مبارزات کارگران هفت تپه، داستان مقاومت و ایستادگی آنها، اتحاد و یکپارچگی آنها برای احقاق حقوق خود در مقابل کارفرمای هفت تپه و دولتهای حاکم بر ایران، چه در دوره های گذشته و چه امروز، بر کسی پوشیده نیست. امروز اگر هفت تپه مورد حمایت طبقه کارگر و مردم محروم در جامعه ایران است، نتیجه تلاشهای کارگران هفت تپه، درایت و هوشیاری شان، مقاومت و مساوات طلبی آنها است. هفت تپه بدرست همیشه خود را بخشی از طبقه کارگر ایران دانسته و از درد مشترک و ضرورت اتحاد این طبقه و مبارزه مشترک آن، در مقابل بورژوازی حاکم بر ایران سخن گفته است. همین حقایق باعث شده نه تنها طبقه کارگر ایران، بلکه و بعلاوه محرومین جامعه خود را حامی هفت تپه و رهبران و فعالین هفت تپه را سخنگوی خود و امیال کارگران هفت تپه را امیال و آرزوی خود بدانند. دستاوردهای تا کنونی کارگران هفت تپه خصوصا در سالهای اخیر، از آزاد کردن همکاران، نمایندگان و حامیان خود تا منتفی کردن پرونده های آنها، از وادار کردن قوه قضائیه و کل دستگاه حکومت در محاکمه اسد بیگی به جرم اختلاس و پولشویی تا اتکای آنها به مجامع عمومی کارگری، از جلب حمایت سایر مراکز تولیدی و بخشهای مختلف طبقه کارگر تا حمایت مردم شوش از اعتصابات کارگری، از عروج رهبران خوشنام تا خنثی کردن همه توطئه و دسیسه ها و...، همگی با اتکا به هوشیاری آنها و گم نکردن قطبنمای حرکت خود علیه استثمار و بردگی و در دفاع از منافع کارگری خود بوده است.
در این مبارزه هفت تپه تنها نبود و حمایت و دفاع از کارگران این مرکز به خود آنها و خانواده هایشان محدود نماند. همین واقعیت به هفت تپه جایگاه ویژه ای در اعتراض طبقه کارگر ایران داد و موفقیت کنونی هفت تپه، بخشا مدیون کل این تلاشها و حمایتها است.
در جریان این مبارزات دولت و کارفرما و ارتجاع منطقه، علیه اتحاد کارگری در هفت تپه، انواع حیله ها و توطئه ها را بکار بردند. همه تجارب دستگاه سرکوب، پلیس سیاسی و جاسوسی و خبرچینی را در هفت تپه آزمایش کردند. از تهدید و ارعاب و گسیل نیروهای ضد شورش به هفت تپه تا دستگیری، شکنجه و احکام سنگین زندان و شلاق، تا پرونده سازی های کذایی، سناریوهای مهندسی شده، که سوخته متولد شد، و اخراج رهبران و سخنگویان کارگران را آزمایش کردند. توطئه هایی که در مقابل اتحاد کارگران و هوشیاری سخنگویان هفت تپه و حمایتها از آنها، خنثی شد. به گفته کارگران هفت تپه تنها در دوره اسد بیگی و به درخواست او به نام شکایت کارفرما، ١٥٠ نفر از هفت تپه ای ها صاحب پرونده های امنیتی شدند. اما همه میدانیم که چندین سال است اعتراض هر روزه پنج هزار کارگر هفت تپه ای و شکایت آنها و دهها هزار خانواده کارگری از اسد بیگی های هفت تپه، از مقامات دولتی و امنیتی در منطقه، حتی یک بار هم باعث تشکیل پرونده برای اسد بیگی و هیچ کس دیگری نشد. تنها زمانی که در اثر پافشاری کارگران و رو کردن و افشای دزدی های اسد بیگی و یارانش، قوه قضائیه برای خرید اعتبار و آبروی هیچ وقت نداشته خود، مجبور به محاکمه او شد. در همین چند روز اخیر شاهد بودیم که ٤١ کارگر آذر آب به جرم اعتراض به بی حقوقی، حکم شلاق، جریمه و کار اجباری و همزمان حكم زندان هم گرفتند. تسلیم نشدن آنها، اعتراض به این احکام و حمایت کارگران هفت تپه و شرکت واحد و...از آنها، دستگاه سرکوب را مجبور به عقب نشینی کرد. ابتدا اعلام کردند چنین احکامی صادر نشده، سپس ناچارا اعلام کردند، این احکام در دادگاه بدوی صادر و در دادگاه تجدید نظر رد شده اند.
اما این کل ماجرا نیست. تبلیغات وسیع رسانه های جمهوری اسلامی و در راس آن صدا و سیما، علیه کارگران و تلاش روزانه آنها همراه بازوهای به اصطلاح کارگری جمهوری اسلامی مانند خانه کارگر و عواملش، در کنار انواع ارگانهای محلی از امام جمعه ها تا ارتجاع محلی در این دوره بکار گرفته شد تا هفت تپه ای ها را به زانو در آورند. یکی از این ابزارها تلاش برای ایجاد انشقاق قومی در میان کارگران هفت تپه و باد زدن تعصبات کور ملی بود که تا امروز هم ادامه دارد. "کارگر بومی" و "غیر بومی" و اتکا به قومیت و محل تولد کارگران و تحریکات عقب مانده رسمی و غیر رسمی تا هم اکنون هم علیه اتحاد کارگر هفت تپه بکار برده میشود. هفت تپه ای ها فراموش نکرده اند که در توافقی میان کارفرما و اداره کار خوزستان در خرداد ١٣٩٦ درج قومیت پدر در فرم استخدامی به عنوان شرط استخدام در هفت تپه گنجانده شد، کاری که حتی بر اساس قانون اساسی کذایی شان غیر قانونی بود. امروز هم ابزار قومیت و باد زدن به تعصبات عقب مانده به خدمت گرفته میشود تا صف متحد هفت تپه ای ها را از درون درهم بشکنند. این حربه شنیع از سرکوب خطرناکتر است. سرکوب شدن اعتراض کارگری در جوامع بورژوایی به عنوان جنگی با طبقه حاکم، با دشمن، با طبقه استثمارگر، فرض هر کارگری است. کارگر اساسا در مقابل این دشمن و علیه استثمار از جانب او، علیه حاکمیت او و به عنوان یک طبقه، به عنوان یک خانواده بزرگ کارگری متحد میشود. همه اعتراضات کارگری در سراسر جهان و در خود ایران نیز بر همین اساس مورد حمایت بخشهای مختلف طبقه کارگر قرار گرفته است. حمایتهای این دوره از هفت تپه، از کارگران فولاد، حمایت مردم شوش و اهواز، سیل حمایتها از اعتصابات این دو مرکز در دانشگاهها، در میان معلمین، در میان بخشهایی دیگر از طبقه کارگر به اشکال مختلف از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب، حمایت اتحادیه های کارگری از کشورهای مختلف از فرانسه، آلمان، کانادا، کشورهای اسکاندیناوی تا کارگر نفت عراق، این واقعیت را نشان میدهد.
زدن مهر قومیت بر مبارزه کارگری و تقسیم کارگر هفت تپه به "لرها" و "عربها"، به "فارسها"، "ترکها" و "کردها" و... علیه کل این اتحاد و حمایتهای طبقاتی است. شناسنامه قومی تراشیدن برای کارگران و مهر قومیت زدن به اعتراض آنها، علاوه بر اینکه ابزار ایجاد نفاق و دشمنی در میان آنها و قرار دادن آنها در مقابل هم، بعلاوه ابزار منزوی کردن کارگران هفت تپه و شکست آنها در مقابل اسد بیگی ها و دولت است. این توطئه از سرکوب به مراتب مهلکتر، خطرناکتر و ضد کارگری تر است. کم بها دادن به این ابزار و جدی نگرفتن آن خصوصا در این شرایط حساس که کارگران هفت تپه را رها کرده اند و نه دولت و نه بخش خصوصی و کارفرما، هیچکدام خود را صاحب آن نمیکنند، میتواند عواقب جدی به همراه داشته باشد. خوشبختانه کارگران هفت تپه و رهبران صالح آنها تا کنون دست دشمنان خود را باز کرده و این دسیسه ها را خنثی کرده اند.
طبقه کارگر ملیت ندارد. ملیت و طوق ملی ابزار بورژوازی برای کشیدن این طبقه و مردم محروم زیر چتر حاکمیت خود است. همه مرزهای کشوری که ساخته شده است، همه پرچمها و وطن هایی که ساخته اند، همه تقدساتی که به عنوان امر مشترک و تعلق همه ما به آن درست کرده اند، برای تامین منافع بورژوازی در چهارچوب یک کشور و دفاع و حراست آن به نیروی ما کارگران است. تقسیم کارگر به کارگر ایرانی و غیر ایرانی، کارگر ایرانی و خارجی و افغانی ابزار تحمیل بردگی و ایجاد نفاق در میان طبقه کارگر است. زمانی که بورژوازی ایران و حاکمیتش به نیروی کار احتیاج داشت، از کارگران افغانستانی، با کمترین دستمزد در بدترین موقعیت کاری در خدمت تامین سود سرمایه، استفاده شد. بیش از یک دهه بورژوازی ایران برای بازسازی اقتصاد خود بعد از جنگ با عراق، روی کارگر ارزان افغانستانی سرمایه گذاری کرد و جامعه را از جمله با اتکا به نیروی آنها بازسازی کرد. اما امروز با عدم احتیاج به نیرو کار آنها، به عنوان کسانی که بازار کار کارگر "ایرانی" را اشغال و بانی بیکاری آنها هستند، دسته دسته اخراج خواهند شد. موقعیتی به آنها تحمیل کرده اند، که بخشی از آنان از ترس بازگشت به جهنم افغانستان ناچار شده اند با قول گرفتن تبعه ایران، در لشکر فاطمیون مسلح شده و راهی قتلگاه جنگ در سوریه شوند.
امروز میخواهند همین سیاست را نه تنها در هفت تپه که در همه مراکز کارگری بکار ببرند. "تعدیل نیروی کار" و بیکار سازی که بورژوازی ایران در دستور دارد، قرار است بخشا با اتکا به نفاق و دشمنی کور در میان طبقه کارگر به عنوان ابزار در هم شکستن هر نوع اعتراضی دنبال شود. اتحاد کارگری و تشکیل یک صف متحد از کارگر شاغل و بیکار علیه این سیاست، علیه بیکار سازی و اخراج، علیه قراردادهای سفید امضا، علیه زندگی زیر خط فقر و علیه بی حقوقی کامل کارگر بیکار و تامین بیمه بیکاری، زمانی ممکن است، که این طبقه به عنوان یک خانواده بزرگ کارگری به خود نگاه کند و در مقابل بورژوای، به عنوان طبقه حاکم و استثمارگر و عامل تباهی زندگی خود، متحد شود. قومیت، نفاق قومی و مذهبی، "کارگر بومی و غیر بومی"، "ایرانی و خارجی"، همگی ابزار به تباهی کشاندن و فاسد کردن جنبش کارگر از درون با هدف شکست اتحاد و همبستگی کارگری است.
در این میدان حاکمیت تنها نبود. در همین دوره دوساله اخیر گروههای قومی و اولترا راست بی ریشه و حاشیه ای، عناصر فرصت طلب و نان به نرخ روز خور، "روشنفکران دگراندیش" و عاشق "عدالت قومها"، روشنفکران چپ بورژوا و پادرهوا و فرصت طلب نیز، به نام دلسوزی برای کارگر "عرب"، کارگر "لر" و ... با پرچم قدوسیت قومیت به این میدان آمدند. آنها تحت عنوان مدافع "خلق عرب"، "خلق لر" و ...، بعنوان نمایندگان خودگمارده مردم خوزستان، حتی زیر چتر مخالفت با جمهوری اسلامی، علیه کارگران در این منطقه، پرچمدار همان سیاستی بودند که اسد بیگی ها و حاکمین برای نفاق افکنی دنبال کردند. این فرصت طلبان و گروههای فالانژ و غیر مسئول همه جا پرچم های قومی و مذهبی را بلند کردند و عملا در کنار حاکمیت علیه اتحاد کارگری، به سمپاشی پرداختند.
مهر قومیت زدن به هر اعتراض و هر تحرک و اتحاد کارگری، بدست گرفتن فاسد ترین، عقب مانده ترین و ضد کارگری ترین ابزار و خدمت به کارفرما و دولت است. از هفت تپه و هپکو تا آذر آب و معادن کرمان، از پتروشیمی ها تا نفت و گاز و ماشین سازی ها و...، برای مقابله با بورژوازی و دولتش، برای تامین ابتدایی ترین حقوق طبقه کارگر، نیازمند یک اتحاد وسیعتر و یک همبستگی و حمایت همه جانبه تر است. قوم پرستی و نفاق قومی و مذهبی، سمی است علیه این اتحاد، علیه این همبستگی و علیه کل این طبقه!
آینده و نهایت این قومی کردن جامعه، نهایت دامن زدن به انشقاق "ملی" و "قومی" و مذهبی را باید دید تا به عمق ارتجاعی بودن این تلاش پی برد. جامعه بشری بهای قومی و مذهبی کردن زندگی و مبارزه خود را از یوگوسلاوی تا رواندا و سوریه، از بوسنی تا لیبی و عراق، با جنگهای کوچه به کوچه میان "عرب" و "کرد"، میان "چک" و "سلاو"، میان "مسلمان" و "غیر مسلمان" میان "شیعه" و "سنی" و با قربانیان میلیونی پرداخته است.
کارگران هفت تپه تا کنون این تلاشها را خنثی کرده اند و دست فرصت طلبان و مباشران حاکمیت و اسد بیگی ها را باز کرده اند. طبقه کارگر ایران این نفاق افکنان را چه حاکمیت و کارفرما باشد، چه عوامل مزد بگیر آنها، و چه مشتی فرصت طلب و گروههای قومی و ارتجاعی، افشا، ایزوله و سر جای خودشان خواهد نشاند.
دوم ژوئیه ٢٠٢٠