طبق روال هر ساله مدتی است کارنوال مضحک "تعیین دستمزد" از طرف مزدبگیران حکومتی، در قالب کارشناس و محقق در باره زندگی چند ده میلیون کارگر و خانواده های آنها، راه افتاده است. چانه زنی بر سر میزان نیاز و "سبد معیشتی کارگران"، آمار و ارقام و تورم و سطح زندگی و انواع پرت و پلا گویی های دیگر که گویا قرار است بر اساس آن "نیاز خانواده کارگری" و حداقل مزد سال آتی رقم بخورد و "توافقی عادلانه" حاصل و به جامعه اعلام شود در جریان است. کارنوالی که بوی تعفن آن در اجلاس "کمیته تعیین دستمزد"، در اشک تمساح ریختن عوامل خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار برای وضع فلاکت بار طبقه کارگر و... انسان را خفه میکند.
در جامعه ای که بر اساس آمار حکومتی ها ٩٥ درصد کارگران شاغل قرارداد موقت دارند و در صد بیکاران بالای نصف نیروی آماده بکار است، در جامعه ای که، حتی بر اساس خط فقر تعیین شده از طرف حکومت، بخش بزرگی از طبقه کارگر آن چند برابر زیر خطر فقر زندگی میکنند، کارنوال "تعیین دستمزدی" که شامل بخش کوچکی از نیروی شاغل این طبقه میشود، بیش از اندازه نفرت انگیز است. ظاهرا در محافل خودشان با منت گذاشتن بر سر طبقه کارگر، بحث ٢٥ درصد افزایش دستمزد را به بیرون "درز" داده اند تا عکس العمل جامعه را سبک سنگین و نهایتا دود سفید "توافق" را به جامعه پمپاژ کنند. این درجه بی شرمی و بی حیایی، این درجه چاپلوسی و حقه بازی، این درجه دریوزگی عده ای مزد بگیر حکومتی نمیتواند باعث نفرت عمیق هر انسان شرافتمندی نشود.
این کارنوال تکراری و مشمئز کننده در جامعه ای با امکانات وسیع مالی، بهداشتی، غذایی، درمانی، با وجود همه امکانات و نعماتی که در تصور هم نمیگنجد، از طرف طبقه کارگر آن، تولیدکنندگان این ثروت افسانه ای که برای نان شب، برای ابتدایی ترین لوازم بهداشتی، درمانی و تحصیلی کودکانشان شب و روز را باید به هم بدوزند، نباید پذیرفته شود. زندگی در جامعه ای که در کنار وجود ثروت عظیم و صدها مولتی میلیاردر، که هر کدام به اندازه دارایی میلیونها انسان کارکن ثروت جامعه را غصب و در اختیار دارند، و گله سپاه و نیروی انتظامی، مراکز پلیسی و اطلاعات و شکنجه گر و زندان و هر چه درنده و جانی است را برای حفاظت ان آن اجیر کرده اند، برای طبقه کارگر ایران قابل تحمل نیست. مجلس و قانون و قضات و دولت و انواع مراکز فاسد دیگر را ساخته اند تا این بهشت افسانه ای اقلیتی مفت خور محفوظ بماند و برای آن خدا، دین، فرهنگ و سنت و باورهای پوسیده را زنده و به خدمت گرفته اند. دنیایی که بخش بزرگی از طبقه کارگر در فقر کامل، در بیکاری و ناتوانی از تامین نان خشک سر به هر در و دیواری میکوبد. در انتهای این سیرک قرار است "شورای عالی کار" سطح معیشت و حداقل مزد این طبقه را تعیین کند و قال مسئله را تا یکسال دیگر بکند و آسوده خاطر دنبال پارو کردن پول و سرمایه های باد آورده از دسترنج همین طبقه شوند.
اما و در عمق ماجرا و با کنار زدن هیاهو و تبلیغات مشمئز کننده حکومت و "کمیته تعیین دستمزد"، یک حقیقت زمخت مهر خود را به همه مباحثات و تصمیمات شومن های مناسک تعیین حداقل دستمزد کوبیده است و آنهم درجه و سطح اتحاد کارگری، میزان آمادگی طبقه کارگر برای دفاع از معیشت، رفاه و زندگی خود و کشیدن حق خود از حلقوم بورژوازی و دولت نماینده آن است.
بر کسی پوشیده نیست که میان دولت و کارفرمایان و شورای اسلامی کار، مستقل از غرولندهای چندش آور تعدادی از عوامل آنها به نام "فعال کارگری"، در دنیای واقعی جدل و قطب بندی و جنگ و دعوایی بر سر حق و حقوق هیچ بخشی از طبقه کارگر در جریان نیست. در عالم واقع همه آنها به کمپ سرمایه داران و حاکمین تعلق دارند و شغل شریفشان بسته بندی شیک و قابل عرضه تعرض افسار گسیخته بورژوازی به معیشت طبقه کارگر به نام حداقل دستمزد و افزایش آن است. این جماعت متخصصین فریب و دروغ و عرضه حمله بورژوازی ایران در قالب کارگر پناهی هستند. اما آش به حدی شور است، فقر و فلاکت چنان سر به فلک زده است و بورژوازی چنان تعرض لجام گسیخته به زندگی و معیشت طبقه کارگر را سازمان داده است، که گستاخ ترین های آنها را هم مجبور میکند ابتدا برای کارگر دل بسوزانند تا بتوانند این تعرض بی شرمانه به سطح معیشت طبقه کارگر را در قالب قانون به جامعه اعلام کنند.
اما راه انداختن این نمایش نفرت انگیز بی حساب و کتاب نیست. این همه نشست و چانه زنی و حساب قیمت نخود و عدس و نان و شکر برای خانواده کارگری فقط یک نمایش نیست. سایه یک شبح خطرناک سایه یک حق طلبی عمیقا کارگری لحظه به لحظه بر فراز این نشستها، مذاکرات و کارنوال "تعیین دستمزد"، در گشت و گذار است. شبح یک جنبش عظیم کارگری که قلب تپنده آن و نفرت عمیق و همه جانبه اش علیه نظام کاپیتالیستی در هر تک اعتصاب و تحرک اش درخشیده است. فشار این جنبش و خطر عروج متحد آن، بر مباحثات "کمیته تعیین دستمزد" کذایی حاکمیت و کارفرمایان و دولت سنگینی میکند. در کلاشی و شارلاتان بازی کارفرمایان و دولت و "کمیته تعین دستمزد" و "شوارای عالی کار"، در حقه بازی و بی شرافتی کامل شان تردیدی نیست، اما جنبش کارگری و عطش حق طلبی این طبقه سنگینی ترازوی "عدالت" شورای عالی کار و حاکمیت را تعیین میکند و دریچه کیسه ثروت غصب شدن جامعه بدست حاکمیت را باز و بسته میکند. فشار اعتراض و حق طلبی طبقه کارگر ایران علیرغم نداشتن حتی یک نماینده در جمع تعیین کنندگان حداقل دستمزد، نقش اساسی و تعیین کننده را دارد. در دنیای واقعی توازن قوا طبقه کارگر در جدال با بورژوازی ایران و سطح اتحاد کارگری میزان حداقل دستمزد را در هر مجمع بورژوایی رقم میزند.
بدون تردید بحث بر سر میزان دستمزد، بحث بر سر تامین زندگی انسانی و مرفه برای طبقه کارگر، در زمانی که حاکمین نیز به عنوان فصل تعیین حداقل دستمزد در حال حساب و کتاب هستند، سوالات جدی را بر سر میز محافل کارگری و کارگران پیشرو خواهد گذاشت. عادی ترین و رایج ترین آن این است که آیا واقعا وقت آن نیست که به این سیرک پایان داد و "کمیته تعیین دستمزد" و "شورای عالی کار" و تمام دم و دستگاه فریب و حقه بازی مشتی شارلاتان را بر سر خود و دولتشان خراب کرد؟ امروز و زمانی که نفرت عمیق طبقاتی با صدای رسا در همه مراکز کارگری، در محلات کارگری، در صف کارگران شاغل و بیکار و در میان دهها میلیون خانواده کارگری علنا و رسما اعلام میشود، آیا وقت آن نیست کاسه کوزه مشتی شارلاتان حکومتی برای تعیین میزان نخود و لوبیای مورد نیاز خانواده کارگری را بر سرشان خراب کرد و آنها و اربابانشان را سر جای خود نشاند؟
امروز در جامعه ایران با تحولات دوران گذشته و کنونی و طبقه کارگر با کوله باری از تجربه در جدال شبانه روزی ، با طبقه حاکم، آیا نمیتوان صدای اعتراض و بغض و نفرت این طبقه را یک کاسه کرد و حول بهبود شرایط زندگی و برای افزایش دستمزد و تامین زندگی انسانی تر، برای کل احاد این طبقه با شاغل و بیکار آن، علیه وضع موجود اعلام وجود متحد کرد. سوال این است که آیا وقت این نیست که این همصدایی را در همه جا به وسعت ایران، از نفت و خودروسازی ها، تا معادن، از هفت تپه و فولاد تا هپکو و آذر آب، از ترانسپورت تا برق و آب و شهرداری ها، از محلات کارگر نشین تا صف میلیونی کارگران بیکار، یکی کرد و خونی در قامت جوشان این جنبش واحد کارگری روان کرد و ترس و وحشت را به جان حاکمین انداخت؟
آیا زمان این فرا نرسیده است که در مقابل نمایش مضحک کارگر دوستی مشتی کلاش سیاسی حکومتی، مشتی حقوق بگیر و صاحب رسانه و قاضی و وکیل و... آنها، در همه مراکز تولیدی و صنعتی و در صف عظیم پرولتاریای ایران، این طبقه را نمایندگی کرد و با صدی بلند خواهان تامین معیشت و رفاه عمومی، دستمزد مکفی و سطحی انسانی از زندگی برای همگان شد؟ آیا وقت آن نیست که عده ای از رهبران و فعالین صالح این طبقه از مجامع عمومی کارگران در این مراکز تامین این امررا به عهده بگیرند و با هم به عنوان یک تن واحد ترمز توحش و بربریت حکام را بکشند و به ماشین بردگی و استثمار وحشیانه آنها ایست دهند؟ آیا امکان این نیست با اقدامی جدی همه را از کارفرمایان مرتجع و دولت ضد کارگری آنها تا مواجب بگیران و نوکرانشان را که امروز در کمال بی شرمی با طرح هایی چون "مزد منطقه ای"، "توافق محلی با کارفرما"، "تعداد شاغلین در خانواده های کارگری" و یا تعیین دستمزد بر مبنای مجرد یا متاهل بودن کارگران و هزار حیله دیگر در فکر تعرضی وحشیانه تربه سفر خالی ما هستند را سر جایشان گذاشت، پشیمانشان کرد و افسارشان را کشید؟
کلید تعیین تکلیف با بربریتی که به طبقه کارگر حاکم کرده اند، در دست طبقه کارگر است. این کلید چیزی جز اتحاد کارگری و اعلام حضور و اعتراض به عنوان یک طبقه واحد نیست. نقش طبقه کارگر در تحولات این دوره و در دفاع از رفاه و آزادی و علیه بی حقوقی و کارگر ستیزی، علیه بی عدالتی و استبداد، بر کسی پوشیده نیست. بخش بزرگی از محرومین جامعه چشم به تحرک متحد و سازمانیافته طبقه کارگر دوخته است. الگوهایی که در چند سال گذشته جنبش کارگری از خود نشان داد، تلاش و هوشیاری کارگران و رهبرانشان از معدن بافق تا هفت تپه و فولاد، از هپکو تا دهها تحرک کارگری در نفت و پتروشیمی ها و... طرفیت عظیم این جنبش را به نمایش گذاشته است و توجه و امید محرومین جامعه را به خود جلب کرده است و ترس و نگرانی را در جسم و جان بورژوازی ایران دوانده است. افزایش دستمزد و پایان به توحش و بربریت کنونی، در گرو یک صدایی ما کارگران و اعلام کیفرخواست مشترک علیه بورژوازی ایران، علیه قصاوت و جنایتی است که برای سود سرمایه دارن، علیه ما اعمال میکنند. این صف میتواند و باید افسار حاکمین سرمایه دارد را بکشد و به چرخ توحش شان ایست بزند.
باید یکبار برای همیشه به تحمیل مرگ تدریجی به لشکر میلیونی طبقه مان، به قربانی شدن سلامت، سعادت، حرمت و آرزوهای انسانی مان، به سلاخی کردن آینده فرزندامان پایان داد. بی تردید هیچ انقلاب کارگری به اندازه مرگ و میر روزانه ما و خانواده هایمان بر اثر فقر و گرسنگی، بی پناهی، نداشتن امکانات اولیه پزشکی و... ، از ما قربانی نمیگیرد، ما نسلهای متوالی قربانی شده ایم، زندان و شکنجه و اعدام را چشیده ایم، زندگی در آلونکها، کنار خیابانها، در بیابانهای بی نان و دکتر و درمان و با لباسان ژنده و کفشهای پاره و شکم گرسنه، در استصال با بغض خفته خود برای چهار روز زندگی بی درد را روزانه تجربه میکنیم. پایان اینها ارزش هر فداکاری، هر از جان گذشتگی را دارد. ابزار ما اتحاد ما، نجات از این جهنم بر دوش خود ما و با اتکا به صف متحد و آگاه ما ممکن است.
٢٤ فوریه ٢٠٢١