خطر را با همه وجود حس کردند. این تنها جناحهای "بدخیم" و جنایتکار حکومتی نیستند که با ترفند ترس از سوریه شدن ایران و "خطر خشونت" و به خون کشیدن جامعه، تلاش میکنند محرومین را از انقلاب خود بترسانند. اپوزیسیون بورژوایی ایران نیز همین کار را میکند. مباحثات این دوره مهره های اصلاح طلبان، رضا پهلوی و صفی از نیروها و شخصیتها و روشنفکران بورژوا در اپوزیسیون نیز همین است. آنها ضد انقلاب محرومین هستند و اسم آن را میگذارند مبارزه "مسالمت آمیز" و بدور از "خشونت". انگار فقر و محرومیت کارگر هپکو که هرروز از سر گرسنگی و حقوق ناچیز پرداخت نشده در خیابانند، کارگر هفت تپه حقوق نگرفته که گارد ضد شورش علیه شان بسیج میکنند، خشونت نیست. انگار میلیونها نفر بیکار از طبقه ما که با فقر مطلق طرف هستند و به کلیه فروشی و تن فروشی و... روی آورده اند، کودکان کار و پدیده کودک خیابانی و ...، خشونت نیست. انگار اینکه اکثریتی عظیم از مردمی که از فقر و استثمار وحشیانه سر به دیوار میزنند و در مقابل چشم شان اقلیتی سرمایه دار و مجلس نشین و صاحب منصب حکومتی به قیمت تباهی دهها میلیون انسان کارگر و زحمتکش، پول پاروه میکنند، خشونت نیست. انگار شلاق زدن به پیکر کارگر معترض و اخراج از کار و گرو گرفتن لقمه نان محقرانه خانواده آنها که سر به دهها میلیون انسان میزند، خشونت سیستماتیک طبقه آنها و نمایندگانشان علیه ما نیست.

ما را از سوریه ای شدن ایران میترسانند. امروز جریانات و عناصری بحث از سوریه ای شدن ایران را دارند که مستقل از اینکه خود از عوامل اصلی خشونت همیشگی علیه اکثریت بالای مردم ایرانند، بعلاوه از عناصر مهم سوریه ای شدن جامعه اند. اگر کسی میخواهد ایران سوریه ای نشود ابتدا باید اینها را قرنطینه و منزوی کند. برای سوریه ای نشدن ایران اولین کار پایین کشیدن جمهوری اسلامی به عنوان عنصر اصلی و خطر اصلی هر نوع خون پاشیدن به جامعه است. علاوه بر جمهوری اسلامی و در کنار آن افشا و منزوی کردن همه جریانات راست و "چپی" که بنام مبارزه با جمهوری اسلامی و دفاع از ایران و مردم ایران، روزی دنبالچه ترامپ اند، روزی اسرائیل و عربستان، روزی آتش بیار معرکه جنگ قومی و مذهبی اند و ... همه اینها نیروهای سناریوی عراقیزه و سوریه ای کردن ایرانند. اولین خدمت شورش این دوره تضعیف جمهوری اسلامی و حکم سرنگونی آن و دومین آن حاشیه ای کردن راه حل جریانات سوپر ارتجاعی، بورژوایی و قومی است که آتش بیار جنگهای صلیبی و عناصر سوریه ای کردن جامعه اند.

کل این صف علیه انقلاب محرومانند. همه آنها بنام مخالفت با "خشونت" و در واقع مخالفت با انقلاب محرومان، لباس "انتخابات آزاد" و "دمکراسی قدم به قدم" و "حاکمیت مردم سالاری" و ....پوشیده اند و همه با هم در یک صف علیه خیزش محرومان و گرسنگان سنگر گرفته و مشغول پیدا کردن راهی برای هایجک کردن خیزش بر حق مردم محروم ایرانند.

رسانه های "محترم" غربی هم از بی بی سی تا بقیه صدای محرومان ایران علیه مستبدان را شنیده اند. آنها نیز درست مانند قیام ٥٧ ایران که از ترس عروج چپ و انقلابی چپ، زیر عبای خمینی رفتند و زیر بغل او و کل ارتجاع اسلامی را گرفتند، این دوره هم در دل خیزش گرسنگان عکس رضا پهلوی و خانم رجوی را یافتند و در قاب گرفتند و به دنیا فروختند که گویا اینها در این خیزش جایگاه مهمی دارند! دو جریانی که اولی حاکمیت خاندان اش و جنبشی که امروز سخنگوی آن است، توسط گرسنگان به زیر کشیده شد و دیگری به یمن حاکمیت ٤ دهه ارتجاع اسلامی بر ٨٠ میلیون انسان و فرقه مذهبی متحجری که سخنگوی آن است، برای ورود به ایران باید ابتدا خود "کشف حجاب" کند.

 

آینده این تحولات، تضمین پیروزی، موانع و مخاطرات

بازگشت جامعه ایران به قبل از این تحولات بسیار بعید است. در ابتدای این تحرکات بخشی از حاکمین و خصوصا اصلاح طلبان خواهان سرکوب وسیع و فوری آن بودند. آنها زمانی که متوجه شدند، ابعاد ماجرا از این وسیعتر و عمیق تر است که بتوان با آن بازی کرد و هر حرکت نسنجیده ممکن است مردم را جری تر کند، همراه اصولگراها و بیت رهبری و خود روحانی شروع کردند به اعلام اینکه "مردم حق اعتراض دارند". دستگیری های وسیع و پرونده سازی ها و ترفندهای اینکه "عده ای مردم را تحریک به اغتشاش کرده اند" تا کنون نتیجه نداده است. مردم مرعوب نشده اند. فضا و اعتراض خیابانی تب و تاب اول را ندارد، اما زبان کارگر و زن و جوان و مردم آزادیخواه در دفاع از زندگی انسانی برای خود و علیه حاکمیت، مثل گذشته نیست. جامعه میجوشد و فضای اعتراضی مردم بالا و اعتماد به اینکه میتوانیم حاکمیت را بیندازیم بالا است.

امروز متحجر ترین عناصر جمهوری اسلامی از خطر سرنگونی نظام میگویند و به همدیگر هشدار میدهند. بخشی از اصلاح طلبان که در این دوره برای سرکوب از اصول گرا پیشی گرفته بودند، پرچم "اپوزیسیون" بودن را بلند کرده اند. هشدار میدهند که اگر فرصت را از دست بدهیم درست مثل شاه در انقلاب ٥٧ دیر خواهد شد. امروز بحث حجاب اجباری به یمن این تحرکات و شعله ور شدن جنبش برابری زن و مرد و خطر آن، به بیت رهبری و شورای نگهبان و دولت و مجلس کشیده شده است. لذا فضای جامعه کاملا عوض شده است و این بیان دوره ای جدید و توازنی جدید است.

بهبود اقتصادی و تامین بخشی از مطالبات رفاهی برای ساکت کردن معترضین، در دستور هیچکدام از جناحها نیست. این را روحانی به روشنی بیان میکند. تامین بهبود و گرفتن امتیازاتی از حاکمیت ممکن است اما این در گرو فشار و زور پایین است. کسب هر امتیازی در دل جنگی که در جریان است و عقب راندن حاکمیت و مجبور شدن به تسلیم، تعرض طبقه کارگر و صف محرومان را بیشتر و آنها را متحد تر میکند و به آنها بیش از بیش اعتماد بنفس میدهد. هر نوع گشایش سیاسی فرضی و تظاهر به قبول آزادی سیاسی و لغو حجاب اجباری و آزادی زندانی سیاسی، امید به سرنگونی جمهوری اسلامی را در جامعه بالا میبرد و پایین را علیه بالا میشوراند. این یکی از نگرانی های حاکمیت است و به این اعتبار کشتی حاکمیت به گل نشسته است.

افقی روشن از جانب حاکمیت که بتوانند مردم را به آن امیدوار کنند هم در چشم انداز نیست. همه جناحهای جمهوری اسلامی در این چهار دهه آزمایش پس داده اند و نزد محرومین جامعه اعتباری ندارند. جلب سرمایه خارجی و به این اعتبار چشم انداز گشایش اقتصادی هم امروز از گذشته کمتر شده است. با خیزش اخیر و شنیدن صدای انقلاب پایین، سرمایه بزرگ کمتر از گذشته احساس امنیت برای سرمایه گذاری در ایران را دارد و همین موانع جمهوری اسلامی را بیشتر از قبل کرده است. بعلاوه حتی اگر تحت شرایطی و برای نجات ایران و از ترس خطر انقلابی چپ در این جامعه، کشورهای اروپایی بخواهند پول تزریق کنند، کماکان رشد اقتصادی در ایران در گرو تحمیل بی حقوقی و فقر بیشتر به کارگر و ارزانتر کردن نیروی کار برای کسب سود مناسب جهت سرمایه گذاری است، چیزی که مستقل از اینکه فضا اعتراضی جامعه امکان آنرا نمیدهد، بعلاوه در کوتاه مدت جواب نیست.

پیشروی جنبش استثمار شدگان و پیروزی آن در گرو رفع کمبودها و متحد کردن و آماده کردن نیروی خود برای نبرد نهایی و ساقط کردن جمهوری اسلامی است. این متحد و آماده کردن در دل جدالی روزانه و تلاش برای سالم عبور دادن معترضین و صف محرومان از همه تند پیچهایی است که در راه است. اکنون توازن قوای بهتری به نفع پایین جامعه ایجاد شده است و همین فرصتی میدهد و امکانی فراهم میکند که در کوتاهترین مدت نیرو جمع کنید، صف خود را متحد کنید و موقعیت خود را بهبود و عقب نشینی بیشتری را به حاکمیت تحمیل کنید.

خیزش اخیر بدون سازمان و رهبری قوام گرفته حتی در بعد محلی آن، مسلم بود که نمیتواند جمهوری اسلامی را به زیر بکشد. اما بزیر کشیدن جمهوری اسلامی تنها قدم اول در راه رهایی مردم ایران است. حفظ قدرت و سازمان دادن جامعه به مراتب از به زیر کشیدن جمهوری اسلامی پیچیده تر است. لذا در دل این اعتراضات و با استفاده از همین فضا باید پایه های حاکمیت فردا را ساخت. پایه های آن حاکمیت چیزی جز متحد کردن امروز مردم حول افقی چپ، انسانی و برابری طلبانه در انواع نهادها، شوراها، انجمن ها، سندیکا و اتحادیه ها، کمیته های کارخانه و محلات و ... نیست. به هم وصل کردن مردم و یک کاسه کردن قدرت آنها و ایجاد اتحادی ادامه دار و پایدار، بدون تامین ظرف این اتحاد و سازمان دادن نهادهای مختلف توده ای در کارخانه و محله و دانشگاه و به اعتباری در محل کار و زندگی طبقه کارگر و مردم زحمتکش و محروم نیست.

هم ما و هم جمهوری اسلامی تجربه انقلاب ٥٧ ایران را داریم. جمهوری اسلامی تنها با اتکا به بی بی سی و دولتهای غربی که زیر بغل او را گرفتند، آن انقلاب را در نیمه راه شکست نداد. آنها متکی به شبکه مساجد به عنوان مهمترین ابزار قدرت بسیج نیروی مردم حول ارتجاع اسلامی علیه شاه بودند. چپ جامعه جز رفتن شاه هیچ افق مستقلی که توده کارگر و زحمتکشان را حول آن بسیج و متحد کند، در دستور نداشت و برای آن کاری نکرد. این تجربه یک بار دیگر به ما میگوید که مردم ایران بدون سازمان حتی اگر در ابعاد میلیونی هم به میدان بیایند، در جنگی سرخ پوستی و بدون سازمان و رهبری، علاوه بر اینکه به زیر کشیدن جمهوری اسلامی سخت است، حتی در صورت سرنگونی هم همان بلایی میتواند به سر محرومین و انقلاب کنندگان بیاید که در انقلاب ٥٧ آمد. لذا امروز فرجه ای ایجاد شده است و امیدی به سرنگونی جمهوری اسلامی بالا گرفته و باید امکان موفقیت و ظرف اتحاد و دخالت سازمانیافته پایین در تحولات امروز و حفظ قدرت و رفع توطئه های ضد انقلاب مغلوب و ارتجاع محلی و بین المللی در فردای سرنگونی را فراهم کرد. باید خودآگاهی جامعه از آنچه امروز برایش میجگند و از آنچه میخواهند جایگزین کنند و از اهمیت نقش خود آنها و ارگانهای توده ای آنها را در این سیر بالا برد.

کسب پیروزی های معین و تحمیل مطالبات فوری در این اوضاع در هر کارخانه و محلی، در بعد سراسری و محلی، علاوه بر اینکه نیاز فوری دهها میلیون خانواده کارگری و مردم محروم و نیاز میلیونها جوان و زن حق طلب است، ضرورت پیشروی ما در جنگ همه جانبه طبقاتی است که امروز بطور علنی و در ابعادی گسترده در جریان است. اگر نیروی ما امروز توان و امکان جنگ نهایی و قیام توده ای برای ساقط کردن حاکمیت بورژوازی و دولتش را ندارد، کسب آمادگی برای آن از دل تحمیل عقب نشینی و کسب پیروزی های معین و همین امروز ممکن است. در دل این جدال رهبران موجود در مراکز کار یا در شهر و محل پرورده میشوند و در زمان کوتاهی به عنوان رهبران معتبر از مراکز صنعتی تا مراکز خدماتی و محلات شهرها و دانشگاه عروج میکنند، متحد میشوند، متحد میکنند و به هم وصل و امکان تامین رهبری در ابعاد وسیعتر را ممکن میکنند.

ما یک دوره جدال جدی بر سر نان در میان طبقه کارگر در همه مراکز کار و در همه محلات زحمتکش نشین را در مقابل داریم. فضای کنونی امکانی میدهد که کارگران نه تنها در هفت تپه و هپکو و شرکت واحد و ...، که در نفت و ماشین سازی ها، در برق و آب و ...، پا به میدان بگذارند، متحد و خواهان تامین مطالبات خود شوند. دوره ای که توازن قوای بهتر که اکنون ایجاد شده است، حربه اخراج از کار و بیکاری و تحمیل فقر را از حاکمان میگیرد و محافظه کاری و دست به کلاه خود گرفتن را در صفوف کارگران شاغل و در میان پرولتاریای صنعتی، کم رنگ میکند و آنها را وارد جدال همه جانبه خواهد کرد. دوره آتی به یمن خیزش اخیر و توازنی که ایجاد شده، دوره عروج جنبش کارگری، با شاغل و بیکار، دوره عروج جنبش حق زن و جوانان برای آزادی سیاسی و رفاه است.

باید توجه داشت که ما در دل یک جنگ چندین جانبه هستیم و دشمنان ما از جمهوری اسلامی تا همه جریانات قومی و مذهبی و بورژاویی چه در ایران و چه در منطقه، ساکت ننشسته اند. اینها حاضرند جمهوری اسلامی صد سال دیگر سر کار باشد اما انقلاب محرومین جامعه ، انقلاب کارگران ایران و اعمال حاکمیت محکومین را به چشم خود نبینند. بورژوازی ایران و نمایندگانش در حاکمیت دهها توطئه و دهها نقشه دیگر برای ماندگاری خود و به شکست کشیدن ما را در دستور دارند. اگر بتوانند و اگر احساس خطر جدی کنند، میتوانند به جامعه خون بپاشند. همه جریانات و کسانی که امروز در حاکمیت و حتی بیرون حاکمیت، لباس "تمدن" پوشیده اند و به ما میگویند، "خشونت" نکنید و راه حل "مسالمت آمیز" انتخاب کنید و انقلاب تنها راه نیست، فردا همه در کنار جمهوری اسلامی علیه کارگر متحد و مدعی قدرت، علیه زنان و جوانان خواهان رفاه و عدالت و برابری، در لباس گارد های ضد شورش مسلح، بسیج میشوند. فردا ممکن است خود جمهوری اسلامی، جناحی و جمعی از بالایی ها، سپاه و ولی فقیه، کودتایی را سازمان و به جامعه خون بپاشند. اینها همگی مخاطراتی است که باید به حساب آورد. لذا باید کاری کرد و چنان موقعیت خود را محکم و چنان اتحادی در صفوف خود ایجاد کرد و چنان استثمار شدگان را در انواع و اقسام سازمانهای توده ای متحد کرد، چنان رهبری محلی و سراسری آنرا تامین کرد، که بتوان همه این توطئه ها را خنثی و صاحبانش را افسار کرد.

بعلاوه این جنبش یک سر آن در خیابان و تضاهرات خیابانی است. پایه اصلی و محل قدرت و توان آن در مراکز تولیدی و خدماتی است. یک سر آن در محله و دانشگاه و همه مراکز کاری است. اینجا است که ما امکان فلج کردن دستگاه سرکوب و قدرت حاکمین را داریم. باید در همه این مراکز امکان دفاع از تجمع خود، امکان دفاع از محل کار و تجمعات خود و امکان دفاع از مردم محل را در مقابل هر تعرضی از جانب حاکمیت فراهم کرد. محلات یک پای جدی این کار است. باید مهره های جمهوری اسلامی، دستجات قمه زن و چاقو کش آنها، مامورین اطلاعاتی و ارگانهای مختلف آنها و مدافعان و حقوق بگیران آنها از آخوند محل تا شورای اسلامی، احساس کنند که محلات جای امنی برای آنها نیست. باید احساس کنند دیگر امکان ریختن به خانه فعال کارگری، زن و جوان انقلابی و هیچ آدم معترضی در محل زندگی نیست. جوانان محل و زن و مردم محل باید فضایی ایجاد کنند، که نه تنها حضور مامورین رژیم به آن و خانه گردی و زور گویی ممکن نیست، که تحقیر زن و عربده کشی آخوند و مرتجع محل هم ممکن نیست.

پیشروی طبقه کارگر و محرومین، پیشروی جنبش سرنگونی طلبانه محرومان جامعه در گرو رفع کمبودهایی است که موجودند. اگر در فاصله ای اینها رفع نشوند، نا امید شدن مردم و دست بالا پیدا کردن جمهوری اسلامی و هایجک کردن و به بیراهه بردن مردم بی سازمان امری است که در تاریخ ما متاسفانه بارها اتفاق افتاده است.

 

 کمونیستها و این دوره

خیزش اخیر بیش از هر کس به کمونیسها مربوط است. آنچه اتفاق افتاد جنبش ما و تحرک بخش کوچکی از طبقه ما، محرومترین بخش طبقه کارگر بود که تنها تکانی خود و به استثمار و بردگی نه گفت. هنوز بخش اصلی طبقه کارگر که اهرمهای قدرت و چرخ حرکت جامعه را در دست دارند، به میدان نیامده اند. اگر این جنبش بتواند قدمی بردارد، اگر بتواند موانع و کمبودهای خود را بدرجه ای رفع کند، طبقه کارگر ایران با کمونیسمش میتواند دوره جدیدی از تاریخ بشر را در کل جهان رقم بزند. تحرکات این دوره اگر موانع و کمبودهایش رفع شود و اگر کمونیستها به عنوان سازماندهنگان، متحد کنندگان و رهبران و سخنگویان اعتراض این دوره در مراکز کار و محلات، در دانشگاه و در اعتراض زنان ظاهر شوند، میتوان سرآغاز انقلاب سوسیالیستی را به بشریت مژده دهند.

تامین افق پیروزی جنبش گرسنگان، متحد کردن کارگران و مردم محروم در محل کار و زندگی، هدایت کردن و تامین رهبری تحرکات اعتراضی، به هم بافتن و به هم زنجیر کردن اعتراضات برای رفاه و آزادی و علیه جمهوری اسلامی، در گرو به هم وصل شدن و متحد شدن کمونیستها در دل همین اعتراضات در همه مراکز تولیدی و خدماتی و در هر محله و شهر و دانشگاهی است.

تلاش برای در دسترس قرار دادن و ایجاد امکان انتخاب یک رهایی سوسیالیستی و یک افق برابری طلبانه و سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی، افقی که کمونیستها مبشر و مدافع و فعال آنند، آن حلقه جدی در فعالیت امروز است که جامعه آنرا ممکن و قابل انتخاب و در دسترس و همزمان محرومان آنرا بعنوان بهترین و انسانی ترین راه رهایی انتخاب کنند.

امروز کمونستها بیش از هر زمانی باید در دل تحولات جامعه ایران، در دل جدال طبقاتی در جریان از میادین شهر تا مراکز کارگری و تا محله و... ، پرچمدار یک رهایی سوسیالیستی باشند. باید اعتراض این دوره طبقه کارگر و محرومان جامعه، مهر آزادیخواهی کمونیستی را بر خود داشته باشد. این یعنی در خود جامعه و در میدان واقعی نبرد، در کارخانه و محله فعالین کمونیست در قامت رهبر و سخنگوی جنبش خود قرار گیرند و کل جامعه را به متحد شدن زیر افق و سیاست و آینده ای که آنها ترسیم میکنند فراخوان دهند. لذا فعال کمونیست در محل، کارگر و زن و جوان کمونیست در قامت کسی که در محله و شهر، در هر کوچه و خیابان و در مراکز کارگری دست کارگران را در دست هم میگذارد، متحد میکند و سازمان میدهد، نقش اساسی دارد.

بعلاوه پیروزی این دوره و تضمین آن در گرو شکل دادن و متحد کردن فعالین کمونیست در همه جا و خصوصا در میان طبقه کارگر، به عنوان ستون پایه و ستاد رزمنده انقلاب کارگری، در کمیته ها و شبکه و محافل کمونیستی است. با تشکیل هر جمع و کمیته کمونیستی در هر کارخانه و محله ، از رهبران عملی و هوشیار و با اتوریته کارگری، از رهبران مردم زحمتکش در محلات زحمتکش و کارگری نشین، ما یک قدم به انقلاب سوسیالیستی طبقه کارگر نزدیک شده ایم.

این دوره ای است که به یمن فضایی که تغییر کرده است، میتوان کارهای بزرگ را درزمان کوتاه به نتیجه رساند. اوضاع و فرصت کنونی طولانی مدت باقی نیست. اگر کمونیستها مهر خود و جنبش عدالتخواهانه سوسیالیستی را به این دوره نزنند، اعتراض محرومان با هر درجه از حقانیت خواه ناخواه توسط حاکمیت به شکست کشانده میشود، نا امید میشود و یا توسط جنبشهای بورژوایی و ضد کارگری به بیراهه برده میشود و سرش را زیر آب خواهند کرد.

 

٢ فوریه ٢٠١٨