تحولات خاورمیانه فضای دنیا را تحت تاثیر گذاشته است. انقلاب تونس و مصر دامنه اش به سایر کشورهای عربی کشیده شده است و فضای ترس را برای حاکمین مرتجع منطقه به همراه آورده است. طبقه کارگر٬ نسل جوان و مردم ستمدیده در دنیای عرب برای اولین بار پایین کشیدن دولتهای فاسد و مستبد را در تاریخ زندگی خود تجربه میکنند. برای اولین بار مزه پیروزی و اعتماد به نیرو و توان خود را در دل جدالی مهم، میچشند، و همزمان باور به رهائی٬ به قدرت خود و باور به پوچی قدرتهای حاکم در آنان زنده شده است.
ابعاد و دامنه این تحولات با تحولات اروپای شرقی مقایسه میشود. با این تفاوت که در تحولات اروپای شرقی اعتراضات و نارضایتی مردم از سیستم های فاسد دولتی بر محور تخاصم دو قطب امپریالیستی حاکم بر جهان، دو قطب شرق و غرب به رهبری شوروی و آمریکا به عنوان نمایندگان دو مدل اقتصادی بورژوائی دولتی و بازار آزاد٬ به "انقلابات نارنجی" شکل داد و نهایتا با شکست بلوک شرق و پیروزی بازار آزاد به سرگردگی دولت امریکا به فرجام رسید. تفوق سرمایه بازار آزاد بر مدل سرمایه داری دولتی را، بلوک پیروز شکست کمونیسم، پایان آرمانهای آزادیخواهانه بشر، و پایان تاریخ نامید. و عقب گرد عظیمی که به مدت دو دهه، بر تمام جوانب زندگی جهانیان، سیاسی، اقتصادی، فکری و فرهنگی، تحمیل کردند را سرنوشت محتوم انسان امروز نامیدند. این موج تعرض دست راستی به سراسر جهان، در ادامه خود و از سالها قبل و بر بستر بحران اقتصادی وسیع و نداشتن جواب به این بحران، با موانع زیادی روبرو گشت و امروز خود به سد تحولات انقلابی در خاورمیانه خورده و بازگشته است! نوبت مردم در سراسر جهان رسیده است که مقدرات زندگی عصر خود را تعیین کنند.
تحولات خاورمیانه برخلاف اروپای شرقی، از پایین و توسط توده های انقلابی و ستمدیده علیه استبداد٬ برای آزادی و رفاه براه افتاد، یعنی چیزی که بورژوازی جهانی پایانش را اعلام کرده بود. و در جغرافیایی که حیاط خلوت دولت آمریکا و قطب پیروز در جدال اروپای شرقی بود، در "جهان عرب" که دو دهه قربانی میلیتاریسم و بمباران و محاصره اقتصادی غرب به رهبری آمریکا، و میدان تحرکات ارتجاعی قومی و اسلامی دولتهای اسرائیل و ایران، بود! این تحولات نقطه پایانی است بر دو دهه عقب گردعظیمی که با جنگ و بمباران و آدم کشی های دولتی و تروریستی به بشریت در سراسر جهان تحمیل کردند و مهمتر، سرآغازی است بر عصر انقلابات و به میدان آمدن محرومین، عصر ابراز وجود طبقه کارگر و دخالت کمونیسم این طبقه! روزنه ای بر روی بشریت، در شرق و غرب، علیه استبداد٬ بی حقوقی٬ فقر و اختناق، به نیروی مردم، باز شده است. فراتر رفتن این تحولات انقلابی٬ از سرنگون کردن حکام مستبد به انقلابات اجتماعی امر کمونیسم و طبقه کارگر هر کشوری است. هیچ تضمینی برای چنین تحول عمیق و اجتماعی موجود نیست٬ جز اینکه کمونستها در این تحولات بتوانند پرچم مستقل و افق خود را به پرچم و افق طبقه کارگر و محرومان تبدیل کنند٬ افق خود را در انقلابات همگانی گم نکنند و همواره از این تحولات به عنوان نقطه پرشی و پلی به انقلاب کارگری استفاده کنند. مهم و حیاتی این است که در این تحولات چنان عقب نشینی و چنان شرایطی را به بورژوازی این جوامع تحمیل کنند که طبقه کارگر بتواند از نظر سیاسی٬ اقتصادی٬ رفاهی و.. دستاوردهائی را کسب کند و چنان خودآگاه و متحد شود که گذار از این تحولات را به انقلاب سوسیالیستی برایش مقدور کند. اما این در گرو عروج کمونیسم طبقه کارگر در این جوامع است و این مهم روی میز کمونیستها در مصر و تونس و.. قرار دارد. رفتن حسنی مبارک و بن علی تازه شروع کار کمونیستهای این جوامع و شروع پروسه پلاریزاسیون و صف بندیهای واقعی و جدالهای جدی و تعیین کننده طبقاتی در این جوامع است.
تاثیرات این تحولات بر ایران
تحولات انقلابی در جهان عرب، بر سراسر جهان تاثیر گذاشته و میگذارد. بازتاب، دامنه، شکل و چگونگی این تاثیر به فاکتورهای مختلف و به بافت و اشکال حکومتی و موقعیت جنبشهای سیاسی و اجتماعی در هر منطقه و کشور معین، بستگی دارد. پس از انقلابات تونس و مصر، برای قدرت های حاکم، چه در کشورهای پیشرفته و چه در جوامع عقب مانده، نیروهایی که عنان گسیخته به تمام دستآودهای رفاهی و مبارزاتی مردم تعرض کردند، جزیره امنی برجای نمانده است. مردم ایران و جمهوری اسلامی از این قاعده عمومی مستثنی نیستند. رشد و گسترش امید نسبت به خلاصی از جمهوری اسلامی، احیا اعتماد به نفس و اعتماد مردم به قدرت خود، فوری ترین تاثیر این تحولات بر ایران است. تلاش جمهوری اسلامی برای استفاده تبلیغاتی از این تحولات انقلابی تحت نام "انقلابات اسلامی در دنیای عرب" را هیچ نیروی معتبری "جدی" نگرفت. تحولات در "جهان عرب" بعلاوه بر تاریخ مصرف تحرکات ارتجاع اسلامی در خاورمیانه مهر باطل زد! پیوستن سوریه به این تحولات، در صورتی که تحرک انقلابی در این کشور سیر مناسبی به نفع مردم محروم این کشور را طی کند، و در صورتی که تبدیل به لیبی دیگری در منطقه نشود٬ موقعیت جمهوری اسلامی در منطقه را به مراتب تضعیف خواهد شد.
از سوی دیگر سرمایه گذاری رهبران جنبش سبز، جنبش بورژوازی لیبرال ایران برای اصلاح رژیم، برای استفاده از رشد اعتماد به قدرت خود، یعنی قدرت سبز، در میان مردم، نه برای "انقلاب مردم" که برای انقلاب "نارنجی"، پوچ است. رهبران سبز نه به امید تکرار رویداهایی تونس و مصر در ایران، که به امید شکل دادن به یک انقلاب "مخملی" در ایران، مجددا به میدان آمدند و به مناسبتهای مختلف همراه یاران چپ و راست خود٬ مردم را به تظاهراتهای خیابانی زیر پرچم سبز فراخوانند. امید سخیفی که احیای خود را به مزار آن انقلابات و مسخ شدن آنها و پایان تاریخ مصرفشان، گره زده است. تلاش رهبران جنبش سبز برای استفاده از این شرایط، همراه دخیل بستن جناح راست و چپ این جنبش به آینده سبز، تنها در مقابل پیشروی مبارزه انقلابی مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی، مانع و مشکل ایجاد میکند.
آیا این انقلابات به ایران سرایت میکند؟
سوالی که در این میان در مقابل ما قرار میگیرد٬ این است که آیا تحولات مصر و تونس به ایران سرایت میکند؟ آیا انقلابی در ایران در جریان است؟ و در صورت کشیده شدن چنین تحولاتی به ایران، موقعیت طبقه کارگر و کمونیستها چگونه خواهد بود؟ و ما به عنوان کمونیستهای طبقه کارگر کجای این اتفاقات قرار خواهیم گرفت؟
همچنانکه اشاره کردم، تاثیرات این تحولات از جمله بر ایران تا هم اکنون عیان است. فضای امید و خوشبینی، که در میان طبقه کارگر و نسل جوان و زنان و صف آزادیخواهی ایجاد شده است، شروع این تاثیر است. جمهوری اسلامی تلاش کرد با دمیدن در تبلیغات " انقلابات اسلامی" در خاورمیانه، هم به صفوف خود در حاکمیت روحیه و اعتماد به نفس بدهد، و هم در مقابل فضای امید و خوشبینی که در میان طبقه کارگر و صف آزادیخواهی براه افتاده است، سد ببندد!
تهدیدات فرماندهان ارشد سپاه پاسداران٬ بکار افتادن مراکز امنیتی اطلاعاتی جمهوری اسلامی علیه گرایش کمونیستی و امنیتی کردن فعالیت کمونیستی٬ پرداختن کیهان جمهوری اسلامی به شکل گیری محافل کمونیستی در ایران و نقش حزب حکمتیست و حساسیت آنها در این زمینه٬ حساسیت بالای آنها و عکس العمل فوری به هر درجه از اتحاد در میان کارگران کمونیست و هر درجه تشکل یابی مستقل کارگری٬ دستگیری رهبران و فعالین کارگری٬ همراه با وعده دادن احمدی نژاد و روسای حاکم در تخفیف گرانی و حل معضل بیکاری٬ در پرتو تبلیغات وسیع پوپولیستی و مستضعف پناهی این بخش از حاکمیت٬ تنها گوشه هائی از تلاشهای جمهوری اسلامی در این مسیر است.
اما این تاثیرات و تسری این تحولات به ایران مستقیم و یک به یک نیست. اینکه چون ایران در خاورمیانه قرار دارد٬ خود بخود حلقه بعدی در ادامه انقلاب مصر و تونس ایران است٬ واقعی نیست. نارضایتی از جمهوری اسلامی و تنفر از آن٬ و آرزوی سرنگونی جمهوری اسلامی در دل بخش وسیعی از مردم ایران٬ وجود فاکتورهای مشابهی از فقر تا استبداد در ایران و مصر و تونس و ... دلیلی برای تکرار انقلاب مصر و تونس در ایران نیست. این تشابهات در بخش وسیعی از کشورهای دیگر کم و بیش عمل میکنند، و کسی هم از احتمال انقلابی در این کشورها از ترکیه تا پاکستان و.. بحثی نمیکند. انقلاب تونس و مصر از نظر تشابهات به انقلاب ٥٧ ایران شبیه است. انقلاب "همه با همی" که در نیمه راه توسط بخشی از بورژوازی ایران که در آن تحولات نقشی مهم ایفا کرد٬ ساقط شد٬. انقلابی که با این وجود تاثیرات مهمی بر جامعه ایران گذاشت و درسهای مهمی هم برای طبقه کارگر و هم برای بورژوازی ایران بر جا گذاشت. از جمله همین تجربه، موقعیت ایران را از کشورهای عربی از هر نظر متمایز میکند.
ایران یکی از کشورهای مهم خاورمیانه است که بر خلاف دنیای عرب، دو انقلاب در آن صورت گرفته است. طبقه کارگر و بورژوازی در ایران، در دل این انقلابات٬ بارها در مقابل هم صف بندی و مبارزه رویا روی کرده اند. قیام ۵۷ ایران و شکست آن، بورژوازی و طبقه کارگر در این کشور را نسبت به منافع بلند مدت تر خود، آگاه تر کرده است. در این انقلابات هم طبقه کارگر و هم بورژوازی تجربه کسب کرده ند٬ آموخته اند و بالغ شده اند. توهمات آنها نسبت به هم ریخته است. اکنون بورژوازی و طبقه کارگر در ابعاد مختلف، جنبشهای سیاسی خود را شکل داده اند٬ و منافع مستقل خود را دنبال میکنند. بعنوان یک نمونه، بعد از انقلاب ٥٧ ، ما بارها شاهد تحمیل جنگ خونین از جانب حزب دمکرات کردستان به کمونیستها هستیم که صف بندی روشنی را در ابعاد اجتماعی در جامعه کردستان شکل داد و علیرغم جنگ و جدال هر روزه با جمهوری اسلامی٬ در مقابل هم مسلحانه ایستادیم. در جنگ جمهوری اسلامی علیه کمونیستها در دانشگاه٬ مستقل از جنبش سبز که به عنوان بخشی از رژیم در این جنگ سهیم بود٬ بخشی از اپوزیسیون بورژوائی(چپ) ایران، بی توهم و تا جائی که فضا عمومی جامعه اجازه داد٬ در کنار جمهوری اسلامی ایستاد و علیه کمونیسمی که در فضای سیاست ایران با حزب حکمتیست تداعی میشد، از هیچ کمکی به مراکز پلیسی اطلاعاتی دریغ نکرد. یا در طول چند دهه اخیر و بعد از انقلاب ٥٧ ، بارها جنگ و جدال بی توهم میان کمونیستها و نمایندگان بخشهای مختلف بورژوازی ایران نه تنها در پوزیسیون بلکه در اپوزیسیون را شاهد هستیم. امروز اگر صف بندی احزاب سیاسی ایران را در نظر بگیریم٬ کینه و نفرت و دشمنی بخش وسیعی از نیروهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی، حتی قبل از عروج جنبش سبز٬ از کمونیستها و طبقه کارگر بیشتر از جمهوری اسلامی است. کل این حقایق و دهها مورد دیگر نشان از بالغی هر دو صف طبقه کارگر و بورژوازی ایران و احزاب سیاسی آن است.
اینکه با عروج جنبش بورژوازی لیبرال ایران بخش وسیعی از احزاب سیاسی در اپوزیسیون٬ بخش وسیعی از نیروهائی که به خود چپ و حتی کمونیست میگویند٬ به راحتی زیر پرچم یک جنبش ارتجاعی و تا مغز استخوان ضد کارگری جمع میشوند٬ کاملا از سر خودآگاهی و انتخاب و حساب سود و زیان طبقاتی شان است. اینکه بخشی انقلابشان هر روز در پیچ بعدی خواهد بود٬ و نماز جمعه رفسنجانی و روز قدس و تاسوعا و عاشورا به نقاط تاریخی و تعیین کننده انقلاب آنها تبدیل میشود٬ همگی نشان از پایان دوران انقلاب ٥٧ ایران و اتمام دوران "همه با هم" و انقلاب "همه با هم" است. در همین دوره اخیر، صفبندیها بسیار عیان و روشن بود. کمونیستهای طبقه کارگر نه تنها از جانب جمهوری اسلامی بلکه از جانب کل اپوزیسیون راست و چپ که به جنبش سبز پیوسته بودند٬ زیر منگنه بودند. در همین دوره، هم جنبشهای بورژوائی و هم کمونیستهای طبقه کارگر و در راس آن حزب حکمتیست٬ به عنوان دو جنبش خودآگاه و روشن جامعه را خطاب قرار دادیم. یکی برای پیوستن به جنبش جاری سبز و دیگری برای شکل دادن به جنبش مستقل طبقه کارگر و دقیقا در جبهه مقابل جنبش جاری سبز، صف بستیم. این حقایق، تفاوتهای جدی میان ایران با کشورهای عربی را به خوبی نشان میدهد. به همین دلیل امروز و در جامعه ایران٬ تامین هر درجه از آزادیهای سیاسی و رفاه بر دوش جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر است. تحمیل کمترین عقب نشینی به بورژوازی ایران در این عرصه، تماما بستگی به میزان توان و نیرو و فشار جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر دارد.
جمهوری اسلامی، نه در مقابل رهبران سبز، که در هراس از به میدان آمدن نیروهای انقلابی سرنگونی نظام، در هراس از به میدان آمدن کمونیسم طبقه کارگر، بیش از پیش فضای اعتراضی را میلیتاریزه، پلیسی و مختنق کرده است. دو سال گذشته و در جریان عروج جنبش سبز٬ در اوضاعی که جنبش سبز در ابعاد وسیع مردم را به خیابان می آورد٬ در شرایطی که رهبران و نمایندگان شاخص آن در خیابان قدم میزدند و با هم حشر و نشر داشتند٬ کوچکترین تحرک کارگری را وسیعا سرکوب کردند و رهبر و فعال کارگری را به جرم سازمان دادن اعتراض چند ده نفره برای گرفتن حقوق معوقه٬ با پرونده سنگین روانه زندان کردند.
بعلاوه موقعیت ایران هم از نظر بین المللی و منطقه ای، و هم از نظر سیستم حکومتی، با دول عربی تفاوتهای پایه ای دارد. جمهوری اسلامی در سه دهه گذشته بخشهای مختلف بورژوازی ایران را زیر چتر خود جای داده است. بخش وسیعی از بورژوازی ایران را در قدرت سهیم کرده است و در عرصه اقتصاد و حتی سیاست کل بورژوازی ایران را نمایندگی کرده است. جمهوری اسلامی، ناسیونالیسم ایرانی را در این دور نمایندگی کرد. در این دوره پرچم ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی در دست احمدی نژاد و خامنه ای و .. بود. به همین اعتبار، بر خلاف ایران پیش از ٥٧ و در دوره حکومت پهلوی، و بر خلاف کشور مصر٬ دولت ایران و حکومت حاکم از پشتیبانی بخشهای وسیعتر و بسیار متنوعتر بورژوازی ایران برخوردار است. ایران حکومتی پیچیده تر و در عین حال متکی به طیفهای بسیار مختلف و متنوعتر از بورژوازی ایران است، که مبارزه با آن و انداختن آن به همان اندازه متفاوت است. و لذا تاثیر این تحولات بر ایران، الزاما مشابه و نعل به نعل نیست.
مسئله سرنگونی جمهوری اسلامی٬ در دوره های مختلف خواست احزاب و جریانات مختلف سیاسی و جنبشهای اجتماعی بوده است. دوره گذشته و قبل از عروج جنبش سبز، طیف وسیعی از احزاب سیاسی با هر تعبیری که داشتند برای سرنگونی جمهوری اسلامی میکوشیدند. در صف سرنگونی طلبان علاوه بر کمونیستها٬ احزاب متنوع بورژوائی هم وجود داشتند. با این وصف، هر جریانی با توجه به پلاریزه شدن جامعه و خودآگاهی و شکل گیری جنبشهای سیاسی مختلف٬ نوعی از سرنگونی را طرح میکردند، و تلاش داشتند جامعه را و بیشترین احاد توده های مردم را حول پرچم سیاسی و پلاتفرم مستقل خود و نوع سرنگونی خود جمع کنند. انواع طرحهای رفراندوم٬ فدرالیستم٬ رژیم چنج و امید به کنار گذاشتن جمهوری اسلامی از طریق دخالت آمریکا و .. به همین اعتبار طرح شد. در همین دوره و در تمایز با بخشهای مختلف بورژوائی و جریانات سرنگونی طلب راست٬ حزب ما پرچم سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی را با مضمونی که بهترین و بیشترین فرجه و امکان برای انقلاب کارگری را تامین کند٬ به جامعه اعلام کرد. امروز، و بعد از پیوستن تقریبا کل اپوزیسیون جمهوری اسلامی به جنبش سبز٬ شاهدیم که همان احزاب نوع رسیدن به اهداف خود در چهارچوب جمهوری اسلامی را٬ دنبال میکنند. سرنگونی طلبی جای خود را به کاستن از دامنه اسلامیت رژیم و کاستن نقش ولایت فقیه و مخالفت با احمدی نژاد و خامنه ای که چیزی جز مضمون مطالبات جنبش سبز نیست داده است. برای نمونه قبل از عروج سبز حزب کمونیست کارگری ایران از زبان لیدر آن و در نقد منشور سرنگونی حزب حکمتیست٬ "ایراد" میگرفت که جمهوری سوسیالیستی در منشور ما غایب است و همین مبنای "راست" نامیدن نه تنها منشور ما بلکه چرخش به "راست جدی" حزب حکمتیست از جانب این جریان تبدیل شد. اما امروز، محور منشور سرنگونی اعلام شده آنها٬ نه تنها از سوسیالیسم و جمهوری سوسیالیستی مورد ادعایشان خبری نیست٬ بلکه اساسا مخالفت با ولایت فقیه و احمدی نژاد و خامنه ای است، چیزی که کل بورژوازی لیبرال٬ کل ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی در سی سال گذشته و کل جنبش سبز در این سالها بر آن پای فشرده است. همین اتفاق٬ و کل مباحث فوق بر سر سرنگونی جمهوری اسلامی و نوع سرنگونی٬ دال بر یک خودآگاهی واقعی است که همین امروز جدالی جدی و بی توهم را در صف جنبشهای اجتماعی و احزاب سیاسی مختلف دامن زده است. امری که خود "ردیه ای" بر انقلاب "همه با هم" در دوره معاصر ایران است. پدیده ای که در مصر و تونس و... تازه بعد از کنار گذاشتن حسنی مبارک و فراری دادن بن علی٬ درحال شکل گیری است.
کمونیستهای طبقه کارگر و این تحولات
اینکه زمان و شروع یک انقلاب چه موقعی است٬ نه کار ما است و نه میتوان تعیین کرد. اما در ایران بعد از انقلاب ٥٧ و رویداهای بعد از آن، تحول انقلابی که زندگی قابل تحملتر برای اکثریت جامعه را تامین کند٬ در گرو دخالت و وزن و توان و نقش نیروئی است که چنین تحولی را خواهان است. جامعه ایران با همه زنده بودن و جدالهای زنده در آن٬ جز طبقه کارگر و کمونیستها٬ هیچ جناحی از بورژوازی ایران نه خواهان تحول انقلابی از این نوع است و نه چنین تحولاتی به نفعش است. صحبت از "بلوغ" بورژوازی ایران و همزمان بلوغ طبقه کارگر است. در ایران بورژوای دمکرات نداریم، کل جناحهای بورژوازی ایران بر اهمیت استبداد در جامعه و استثمار وحشیانه طبقه کارگر متفق القول و متحدالمنافع هستند٬ و هر تحول آزادیخواهانه در گرو دخالت طبقه کارگر در صف مستقل خود است.
ما به عنوان کمونیست٬ طبقه کارگر ایران، و کمونیستهای این طبقه٬ بقول کیهان جمهوری اسلامی٬ خواهان تحولات اجتماعی بنیادین هستیم. ما همین امروز خواهان انقلاب کارگری و استقرار جامعه سوسیالیستی هستیم. کمونیستهای طبقه کارگر، از هر تحولی برای ایجاد آمادگی صفوف خود٬ برای به سرانجام رساندن انقلاب خود٬ انقلاب کارگری، استفاده میکنند. سرنگونی جمهوری اسلامی قدم اول در این پروسه است. به همین دلیل ما نوع سرنگونی، که بیشترین فرجه و امکان برای انقلاب بی وقفه سوسیالیستی را فراهم میکند، در منشور سرنگونی خود به عنوان پرچم سیاسی طبقه کارگر در پروسه سرنگونی، اعلام کرده ایم.
اگر بحث از تحول انقلابی در جامعه است٬ برای ما٬ برای طبقه کارگر ایران و برای هر انسان برابری طلبی٬ بدون ایجاد آمادگی در صفوف این طبقه٬ هر تحولی هم اگر چنانچه در ایران اتفاق بیفتاد٬ هیچ تضمینی برای ایجاد بهبودی در زندگی مردم نیست. طبعا در چنین شرایطی، هر نیروی مسئولی تلاش میکند، هر تحولی را در جهت تحقق منافع طبقه خود سوق دهد. اما حیاتی است بدانیم که در غیاب آمادگی طبقه کارگر و کمونیسم این طبقه٬ در عدم تبدیل حزب کمونیستی این طبقه به نیروی جدی و با نفوذ٬ اگر تحولی هم در ایران اتفاق بیفتاد ٬ نهایتان جناحی از بورژوازی ایران قدرت را در دست خواهد گرفت.
بی هیچ تردیدی تحولات خاورمیانه موجی از امیدواری در میان مردم ایران و خصوصا کارگران ایران ایجاد کرده است. فرجه و امکانی برای ما هم مهیا شده، که از آن میتوان برای بهبود موقعیت خود٬ ایجاد اتحاد صفوف کارگران و بالا بردن خودآگاهی صفوف خود استفاده کرد. همچنانکه گفتم در صورت عدم چنین آمادگی، حتی به فرض تسری تحولات مصر و تونس به ایران٬ سرانجام سر کارگر بی کلاه خواهد ماند. لذا امروز متحد کردن طبقه کارگر ایران٬ و خصوصا متحد کردن پرولتاریای صنعتی ایران، عاجلترین و فوری ترین وظیفه ای است که در مقابل هر کمونیستی٬ هر رهبر و فعال کارگری کمونیست و در راس آن بخش متحزب این کمونیسم، یعنی حزب حکمتیست، قرار دارد. اتحاد طبقه کارگر حول پرچم سیاسی روشن٬ حول افق روشن سوسیالیستی کارگری٬ کاری است که بدون آن٬ در ایران بزرگترین قیامها و انقلابات هم صورت بگیرد٬ نهایتا قدرت میان نیرهای بورژوائی و ضد کارگری دست بدست خواهد شد٬ و سهم طبقه کارگر تنها تامین سرباز جنگ سایر طبقات خواهد بود. اینکه انقلاب خواهد شد و مردم دور کمونیست جمع خواهند شد و همه چیز درست خواهد شد٬ از خیال هم خیالی تر است. کسی که امرش انقلاب در ایران است٬ کمونیستی که امر خود را انقلاب کارگری میداند٬ بدوا اینها را میداند و بر مشکلات و موانع چنین انقلابی قاعدتا باید آگاه باشد. شرکت در یک انقلاب مهم است اما از آن به مراتب حیاتی تر و مهمتر ایجاد آمادگی برای این شرکت کردن است. ایجاد آمادگی برای کمونیستها٬ برای حزب کمونیستی٬ متحد کردن کارگران٬ متحزب کردن بخش آگاه و کمونیست٬ رهبران کمونیست طبقه کارگر حول یک افق سوسیالیستی در جائی است که مرکز قدرت طبقه کارگر است.
در غیاب یک طبقه کارگر متحد٬ یک طبقه کارگر که حداقل بخشی از رهبران و فعالین بانفوذ آن تحزب یافته باشند٬ در غیاب یک حزب کمونیستی قدرتمند و متکی و در برگیرنده رهبران بانفوذ کارگری در مهمترین مراکز صنعتی ایران٬ حزبی که بر کمیته های کمونیستی در مراکز صنعتی متکی است٬ حزبی که به رهبری محلی خود شکل داده است و حزبی که بخشی از رهبران کمونیست طبقه کارگر را به عنوان رهبری حزب در خود دارد٬ طبقه کارگر ایران شانس زیادی نخواهد داشت. از ویژگی های دیگر دولت ایران، یکی هم این است که دولتی غیر پوشالی است٬ محمدرضا شاه نیست که فرار کند٬ حسنی مبارک و بن علی نیست. دولتی است که تا پای جان خواهد جنگید و کل جامعه را به آتش خواهد کشاند. دولتی است که انواع دسته جات مسلح و فاشیست اسلامی و ایدئولوژیک را پروراند است و برای حفظ خود ظرفیت به خاک و خون کشیدن کل جامعه و تحمیل سناریوی سیاه را عمیقا دارد. باید توجه داشت که در جامعه ایران نه تنها در پوزیسیون بلکه حتی در اپوزیسیون جمهوری اسلامی٬ در میان بخشی از دسته جات قومی و ناسیونالیستی ظرفیت بالائی از راه انداختن جنگهای صلیبی و قومی موجود است. اینها همگی در فضائی که کارگر و کمونیسم آن نا آماده باشند٬ با اتکا به پول و اسلحه و فضای سیاه جامعه رشد خواهند کرد. ایران عراق نیست اما مقتدا صدر و دسته جات قومی انتحاری در عراق بر همین بستر به نیروهای اصلی در عراق و علیه مردم این جامعه و طبقه کارگر و علیه مدنیت تبدیل شدند. لذا در عدم آمادگی طبقه کارگر٬ در عدم دخالت متحدانه و متحزب این طبقه٬ در هر تحولی سناریوی سیاه و عراقیزه شدن ایران یک احتمال است. این تصور که مردم به خیابانها می آیند و انقلاب خواهند کرد و فردا کمونیستها به ایران سرازیر میشوند و رهبر خواهند شد و رنگ خود را به تحولات خواهند داد٬ بی پایه٬ کودکانه و خود فریبی محض است. تنها ضامن ممانعت از این اتفاق٬ تنها ضامن پیروزی صف آزادیخواهی٬ تنها ضامن ممانعت از به خون کشیده شدن جامعه و عراقیزه شدن و یوگسلاویزه شدن آن٬ به میدان آمدن طبقه کارگر حول پرچم و افق روشن سیاسی و در حزب کمونیستی این طبقه است.
در خاتمه بگویم که امکان دخالت و امکان ایفای نقش برای طبقه کارگر و کمونیسم این طبقه باز شده است٬ چیزی که یک سال قبل باز نبود. دوره انقلاب سبز و جنبش رای من کن و فضای فریب آن خاتمه یافت٬ جمهوری اسلامی در بالاترین سطح رهبری خود دچار جدال و جنگ است٬ خاورمیانه انقلابات مصر و تونس و یک تحول انقلابی را از سر میگذراند. طبقه کارگر یک نیروی وسیع و قدرتمند است که اگر بر مشکلات خود فائق آید٬ میتواند سرنوشت بشریت را حداقل در ایران دگرگون کند. کل مسئله در این است که این امکان موجود است و به دخالتگری کمونیستی ما و همه کمونیستهای انقلابی٬ همه رهبران و فعالین طبقه کارگر بستگی دارد. کل ماجرا این است که این امکان همیشه باز نخواهد بود و این فرجه را نباید از دست داد. اتحاد طبقه کارگر٬ متحد کردن کمونیستها این طبقه حول یک افق٬ یک پرچم سیاسی کارگری کمونیستی٬ پیش شرط هر دخالت آگاهانه در فضای سیاسی ایران است. این فرجه را باید شناخت و باید نقشه مند از آن استفاده کرد و این عاجلترین و مهمترین اولویت حزب ما و همه کمونیستهای انقلابی باید باشد.
خالد حاج محمدی
٢٠ آوریل٢٠١١