متن كتبی سخنرانی خالد حاج محمدی به مناسبت هفته حكمت
درگوتنبرگ سوید ۶ جون ۲۰۲۳
به همگی خوشامد میگویم، خوشحالم در هفته حكمت در كنار شما هستم و تشكر میكنم كه تشریف آورده اید.
همچنانكه رفیق آروین مرادی گفت بحثی كه من دارم در مورد ناسیونالیسم و ملت و خط و جهت منصور حكمت است.
ناسیونالیسم به عنوان یك ایدئولوژی بورژوایی همیشه در تقابل با انترناسیونالیسم پرولتری بوده و نقد و مقابله با آن در تمام دوران تاریخ از دوره ماركس و مانیفست كمونیسم تا دوره لنین و انقلاب اكتبر و تا دوره حكمت و تا امروز بعنوان عامل اصلی انشقاق در طبقه كارگر و خودآگاهی وارونه در این طبقه در دستور كمونیستها بوده است. نقد ناسیونالیسم و مباحثات رهبران كمونیسم بر سر این پدیده از ماركس و انگلس تا لنین و منصور حكمت فراوان است. پدیده ای كه مورد تاكید من است اساسا ناسیونالیسم و جنبشهای ملی گرایانه در دوره اخیر و دوره ای است كه خود حكمت حضور داشته و به آن پرداخته است.

جامعه بشری از زمانی كه كاپیتالیسم عروج كرد و نظام فئودالیسم را كنار زد، همراه خود ناسیونالیسم را به عنوان ایدئولوژی خود اشاعه داد كه این ناسیونالیسم و پدیده ملی گرایی با تحولات جهان ما تغییراتی كرده است. در دوره ما اشكالی از ناسیونالیسم عروج كرد كه علیرغم ماهیت مشترك و عمومی ناسیونالیسم علیه اتحاد طبقه كارگر با دوره ها قبل تفاوتهایی دارد، مختصات خاص خود را دارد و مهر یك دوره تاریخی معین را بر خود دارد كه الزاما مانند دوران ابتدای رشد كاپیتالیسم نیست. به این اعتبار ناسیونالیسمی كه دوره ماركس بود و یا آن چیزی كه لنین و بلشویكها با آن طرف بودند كپی چیزی نیست كه در دوره ما با آن طرف هستیم. بحث حكمت در مورد ناسیونالیسم در دوره اخیر است كه كشمكشهای زیادی اتفاق افتاده و كشتار و جنایات فروانی به نام ملیت، به نام قومیت و یك ملت در مقابل بقیه انجام گرفته و مصائب بزرگی را به بشریت تحمیل كرده اند.

پدیده ستمگری ملی و ناسیونالیسم و نقد آن چه در دوره لنین و بعد از آن و خصوصا در جامعه ایران و از جانب چپ جوابهای مختلفی گرفته است. در مورد مباحث حكمت و نقد او به ناسیونالیسم و ملی گرایی، اگر كسی به تاریخ اتحاد مبارزان كمونیسم از روز شكل گیری آن نگاه كند و به بحثهای مختلف این جریان و شخص حكمت نظری بیفكند، در بسیاری از مباحث منصور حكمت از بحثهای او در مورد ماهیت دولت بورژوایی در ایران، اسطوره بورژوازی ملی و مترقی، وابستگی و استقلال ملی كه خود پدیده ای قدیمی در ایران است و مباحثاتی كه بعدتر انجام گرفته، مباحث نقد او از چپ ایران و انواع "كمونیسم" رایج در جهان، بطور روشن بیان شده است. اما از زمانی كه مباحثات كمونیسم كارگری از جانب منصور حكمت مطرح شد، بسیاری از این مباحثات با شفافیت و عمق ماركسیستی و روشنی بیشتری در جواب به مسائل دوره خود و مشكلات و مباحثاتی كه در مقابل كمونیسم دوره او بود، همه جانبه تر پرداخته است و یكی از این مباحث بحث "ملت، ناسیونالیسم و برنامه كمونیسم كارگری است".

زمانی كه پیش نویس برنامه حزب كمونیست ایران به قلم خود حكمت نوشته شد، در جواب به حل مسئله ملی، شعار "حق ملل در تعین سرنوشت خود" آورده شد كه همیشه و امروز هم در چپ ایران رایج است. بعدتر و در دوره تشكیل حزب كمونیست كارگری خود حكمت یك بازبینی انتقادی به این شعار دارد كه به آن خواهیم پرداخت. بحث آن دوره ما در حزب كمونیست ایران و هدفی كه از این شعار داشتیم(حق ملل در تعیین سرنوشت خود) مطلقا حق جدایی در جامعه به اصطلاح كثیر الملل ایران به هر بخشی از مردمی كه به یك ملیت منتسب شده اند واینكه آنها این حق را تا سرحد جدایی و تشكیل دولت مستقل را دارند، نبود. آن زمان جریان ما و خود حكمت فكر میكردیم مسائل حل نشده ملی ای باقی مانده اند كه باید جواب بگیرند. ستم گری ملی و وجود آن از این مسائل ملی حل نشده متفاوت بود. ستم گری ملی موجود بود و هنوز هم موارد زیادی را شاهد هستیم و از نظر ما جواب ماركسیستها به وجود ستم گری ملی "حق ملل در تعین سرنوشت خود" به معنای حق جدایی و تشكیل دولت مستقل نبود، بلكه رفع ستم گری ملی بود. در ایران ما آن زمان یك مسئله ملی داشتیم و آنهم مسئله كرد بود و حق جدایی و شعار "حق ملل در تعین سرنوشت خود" با دركی كه جریان ما از این شعار داشت، در جواب به مسئله كرد بود كه بعد به آن خواهم پرداخت. بحث حكمت در مورد این شعار از جمله در نوشته او به نام "ملت ناسیونالیسم و برنامه كمونیسم كارگری" نگاهی انتقادی به خود این شعار است. استنباط ساده و اولیه و سر راستی كه از این شعار داشتیم بعد و در دوره كمونیسم كارگری خود حكمت متوجه شد این برداشت درست و اولیه و هدف ما برای حل مسئله كرد تا حد جدایی و تشكیل دولت مستقل را این شعار به ظاهر ساده و روشن نمایندگی نمیكند و خود شعار بیان واقعی هدف ما نیست.

تا جایی كه در این دوره به هدف ما بربوط بود، از نظر ما مسئله كرد مسئله ای بود كه می بایست جواب بگیرد، این مهم نه بدلیل اینكه چشم و ابروی كرد زبانان رنگین تر است، بلكه به خاطر اینكه ستمگری ملی در این بخش به یك نفاق ملی و به یك مسئله ملی تبدیل بود. این معضل از طرفی به دلیل لشكركشی دولتهای مركزی به كردستان، كشمكشهای و زورگویی های آنها، درجه دوم حساب كردن مردم كرد زبان و بعلاوه سرمایه گذاری ناسیونالیسم كرد بر این مشكل به تخاصماتی شكل داده بود و نفاقی ایجاد كرده بود كه دیگر به راحتی قابل حل نبود. در حقیقت بر این متن ناسیونالیسم كرد تا جایی پیشروی كرده بود كه مسئله و صورت مسئله خود را به مسئله جامعه تبدیل كرده بود و شكافی ایجاد كرده بود كه ترمیم آن به راحتی قابل انجام نبود. راه حل ما كه وقت خود زیر شعار "حق ملل در تعین شرنوشت" بیان میشد برای این بود كه دمل چركینی كه سر برآورده بود و به یك نفاق ملی تبدیل شده بود و انشقاقی را در میان طبقه كارگر در ایران ایجاد كرده بود را با یك عمل جراحی علاج كنیم. ما راهی نداشتیم و نداریم جز اینكه برسمیت بشناسیم كه مردم كردستان حق دارند تصمیم بگیرند و حتی جدا بشوند، كشور خود را تشكیل بدهند و دولت مركزی در این پروسه حق ندارد هیچ دخالت و زورگویی و فشاری برای الحاق اجباری آنها به ایران بیاورد. این مردم مناطق كرد نشین هستند كه با رای خود انتخاب میكنند كه از ایران جدا میشوند و یا میمانند. برسمیت شناختن این حق به معنای این نبود كه ما الزاما طرفدار جدایی هستیم و یا توصیه جدایی و تشكیل دولت مستقل را خواهیم كرد. اینكه در چنین مرحله ای رای ما از نظر منصور حكمت چه است و چه توصیه ای میكنیم یا نمیكنیم، بستگی به ارزیابی مشخص ما در آن مرحله از اوضاع عمومی و اینكه چه به نفع این مردم و به نفع عمومی كل طبقه كارگر در ایران است. خود حكمت اشاره میكند كه در ۹۰ درصد موارد ما توصیه میكنیم كه مردم جدا نشوند و اما الحاق اجباری راه آن نیست. شعا ما با این هدف و با این مضمون در آن دوره از جانب حزب ما( حزب كمونیست ایران) از جمله در برنامه ما آمده بود. شعار حق ملل در تعیین سرنوشت بیان ساده و روان مد نظر ما را بیان نمیكرد و بار منفی زیادی داشت كه بعدا در تشكیل حزب كمونیست كارگری به جای این شعار رفراندم در مناطق كرد نشسین با مضمون رای به جدایی و تشكیل دولت مستقل یا ماندگاری در چهارچوب ایران و حق شهروندی برابر با دیگران را به عنوان جواب به این معضل اجتماعی طرح كردیم كه حكمت مفصل به آن پرداخته است.

بدنبال شعار حق ملل در تعین سرنوشت از ادبیات ما و حكمت كنار رفت، تقسیم انسانها به ملل و ملیت به عنوان یك داده واقعی را ما هیچوت به رسمیت نشناخته ایم. خود حق تعیین سرنوشت هم نفس حق، حق مثبتی نیست، مثل حق طلاق نیست، مثل حق آزادی های سیاسی و رفاه و بهداشت نیست و در دنیای واقعی مردم سرنوشت خود را رقم نمیزنند و این پدیده هیچ همخوانی با نفس حل مسئله ملی ندارد. جدایی و تشكیل دولت مستقل برای هیچ به اصطلاح "ملتی" به معنای این نسیت كه آنها سرنوشت خود را تعیین كرده اند و الزاما زندگی بهتری خواهند داشت. در بسیاری از موارد ممكن است زندگی این مردم در كشور جدید مشقت بارتر از گذشته باشد. نمونه زنده را اكنون كردستان عراق داریم كه البته مستقل نشده است و اما بیش از سه دهه است، احزاب ناسیونالیست كرد در این بخش حاكم هستند، حكومت "كردی" به قول آنها سر كار است و در یك رابطه معین و فدرالی با دولت مركزی عراق هستند، اما وضع زندگی مردم كردستان از نظر اقتصای و... از دوره صدام حسین مشقت بارتر است. به این اعتبار میگویم زندگی مردم جدا شده الزاما بهبودی پیدا نمیكند و سرنوشت خود را هم رقم نخواهند زد. به این اعتبار تشكیل یك دولت واحد به نام مردمی كه آنها را یك ملت واحد می نامند (مستقل از اینكه نفس ملت واحد چقدر واقعی است كه اشاره خواهم كرد)، به این معنی نیست كه این مردم سرنوشت خود را خود تعیین كرده اند، معنی اش این نیست این مردم زندگی بهتری دارند. بلكه كل ماجرا این است بخشی از بورژوازی كرد، بورژوازی ترك یا عرب و هر چیز دیگری به نام یك ملت به قدرت رسیده و حاكم بر آن بخش از مردم شده است.
اجازه بدهید من توضیحاتی در مورد ناسیوانلیسم در دوره ماركس و در دوره لنین و دوره حكمت هم بدهم و تفاوتهای آنرا بیان كنم. ناسیونالیسمی كه در دوره ما در دنیا و مشخصا در ایران زیر عنوان حق ملل بیان میشود و همه ما با آن آشنا هستیم و پدیده هایی مانند خلقهای ایران و یا حقوق خلقها كه هر دوره به شكلی عروج میكند، مطلقا همانی نیست كه در دوره ماركس یا لنین موجود بود. آنچه آن زمان برای منصور حكمت روی مسئله ملی حساسیت بیشتری طلب كرد، تحولات بیرونی است كه در دوران معاصر و در جهان ما اتفاق افتاده است.

دوره ماركس دوره رشد و عروج كاپیتالیسم و شكل گیری كشورهای سرمایه داری است كه در آن مبنا این نبود كه مردم یك كشور با چه زبانهایی تكلم میكنند، در كجا زندگی میكنند، چه پیشینه و فرهنگ مشترك و سرزمین مشتركی دارند یا ندارند. شكل گیری دولتها در آن دوران اساسا در خدمت شكل گیری نظام و كشورهای ملی در خدمت رشد كاپیتالیسم و دول پایدار سرمایه داری در اروپا بود. در دوره ماركس برخلاف دوره كنونی، دوره ادغام "ملیتهای" مختلف( اگر بخواهیم از ملیت و ملت نام ببریم) در چهار چوب كشورها و شكل دادن به نظامهای پایدارتر كاپیتالیستی بود. در نتیجه دوره ماركس دوره ادغام ملیتها در چهارچوب كشورهای بزرگتر بود نه انشقاق آنها و تقسیم كشورهای موجود به كشورهای كوچكتر. در آن دوره برای مثال كافی بود فرانسه زندگی كنید و مستقل از ملیت و زبان و فرهنگ مشترك و... عضو ملت فرانسه به حسا می آمدید. بحث من از زوایه نظامهای كاپیتالیستی در آن دوره است كه نیاز سرمایه ایجاد میكرد كه به دوران خان خانی، ملك الطوایفی، عشایری و اقوام و... در خدمت كشورهای بزرگ سرمایه داری پایان میداد. دوره لنین دوره رشد جنبشهای استقلال طلبانه و ضد استعماری بود و تفاوت زیادی داشت با دوره ما كه جنبشهای ناسیونالیستی در عقب افتاده ترین و ارتجاعی ترین اشكال آن، در شكل قومی و رشد تعصبات قومی-عشیره ای خود را نمایان میكند. لذا در دوره ما برخورد به جنبشهای ناسیونالیستی حساسیت بیشتری را بدلیل پیچیدگی اوضاع در این دوره می طلبد و همین حقیقت باعث شد خود حكمت بحثهای دقیق و همه جنابه تری را در این زمینه طرح كند و نگاه انتقادی به نسب شعاری را داشته باشد كه در دوران اولیه تشكیل حزب كمونیست ایران ساده، سرراست و روشن به نظر میرسید.

در دوران معاصر و بعد از شكست بلوك شرق در مقابله بلوك غرب و بازار آزاد، بعد از شكست روسیه و سوسیالیسم روسی در مقابل بلوك غرب، شاهد رشد جنبشهای استقلال طلبانه و عمیقا قومی بودیم كه یك سرسوزن ترقی خواهی، هیچ مضمون پیشروانه در خدمت تمدن بشری و بهبود زندگی مردم در منطقه را همراه خود نداشت. جدالی میان بلوك شرق و غرب در جراین بود و در دل این جدال شكل دادند به جنبشهای ملی و رشد ملی گرایی و كشورسازی كه اساسا در خدمت شكست بلوك شرق با تبلیغات وسیع بلوك غرب و تشویق مردم ناآگاه و متوهم برای طغیانها و شورش علیه بلوك قبلی بود، چیزی كه هیچ پرچم ترقی خواهی جز یك ناسیونالیست كور و عریان قومی و عقب مانده را در خود نداشت. پیروزی بازار آزاد در مقابل سرمایه داری دولتی روسیه در دل تبلیغات وسیع بلوك پیروز نه تنها علیه بلوك شرق كه علیه كمونیسم و علیه همه باورها و امیال و آرزوهای برابری طلبانه و به عنوان پایان این دوران، پایان هر نوع امكان عدالت و برابری بودت چیزی كه همراه خود موجی از ناسیوانالیسم قومی و عقب ماند و استقلال طلبانه را دامن زد. در امتداد این وضع اتفاقات دیگر و جنگ ها و پاكسازی ها قومی جدی ای در جهان رخداد و خونریزی و كشتارهای وسیعی از جمله در یوگسلاوی به نام تفاوت قومی و جنگ ملیتهایی كه از قبل خبری از آن نبود انجام گفت، این توحش خوبدودی نبود، عده ای برای آن كار كردند، خرج كردند تا چنین جنایاتی را به نام ملت ممكن كنند. قومیت و ملیت و كشوردار شدن "ملتها" در این دوره پرچمی شد كه حول آن و با تحریك ملی و قومی و ناسیونالیستی جنگهایی را در تخصمات با قدرتهای دیگر راه انداختند و نقشمند پیش بردند. دوران بعدتر طرح خاورمیانه موزایكی بر اساس قومیت و ملیت مذهب را غرب در دستور قرار داد، از جنگ عراق و خصوصا در جنگ در سوریه و لیبی و بدنبال دوباره در عراق و در افغانستان اتكا به ملیت و زنده كردن آن و تقسیم مردم به ملیتهای مختلف و به مذاهب و قومهای مختلف، ابزار غرب برای پیشبرد اهدافش بود. در نتیجه این سیاست و تلاش تا كنون میلیونها انسان قربانی و چندین كشور تا سرحد نابودی رفته اند. فاكتورهای زیادی در این دوران و در این جنگها نقش داشته اند كه وارد آنها نمیشوم، اما برای قومی گری، زنده كردن حس ملی و قومی و تفاوتهای زبانی و فرهنگی و رشد آن و عروج دادن یك ناسیونالیست عقب ماند تا سر حد فالانژیم و نفرت عمیق قومی علیه همسایگان و همسرنوشتان را مهندسی كردند. اینها در دوره ماركس و در دوره لنین از این نوع و مطلقا در این سطح و ابعاد موجود نبودند. در نتیجه در دوره ما و با شكست و ریزش قطب شرق و كمونیسم روسی مستقل از هر ارزیابی كه ما از این قطب داریم، شكل گیری و راه انداختن موجی از جنبشهای ناسیونالیستی انجام گرفت كه ماهیت قومی داشتند و تاثیرات زیادی در جهان ما داشته و خونریزی و جنایات وسیعی زیر سایه آن در جهان شكل گرفت كه از رواندا تا افغانستان و كشورهای خاورمیانه را میتوان نام برد.

این تحولات است كه منصور حكمت هم اشاره میكند در این دوره آن برداشت ساده اولیه ما از شعار "حق ملل در تعین سرنوشت خود" كه در حزب كمونیست ایران و برنامه حزب داشتیم و خود حكمت داشت و هدفمان حل مسئله كرد بود نه چیز دیگری، احتیاج به یك بازبینی دقیق داشت، چیزی كه ایشان به آن پرداخته و با بازبینی انتقادی از آن طرح رفراندم برای حل مسئله كرد را به عنوان جواب بیان كرد. در سطح جهانی تر علاوه بر مسئله كرد ما مسئله فلسطین، مسئله ایرلند را داشتیم كه هر كدام تاریخ خود را دارند و اینجا مورد بحث ما نیست. اما در مورد مسئله كرد كه ما مستقیم با آن درگیر بودیم در جهانی كه انواع جنایات و كشتار تحت نام ملیتهای مختلف انجام گرفته بود میبایست با حساسیت بیشتری برخورد میكردیم و با یك بازبینی انتقادی از شعار "حق ملل در تعین سرنوشت خود" حكمت فرمولبندی دقیق تر و روشنتری را به عنوان حل مسئله در مقابل جامعه قرار داد كه انواع برداشتها و كج فهمی های رایج در چپ ایران و فاصله ما با آنها و بعلاوه خود جواب به پدیده حل مسئله كرد را روشن كرده باشد.

بعد از قیام ایران و شكل گیری اتحاد مبارزان كمونیست و بحثهای این جریان و خود حكمت، چپ ایران را داشتیم كه اساسا از دل جنبشهای ناسیونالیستی با پرچم چپ شكل گرفته بودند. چپی كه همه كائنات خود را روی این بنا كرده بود كه "ملت" ایران یك "ملت" است و در این ملت بزرگ ایران بر اساس باورهای این چپ خلقهای ایران را داشتیم كه اینها برای آنها یك داده بشریت و پدیده های واقعی بودند كه انگار حقیقی و عینی هستند. فكر میكردند هویت ملی داده، عینی و فرض است مانند مثلا مسئله زن و مرد و پدیده های عینی واقعی و این را پسندیده بودند، چیزی كه هم اكنون هم شاهدش هستیم. كل چپ ایران و حداقل بخش عمده این چپ از حزب توده و مشی چریكی تا خط سه و كلا چپی كه در دوره قیام با آن روبرو بودیم، تقسیمات ملی و ملیت و قومیت برایش فرض و داده واقعی بود كه هیچ زمانی برای كمونیستها فرض نبود، برای ماركس فرض نبود، برای لنین فرض نبود و برای حكمت مطلقا فرض نبود و به جنگ آن رفت و نقدش كرد. اینكه گویا ملیت یك پدیده واقعی است، داده طبیعی انسان است و موجود است، اینكه خلق پدیده واقعی و موجود است و ما تقسیم میشویم به خلقهای مختلف كه منصور حكمت به جنگ و نقد اینها رفت. من میدانم اینجا این گل موجود است، میتوانی در موردش توضیح بدهید و مختصاتش را بگویید، ابژكتیو است، میتوانید نقشه گوشه ای از جهان را نشان بدهید و در موردش توضیح بدهید كه كجا قرار دارد و چه است و از چه زمانی تشكیل شده و مختصات آن چیست. اما در مورد ملیت این را نمیتوانید و منصور حكمت آنرا مقایسه میكند با مذهب، مذهب را نمیتوانید عینی توضیح بدهید و نشان بدهید، مذهب خلق شده است و انسان خلقش كرده. یك عده ای میخواهند خدایی درست كنند، خدا را خلق میكنند، میخواهند خدایی وجود داشته باشد، وجود خدا علمی نیست، حقیقی نیست، خدا خلق و دست ساز بشر است و در دنیای واقعی خدایی موجود نیست. اما برای عده ای وجود خدا لازم است، وجود خدا جوابی از جانب آنها برای تسلیم كردن و گردن نهادن كارگر و اقشار محروم به سیستمی است كه منافع آنها را تامین میكند. هدف از وجود خدا و مذهب علاوه بر انشقاق میان طبقه كارگر، ایجاد امید در میان مردم و قناعت آنها به آخرتی است كه در آن خوشبخت میشوند و فلاكت نظام های استثمارگرانه را به امید آن آخرت، امروز تحمل میكنند و تسلیم میشوند. لذا ماندگاری مذهب و خدا چه قبل از نظام كاپیتالیستی و چه در این نظام نیاز نظام طالمانه است و به آن اشاعه میدهند و انواع شاخه های مختلف مذهبی و انشقاق بر اساس آن را در دنیای ما شكل میدهند.

ملیت مانند مذهب است و پدیده واقعی و داده حقیقی موجود نیست و خالقش انسان است، انسان ناسیونالیست. ملیت حتی مثل نژاد هم نیست، قابل رویت و مشاهده عینی نیست. قابل فهم است مردمی كه در جغرافیای زندگی میكنند، رسم و رسومات معینی دارند و اما همه اینها در دوره های تاریخی تغییر كرده اند، عوض شده و ثابت نمانده اند، فرهنگها عوض شده اند، زبانها تغییر كرده اند، زبانهایی از بین رفته و زبانهای بزرگ شده اند، سرزمینهای مشترك و جغرافیهای كشوری عوض شده اند و دستخوش تحولات واقعی دنیای ما قرار گرفته اند. ملیت هم به عنوان پدیده ای كه گویا مختصات مشترك انسانهایی را بیان میكند و واقعی است و میتوان تعریفی علمی از آن بدست داد واقعی و علمی و ابژكتیو نیست. تعریفهایی كه برای ملت درست كرده اند و از جمله تعریفی كه استالین از مختصات یك ملت بدست داده و گفته میشود از بقیه تكمیل تر و دقیق تر است، چیزی جز خرافه نیست. از نظر ما از نظر كمونیستها و از نظر حكمت ملیت مانند مذهب است و عده ای خلق میكنند و تلاش میكنند به ذهنیت عمومی مجموعه ای از جوامع بشری و به عنوان یك داده واقعی و طبیعی تبدیلش كنند.

چپ ایران از دل این فرض كه ملیت و ملت پدیده های واقعی هستند بیرون آمده و آنرا پذیرفته و فرض میداند و اما خرافه است. اجازه بدهید كارگر كمونیستی را بر اساس این فرضیات و باورها تصور كنیم كه با قبول این خرافات چه سرنوشتی پیدا میكند. كارگر فرضی ما به عنوان عضوی از "ملت" بزرگ ایران، دفاع از ایران و سرزمین و "ملت" ایرانی وظیفه اش است. به عنوان عضوی از این "ملت" با اسد بیگی هفت تپه تا آقای خامنه ای، از رهبری سلطنت طلبان تا اعضا رهبری همه جریانات راست تا چپ و كمونیست و كارگر نفت و فولاد و پتروشیمی ها، ما همگی اعضا ملت ایران هستیم. ما هم با هم در مقابل هر خطر "خارجی"، حملات كشورهای دیگر و هر چیز كه "ملت و سرزمین و كشور" ما را تهدید كند لابد وظیفه داریم برویم با آنها بجنگیم. بر این مبنا زمانی كه جنگ میان ایران و عراق اتفاق می افتد لابد وظیفه داریم در دفاع از ایران و علیه عراق وارد جنگ شویم. با این تئوری ها متاسفانه زمانی كه جنگ میان ایران و عراق اتفاق افتاد، بسیاری از نیروهای سیاسی نه تنها راست كه مورد بحث من نیست و معلوم است، حتی چپ آن، حتی كسانی كه به خود میگفتند سوسیالیسم و اگر قلبش را باز میكردی احساس میكردی برابری میخواهد و نیت بدی ندارد، در این جنگ از "وطنش" در مقابل عراق دفاع میكرد. بر همین اساس كارگر اهل بصره با همین استدلال، لابد او هم از "وطنش" كه عراق است در مقابل ایران دفاع میكند و به این صورت كارگر نفت در ایران و عراق هر كس در دفاع از ملت خود در مقابل هم و علیه هم به جنگ میروند. به این صورت در ابعاد وسیع و جهانی در همه جا این حكم میكند و طبقه كارگر در همه جهان علیه همدیگر برای دفاع از وطن، ملت و ملیت به جنگ هم میروند و عملا طبقه كارگر سرباز جنگ حكام برخود، سرباز جنگ بورژوازی حاكم بر همه كشورها است.

حال خلق "خلقهای" ایران را هم نگاه كنیم. ستم گری ملی در ایران علاوه بر مسئله كرد موجود است و امری است واقعی كه خواهم گفت جواب ما چه است. اما زیر مجموعه ملت ایران هم خلقهای ایران است كه گویا واقعی و داده است. یعنی غیر فارس زبانان تقسیم میشوند میان خلقها و طبقه كارگر بعد از ملت ایران، اكثریت آن میان این خلقها تقسیم میشوند، "خلق بلوچ"، "خلق عرب"، "خلق كرد و ترك، تركمن" و نمیدانم چند خلق دیگر را میتوان بر شمرد. برخورد به این "خلقها" به عنوان "خلق تحت ستم" در چپ ایران با نگاه مثبت و تقدیس آنها و دفاع از آنها همراه است كه در حقیقت خیلی وقتها از نظر فرهنگی و سنت و روابط و... شاهد عقب ماندگی بیشتر هم هستیم اما با اغماض و نگاه مثبت از جانب چپ ایران همراه است. این در شرایطی است كه انسان مدرن، پیشرو و با فرهنگ تر در میان این "خلقها" آرزوی نجات از دست عقب ماندگی و فرهنگ و سنت عشیره ای و مذهبی و قبل از سرمایه داری است و چپ ایران برخلاف آنها پرستش و تقدیس، ترحم و دفاع از آنرا با توجیه تحت ستم بودن اشاعه میدهد. در این نگرش برای كارگر كرد زبان، عرب یا لر زبان بعد از عضویت در ملت ایران هنوز یك مرحله دیگر میماند و آنهم عضویت در خلق كرد یا عرب و لر است. و در چهار چوب ایران این بار و در تقسیمات ملی آن باید مدافع "خلق یا ملت" كرد و عرب و ترك و بلوچش باشد و از آن دفاع كند در مقابل دیگران. كارگران و محرومین در ایران در نفاقها و كشمكشها و تخاصمات داخلی یكی پرچم كرد و یكی عرب و یكی ترك و بلوچ را بر میداشت و به جنگ دیگران میرفت. یعنی بعد از برداشتن طوق ملی ملت ایرانی هنوز مرحله دیگری میماند و آنهم طوق ملیتها و خلقهای ایران بر گردن كارگر و مردم جامعه است كه باید برداشته شود. در نگاه كارگر فرضی ما بعد از برداشتن این دو طوق در دو مرحله تازه نوبت دفاع از حقوق كارگری خودش میرسد.

"ملیت و خلقها" و خلق اینها در زندگی واقعی خرافاتی بیش نیست كه بورژوازی ایران در ابعاد سراسری و بورژوازی "ملیتهای" تحت ستم كه سهم خود از قدرت و ثروت را از دولت مركزی میخواهند و این سهم خواهی را با پرچم این و آن ملیت بیان میكنند، از طبقه كارگر سربازگیری میكنند اول برای دفاع از ملت و سرزمین ایران و بعد در جنگ قدرت میان بخشهای مختلف بورژوازی در خود ایران برای دفاع از این و آن بخش به نام كرد، عرب، ترك و بلوچ و.... این حقیقت عینی و منافع واقعی بورژواها است كه یكی پرچم كردستان و دیگری بلوچستان و آن یكی آذربایجان و خوزستان و... را برمیدارد و كارگر را مسموم و كر و كور میكنند و برای جنگ خود به میدان میبرند. در دوره ما و زیر این پرچمها اینقدر جنایت و خونریزی و آدم كشی شده، اینقدر فقر و خانه بدوشی و ناامنی به بشریت تحمیل شده كه واقعا لازم نیست كه شما كمونیست و سوسیالیست باشید كه دامنه توحش و بربریت موجود را به نام ملت و ملیت و قوم و... ببینید. كافی است انسان دوست و اومانیسیمی عمیق باشید كه این بربریت و توحش را نپذیرید. این فضای موجود و سیاست و هویتی است كه چپ ایران برای خود متاسفانه تعریف كرده است چیزی كه به كمونیسم، به ماركس و لنین و حمكت نامربوط كه علیه آنها است. در این ماجرا این سرنوشتی است كه بر سر كارگر و مردم محروم خواهد آمد، چیزی كه منصور حكمت به جنگ آن رفته است و نقد كرده است.

حل مسئله ملی و جواب ما ما مسئله ملی از پرنسیب كارگری و كمونیستی ما منتج نشده و جزو اصول اساسی و پایه ای ما نیست. وجود مسئله ای ملی معضلی است كه مستقل از میل من و شما موجود است و به جامعه تحمیلش كرده اند. اگر توحش و جنایات اسرائیل نبود مسئله فلسطین حتی اگر موجود بود ممكن بود بسیار انسانی حل شود. اگر در ایران و علیه مردم كرد زبان شمشیر تمامیت ارضی ایران و لشكر كشی دولتهای مركزی نبود، حتما نفاق و انشقاق در كردستان به این مرحله كه به یك مسئله ملی و معضل اجتماعی تبدیل شود نبود. میخواهم بگویم كه جواب به مسئله كرد و حل این معضل جزو اصول كمونیستی ما و یا از این اصول كه تابع زمان و مكان نیست بر نیامده است. بلكه معضلی است كه عده ای برایش كار كرده اند و به یك معضل اجتماعی تبدیلش كرده اند، عده ای سعی كرده اند تاریخش را بسازند، رسم و رسومات معینی را زنده كنند و حولش تحریك احساسات كنند. عده ای سعی میكنند فرهنگ عقب مانده و به تاریخ سپرده را، فرهنگ دوره خان خانی و فئودالی كه با رشد سرمایه داری و فرهنگ شهری با رشد ارتباطات در جهان، تضعیف و بخشا فراموش شده است را به نام فرهنگ "ملت من" زنده و تقدیس كنند. این ناسیونالیسم است كه هویت ملی را درست میكند و این اقدامات را با هدف معین و سهم خواهی از بورژوازی ایران و سهیم شدن در قدرت انجام میدهد. كم نیستند احزاب و محافل ناسیونالیست كرد كه در این میدان فعالند، تاریخش را میسازند، تحریك میكنند و سعی میكنند عده ای را متقاعد كنند كه این تاریخ شما است، این فرهنگ شماست و این رسم و رسومات و ملیت و هویت شما است و باید پرستشش كرد و شما با دیگران متفات هستید. این اقدامات را انجام میدهند كه عده ای را به این قناعت برسانند كه آنها واقعا از بقیه جدا هستند، یك ملت واحد هستند، تاریخشان فرق دارد، زندگی و فرهنگ آنها یكی نیست و دفاع از این فرهنگ و تفاوتهای زبانی، فرهنگی و محل زندگی را به هویت آدمها نه به عنوان انسان كه به عنوان "كورد"، "عرب"، "بلوچ"، "ترك" و غیره ارتقا بدهند و انشقاق ایجاد كند، تعصب و نفرت قومی را را اشاعه بدهند. رشد ناسیونالیسم و اشاعه قوم پرستی و افزایش نفاق بر اساس ملیت در مقاطعی باعث میشود كه نفاق تا جایی باشد كه به یك مسئله ملی مانند مسئله كرد در منطقه تبدیل شود و آن زمان شما مجبورید راه حل برای آن داشته باشید تا بتوانید در امتداد زمینه رفع انشقا و پاك كردن سموم ناسیونالیستی، پایان نفرت كور قومی و انشقاق در میان طبقه كارگر و مردم محروم را از بین ببرید. تصور كنید مستقل از میل من شما در دوره ای در منطقه ای داعشی را عروج میدهند، سازمانش میدهند و میسازند و زمانی كه بزرگ شد و عروج كرد به نفاق مذهبی و كشتار و جنایات در میان مردم، جنگ و كشتار مردم علیه همدیگر با پرچم مذهب، با پرچم اسلام و خدا را شكل میدهد و چنان انشقاق در میان مردمی كه قرنها با هم در صلح زندگی كرده اند كه این زندگی مشترك ممكن نیست و شما مجبورید راهی پیدا كنید تا به توحش و بربریت مذهبی و مقابله و جنگ مردم خاتمه بدهید. در چنین شرایطی مسلم است كه جریان مذهبی یا ناسیونالیستی كه در راس این كشمكش است و از عوامل اصلی ایجاد این انشقاق و جنگ قومی یا مذهبی است، حتما او پیشروی كرده است. در مورد مسئله كرد و تبدیل ستمگری ملی به یك مسئله ملی و به معنای شكل دادن به یك نفاق بر اساس ملیت كه زندگی مشترك را مشكل كند، معنایش این است كه ناسیونالیسم كرد پیشروی كرده است، امیال خودش را به امیال بخشی از مردم تبدیل كرده و صورت مسئله خود را به عنوان یك معضل اجتماعی به صورت مسئله جامعه تبدیل كرده است و به یك كشمكش سیاسی بر مبنای تفاوتهای فرهنگی، زبانی و...ارتقا داده است. در چنین شرایطی باید راه حلی واقعی برایش پیدا كنید.

اگر بحث سر اصول ما باشد كه تابع شرایط نیست، پرنسیبی است كه مبنای تاكتیكی ما نسیت و خدشه ناپذیر است و كل استراتژی، سیاست و تاكتیكهای ما بر اساس آن پایه گذاشته شده، این است كه كارگران جهان میهن ندارند، یك طبقه واحد در مقابل نظام كاپیتالیستی با منفعت واحدی هستند و ملیت خرافه است. شكل دادن به كشورهای مختلف تقسیماتی است كه بورژوازی در سطح جهان بر اساس زور و نیروی خود در كشمكش با هم، جهان را میان خود تقسیم كرده اند، مرزهای ملی و كشوری را مشخص كرده اند تا سود حاصل از كار و رنج بردگان نظام كاپیتالیستی كه طبقه كارگر است، به نام ایران، عراق، عربستان، آلمان، انگلستان، سوید و آمریكا و... به جیب حاكمین بر این كشورها برود. بر اساس پرنسیب كمونیستی ما مرزهای كشوری و شكل دادن به كشورهای مختلف رسمیتی ندارد. در جامعه كمونیستی ما و آن جامعه ای كه ما برایش تلاش میكنیم، ماركس و انگلس و لنین و حكمت برایش تلاش كردند مرزهای ملی و كشوری موضوعیتی ندارد. بر اساس اصول ما كارگران در جهان مستقل از اینكه با چه زبانی تكلم میكنند، كجا متولد شده اند و از كجا آمده اند و چه تاریخی دارند و چه فرهنگ و مناسبتی در جامعه محل زندگی خود دارند، آحاد یك طبقه واحد جهانی هستند، كارگران میهن ندارند و دنیا میهن كارگری ما است وقتی كه در دست ما باشد.

بر اساس اصول ما ناسیونالیسم در هر شكل آن تظاد آشكار و دشمنی واقعی با انترناسیونالیسم ما دارد و به عنوان یك ایدئولوژی بورژوایی در تقابل آشكار با كمونیسم است. به این اعتبار بر سر مسئله ملی و مشخصا حل مسئله كرد و راه حل ما به عنوان رفراندم گفتم كه هدف ما حل یك معضل اجتماعی و جراحی كردن دمل چركینی است كه در صفوف طبقه كارگر انشاق ایجاد كرده است. ما میخواهیم این معضل را حل كنیم و زمینه را برای رشد بیشتر مبارزه طبقاتی، برای اتحاد در صفوف طبقه كارگر و پیوستگی آن ایجاد كنیم و ناسیونالیسم را هم به عنوان ایدئولوژی بورژوایی و ناسیونالیستها و قوم پرستان را خلع سلاح كنیم.

ستم گری ملی و اعمال آن به بخشهای مختلف مردم زیر عنوان ملیتهای مختلف اشكالی از ستمگری است كه در جوامع بشری اعمال میشود و باید پایان یابد. اما جواب به ستمگری ملی، رفع ستمگری و مبارزه برای پایان آن است و نه جدایی. ما كمونیستها قرار نیست پرچم مردمی كه به ملیتهای مختلف آنها را منتسب و تقسیم كرده اند را برداریم و طبقه كارگر را فراخوان دهیم كه زیر این پرچمها جمع شود و باركش جنبشهای بورژوایی باشد و سرباز آنها برای سهم خواهی و شراكتشان در قدرت مركزی باشند كه اینها میگویند حكومت فارسها است و اما در دنیای واقعی حكومت بورژوازی ایران است.

در انتهای صحبتهایم یكی دو نكته را بسیار كوتاه اشاره میكنم. ما در جوامعی كه تفاتهای فرهنگی، زبانی و نفاق قومی را به جایی ارتقا میدهند كه به یك معضل اجتماعی تبدیل میشود و به یك مسئله ملی شكل میدهند مانند مسئله فلسطین و مانند مسئله كرد در ایران و منطقه و در چنین شرایطی راه حل آن رفراندوم است. رفراندم به این معنا كه در مناطق كرد نشین مانند ایران، مردم در یك رای گیری بسیار آزادانه و بدور از هر نوع اعمال فشاری رای میدهند كه میخواهند جدا شوند و دولت مستقلی را تشكیل دهند و یا در چهارچوب ایران با حق شهروندی برابر میمانند. این راه حل به معنای این نیست كه ما توصیه جدایی میكنیم، توصیه ما به بررسی و ارزیابی ما در آن شرایط خاص بستگی دارد. مثلا اكنون اگر كسی از من بپرسد در شرایط كنونی توصیه شما به مردم كردستان چیست، بطور قطع جدایی را توصیه نمیكنم و اگر اكنون چنین رفراندمی در كار بود تلاش میكردیم مردم مناطق كردنشین متقاعد شوند كه رای به جدایی ندهند و البته بلاخره رای خود این مردم محك و معیار است و نتیجه آن هر چه باشد ما برسمیت می شناسیم.
هدف ما حل كامل معضل ملی و پایان ستمگری بر اساس ملیت است. لذا راه حلهایی مانند خودمختاری، خودگردانی و فدرالیسم را كه در دوره های مختلف احزاب ناسیونالیستی خواهان آن بوده اند از نظر ما مردود است. اینها از نظر ما حل معضل نیست، خاتمه ستمگری نیست، پایان تقسیمات قومی نیست بلكه ماندگاری آن و ادامه نفاق و تقسیمات ملی است كه ناسیونالیستهای كرد در خدمت حاكمیت خود بر مردم كردستان و حفظ نفاق و دشمنی در خدمت آن طرح میكنند كه فرصت پرداختن بیشتر به آن در این جلسه نیست. مبارزه با ستم گری ملی كار ما است و مبارزه با ناسیونالیسم در هر شكل و شمایلی وظیفه جدی و از پرنسیب های ما است. مباحثات منصور حكمت در مورد ملیت، ناسیونالیسم و سیاست كمونیسم كارگر بسیار همه جانبه است، من در این فرصت فقط توانستم نكاتی را اشاره كنم و خود بحث او خواندنی و آموزنده است.

در خاتمه و به مناسبت هفته حكمت نكته ای را بیان كنم. به باور من هر جنبشی یاد رهبران خودش را گرامی میدارد. به عقیده من معرفی ماركس و شناساندن ماركس علی رغم گذشت این همه سال و به عنوان بنیان گذار و تئوریسن كمونیسم و تاریخ ما امروز هم موضوعیت دارد و وظیفه ما است. به باور من شناساندن بیشتر لنین، نقش و تاثیر و سیاست و مباحثات او وظیفه ما است و برای منصور حكمت هم به همین صورت. بی تردید نسل جوان و كمونیست طبقه كارگر در ایران باید با تاریخ جنبش خود آشنا شود و هر درجه تلاش در این زمینه برای آشایی آنها با مباحثات رهبران كمونیسم و شخص حكمت به عنوان رهبر متاخر كمونیسم طبقه كارگر، آشنایی با پلمیكهایی كه داشته اند، جوابهایی كه به معضلا جنبش كارگری كمونیستی كه آنها در دوره خودشان داده اند، نیاز جنبش كارگری و كمونیستی و نیاز مبارزه طبقاتی در امروز است. منصور حكمت به عنوان متاخرترین رهبر جنبش كارگری و كمونیستی، جواب كمونیستی به دوره خودش را داده است. نسل جوان در جامعه ایران، كارگران و نسل آتی ما حق دارد با اینها آشنا شود و ما وظیفه داریم این مهم را تامین كنیم و این اتصال تاریخی را از ماركس و لنین تا امروز و تا حكمت را نگهداریم و این نیاز جنبش ما است. هدف ما از هفته حكمت چیزی جز این نیست، هدف ما معرفی و شناساندن هر چه بیشتر منصور حكمت و سیاست و متد و دیدگا او است، هدف آشنایی با كمونیسم معاصر است كه حكمت در راس آن بود و ماركس و انقلاب اكتبر و لنین را به دوره خودش متصل كرد و امتداد آن بود.

در خاتمه از حضور همه شما تشكر میكنم

* لینك متن اصلی و گفتاری سخنرانی: http://radioneena.com/clip/230610k