تحولات جامعه ایران، خوابهای "طلایی" و امید و آرزوهای جریانات راست و از همه برجسته تر طیف سلطنت طلب و "شاهزاده اش" و مجاهدین را به سراب تبدیل كرده است. خیزش های انقلابی محرومان جامعه در دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ و صدها اعتراض و اعتصاب كارگری در سالهای اخیر، كه سیمای جامعه ایران را تماما عوض كرد، بیش از پیش جامعه را پلاریزه كرد و نامربوطی جریانات رنگارنگ راست و دشمنی واقعی آنها با امیال طبقه كارگر و اقشار محروم برای آزادی و رفاه و برابری را به نمایش گذاشت. اعتراضات وسیع كنونی كه فازی از انقلاب سوم ایران است و با پرچم رهایی زن و آزادی و برابری، جامعه ایران را تسخیر كرد، اعتراضاتی كه زنان و دختران جوان در صف اول آن بودند و پایه های جمهوری اسلامی را لرزاند، یكی از تاثیراتش مهر باطل خوردن مجاهد و رئیس لچك به سر آن و بعلاوه به حاشیه راندن بیش از پیش طیف راست و شكست برجسته سلطنت طلبان بود. جریانی كه امروز بیش از هر زمانی چون ماری زخم خورده بر خود می پیچد و مثل همه فرقه های بی ریشه و مرتجع با فرهنگ و سنت عقب مانده و لمپنسیم و فاشیسم عریان، به زمین و زمان می تازد.
چند دهه گذاشته مسیری كه رضا پهلوی و هوادارانش طی كرده اند، فراز و نشیبهایی كه بر آنها گذشته است، بیان معلق زنی های هر روزه، تغییر رنگ دادن و تلاش برای همرنگ قلمداد كردن خود با اعتراضات وسیع توده ای با هدف موج سواری بر این اعتراضات بود. این تلاشها با امید از مسیر خارج كردن اعتراضات، با اتكا به رسانه های بزرگ دولتها، لابی های آنها در دول غربی، پول و امكاناتی كه دارند و به امید متقاعد كردن دول غربی برای دخالتی مستقیم تر در ایران از حمله نظامی و جنگ تا تحریم و... بوده است. امیدی كه قدم به قدم در برخورد با واقعیت های عظیم و تحولات بزرگ در جهان و از همه مهم تر تحولات رادیكال در ایران، رنگ باخته اند و این جریان و پروژه هایش را یكی پس از دیگری به شكست كشانده است. حقایقی كه این جریان را به استیصال كامل كشانده و سر سلطنت را بی كلاه كرده است. امروز تابوت سلطنت روی دوش صاحبش و "میراث دار" آن چون لاشه بی جانی مانده است.
جریان سلطنت طلب و طیفی از همراهان آنها برای رسیدن به قدرت تاریخا متكی به كودتا، حمله نظامی دولتها و دست بدست كردن قدرت از بالای سر مردم بوده است. فكر میكردند آنچه بر آنها گذشت و خمینی روی دست دولتهای غربی و میدیای رسمی آنها، به مردم ایران فروخته شد و ارتش را متقاعد كردند به ارتجاع اسلامی لبیك بگوید و به این صورت انقلاب ۵۷ را در نیمه راه سر بریدند، یك بار دیگر و این بار برای زنده كردن سلطنت و فروش آن به مردم به پا خاسته ایران میتواند تكرار شود! اما اوضاع ایران و مردمی كه در تاریخ سیاسی خود دو انقلاب مشروطه و ۵۷ را از سر گذرانده اند، جامعه ای ۸۵ میلیونی با طبقه كارگر صنعتی و بزرگ و تجربه دیده آن و نسل جوان مدعی و آگاه و خوشبین و متوقع از زندگی، در كنار تحولات منطقه ای و جهانی، به اپوزیسیون راست لطمه جدی زده است و جریان سلطنت و "شاهزاده اش" را پریشان حال مجبور كرده است، هر روز لباسی بپوشد و به رنگی در آید، تا شاید فرجی دست و پا و كشتی غرق در گل و لای ورشكسته خود را به ساحل برساند، چیزی كه امروز از كمترین شانسی برخورد دار است.
اقای رضا پهلوی و هواداران او ابتدا و به سیاق پیشینیان خود، امیدوار بودند با اتكا به دولتهای امریكا و اسرائیل و متحدیدن آنها، با اتكا به باقی مانده های ساواك و مقامات "ارتش شاهنشاهی" در جمهوری اسلامی، زمینه برای انجام ۲۸ مرداد دیگری فراهم شود، چیزی كه از بخت بد این جماعت بر واقعیت بنا نشده بود. در دوره اصلاحات، رضا پهلوی به تحولات درونی نظام امیدوار شد و در جنبش سبز به حامی میر حسین موسوی تبدیل شد كه باعث رنجش هواداران شبه فاشیست خود شد. بعد از جنبش سبز رضا پهلوی به عنوان شخص شاخص طیف راست و سلطنت طلبان، با علم كردن اتحاد اپوزیسیون كه چیزی جز فراخواندن جریانات راست زیر پرچم خود نبود، در كنار ادامه لابی ها و امید بستن به دولتهای غربی و تلاشهای زیاد در دوران مختلف برای نه تنها تحریم اقتصادی ایران كه بعلاوه حمله نظامی و ساقط كردن جمهوری اسلامی از كانال جنگ، انواع نهاد و تشكلهای مختلف را با جریانات مختلف راست، از سلطنت طلب و جمهوری خواه و لیبرال تا احزاب ناسیونالیست كرد و جریانات قومی را تشكیل دادند. پروژه های مختلفی كه گاها مرده به دنیا آمده اند. "شورای ملی ایرانیان"، "فرشگرد"، "ققنوس"، "شورای مدیریت گذار" از جمله اینها هستند. رضا پهلوی در دوره ای طرفدار فدرالیسم شد كه مورد حمله شدید و تهدید یاران خود قرار گرفت. در دوره ای به جمهوری خواهی و... اعلام تمایل كرد كه باز اعتراض هوادارن فاشیست خود را برانگیخت. در بسیاری از برنامه ها و پیامهای مختلف رضا پهلوی در سه ساله اخیر كه اساسا ناشی از ناكامی های این جریان و شكست پروژه های آنها و بعلاوه رشد جنبش توده ای در ایران و ترس و نگرانی از نقش طبقه كارگر و رشد كمونیسم در طبقه كارگر بود، رضا پهلوی تلاش كرد لباس جنبش اعتراضی به تن كند تا شاید در خود ایران جایگاهی پیدا كند. امیدوار بود به این صورت نیرویی به طرف او جلب شود و روی زمین واقعی پدیده ای درست كند و با اتكا به وزن داخلی خود دولتهای غربی را به اقدامات موثر علیه جمهوری اسلامی و دخالت در ایران ترغیب و شانس قدرتگیری راست را فراهم كند.
در تمام این سالها فشار جنبش توده ای بر جریان راست و خطر میدانداری طبقه كارگر و مردم آزادیخواه و كمونیستها، خواب از چشمان اپوزیسیون راست ربوده است. "پیام نوین" رضا پهلوی و طرح اعتصابات و اعتراضات و نافرمانی مدنی و سرانجام پیام چند ماهه گذشته او كه در رسانه های راست وسیعا پوشش داده شد و طرح اینكه "بزرگترین آلترناتیو جمهوری اسلامی شما ملت ایران است" و همزمان پیام به نیروهای لشكری و كشوری از سپاه و ارتش تا بسیج و... برای پیوستن به "مردم"، همگی انعكاسی از فشار جنبش توده ای بر این جریان بود.
اما و همچنانكه حقایق سرسخت جامعه ایران برملا كرده است، در چند سال گذشته جنبش آزادیخواهانه در ایران بیش از گذشته پلاریزه شده است، دوستان و دشمنان خود را بیشتر شناخته است، شعار و مطالبات روشن تر و رادیكالتری را بلند كرده است و بیش از گذشته تلاش كرده سازمان پیدا كند و رهبری محلی خود را گسترش دهد. این جنبش بعد از قتل مهسا امینی در ابعاد وسیع و میلیونی با خواست و مطالبات برابری زن، آزادی و عدالت و خواست سرنگونی جمهوری اسلامی، و با درهم شكستن همه مرزهای ملی، قومی و مذهبی، قدمی بزرگ به جلو برداشت، حمایتهای وسیع جهانی كسب كرد و از جمله میخی دیگر بر تابوت سلطنت كوبید.
اقدامات اخیر هواداران رضا پهلوی، افتضاح سیاسی دیگری برای راست عموما و بویژه جریان سلطنت طلب به ارمغان آورد. همراهی كردن این جریان با گروههای فاشیستی و خارجی ستیز در اروپا، به سخره گرفتن اعتراضات آزادیخواهانه در ایران و تقلب و حقه بازی این جریان و عوض كردن شعارهای رادیكال و توده ای اعتراضات اخیر در خدمت سلطنت و فاشیستهای نژاد پرست آریایی، به نمایش گذاشتن لمپنیسم عریان با فرهنگ عقب مانده و ضد زن به نام مردم ایران، همگی زوایای مختلف سیاست این جریان و بیان استیصال كامل و ورشكستگی سیاسی آنها است.
بعد از دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ سلطنت طلبان با اتكا به رسانه های دولتهای منطقه تلاش كردند بگویند مردم ایران طرفدار سلطنت هستند، ادعا كردند "مردم" شعار "رضا شاه روحت شاد" را سر داده اند. وانمود كردند كه نفرت بر حق مردم آزادیخواه ایران از جمهوری اسلامی با خواست دفاع از سلطنت همراه است! این جعلیات در مقابل حقایق سرسخت این دوره و خصوصا جنبش توده ای اخیر بعد از كشتن مهسا امینی، دود شد و هوا رفت. در تمام این دوره حتی یك مورد هم كسی عكس رضا شاه را در ماه ندید و رسما این جریان خفه شد. تلاش كردند به نامهای ناموجود به اسم جوانان در شهرهای مختلف فراخوانهای اعتراضی بدهند، نهادهایی را اعلام كردند كه هیچ كجای ایران دیده نشد و این هم مثل تف سربالا بی آبرویی بیشتری برایشان به ارمغان آورد و دستشان رو شد. در مقابل این اعمال سبك و غیر مسئولانه شعارهای "مرگ بر ستمگر، چه شاه باشد چه رهبر" و "نه شاه میخواهیم نه رهبر، مرگ بر ستمگر" و در جواب ادعاهای كاذب این جریان، نه تنها در دانشگاههای ایران كه در اعتراضات خیابانی سر داده شد. دختران و پسران آزادیخواه جوابشان را دادند و دست رد محكمی بر سینه این مدعیان مرتجع زدند.
این دوره سیاست جریان سلطنت طلب، تلاش برای بردن مردم آزادیخواه به جنگی زود رس به بهای تلفات سنگین از مردم ایران و خصوصا نسل جوان بود. پخش اخبار جعلی، پخش فراخوانها خود ساخته، تشویق مردم به جنگیدن با حاكمیت كه تناسبی با توازن قوا نداشت، تحقیر و اتهام به طبقه كارگر كه وارد جنگ نشده اند و به سخره گرفتن اعتراض كارگری، با هدف ماندگاری در خیابان به هر قیمتی، سیاست رسمی این جریان و رسانه های مدافعشان بود. آنها فكر میكردند باید مردم بجنگند تا "شاهزاده" و مشاورانش با سفرهای مختلف خود، روسای دولتهای غربی و محافل دست راستی در دولت آمریكا و انگلستان و اسرائیل و ... را متقاعد كنند كه دخالت جدی تری كنند، تحریمهای اقتصادی بیشتر، جنگ و بمباران ایران به هر قیمتی تا از این كانال چون كودتای مخملی اوكراین و چون دهها مورد از دخالتگری های امپریالیستی مانند لیبی، بتوان از بالای سر مردم و با اتكا به این دولتها سلطنت جایگزین جمهوری اسلامی شود. انقلابی گری كاذب این جریان كه نه نیروی در میدان عمل داشت و نه دستی بر آتش، نه كشته ای میداد و نه مشكلی با كشتار داشت و تنها با اتكا به رسانه هایی كه در خدمت آنها است و با خواست رژیم چینج كه هوادارانش فریاد میزنند، اساسا به امید دخالت دولت های مرتجع غربی در ایران بود. چیزی كه قرار بود كشته هایش را ما مردم بدهیم و سلطنت طلبان با عبور از روی جنازه ها و جویبار خون ما، تاج و تخت خود را احیا كنند!
اما آنها جواب خود را از نسل جوان، از دختران و پسران آزدیخواه كه این روزها ایران را به میدان اعتراضات وسیع و انقلابی خود تبدیل كرده اند، گرفتند. خواب و خیال سلطنت را بر باد دادند و رویاهای آنها را سراب كردند.
تحول عظیم و انقلابی یك ماهه گذشته، توازن قوا در جامعه را به نفع زنان و مردم محروم، به نفع نسل جوان آزادیخواه تغییر داد. شروع اعتصابات كارگری در همین دوره كه هم اكنون در پتروشیمی ها، میادین نفت و گاز و هفت تپه و... در جریان است، خواست آزادی زن، آزادی های سیاسی و رفاه را با خواست طبقه كارگر ایران در بدست گرفتن سرنوشت خود و اداره شورایی جامعه، با خواست رفاه عمومی و برابری گره داد و پدیده سلطنت و شاه پرستی را به آبروهای تهران و جنوب ایران سپرد. شاخ و شانه كشیدن و عربده كشی های هواداران لمپن و كله تراشیده این جریان در خارج كشور، بعضا بیان این موقعیت است كه فضای ایرانیان خارج را نیز متحول خواهد كرد.
جنبش آزادیخواهانه در ایران، علیرغم شكست جریان سلطنت طلب، باید تلاشهای آتی جریان راست با محوریت رضا پهلوی در لباسهای جدید و رنگ عوض كردنها و كمك محافل غربی و میدایای دولتهای مرتجع، و پروژه های آتی را بشناسد و به آن اگاه باشد. بی تردید كمونیستها در جامعه ایران از حزب ما تا هر كمیته، شبكه، جمع و فعال كمونیستی، از جنبش كارگری تا جنبش زنان، از دانشگاه تا محلات و...، بیش از پیش باید هوشیار باشیم و جنبش اعتراضی و آزادیخواهانه موجود را از گزند ارتجاع محلی، منطقه ای و اپوزیسیون راست حفاظت كنیم. این جنبش كه مردم آزادیخواه در سراسر جهان حافظ و مدافع آنند تا امروز دست ردی به سینه هر نوع دولت سازی از بالا، هر نوع دخالت "بشردوستانه" دول مرتجع غربی، هر نوع مهر ملی و مذهبی و قومی زدن به خود، زده است. تضمین پیروزی این جنبش روی پای خود و ساختن ارگانهای اعمال قدرت از پایین برای این مهم و برای تضمین آینده ای سعادتمند، آزاد، برابر و مرفه بر دوش همه ماست.