۲۲ بهمن سالروز انقلاب ۵۷ مردم ایران علیه حكومت شاهنشاهی و استبداد حاكم و برای آزادی و رفاه همگانی است، انقلابی كه در نیمه راه توسط ضد انقلاب اسلامی و دولتهای غربی متوقف شد و جمهوری اسلامی به نام "فرزند خلف" آن انقلاب به مسند قدرت نشست!
شكست قطعی انقلاب ۵۷ طی چند سال جدال خونین میان مردمی که برای دفاع از انقلاب آزادیخواهانه خود و دستاوردهای آن، جدالی که، چند روز پس از قیام ۲۲ بهمن، در ۱۷ اسفند ۵۷ آغاز شد و با یك هالوكاست اسلامی، خونین، با حمله به دانشگاهها، حمله به زنان، حمله به سازمانهای چپ و تشكلها و رهبران و فعالین كارگری، زنان، دانشجویان و لشكر كشی به كردستان و سرانجام با قتل عام سی خرداد سال ۶۰ ممکن شد.
انقلابی كه جمهوری اسلامی با کمک اتاق های فکری و سرویسهای اطلاعاتی چون سیا آمریكا و ام آی ۶ انگلستان و رسانه های فارسی زبان آنها، توانست خود را حاكم کرده و با اتكا به دستگاه سركوب و زندان و ساواک و ارتش به ارث رسیده از رژیم شاهنشاهی، سایه سیاه و منحوس خود را بر سراسر ایران بگستراند و چهل و چهار سال زندگی چند نسل از مردم ایران را به تباهی بكشاند.

امروز پس از گذشت ۴۴ سال از آن تاریخ، مردم ایران بار دیگر و در امتداد مبارزات خود برای سرنگونی جمهوری اسلامی و ادامه اهداف آزادیخواهانه انقلاب ناتمام۵۷ و علیه چهار دهه حاکمیت جهل و خرافه و قوانین قرون وسطایی به میدان آمده اند. اكنون ۵ ماه است جهانیان شاهد اعتراضات وسیع و جنگ رودررو مردم آزادیخواه با جمهوری اسلامی با پرچم سرنگونی و خواست آزادی های وسیع سیاسی، آزادی زن و برابری و عدالت و جامعه ای امن و مرفه هستند.
در آستانه سالگرد انقلاب ۵۷ پرداختن به اوضاع متحول و پرتلاطم امروز به ماهیت تحولات جاری، رابطه این تحولات با ضد انقلاب حاكم و صف بندی های انقلابیون و مخالفان انقلاب سوم و به علاوه افق و آینده پیشروی و تضمین پیروزی آن و موانع و مخاطرات مسیر پیروزی، بر متن تجربه انقلاب ۵۷، سیاستهای انقلاب و ضد انقلاب در آندوره، تفاوتهای آن با این دوره و تجربیات آن انقلاب ضروری است.


زمینه تحولات رادیكال این دوره

مردم آزادیخواه در اعتراضات این دوره گسترده تر و مصمم تر از پیش با پرچم سرنگونی به میدان آمده اند و به همین دلیل این تحولات را سر آغاز انقلاب سوم مینامند. پر واضع است كه وارد دوره ای جدید شده ایم که اعتراضات توده ای این دوره و خواست سرنگونی از كانال انقلاب پایین علیه بالا، مشخصه آن است. این تحولات فاز اولیه ورود جامعه به دوره ای جدید و شروع پروسه سرنگونی توسط مردم آزادیخواه و انقلابی است و به این اعتبار جامعه به طرف یك انقلاب دیگر گام های اولیه اش را بر میدارد.
فازی که روی شانه پیشروی طبقه كارگر، اعتراضات زنان، دانشجویان، بازنشستگان، اقشار محروم در دوره های پیش ایستاده است.
دهه گذشته جمهوری اسلامی با جنبشی برای رفاه، برای خلاصی فرهنگی، برای برابری و آزادی، علیه اسلامیزه کردن جامعه و علیه حاکمیت سیاسی خود روبرو بود. جنبشی که یکسر آن در دانشگاهها، در میان نسل جوان و زنان آزادیخواهی که حاضر به تن دادن به آپارتاید جنسی و بیحقوقی خود نبودند، در میان معلمانی که دیگر حاضر به سهیم شدن در نشر خرافات و جهل و توجیه فقر و فلاکت الهی نبودند، بازنشستگانی که علیه تحمیل فقر و فلاکت سازمان یافته از طرف حاکمیت ایستادند، بود و سر دیگر آن طبقه کارگر گه علیه بیحقوق مطلق خود و همه محرومان، علیه فقر و فلاکت گسترده در جامعه، علیه استثمار، فساد مالی و خفقان و سرکوب قد علم کرد، بود. جنبشی گسترده و توده ای که تاثیرات آن به تردیدها در رابطه با آینده حاکمیت در بالاترین رده های آن و تشدید شکاف در آن دامن زد!
دهه گذشته دوره ای است كه كارگر و قدرت این طبقه به عنوان پدیده ای جدی بر فضای عمومی جامعه سایه می اندازد و این طبقه به عنوان نقطه امیدی برای پایین و خطری جدی برای بالا تبدیل شده و حضور آن به مشخصه سیاست ایران تبدیل میشود. اعتصابات كارگری در هفت تپه و فولاد اهواز، بعلاوه اعتصابات در هپكو و آذر آب و پتروشیمی ها بعد از اعتصاب بزرگ و مهم معادن بافق و شروع اعتصابات كارگری در معادن و مراكز نفتی، گاز و پتروشیمی ها و صدها اعتراض و اعتصاب در شهرداری ها، ترانسپورت و برق و مخابارت و... مهر رادیکالیسم کارگری را بر فضای اعتراضی در جامعه و رابطه مردم و حاکمیت میزند. نقش بر جسته كارگران هفت تپه، مقاومت قابل ستایش آنها، اتحاد بالا و هوشیاری فعالین این مركز و وادار کردن جمهوری اسلامی به محاكمه سرمایه دار قدرتمندی چون اسد بیگی و عقب نشینی در مقابل کارگران این مرکز یکی از پدیده های نادر در تاریخ مبارزه این طبقه و جدال مردم علیه جمهوری اسلامی بود که تاثیرات عمیق آنرا امروز هم میتوان مشاهده کرد. حمایت های وسیع و سراسری از اعتصبات كارگران هفت تپه و فولاد و حمایت این مراكز از اعتصابات در مراكز دیگر و خصوصا همبستگی کارگران فولاد و هفت تپه، یك دوره جدی از عروج طبقه كارگر با مطالبات خود و با پرچم جنبش شورایی را رقم زد. این دوره كارگر با پرچم رادیکال و برابری طلبانه خود به مركز سیاست رانده شد و فضای محدود لیبرالیسم و اصلاح طلبی ، جای خود را به رادیکالیسم كارگری و برجسته شدن نقش طبقه كارگر، رهبران و فعالین این طبقه و به همین میزان باز شدن فضا برای چپ گرایی در جامعه داد.
در این دوره این رادیکالیسم در سیاست ایران و فضای فكری، فرهنگی، اجتماعی به پیش صحنه می آید و مهر خود را بر تحولات سیاسی ایران میزند. نقش طبقه كارگر و آزادیخواهی و رفاه طلبی این طبقه، محدود به مراكز كارگری نبود! جامعه كلا تحت تاثیر جنبش كارگری و رادیکالیسم آن به چپ چرخید. در این دوره جنبش اصلاحات و رفرم خواهی، تغییرات در قوانین علیه حجاب و راه دادن به زنان كه در قدرت حاكمه سهم بیشتری داشته باشند، چیزی كه جنبش های بورژوایی و فمنیسم اسلامی و .. علمدارآن بودند، به حاشیه رفتند. جنبش اتحادیه ای و خواست اصلاحات و فرهنگی كه تحت تاثیر جنبشهای بورژوایی در چپ و راست جامعه تاثیر گذاشته بود، جای خود را به خواست تغییرات بنیادی، اداره شورایی جامعه توسط طبقه كارگر و پایین، همه آزادی را خواستن، همه برابری را خواستن، ضدیت با نفس استثمار و حاكمیت بورژوایی داد. جنبش شورایی جلو آمد و رهبران كارگری به عنوان صاحب جامعه و شخصیتهای هوشیار و مدعی نمایان شدند و جامعه و صف محرومان به آنها امید بستند.
این حقایق سیمای سیاسی جامعه ایران را تغییر داد و قطب بندی ها و پولاریزاسیون در جامعه و در میان جنبش های سیاسی را تعمیق كرد. جنگ طبقه كارگر و كمونیسم این طبقه و عروج آن در اعماق جامعه سمپاتی عمیقی ایجاد كرد و دشمنان رنگارنگش را به فكر راه چاره انداخت. گسترش و تعمیق این جنبش در دوره اخیر و فضای انقلابی یکبار دیگر نگاه به انقلاب ۵۷ و مختصات انقلاب آتی را از دریچه این تجربه روی میز جامعه گذاشت. انقلاب ۵۷ به اهداف خود نرسید و اما در این دوره یکبار دیگر پرچم انقلاب پایین به رهبری طبقه كارگر به عنوان یك پدیده و تنها راه خلاصی از فقر و محرومیت، زن ستیزی و تقسیمات قومی و ملی به صحنه آمد و زمین سیاسی ایران را شخم زد.


دستاوردهای این تحولات

طغیانهای توده ای در دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ و خیزش این دوره رادیكالیسم و برابری خواهی آن ، برابری كامل زن و مرد، رفاه همگانی و وسیعترین آزادی های سیاسی و... به عنوان پرچم امیال این اعتراضات، بویژه اعلام ممکن بودن و خواست انقلاب از پایین و بر شانه های تحولات و دستاوردهای ده سال بخشهای مختلف جامعه و بویژه جنبش كارگری ایستاده است و مهر این جنبش را برخود دارد.
مردم آزادیخواه ایران و نسل جوان، خصوصا زنان كه در این اعتراضات نقش برجسته ای داشتند، در جدال خود بر سر آزادی، رفاه و برابری تا اكنون دستاوردهای بزرگی كسب كرده اند. پدیده حق زن و حرمت زن و خواست برابری كامل زن و مرد بدون كم و كاست در سیاست ایران و در فرهنگ جامعه به محک و محور خواست "برابری" تبدیل شده است. جمهوری اسلامی و فرهنگ اسلامی، شرقی و ناسیونالیستی كه زن ستیزی و مرد سالاری مشخصه مشترك آنها است، به عقب رانده شد. حجاب دو فاكتو از جانب جامعه لغو شد، قوانین اسلامی، ممنوعیت تجمع، اعتراض، نقد، ابراز نظر و مخالفت، توسط مردم مردود اعلام شد. خواست عدالت و برابری و رفاه، حق وسیعترین آزادی ها، همسرنوشتی سراسری مردم محروم، باعث عقب راندن هویت تراشی های مذهبی، قومی، ناسیونالیستی، جنسی و نژادی شد. مردم و نسل جوان و دختران و پسران انقلابی، اعتماد به نفس پیدا كردند. همه راه حلها و سیاستهای جریانات لیبرال، ناسیونالیستی، "دمكرات"، مدافعان "تغییر حاكمیت از بالا" و مهندسی كردن "گذار از جمهوری اسلامی"، دخالت دولتهای غربی و... توسط جامعه پس زده شد. صفوف حكومت به هم خورد و ریزش از بالا و در میان همه نیروهای حكومتی شروع شد.
جنبش حق زن در منطقه و كشورهای اسلام زده، از افغانستان و پاكستان، تا لبنان و عراق و... و حتی در اروپا و امریكا جان تازه ای گرفت. آزادیخواهی جنبش اعتراضی ایران قلب مردم متمدن در دنیا را تسخیر كرد و این بزرگترین دستمایه و حمایت از انقلاب و هر تحول آزادیخواهانه و چپ در آینده است، امری كه توطئه دولتها و نیروهای راست را علیه انقلاب آتی سخت میكند.
امروز موقعیت مردم آزادیخواه، موقعیت طبقه كارگر و چپ جامعه با جمهوری اسلامی به نفع پایین تغییر كرده است. دستاوردهای این دوره و پیشروی های آن علیرغم اینكه هنوز مورد جدال است و حاكمیت در مقابل قبول رسمی آن سرباز میزند، را كسی نمیتواند انكار كند. تلاش حكومت برای توجیه عقب نشینی های تحمیل شده به نام "اصلاحات حكومتی" و كاهش اعتراضات خیابانی به عنوان "شكست مردم معترض"، حتی برای متوهم ترین طرفداران نظام هم قابل باور نیست. به این اعتبار امروز طبقه كارگر، زنان و نسل جوان انقلابی از موقعیت بهتری برای پیشروی های آتی برخوردارند.
این جنبش در مقایسه با جنبش سرنگونی در سال ۵۷ بالغ تر، خودآگاه تر، هوشیار تر نسبت به توطئه ضد انقلاب و بالاخره صاحب سنت و حزب است. این واقعیت هرچند قدرت و پتانسیل مقابله با مخاطرات را نشان میدهد اما هنوز به معنی کم شدن مخاطرات مقابل انقلاب آتی، قدرت مخرب و ضد انقلابی بورژوازی چه در قدرت و چه در اپوزیسیون نیست. مخاطراتی که باید با اتکا به این نقاط قدرت خنثی شوند. بورژوازی چه در ایران و چه در سطح بین المللی خود را برای شکست انقلاب آتی و یا در نطفه خفه کردن آن و ممانعت از کمترین ضربه به بنیادهای نظام کاپیتالیستی در ایران آماده میکند. نشانه های این تلاش را امروز میتوان در تحرکات اپوزیسیون بورژوایی به روشنی مشاهده کرد.


انقلاب سوم، انقلاب و ضد انقلاب

عظمت اعتراضات این دوره همه جنبشها و احزاب سیاسی و حتی مخالفان درون نظام را، برای تاثیر گذشتن بر این تحولات و كج كردن مسیر آن در جهت تامین منافع درازمدت تر خود، بسیج كرده است. در این راستا دو جنبش اصلی راست پرو غرب ایرانی و كمونیستها را بطور جدی تر وارد جدال و مقابله با هم كرده است. مضمون این جدال دو محور اساسی دارد، اولین مسئله چگونگی گذار از جمهوری اسلامی و شكل سرنگونی و دومی آلترناتیو برای جایگزینی جمهوری اسلامی است. اینجا مختصرا به هر دو جنبش راه حل و آلترناتیو و موانع و مشكلات انها اشاره ای خواهم كرد.
راست پرو غرب، كه شامل بخش اعظم نیروهای اپوزیسیون راست غیر از مجاهد میشود، در دو دهه اخیر انواع آرایش را به خود گرفته است تا خود را به عنوان یك اپوزیسیون قوی و قابل اتكا، به عنوان مناسب ترین آلترناتیو جمهوری اسلامی به دول غربی معرفی كند. تركیب متنوع و متناقص این اپوزیسیون، از سلطنت طلب و جمهوی خواه، لاییك و دمكراسی خواه تا احزاب ناسیونالیست كرد و انواع گروههای قومی، اتحاد و همگامی آنها را همیشه با مشكل مواجه كرده است. این اپوزیسیون و صف به ظاهر متحد آنها، در بسیاری از مقاطع بخصوص دوره اخیر تركهای بزرگی برداشته است و حتی گاها در مقابل هم قرار گرفته اند. اتحاد و ائتلاف این طیف اساسا مصلحتی و تحت تاثیر دو فاکتور مشترك است. فاکتور اول، نیاز دول غربی به ساختن اهرمی قوی تر، جهت فشار به جمهوری اسلامی و امتیازگیری از ایران و فاكتور دوم، اشتراك آنها در ضدیت با هر تحول انقلابی با محوریت طبقه كارگر و كمونیستها و انقلاب پایین است. تمام امید این طیف تبدیل سرنگونی به شكل "فروپاشی مدیرت شده جمهوری اسلامی" است. تا از این كانال قدرت از بالا با حفظ نیروهای نظامی، اطلاعاتی و امنیتی و دستگاه اداری و .. به كمك دولتهای غربی و در راس آن آمریكا به آنها واگذار شود. سناریویی كه در "خوش خیم" ترین حالت تکرار سناریوی سال ۵۷ و به قدرت رسیدن ارتجاع اسلامی و در "بد خیم" ترین حالت رژیم چینج یا انقلاب مخملی است!
در دوره اخیر این اپوزیسیون و خصوصا جناح سلطنت طلب و آنتی كمونیست آن، تلاش زیادی كرد كه مردم به هر قیمتی شده، در خیابان بمانند تا غرب وارد میدان شود و درست مانند تجربه اوكراین، یك انقلاب مخملی انجام و قدرت توسط غرب تحویل آنها داده شود. تحریكات و تبلیغات آنها، خبر سازی و اعلام انواع نهاد بی نام و نشان در ایران و فراخوانهای بی صاحب و شایعه و... آنها، در همراهی رسانه های رسمی و غیر رسمی خود (ایران انترنشنال، من و تو، سی ان ان، بی بی سی و..) با هدف تحمیل جنگی زود رس به مردم ایران بود تا دولتهای غربی به این نتیجه برسند كه جمهوری اسلامی رفتنی است و وارد میدان و تحویل قدرت به آنان شوند. تلاش كردند به كمك این رسانه ها آنقدر بگویند و وانمود كنند كه آنها فرمان خیزش توده ای را در دست دارند، قوی هستند، دولتها را با خود دارند، در بوق و کرنا کنند که مردم ایران شاه پرست و خواهان بازگشت به گذشته اند، از انقلاب ۵۷ پیشمان اند و ارتجاع سلطنت را به ارتجاع اسلامی ترجیح میدهند، تا همه باور كنند و از "سر ناچاری" به این اپوزیسیون ارتجاعی قناعت و تمكین كنند. اما ابعاد دروغ، ابعاد سناریو سازی و جعل آنقدر زیاد بود و ابعاد ضدیت با آزادیخواهی و چپ گرایی در این رسانه ها و همزمان وقایع واقعی ایران و رادیكالیسم آن چنان بزرگ بود، كه جز شكست و بی آبرویی چیزی نصیب شان نشد.
این اپوزیسیون ابتدا تلاش كرد پشت پرچم دروغین "دفاع از تحولات ایران و اعتراضات" مخفی شود. رضا پهلوی، شخصیت اصلی این صف، دوره ای زیر فشار قدرت طبقه کارگر با بیان اتكا به "خرد جمعی"، میخواست به طبقه كارگر ایران بگوید كه "صدایشان را شندیده است". اما سیر تحولات ایران، جواب نگرفتن آرزوهای آنها، عدم استقبال جامعه از راه حل و آلترناتیوهای آنها و... و متقاعد نشدن غرب به قدرت و توان این طیف در كنترل اوضاع جامعه و سرکوب انقلابیون، در صورت رفتن جمهوری اسلامی، اپوزیسیون راست را پی در پی با شكست پروژه هایش طرف كرد.
"نه" گفتن جامعه به بازگشت سلطنت، دل نكندن رضا پهلوی از امید به "تاج و تخت پدر"، نامربوطی اپوزیسیون راست به آرمانها و اهداف این اعتراضات، بخشی از این اپوزیسیون به رهبری رضا پهلوی را به این نتیجه رساند، شمشیر از رو ببندد و رسما علیه این تحولات به میدان بیاید. جناحی از این طیف به رهبری رضا پهلوی لباس دمكراسی خواهی، حقوق بشر، تمدن غربی و لیبرالیسم را از تن كند و در قامت یك جریان شبه فاشیست، عقب مانده، متعصب، ضد كارگر و كمونیست، با شعار "یك ملت، یك پرچم و یك رهبر"، (شعار فاشیستهای هیتلری) و چماق "تمامیت ارضی ایران"، وارد میدان شد. تبلیغات وسیع این جریان علیه انقلاب ۵۷ و نفس انقلاب پایین، عملا این جریان را همراه جمهوری اسلامی، در مقابل تحولات كنونی و انقلاب سوم مردم، به عنوان دو جبهه ضدانقلاب قرار داده است. اسلامی نامیدن این انقلاب از طرف این طیف و جمهوری اسلامی دو روی سکه تخطئه آن انقلاب است. نفرت و بغض این طیف از انقلاب ۵۷، نفرت پراکنی علیه این انقلاب و انقلابیون و کمونیستهایی که قربانی قتل عام هالوکاست اسلامی شدند، درجه هراس و نفرت شان از انقلاب آتی مردم در ایران است. برخورد به انقلاب ۵۷ معیار دوستی و دشمنی با انقلاب آتی در ایران است.
جهت و سیاست اعلام شده این بخش به رهبری رضا پهلوی به عنوان جریانی فاشسیتی، راه انداختن بالماسكه "وكالت" به خود، برای گدایی قدرت از دولتها و لابیگری با محافل امپریالیستی و قرار گرفتن حامیان او به عنوان رعایا، كه ناشی شكست و ناكامی های این اپوزیسیون است، فعلا صف راست را چند شقه كرده است.
رویای تاج بر سرگذاشتن رضا پهلوی و همراهان او، مستقل از هر نقشی كه اپوزیسیون راست ایفا كند، رویایی خیالی و آروزهای بر باد رفته است. هیچ درجه انزجار مردم از جمهوری اسلامی، هیچ درجه توحش و استبداد جمهوری اسلامی، آبی برای ارتجاع سلطنتی گرم نمیکند. مردم ایران را نمیتوان به پادشاهی و بازگشت ارتجاع سرنگون شده و تبدیل مردم به رعایای شاه به عنوان سایه خدا برگرداند. سلطت طلبی را علیرغم تلاش عده ای كه به نوكری و خدمه دربار عادت و افتخار میكنند، نمیتوان به نسل جوان امروز ایران فروخت. دوره شیخ و مریدی، ارباب و شاه و رعیتی، پرچم یك عده فاشیست كله تراشیده، لمپن ضد تمدن و ضد زن و حواریون رضا پهلوی، در ایران پذیرفتنی نیست. پرچم بازگشت به ارتجاع سلطنتی كه توسط مردم ایران به زیر كشیده شد، از جانب رضا پهلوی و حوارین آن، اعلام شراكت و قبول مسئولیت این جریان در جنایات رژیم پهلوی و بیان ظرفیت این جریان در تحمیل استبداد و خفقان دوره پهلوی است. آرزوهای شاه پرستان و آقای پهلوی به عنوان"سردار" آنها آروزهای دست نیافتنی است. تنها امکان به قدرت رسیدن رضا پهلوی و جنبش او در هر قدو قامتی مقابله با جنبش و انقلاب رادیکال مردم در ایران است. پیروزی اپوزیسیون راست در گرو كشتاری به مراتب عظیم تر از كشتار ارتجاع اسلامی در انقلاب ۵۷ از مردمی است كه با پرچم برابری و عدالت به میدان آمده اند. همزمان مقاومت در مقابل حاكمیتی راست به جای جمهوری اسلامی صدها برابر از ۵۷ بیشتر است.
مجاهد بدلیل تحولات انقلابی و رنگ زنانه آن، ضد مذهبی بودن و ضد قوانین اسلامی آن، ترقی خواهی و مدرنیسم آن، شانسی برای دخالت و تبدیل به یك آلترناتیو برای جایگزینی جمهوری اسلامی را ندارد. شانس مجاهد حتی به عنوان یك جریان جدی دخیل در تحولات ایران، تماما كور شده است. اما امكانات میدیایی این جریان، پول فراوان و روابط نزدیك با محافل دول غربی، لابیسم همیشگی آن و ظرفیت باند سیاهی مجاهد، به ما میگوید، مخاطرات چنین جریانی به عنوان فرقه ای مخرب مذهبی و مزاحم را نباید دست كم گرفت. خانم رجوی و جریانش با علم به این حقایق مجبور شده است برای ماندگاری و تاثیر گذاری جریانش، لباس "جمهوری خواهی" بپوشد. این عقب نشینی و سیر تحولات و تغییرات در صفبندی اپوزیسیون راست و اتحاد و انشقاقهای بعدی و جایگاه مجاهد را باید با چشمان باز نگاه كرد و دید.
اما علیرغم همه این حقایق نباید اپوزیسیون راست را دست كم گرفت. سیر تحولات رادیكال در ایران و نقش طبقه كارگر و كمونیسم آن، امری نیست كه برای هیچ نیرو و دولتی قابل چشم پوشی باشد. این تحولات اگر در مسیر تاكنونی ادامه پیدا كند، همچنانكه اشاره شد، تاثیرات عمیق منطقه ای و حتی جهانی خواهد داشت. یك انقلاب چپ در جامعه ایران و در جهانی كه نفرت از حاكمین در دمكرات ترین كشورهای پیشرفته صنعتی، بالا رفته و عدم جوابگویی این دولتها و افزایش جنایت و جنگ و بحران اقتصادی، بیكاری و فقر، بحران محیط زیست و ناتوانی سیستم كاپیتالیستی در حل آنها، میتواند شعله یك تحول انقلابی و پاگرفتن جنبش های انقلابی، كارگری و سوسیالیستی را بطور جدی در جهان دامن بزند. این خطر بزرگ چیزی نیست كه اتاقهای فكری بورژوازی جهانی نبینند. نادیده گرفتن این فاكتورها و دخیل ندادن آنها به عنوان مشكلات و موانع سر راه، خطای بزرگی است. فعلا دول غربی ماندگاری جمهوری اسلامی به روی کار آمدن اپوزیسیون راست را به صرفه تر و قابل اتكا تر میدانند. اما سیر تحولات و پیشروی مردم و طبقه كارگر، مسجل شدن سرنگونی جمهوری اسلامی، میتواند آنها را به این نتیجه برساند كه راه دیگری انتخاب كنند و در چنین شرایطی در تقابل با انقلاب به گزینه های دیگری و از جمله اتكا به راست به عنوان تنها آپشن علیه انقلاب و مردم انقلابی اكتفا كنند، چیزی كه اپوزیسیون راست به آن امیدوار است.

ما و انقلاب سوم

در اینکه در دوره حساسی قرار گرفته ایم تردیدی نیست. پولاریزاسیون در جامعه و صف بندی های سیاسی به درجه ای انجام گرفته است. تمام فاكتورهایی كه اشاره كردیم از نفس ماهیت جنبش انقلابی تا تاثیرات عظیم جهانی آن در صورت پیروزی، حساسیت اوضاع و سنگین تر بودن وظایف ما را بیان میكند.
جمهوری اسلامی و بورژوازی ایران، رژیم پهلوی و بورژوازی سال ۵۷ نیست و ما و طبقه كارگر و مردم ایران هم مانند سال ۵۷ نیستیم. همه از بورژوازی تا ما كمونیستها و مردم به مراتب از نظر سیاسی بلوغ یافته تر هستیم. کمونیسم امروز در ایران بر خلاف چپ در انقلاب ۵۷ دشمن خود را به خوبی میشناسد، ظرفیت و توان و نیروی او و خود را بدرستی و خونسرد و واقعی می سنجد. به این واقعیت که پروسه سرنگونی جمهوری اسلامی و پیروزی انقلابی آزادیخواهانه پیچیده تر از انقلاب ۵۷ است، بازیگران صحنه سیاست، پتانسیل اپوزیسیون ارتجاعی و مخاطرات آن و همزمان نقاط قدرت جنبش خود و خودآگاهی این جنبش واقف است. جدالهای آتی میان طبقه کارگر و بورژوازی، جدال دو طبقه آزموده تر در همه ابعاد آن است.
مردم آزادیخواه، طبقه کارگر و در راس آن کمونیستها در ایندوره سدی محکم و متحد علیه پرچم دروغین "سرنگونی همه چیز"، پرچم دروغین "اتحاد حول سرنگونی" و "منافع مشترک" کارگر و بورژوا علیه جمهوری اسلامی که یکبار دیگر از طرف نیروهای بورژوایی علم شده اند، بسته اند. طبقه کارگر بدون هر پرده پوشی و عوامفریبی اعلام میکند سرنگونی جمهوری اسلامی اولین گام در کسب سنگرهای بیشتر برای پیروزی انقلاب سوسیالیستی و زیر و رو کردن بنیادهای اقتصادی-سیاسی و اجتماعی جامعه است و با این هدف بیشترین تلاش را برای متحد کردن، به میدان آوردن و ممکن کردن اعمال اراده مردم در انقلاب و آینده جامعه میکنند.
جنبشی كه در جریان است، بیش از هر جریانی به ما كمونیستها مربوط است و پیروزی آن در گرو ایفای نقش ما كمونیستها است. موقعیت كنونی کمونیستها با عظمت تحولات در جریان تناسبی ندارد. این موقعیت باید فوری تغییر کند. اولین قدم برای ایفای نقش تاریخی و به پیروزی رساندن انقلاب آتی به نفع طبقه کارگر و اکثریت محروم، تغییر موقعیت خود در دل جدال و مبارزه روازانه طبقه كارگر و مردم آزادیخواه است. تامین رهبری جنبش انقلابی چه در سطح محلی و چه در سطح سراسری روی دوش ما است. متحزب کردن نیروی اجتماعی ما در هر كارخانه و دانشگا و محله ای، همراه کردن طیف وسیعتری از با اتوریته ترین و خوشنامترین و جدی ترین انسانها با خود و متحد کردن نیروی انقلاب حول مطالبات واقعی كارگران، مردم محله، دانشجو و معلم و پرستار و ..... از مهمترین وظایف ایندوره کمونیستها و ضامن بالابردن قدرت مقابله با هر مخاطره ای در سیر تحولات آتی است. حزب حكمتیست(خط رسمی) در این زمینه وظایف سنگینی را بر دوش دارد و باید نقشه مند و آگاهانه و از روی برنامه و روی زمین سفت برای پیشروی در این زمینه ها تلاش كند.
امروز که جامعه پرچم سرنگونی را بلند كرده است، مسئله آلترناتیو جمهوری اسلامی به یکی از محورهای اصلی جدال راست و چپ، كمونیستها و اپوزیسیون راست تبدیل شده است. اپوزیسیون راست سناریوی "فروپاشی مدیریت شده جمهوری اسلامی" با اتکا به ارتش و سپاه و بریده های حاکمیت و به كمك و دخالت دولتها و فشار نطامی آنها را در دستور دارد. ما کمونیستها آلترناتیو سرنگونی جمهوری اسلامی با اتكا به قدرت پائین و حاكمیت "شوراهای مردمی" را به عنوان شكل حكومتی و " كنگره سراسری شوراهای مردمی" برای تضمین اعمال اراده مردم در سرنوشت جامعه را در دستور خود گذاشته ایم. امروز یكی از ملزومات جدی پیشروی این جنبش، متحد کردن فعالین انقلابی، رهبران و فعالین كارگری، فعالین جنبش زنان، فعالین نسل جوان و شخصیتهای خوشنام و آزادیخواه جامعه حول پرچم جنبش شورایی است.
باید در این جنبش همگانی برای سرنگونی جمهوری اسلامی، در مقابل نیروهای دیگر و آلترناتیوهای دیگر، آلترناتیو شورایی را بعنوان مطلوب ترین آلترناتیو نه فقط مطرح که توده ای کرد و نشان داد تنها امكان متحقق کردن برابری کامل زن و مرد، رفع هر نوع تبعیض، آزادی بی قید و شرط سیاسی، جدایی دین از دولت و در یک کلام پیروزی این جنبش به عنوان جنبشی انقلابی، در گرو رهبری كمونیستها و طبقه كارگر است.
باید طیف هر چه وسیعتری از مردم محروم را حول افق پیروزی، یعنی انقلاب از پایین، سرنگونی جمهوری اسلامی و اداره جامعه توسط خود مردم و اعمال اراده آنها در سرنوشت جامعه از كانال شوراهای مردم به عنوان قانون گذار و مجری قانون، متحد كنیم. پیروزی در این مرحله و از این كانال و سرنگونی جمهوری اسلامی، فتح مهمترین سنگر برای انقلاب كارگری است.
فراموش نخواهیم كرد كه حامی ما در این جنگ، طبقه كارگر، زنان و جوانان و مردم متمدن و آزادیخواه در جهان است. یك ركن پیروزی ما در انقلاب ایران، جلب حمایتهای بین المللی است. اگر جریانات ارتجاعی و راست در تلاش جلب حمایت دولتهای بورژوایی هستند، اگر امید آنها به دخالتگری نظامی، به تحریمهای اقتصادی غرب و قطع نان سفره مردم ایران است، ما به حمایتهای طبقه كارگر جهانی و مردم متمدن متكی هستیم. ما به كمك این مردم در خود كشورهای غربی، با فشار به دولتها و حمایتهای وسیع توده ای از خود میتوانیم و باید خطر حمله نظامی، تحریم اقتصادی و توطئه های رنگارنگ علیه انقلاب در ایران را از سر راه برداریم. یك پای جدی پیروزی ما در ایران تصرف قلب مردم متمدن جهان است، چیزی كه در این مدت گوشه هایی از آنرا دیدیم.
درس بزگی که انقلاب ٥٧ و به خون کشیدن آن برای طبقه کارگر و کمونیستها دارد، ضرورت اتحاد طبقه کارگر حول یک افق رهایی بخش سوسیالیستی برای نجات کل بشریت در جامعه و حضور قدرتمند این کمونیسم و حزب آن در تحولات سیاسی است. در چنین شرایطی افق راست برای دست بدست کردن قدرت از بالا، تنها در شرایط یک جنگ داخلی، دخالت دول مرتجع امپریالیستی و عوامل آنها و خون پاشیدن به جامعه و سرکوب خونین ما ممکن است. ما تلاش میکنیم با همه توان و با اتحاد صف وسیع و میلیونی طبقه کارگر و مردم آزادیخواه ایران، با فراهم کردن امکان دخالت همه جانبه استثمار شدگان در سرنوشت جامعه، با سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی، با كسب حمایتهای توده ای جهانی، جامعه را از همه تندپیچهای این دوره عبور دهیم و زندگی برابر و مرفه را با دستان خود تامین کنیم.
در دوره متحول و پرتلاطم امروز امکانی برای ایفای نقش طبقه کارگر و کمونیسم آن باز شده است. این امکان و دریچه برای همیشه باز نمی ماند و سایر نیروهای سیاسی، از جمهوری اسلامی تا اپوزیسیون راست، در مقابل ما صف بسته اند. باید این فرصت را دریافت و برای جدالهای آتی آماده بود.

 

دوم فوریه ۲۰۲۲