در حاشیه "نقد" رضا رخشان. 
مقدمه: 
روز نهم ژوئن ٢٠١١ به فراخوان سندیکاهای کارگری فراسنه٬ تجمعی در مقابل سازمان جهانی کار در همبستگی با کارگران ایران و علیه حضور نماینداگان جمهوری اسلامی در "ای ال او" شکل گرفت. رضا رخشان رئیس وقت هیئت مدیره سندیکای هفت تپه٬ طی نامه ای به سندیکاهای فرانسه٬ ضمن قدردانی از این اقدام نوشته است: "با این همه فرصت را غنیمت دانسته و به اطلاع شما می‌رسانم که یکی از دلایل مهم مشکلات کنونی طبقه کارگر ایران فقدان تشکلهای توده‌ای کارگران در ایران و تبلیغات شدید ضد سندیکائی است که از جانب بسیاری از دوستداران ظاهری

طبقه کارگر اعمال می شود. بسیاری از کسانی که با ارسال پیام به شما سندیکاهای فرانسه با شما اظهار دوستی می نمایند، در داخل ایران خود نه تنها در ایجاد سندیکاها و اتحادیه های محیط کار فعال نیستند، بلکه در حد توانشان در مقابل سندیکاهای موجود به کارشکنی نیز می پردازند. حتماً برای شما نیز روشن است که کارگران ایران باید با توان و نیروی تشکلهای خود مشکلاتشان را حل نمایند و برای تحقق مطالباتشان که همانا دستیابی به یک زندگی انسانیست، بکوشند. بسیار از شما سپاسگزار خواهیم بود اگر که در کنار محکوم نمودن سیاستهای ضد کارگری در ایران، نفوذ معنوی خود را برای تقویت تشکلهای درون محیط کار به کار بگیرید و ضرورت ایجاد سندیکاها و اتحادیه های مستقل را نیز به دوستان ایرانی خود گوشزد کنید. با امید به روزی که کارگران ایران بر پراکندگی و ضعف کنونی خود غلبه نمایند و خود دست در دست شما به حمایت از کارگران سایر کشورها برخیزند."

بعد از این نامه ما شاهد سیلی از نوشته علیه رضا رخشان در میان جریانات و افراد مختلف از "فعالین کار مزدی" تا حزب کمونیست کارگری٬ حزب اتحاد٬ و افراد پراکنده دیگری هستیم. اولین چیزی که در خواندن این نوشته ها متوجه میشوید٬ موجی از تنفر و کینه و دشمنی عریان غیر قابل وصف تا حد جنون است که در سطر به سطر بخش عمده این نوشته ها نمایان است. پرداختن به این مسئله علاوه بر اهمیت دفاع از فعالین کارگری و کارگران هفت تپه و مبارزات و دستاوردهای آنها٬ از زاویه شناختن ماهیت بورژوائی این چپ و نقد سنت و سیاست آن و تبدیل آن به خودآگاهی طبقه کارگر٬ حائز اهمیت است. با این مقدمه کوتا وارد جنبه هائی از "مباحثی" که به نام نقد نامه رضا رخشان به سندیکاهای فرانسه نوشته شده٬ میشویم.

فرهنگ سیاسی در نقد

نوشته هائی که به عنوان نقد رضا رخشان منتشر شده است٬ بیان یک کینه عمیق٬ یک نفرت بالا و یک تنفر طبقاتی است که با هیچ معیاری نمیتوان اسم نقد سیاسی بر آن گذاشت. اجازه بدهید تنها چند نمونه از برخورد این چپ را٬ به بهانه اعتراض به یک نامه٬ از زبان خودشان بیاورم:

-"فعالین کار مزدی":" راه دوم راهی است که رخشان ها و تمامی سندیکاسازان و سندیکالیست و احزاب و فرقه های هم کاسه رخشان و یا منتقدین رفرمیست راست و چپ او به کارگران توصیه کرده و توصیه می کنند. حاصل انتخاب این راه نیز دقیقاً همین فتوحاتی است که آقای رخشان لیست می کند. ..فروش کل جنبش ضد سرمایه داری طبقه کارگر ایران، فروش منافع متحد و جمعی کل طبقه کارگر، شمشیر کشیدن بر هر جنب و جوش طبقاتی توده های کارگر علیه سرمایه، آری فروش همه این ها به چه چیز؟؟!!!، به پرداخت سر موعد دستمزدهای هزاران بار سلاخی شده ای که شکم گرسنه هیچ کارگر و هیچ کودک خانوده کارگری را سیر نمی کند."
- امیر زارعیان از سلحشوران کارمزدی: "سندیکای هفت تپه ساخته شد تا شعله سرکش مبارزات کارگران از همه سو خاموش گردد و رضا رخشان بسیار سرفراز به دولت درنده جمهوری اسلامی سرمایه و رئیس جهمور هار این دولت نوید داد که کارگران دیگر اعتصاب نخواهند کرد، چرخ تولید را از کار باز نخواهند داشت".
- علی جوادی: " شرم آور است! این اولین باری است که یک فعال کارگری مسئولیت “فقدان تشکلات توده ای کارگری در ایران” را نه سیاستهای سرکوبگرانه و خشن رژیم اسلامی٬ نه نتیجه سرکوب٬ دستگیری٬ کشتار و زندانی کردن فعالین کارگری در طول حیات ننگین سی و دو ساله اش٬ نه ناشی از سرکوب هر تلاش اجتماعی طبقه کارگر توسط رژیم آدمکشان اسلامی٬ بلکه محصول “تبلیغات ضد سندیکایی … دوستان ظاهری طبقه کارگر” قلمداد میکند...رضا رخشان دروغ میگوید....رضا رخشان رسما تحریف میکند...این یک ادعای سخیف و بی مقدار است. ... چگونه میتوان جنایت آشکار و سیستماتیک رژیم اسلامی را در سرکوب همه جانبه تلاشهای طبقه کارگر انکار کرد؟ چگونه میتوان تاریخ درهم شکستن تشکلات مستقل کارگری و زندانی و شکنجه کردن و اعدام فعالین کارگری را انکار کرد؟"
- مظفر: "نامه او منعکس کنندە پیام سران جمهوری اسلامی به “دوستان ظاهری..” و سم پاشی علیه آن‌ها میباشد".
- امیر پیام: " راست جدید نافی منافع طبقه کارگر و استقلال جنبش آن، و حامل منافع طبقه حاکم و حاکمیت آنست و باید آنرا طرد و منزوی نمود".
- محمود قزوینی: "رضا رخشان در طول دو سال گذشته در باره مسائلی مانند جنبش توده ای که به هست و نیست رژیم و مسئله جناحهای رژیم مربوط است اظهار نظر علنی کرده است، بر علیه مبارزه کارگران ومردم ایران بر علیه رژیم و انقلاب احتمالی آینده گفته و نوشته است....در جریان جنبش توده ای و اعتراضات سال گذشته هم همین موضع را داشته است. تکیه کلام او این است که نباید بدنبال انقلاب و اعتصاب و تظاهرات، بلکه بدنبال ” چیزی” برای کارگران بود. ... یکروز اقتصاد دان و در نقش مشاور احمدی نژاد ظاهر میشود. ... و یکروز هم همچون یک اعتصاب شکن وسط دعوای فعالین کارگری و سوسیالیستها با رژیم بر سر اخراج نمایندیگان رژیم از ” آی ال او” به نفع رژیم اطلاعیه صادر میکند و ادعا میکند معضل سندیکاها در ایران کسانی هستند که دارند همبستگی کارگران جهان را به طبقه کارگر ایران جلب میکنند."

- شهلا دانشفر:" فکر میکنم این یک حقیقت آشکار و غیر قابل انکار است که گرایشی که در ایران از یک جناح حکومت اسلامی دفاع کند، قطع سوبسید کالاهای اساسی توسط حکومت را به نفع کارگران قلمداد کند و کارگران را مدافع احمدی نژاد معرفی نماید، یک خط و گرایش کاملا راست است..... ظاهر قضیه اینجاست که سرکوب مبارزات مردم در سال ٨٨ به چنین گرایشات راستی فرصت داده است که خود را عیان کنند." خانم دانشفر در نوشته دوم خود "رضا رخشان جواب نمیدهد" آورده است: "به عبارت روشنتر بحث بر سر سندیکالیسم یعنی بحث بر سر حفظ نظام موجود و بازی در چهارچوب قوانین موجود است".
یاشار سهندی از حزب کمونیست کارگری: "برای رضا رخشان جمهوری اسلامی خودی است و دیگران که همانا مدافعان و فعالین چپ هستند غیر خودی و دشمن هستند و گرنه خطاب به سندیکاهای فرانسه در روزی که قرار بود به حمایت از کارگران ایران آکسیون داشته باشند اینگونه نمی‌نوشت".

اینها تنها مواردی از فحشنامه های تعدادی ازخانم ها و آقایان "محترم" به یکی از فعالین سرشناس جنبش کارگری است که فکر میکند٬ این جریانات و آدمها٬ تبلیغات ضد سندیکائی میکنند و دوستدار ظاهری طبقه کارگرند. در این نوشته ها جدا از عفونت کلام٬ شاهد یک فرهنگ عقب افتاده٬ از بالا و گنده دماغی بورژوائی در بر خود به رضا رخشان هستیم. هر نقد و ملاحظه ای٬ و هر درجه احساس اختلاف با رضا رخشان نمیتواند این فرهنگ بورژوائی و ضد کارگری که از نگرش هر کارفرمائی به کارگرانش بورژوائی تر است را توجیه کند. نامه رضا رخشان به سندیکاهی فرانسه بهانه ای شده است تا این صف هر توهین و بی حرمتی را علیه رضارخشان و علیه دستاوردهای کارگر هفت تپه بیان کنند. جناب مظفر فرموده اند٬ رضا رخشان با پذیرش شرایط جمهوری اسلامی در دوره زندان علی نجاتی٬ او را کنار گذاشته و"تشکل مستقل هفت تپه را وابسته کردند". کسی در این صف بر نمیگردد به این آقای "محترم" بگوید٬ پاپوشدوزی را لطفا برای ارگانهائی که برای این امر ساخته شده اند٬ واگذار کنید. کسی به آقای جوادی و خانم دانشفر٬ به خانم یا آقای نشسته در پشت کامپیوتر "کار مزدی"٬ نمیگوید٬ لطفا درجه ای حرمت و شعور٬ خجالت آور است. این فرهنگ سیاسی جریانات و کسانی است که جز در فضای مجازی در جائی نیستند٬ از اجتماع بریده اند و همه افکار و تفکرات آنها در عالم ذهن ساخته و پرداخته شده است. نمیتوان به مغازه دار سر کوچه محله ای وصل بود و آمد و رفت داشت و خطاب به آدم حقیقی و حقوقی که امروز نماینده چند هزار کارگر است٬ با این فرهنگ کثیف٬ بورژوا مابانه و حقیر٬ با این گنده دماغی بورژوائی صحبت کرد. این فرهنگ متاسفانه عارضه زندگی چپی است که به حاشیه نشینی عادت کرده است و دنیای حاشیه ای به جهان واقعی در ذهن و زندگیش تبدیل شده است. در این دنیا٬ رهبر بلامنازع طبقه کارگر است و در خیال خود روزی پرولتاریای ایران به حقایق فکری او پی میبرند و در انقلابشان او را بر روی شانه های خود در خیابانهای تهران میگردانند. چپ بورژوائی که برای نمایندگان جریانات ارتجاعی بورژوائی احترام و حرمت بیشتری قائل است و به خود جرات نمیدهد نماینده حزب دمکرات، سلطنت طلب، اصلاح طلب مرتجع دینی، یا ... را با این درجه از لجن پراکنی مخاطب قرار دهد. برای این خیل روشنفکران بورژوا حتی از پشت کامپیوترهایشان فعال و رهبر کارگری عنصری حقیر است که میتوان با چنین عفونت کلامی مخاطب قرارش داد.

اعتراض کارگری و مارکسیستهای جعلی:

نگاه این چپ به کارگر و اعتراض کارگری، که در نوشته های خانم و آقایانی که در بالا اشاره شد٬ عیان است٬ به کمونیسم و به کارگر مربوط نیست. کمونیسم بیان اعتراض طبقه کارگر به نظام کار مزدی و مناسبات سرمایه دارانه حاکم است. برای کمونیستها و برای طبقه کارگر این اعتراض هر روزه گاه نهان و گاه آشکار در جریان است٬ چه آن زمان که کارگر با شکستن ابزار کارش نفرت خود را بیان میکند و چه زمانی که برای افزایش دستمزد و علیه اخراج و... دست به اعتراض جمعی میزند. برای کمونیستها کل این اعتراض در هر شکل آن بخشی از مبارزه طبقاتی است. افزایش دستمزد٬ رفاهیات هر چند کوچک و هر اقدامی که ذره ای به بهبود زندگی کارگر کمک کند٬ ارزشمند و همه گامهای لازم٬ ضروری٬ و خشتهائی در راه بهبود زندگی این طبقه٬ اتحاد آن و ایجاد آمادگی برای انقلاب کارگری است . نگاه به هر مبارزه ای برای کمونیستها سنجش میزان کمک این مبارزه به منفعت آنی و آتی کل طبقه کارگر است. ایجاد جامعه ای برابر و ایجاد آمادگی در طبقه کارگر برای بزیر کشیدن قدرت بورژوازی از کانال مجموعه ای متنوع از اعتراض و مبارزه در عرصه های مختلف سیاسی٬ اقتصادی٬ اجتماعی٬ فرهنگی و... پیش خواهد رفت. در این میدان است که طبقه کارگر خودآگاهتر میشود٬ با هر پیشروی و موفقیتی متحد تر میشود٬ خود را آماده قدمهای بعدی و جدالهای بعدی میکند. اما برای روشنفکر بورژوا که به مارکسیسم پیوسته است٬ برای چپ موجود که از آن اسم رفت٬ طبقه کارگر ابزار متحقق کردن اهداف و برنامه آنها است٬ نه بهبود زندگی خود. تظاهرات٬ پیکت و .. همگی باید خشتهائی از مبارزه مد نظر این رهبران خودگمارده و بیگانه به کارگر و اعتراض کارگری٬ بیگانه به کمونیسم طبقه کارگر باشد. مبارزه طبقاتی برای این صف وقتی مبارزه طبقاتی است که حول سیاست مشعشع این چپ به وقوع پیوسته باشد.

در نگاه نویسندگان فحشنامه های فوق رضا رخشان مجرم است٬ به این دلیل که افکار مشعشع و قرآنی آنها را نپزیرفته است. به خط سیاسی و اهداف و عقاید سیاسی آنها ابراز نزدیکی نکرده است و برایشان کف نزده است و رهبری آنها را قبول نکرده است. به زیر پرچم ناسیونالیسم پروغرب در دو ساله گذشته٬ نرفته است و فراخوانهای این "رهبران" را گوش نکرده است٬ در عوض در فکر چیزی برای کارگران هفت تپه بوده است. اینکه رضا رخشان و کارگر هفت تپه در دل مبارزه ای هر روزه چقدر متحد شده است معیار نیست٬ اینکه سندیکای هفت تپه به همت کارگران و فعالین کارگری آن و از جمله علی نجاتی ها و رضا رخشان ها و.. چقدر توانسته است باری از مشقات جامعه را از دوش کارگران بردارد٬ معیار نیست. اینکه اخراج کارگران حتی به صورت موقت و در توازن کنونی قطع شده است٬ حقوق کارگران سر وقت پرداخت میشود٬ و قرار داد موقت در هفت تپه کنار گذاشته شده٬ هیچکدام محک ارزیابی از فعالین این مرکز نیست. اینها دستاورد نیست٬ اینها "چیزی" برای کارگران٬ یا به قول سلحشوران کار مزدی "فروش جنبش ضد سرمایه داری برای پرداخت سر وقت دستمزدها" است. دستاوردهای کارگران هفت تپه٬ معیار و محک ارزیابی از رضا رخشان و علی نجاتی و سندیکای هفت تپه نیست. اینها نمایانگر نقش ارزشمند فعالین این مرکز نیست. نمایانگر دوری و نزدیکی فعال کارگری به این چپ نیست. به این دلیل ساده که این چپ به مبارزه واقعی طبقاتی و اعتراض کارگر برای بهبود زندگی٬ نامربوط است. لغو قرار داد موقت در هفت تپه و پرداخت دستمزدها که چند سال کارگر هفت تپه برای بدست آوردن آن٬ دوندگی کرد و زندان و تهدید و اخراج رهبران خود را تحمل کرد٬ نه تنها مایه خوشحالی این چپ نیست٬ بلکه به عنوان "چیزی" برای کارگران و فروش جنبش ضد سرمایه داری آنها مسخ میشود. اما رفتن به زیر بیرق سبز و فروش کارگر و زندگی و آرمانهای انسانی آن٬ شرکت در "انقلاب" توده ها و ارزشمند و قابل تقدیر است!!معیار این چپ قبول افکار ایدئولوژیکی است که به آیه های قران تبدیل شده است و هر نوع خارج زدن از آن خیانت است. جرایمی که دوستان "منتقد" برای رضا رخشان نوشته اند٬ بالاتر از خیانت است.

کسی که رو به کارگر با تمسخر میگوید٬ رخشان "چیزی" برای کارگران میخواهد٬ متوجه جایگاه آن "چیز" که لغو قرار داد موقت٬ پرداخت سروقت دستمزدها و.. است٬ در زندگی کارگر هفت تپه و صدها مرکز کارگری نیست. متوجه نیست که طبقه کارگر از سر اعتراض به زندگی خود و سهمش از امکاناتی که روزانه خود میسازد به مبارزه سیاسی روی می آورد نه کتاب و نه عقاید خالص "کمونیستی" این چپ. متوجه نیست که کمونیسم دانشگاهی٬ کمونیسم بی ربط به این مبازره٬ کمونیسم نیست٬ بلکه کاریکاتوری است که بورژوازی از آن ساخته است و خریدارانش٬ روشنفکران بورژوا و چپ غیر کارگری بیش نیست. مشکل این است که این چپ در زندگی خود٬ در تجربه خود٬ از سر نیاز واقعی زندگی به کمونیسم روی نیاورده است٬ اعتراض غریزی کارگر به سرمایه و جنگ روزانه او با مناسبات حاکم و جدال بر سر منافع مختلف و متضاد طبقاتی به عنوان کارگر و بورژوا٬ را تنها در کتاب خوانده است. نه تنها این بلکه مارکسیسم برای این چپ٬ پرچمی ایدئولوژیک بیش نیست که به سرش قسم میخورد و در عمل منافع جنبشی دیگر را دنبال میکند. کارگر به سبک روشنفکران بورژوای جا خوش کرده در "فعالین کار مزدی"٬ به سبک خانم شهلا دانشفر و علی جوادی و..سیاست را انتخاب نمیکند. مبارزه کارگران و اعتراض و اعتصاب باید "چیزی" برایشان داشته باشد٬ حال آن "چیز" برای روشنفکر بورژوائی که نه مشکل کرایه خانه دارد٬ نه از کار اخراج میشود و نه مزدش با تاخیر پرداخت میشود و نه به مغازه دار محل بدهکار است٬ قابل فهم نیست و لابد بی ارزش است. مضمون اعتراض برای این چپ بی معنی است٬ خود اعتراض٬ ایستادن در خیابان و آکسیون بی محتوا٬ حتی زیر پرچم سبز یا فاسیشم ترک و کرد و هخا برایش همه چیز است. به رژیم اعتراض دارد٬ کاری به مناسبات حاکم٬ به رابطه کارگر و سرمایه دار و به سهم کارگر از تولید و.. ندارد.

در دوره ای که کارگران هفت تپه برای حقوق معوقه و علیه خطر اخراج و.. مبارزه ای هر روزه را پیش میبرد٬ توجه این چپ به هفت تپه جلب شد. نه از سر اهمیت خواست کارگران بلکه از سر "شلوغ کردن" و آکسیون کردن کارگران است. در یکی دو سال گذشته و با موفقیتهائی که کارگران هفت تپه بدست آوردند٬ از جمله پرداخت سر موعد دستمزدها و.. که رضا رخشان اشاره کرده است٬ معلوم است این مبارزه و اعتراض هر روزه جایگاه دیگری پیدا کرده است. اکنون اعتراض هر روزه در هفت تپه به شیوه قبلی نیست٬ بالاخره بخشی از آن مطالبات متحقق شد. این اتفاق برای فعال کارمزدی "فروکش کردن آتش خشم ضد سرمایه داری" هفت تپه نام گذاشته میشود و موفقیت کارگر هفت تپه در رسیدن به مطالبه رفاهی خود، وقتی به ظاهر "آتش خشم" فرو نشسته است، پشیزی ارزش ندارد. لذا وقتی رضا رخشان نتیجه تلاش سندیکای هفت تپه را میشمارد و میگوید٬ قرارداد موقت در هفت تپه نمانده است٬ یا حقوق معوقه نداریم٬ پیش روشنفکر بورژوا در کارمزدی این یعنی فروش کل "جنبش ضد سرمایه داری طبقه کارگر" برای پرداخت سروقت دستمزدها.!! نمیفهمد که با جانفشانی٬ با تهدید و زندان و جنگ هر روزه اینها تحقق یافته است. این گفته های به ظاهر زیبا و رادیکال "کارمزدیها" حرف روشنفکر شکم سیر و آدم بی دردی است که در جای گرم نشسته است٬ که از سر کتاب خواندن چپ شده است و هیچوقت هم دنیای واقعی و جایگاه کارگر و مناسبات کارگر و بورژوا را نفهمیده است. خشونت جامعه طبقاتی٬ فقر خانواده کارگری٬ بی رحمی و شقاوت بورژوازی علیه کارگر برای سود بیشتر و کار ارزانتر٬ جنگ و دعوای خانوادگی و جنگ اعصاب هر روزه در مورد بی پولی و عدم توان پرداخت مخارج زندگی را ندیده است٬ اینها را در داستانها خوانده است و هر از چندگاهی هم آهی از سر دلسوزی برای کارگر کشیده است.

خودی و غیر خودی که جناب یاشارسهندی از آن اسم میبرد٬ در جدول تقسیم طرفداران عقاید "سازمان من" و مخالفان آن٬ در دایره حزب مطبوع یاشار و فعالین "لغو کار مزدی" نهفته است. مبنای دوری و نزدیکی٬ دوستی و دشمنی ها٬ در میان این چپ٬ تنها و تنها عقاید فرقه خاص٬ گروه خاص٬ مذهب خاص و.. است. جامعه و نقش در اعتراض و جدال در جامعه٬ در مبارزه طبقاتی در این تفکر غایب است٬ معیار ها نه عینی و اجتماعی٬ بلکه کاملا ذهنی و ایدئولوژیک است.

جنبش شورائی یا سندیکائی

فعالین کارمزدی٬ خانم دانشفر و آقای جوادی و .. هر کدام به صورتی به دفاع از عقاید و نظرات خود در مقابل رضا رخشان که طرفدار سندیکا است٬ از جنبش شورائی سراسری٬ و جنبش مجمع عمومی دفاع میکنند. اما اختلاف میان مدافعان جبش شورائی یا جنبش مجامع عمومی با سندیکا سازی و حتی سندیکالیسم بی ربط ترین مسئله در این جدال است. نه حزب کمونیست کارگری و حزب اتحاد٬ مدافع جنبش مجمع عمومی هستند و نه "فعالین لغو کار مزدی" طرفدار جنبش شورائی. میدانم که هر سه این جریانات بر کاغذ نوشته اند و بر دروازه های جریان خود آویزان کرده اند که که خواهان این نوع تشکل یابی هستند٬ اما در دنیای واقعی در جنبش کارگری اینها نماینده فرقه های خود٬ سکت خود و به این اعتبار نماینده انشقاق و چند پارچگی در طبقه کارگرند. وفاداری اینها به شورا و مجمع عمومی و.. به میزان طرفداری حزب توده ایران از مارکس و انقلاب کارگری است. حزب توده چند دهه از زندگی خود را به نام کمونیسم صرف دفاع از هر جنبش ضدکارگری و ضد کمونیستی کرد و تنها چیزی که غایب بود دفاع از مارکسیسم و کمونیسم بود. مارکسیسم ابزار اعلام اهداف ارتجاعی و پرچمی در دست این حزب برای دفاع از جنبش ملی اسلامی و تمام جنبشهای ارتجاعی تاریخ چند دهه گذشته بوده است. علم کردن اینکه سندیکا و جنبش سندیکائی راه مناسب برای تشکل یابی کارگری است یا جنبش مجمع عمومی و.. در این جدال کاملا گمراه کننده است. کارگری که راه حلش جنبش مجامع عمومی است و دردی دارد و میخواهد به درد واقعی خود و طبقه اش جواب بدهد٬ نمیتواند تیغ به صورت همکار کناری خود بزند و به جرم "سندیکالیسم" آن را کنار احمدی نژاد و هر جلاد و جنایتکاری بگذارد. بحث تشکل کارگری٬ سندیکا و شورا یا مجمع عمومی بحثی در درون جنبش کارگری است و طرفداران آنها بخشی از فعالین کمونیست و کارگری هستند که بدوا در فکر راه حلی در جواب به امر تشکل یابی کارگرانند. کسی که در جنبش کارگری رفرمیسم است٬ بالاخره دارد در جواب به یک درد واقعی راه حلی را پیش میکشد٬ یا تلاش میکند به مشکلی جواب بدهد٬ حال راه حل و جواب محدود و رفرمیستی میدهد.

همچنانکه گفتم تکرار عبارات جنبش مجامع عمومی یا جنبش شورائی و.. از جانب دادستان های دادگاه چپ بورژوائی علیه رضا رخشان٬ گواه بر طرفداری این جماعت از این اشکال سازمانیابی کارگری نیست و آنچه در عمل پیش میبرند گواه واقعی و معرف جایگاه سیاسی و جنبشی آنها است. به سخره گرفتن تلاش چند هزار کارگر هفت تپه و دستاوردهای تا کنونی آنها٬ پرتاب کردن هر کثافتی که در خرجین دارند علیه رهبران آنها٬ با هیچ چسپ دوقلوئی به فعال جنبش مجمع عمومی و شورا و.. نمی چسبد. اینها بیرقهای جعلی در دست احزابی اند که کارگر و جنبش اعتراضی این طبقه برای آنها ابزار اهداف دیگری است که به آن خواهم پرداخت.

توازن قوا و تشکل یابی کارگری

یکی از محورهای اعتراض این جماعت یا حداقل بخشی از این صف این است که رضا رخشان آنها را مانع تشکل یابی کارگری معرفی کرده است. آقای جوادی با کلی اتهام ابراز کرده اند که جمهوری اسلامی و سرکوب مانع تشکل یابی است و هر بهبودی را به رفتن جمهوری اسلامی موکول کرده اند. جوادی همزمان اعلام کرده اند که رخشان منکر سرکوب سیتماتیک طبقه کارگر و کمونیستها و.. از جانب جمهوری اسلامی شده اند و..

در مورد "منکرات" فراوان رضا رخشان و اتهامات سخیف آقای جوادی خواننده را به خواندن نامه رضا رخشان و نوشته جناب جوادی ارجاع میدهیم٬ تا خود بخواند و قضاوت کند. اما در مورد سرکوب و.. توضیح چند نکته ضروری است. اینکه جمهوری اسلامی سرکوب سیستماتیک کرده است لازم به اثبات نیست. جمهوری اسلامی نسلی از فعالین کارگری و کمونیست را همراه با دهها هزار نفر از مخالفان خود٬ قتل عام کرد. اما این کل حقیقت نیست. سرکوب در جامعه ای مثل ایران همیشه بخشی از روبنای سیاسی حاکمیت بورژوائی خواهد بود. اگر انقلاب سبز طیف منتقدین رضا رخشان هم به ثمر میرسید و بورژوازی لیبرال طرفدار غرب قدرت را میگرفت٬ خارج از اینکه تکلیف این طرفدارانش در آن حکومت چه میشد٬ اما سرکوب کماکان ابزار ادامه حیات حکومت بورژوازی سبز میشد. لذا موکول کردن تشکل یابی کارگری به دوره ای که سرکوب نماند٬ محول کردن تشکل یابی طبقه کارگر به محال است. اگر طبقه کارگر در این چند دهه نتوانسته است مطالبات اصلی خود و از جمله حق تشکل را به بورژوازی تحمیل کند٬ دلایل آن موقعیت خود این طبقه و ضعف و کمبودهای جنبش ما٬ جنبش طبقه کارگر است. پرداختن به این مسئله جایش اینجا نیست٬ اما سرکوب با همه نقش مهم آن کل ماجرا نیست. "سرکوب مانع است"٬ توجیه چپ برای موقعیت و بی نقشی و بی تاثیر خود بر اعتراض طبقه کارگر٬ بر مبارزه روزانه آن و از جمله بر تشکل یابی کارگری است.

در این نگرش گویا سرمایه داری غیر سرکوبگر هم ممکن است٬ باید اول سرکوب نباشد تا تشکل کارگری و حتی مطالبات کارگری به جائی برسد٬ برایشان سرمایه داری غیر سرکوبگر و خوش خیم در ایران مقدور است. علاوه بر این تا سرنگونی جمهوری اسلامی هیچ بهبودی عملا مقدور نیست و باید منتظر شد تا اوضاع عوض شود. این نگرش بخش اعظم چپ ایران و بخش عمده این طیف است. "لغوکار مزدیها" که از این هم فراتر رفته و عملا تلاش برای هر مطالبه کارگری را "فروختن جنبش ضد سرمایه داری" نام میگذارند. اینها در ظاهر بسیار "رادیکال"٬ تشریف دارند٬ اما عملا طبقه کارگر را از شرکت در هر اعتراض و مبارزه اقتصادی و سیاسی٬ بری کرده و به نام قانع نشدن به پرداخت سروقت دستمزدها و مطالبات اولیه کارگران٬ سیاست انتظار تا ظهور "مهدی موعود" را پیشه میکنند و همراه دوستانی که همه مشکلات را در سرکوب میبینند و منتظر نظام بورژوائی غیر سرکوبگر و خوش خیم هستند٬ طبقه کارگر را کت بسته و خلع سلاح شده٬ تحویل بورژوازی میدهند.

متعارف شدن و کفر کبیر رضا رخشان

خانم شهلا دانشفر در نوشته "وزین" خود "خط فوق راست در جنبش کارگری جایی ندارد"، نوشته اند:" فکر میکنم این یک حقیقت آشکار و غیر قابل انکار است که گرایشی که در ایران از یک جناح حکومت اسلامی دفاع کند، قطع سوبسید کالاهای اساسی توسط حکومت را به نفع کارگران قلمداد کند و کارگران را مدافع احمدی نژاد معرفی نماید، یک خط و گرایش کاملا راست است... امروز این خط و گرایش بعد از سرکوب تظاهرات های میلیونی و گسترده سال ٨٨، تحرک بیشتری یافته است و از متعارف شدن حکومت سخن میگوید و طرحهای ریاضت اقتصادی حکومت را روند شکوفایی اقتصاد جامعه دانسته و کارگران و کل جامعه را به آرامش و امید بستن به بهبود اوضاع فرا میخواند. خطی که صندوق بین المللی پول در گزارش اخیرش در مورد وضع اقتصاد ایران و دادن تصویری موفق و کاذب از دولت، سخنگویش شد. خط حافظ رژیم اسلامی در برابر انقلاب مردم."

اینکه رضا رخشان در این زمینه چه گفته است من خبر ندارم٬ اما برای خانم دانشفر و حزب مطبوعش٬ متعارف شدن حکومت ایران معنایش بهبود زندگی طبقه کارگر و ایجاد جامعه ای نسبتا قابل تحمل است. در این نگرش که در نوشته خانم دانشفر به خوبی میتوان دید٬ با متعارف شدن دولت ایران٬ کار مبارزه و اعتراض کارگر و کمونیسم هم تمام میشود. شکوفائی بورژوازی در یک کشود کجای دنیای معنای دستاوردی برای طبقه کارگر است. این تنها میتواند نگرش جریاناتی باشد که نهایت انقلابی گری خود آنها٬ همان شکوفائی سرمایه باشد. برای این چپ همیشه جامعه بورژوائی و البته فقط هم در ایران٬ در حال بحران انقلابی است. همیشه و هر روز اعلام میکنند که حکومت در حال فروریختن و انقلاب در پیچ بعدی است. گفتن اینکه دوره انقلابی نیست٬ حکومت لرزان نیست٬ توازن قوا به نفع نیست٬ برای جریان جدی سیاسی و کمونیستی که امر خود را انقلاب کارگری میداند٬ دستورات دیگری را روی میز میگذارد٬ نقشه کار خود را بر مبنای موقعیت واقعی جنبش خود و توازن قوای کنونی٬ توان نیروی خود و توان دشمن مقابل به عنوان یک جنگ واقعی٬ تغییر میدهد و هیچ کاری تعطیل نخواهد شد. اما گفتن اینها نزد این چپ بورژوائی که فقط در التهاب سیاسی انقلابی است، کفر و خیانت است٬ طرفداری از رژیم است. این چپ همیشه باید خود را قانع کند٬ که اوضاع بحرانی و انقلاب درپیچ بعدی است و به این صورت به خود روحیه میدهد٬ خود را شارژ میکند و به صف خود امید میدهد. در ذهنیت او هر درختی علامت جنگل و هر شلوغی هم انقلاب است. در دنیای واقعی هم هر انقلابی حتی ارتجاعی ترین انقلابات هم برای این چپ قابل دفاع است. چون مهم برداشتن رژیم است نه انقلاب کارگری٬ نه تحولی رادیکال در زندگی مردم. این چپ ضد رژیم است نه سیستم٬ ضد آخوند است نه بورژوازی٬ ضد ولایت فقیه است نه جمهوری اسلامی٬ ضد اسلامیت است نه مناسبات سرمایه داری. به همین دلیل در هر آبی شنا میکند و با سوت هر جریان ارتجاعی به صف میشود و هر روز دنبال جریانی از قومی تا مذهبی٬ از آمریکائی تا .. به امید کنار گذاشتن رژیم می افتد. معلوم نیست دولتهای حاکم در عربستان٬ در کویت٬ در ترکیه٬ در پاکستان و دهها کشور دیگر که حکومت متعارف بورژوائی هستند٬ چه گلی به سر طبقه کارگر زده اند. آیا کارگر در این کشورها امورش تمام شده و مبارزه طبقاتی به آخر خط رسیده؟ اینکه دولتی در کشوری دولت متعارف بورژوائی باشد٬ چه چیزی از وظایف کارگر و کمونیست کم میکند؟ مبارزه طبقاتی تمام خواهد شد؟ کارمزدی و دشمنی طبقاتی و دولت به عنوان ابزار دیکتاتوری بورژوازی بر طبقه کارگر خصلت دیگری مثلا انسانی و خوب پیدا خواهد کرد. بفرض اینکه کسی بگوید حکومت ایران یک حکومت متعارف بورژوائی است٬ خارج از درست بودن یا نادرست بودن این حکم٬ وظایف کمونیستها تمام خواهد شد؟ و چرا خانم دانشفر وقتی "فکر" میکند که ممکن است رضا رخشانی نظرش این باشد٬ کافر و خطرناک شده است؟ چرا اولترا راست و جناح راست احمدی نژاد میشود؟ این احکام کشکی را تنها کسانی میتوانند بگویند که در دنیای واقعی زندگی نمیکنند٬ کسی یقه شان را نمیگیرد و هر چه بگویند خرجی ندارد.

عقب نشینی جنبش سبز و مشتهای گره کرده چپ

اشاره کردم که مسئله مورد مناقشه٬ اختلاف در نگرش این صف به تشکل یابی کارگری نیست و گفتم موضع اختلاف این نمیتواند باشد. این همه کینه و اتهام پرت کردن نباید از سر اختلاف در مورد تشکل یابی کارگران یا نامه رضا رخشان و گلایه از این صف باشد. این دشمنی عمیق تر٬ جنبشی تر و طبقاتی تر از اینها است. مشکل این صف همان مشکلی است که کل جنبش سبز حدود یک سال و نیم است از آن مینالند. طبقه کارگر با سبز نرفت و برای وعده ها و دعوتهای صف منتقدین رضا رخشان و بقیه چپ پیوسته به سبز تره خرد نکرد. خانم دانشفر و محمود قزوینی همین را بیان میکنند. کینه و نفرت عمیقی که این صف برکاغذ آورده است و احساس دشمنی که میکنند٬ از دشمنی فعالین کارگری با جنبش بورژوازی لیبرال ایران نشات میگیرد٬ که این صف به نام انقلاب توده ها و اعتراض خیابانی تا کنون سربازش بوده اند. صف از جنگ برگشته و شکست خورده٬ جنبشی که امروز خود در ابهام قرار گرفته٬ امیدهای برباد رفته و توقعات خیالی و احساس فریبی که جناح چپ سبز میکند٬ امروز تبدیل به نفرت از مخالفان جنبش سبز شده است. این مشتهای گره کرده٬ این پرونده سازیها و افتراها٬ این کروات باز کردن و نشان دادن خالکوبیها و کف چرانی ها که در کل این نوشته ها موج میزند٬ بازتاب شکستی است که جناح چپ سبز خورده است.

تاریخ دو سال گذشته٬ تاریخ تلاشهای این صف برای فریب طبقه کارگر بود. تاریخ هیزم آوردن و دعوت از طبقه کارگر برای شعله ورکردن جنگ جناحی از بورژوازی علیه جناح دیگر و کسب موفقیت بورژوازی لیبرال بر گرده طبقه کارگر است. خانم دانشفر نگران است که انقلاب ٨٨ آنها عقب نشسته و گرایشات "خطرناکی" فرصت پیدا کرده اند. اما ناشیانه تلاش دارند مخالفان سبز را به احمدی نژاد وصل کنند. این شیادی است و این شیادی امروز دیگر هیچ جائی برد ندارد. پرچمی که جنبش رنگین کمان شما برداشت٬ امروز در دست مشائی و احمدی نژاد است. بخشی از همقطاران شما که واقعی تر٬ عینی تر و سیاسی تر فکر میکنند٬ هنوز با همان شعارها در این صف ایستاد اند. بخشی از رهبران این صف در فکر راهی برای نجات جنبش خود٬ همراه مدحی دولت در تبعید تشکیل دادند که آخرتش را دیدیم. هنوز و بعد از افتضاح فوق امروز همان صحنه بدون مدحی در کنفرانس لندن ادامه یافته است. آنها در فکر راهی برای جمع کردن نیروی خود هستند٬ شما هم از همه جا رانده به جای بررسی جنبش سبزتان و برشمردن اشکالات و برنامه هایتان٬ با تاختن به کسانی که دوسال قبل حقایق جنبش ارتجاعی سبز را برملا میکردند٬ دق دل خالی میکنید.

دور از انتظار نبود٬ حزبی که دبیر اولش اعلام میکرد با موسوی کشتی نخواهد گرفت٬ چرا که با او در یک جنبش شمشیر میزدند٬ حزبی که رئیس دفتر سیاسی اش در روزشمار انقلابشان٬ وعده میداد که روز عاشورای حسینی زندانها را خواهند گرفت٬ و بخشی از شهرها بدست سلحشوران سبز می افتد٬ صفی که نماز جمعه رفسنجانی و روز قدس و عاشورای حسینی و تشیح جنازه منتظری..٬ لحظات تعیین کننده سرنوشت انقلابش بود و دو سال است هر روز میگویند در حال تعرض هستند و شهرها بدست مردم خواهد افتاد٬ امروز که ناکامی جنبش اش بر همه عیان است٬ برگشته و چشم بسته به هر مخالف جنبش سبزی با نفرت میتازد و به صورتش تیغ میکشد.

آقایان و خانمانی که در انقلاب مخملی سبز شرکت داشتند و هر روز در تلاش بودند٬ عقاید گذشته خود را به صورتی رنگ آمیزی کنند که با موقعیت جنبش سبز و منافع ناسیونالیسم پرو غرب در تناقض نباشد٬ امروز سرخورده برگشته اند و احساس شکست خود را علیه جنبش کارگری و فعالینی که حقیقت را گفتند و مقاومت کردند، با این درجه از نفرت و کینه بروز میدهند.

بیخود نیست که علیه رضا رخشان اعلام جرم کرده اند٬ چون او علیه "جنبش توده ای" گفته و نوشته است. جرم رضا رخشان و بخش عمده فعالین کارگری این است. در عدالتخانه این "چپ" این جرمی سنگین است و فعال کارگری باید کیفر پس بدهد. آقای محمود قزوینی میگوید در دوره ای که توده ها در خیابان بودند و.. رضا رخشان در فکر "چیزی" برای کارگران بود. این چه "جنایتی" است که مرتکب شده است؟ فعالین "جنبش کار مزدی" معترضند که "اعتراض ضد سرمایه داری" به پرداخت سر وقت دستمزدها فروخته شده است!! باید به این محترمین یادآوری کرد که در دو سال گذشته ٬اعتراض ضد کار مزدی٬ دستمزد٬ حق زن٬ آزادی و انسانیت٬ از جانب شما فعالین "سرخ پوش" کارمزدی و صف چپ سبز پوش٬ به قدرتگیری ناسیونالیسم پرو غرب فروخته شد. یکی از شروط پیشروی جنبش کارگری٬ یکی از شروط ایجاد صف مستقل کارگری در دفاع از آزادی و برابری٬ شناختن دوره گذشته و ماهیت ارتجاعی "انقلاب" مخملی سبز و چپ سبز است. کارگران کمونیست باید آگاه باشند که هر زمان صف طبقه کارگر علیه بردگی مزدی و برای آزادی و برابری به میدان بیاید٬ هر زمان پرچم برابری انسان از نفت و ایران خودرو٬ ماشین سازیها٬ هفت تپه و برق و... به اهتزاز در آید٬ بخش عمده نیروهائی که در دو سال گذشته پرچمدار جنبش سبز بودند٬ علیه کارگران اسلحه بر میدارند. و تلاش میکنند رهبران انقلاب کارگری را مثل کموناردهای پاریس تیرباران کنند و به صف آنها خون بپاشند. طبقه کارگر خوشبختانه به یمن وجود طیفی از رهبران و فعالین دلسوز خود٬ فریب تبلیغات ضد کارگری این صف را نخورد. به همین دلیل سربازان سبز امروز ناامید و شکست خورده ٬ از جبهه برگشته و با مشتهای گره کرده به صف طبقه کارگر و دستاوردهایش حمله میکنند٬ فراموش کرده اند که تجربه شکست آنها ٬ امروز به خودآگاهی طبقه کارگر تبدیل شده است٬ امروز اختلاف منافع این طبقه با دوستان دروغینش در جنبش سبز٬ بعد از دوسال٬ از همیشه عیان تر شده است٬ فراموش کرده اند که صف انقلاب کارگری٬ دوستان دورغین خود را به خوبی شناخته است.
خالد حاج محمدی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
٨ ژوئیه ٢٠١١