(متن كتبی صحبتهای خالد حاج محمدی در سمینار در دفتر كردستان)
رفقای عزیز با درود، سمیناری که ارائه می‌دهم درباره‌ی اتفاقاتی است که در "کومه‌له‌ی زحمتکشان" عبدالله مهتدی و عمر ایلخانی‌زاده افتاده است. عنوان سمینار "بحران در جریان زحمتکشان، دلایل و عواقب آن" است.
به عنوان مقدمه لازم می‌دانم اشاره کنم که جریان زحمتکشان دو جریانی‌ هستند که با نام‌های ٬٬كومه له سازمان زحمتکشان٬٬ ، تحت رهبری عمر ایلخانی‌زاده و ٬٬حزب کومه‌له٬٬ به رهبری عبدالله مهتدی خود را معرفی و تا کنون فعالیت کرده‌اند. این‌ دو جریان در آبان‌ماه گذشته اعلام کردند که متحد می‌شوند و یک جریان واحد را شکل می‌دهند. جریان مهتدی مدعی است که ارگان‌هایشان را با هم ادغام کرده‌اند و عمر ایلخانی‌زاده معاون عبدالله مهتدی شده و آقای مهتدی در راس این جریان جدید قرار دارد. اعلام کرده بودند که قرار است کنگره‌ای تشکیل بدهند و به این اتفاق رسمیت بدهند. اما تقریبا یک هفته پیش درگیری‌ای میان این دو جریان شکل می‌گیرد. ظاهرا بخش اکثریتی از "كومه له سازمان زحمتكشان" كه عمر ایلخانی‌زاده در راس آن بود، مخالف این اتحاد هستند، یا پشیمان شده‌اند و یا به هر حال ناراضی هستند. آنها در اطلاعیه‌ ای به امضای کمیته‌ی مرکزی‌شان نوشته اند، "کومه‌له‌ی سازمان زحمتکشان" به تاریخ سی‌ام خرداد ۱۴۰۲ برابر با بیست ژوئن ۲۰۲۳ اعلام می‌کند که پروسه‌ی اتحاد دو سازمان به دلیل سیاست‌های جریان مهتدی در دل تحولات اخیر پایان یافته است و این جریان از این تاریخ پروسه‌ی اتحاد را پایان یافته می‌داند و فعالیت مستقل خود را ادامه می‌دهد.

آنها مدعی هستند که جلسه‌ی کمیته‌ مرکزیشان را برگزار کرده‌اند و عمر ایلخانی‌زاده را، به این دلیل که ایشان با موافق ادامه‌ی اتحاد با عبدالله مهتدی است ، از راس سازمانشان کنار گذاشته‌اند. بدنبال این جریان همچنین اعلام کرده‌ است که در همین روزهای اخیر پلنوم برگزار کرده‌اند و در راس سازمانی که موافق ادامه‌ی همکاری با عبدالله مهتدی نیست، رضا کعبی را گذاشته‌اند. پس از این اتفاق، در ساعت شش صبح روز پنجشنبه یکم خرداد برابر با ۲۲ ژوئن، نیروهای عبدالله مهتدی با همراهی عمر ایلخانی‌زاده به اردوگاه باقیمانده‌ی سازمان زحمتکشان، که دبیر آن رضا کعبی است حمله مسلحانه کرده‌اند و دو نفر از نیروهای آنها به نام‌های "سامان ابراهیمی" و "هیوا صادقی" را کشته‌اند و دو نفر دیگر را نیز زخمی کرده‌اند. این نزاع با دخالت نیروهای حاکم بر اقلیم کردستان عراق خاتمه پیدا کرده‌است. طبق اخبار منتشر شده، چند نفر از کادر رهبری هر دو شاخه و تعدادی از افراد مسلح آنها را خلع سلاح و دستگیر کرده‌اند.

صرف نظر از ادعای طرفین درباره‌ی این ماجرا، مسئولیت این افتضاح سیاسی و جنایت و حمله‌ی مسلحانه در اختلاف سیاسی، و کشتن دو نفر و حمله به اردوگاه رفقای دیروز خودشان، طبیعتا بر دوش عمر ایلخانی‌زاده و به ویژه عبدالله مهتدی و خود جریان مهتدی است. این اختلافات هرچه باشد، هر پروسه‌ای طی کرده یا نکرده باشد، دست بردن به اسلحه به این دلیل که عده‌ای یا اکثریتی از یکی از جریانات خواهان ادامه‌ی این پروسه (اتحاد) نیست، کاری کثیف و شنیع است و هزاران بار باید آن را محکوم کرد. این اولین باری نیست که از این اتفاقات در این جریان می‌افتد كه در ادامه‌ی صحبت‌هایم به آن اشاره خواهم کرد. اما این اتفاق هرچه که هست، بیانگر یک بحران عمیق و یک بن‌بست سیاسی جدی در هردوی این جریانات است. فکر کنم هرکسی از خودش می‌پرسد که چه شد که پس از هفت‌هشت ماه تلاش برای اتحاد به یکباره کار به جایی کشیده که به جنگ مسلحانه با هم می‌روند و اتفاقاتی که کوتاه به آن اشاره کردم رقم می‌خورد.

این یک بحران است! اکثر زحمتکشانی‌هایی که عمر ایلخانی‌زاده در راس آن قرار داشت، می‌گویند که او را از دبیری کمیته مرکزی کنار گذاشته‌اند، یا او را بیرون کرده‌اند و یا اخراج کرده‌اند، تعدادی از جریان مهتدی با مخالفان رفته‌اند و جریان مهتدی به اردوگاه طرف مقابل حمله کرده‌ است، دولت محلی کردستان عراق دخالت کرده‌است و تعدادی از طرفین را دستگیر کرده‌است. یک رابطه‌ی خونین و پر از نفرت به هر دلیلی در میان این دو جریان شکل گرفته است. برخلاف همیشه، همه‌کاره‌ی این جریان و رئیس جریانی که بیشتر یک عشیره‌ است، آقای مهتدی، از آن روز تا کنون خودش را مخفی کرده است در شرایطی كه از همه طرف باران نفرت به سوی خودش و جریانش می‌بارد. دمل چرکینی ترکیده است و بوی تعفن آن مشام هر انسان شرافتمندی را اذیت می‌کند.
درباره چرایی این ماجرا، چند نکته را به صورت بسیار خلاصه عرض می‌کنم.
مردم ایران، احزاب سیاسی، شخصیت‌های سیاسی در سراسر ایران به دلیل حساسیتی که کردستان داشته و دارد و نقش مثبتی که کمونیست‌ها در تاریخ این جامعه داشته‌اند، جای پای مهمی که بر جای گذاشته‌اند، سنت‌هایی که کلا در این تاریخ جا مانده است، حساسیت به مسئله‌ی کردستان زیاد است. و فکر می‌کنم مردم به درجه‌ی زیادی جریانات سیاسی را می‌شناسند. آنها جریان آقای مهتدی را هم می‌شناسند و بن‌بست‌ها، سیاست‌ها و اتفاقاتی‌که افتاده از چشم بسیاری دور نمانده است. جریان آقای مهتدی به عنوان یک باند تبهکار، به عنوان یک جریان ضد اجتماعی و نامسئول و به عنوان جریانی كه آدم اجیر می‌کند شناخته می‌شود؛ سیاستی که برای کسانی که اوضاع کردستان را دنبال می‌کنند آشناست. اما دلایل به وجود آمدن این بحران در حقیقتی نهفته است و آن هم تحولات انقلابی این دوره است که همه شاهد آن بوده‌ایم. تحولاتی که زمین را زیر پای حاکمیت جمهوری اسلامی به لرزه در آورد.

تحولات انقلابی این دوه همه جا امیدواری ایجاد کرد و عقب‌نشینی‌های مهمی را به حاکمیت تحمیل کرد. فضای جامعه‌ی ایران و توازن قوا در این جامعه را به نفع پایین عوض کرد. از همان ابتدای این اتفاقات جریانات راست و ارتجاعی تلاش کردند که مسیر آن را عوض کنند. اتفاقاتی آزادی‌خواهانه و انقلابی که یک جنبش سراسری بود و از کردستان تا تهران، از سیستان و بلوچستان تا آذربایجان و از شمال تا جنوب را دربر گرفته بود، صدای واحدی داشت و آن این بود که مردم ایران، مردم آزادی‌خواه، کارگران، زنان و... آزادی زن، رفاه، برابری و عدالت را مطالبه می‌کنند. این ماهیت این جنبش بود و همین عدالت‌خواهی و برابری‌طلبی و احساس هم‌سرنوشتی، علاوه بر جمهوری اسلامی که لرزه بر اندامش افتاده بود و مستقل از سرنوشت خود این جنبش، کل ارتجاع منطقه‌ را هراسان کرد. جریانات مختلف راست - از ناسیونالیستی تا شاهنشاهی - تلاش کردند تا مسیر اعتراضات انقلابی و توده‌ای جهتی را بپیماید که سرمایه در ایران و نظام کاپیتالیستی لطمه نخورد و مردم محروم و طبقه کارگر و زنان به مطالباتشان نرسند و جمهوری اسلامی هم کنار گذاشته بشود. به این امید كه شاید از بالای سر مردم ایران، به کمک دولت‌های غربی جایگزین‌هایی صورت بگیرد. همانطور که در دوره‌ای شاه رفت و خمینی، بر روی شانه‌ی دول غربی سر کار آمد، امیدوار بودند که این ماجرا این دوره هم تکرار بشود. تلاش می‌کردند دولت‌های غربی را متوجه حساسیت اوضاع بکنند و خطر چپ كنند، خطر چپ، خطر کمونیسم، خطر آزادی‌خواهی، خطر عروج و میدان‌داری مردم، ماندن مردم در میدان و قدرت‌گیری مردم، اینها كل صف ارتجاع را به تکاپو انداخت. در این میان جریانات سیاسی ایران، در میان فرقه‌های مذهبی و ناسیونالیستی، جریانات شبه فاشیستی – از نمونه‌های سراسری آن تا نمونه‌های کردستانی آن- به تقلا افتادند. سازمان آقای مهتدی یکی از این جریانات بود. مهتدی در دل تخاصمات و اختلافات غرب با ایران، در کنار جناح الترا راست اپوزسیون ایرانی، یعنی سلطنت‌طلبان، قمه کش‌های دور و بر رضا پهلوی، اولترا-راست‌های آریایی‌پرست و ضد تمدن و ضد زن ایستاد. با این امید که "این شخص شاهزاده است و در دول غربی اعتباری دارد، اعتمادی را جلب کرده، سرمایه‌ای را در اختیار دارد٬٬، تلاش می‌کرد ظرفی را درست کند و اتحادهایی را تشکیل بدهد و توجه دولت‌های غربی و در راس آنها آمریکا را برای دخالت در ایران جلب کند. این جریانات می‌خواستند اعتماد این دولت‌ها را جلب کنند، سعی كردند وانمود کنند که جریانات معتبر و انسان‌های مهمی هستند. در دل تحولات در ایران، آقای مهتدی در کردستان و سلطنت‌طلبان در ایران تلاش كردند، با تبلیغات و خبرپراکنی‌های دروغ و جعلی نشان دهند كه دستشان بر آتش است. تلاش می‌کردند با این تبلیغات، هم در ایران جای پایی باز کنند و هم توجه دولت‌های غربی را جذب کنند و کاری کنند که این‌ دولتها روی آنها حساب و آنها را هم بازی دهند.

همه ما شاهد این تلاش‌ها بودیم. اما سیر تحولات در ایران آنقدر رادیکال بود و جدالی که در ایران در جریان بود آنقدر ضد اهداف و آرمان‌های این‌ها بود که با جریانات مهتدی و سلطنت طلبی و دخالت غرب و جنگ در ایران و کشیدن پای کشورهای دیگر به ایران همخوانی نداشت. مردم دخالت‌های غرب را در منطقه دیده بودند؛ سوریه، لیبی، افغانستان و عراق را از نزدیک شاهد بودند. مردم شاهد جنایات غرب و آمریکا بوده‌اند و جریاناتی که برای به قدرت رسیدن خودشان به این‌ها متکی بودند، در میان مردم آزادی‌خواه و در میان نسل جوان و در میان زنان جایگاهی نداشتند.

با این وصف در این دوره مدیای غرب و مدیاهای بزرگی در اختیارشان قرار داشت. این مدیا تلاش می‌کرد تصویر بزرگی از رؤسای دست راستی، و به طور مشخص از جریاناتی مانند آقای پهلوی و همراهانش و همچنین امثال آقای مهتدی ارائه بدهند و بگویند که این‌ها مهم هستند. اما وقایع ایران نشان داد که این‌ها هیچ‌جای داستان نیستند. نشان داد که این‌ها هیچ جایگاه قابل توجهی در جامعه ایران ندارند. نشان داد که ادعای آقای مهتدی که هر بار می‌گفت "من از کردستان و به نمایندگی از خلق کُرد اینجا هستم" دروغ‌هایی بود که آقای مهتدی از طریق مدیا تحویل می‌داد و مردم کردستان هیچ‌ربطی به آقای مهتدی ندارند. جریان عبدالله مهتدی و سازمان زحمتکشان هیچوقت در فضای سیاسی کردستان هیچ تاثیر و نقش جدی‌ای نداشته‌اند.

این وقایع و سیر تحولات، نا امیدی آمریکا از اپوزسیون راست و چرخش آنها در دل تحولاتی که در دنیا رخ داده بود و تلاش برای نگه داشتن جمهوری اسلامی، به عنوان گزینه‌ی بهتر نسبت به اپوزسیون راست‌ی که در جامعه ایران اعتباری ندارد و خطر این که فضای جامعه ایران را چپ رقم بزند و کارگران، سوسیالیست‌ها، زنان، انقلابیون، آزادی‌خواهان و در کل مردم کاره‌ای بشوند، جهتِ آمریکا، با فاکتورهای دیگری که موضوع بحث من نیست، کاملا عوض شد. برای نمونه مذاکرات (با آمریکا)، توافق ایران و عربستان، ‌آزاد کردن زندانیان و مسائل متنوعی که اتفاق افتاده است. این مسئله از جمله‌ی عواملی است که این جریانات، به ویژه جریانان اُلترا-راست سلطنت طلب و فاشیست و ضد تمدن تا باند و جریان تبهکار زحمتکشانی‌ها،‌ را دچار بن‌بست و شکست کرد.

بررسی احزاب سیاسی ایران، حتی طیف راست در اینجا مورد بحث من نیست. دراینجا جریان رضا پهلوی و جناح راستش به دلیل همکاری‌های مشترکشان با عبدالله مهتدی و بن‌بستی که هم عبدالله و هم آنها دچارش شده‌اند، و بیشتر از هرکسی از آن لطمه خورده‌اند، موضوع بحث من است. بعلاوه عبدالله مهتدی نه در کردستان توانست جای پایی باز کند، نه توانست کلاه بر سر مردم بگذارد، نه با پرچم کردن لباس و سنت و عقب‌ماندگی و تعصبات قومی و فضای ارتجاعی توانست توجه کسی را جلب کند. نتوانستند نفاق افكنی كنند و با تحریكات قومی میان مردم در کردستان و بقیه‌ی ایران انشقاقی ایجاد کند و سعی کند خودش به عنوان علمدار یک جریان فاشیستی ضد غیرِ کُردزبانان در راس تحولات قرار بگیرد. امیال این جریانات را مردم متمدن و فضای جامعه نمی‌پذیرفت. از این زاویه هم آقای مهتدی شکست خورد. رابطه‌اش با آمریکا به جایی نرسید، امید کسی را در غرب جذب نکرد، با رضا پهلوی به جایی نرسید، اتحادی که شکل گرفته‌بود از هم پاشید و امید و قول‌هایی که این‌ها می‌دادند، چه به دولت‌ها و چه به نیروهایشان و به مردم،‌ همه به هم خورد. این بحران در تمام اپوزسیون راست و همه‌ی جریاناتی که فکر می‌کردند و قول می دادند که با ارتش،‌ سپاه و عوامل رژیم، ‌که رضا پهلوی و شخص مهتدی به آن‌ها امید بسته بودند، به جایی می‌رسند؛ ‌اما این‌ها همه خالی‌بندی از آب در آمد. معلوم شد پایه‌ای ندارد و این‌ها وزنه‌ای نیستند. این مسائل کل اپوزسیون راست را با مشکلات عدیده‌ای طرف کرد، اما بخشی مانند جریان مهتدی را واقعا دچار بحران‌های عمیقی کرد.

برای آقای مهتدی این پروسه همچنین با این همراه بود که در جریانات سنّتا ناسیونالیست کرد که با آنها روابطی داشت هم کلا بی‌اعتبارتر شد. موقعیت‌طلبی خودش و اقداماتی که مستقلا و با جریانِ متبوعش به پیش برده بود، حتی در اپوزسیون کرد در کردستان ایران هم اعتباری برایش نماند. این وضعیت بن‌بستی را در جریان زحمتکشان ایجاد کرد. این امری واقعی است که وقتی جریانی شکست می‌خورد، مردم برمی‌گردند و به آن فکر می کنند. اینکه هشت، نُه ماه تبلیغات کنند که "داریم با هم می‌سازیم، ‌یکی شده‌ایم، یکی معاون آن دیگری شده‌است"،‌ جریان آقای مهتدی ادعا می‌کند که "قرض‌های "كومه له سازمان زحمتكشان، را پرداخت کرده‌ایم و همه‌چیز را به طور مساوی تقسیم کرده‌ایم، بخشی از ارگان‌هایمان را ادغام کرده‌ایم" و این ماجرا به یک‌باره تَرَک می‌خورد و به این شکل مفتضحانه، ‌به جنگ و دعوا و دست به اسلحه بردن و حمله‌ی نظامی می‌انجامد، برای افکار عمومی عادی نیست. همانطور که گفتم این دمل چرکین ترکیده است و باعث شده است که نفرت عمومی به این جریان بیشتر شود.

تا جایی که به این ماجرا برمی گردد و اپوزسیون و موقعیت آن و بن‌ست‌هایش، بحث مفصلی را می‌طلبد که من وارد آن نمی‌شوم. اما در مواجه با این اتفاقات جمهوری اسلامی هم تلاش می‌کند برای خودش و علیه مردم آزادی‌خواه در کردستان فضایی ایجاد کند. اعلام می‌کند که "این کومه‌له است" در حالیکه عبدالله مهتدی کومه‌له نیست؛ كه بعدا به آن اشاره می‌کنم. این نه کومه‌له است و نه این اتفاقات در کردستان رقم خورده است. در کوهستان‌های کردستان عراق و اردوگاه‌هایشان و در منطقه‌ای به نام "زَر گویز" اتفاق افتاده. و عبدالله مهتدی در کردستان نه اعتبار جدی‌ای دارد و نه نیروی جدی‌ای و ایشان چیزی جز نفرت نخریده است و به طور واقعی موقعیتی ندارد. سو استفاده از اسم كومه له و تابلوی آن را به گردن آویزان كردن كسی اعتبار كومه له و تاریخ ما در كردستان را صاحب نمیشود. اما این مانع تلاش جمهوری اسلامی برای استفاده از این افتضاح علیه تاریخ چپ و علیه اعتراضات آزادیخواهانه نمیشود. جمهوری اسلامی تلاش میكند اعتراضات توده ای و انقلابی در كردستان را به كار و اقدامات یک مشت "تجزیه‌طلب" معرفی كند. اعتراضاتی كه در كردستان و بقیه جاها برای آزادی زن، برای آزادی و برابری و رفاه بود. جمهوری اسلامی ادعا می‌کند "یک مشت تروریست بودند" و زحمتكشان را به بام كومه له نشان میدهد و دائم می‌گوید ٬٬دیدید؟ این‌ها در آن اعتراضات نقش داشتند. این ادعاها به همان اندازه حقیقت دارند که ادعای جمهوری اسلامی برای ربط دادن اعتراضات توده ای در سیستان و بلوچستان به جریانات اسلامی و نوعِ سُنی و گروه‌های فاشیستی از جمله جندال اسلام و ال اهواز و.. كه فرقه های اسلامی و قومی عقب مانده و بی اعتبارند. اما جمهوری اسلامی تلاش می‌کند با استناد به این وقایع مردم کردستان را به عقب براند. تلاش می‌کند جامعه‌ی ایران و همبستگی سراسری‌ای که ایجاد شده‌است را بشکند و تلاش می‌کند فاصله بیاندازد. اما به نظر من این‌ها با شکست روبرو خواهد شد. جریان ٬٬جُندُالاسلام٬٬ که در جنوب کاری می‌کرد عینا جریانی است مانند جریان عبدالله مهتدی، آن جریان اسلامی است و این یكی قومی. آن یكی سُنی است و این قومی كرد. در جنوب ایران اگر اتفاقی می‌افتاد و تیراندازی‌ای می‌شد جمهوری اسلامی تلاش می‌کرد فضای جنوب را میلیتاریزه بکند و ادعا می‌کرد که "این‌ها هستند، یک مشت خارجی هستند، جاسوس‌ها و همکاران دولت‌ها و نتیجه‌ی دخالت دولت‌های دیگر است"، برای کردستان هم تلاش می‌کنند با استناد به اعمال شنیع گروه‌های شبه فاشیستی و اجیر شده مانند آقای عبدالله مهتدی، وانمود کنند که این اتفاقات هم از آن دست هستند و با این کار بر سر مردم ایران کلاه بگذارند. اما مردم کردستان با این جریانات آشنا هستند و جمهوری اسلامی به جایی نمی‌رسد. جمهوری اسلامی دوره‌ای ادعا می‌کرد که اسلحه از کردستان وارد می شود و تبلیغات وسیعی به راه انداخت که انشقاقی ایجاد کند اما موفق نشد. فکر نکنم با اتكا به اعمال یک فرقه‌ی بی‌اعتبار و بی‌آبرو که آقای مهتدی در راس آن قرار، جمهوری اسلامی بتواند توجه مردم کردستان و یا اعتماد عمومی کل مردم ایران به همدیگر را خدشه‌دار کند. این بالاخره بخشی از تلاش و کار جمهوری اسلامی است.

تا جایی که به اپوزسیون راست و حواشی آقای پهلوی، اُلترا-راست‌ها و آریایی‌پرستان برمی‌گردد، این‌ها هم شكست خوردند و دچار بحران شدند و در مبارزه‌شان مانند نوع مبارزه آقای مهتدی عمل کرده‌اند. در همین خیابان‌های لندن،‌ در کانادا، با چاقوکشی و لمپنیسم عریان در مقابل مخالفانشان ظاهر شدند و در همه جا باختند. در همه جا! این‌ها هم عینا مانند جمهوری اسلامی تبلیغات می‌کنند و می‌گویند "این کومه‌له‌ی تروریست بود، این تجزیه‌طلبان بودند" و این اتفاقی بود که افتاد. هم جمهوری اسلامی و هم این‌ها یک هدف را دنبال می‌کنند. این‌ها هم مانند جمهوری اسلامی تلاش می کنند با افتضاحی که جریان مهتدی و عمر ایلخانی‌زاده رقم زده‌اند، تاثیراتی بگذارند و علیه چپ و كمونیست و تاریخ آن سواستفاده كنند. هرکدام از زاویه‌ای؛ یکی تلاش می‌کند بگوید "مردم کردستان تجزیه‌طلب هستند و دیدید"، آن یکی هم تلاش می‌کند بگوید که "این‌ها در کردستان نقش داشتند و این‌ها عوامل دولت‌های منطقه‌ هستند و برای جاسوسی و خرابکاری از این‌ها استفاده می‌کردند که بمب‌گذاری بکنند و غیره". اما هر دو در یک صف، علیه اعتراضاتی که در جریان است، هم جمهوری اسلامی هم راست و هم اُلترا-راست‌ها در آن بازی را باخته‌اند، اما تلاش می‌کنند از این موقعیت علیه مردم کردستان و مردم ایران سو استفاده کنند.

اما تا جایی که به آقای مهتدی برمی‌گردد چند نکته حائز اهمیت است که ما از روزی‌که دوم خرداد عروج کرد و جریان عبدالله مهتدی از جریان ابراهیم علیزاده( حزب كمونیست ایران و كومه له علیزاده) انشعاب كرد، مهتدی امیدوار بود با اصلاح طلبان به توافق برد كه جوابش را ندادند. ایشان اعلام کرد که دمکرات است، جمهوری‌خواه است، سوسیال-دمکرات است، اعتقادی به کمونیسم ندارد (و واقعا هم نداشت. از زمانی که فعالیت می‌کرده به عنوان یک ضد کمونیسم کار می‌کرده). اما به عنوان یک فرقه‌ی تبهکار تلاش کرد اسمی روی خودش بگذارد که اعتبار کمونیسم در کردستان بود. تلاش کرد به نام کومه‌له فعالیت بکند. تلاش کرد این اسم را نگه دارد تا از آن اعتبار علیه تاریخ کمونیسم در کردستان سوء‌استفاده بکند. كار او مانند کسی ‌است که پاسپورت شخصی دیگر را بدزدد، عکس خودش را روی آن بگذارد و بگوید که "من فلانی هستم" ‌و خودش را به عنوان آن شخص دیگر معرفی کند. کومه‌له هرچه که هست، هر تاریخی که دارد و هر نقدی که به آن وارد است یا نیست، تاریخ روشنی داشته است. در جامعه آن جریانی که ما در آن بودیم با کمونیسم و کارگر تداعی می‌شد و خودش را جریانی کمونیستی می‌دانست. آقای مهتدی می‌گوید "من دمکرات هستم، جمهوری‌خواه هستم و با هر کسی حاضرم بنشینم، چه کسانی که سلطنت می‌خواهند، چه کسانی که فاشیسم می‌خواهند، آمریکا، اسرائیل، ترکیه، عربستان و یا هر دولتی و با هر ارتجاعی و حاضرم ایران به خون کشیده ‌شود اما من در فرداروز در کردستان کاره‌ای بشوم.

درنتیجه این اولین بار نیست که در این جریان از این اتفاقات رقم می‌خورد. به رهبری عبدالله مهتدی، دست به اسلحه می‌برند و در اختلافات دست به توطئه و نقشه‌ی ترور می‌زنند. و این بخشی از هویت این جریان است. زمانی‌که جریان مهتدی از كومه له ابراهیم علیزاده و حزب كمونیست زیر رهبری او جدا شدند،‌ آقای مهتدی نقشه‌ی حمله به اردوگاه این جریان و حتی تا ترور آقای علیزاده را طرح‌ریزی کرد. وقتی که از عمر ایلخانی‌زاده ـ که با هم بودند – جدا شدند، باز هم کشمکش و دست به اسلحه بردن در میان این‌ها اتفاق افتاد. ایشان نقشه‌ی ترور رفقای کمونیست ما در کردستان عراق را هم ریخت. وقتی ما در جریان قرار گرفتیم جلوی آن را گرفتیم و بعد افشا شد. اخراج و پاکسازی صفوف خودشان از مخالفان پدیده‌ای است که همه از آن آگاه هستند. افرادی حقیقی و حقوقی از میان کادرهای خودشان ادعا می کنند که افرادی از میانشان سربه ‌نیست شده‌اند و به دروغ گفته‌اند که خودکشی کرده‌اند. عده‌ای مدعی هستند که مخالفان آقای مهتدی گم می‌شوند! ناپدید می‌شوند و معلوم نیست چه بلایی سرشان آورده‌اند و در کجا. حمله به جریانی که الان رضا کعبی دبیر کمیته مرکزی آن شده است - آخرین مورد آن است. نمونه‌های بسیاری از این لیست طولانی می‌توان ذکر کرد.

همانطور که گفتم، سوء‌استفاده از نام جریان کومه‌له و این اسم، برای فروش کالای فاشیستی عبدالله مهتدی و کسب اعتبار از اتوریته و خوشنامی و تاریخ کمونیست‌ها در جامعه ایران و اعتبار کسانی که کشته شده‌اند و در قید حیات نیستد تا از خود و تاریخ خود دفاع كنند. سنگ شهدا را به سینه زدن و قسم خوردن به جان فواد مصظفی سلطانی و جعفر شفیعی و صدیق کمانگر و محمد حسین کریمی و هزاران انسان کمونیستی که حزب کمونیست ایران را تشکیل دادند و با شعار "زنده باد سوسیالیسم و زنده باد آزادی و برابری و زنده باد کمونیسم" جان باختند یك شیادی شنیع از یك حقه‌باز سیاسی، یک فاشیست بی‌مایه، یک شخصیت دون‌پایه و یک انسان سبک مانند مهتدی است. ما در زمان خودش این شیادی را افشا کردیم. همانطور که گفتم مهتدی هیچ فرقی با باندهای اسلامی ندارند. خیلی‌ها امروز ادعا می‌کنند که (آقای مهتدی) پول می‌دهد، اشخاص را می‌خرد،‌ می‌فروشد،‌ و به نام مردم کُرد و با تحریک احساسات دوران خان و خان‌بازی، یک تجارت به راه انداخته است. هر روز حاضر است در خدمت دولتی باشد، به شرطی که از او استفاده بشود، او را به کار بگیرند و رویش حساب کنند؛ آن‌هم به امید اینکه اگر در آینده جامعه‌ی ایران خونین شد و غرب دخالت کرد و این دولت را بالاخره به کمک آنها کنار گذاشتند، مانند برادرانش در کردستان عراق جایگاهی پیدا کند و جایی را به او بسپارند، اما آن اتفاق دیگر تکرار نمی‌شود. مهتدی سالها تلاش كرد با جمهوری اسلامی به توافق برسد كه قبولش نكردند عبدالله مهتدی و جریانش آماده است با جمهوری اسلامی، با آمریکا، با اسرائیل و یا عربستان و یا هر دولت جنایتکار دیگری توافق و همکاری کند. هدفش مهتدی این است که جای پایی در قدرت داشته باشد، جایی را در کردستان به او بسپارند و کاره‌ای باشد. و این شریک بودنِ در قدرت زیر حاکمیت جمهوری اسلامی باشد یا هر حکومت دیگری برای ایشان فرقی نمی‌کند.

آقای مهتدی و جریانش یک حزب سیاسی نیستند بلکه یک فرقه ضد اجتماعی و تبهکار هستند. یک باند مسلح است و هیچوقت مسئولیت اقداماتش را نمی‌پذیرد. جریانات و احزاب ناسیونالیست کم نیستند، با ما جنگیده‌اند،‌ ضد کمونیسم هستند، ضد کارگر هستند،‌ احزاب بورژوا هستند و سهم خودشان را از قدرت می‌خواهند. آنها هیچکدامشان هیچوقت به کمک‌ها و روابط با آمریکا نه نگفته‌اند و با جمهوری اسلامی مذاکره کرده‌اند. اما جریان آقای مهتدی تنها جریانی است که اقداماتش شبیه گروه‌هایی مانند ٬٬جندالاسلام٬٬ است. حاضر است ترور کند،‌ شبانه به خانه‌ی مردم بریزد، رفقای خودش را بکشد، و علیه هرکسی هم که مخالفش باشد این اقدامات را انجام بدهد و خودش را هم صاحبش نكند. و تلاش می کند نفاق، نفرت، کینه،‌ جنگ قومی و جنگ کوچه به کوچه را بیاندازد. آروز میكند نفرت قومی و كینه و دشمنی بر اساسا ملیت و قومیت میان مردم چنان بالا بگیرد كه مردم متعصب و عقب مانده در دل این دشمنی به فاشیستی مثل او تكیه كنند، شبیه همان كاری كه دولت فاشیست قومی- مذهبی اسرائیل میكند. این حقه بازی و شرلاتانیزم در كردستان دیگر کار نمی‌کند و آقای مهتدی به طور واقعی از این زاویه هم به بن‌بست رسیده‌است. و همانطور که گفتم عبدالله مهتدی در بیست سال گذشته ربطی به کومه‌له نداشته است و ربطی هم به جامعه کردستان و مردم آزادیخواه در کردستان ندارد.

اینکه سرنوشت نیروهای جدا شده از جریان مهتدی و نیروهای پشیمان شده از اتحاد با او به کجا می‌انجامد، باید دید. آنهایی که جدا شدند از زاویه‌ی اخلاقی هم وظیفه دارند – اگر كپی نیستند – تمام سناریوهای پشت پرده‌ی صورت گرفته در این جریان را افشا کنند. فعلا درباره این‌ها حرفی نمی‌زنم. اما یک حقیقت موجود است؛ ما در مقابل هر جریانی، از جمهوری اسلامی تا اپوزسیون راست، تا باندهای مسلح و غیر مسلح تا جریانات فاشیستی که بخواهند جنبش اعتراضی آزادیخواهانه در ایران و کردستان و یا در هرجایی که هست را لکه‌دار کنند، خواهیم ایستاد. ما در این راه تنها نیستیم! بخش اعظم انسان‌های شرافتمند در جامعه، جنبش عظیمی که به وسعت ایران در جریان بوده‌است، مردمی که آزادی، برابری و عدالت میخواهند در صف ما هستند.. و این جنبش در مقابل فرقه‌های مذهبی، فرقه‌های قومی، گروههای جانی و آدم كش، گانگسترهای مسلح از نوع جریان مهتدی، کسانی که مزدور دیگران می‌شوند و مزدور خرید و فروش می‌کنند می‌ایستد.

گفتم آقای مهتدی از شناسنامه‌ی یک جریان دیگر استفاده می‌کند و کار دیگری می‌کند. اما تمام نیروها، تمام احزاب اپوزسیون ایران که با آقای مهتدی همکاری کرده‌اند،‌ نشست و برخاست داشته‌اند،‌ کنفرانس و نهادهای مشترک تشکیل داده‌اند و اتحاد و دوستی برقار کرده‌اند ، مستقل از اینکه ناسیونالیست هستند،‌ جمهوری‌خواه هستند كه خود را چپ میدانند، آنهایی كه میگویند خواهان حفظ جامعه‌ی بشری و کارکرد آن هستند،‌ خواهان ویرانی ایران نیستند، ‌خواهان جنگ و خونریزی کوچه به کوچه نیستند و خواهان تبدیل ایران به سوریه و لیبی و غیره نیستند و می‌گویند امنیت مردم برایشان مهم است، ‌همه‌ی این‌ها در میدانی که به آقای مهتدی داده شد مقصر بودند. همه سکوت کرده‌اند. هر کس به دلیلی با ایشان همکاری کرد. جریانات فاشیستی که مشخص است به چه دلیل با ایشان همکاری کردند، ‌جریانات ناسیونالیستی کُردی، از ابراهیم علیزاده و حزب دمکرات و بقیه،‌ هم که می‌گفتند ٬٬آقای مهتدی کرد است و از خودمان است"به ایشان امتیز دادبد. ما از ابتدای شکل‌گیری این جریان ماهیت آنرا نشان دادیم، هشدار دادیم و اعلام کردیم و روشن گفتم این پدیده چه است. آقای ابراهیم علیزاده بیشتر از من در جریان اعمال مهتدی است! حزب دمکرات از نزدیکتر در جریان است! اما همه از اعمال شنیع جریان مهتدی چشم‌پوشی کردند. فکر کنم هر نیروی مسئولی که بخواهد کوچکترین اعتباری در جامعه‌ی کردستان یا ایران داشته باشد و یا اعتبارش را از دست ندهد، باید در مقابل این باند و در شناساندن آن و در به حاشیه راندنش و در کاهش مزاحمت‌های آن بکوشد. افشا، طرد و منزوی کردن هرچه بیشتر این جریان و جریانات و گروههای شبه فاشیستی، وظیفه‌ هر نیروی سیاسی جدی و مسئولی است. بی‌تردید ما در دفاع از مردم کردستان و در دفاع از آزادی‌خواهی در این جامعه و در دفاع از نسل جوان هیچ کوتاهی‌ای نمی‌کنیم. چه جریان آقای مهتدی باشد و چه سلفی‌ها باشند، چه جندالاسلام‌های ایران باشند و چه جریان شبه‌فاشیستی آریایی‌پرست مرتجع باشد،‌ در مقابلشان خواهیم ایستاد. ایران و فضای جامعه‌ی ایران و مردم ایران و فضای شهرنشینی در جامعه ایران، میدان بازی فرقه‌های مذهبی و قومی نیست. جمهوری اسلامی با این همه قدرتش بعد از چهل و سه سال به لرزه افتاده است و عقب نشینی کرده است. فکر نمی‌کنم در این شرایط کسی برای فرقه‌های مذهبی یا فرقه‌ی آقای مهتدی جایگاهی قائل باشد. آقای مهتدی و تمام رؤسای این‌ها می‌دانند که جامعه‌ی ایران و نسل جوان ایران از این مسائل گذشته است. اما افشای آنها، رفع موانعی که ایجاد می‌کنند، خنثی کردن ترورها و توطئه‌هایشان – که کار جریانات بزرگ نیست و هر گروه کوچکی که نان و اسلحه و مزدش را بدهند می‌توانند از این کارها بکنند، وظیفه احزاب و جریانات و شخصیتهای جدی سیاسی است.

اما فضای سیاسی به سمتی می‌رود که سرچشمه‌ی این کارها خشکیده می‌شود و جایی نخواهند داشت. ممکن است به عنوان یک باند مسلح کسی نانشان را تامین کند و آٔنها را در گوشه‌ای نگه‌دارد. مانند سازمان مجاهدین که سالهاست نگه‌داشته شده‌اند. البته كه مجاهدین هم از آقای مهتدی بزرگتر است و هم نیروی وسیع‌تر و هم در صف ارتجاع و دولتهای جنایتكار بیشتر مورد اتكا است. اما هیچکدام از این‌ها در سوخت و ساز جامعه ایران تاثیری ندارند. مردم کردستان و نسل جوانش خواهان رفاه و عدالت و برابری با همه‌ی مردم ایران هستند، آنها از حرمت انسان، از کرامت انسانی دفاع می‌کنند. آنها خودشان را با طبقه‌ی کارگر و مردم آزادیخواه ایران یک جنبش می‌دانند و به کمک همدیگر جمهوری اسلامی را سرنگون می‌کنند.


۲۹ ژوئن ۲۰۲۳

با تشكر از رفیق سعید محمدی كه متن گفتاری این سمینار را به شكل نوشتاری در آورده است. لینك اصل سخنرانی در زیر آمده است:

http://radioneena.com/itw/bhran-dr-jryan-zhmtkshan-dlayl-w-tathyrat-an