اخیرا سی نفر از طیفهای مختلف لیبرال و ناسیوانالیست ایرانی، طی نامه ای به دونالد ترامپ توقعاتی را در مقابل او به عنوان رئیس جمهوری آتی آمریکا مطرح کرده اند.
آنها در این نامه به سیاست مماشات جویانه اوباما نسبت به جمهوری اسلامی انتقاد دارند و خواهان آنند ترامپ سیاست قاطع تری علیه ایران اتخاذ کنند. در این نامه از جمله به عدم دفاع دولت اوباما از جنبش سبز، اعتراض به توافقات برجام و برداشتن تحریمها اشاره شده و از ترامپ خواسته اند در این سیاستهای تجدید نظر کند و از دمکراتهای لیبرال علیه جمهوری اسلامی پشتیبانی کند. نویسندگان نامه همچنان بر ظرفیت ایران بعد از جمهوری اسلامی(در صورت قدرتگیری آنها) برای رابطه ای نزدیک و پایدار با آمریکا تاکید کرده اند.

نامه سی نفره، عکس العملهای مختلفی را در میان طیفی از احزاب و جریانات سیاسی و شخصتهای مختلف در اپوزیسیون و حتی در پوزیسیون جمهوری اسلامی بر انگیخته است. در این میان عکس العمل هیستریک راه کارگر که در دنیای واقعی رویه دیگر همان نامه سی نفره به ترامپ است از همه دیدنی تر است.
اینجا و در این نوشته نگاهی به اعتراض سازمان راه کارگر به این "نامه نویسان" خواهیم انداخت و نشان خواهیم داد که اعتراض راه کارگر بیان اعتراض گرایشی در میان وطن پرستان افراطی ایرانی به بخشی دیگر از جنبش خودشان، جنبش بورژا ناسیونالیستی، است.
قبل از پرداختن به موضع راه کارگر چند کلمه در مورد نامه سی نفره به ترامپ ضروری است. نامه نویسان خواهان تقابل بیشتر دولت آتی امریکا با جمهوری اسلامی، تجدید نظر در توافقات کنونی و تحریم اقتصادی ایران و سرانجام کمک این دولت به لیبرالها و ناسیونالیستهای ایران برای جایگزینی جمهوری اسلامی است. چنین توقعی بیان امیال بخشی از احزاب بورژوایی ایران و جریانات مختلف از طیفهای رنگین کمان سلطنت طلب تا لیبرال، جمهوری خواه و احزاب و گروهای ناسیونالیست و قومی ، "چپ" و راست، مختلف در اپوزیسیون است، امری که تازگی ندارد. در دوره های مختلف بخشی جدی از اپوزیسیون بورژوایی ایران از طیف ناسیونالیستهای پروغرب تا ناسیونالیستهای کرد و.. ، چشم به انتظار کمک های دول غربی و دخالت "بشردوستانه" آنها در ایران و تبدیل ایران به لیبی و سوریه و عراق بوده اند.
نامه این سی نفر بیش از هر چیز نشانه استیصال و درماندگی طیف رنگین کمان لیبرال و ناسیونالیست ایرانی در اپوزیسیون جمهوری اسلامی یا به اپوزیسون رانده شده است. نتایج زیانبار امیال این طیف و طیف وسیعتری از احزاب بورژوایی ایرانی و ناسیونالیست های کرد و ترک و ... را امروز بیش از هر زمانی در عراق و لیبی و سوریه دیده ایم. ناتو و در راس آن دولت آمریکا که قبله گاه این گرایش است، دامنه توحش و جنایاتش به مراتب همه جانبه تر، وحشیانه تر از جمهوری اسلامی است. نامه نوشتن به ترامپ و درخواست مقابله آن با جمهوری اسلامی و ترور و تروریسم، مستقل از شخصیت ترامپ به عنوان یکی از منفورترین روسای آمریکا، بیان ماهیت ارتجاعی و اهداف ضدانسانی این گرایش سیاسی است. این ها روی اسب بازنده شرط بندی کرده اند. اما طرف مقابل و منتقدان سلحشور در سازمان راه کارگر، چشم شان به پروژه ای فعال، یعنی رشد ناسیونالیسم ضد عرب، ضدخارجی، بیگانه ستیزی، در پرتو تحولات منطقه و حاکمیت جمهوری اسلامی ایران است.
دفاع سران سپاه و روحانی و سران جمهوری اسلامی از مصدق و ایران و ایرانی گری و کورش و آریایی پرستی خجالتی شان، چنان قند در دهان راه کارگر آب کرده است، که در صف مقدم توده ایسمی که خواهان مسلح کردن سپاه پاسدارن به سلاح سنگین بود را از پشت بسته است!

نعره وطن پرستان "غیور"، از گلوی سازمان راه کارگر
بدنبال نامه سی نفره به ترامپ، هیئت اجرائی راه کارگر(سازمان کارگران انقلابی ایران) در تاریخ ٢٨ دسامبر ٢٠١٦ نوشته ای تحت عنوان "سرسپردگی به قدرتهای خارجی را با تمام توان افشا کنیم"، منتشر کرده است و علیه اقدام این سی نفر و توصل آنها به "بیگانگان" اعتراض کرده است.
اعتراضیه راه کارگر در نوع خود دیدنی است. پای نوشته هیئت اجرایی این جریان میتوان امضای هر جریان ناسیونالیست دو آتشه ایرانی از جناحهای جمهوری اسلامی تا آریائی های اصیل از نوع شرقی و "غیر وابسته" و "مخالف" امپریالیسم را گذاشت بدون اینکه لازم باشد یک سطر از نوشته آنها را از قلم انداخت.
این نوشته بیان حقیقی و واقعی امیال راه کارگر و همکیشان قدیم و جدید این جریان در سیاست ایران است که با شعارهای نچسب کارگر و سوسیالیسم جهت عرضه به بازار آشفته سیاسی آماده میشود. بگذار نگاهی به نوشته رهبری این جریان بیندازیم و از زبان خود آنها ببینیم که چه میگویند:
"مردم ایران، از دخالت های امپریالیستی در طول یک قرن گذشته، ضربات جبران ناپذیری خورده اند. آن هنگام که برخی از وطن فروشان با خواست برپائی "عدالتخانه"، در انقلاب مشروطیت یعنی اولین انقلاب دمکراتیک آسیا، به سفارتخانه انگلیس پناهنده شدند، تخم خیانت و سرسپردگی کاشته شد. ... در گام بعدی نیز مبارزات آزادیخواهانه و ملی مردم ایران تحت رهبری محمد مصدق و یارانش که می کوشیدند نظم دمکراتیکی در ایران بر پا کنند و پرچم استقلال برافراشته و نفت ایران را ملی کردند، با خشم و کینه قدرت های امپریالیستی روبرو گشت و مزدوران وطن فروش با کودتای آمریکائی ـ انگلیسی هم آوا شدند و این نخستین جنبش بزرگ ملی و ضد استعمار نوین در خاورمیانه و جهان را در هم شکستند."(تاکیدات از من است)
راه کارگر ادامه میدهد:
"... این نیروی حیات بخش مردمی نیاز به عجزنامه های یک مشت بریده از ملت به دولت های خارجی ندارد." (خط تاکیدها از من است)
ادامه میدهند:
"سازمان ما، ....، از همگان می خواهد این نوع سرسپردگی ها از سوی هر کس، هر سازمان و حزب و دسته ای که جز خیانت به مردم پرافتخار این سرزمین نیست را از هر طریق ممکن افشاء سازند و هر نوع همکاری در هر زمینه ای با چنین افراد و جریاناتی را قاطعانه بایکوت نمایند." (تاکیدها از من است)
توجه کنید که نقل قولهای بالا از جریانی است که خود را "سوسیالیست" و "نماینده" خود گمارده طبقه کارگر ایران معرفی میکند، یکی از جریانات همیشه حاضر در میان نیروهای به اصلاح چپ ایران است که نمایش همکاری و "فعالیت مشترک" و بر این اساس "بدور بودن" از هر نوع فرقه گرایی را به رخ میکشند. اگر واقعا امضای این جریان و شعارهای "سوسیالیستی" انتهای نوشته هیئت اجرایی راه کارگر را بردارید، کسی میتواند یک مو تفاوت میان این جریان و پان ایرانیستهای ایران به رهبری پزشکپور قائل شود؟ کدام "وطن" پرست ایرانی، کدام "ملت پرست" آریایی از راه کارگر "وطن" پرست تر و آرایی تر است؟
لطفا نوشته های کیهان شریعتمداری را در مورد جریانات اپوزیسیون جمهوری اسلامی و پرچم "ضد آمریکایی" آن و پرونده های "وطن فروشی و بیگانه پرستی" که برای این اپوزیسون آماده کرده است را در کنار نوشته راه کارگر قرار دهید، آیا میتوان تفاوتی مضمونی جز احترام اولی به امام و ولی فقیه و شعار دورغین سوسیالیستی دومی، قائل شد؟
الفاظ "وطن فروشی و خیانت به مردم پر افتخار سرزمین ایران"، "استقلال و ملی" کردن و... در سیاست ایران در کل ٥٠ سال گذشته پرچم هارترین و ضد کارگر و ناسیونالیست ترین جریانات سیاسی ایران از پان ایرانیستها تا ناسیونالیستهای عظمت طلب و تا خمینی و خامنه ای و کیهان شریعتمداری است.
راه کارگر و اقمار توده ای و اکثریتی آن در کل این پروسه و در دوره های حساس سیاسی کنار یکی از گرایشات اصلی بورژوازی ایران ایستاده اند. قسم خوردن راه کارگر به مصدق و "ملی" کردن نفت، تا غش کردن این جریان برای هر نوع "ملی و وطنی" کردن صنایع و هر بانک و مکانی توسط خود جمهوری اسلامی تا جنگ ایران و عراق و موضع سوسیال شونیسم آن، تا ضدیت با کارگر افغانی و تقدیس حمله مردم ناآگاه به آنها و تا تکرار نخراشیده و زمخت همان امیان در قالب شعارهای "وطن" پرستانه علیه "وطن فروشان"، بیان ناسونالیسم عریان و ضدکارگری این جریان است. این جریان تلاش میکند که جمهوری اسلامی ایران آمادگی این رهبری و رفقایشان در سازمان "پرافتخار" راه کارگر، برای ایفای نقش در سرکوب اپوزیسیون و تعرض به طبقه کارگر و جوان کمونیست و زن و مرد روشنفکر و مبارز در ایران را، به بهانه ارتباط با خارج و خارجی ها ، بپذیرد. اینها بنام اپوزیسیون، تجدید تاریخ و به روز کردن برگه عبورشان را طلب میکنند!
این فرزندان راستین "مصدق" و جبهه ملی ایران با این همه عرق ملی و احترام به سرزمین و ایران و "وطن"، که همه اینها ابزارهای رایج تحمیق طبقه کارگر و محرومان جامعه برای بهر دهی و تن دادن به بهرکشی طبقه حاکم است، تفاوتشان با نامه نویسان به ترامپ مطلقا هویتی نیست. آنها دو سوی یک جنبش بورژوایی ایران هستند که یکی اتکا به غرب برای نجات "ملت" و "وطن" را در پیش گرفته است و دیگری پرچم "استقلال" از بیگانه و دفاع از "ملت و وطن" و تعریف و تمجید و تقدس آن در مقابل "بیگانگان". دومی نوع شرقی و عقب مانده همان اولی است. مستقل از جایگاه راه کارگر و انتقاد و اعتراضش به ولی فقیه و "حاکمیت ولایتی" جمهوری اسلامی و انتقاد به بی کفایتی آن در رشد صنعت "وطنی" و دامن زدن به اقتصاد "انگلی و مافیایی"، چیزی که آرزوی کل جنبش ملی اسلامی ایران از مصدق تا بازرگان و از خمینی تا خامنه ای و از حزب توده ایران و اکثریت تا وارثان کارتنی تر آن در رهبری راه کارگر است. خط و نشان کشیدنهای راه کارگر برای جمهوری اسلامی یک سرسوزن از این کم نمیکند که کل این صف به یک جنبش بزرگتر خانواده بورژوازی ایران تعلق دارند و راه کارگر از جریانات حاشیه نشین و فرعی تر همان بستر اصلی است. انصافا در گلو پاره کردن سوسیال ناسیونالیستهای نشسته در رهبری راه کارگر در دفاع از "وطن و سرزمین" و منتصب کردن آنهایی که از نظر این جریان چنین تعلقی ندارند به "خائن و وطن فروش و بیگانه پرست"، آنها از خود جمهوری اسلامی و ناسیونالیستهای چهار آتشه ایرانی، پیشی گرفته اند.

کلاه گشاده حاکمیت "مردم"
راه کارگر نوشته است:
"چه آنها که به هارترین گرایش حاکم بر آمریکا نامه می نویسند، چه آنها که از جولیانی و سعود الفیصل برای سخنرانی در مراسم سینه زنی شان دعوت می کنند تا شعار "و انا ارید اسقاط النظام" سردهند، چه آنها که از اسرائیل و عربستان تقاضای پول و اسلحه می کنند؛ چه آنهائی که خواهان ایجاد منطقه "پرواز ممنوع" برای کردستان ایران می شوند، و چه آن بخش از تشکل های سطلنت طلب که برای دخالت های آمریکا در ایران، با آجر سینه می زنند، همه و همه در برابر اراده جمعی و حق حاکمیت مردم ایران صف کشیده اند و جاده صاف کن دخالت های بیشرمانه امپریالیستی و مرتجعان منطقه در جهت دادن به سرنوشت مردم ایران هستند. (خط تاکید از من است)
نامه سی نفره به ترامپ بلاخره به راه کارگر اعتماد به نفس داد که در مقابل تقدس "ایران" و "وطن" و خطر "وطن فروشی" این سی نفر، "خلق" و "کرد" پرستی تاکتکی و سنتی خود را،‌ "قدوسیت خلق کرد" و نماینده خودگمارده آنرا کنار بگذارد و در کنار مجاهد لگدی هم نثار حزب دمکرات کند.
راه کارگر هر چند با تاخیر چند ماهه ، سرانجام اعتماد به نفس کافی پیدا کرد که بسیار محتاط و غیر صریح به امید بستن حزب دمکرات به عربستان و اسرائیل، بدون بردن اسم آن ها هم اشاره کند!
با این وصف باید از "سوسیالیستها" نشسته در رهبری راه کارگر پرسید، این "حق حاکمیت مردم ایران" را دیگر از کدام آثار "سوسیالیستی" برگرفته اید. کدام مردم و کدام حاکمیت و حق منظورتان است؟ روزانه به نام حق حاکمیت مردم در تمام جهان، دولتهای ضدکارگری سر این "مردم" کلاه میگذارند. روزانه و به اشکال گوناگون طبقه کارگر و اقشار محروم جامعه را به عنوان حاکمیت ملی و دولت بورژوایی را به عنوان نماینده این حاکمیت بخورد جامعه میدهند و بر سر این طبقه کلاه گشاده ای میگذارند. به عنوان حق حاکمیت ملی و از طریق این "مردم" تاچر و بلر، بوش و اوباما و ترامپ، مرکل و خامنه ای و روحانی و اردوغان و... را نماینده قانونی این مردم به حساب میاورند. سوسیالیستهای راه کارگر جدا که آب از سرشان گذشته است و به ابتدایی ترین مفاد سوسیالیستی حتی در الفاظ و گفته ها هم پایبند نیستند.
بنام منافع مردم آمریکا،‌عراق را بر سر میلیونها نفر خراب کردند، بنام منافع ملت ایران، خاورمیانه را هرچه بیشتر قومی و مذهبی کردند، بنام منافع مردم اروپا، لیبی و سوریه را بر سر مردم اش نابود کردند، کدام منافع! دروغ میگویند. منفعت حفظ دولت خودی،‌ منفعت حفظ نظام و شرکت در جدال های میلیتاریستی و مخرب و ارتجاع است! فردا قرار است بنام منفعت مردم و حق حاکمیت مردم، و دفاع از ایرانی و ایرانی گری، برای گسترش جدال قدرت در خاورمیانه، سربازگیری کنند. این همه معنی منافع ملی و "حق حاکمیت مردم" برای راه کارگر و این جنبش است. همان که روحانی و ولی فقیه هم میگویند!
راه کارگر در این نوشته هر از چندگاهی بردستگاههای سرکوب جمهوری اسلامی گله میگذارد که:
"برای گسترش سرکوبگری هاشان و برای به بند کشیده فعالان سیاسی، مدنی و ملی، همواره آنها را به وابستگی به قدرت های خارجی متهم می کنند".
مگر "هیئت اجرایی" محترم راه کارگر چکار میکند؟ راه کارگر سرش را زیر برف کرده و انگار کسی نمیبیند خودش چکار میکند. باید از رهبری این جریان پرسید، در فردای به فرض محال حاکمیت شما، آیا سهم کمونیستها که به وطن و وطن پرستی لعنت میفرستند و با زنده باد انسانیت، مرگ بر ملت پرستی و زنده باد همسرنوشتی طبقاتی کارگران، "وطن و ملت" را افسانه میخوانند چه خواهید کرد؟ با کارگر ایرانی که خودش را با کارگر عراقی و عربستان سعودی و انگلیسی و آمریکایی، هم سرنوشت و نزدیک تر و متحد تر میداند، چه می کنید! چه دارید بگوئید! کمونیستها و انسان متمدن و آزاده آن جامعه، بر اساس آنچه گفته اید با هزار داغ "خائن" به "وطن" و "ملت"، اگر شانس بیاورند و حکم قصاص نگیرند، روانه زندان نخواهند شد؟ سرنوشت کارگر آگاهی که به جای افسانه "ملت و ملت پرستی" بر همسرنوشتی طبقاتی و نفرت از بورژوازی "خودی و غیر خودی" محترمین در رهبری شما، انگشت میگذارند، چه خواهید کرد؟ واقعا محترمانه تر و سنگین تر و موقر تر نیست با همان مضمون "وطن پرست و ملت پرست ایرانی" و "بیگانه" ستیز نوع شرقی که در سطور نوشته اتان تاکید کرده اید، فعالیت کنید و اسم بی مسما و پر از فریب کارگر دوستی را کنار بگذارید؟ فکر نمیکنید با این غلظت عمیق ناسیونالیستی و وطن پرستانه و "بیگانه" ستیزیتان، نام کارگر و راه کارگر و سوسیالیسم مایه ریشخند حضارتان خواهد بود؟
این رگه و این جنبش را باید افشا کرد. نه به این خاطر که سازمان راه کارگر قدرت و نفوذ سازمانی مهمی دارد. به این دلیل که این یک گرایش و یک جنبش تاریخ دار و به عمر جمهوری اسلامی ایران است. رفقای توده ای شان، با این تبین ها و شعار ها، در جنگ و سرکوب اپوزیسیون مخالف جمهوری اسلامی، اپوزیسیون سوسیالیست و انترناسیونالیست ودر سرکوب طبقه کارگر، خدمات شایانی به ولی نعمت شان، اقایان خمینی و خامنه ای و سپاه و روحانی کردند. باید مشت شان را باز کرد و پرژوه شان را ، که ناسیونالیسم در لباس سوسیالیسم ومنفعت طبقه کارگر است، را خنثی کرد. این یکی از وظایف هر کمونیستی چه در خارج و چه در داخل است.

٣٠ دسامبر ٢٠١٦