این دوره شاهد تحرکات جدید دوجریان در میان نیروهای اپوزیسیون در طیف اولترا راست بودیم. دو جریان که علیرغم تفاوتها، تشابهات بسیاری با هم دارند و هر دو بر تارک دو پدیده، دو هویت کاذب، یکی هویت مذهبی و دیگری هویت قومی، امید بسته اند، هر دو مطیع هر دولتی هستند که دوستی و خلوصیت آنها را در پیشبرد امور خود در چهارچوب سیاست آنها را بپذیرد. هر دو به امید پدیده های سیاهی هستند که جامعه به ویرانی کشیده شود و به زعم آنها شرایط رشد و مشتری برای استفاده از آنها مهیا شود. هر دو به یک اندازه در سیاست ایران ویژه اند، به جایی و جنبشی واقعی وصل نیستند و هر دو به یک اندازه از اتحاد مردم محروم، از اتحاد کارگری بیزار و ضد کمونیست و ترقیخواهی اند. هر دو به یک اندازه فرصت طلب و تابع سیاست دیگران هستند. هر دو ظرفیت تخریب و تباهی جامعه را دارند و در این مسیر "امتحان پس داده اند".
این دو جریان مجاهدین خلق به رهبری مریم رجوی و سازمان زحمتکشان عبدالله مهتدی است. نگرانی و ترس هر دو جریان، فضای امروز جامعه ایران و تحولاتی است که در جهان روی داده و نوید به میدان آمدن پایین علیه حاکمین را میدهد. تحولاتی که زمینه رشد جریانات اولترا راست، فاشیستی، راسیستی و فرقه های مخرب وعقب مانده قومی و مذهبی را محدود کرده است. بطور برجسته تر فضای امروز ایران، عروج طبقه کارگر و عدالتخواهی این طبقه، تبدیل آن به نقطه اتصال محرومان جامعه و سمپاتی عموم آنها به هم، در کنار معضلات داخلی مهمترین حامی و اربابشان "پرزیدنت ترامپ"، آرزوهای این دو جریان و شانس بوقوع پیوستن رویاهای شوم شان را تضعیف کرده است.
مشکلات مجاهدین نامربوطی به جامعه بشری و سوخت و ساز آن، نامربوطی به تمدن بشری و زندگی در دنیای امروز است. مجاهد در سیاست ایران به هیچ پدیده اجتماعی وصل نیست، منشا هیچ اثری در هیچ ده کوره ای نیست. ادعاهای مجاهد که از جمله در نشست سالانه آنها توسط مریم رجوبی اعلام شد، مبنی بر اینکه اعتراضات دیماه و آبانماه و... کار آنها است، برای هر کسی که چهار روز روی کره زمین زندگی کرده باشد، چیزی نیست جز تخیلات دور از ذهن و شعور! دنیای ذهنی و خود ساخته این جریان هیچ کسی را با شعوری متوسط تکان نمیدهد، کسی آنرا جدی نمیگیرد. بعلاوه جریانی که از هر سکت مذهبی، متعصب تر، فرقه ای و عقب مانده تر، ضد زن تر، عهد عتیق تر و... است، نه شانس اداره و زندگی مردم در تهران که در هیچ روستای دور افتاده ای را ندارند. مجاهد نمونه بارز سکتی است که حداقل دو قرن از جامعه مدرن شهری، از تمدن، از زندگی شهری و فرهنگ جوامع بشری، از علم و دانش و.. عقب است.
سخنرانی مریم رجوی دراجماع این جریان که از تلویزیون "ایران انترناشنال" پخش شد، مستقل از پوچ و کودکانه بودن ادعاهای خانم رجویی، چنان سطحی و نامربوط بود، که بیش از هر افشاگری ای، بی مایگی مجاهد و رهبری آنرا بر ملا کرد. خانمی که خود را "رئیس جمهور" ایران خطاب میکند و مسعود رجوی نیز "رهبر" و "ولی فقیه" آینده که زنده یا مرده روزی به جای "امام زمان" ظهور و حکومت را در دست مگیرند، بیش از اینکه چیزی در مورد دنیای ما و سیاست در ایران بگوید، پریشان گویی ذهن بیمار و مالیخولیایی او را به نمایش میگذارد. ظاهرا قرار بود این "کنفرانس" و سخنرانی مریم رجوی کشف حجاب نکرده، در جمع حواریون محجبه، را به عنوان یک جریان قوی و صاحب سخن و آلترناتیو، به جامعه شهری ایران بفروشد. این تصور که "رهبر" و "رئیس جمهور" و دراویش همراه، بر دوش مردم ایران بر روی فرش قرمز و بعد از سرنگونی صاحب تاج و تخت شوند، چنان احمقانه و دور از ذهن است، که در تخیل هم نمیگنجد. پشت این ذهن بیمار اما سازمانی را می بینیم که آماده اجیر شدن توسط هر دولت و نیروی مرتجعی برای تخریب، ایجاد مزاحمت، نا امن کردن فضا و ... است. این تنها خاصیت مجاهدین است. کارناول امسال خانم رجویی و حواریون کف زن او به کمک تلویزیون "ایران انترناشنال"، از طرف مردم ایران جوابی را گرفت که شایسته این جریان است.
جریان بعدی سازمان زحمتکشان عبدالله مهتدی است. این جریان از مجاهد بی ریشه تر است. اما این جریان به چند مسئله واقعی خود را آویزان و روی آنها سرمایه گذاری کرده است. اول به سرقت بردن یک تاریخ فعالیت کمونیستی است که عبدالله مهتدی و جریانش علیه آن تاریخ و برای مسخ آن شمشیر از رو بسته اند. آنها اسم و رسم و نام جانباختگان آن تاریخ را به گردن آویزان کرده اند، تا جریان قومی و ضد کمونیستی خود را در بازار سیاست به فروش برسانند. تلاش کرده اند "شهید" و خون "شهدا" را چنان برجسته و حول آن چنان تعصبات کور و عقب مانده ای را باد بزنند که حقیقت و حتی هویت سیاسی واقعی جانباتخگان آن تاریخ، افکار و آرمانهای کمونیستی و برابری طلبانه آنها، زیر گرد وخاک این تعصبات و تبلیغات ریاکارانه گم شود و از بین برود. این جریان لباس قومی بر تن شخصیت های مشهور و خوشنام کمونیسم در کردستان کرده است، به نام فواد مصطفی سلطانی ها، محمد حسین کریمی ها و حتی کسانی مانند جعفر شفیعی ها و صدیق کمانگرها و... که از سازندگان و شخصیت های اصلی حزب کمونیست ایران بودند، لباس قومیت پوشیده اند. از خوشنامی و اعتبار آنها و با ملاخور کردن اسم کومه له از همه اعتبار این جریان، نه تنها علیه کومه له در دوره حزب کمونیست ایران، که بعلاوه علیه همه آرمان های کومه له قبل از تشکیل حزب کمونیست ایران نیز، در خدمت فرقه عقب مانده و متعصب قومی و ضد کمونیست خود سو استفاده میکنند. متاسفانه حزب کمونیست ایران و کومه له امروز، با مماشات با مهتدی های کردستان، با سیاست و افق ناسیونالیستی و بریده از گذشته خود، با اتکا به اتحاد "کرد و احزاب ناسیونالیستی" و تقدس این اتحاد نامبارک، بیش از هر پدیده دیگر به سازمان زحمتکشان مهتدی نه تنها میدان که مشروعیت داده است. به این جریان و هر جمع اولترا راستی امکان داده است که با سرقت نام کومه له و اعتبار یک تاریخ از تلاش کمونیستی، علیه طبقه کارگر، علیه همسرنوشتی این طبقه، علیه تاریخ تلاش کمونیستها در کردستان، عرض اندام کنند. به آنها امکان داده است که به این نام و به نام صاحب این تاریخ با هر ارتجاعی از سپاه پاسدارن و ماموران مرزی وزارت اطلاعات، تا محافلی از وزارت خارجه امریکا، عربستان، ترکیه، اسرائیل و هر ارتجاعی وارد معامله شوند و بعلاوه خرج روزانه خود و تفنگ چی های خود را تامین کنند.
مهتدی با تکیه بر یک معضل واقعی در کردستان یعنی مسئله کرد در تلاش است که خاک و مرز و لباس و زبان و... را به عنوان هویت انسانها برجسته و میان آنها نه تنها نفاق بیندازد که به دشمن هم تبدیل کند. تلاش میکند با تکیه بر فالانژیسم، با سرمایه گذاری روی تعصبات و نفاق قومی، بخش فالانژ و لمپن ناسیونالیسم کرد را زیر چتر خود جمع کند. در این سالها مرتب تمرین دوندگی و دریوزگی در مقابل هر باند و جریان و محافل امپریالیستی از آمریکا تا عربستان و ترکیه و... را کرده است. همزمان دهها جفت کفش در مسیر سفارت خانه و فرستادگان سپاه پاسداران و عوامل جمهوری اسلامی پاره کرده است تا بتواند به نام "خلق کرد" همراه دو حزب دمکرات، زیر سایه جمهوری اسلامی بروند. این جریان تلاش فراوانی کرد تا فدرالیسم قومی و تقسیم بندی جامعه ایران به شکل ملوک الطوایفی و با خط کشی مرزهای هر قوم و طایفه ای، اتحاد مبارزاتی امروز مردم محروم در سرتاسر ایران را به جنگ و خصومت قومی، تبدیل کند. سناریوی تبدیل ایران به صربستان و بوسنی هرزگوین، سناریویی است که مهتدی خود را برای ایفای نقش در آن آماده میکند.
مهتدی با علم به موقعیت حاشیه ای جریان خود، تلاشی برای "متحد کردن" احزاب کردی را در دستور خود گذاشته و بالاخره موفق به ایجاد "مرکز همکاری احزاب کردستانی" شد. این مرکز به مهتدی امکانی داد تا چه در رابطه و مذاکره با جمهوری اسلامی و چه در به حساب آوردنش در "مجامع بین المللی" از انزوا خارج شود. امروز شخص مهتدی بیش از همه در تلاش حفظ این مرکز و افزایش دایره همکاری و نزدیکی بیشتر تشکیل دهندگان آن است. این تلاش همزمان جواب مثبت مهتدی به خواست دول متخاصم با ایران و محافل امپریالیستی مبنی بر یک کاسه کردن نیروهای ناسیونالیست کرد است. سناریویی که محافل امپریالیستی و دول منطقه در سوریه پیش بردند. در سوریه هم تا زمانیکه اپوزیسیون راست "ارتش آزاد سوریه" را شکل ندادند، وارد هیچ رابطه جدی و اختصاص امکانات قابل توجه به آنها نشدند. تشکیل "مرکز همکاری احزاب کردستانی" اولین قدم در متحد کردن اپوزیسیون راست در کردستان و تبدیل آن به یک نیروی واحد در خدمت ارتجاع امپریالیستی ومتحدین منطقه ای آن بود. قدم بعدی تبدیل این مرکز به یک وزنه نظامی برای ایفای نقش در سناریوی اربابان شان است. اعلام تشکیل "ارتش ملی کرد" یا "سپاه کرد" از طرف این مرکز پیش درآمد تشکیل ارتش آزاد سوریه از نوع کردستانی آن است.
قومی و مذهبی کردن جامعه، تخریب و به تباهی کشاندن زندگی میلیونها نفر در ایران سناریوی مشترک این دو نیرو، مجاهد و مهتدی، است! سناریویی که امروز کمتر از هر زمانی شانس دارد.
اما فاکتور فضای جامعه ایران، اعتراضات علیه استثمار، فقر، بیکاری، اعتصابات کارگری در یکی دو سال اخیر، اعتراضات سراسری در دیماه و آبان، و سرانجام فضای منطقه و اعتراضات در عراق و لبنان و تحرکات اعتراضی و حق طلبانه این دوره از فرانسه تا آمریکا و...، یک همبستگی و همسرنوشتی و خوشبینی را در میان میلیونها نفر از خاورمیانه تا اروپا و امریکا ایجاد کرده است. این اوضاع خصوصا در جامعه ایران فضا را برای فرقه های قومی و مذهبی، برای رشد جریاناتی که بر نفاق و دشمنی میان مردم محروم به نام ملیت، قومیت، مذهب و... سرمایه گذاری می کنند، تنگ کرده است. هژمونی رادیکالیسم کارگری مهمترین مانع ایفای نقش به چنین نیروهایی است.
تا جائیکه به کردستان برمیگردد، مردم و خصوصا کارگران در کردستان بیش از هر دوره ای با مردم آزادیخواه در ایران و با طبقه کارگر در این جامعه احساس همسرنوشتی میکنند. علاوه بر این طبقه کارگر در کردستان و مردم محروم بعنوان بخشی از تحرکات انقلابی در ایران به میدان آمده اند و خود را با تحولات امروز که کارگر صنعتی با پرچم رادیکال خود در آن نقش برجسته ای دارد، مربوط میداند. زمانی که تلاش برای عدالت و برابری در جریان است، زمانی که تحرکی انقلابی و سراسری در جریان است، زمانی که مبارزه ای رادیکال علیه فقر و استثمار و زن ستیزی، علیه مذهب و متعلقات آن در جریان است، محال است امثال سازمان زحمتکشان با بلند کردن "جامانه" کردی و با پرچم کردایتی و کوبیدن بر تعیین مرز و خاک و بوم، بتواند کارگر و زحمتکش در کردستان را فریب دهد. حتی امروز بورژوای کرد رابطه و منافع خود با کل سرمایه در ایران را به محصور ماندن در کردستان و به پرچم کرد نمی بخشد. این آن معضلی است که کل احزاب بورژوایی و از جمله مرکز همکاری ناسیونالیست های کرد و خصوصا جریانات قومی مانند سازمان آقای مهتدی در مقابل خود دارد.
از طرف دیگر موقعیت دولت امریکا و همراهان و متحدان او، امکان جنگ با ایران یا حمله نظامی به ایران را حاشیه ای کرده است. لذا سناریوی سیاه سوریه و تکرار آن در ایران که امید و افق سازمان زحمتکشان و مجاهدین برای بقا است، از گذشته بسیار کورتر است. به این اعتبار آقای مهتدی و سازمان زحمتکشانش و خانم رجوی و فرقه مجاهدش، شانس زیادی ندارند.
با این وصف هم سازمان زحمتکشان و هم مجاهد را باید جدی گرفت. اینها را باید جدی گرفت به خاطر ظرفیت ارتجاعی، ظرفیت خون پاشیدن، ظرفیت ترور و ایجاد مزاحمت در سیر مبارزات مردم و ظرفیت ضد کمونیستی و ضد کارگری آنها. اینها در تحولات پیش روز شانس زیادی برای ایفای نقش ندارند، اما هر دو تاریخچه ای در ناامن کردن فضای جامعه، با پول و اسلحه هر دولت و نیروی مرتجعی دارند.
مخاطرات چنین گروههایی در سیر سرنگونی جمهوری اسلامی را باید جدی گرفت. اگر در این مسیر ما و طبقه کارگر آماده تسویه حساب با جمهوری اسلامی، خلع سلاح و خلع ید از دستگاه سرکوب آن و همزمان مقابله با باندهای قومی و مذهبی نباشیم، اگر دستجات مسلح و صاحب پول و امکانات در حاکمیت، امکان مقاومت پیدا کنند و فضای جامعه را به یک جنگ داخلی بکشانند، در چنین شرایطی امثال مجاهد و سازمان زحمتکشانی های آن جامعه، مانند الاهواز، سلفی ها، پژاک و ناسیونالیستهای ترک و...، می توانند با اتکا به پول و اسلحه دولتها، با اتکا به مذهب و قومیت، شانس عرض اندام پیدا کنند.
مجاهد و زحمتکشان باکتری هایی اند که فقط در لجنزار امکان بقا و رشد دارند. باید ظرفیت ارتجاعی آنها را به عنوان باندهای مخرب، مزاحم، ضد تمدن و عناصر فرصت طلب و بی پرنسیب، جدی گرفت و افشا و منزوی کرد. نیروهایی که با چنین گروهها و دستجاتی وارد همکاری، دوستی و نزدیکی به هر بهانه ای میشوند، آنها را به عنوان حزب و جریان سیاسی برسمیت میشناسند، خواسته یا ناخواسته به جریانات باند سیاهی کمک می کنند.
٢٣ ژوئیه ٢٠٢٠