این روزها شاهد موجی از تعرضات پر از کینه، با کنایه های تلخ و زخم زبان زدن، با تحقیر و به سخره گرفتن تلاش چندین ساله پنج هزار کارگر و خانواده های آنها، به سخره گرفتن امیال و خواست و مطالبات آنها، همراه نصایح پدرانه تکراری و مشمئز کننده همیشگی عده ای به نام "دلسوز و پیشکسوت" جنبش کارگری، نسبت به کارگران هفت تپه هستیم. اطیفی رنگارنگ با هر فاصله سیاسی از هم در کیس هفت تپه و در شلیک به عدالتخواهی کارگران این مرکز و در تلاش برای شکستن اعتبار و حرمت نمایندگان با اتوریته و محبوب این مرکز دست هم را گرفته و در یک سنگر نشسته اند. آقایان محمود صالحی و عثمان اسماعیلی با تعجیل از زندان مرکزی سقز نامه صادر میکنند، آقای یدی صمدی از سنندج ادامه میدهد و خانم شهلا دانشفر از رهبری حزب "کمونیست کارگری" با تائید نوشته صالحی و اسماعیلی حرفهای نپخته و نسنجیده خود را به بیرون پمپاژ میکند و عده ای هم از پرچمداران "خلقها و قوم ها" که از هفت تپه دل چرکین دارند نیز علیه آنها دست به تحریک در محافل همیشگی زده اند. این ملودی گوش خراش یک آهنگ مشترک را تکرار میکند، امید به شکست هفت تپه!

اما ماجرا چیست؟ این "فرجه" و "امکان" کدام است که تنوری داغ برای این صف مهیا کرده و هر کس تلاش میکند قبل از دیگری نان خود را به آن بچسباند. طبق ادعای "منتقدین" ماجرا از این قرار است که گویا دو تن از کارگران هفت تپه (محمد خنیفر و مسلم چشم خاور) در نشست رسانه ای ستاد تبلیغاتی رئیسی زیر عنوان "مقابله با ساختار فساد زا در ایران قوی" شرکت کرده اند. بی ترید و اگر چنین ماجرایی صحت داشته باشد، شرکت این دو نفر و هر کس دیگری در چنین تبلیغاتی نه تنها مایه تاسف، بلکه و بعلاوه لطمه به کارگران هفت تپه است. همینجا تاکید کنم که ادعای این دوستان را هیچ کارگری در هفت تپه و هیچ انسانی در شوش جز رضا رخشان تائید نکرده است. اما و با فرض چنین اتفاقی معلوم نیست چرا به بهانه این ماجرا نفس اعتراض کارگری در هفت تپه، تلاش کارگران هفت تپه در شکل دادن به مجمع عمومی خود، طرح اداره شورایی و نفس امیال انسانی و برابری طلبانه در این مرکز و قلب اعتراض همبسته کارگران هفت تپه نشانه میرود.

محمود صالحی و عثمان اسماعیلی نوشته اند:

"طی روزهای اخیر مطلع شدیم محمد خنیفر و مسلم چشمه خاور از کارگران و فعالین کارگری شرکت کشت و صنعت نیشکر هفت تپه که از زمان شروع اعتراضات و اعتصابات کارگران این شرکت در سال ١٣٩٧ تا جشن و پایکوبی برای خلع ید از اسد بیگ و دولتی کردن شرکت فوق الذکر ، در به اصطلاح " شورای کارگری هفت تپه " فعال بودند؛ در یک نشست رسانه ای که روز دوشنبه دهم خرداد ماه سال جاری از سوی ستاد انتخاباتی آقای ابراهیم رئیسی زیر نام " مقابله با ساختار فسادزا در ایران قوی " ترتیب داده بودند؛ شرکت کرده و خوراک تبلیغاتی کاندیدای مذکور را مهیا کردند. شرکت این کارگران و فعالین کارگری در ستاد انتخاباتی کاندیدای خاص، به این دلیل ما را بر آن می دارد تا مواضع مان را چون سنوات گذشته رو به جامعه و طبقه کارگر اعلام داریم ، که نامبردگان از سازمان دهندگان اعتراضات و اعتصاباتی بودند که گویا بیرق پیشروی جنبش کارگری را بر دوش گرفته ( یا حداقل این گونه القا کرده بودند ) و در این راستا صراحتا بیان می داشتند " مرتجعین ، ناسیونالیست ها و فرصت طلبان خودشان را به ما نچسپانند، آلترناتیو ما شوراهای کارگری است "..... (تاکیدات از من است)

در ادامه نوشته اند:

لذا بر حسب وظیفه، بعنوان عضوی از جنبش کارگری ایران؛ مخالف هرگونه کج روی و آدرس اشتباهی دادن به طبقه کارگر بوده و در مقابل آن ایستاده و هزینه اش را نیز متحمل می شویم. طبقه کارگر حق دارد بداند کس یا کسانی که بعنوان رهبر جنبش کارگری در جامعه مطرح می شوند آن ها را به کدامین سر منزل مقصود می رسانند. (تاکیدات از من است)


یدی صمدی نیز در این فرصت به دفاع از یاداشتهای تحقیر آمیز و دور از نزاکت گذشته خود علیه اسماعیل بخشی و شادی کارگران از خلع ید اسد بیگی پرداخته است. آقای صمدی شاکی است که در جواب "نقد" او عده ای برخورد توهین آمیز کرده اند. اجازه بدهید به یکی از "نقدهای" مورد اشاره یدی صمدی که با تیتر "توجه دارید. توجه دارید!" شروع و با همین کلمه "توجه دارید" که تکیه کلام اسماعیل بخشی است خاتمه "فرموده اند"، توجه کنیم که نوشته اند:

"در دو هفته مانده به سالروز آزادی خرمشهر، نیشکر هفت تپه راکارگران آزاد کردند... . در جریان نه خلع ید بلکه ید به ید کردن شرکت هفت تپه از سرمایه داری خصوصی به دولتی، شاهد فضای عجیبی در رسانه ها و شبکه های اجتماعی بودیم، بطوری که مدعیان حاکمیت شورایی، مخالفین نظم سرمایه و باورمندان به آشتی ناپذیری نزاع میان کار و سرمایه در کنار قوه قضائیه، کمیسون اصل ٩٠ مجلس و دیگر مسئولین ریز و درشت سرمایه داری دولتی ایران، باشادی و شعف این پیروزی را به کارگران تبریک میگفتند."( تاکیدات از من است)

آقای صمدی بدون اینکه خم به ابرو بیاورد با وقاحت، خلع ید اسد بیگی به زور کارگران هفت تپه را در کنار آزادی خرمشهر در جنگ ایران و عراق توسط جمهوری اسلامی گذاشته است، کارگران هفت تپه و خانواده هایشان را کنار قوه قضائیه و سرکوبگران حکومتی گذاشته است. با تحقیر اسماعیل بخشی و تکرار کلمات او این جملات دور از نزاکت را روی کاغذ آورده است. صمدی با این درجه از ادب و حفظ حرمت حتی شخصی خود، توقع دارد بابت این پرونده سازی کثیف برای هفت تپه، حلقه گلی را هم به گردنش آویزان کنند!!! واقعا دریغ از یک جو شعور!

نوشته محمود صالحی و عثمان اسماعیلی گویاتر از این است که با ادعای "نگرانی" از آینده جنبش کارگری و "دلسوزاندن" برای آن بتوان هیچ انسان منصف و بی غرضی را قانع کند. ماجرای محمد خنیفر و مسلم چشم خاور بهانه است! بهانه ای برای محاکمه طیف معینی از فعالین و رهبران کارگری، برای به سخره گرفتن جنبش شورایی، برای اعتراض به طرد ناسیونالیستها از سوی نمایندگان هفت تپه و تلاشی است برای زیر سوال بردن تلاش کارگران هفت تپه و نمایندگان محبوب آنها زیر نام "کس یا کسانی" که معلوم نیست هفت تپه را به کدام سرمنزل میبرند!!! اگر غیر از این بود میتوانستند سر راست دنبال نقد جهت و صحبت و کارکرد محمد خنیفر و مسلم چشم خاور و هر کارگر دیگری بروند، میتوانستند عواقب حرکت آنها برای هفت تپه و جنبش کارگری را گوشزد کنند و در دفاع از دستاوردهای تا امروز هفت تپه، عواقب حضور این دو نفر را برای پیشروی ها و اعتبار و اتوریته کارگران هفت تپه در جنبش کارگری و جامعه گوشزد میکردند. میتوانستند بعنوان همسنگران کارگران هفت تپه وارد ماجرا شوند. انتخاب تعرض، تخطئه و تمسخر مبارزه کارگرانی که جنبش کارگری را صدها قدم به جلو برده اند بی دلیل نیست و متاسفانه آگاهانه انتخاب شده است.


ماجرای مورد نظر بهانه ای برای اثبات ادعاهای دیگری است که قرار است از دریچه این اتفاق و با "فرصتی" که این دوستان پیدا کرده اند، به کرسی نشانده شود. این ماجرا ظاهرا "فرصتی طلایی" بود برای تسویه حسابهای دیگر. در هفت تپه پنج هزار کارگر کار میکنند و پنج سال است درگیر مبارزه ای رودررو با کارفرما و دولت نماینده آن هستند و این "اعضا جنبش کارگری" قاعدتا باید بهتر از هر کسی بدانند که در مبارزه کارگری نماینده کارگران انتخابی است نه عشیره ای و سنتی و ..... و در این چند سال دهها کارگر در دوره هایی بعنوان نماینده انتخاب شده اند، نمایندگانی کنار رفته اند یا کنار گذاشته شده اند و نمایندگان جدیدی انتخاب شده اند. کارگرانی پیشرو و رادیکال پا پیش گذاشته و جسورانه از حقوق خود و هم طبقه ای های خود دفاع کرده اند و کارگرانی در دل تهدید و ارعاب، در دل ترس از اخراج و بیکاری و گرسنگی، از ترس زندان و شکنجه و فقر، عقب نشسته اند. اینها بدیهیاتی است که قاعدتا انسان بی غرضی و هر کارگری و بخصوص کسانیکه رسالت فول گرفتن، هشدار دادن و بازخواست دیگران را برای خود قائلند، باید بدانند. با این حساب چرا صالحی، اسماعیلی، صمدی در دل این ماجرا یکدفعه تیغ به رخ هفت تپه میکشند؟ چرا مسئولیت اقدام فردی دو نفر را به گردن دیگران میگذارند؟ چرا با این حق به جانبی نابجا، کارگران هفت تپه، نمایندگان آنها و مدافعان جنبش شورایی و مخالفین جریانات قومی در هفت تپه را زیر منگنه میگذارند که باید جواب بدهند و جوابگو باشند. این بدهکاری فئودال منشانه به نسبت هفت تپه و فعالین آن به جرم اقدام فردی دو کارگر یا دو نماینده از میان دهها فعال کارگری این مرکز و تلاش برای تحقیر و کوچک کردن آنها از کجا آمده است؟ چرا اعلام تعلق کارگر هفت تپه به جنبش شورایی در این میان به سخره گرفته میشود؟ چرا مقاومت چند ساله کارگران هفت تپه چنین سبکسرانه و با لاقیدی ارباب منشانه و عقب مانده مهر باطل میخورد و بی ارزش میشود؟ چرا پنج سال اتحاد پنج هزار کارگر و خانواده های آنها در مقابل جمهوری اسلامی و اسد بیگی و نوکرانش در خوزستان به سخره گرفته میشود؟ چرا تاکیدات اسماعیل بخشی روی اهمیت جنبش شورایی و یا روی ضرورت خلع ید ( خلع ید یک کلام و السلام) از کارفرمایی که چندین سال با کارگران و خانواده هایشان در جنگ کامل بوده است، توسط صمدی و یاران زندانیش با طعنه و تشر رو به آنها پرتاب میشود. این درجه از بغض و عقده نسبت به هفت تپه و نمایندگان آن که هر روز به بهانه ای بیان میشود، ناشی از چیست؟ واقعیت این است این آقایان سالها است دل خونی از دست این پیشروی ها و کارگران هفت تپه، از کوبیدن میخ مجمع عمومی، علیرغم پند و اندرز و نق نق کردن اینها، از بدست گرفتن پرچم اداره شورایی توسط نمایندگان هفت تپه، بازهم علیرغم غر غر آقایان، دارند. بهتر است به جای بازخواست کارگران هفت تپه و نمایندگان آنان، به جای بی حرمتی و هجو گویی علیه آنان، به جای پرونده سازی هایی از نوع رضا رخشان علیه آنان و به جای پرتاب کردن اتهامات کیلویی و پز احساس مسئولیت و رسالت هدایت جنبش کارگری سر راست مخالفت خود را با هفت تپه و تلاش و مبارزه آنها بگویند.

آقایان در این میان مشتی ادعای پوچ و خود ساخته را به نام هفت تپه و به نام فاکت بیرون ریخته اند. میگویند در هفت تپه شورای کارگری حاکم بوده است. اولا که چنین نیست و اگر حاکم میبود چه اشکالی داشت؟ قاعدتا آقایان باید بدانند که تشکل مستقل کارگری در هفت تپه مانند هر جای دیگر ممنوع است. میدانند دولت و ارگانهای متعدد آن تلاش کردند که شورای اسلامی را به کارگران هفت تپه تحمیل کنند و با مقاومت و اعتراض کارگران روبرو شد. آقایان میدانند در هفت تپه نیز مانند شرکت واحد یک سندیکای کارگری دو فاکتو به حاکمیت تحمیل شده است که هم در هفت تپه و هم در شرکت واحد هزار توطئه علیه آنها صورت گرفته. نا گفته نماند همین دوستان و البته همراه حزب خانم شهلا دانشفر در ماجرای سندیکا سازی خانه کارگر در شرکت واحد و اعلام "مجمع عمومی" آن، که قرار بود سندیکای کنونی را ملغی اعلام کنند، همگی زیر پرچم آن رفتند و نهایتا هم به همت کارگران شرکت واحد شکست خورد و تا امروز هم توضیحی برای کسی نداده اند.

بهر صورت آقایان میدانند تمام "کفر" کارگران هفت تپه این است که خواهان جنبش شورایی، خواهان تصمیم گیری جمعی در مجمع عمومی خود هستند و در این چند سال هم با اتکا به اتحاد خود، عملا تشکیل مجامع عمومی کارگری را به جمهوری اسلامی و کارفرما تحمیل کرده اند و بابت آن هم هزینه کم نداده اند.

البته این اولین شمشیر کشیدن اینها علیه مبارزت کارگران هفت تپه نیست. در تمام طول چند ساله گذشته این جمع هر روز به بهانه ای نیشی زهرآگین به هفت تپه و در راس آن به کسی مانند اسماعیل بخشی زده اند. آقای صمدی که در این زمینه "استاد" جمع شده است. روزی سوال دارند و نیش زهر آگین خود را به نام سوال با ادبیات سبک نثار او میکنند و روزی بهانه دیگری میتراشند و امروز هم به بهانه کمپین انتخاباتی رئیسی یقه کسانی را گرفته اند که رسما و علنا در مورد انتخابات و عدم شرکت در آن نوشته و گفته اند. بعلاوه خود سندیکای کارگران هفت تپه طی اطلاعیه ای اعلام کرده است که "انتخابات ریاست جمهوری و صندوق رای، ربطی به ما ندارد". و البته اینها آقایان ندیده و نه شنیده فرض میکنند. علاوه بر این خود محمد خنیفر و مسلم چشم خاور که ظاهرا با نمایندگانی از مجلس صحبت کرده اند و خودشان صحبتهای خود را ضبط و پخش کرده اند، سخنانشان نه به انتخابات مربوط است و نه به ستاد انتخاباتی و کل بحث روی هفت تپه و مشکلات کارگران این مرکز است. اما مشکل این آقایان نه "سازش" چند نماینده کارگری که عدم سازش کارگران هفت تپه و نمایندگان آنان با سنتهای عقب مانده، عشیره ای و فرقه ای به نام جنبش کارگری و پرچم رادیکالی است که برداشته اند. بغض شان از "زیاده روی" همراه با رقابتهای حقیر فردی است.

در این میان دفاع آقایان از قومیگری اما دم خروس را نشان میدهد. متلک پراکنی صالحی و اسماعیلی به تقابل اسماعیل بخشی با ناسیونالیستها را با هیچ چسبی نمیتوان به دفاع آقایان از جنبش کارگری و به بیراهه نبردن آن توسط "کس یا کسانی" چسباند. چه کسی است از تلاش چند ساله کارفرمای هفت تپه و نمایندگان جمهوری اسلامی برای دامن زدن به تفرقه قومی و تقسیم کارگران به "عرب"، "لر"، "فارس" و ... و به جان هم انداختن آنها خبر نداشته باشد؟ کارگران هفت تپه در مقابل این تلاش و دامن زدن به آن از طرف نیروهای قومی -مذهبی سد محکمی بستند و اسماعیل بخشی هوشیارانه اعلام کرد "مرتجعین ، ناسیونالیست ها و فرصت طلبان خودشان را به ما نچسبانند، آلترناتیو ما شوراهای کارگری است ". و "فعال کارگری" در سقز و سنندج از این گفته رنجیده اند. مخاطب اسماعیل بخشی قوم پرستان در خوزستان که میخواستند هفت تپه را به جدال اقوام تبدیل کنند، بود و حال عده ای از دیار کردستان با فرسنگها فاصله به قبایشان برخورده است و به نام کارگر و دفاع از منافع کارگر علیه آن متلک میگویند. آقایان بهتر است اعتراض به همین گفته را بنویسید و در رد آن استدلال کنید و مردم را متوجه کنید که، بر خلاف گفته نماینده هفت تپه ای ها، قوم پرستی و ارتجاع و ناسیونالیسم در اصل و اساس نیاز طبقه کارگر است و فعال آن شوید!!! چرا خنیفر و چشم خاور را بهانه دفاع خود از ناسیونالیسم میکنید؟؟؟ چرا پز معلم و دایه مهربانتر از مادر برای جنبش کارگری و کارگران هفت تپه به خود میگیرید؟ به جای بهانه گیری، پرونده سازی، متلک گویی ها و "به در گفتن که دیوار بشنود"ها روشن و شفاف حرف حساب و سیاسی خود را بزنید!

در این میان اما خانم شهلا دانشفر با دیدن این صف روحیه گرفته است و ظاهرا از هول حلیم در دیگ افتاده است. ایشان در مقام شامخ عضو رهبری یک حزب حتی به خود زحمت نداده اخبار را بخواند بعد فرمایشات خود را روی کاغذ بیاورد. یا شاید هم بنا به منافع و اهداف بلند مدت گروه خود، روی شایعه و خبر سازی داستانی ساخت و امر کاسبکارانه اما حقیر خود را پیش برد. او در نوشته ای زیر عنوان "کارگران نیشکر هفت تپه در چالشی بزرگ- صف خود را از مماشاتگران با حکومت جدا کنید"، ابتدا لباس "دفاع" از هفت تپه و دستاوردهایش را برتن میکند تا نهایتا با تائید صحبتهای صالحی و اسماعیلی علیه همان دستاوردها "بدرخشد". وی ضمن کلی شاخ و شانه کشیدن برای خنیفر و چشم خاور و فرمان قیام علیه آنها، فرموده اند:
"مثال بارزش کشاندن افرادی همچون محمد خنیفر و مسلم چشمه خاور که قبلا عضو شورای اسلامی هفت تپه بودند، در ستاد تبلیغی جلادی مانند رئیسی است. در مقابل چنین توطئه گری ای کارگران و مردم معترض که "میخواهند سر به تن این حکومت نباشد و جانشان به لب رسیده به خشم آمده و لب به اعتراض گشوده اند .... از جمله خبرها حاکی است که افرادی با چاقو و چماق به چند نفر از این کسانی که به این مضحکه انتخاباتی کشیده شده اند حمله ور شدند و یکی از آنان به نام منصور که چاقو به او خورده در بیمارستان است. طبق خبر محمد خنیفر نیز که همراه دو شاهد دیگر حمد حمدانی و فیصل ثعالبی به پاسگاه شکایت میبرند، دستگیر شده اند."
"واقعیت اینست که امروز کارگران نیشکر هفت تپه درگیر چالش بزرگی هستند و در برابر اتفاقی که در آنجا روی داده کارگران ومردم سوال واقعی دارند و هم اکنون بحث بر سر این موضوع داغ است."
"یک نمونه از واکنش های اعتراضی مردمی نامه سرگشاده محمود صالحی و عثمان اسماعیلی دو چهره سرشناس کارگری و از بازداشت شدگان روز جهانی کارگر از درون زندان سقز است"

دانشفر در ادامه مطلب خود با آوردن بخشی بزرگ از نوشته صالحی و اسماعیلی مدعی شده اند که:

" .... و روشن است که کارگران نیشکر هفت تپه باید به این سوالات پاسخگو باشند".

ابتدا و جهت اطلاع خانم دانشفر و حزبش، در هفت تپه با تحریک عوامل اسد بیگی و دولت جمهوری اسلامی عده ای با چاقو و با پرچم قومیت به جان کارگران افتاده اند. عده ای با پرچم قوم پرستی در تلاش دشمنی و خون پاشیدن به اعتصاب و اعتراض کارگران هفت تپه هستند. این تلاش مزبوحانه که توسط خانم دانشفر مهر مقابله با انتخابات و جمهوری اسلامی خورده است، توسط خود جمهوری اسلامی و اسد بیگی علیه اعتصاب و اعتراض کارگر هفت تپه راه افتاده است. این حرکت و این تلاشها در هفت تپه جدید نیست و به همین دلیل کارگران هفت تپه اعلام کردند، مرتجعین، ناسیونالیستها و قوم پرستان خود را به ما نچسبانند، چیزی که ظاهرا به قبای همراهان خانم دانشفر در زندان سقز برخورده است. در ثانی محمد خنیفر و یکی از همراهان او نیز در این ماجرا از جانب مشتی چاقوکش اسد بیگی مورد حمله قرار گرفته اند. تبدیل کردن چاقو کشی مشتی اوباش اسد بیگی و روسای حاکمیت در خوزستان به کارگران بعنوان اعتراض طبیعی و به حق کارگران به "سازشکاری" چند کارگر! چیزی جز شارلاتانیسمی آشکار نیست که فقط از یك جریان ضد اجتماعی و غیر مسئول برمی آید که میتواند به راحتی به آتش بیار معرکه هر نیروی ارتجاعی تبدیل شود. حزب خانم دانشفر انصافا در این زمینه مهارتی ویژه دارد.

بعلاوه شهلا دانشفر کلی در مورد سوالات مردم و ضرورت جواب به آنها از جانب کارگران هفت تپه و اینکه هفت تپه باید جوابگو باشد را گفته اند و آخرش وقتی از این مردم اسم میبرد، جز نام صالحی و اسماعیلی کسی را در آستین ندارد! نه خانم دانشفر و نه آقایان صالحی، اسماعیلی و صمدی در مورد این ماجرا سوال ندارند. برعکس همگی تلاش میکنند با استفاده از این مسئله و با پرتاب کردن یک مشت اتهام، پرونده سازی علیه نمایندگان هفت تپه و تخطئه مبارزات آنها، یکبار دیگر علیه پرچمی که هفت تپه بلند کرد و به نقطه قدرتی در جنبش کارگری تبدیل شده، شانتاژ کنند. خیر خانم و آقایان شما همگی در صفی مشترک علیه هفت تپه سنگر گرفته اید و فرصت طلبانه، چه از قدرت و چه از ضعف این مبارزه برای کشیدن شمشیرهای زنگ زده خود علیه رادیکالیسم آن استفاده میکنید و این را "هشدار" یا "سوال" نام نهادن چیزی جز رندی و شارلاتانیزم سیاسی نیست. کارگران هفت تپه و نمایندگان منتخب آنان دست شما را خوانده اند. این عده، یک مرکز کارگری، منطق و سوخت و ساز آنرا با فرقه مذهبی عوضی گرفته اند. یادشان رفته که جامعه، مرکز کارگری، نهاد و تشکل کارگری، جمع یاران و محافل تملق گویی به هم نیست. در هفت تپه ٥ هزار کارگر و چند ده هزار اعضا خانواده کارگری زندگی میکنند و از هم دفاع میکنند و تا کنون در مقابل کل ارتجاع ایستاده اند. این "فعالین" و "شخصیتهای" جهان فرقه ها نمیفهمند که در میان کارگران و نمایندگان کارگری در هفت تپه مثل هر جای دیگر فعالین و کارگرانی با پیشینه های اجتماعی و گرایشات سیاسی و.... مختلفی وجود دارند و این موقعیت شغلی، طبقاتی و اقتصادی آنها است که آنها را به هم وصل میکند نه عقایدشان! در هفت تپه این را به اضافه آگاهی و هوشیاری طبقاتی بالا در میان آنها، تجارب گرانبهای چندین ساله آنها، کل این مرکز را به هم چسبانده است و متحد نگه داشته است. این مرکز به دلیل اتحاد بالای خود و حفظ این اتحاد و رادیکالیسم خود به نور چشم جنبش کارگری و بعلاوه به خاری در چشم جمهوری اسلامی تبدیل شده است. هیچیک از شما در موقعیتی نیستید که به نمایندگان و رهبران کارگران هفت تپه که پنج هزار کارگر را چند سال علیه توطئه کارفرما و دولت، علیه تفرقه، علیه تهدید، علیه پرونده سازی و .... متحد نگاه داشتند پند و اندرز بدهید یا بازخواست کنید.

کارگران هفت تپه و همه کارگران پیشرو و رادیکالی که هفت تپه برایشان منشاء اعتماد و قدرت است، نام کسانی که در هر پیروزی هفت تپه، در هر عقب نشینی هفت تپه، در هر شکست و ناکامی هفت تپه، با مناسبت و بی مناسبت و به هر بهانه ای تلاش میکنند تیر خلاصی به قلب مبارزات هفت تپه، به سینه رهبران و نمایندگان کارگران این مرکز و جنبش کارگری بزنند، را به لیست مخالفین کینه توز خود اضافه میکنند.

٨ ژوئن ٢٠٢١