انقلاب ٥٧ و شکست آن بدست ضد انقلاب اسلامی٬ تفاسیر مختلف از ماهیت این انقلاب و اهداف آن و از خود سوژه انقلاب را در میان نیروها و جریانات مختلف سیاسی دامن زده است. موضوع انقلاب ٥٧ ایران امروز یکی از جدل برانگیزترین مسائل سیاسی در تاریخ معاصر ایران است. اکنون دیگر انقلاب و انقلابیگیری نه تنها واژه های سرراست و روشنی نیستند٬ بلکه مسخ شده ترین و نامفهومترین واژه در میان سیاسیون و خصوصا در میان انقلابیون پا به سن گذاشته ٥٧ شده اند. نسلی که به امید تحولی مثبت٬ به امید اتمام استبداد و به امید رفاه و آزادی پا به میدان گذاشت و در آن انقلاب شرکت کرد٬ و خود اولین قربانیان کشتار وسیع انقلابیون انقلاب ٥٧ توسط ضد انقلاب حاکم شد.

 

کمتر انقلابی در تاریخ اتفاق افتاده است که بعد از کنار گذاشتن قدرت حاکمه و روی کار آمدن قدرت جدید٬ انقلابیون آن و نسلی که انقلاب بر دوش آنان صورت گرفت٬ چنین با شقاوت و بی رحمی و در ابعاد وسیع توسط حاکمین جدید کشتار شده باشند. همین حقیقت و تاثیرات آن در دل تحولات بزرگ چند دهه اخیر٬ مباحثاتی را در مورد انقلاب دامن زده است که جای تامل است. ادعا میشود که انقلاب سراب است٬ انقلاب یعنی خشونت٬ یعنی خون پاشیدن و اغتشاش! و روزانه هزاران رساله و بحث در این مورد و از طرق مختلف پخش میشود و این ادعا ها به جامعه پمپاژ میشود. در این نوشته به نکاتی در مورد این فضا و چرایی آن خواهم پرداخت. اما ابتدا چند نکته در مورد خود انقلاب ٥٧ .

انقلاب ٥٧ بر خلاف تفاسیر رایج مهندسی شده رسانه های غربی٬ بر خلاف ادعاهای شاخه های مختلف جمهوری اسلامی و بر خلاف ادعای نسلی از انقلابیون پا به سن گذاشته ٥٧ ایران٬ نسل لیبرال٬ "دمکرات" و "عاقل" شده٬ نه یک انقلاب اسلامی٬ بلکه انقلابی ضد استبدادی٬ برای رفاه و آسایش بود. فرای این تصاویر دستساز و توصیه شده٬ انقلاب ٥٧ ایران یکی از تحولات مهم دوره ما و یکی از تحولات بزرگ تاریخ سیاسی ایران بود. جمهوری اسلامی نه نتیجه انقلاب ٥٧ بلکه نتیجه شکست آن بود. مردمی که در سال ٥٧ بپا خواستند٬ و علیه حکومت پهلوی قیام کردند٬ رفاه و آزادی و زندگی ای انسانی میخواستند. آنها خواهان بهبودی در زندگی خود٬ خواهان برچیده شدن استبداد پهلوی٬ برچیده شدن زندان و شکنجه و ساواک آن و بر چیده شدن بردگی و فقر و محرومیت، بودند. نسل جوانی که آن انقلاب بر شانه هایش استوار بود، خوهان حرمت و کرامت و رفاه و تمدن بود. و این کمترین مطالبه ای بود که آن را در شان خود میدانست. طبقه کارگر ایران که با اعتصابات نفت٬ با اعتراضات مختلف خود٬ با شوراها و تشکلهایش که در دل آن انقلاب شکل گرفتند٬ خواهان وسیعترین آزادیهای سیاسی٬ آزادی تشکل٬ تحزب٬ عقیده و بیان وخواهان نابودی سرمایه داری و خواهان عدالت اقتصادی و اجتماعی بود. و انقلاب ٥٧ بر دوش همین مردم محروم پیش رفت. از این زوایه انقلاب ٥٧ ، یک انقلاب با غلظت چپ و کارگری بود.

اما ترس از رشد کمونیسم در انقلاب ٥٧ ٬ ترس از اتحاد وسیع طبقه کارگر که دست به سازمانیابی و ایجاد تشکل های توده ای و علنی خود زده بود٬ دولتهای غربی را متقاعد کرد تا برای سد بستن در مقابل عروج کارگر و چپ گرایی٬ کثیف ترین٬ مرتجع ترین و ضد کارگری و ضد کمونیست ترین نیرو را در میان مخالفان شاه انتخاب و آن را به عنوان آلترناتیو حکومت بعدی، بپذیرد. تبلیغات آن دوران دولتهای غربی و رسانه های "شرافتمند" آنها و از جمله بی بی سی که بلند گوی آماده و هر روزه جریان اسلامی و شخص خمینی بود، را کسی فراموش نکرده است. در خاطره نسل ما فراموش نخواهد شد٬ چه جنایات و کشتار عظیمی در سال ٦١ صورت گرفت. حمله به طبقه کارگر به تشکلات٬ فعالین و رهبران آن٬ راه انداختن دسته های قمه کش و گله های حزب الله علیه زنان و انقلابیون و همه مخالفان جمهوری اسلامی٬ حمله وسیع به سازمانهای سیاسی و نابودی فیزیکی و قتل و کشتار وسیع هزاران انسان شرافتمند و چپ در میان آنها٬ همگی از جمله اقداماتی بود که برای شکست انقلاب صورت گرفت. در دوره انقلاب٬ بازرگان از سرداران جبهه ملی و از یاران مصدق٬ برای شکست کارگران اعتصابی نفت از جانب خمینی جلاد مامور شد. جناب بنی صدر که اکنون "دمکرات" شده است٬ فرمان کشتار مردم کردستان را که هنوز در حال مقاومت بودند و از دستاوردهای انقلاب دفاع میکردند را صادر کرد.

اما با همه این حقایق یک فاکتور دیگر در شکست انقلاب ٥٧ توهم چپ ایران بود. بخش وسیعی از این چپ٬ که از سنت جبهه ملی و حزب توده تولد یافته بود٬ به نام مبارزه با شاه و سگ زنجیری آمریکا بودن او٬ زیر عبای خمینی رفته بود. این "چپ" به نام استقلال ایران و رشد سرمایه های وطنی در پشت ارتجاع اسلامی به صف شده بود و به عنوان بخشی از آن ارتجاع از هیچ کوششی برای شکست انقلاب ٥٧ دریغ نکرد. سنتی که امروز به نام مبارزه با خشونت٬ هر روز دنبال یکی از شاخه های جمهوری اسلامی است و در حال حاضر خوشبختی و سعادت انسان را از سوراخ ترحمات دولت روحانی نوید میدهد٬ بخشی از همین سنت سیاسی است.

علاوه بر این کل چپ ایران و انقلابیون آن در ابهام و توهمات خود٬ بدون نقشه و افق روشن کمونیستی٬ در صف همه با هم و در دل یک انقلاب عمومی٬ اهداف اصلی و کمونیستی خود را فراموش کردند و بعلاوه ذهنیتی از آن نداشتند. امید به صف همگانی انقلاب و نداشتن افق کمونیستی و نقشه ای روشن برای استفاده از آن انقلاب به عنوان سکوی پرشی برای قدرتمند کردن صف کارگر و اتحاد و خودآگاهی سوسیالیستی آن٬ یک پای جدی در تفوق جریان اسلامی در دل آن انقلاب بود. چپی که مبارزه ضد استبدادی شاه و کنار گذاشتن استبداد پهلوی٬ چشم بصیرت را از او گرفته بود٬ چپی که استراتژی برای کسب قدرت سیاسی نداشت و آنجا هم که از کارگر حرف میزد او را به عنوان پشت جبهه به حساب می آورد و همین نگرش امکان هر نوع نقشه و برنامه روشن را از او سلب کرده بود. چپی که فراموش کرده بود که در صف مخالفان شاه و دولت وقت٬ نیروهایی وجود دارند که به مراتب از دولت پهلوی مرتجع تر و ضد کارگری ترند. همین توهّمات و قناعت به رفتن شاه٬ باعث شد که عموما چپ انقلاب ٥٧ فاصله چندانی از بقیه و حتی از جریان اسلامی در هدف و استراتژی خود نداشته باشد.

انقلاب و "خشونت"

امروز صفی به نام مخالفت با خشونت راه افتاده است و از همه طلب میکند که از خشونت پرهیز کنند و خواهان مبارزه "مسالمت آمیز" هستند. میگویند باید جانب "اعتدال" را نگه داریم٬ از "مدنیت" حرف میزنند و خواهان "مدارا" هستند٬ از خونریزی "تنفر" دارند و همه را به آرامش و صبر و شکیبایی دعوت میکنند. صفی متنوع از زنان تکنوکرات ٬ تا روشنفکران دانشگاهی با القاب مهندس و دکتر و استاد و البته همراه نسلی از مهره های خط امام که لباس زندان بان و سر پاسداری خود را در آورده و امروز دگراندیش و "دمکرات" از نوع اسلامی شده اند و به شغل روزنامه نگاری و... روی آورده اند. بخشی که تاریخا در رژیم و در کنار بقیه شغلی داشتند٬ اکنون دیگر نه به صورت زنان اسید میپاشند٬ نه در زندانها به دختران قبل از اعدام تجاوز میکنند٬ و نه در جلو صف گله های حزب الله در خیابان عربده میکشند٬ بلکه جملگی کراوات زده و دکتر و محقق و مهندس تشریف دارند. ترکیب این صف از انقلابیون ملی و دمکرات لیبرال و وطن پرست ٥٧ تا سبز و بنفش و.. جمهوری اسلامی را شامل میشوند. صدای این صف زیر سایه حاکمیت جمهوری اسلامی و دولت اعتدالش از دور قابل شنیدن است. با هم سرودی را زمزمه میکنند٬ سرود پایان دوره انقلاب و انقلابیگیری٬ سرود دعوت از مردم برای پرهیز از خشونت! سرود رضایت دادن به راه حل های بورژوایی، از جنس همان راه حل هایی که جمهوری اسلامی را به قدرت رساند.

اما نباید اشتباه کرد که خطاب این صف٬ دولت جمهوری اسلامی و دادگاهها و زندانهای آنها٬ قوانین و بند و بست استبدادی و ضد کارگر آن نیست. حتی منظورشان کشتارهای وسیع و همه جانبه از جانب دولتهای غربی و ناتو و.. در کشورهای مختلف جهان نیست.این ها از نظر این صف خشونت نیستند! خطابشان به ما است! به کارگران٬ به زنان و نسل جوان آزادیخواه و معترض و به همه کسانی که امیدی دارند٬ امیال و آرزوهایی انسانی دارند و خواهان تحقق آنند. خطابشان به طبقه کارگر ایران و همه آزادیخواهانی است که خواهان تحولات انقلابی هستند. از ما میخواهند تحمل کنیم٬ از ما میخواهند فرصت بدهیم تا قدم به قدم و از طریق مدارا٬ قاتلین و جلادان و حاکمین ایران و خصوصا جناب روحانی و دولت "اعتدالش" امرش را پیش ببرد و تا در سایه آن وضع "بهتر" شود. میگویند انقلاب خون پاشیدن به جامعه است و تجربه انقلاب ٥٧ را هم گواه می آورند. و از ما میخواهند دست کسانی که به انقلاب ٥٧ خون پاشیدن را آزاد بگذاریم.

اما نسل ما و دهها نسل از پدران و مادران و هم طبقه ای های ما٬ با این صدا و با این دعوت آشنا هستند. تاریخ جدال طبقاتی ما در همه لحظات آن٬ در اعتصابات٬ اعتراضات و انقلابات ما، از کمون پاریس تا انقلاب روسیه و تا انقلاب ٥٧ ایران و تا تمام لحظات مهم مبارزه طبقاتی طبقه کارگر و کمونیسم اش٬ در کنار ارتش و پلیس و نیروی سرکوب بورژوازی صفی از واعظین را دیده ایم که همیشه ما را و اجداد ما را به صبوری، به سکوت و تحمل و مدارا دعوت کرده اند. صفی از کشیشان و سنا گویان خدا و پیغمبران روی زمین اش٬ همراه مشتی از کسانی که از این کانال امرار معاش کرده اند. این صف در جامعه کنار حاکمین ایستاده اند٬ بخشی از حاکمیت و دستگاه دروغ پراکنی و پروپاگاند طبقه حاکم هستند. بورژوازی بخشی از سود حاصل از استثمار ما را به اینها میدهد. کار آنها فریب طبقه ما٬ رام کردن ما و تسلیم ما به نکبتی است که به عنوان زندگی برایمان تعریف کرده اند. ما فریب این فریبکاران را نخواهیم خود.

میگویند مخالف خشونت هستند! مثل سگ دروغ میگویند. خشونت کدام طبقه!! مگر زندانها را برای دربند کردن ما درست نکرده اند؟ مگر روزانه طبقه ما توسط بورژوازی به شیوه های مختلف زندان و کشتار و شکنجه نمیشود. مگر میلیونها نفر از نسل ما برای رهایی از فقر٬ برای تامین نان شب٬ برای خرید داروی بچه هایمان٬ برای گرم کردن کلبه سرد در زمستان٬ به تنفروشی کشیده نشده اند؟ مگر میلیونها انسان از فرزند و برادر و خواهر ما٬ از فقر و محرومیت به استیصال کشیده نشده اند و برای نجات خود به اعتیاد روی نیاورده اند؟ مگر چند میلیون از هم طبقه ای های ما٬ به عنوان کارگر خارجی علیرغم کار وحشیانه و بی مزد علاوه بر تحمل بی حرمتی و تحقیر و توهین دائمی٬ بی خانه و آواره و در بدر نیستند؟ مگر میلیونها کودک محروم، در شرکتها و مزارع و قالیبافی ها و کوره پزخانه های آنها شب و روز رنج نمیکشد و آرزوی زندگی معمولی برایشان سراب نشده است؟ در دنیای که همه چیز به وفور یافت میشود، ما تولید کنندگان نعمات همه منابع سعادت بشر، خود محروم از یافتن کار٬ برای تامین مایحتاج زندگی، ٢٤ ساعته دوندگی میکنیم. روزانه هزاران انسان شریف از طبقه ما برای نجات از این مسائل دست به خودکشی و خودسوزی میزنند. اینها هیچکدام نزد این صف "مخالف" خشونت٬ خشونت به حساب نمی آیند. و هیچ کارفرما و دولتی بدلیل خشونت و جنایت علیه طبقه ما، حتی نصیحت نمیشود. خطاب آنها به ما است که علیه وضع موجود و برای اتمام خشونت و ریشه کن کردن آن میخواهیم انقلاب کنیم. میخواهیم حاکمین جنایتکار٬ خشونت طلب و دزد و سرگردنه بگیر را پایین بکشیم، تا بشریت نفسی راحت بکشد. ما کمونیستها و طبقه کارگر ضد خشونت ترین بخش جامعه هستیم و تلاش میکنیم خشونت که روزانه علیه ما و کل بشریت اعمال میشود را از کل جامعه پاک کنیم و به همین دلیل عاملین حقیقی خشونت را از مسند قدرت پایین میکشیم.

فعالین و تئوریسین ها و متفکرین جنبش ضدیت با انقلاب که به نام جنبش علیه "خشونت" و در حقیقت جنبش مسخ شدگان٬ تسلیم شدگان٬ داوطلبانه تواب شدگان، به میدان آمده اند. این جنبش همه کسانی است که شرافت و انسانیت را به خرده نانی در سفر محقرشان فروخته اند است. کسانی که روزنامه نگار و اقتصاد دان و سیاست مداریشان، وسیله کسب و کارشان است، تا بهبودی در جامعه. کسانی که در مقابل لقمه نانی زمین و زمان را میفروشند. اینان مریدان و نوکران فرهنگ ساز، جامعه طبقاتی هستند. اینها در بهترین حالت مدافعان خجول وضع موجود و همان دستگاه سرکوب هستند که انقلاب کارگری باید با بقیه کنارشان بزند.

انقلاب ما

هیچ دولت جنایتکاری با خواهش و تمنا قدرت را رها نخواهد کرد. قدرت را باید گرفت. امروز جناحهای بورژوازی علیرغم اینکه همگی خواهان حفظ سرمایه داری و مناسبات ظالمانه موجودند٬ در جدال قدرت با همدیگر٬ خونبارترین جنگها را به بشریت تحمیل میکنند. رجز خوانی جنبش "ضد خشونت" که در حقیقت علیه انقلابیگیری کارگری است را باید تحویل صاحبان ریاکار آن داد. همه اینها علیه انقلاب کارگری، سرباز مسلح بورژوازی خواهند شد. هر زمان طبقه کارگر برای انقلاب خود به میدان بیاید٬ هر زمان خطر انقلاب کارگری به گوش جامعه برسد٬ همه این مجیزگویان٬ همه "دمکراتهای محترم" همه لیبرال و حقوق بشری و.. علیه اش بسیج میشوند٬ مسلح میشوند و به آن خون میپاشند.

طبقه کارگر و هر انسان برابری طلبی، برای تحولی مثبت در جامعه راه دیگری جز دفاع از انقلاب کارگری ندارد. این راه شرافتمندانه ترین و مسالمت آمیزترین راه است. بشریت در طول تاریخ انواع "انقلابات" بورژوایی را که در آن قدرت از جناحی به جناح دیگری موکول شده است را دیده است. همه این به اصطلاح انقلابات متکی به توهم کارگران و محرومان جامعه٬ بر دوش آنان پیش رفته و خود اولین قربانیان آن بوده اند. بخش اعظم اینگونه انقلابات سراپا ارتجاعی اند. طبقه کارگر خواهان هر نوع انقلابی نیست. در این زمینه گفته شیرینی از منصور حکمت در وصف چنین انقلاباتی هست که چنین میگوید:

"کارگران کمونيست خواهان انقلابند. اما کدام انقلاب؟ طبقات مختلف و گرايشات سياسى و اجتماعى مختلف "انقلاب" را به معانى بسيار متفاوتى بکار ميبرند. دنياى ما همه نوع "انقلاب" و همه نوع "انقلابى"اى بخود ديده است. تقريبا هر کس و هر جريانى که ميخواهد وضع موجود در جامعه را بشيوه اى ناگهانى و بطور غيرمسالمت آميز تغيير بدهد از انقلاب حرف ميزند و خودش را انقلابى مينامد. خيلى از اين انقلابات چيزى بيشتر از ارتجاع صرف نيستند. نمونه "انقلاب اسلامى" زنده و حى و حاضر جلوى چشم ماست. عقب مانده ترين خرافات و مشقت بارترين اوضاع را انقلاب نام گذاشته اند. مرتجع ترين و کثيف ترين عناصر نام انقلابى برخود نهاده اند. کارگر کمونيست پيگيرترين دشمن چنين انقلابات و انقلابيون دروغينى است."

کمونیستهای طبقه کارگر خواهان انقلاب سوسیالیستی اند. اما تضمین چنین انقلابی حضور مستقل طبقه کارگر به عنوان یک نیروی متحد و با پرچم و افق روشن خود و مدعی قدرت است. انقلاب کارگری پایه اش بر اتحاد کمونیستهای درون طبقه کارگر استوار است. کارگران کمونیستی که در بخشهای مختلف طبقه کارگر ایران فعالند و در همه مبارزات این طبقه تلاش میکنند ضمن موفقیت آن منافع کل طبقه کارگر را قطب نمای خود قرار بدهند. شرط چنین انقلابی داشتن یک افق متمایز و روش سوسیالیستی و اتحاد طبقاتی طبقه کارگر است. شرط چنین اتحادی اتحاد کمونیستها طبقه کارگر٬ اتحاد رهبران کمونیست این طبقه حول افق کمونیستی است. کارگران کمونیستی که برای اتحاد کل طبقه کارگر میکوشند٬ کارگران کمونیستی که فریب تبلیغات دوستان دروغین این طبقه قرار نمیگیرند و در هر تحرکی ولو مثبت و بر حق، افق انقلاب خود را گم نمیکنند.

امروز با هر مشکلاتی که جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر در ایران دارد٬ با همه موانع ریز و درشت آن٬ با داشتن انشقاق و پراکندگی و با عدم انسجام فکری و سیاسی کمونیستهایش٬ اما کمونیسم یک گرایش قوی در دورن طبقه کارگر است. تحرکات کارگری و تلاش برای تامین زندگی انسانی، تنها یک گوشه این حقیقت را بیان میکند. بیش از هر چیز فشار این جنبش بر بورژوازی ایران بصورت گویایی این حقیقت را بر ملا میکند.

زمانی که دولت آقای روحانی مبارزه با چپ گرایی در جامعه را اولویت خود قرار داده است و هر از چندگاهی روزنامه های آنها و مقامات مختلف این حاکمیت از رشد محافل کمونیستی٬ رشد اندیشه های سوسیالیستی و نفرت از سرمایه داری سخن میگویند٬ جایگاه جنبش سوسیالیستی طبقه ما بیشتر عیان است. طرحهای مختلف دولتهای متنوع جمهوری اسلامی٬ از یارانه دادن٬ بحثهای آنها در خصوص دستمزد٬ تشکلهای کارگری و دهها موضوع دیگر٬ نشانه یک فشار واقعی در عمق جامعه ایران و در میان پرولتاریای صنعتی ایران است.

کمونیستهای ایران باید از تجارب انقلاب ٥٧ و از تجارب کل تحولات چند دهده اخیر در خدمت بالا بردن آگاهی و اتحاد صفوف طبقه کارگر استفاده کنند. اگر مانعی در راه انقلاب ماست٬ این مانع ناآمادگی ذهنی طبقه ما و آلوده بودن فضای فکری و سیاسی فعالین جنبش ما به افکار طبقه حاکم است، که روزانه جامعه را با آن پمپاژ میکنند. مهمترین وظیفه کمونیستها مجهز کردن٬ آگاه کردن کارگران به منافع خود و تبدیل افق انقلاب سوسیالیستی به افق بیشترین آحاد این طبقه است.

سوسیالیستها در طبقه کارگر ایران معتبرترین گرایش اند. کمک به رفع تشتت فکری در این جنبش٬ کار مستقیم کمونیستی در میان طبقه کارگر و در جامعه مهمترین اولویت هر کمونیستی باید باشد و حزب حکمتیست بخشی از این تلاش است. با نقل قول دیگری از منصور حکمت که به این مبحث میخورد٬ بحث را به پایان میرسانم:
"هرجا اتحاد کارگران و آگاهى آنها نسبت به اينکه اعضاء يک طبقه جهانى اند تقويت ميشود، هرجا کمونيسم بعنوان دورنماى انقلاب کارگرى در ميان کارگران رسوخ ميکند و با هر رفيق کارگرى که به کمونيسم و به محافل و سلول هاى کمونيستى کارگران نزديک ميشود، يک گام به انقلاب کمونيستى نزديک تر شده ايم. سلول ها و محافل کمونيستى کارگرى که امروز تشکيل ميشوند، فردا کانون هاى رهبرى انقلاب کارگرى و پايه هاى قدرت حکومت کارگران را تشکيل خواهند داد. "

٦ فوریه ٢٠١٤