گفتکو در مورد اوضاع سیاسی ایران.
کمونیست: موقعیت عمومی جمهوری اسلامی را چگونه میبینید؟ هیئت حاکمه جمهوری اسلامی مدعی است که موقعیت جمهوری اسلامی در منطقه محکم است و جمهوری اسلامی توانسته است مشکلات سیاسی٬ اقتصادی پیش روی خود را حل کند٬ نظر شما در این مورد چه است؟
خالد حاج محمدی: موقعیت جمهوری اسلامی را با ادعاهای او در مورد خودش نمیتوان سنجید. هیچ قدرت حاکمی اعلام نمیکند که موقعیت بدی دارد حتی اگر موقعیت بدی داشته باشد. نشان دادن سیمای مقتدر از جانب دولتهای بورژوائی خود بخشی از ابزار تحمیق جامعه است. مگر حسنی
مبارک و بن علی قبل از به زیر کشیدن خود کلمه ای در ضعف حاکمیت دولت بورژوائی مصر و تونس به زبان آوردند؟ نشان دادن اقتدار قبل از بیان هر حقیقتی با هدف تحمیق و برای به رخ کشیدن توان سرکوب و خفه کردن جامعه است.
با این وصف جمهوری اسلامی اکنون از زوایائی موقعیت به مراتب بهتری مثلا از رژیم پهلوی قبل از سال ٥٥ دارد. پروژه هائی را پیش برده است که رژیم شاه در خواب هم نمیدید. از دل شکست یک انقلاب و به عنوان نیروی پیروزمند در جدالی خونین علیه کارگر و کمونیست و مخالفین خود بعد از رژیم پهلوی بیرون آمده است. یک تصفیه نسلی و یک کشتار وسیع بالای صد هزار نفر از مخالفین خود را به سرانجام رسانده است. یکی از عاملین اصلی شکست دولت آمریکا در عراق بوده و تا هم اکنون هم تعیین کننده ترین نیرو در اتفاقات عراق است. به کل غرب و دنیا در مورد مسئله اتمی جوابی سر بالا داد و ایران اتمی را تامین کرد. پروژه خصوصی سازی و باز کردن دست بازار و سهیم کردن بخش وسیعی از بورژوازی ایران را خصوصا در دوره اخیر به خوبی پیش برد و موانع زیادی را از سر راه سرمایه و رشد آن رفع کرد. جمهوری اسلامی در حال حاضر بخشها و طیفهای مختلف بورژوازی ایران را نمایندگی میکند و به این اعتبار هیچ بخشی از بورژوازی ایران وجود ندارد که خواهان سرنگونی آن باشد. در یک جدال جدی با جناحی از خود، جنبش سبز ٬ موفق بیرون آمد و سبز را حاشیه ای کرد. بخش وسیع و اصلی اپوزیسیون آن که با هر تعبیری قبل از عروج جنش سبز خواهان سرنگونی رژیم بودند٬ به پروژه اصلاح رژیم پیوستند. در عراق و لبنان و فلسطین تا کنون به طور جدی دست داشته و نقش ایفا کرده است. خواهان شراکت در قدرت و به حساب آوردن خود در منطقه است٬ و غرب حاضر شد موقعیت جمهوری اسلامی را به عنوان یکی از قدرتهای اصلی منطقه به رسمیت بشناسد و مستقیما با جمهوری اسلامی وارد مذاکره شود و.. لذا به این اعتبار میتوان گفت که موقعیت جمهوری اسلامی با دوره شاه و حتی با دوره هائی مثل دوره رفسنجانی یا خاتمی قابل قیاس نیست. همین فاکتورها است که به جمهوری اسلامی پیچیدگی جدی میدهد و از هر نظر با حکومتهای دیکتاتور در منطقه کاملا جداش میکند و اینها را باید دانست و در نظر گرفت.
با همه اینها جمهوری اسلامی با سوالات جدی روبرو است که تاریخا در مقابل جمهوری اسلامی قرار داشته است و در هر دوره جوابی به آن داده اند. مسئله حل موانع رشد سرمایه در ایران و تطبیق دادن کل ساختار جمهوری اسلامی با نیاز رشد سرمایه در کل دوران حاکمیت جمهوری اسلامی مورد جدال بوده است و هم اکنون نیز منشا اختلافاتی است که اوج گرفته است.
از طرف دیگر جامعه دچار تغییراتی جدی شده است. در سه دهه گذشته و همراه جمهوری اسلامی یک طبقه کارگر وسیع در ایران شکل گرفته است که مطلقا با زمان شاه قابل قیاس نیست. یک طبقه کارگر صنعتی که نبض کل اقتصاد این جامعه را در دست دارد و همراه با جمهوری اسلامی و بورژوازی ایران در سه دهه گذشته خودآگاهتر٬ و بالغ تر شده است. اگر این طبقه تکانی بخورد همه فاکتورهای بالا را فرعی کرده و کار جمهوری اسلامی را یکسره میکند. میلیونها انسان در این جامعه آرزوی جامعه ای بدون جمهوری اسلامی را دارند. همزمان نسلی از جوانان در این جامعه پا به میدان گذاشته است که سرکوبهای خونین سالهای ١٣٦٧ و ١٣٦٨ و .. برایش بخشی از تاریخ است و این دوره را ندیده است٬ شکست انقلاب ٥٧ را در کتابها خوانده است.
اکنون و با حاشیه ای شدن سبز٬ با کنار رفتن فضای فریب و پرده ابهامی که در دوره سبز بر جامعه کشیده شد٬ و در دل تحولاتی انقلابی که در منطقه در جریان است٬ دوباره چشمها به طبقه کارگر٬ به نقش آن و به اعتراض این طبقه، دوخته شده است. تحولات منطقه و خصوصا پیوستن سوریه به این تحولات٬ موقعیت ارتجاع اسلامی در عموم و بویژه موقعیت جمهوری اسلامی را در منطقه تضعیف کرده است. فضائی که به نفع حل مسئله فلسطین ایجاد شده است٬ اعلام اتحاد حماس و فتح٬ فضا را برای دخالت جمهوری اسلامی و سرمایه گذاری روی مسئله فلسطین تنگ کرده است. اینها همگی فاکتورهای مهمی هستند و در شرایطی که نسیم انقلابات مصر و تونس و .. در کل منطقه وزیده است٬ و در شرایطی که شاهد کشمکش در صف جمهوری اسلامی هستیم٬ اینها فرجه ای برای طبقه کارگر ایران و صف آزادیخواهی باز کرده است که امیدوار کننده است.
کمونیست: اختلاف و گاها تخاصمات خشن در میان جناحهای حاکمیت، همچنان تعمیق میشود. ارزیابی شما از اختلاف جناحها، بیرون حکومت و درون حکومت چیست. دسته بندی های درون حکومتی، و خط و نشان کشیدنهای مراکز قدرت در حاکمیت، نشانی از فروکش کردن ندارد. ارزیابی شما از این دور تخاصمات درون حکومتی چیست؟ زمینه های مادی دعوای قدرت این دوره در میان جناحهای حاکمیت، علاوه بر سبز، در میان خود "اصولگرایان"، را چه میدانید؟ امروز در دعوای درون خانوادگی رژیم چه گرایش و جناحی با چه راه حلی دست بالا را دارد؟
خالد حاج محمدی: اختلاف و جناح بندی در جمهوری اسلامی همزاد خود آن است. کشمکش و جناح بندی و جدال آنها با هم در کل حاکمیت جمهوری اسلامی مشهود بوده است. جدالی که امروز در جریان است و صورت مسئله ای که مبنای این جدال است به سه دهه حاکمیت جمهوری اسلامی بر میگردد. مسئله سازمان دادن جامعه٬ راه انداختن اقتصاد مملکت و برداشتن موانع رشد سرمایه در ایران٬ ایجاد امکان تولید و باز تولید سرمایه در ایران و راه یابی به بازار جهانی است. مسئله تامین سود سرمایه٬ باز کردن دست بخش غیر دولتی و برداشتن موانع رشد آن٬ باز کردن دست سرمایه و سپردن تنظیم قیمتها به بازار آزاد و آزاد کردن بورژوازی ایران در استثمار نامحدود طبقه کارگر است. این صورت مسئله جمهوری اسلامی در دروره های مختلف بوده است و حول آن در جامعه و در صفوف بورژوازی ایران همیشه شاهد صفبندیهای مختلف بوده ایم. میخواهم بگویم که جناح بندی جمهوری اسلامی و جنگ و دعوای آنها واقعی و مبنای کاملا زمینی دارد. طیف های مختلف بورژوازی ایران در دوره های مختلف هر کدام جوابهای خود را به این معضلات داده و بر همین اساس صف بندی هائی نیز شکل گرفته است.
آنچه امروز عامل اصلی این صف بندی در میان جناح "اصولگرایان" است همان صورت مسئله ای است که در دوره های قبل در مقابل رفسنجانی و خاتمی هم قرار داشت. کل جناحهای جمهوری اسلامی در همه دوره ها تلاش کرده اند٬ و در این امر سهیم بوده اند٬ که موانع دم و بازدم سرمایه در ایران را رفع کنند. تلاش کرده اند دست بخش خصوصی را باز بگذارند و تا کنون بخش وسیعی از مراکز تولیدی و صنعتی را خصوصی کرده اند. این مسئله نه تنها امر و مسئله جناحهای درون حکومتی بلکه صورت مسئله بخش اعظم احزاب بورژوائی در اپوزیسیون هم بوده است. اپوزیسیون بورژوائی ایران خصوصا در این دوره در چهارچوب جناحهای درون حکومت و بر مبنای جواب هر کدام به این مسئله به صف بندیهای جدیدی شکل داده است و در کنار این یا آن بخش و جناح قرار گرفته است. پروژه خصوصی سازی در حقیقت پروژه تقریبا همه جناحهای جمهوری اسلامی بوده است. دوره گذشته این پروژه توسط دولت احمدی نژاد و به کمک شخص خامنه ای پیش رفت و در این راه موفقیت زیادی را بدست آوردند. برداشتن سوبسیدها که از زمان رژیم شاه و پس از آن در دوره موسوی٬ رفسنجانی و خاتمی نیز در دستور بورژوازی بود و هیچکدام قدرت اجرای آن را نداشتند٬ یا شرایط مناسب برای پیشبرد آن را پیدا نکردند، یکی از این نمونه ها است که در سیر تحولات و تلاشهای بورژوازی ایران و دولت و احمدی نژاد و با کمک شخص ولی فقیه آن را اجرا کردند. اکنون جامعه ایران با دوران پهلوی مطلقا قابل قیاس نیست و حتی با دوران رفسنجانی و خاتمی نیز قابل مقایسه نیست. پروسه رشد سرمایه و جلب سرمایه به ایران و خصوصی سازی نسبتا سرعت خوبی داشته است. در حال حاضر با سپردن بخش وسیعی از مراکز و صنایع به بخش خصوصی بخش وسیعی از بورژوازی ایران در اقتصاد و تولید و باز تولید سرمایه سهیم است. مسئله این است که ادامه این پروسه در گرو سهیم شدن این بخش در قدرت سیاسی و لذا کاستن از دامنه قدرت فقها و سرانجام خود ولایت فقیه و خامنه ای است. این پروسه که تا کنون توسط احمدی نژاد و به کمک خامنه ای پیش آمده است٬ در حقیقت برآورد کردن آرزوی همه شاخه های بورژوازی ایران و همه جناحهای آن حتی در اپوزیسیون بوده است. امروز سوال این است که ادامه این پروسه چگونه خواهد بود و خصوصا با اتمام دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد٬ ادامه آن و به سرانجام رساند این پروسه مورد سوال است. احمدی نژاد و طرفدارانش خواهان چسبیدن به قانون اساسی و حکومت قانونی و ..، که به معنای کوتاه کردن دست دستگاه مذهبی و آخوند و شخص ولی فقیه در قدرت است، هستند و این مسئله به سینه خامنه ای و بخش سنتی تر جمهوری اسلامی خورده است. احمدی نژاد نمایندگی بخش مهم و قدرتمند سرمایه داران ایران را دارد و ادامه موانع رشد سرمایه در ایران در گرو ادامه خط و جهت تا کنونی احمدی نژاد است. به این اعتبار و علیرغم نقش تا کنونی خامنه ای٬ احمدی نژاد دارد حرف سرمایه داران ایرانی را میزند و منافع بخش کت و کلفت آنها را نمایندگی میکند. به این اعتبار و علیرغم تهدیداتی که از جانب طرفداران خامنه ای علیه او صورت میگیرد٬ موقعیت او محکمتر از دولتهای قبلی از جمله رفسنجانی و خاتمی است. بنابراین اگر تقابلی هست، که هست، میان بخش اعظم سرمایه داران ایران برای کوتاه کردن دست مذهب و ولی فقیه از قدرت به نفع سهیم کردن بخش خصوصی در قدرت است و احمدی نژاد نماینده سرراست این بخش است. جمهوری اسلامی با یک واقعیت طرف است که همه جناحها و از جمله شخص خامنه ای بر آن اگاه هستند و آن اینکه رشد سرمایه و ایجاد امکان بالا بردن سود سرمایه و جذب بازار جهانی و رفع موانع رشد سرمایه داری در گرو همان اقداماتی است که احمدی نژاد آن را نمایندگی کرده است. تا کنون هم این جناح به کمک خود خامنه ای پروسه خصوصی سازی و قطع سوبسیدها بر کالاهای مصرفی، حتی کاستن از دامنه اسلامیت و تکیه بر ایرانیت به عنوان ایدئولوژی بورژوازی را پیش برده است. بخش وسیعی از سرمایه داران ایرانی در خارج را جلب سرمایه گذاری در ایران کرده اند٬ هر چند در تولید صنایع پیشرفته صنعتی مثل همه دولتهای خاورمیانه ناکام مانده است٬ اما به یکی از کشورهای مهم صنعتی منطقه تبدیل شده است. اما اینها کافی نیست و ادامه این پروسه به نفع سرمایه مورد اختلاف است. هیچ جناحی از جمهوری اسلامی و شخص خامنه ای به عنوان نمایند سنتی حزب الله خواهان برگشت به عقب و باز کردن دست حزب الله نیست. خامنه ای نیز نه به عنوان یک آخوند بلکه به عنوان یک بورژوا به این حقایق و اهمیت نیاز سرمایه و رشد سرمایه داری واقف است و به همین دلیل خود در این پروسه یار و پشتیبان احمدی نژاد بود. اما امروز ادامه این حرکت و این پروژه به سینه موقعیت خود ولی فقیه خورده است و همزمان اعتراض طیفی از جناح ایدئولوژیک تر جمهوری اسلامی را دامن زده و به همین دلیل خامنه ای به مخالفت برخواسته است.
کمونیست: عروج و نزول جنبش سبز را چگونه ارزیابی میکنید؟ آینده این جریان را چگونه می بینید؟
خالد حاج محمدی: جنبش سبز با همه تنوعات آن به عنوان یک جنبش٬ بورژوازی لیبرال ایران را نمایندگی میکند. پروسه کوتاه کردن دست دولت به نفع بخش خصوصی از جمله کاملا مورد توافق این بخش است. این بخش خواهان رفع موانع ارتباط با غرب با هدف رفع موانع انکشاف سرمایه است. در این زمینه فرقی که با جناح احمدی نژاد- خامنه ای دارد٬ این است که جناح احمدی نژاد از موضع قدرت خواهان به رسمیت شناختن موقعیت خود در منطقه و در یک کلام سهم خواهی است. این جناح میخواهد به عنوان یک شریک و با رسمیت شناختن موقعیت او در منطقه وارد رابطه شود که این فعلا مانده است و لذا مشکل آن با غرب جای خود باقی است. دولت احمدی نژاد این پروژه را نه به اتکا به غرب بلکه به اتکا به قدرت خود و نقشی که در عراق و .. داشت و با استفاده از عروج قدرتها بزرگ دیگر چون چین و روسیه و اتمام دوران قدر قدرتی آمریکا پیش برد. به هر حال جنبش سبز بعد از یک دوره خودنمائی فروکش کرد٬ اعتراض این جنبش چیزی جز سهم خواهی در قدرت نبود. امروز جنبش سبز از تب و تاب افتاده است٬ اما یک حقیقت را باید در نظر گرفت و آن اینکه سبز بخشی از بورژوازی ایران را نمایندگی میکند که اهرمهای اقتصادی مهمی را در دست دارند و لذا در هر امکان دیگری ممکن است عرض اندام کند. حاشیه ای شدن جنبش سبز به معنای شکست آن نیست و چنین تفسیری حقیقی نیست.
اما امروز و با جدالی که میان احمدی نژاد و خامنه ای در جریان است٬ جنبش سبز هم با سوالات واقعی روبرو است. پرچم سبز و بخش مهمی از مسائلی که این جریان روی آن میکوبید٬ امروز از جانب بخش قدرتمند تر بورژوازی ایران به نمایندگی احمدی نژاد و مشائی در دست گرفته شده است. دولت قانونی و بالا بودن قانون از هر مرجعی از جمله ولایت فقیه٬ باز کردن دست سرمایه خصوصی نه تنها در اقتصاد بلکه سهیم کردن آن در قدرت سیاسی و برسمیت شناختن و احترام گذاشتن به قوانین و قواعد بازی٬ تغییراتی در روبنای سیاسی به نفع بازتر کردن دست سرمایه از قوانین دست و پاگیر مذهبی و ایجاد امنیت برای سرمایه و جلب توجه سرمایه داران٬ همگی را امروز احمدی نژاد سرراست تر و با موقعیت بهتری نمایندگی میکند. لذا سبز به عنوان آن نیروها و جریاناتی که به سبز شناخته میشوند٬ دچار مشکل خواهند شد و قطعا و منطقا باید پایه های این جنبش به زیر چتر جناح احمدی نژاد برود. نیاز سرمایه و منفعت سرمایه داری و سود و پول در این جامعه مهمتر و سرسخت تر از تاثیرات جنگ و دعوای دوره گذشته سبز با احمدی نژاد است.
کمونیست: رابطه مردم با حکومت در ایران را امروز و پس از افول جنبش سبز چگونه ارزیابی میکنید؟
خالد حاج محمدی: جنبش سبز نقش بسیار مخربی در سیر تحولات ایران داشت که حزب حکمتیست خصوصا در سند آنچه باید آموخت بسیار دقیق به آن پرداخته است. عروج جنبش سبز خود بر بستر سرکوب شدید چپ و آزادیخواهی در ایران و خصوصا در فضای روشنفکری٬ در دانشگاهها ممکن شد. علاوه بر موج توهمی که همراه این عروج و بر شانه های کل اپوزیسیون بورژوائی ایران از راست تا چپ٬ بر فضای سیاسی ایران کشیده شد٬ بخشی از اقشار نا آگاهتر مردم بخشا از سر نفرت و مخالفت با صف سبز و ترکیب بالاشهری آن٬ از سر کینه از قطب مالی رفسنجانی و... فریب تبلیغات پوپولیستی و شارلاتانیسم و مستضعف پناهی احمدی نژاد را خوردند و به این جناح پیوستند. علاوه بر حزب حکمتیست و معدود محافل کمونیستی و فعالین و رهبران کارگری٬ تقریبا کل احزاب اپوزیسیون ایران از راست تا چپ به سبز پیوستند و با فضای تبلیغاتی که به کمک مدیای غربی و به نام انقلاب و گشایش سیاسی راه انداختند٬ اعتراض حق طلبانه و آزادیخواهان و اعتراض طبقه کارگر را در اذهان جامعه حاشیه ای کردند. در یک کلام جنبش سبز عقب گردی جدی به جامعه تحمیل کرد و نگاه و توجه جامعه به چپ و کارگر را حاشیه ای و سبز را در مرکز توجه قرار داد. صدای حزب ما و کمونیستهائی که در آن دوره منفعت طبقاتی کارگر را نمایندگی کردیم در آن فضا و زیر تبلیغات عظیم و سنگین سبز و مدیای غرب٬ بسیار ضعیف بود و نتوانست صف مستقلی را در جامعه شکل دهد.
امروز با افول سبز و با عیان شدن چهره ضدکارگری و ارتجاعی آن٬ با فرونشستن گرد و غبار دوره عروج٬ بار دیگر اعتراض کارگر و اعتراض آزادیخواهانه در مرکز توجه قرار گرفته است. مردم انقلابی٬ طبقه کارگر و نسل جوان آزادیخواه یک بار دیگر مستقیم و سر راست با بورژوازی ایران و دولت جمهوری اسلامی طرفند. این اتفاق همراه تحولات منطقه و فضای مثبتی که ایجاد شده است٬ یک بار دیگر فرجه و امکانی را بر روی کمونیستها و طبقه کارگر و صف آزادیخواهی گشوده است. اکنون بار دیگر دوره عروج اعتراض طبقه کارگر٬ دوره اتحاد صفوف این طبقه و دوره رشد مبارزات این طبقه برای بهبودی در زندگی و برای تحمیل زندگی مناسبتری به بورژوازی ایران است. اکنون یک بار دیگر فضا و امکانی برای عروج نسل جوان و برای سازماندادن صفوف خود٬ متحد شدن و سازن یافتن بخش کمونیست و پیشرو خود٬ و زمان بیرون آمدن جنبش برابری زن از زیر پرچم فمنیسم اسلامی و سبز و ابراز مستقل خود است.
کمونیست : تاثیرات انقلاب مصر و تونس و کل دنیای عرب بر ایران چگونه است؟ آیا حلقه بعدی در این تحولات ایران است؟ چرا و چگونه؟
خالد حاج محمدی: انقلاب مصر و تونس و تحولات انقلابی در سایر کشورها موجی از شادی و سرور و اعتماد به نفس را در کل منطقه ایجاد کرده است. این تحولات و ادامه آن و جدالهای طبقاتی جدی که تازه بعد از رفتن حسنی مبارک و بن علی شروع شده است٬ و سرانجام آنها٬ بستگی به اینکه به کدام سو خواهد رفت، بسیار تعیین کننده است. اما تا همین جا نسیمی از آزادیخواهی و اعتماد به نفس و خوشبینی را در کل منطقه ایجاد کرده است که ارزشمند است. اما اینکه آیا حلقه بعدی این تحولات ایران است٬ جای تردید جدی دارم. ایران مصر و تونس نیست٬ از نظر تاریخی و ساختاری و صف بندی جنبش های سیاسی و سیستم حکومتی با مصر و تونس متفاوت است. این را من به تفضیل در نوشته "تحولات خاورمیانه و تاثیرات آن بر ایران" توضیح داده ام. جامعه ایران دو انقلاب را دیده است٬ دولت ایران از دل شکست یک انقلاب و به عنوان نیروی به شکست کشاندن انقلاب ٥٧ ایران سر کار است. لذا بورژوازی ایران و طبقه کارگر در دل این انقلابات بالغ تر شده اند و به جنبشهای سیاسی مختلف و متضادی شکل داده اند. ایران و حکومت آن و طبقه کارگر و حتی تحولاتی که اتفاق افتاده است٬ پیچیدگیهای خاصی را به اتفاقات ایران میدهد که با مصر و تونس قابل قیاس نیست٬ همچنانکه با ترکیه و پاکستان قابل قیاس نیست. با این تفاصیل در ایران انقلاب همه با هم را نخواهیم داشت چیزی که امروز در دنیای عرب در جریان است. اما در این شکی نیست که فرجه ای را برای طبقه کارگر و کمونیستها ایجاد کرده است٬ فضائی را بوجود آورده است و خوشبینی و اعتماد به نفسی را شکل داده است که امکانی برای برداشتن موانع عروج طبقه کارگر میتواند باشد.
کمونیست: طبقه کارگر و کمونیسم در ایران کجای تحولات سیاسی ایران قرار میگیرد؟ نقطه تلاقی اعتراضات و ابراز وجود طبقه کارگر و جنبش کمونیستی در ایران با تحولات سیاسی امروز ایران، کجا است؟
خالد حاج محمدى: اگر سرمایه در ایران وسعت یافته است و رشد کرده است٬ اگر ایران به یکی از کشورهای مهم صنعتی در منطقه تبدیل شده است٬ به همراه آن یک طبقه کارگر وسیع٬ یک پرولتاریای صنعتی عظیم نیز شکل گرفته است که با هیچ دوره ای از تاریخ ایران قابل قیاس نیست. علاوه بر این در دل تحولات سیاسی چند دهه گذشته و از جمله انقلاب ٥٧ ایران٬ همراه بورژوازی ایران٬ طبقه کارگر نیز بالغ تر و به منافع طبقاتی خود آگاهتر شده است. کمونیسم در میان طبقه کارگر نه تنها به عنوان گرایشی غریزی که همیشه وجود دارد و بیان اعتراض کارگر است٬ بلکه به عنوان یک جنبش خودآگاه با نفوذ است. بخش عمده رهبران و فعالین کارگری با هر تعبیری که دارند٬ خود را کمونیست میدانند. کمونیسم در جامعه ایران با برابری طلبی٬ آزادی خواهی ٬ آزادی زن و برابری اقتصادی و سیاسی و حقوقی تعبیر میشود. نسل جوان طبقه کارگر و خصوصا بخش پرولتاریای صنعتی ایران اساسا تحصیل کرده است. همه اینها موقعیت بسیار خوبی برای دخالت این طبقه در سایت ایران است.
بورژوازی ایران و دولت آن به این موقعیت آگاه اند. تمام اقدامات اقتصادی و سیاسی به سنجیدگی و به صورتی پیش میرود که این قدرت عظیم به میدان نیاید. یکی از نگرانیهای جدی و اصلی جمهوری اسلامی متحد شدن کارگران و ابراز وجود و اعتراض آن است. حساسیت جمهوری اسلامی به سازمانیابی کارگران٬ به اتحاد طبقه کارگر و به تحزب این طبقه از همین سر است. دوره گذشته و عروج نسل جوان کمونیست در دانشگاهها و رشد و گستردگی وسیع و فوری آن٬ برای جمهوری اسلامی نگرانیهای جدی ایجاد کرد. از آن زمان تا کنون مستقیم و بسیار نقشه مند زدن این کمونیسم و حزب حکمتیست، به این دلیل که در این پروسه نقش جدی داشت٬ در دستور جمهوی اسلامی قرار گرفته است. بخش مهم و اصلی مرکز اطلاعات رژیم تا جائی که به احزاب اپوزیسیون برگردد٬ به حزب حکمتیست اختصاص داده شده است. اکنون و با اتمام دوره میدانداری سبز٬ با توجه به اینکه در میان طبقه کارگر سبز هیچوقت جوابی مثبت دریافت نکرد٬ به میدان آمدن طبقه کارگر در مهمترین مراکز کارگری را خود جمهوری اسلامی نیز پیش بینی کرده است. نمیتوان همه اقدامات را برای رشد سرمایه و گسترش دامنه استثمار به خرج داد٬ اما نیروی تولید کنند و سازنده این سود٬ طبقه کارگری که نان شبش را در گرو گرفته اند٬ آنهم در جامعه ای چون ایران٬ ساکت بنشیند. اقدام وزارت کار و خود وزیر کار در مرکزیت دادن به انجمنهای صنفی که همزاد قانون کار جمهوری اسلامی است٬ و مبادرت به تشکیل "کانون عالی انجمنهای صنفی" در اردیبهشت ١٣٨٩ در شرایطی که انجمنها و شوراهای اسلامی بی خاصیت شده بودند٬ اقدامی آگاهانه و به منظور کنترل و کانالیزه کردن این اعتراضات در چنین مجرائی بود. تلاش برای وانمود کردن استقلال کانون عالی از دولت و از زبان مسئولین آن٬ تنها و تنها برای جلب کارگر صورت گرفت.همراه این و با درک وزن طبقه کارگر و نگرانی از به میدان آمدن آن و شروع دوره ای جدید از مبارزات این طبقه حول افزایش دستمزدها و مطالبات مهم و سراسری آن٬ خواهیم دید ضد کارگری ترین جریانات درون و بیرون حکومت با تبلیغات "کارگر دوستی" با ریاکاری در وصف اهمیت کارگران برای "ملت و مملکت" پا پیش گذاشته اند. آنها زنگ خطر را شنیده اند و عمیقا نگرانند. میخواهم بگویم که در این فضا و در وضعی که فضای اعتراضی در میان کارگران کم نیست و خواست تشکل کارگری یکی از مطالبات اصلی کارگران ایران است٬ تلاشی از بالا برای شکل دادن و کانالیزه کردن آن صورت گرفت که شاهدش بودیم.
همزمان باید توجه داشت که دوران انقلاب همه با هم در ایران خاتمه یافته است. بورژوازی خودآگاه ایران هر چیز را به به میدان آمدن طبقه کارگر ترجیح میدهد. بورژوازی ایران به منافع خود بسیار آگاه است و میداند بدون استبداد در مملکتی چون ایران تامین سود سرمایه و ماندگاری سرمایه داری محال است. هیچ درجه از گشایش فرهنگی و خصوصا بهبود زندگی طبقه کارگر در دستور هیچ بخشی از بورژوازی ایران نیست. در یک کلام بورژوای دمکرات نداریم. با این اوصاف تضمین هر گونه تغییر مثبتی در زندگی مردم٬ هر درجه آزادی سیاسی و کاستن از استبداد٬ تنها و تنها بر دوش طبقه کارگر و کمونیستها است.
مسئله مهم و اساسی دیگر اینکه طبقه کارگر در هر تحولی و برای تاثیر گذاری به نفع خود باید متحد شود. کارگر متفرق اهرم قدرت نیست. تضمین تاثیر گذاری و ایجاد تحو انقلابی در هر شرایطی بستگی به میزان خودآگای و اتحاد کارگران در مهمترین مراکز صنعتی دارد. همزمان طبقه کارگر برای شرکت در هر تحول انقلابی تنها راهش داشتن حزب طبقاتی خود به عنوان ابزار جنگ و مقابله آگاهانه و نقشه مند برای انقلاب کارگری است. طبقه کارگر و حزب کارگری باید در مهمترین جدالهای سیاسی جامعه فعالانه و با پرچم و سیاست متمایز خود شرکت کند و منافع کل طبقاتی خود را نمایندگی کند و در حزب کمونیستی خود متحد شود. امروز حزب حکمتیست با هر میزان کمبود و اشکال تنها امکان موجود است که باید توسط کارگران کمونیست و به عنوان صاحبان اصلی و رهبران و فعالین این حزب فتح شود. حزب حکمتیست در سیاست ایران تلاش کرده است کمونیسم طبقه کارگر را نمایندگی کند. خوب یا بد در این دوره به عنوان یک حزب کمونیستی تنها امید و تنها حزب کمونیستی است که از منافع کارگران دفاع کرد. اما وجود طبقه کارگر هر چند معترض و حزب کمونیستی به تنهائی نمیتواند تبدیل به نیروی محرکه و اهرم عروج طبقه کارگر شود. در این راه هم موانع جدی سد راه طبقه کارگر است و هم سد راه کمونیستهای این طبقه.
کمونیست: معضلات پیش پای طبقه کارگر و کمونیسم در ایران، را چه می دانید؟ دورنمای پیشروی آن را چگونه ارزیابی میکنید؟ و بطور کلی شرط پیشروی طبقه کارگر در ایران در دل اوضاع حاضر را در گرو دستیابی به چه خواست ها، و یا تحمیل چه شرایطی به بورژازی حاکم میدانید؟
خالد حاج محمدی: مهمترین فاکتور پراکندگی و اغتشاش در صفوف رهبران و فعالین کمونیست طبقه کارگر است. نیروئی که منشا اتحاد کارگران است٬ خود متفرق است. در جامعه ایران و در صف طبقه کارگر روزانه دهها اعتراض صورت میگیرد. بدون تردید هیچ اعتراضی بدون سازمان و رهبری نیست و اعتراضات طبقه کارگر نیز همیشه متکی به سازمانیابی درونی آن است. اما فراتر رفتن از این سطح و ایجاد صفی متحد برای تامین مطالبات اصلی و سراسری طبقه کارگر کاری است که میتواند موقعیت و توازن قوا را به نفع طبقه کارگر بشدت عوض کند. در همین مدت اعتصاب کارگران پتروشیمی تبریز و بدنبال پتروشیمی ماهشهر قابل توجه و تامل بود. روزانه دهها اعتراض در بخشهای مختلف و مراکز مختلف صورت میگیرد و اما جواب قابل توجه و موفقیت چشمگیری حاصل نمیشود. اما زمانی که کارگر پتروشیمی اعتصاب میکند٬ با توجه به نقش پتروشیمی و اهمیت آن در اقتصاد ایران و به عنوان یکی از مراکز مهم صنعتی٬ سرانجام جمهوری اسلامی و مدیریت مجبور به تامین مطالبات کارگران میشوند. همین اتفاق کلی امیدواری در صفوف طبقه کارگر و خصوصا میان کارگران قراردادی ایجاد کرد. کارگران ماهشهر راه را نشان دادند و سد مقابله سرمایه داران و جمهوری اسلامی را شکستند. اتحاد طبقه کارگر در این مراکز در گرو اتحاد رهبران و فعالین کمونیست طبقه کارگر است. متحد کردن پرولتاریای صنعتی ایران، عاجلترین و فوری ترین وظیفه ای است که در مقابل هر کمونیستی٬ هر رهبر و فعال کارگری کمونیست٬ قرار دارد. پیش شرط چنین کاری متحد شدن خود فعالین و رهبران کمونیست حول یک پرچم سیاسی روشن٬ حول افق روشن سوسیالیستی کارگری است.
واقعیت این است که موقعیت و فرجه ای جدی برای دخالت کمونیستها و طبقه کارگر ایجاد شده است٬ مسئله انقلابات در منطقه و فضائی که ایجاد شده است یک فاکتور جدی است. دوره توهمات به سبز و گردوغبار آن هوا رفت. خود جمهوری اسلامی در بالاترین سطح دچار انشقاق شده اند. همه اینها فرجه و امکانی میدهد که اتحاد و خودآگاهی طبقه کارگر را بالا برد. فرصتی است برای بالا بردن خودآگاهی کارگران٬ برای متحد کردن حول مطالبات سراسری و برای سازمانیابی کارگران در مراکز کاری خود و این امروز از نان شب برای طبقه کارگر واجبتر است.
مسئله بعدی دیگر عجین شدن کمونیستها و بخش متحزب آن با طبقه کارگر است. تلاش برای نمایندگی کردن طبقه کارگر در جدالهای اصلی جامعه و دفاع از منفعت طبقه کارگر در سیاست ایران تنها بخشی از کار حزب کمونیستی و اینجا حزب حکمتیست است. پیوستن و تبدیل شدن به حزب رهبران طبقه کارگر به حزبی که ابزار کارگر در مبارزه و جدال طبقاتی است٬ خود بخش مهم و پایه دیگر ساختمانی است که باید ساخته شود. تا جائی که به حزب حکمتیست برگردد باید چنان تحول و تغییراتی را در خود ایجاد کند که بتواند به ظرف اتحاد کمونیستهای طبقه کارگر تبدیل شود. سازمانیابی کمونیستی طبقه کارگر در محل٬ کار کمونیستی محلی در میان پرولتاریای صنعتی و ساختن حزب در ایران بر شانه و متکی به رهبران کمونست طبقه کارگر خود مهمترین تحولی است که این حزب باید به سرانجام برساند. تحرک جوانان کمونیست در دانشگاه، اهمیت و تاثیر آن و نقش حزب حکمتیست در سازمانیابی کمونیستها، که بر کل فضای سیاسی جامعه ایران تاثیر گذاشت، تجربه درخشان این نوع فعالیت است . چنین تلاشی و ایجاد امکان چنین کاری در میان طبقه کارگر کل فضای سیاسی ایران را و کل موقعیت کمونیسم و طبقه کارگر را متحول خواهد کرد. این حزب هر چه هست تنها امید و تنها حزبی است که طبقه کارگر را تا کنون نمایندگی کرده است. ایجاد تحولات مورد اشاره امر همه کمونیستها و همه فعالین و رهبران کمونیستی است که تحزب کمونیستی طبقه کارگر و انقلاب کارگری را امر خود میدانند و این حزب متعلق به همه آنها است.
٢٩ آوریل ٢٠١١