جهان وارد روزهای جدیدی شده است. مردم در حدود دویست شهر آمریکا و صدها شهر دیگر در جهان به پا خواسته اند و بالایی ها، "صاحبان جهان متمدن" را به چالش میطلبند و با صدای بلند در همه میادین شهرها و پایتختهای کشور ها اعلام میکنند، تبعیض و نژاد پرستی و بربریت را تحمل نمیکنیم. این حقیقت اگر لحظه عروج آن اعتراض برحق به مرگ جنایتکارانه "جورج فلوید" توسط پلیس آمریکا بود، ادامه آن مطلقا به این ماجرا محدود نمیشود. اگر هدف اولیه و شروع این اعتراضات علیه نژاد پرستی نهادینه و عملا قانونی در آمریکا بود، ادامه آن، "نه!" بزرگ بشریت متمدن و در راس آن کارگران و بخش محروم جامعه علیه کارکرد کاپیتالیسم و همه قدرتهای بزرگ جهان، علیه توحش و بربریت آنها، علیه تاریخ و فرهنگ و سنتهای آنها، علیه افتخارات و قهرمانان آنها است. این جنبش دریچه ای جدید را بر جهانیان گشوده است که امروز را به گذشته و مبارزات عدالتخواهانه آن وصل میکند.
مرگ "جورج فلوید" در شهر مینیاپولیس، جرقه ای بود که باعث انفجار بزرگ اجتماعی شد، انفجاری که نه تنها سراسر آمریکا بلکه جهان را تکان داد. این اتفاق باعث شد تا خشمهای فرو خفته مردم محروم، خشم پایینی ها علیه حاکمان بر جهان چون آتشفشانی فوران کند. این اولین بار نیست که فردی سیاه پوست توسط پلیس آمریکا و به جرم رنگ پوست و نژاد به شکل فجیعانه ای به قتل میرسد. اما اولین بار است که هیئت حاکمه ناچار به عقب نشینی میشود، پلیس و کل سیستم ناچار به قبول جنایت، مجازات قاتل و فراتر از آن قبول نژادپرستی سیستماتیک و رسمی در جامعه میشود.
اعتراضات اولیه در آمریکا، توسط ترامپ و مقامات حاکم با تهدید و گسیل ارتش برای سرکوب مواجه شد. تلاش کردند با ارعاب و تهدید، با فضای پلیسی و گسیل ارتش، به قضیه فیصله دهند و معترضین را سرکوب کنند. اما این اقدامات راست و ضد انسانی خشم و نفرت را افزایش و معترضین را نه تنها در آمریکا که در سراسر جهان مصمم تر کرد. اعتراض علیه نژاد پرستی از قتل جورج فلوید فراتر رفت و به چالش کشیدن حاکمان بر جهان و بی عدالتی و استبداد، بی حقوقی و نابرابری در همه اعتراضات به شعار و مطالبه معترضین تبدیل شد.
امروز اعتراضات علیه نژادپرستی در آمریکا به بحرانی سیاسی جدی در جامعه و در هیئت حاکمه تبدیل شد، مردم معترض و حق طلب عقب ننشستند و نهایتا ترامپ و عربده کشان او در هیئت حاکمه را وادار به عقب نشینی کرد. دولتهای محلی که با آتشفشان خشم و موج رو به گسترش این اعتراضات روبرو بودند، ناچار به قبول مسئولیت و ابعاد فاجعه شدند، قول داده اند در قوانین ایالتی خود و از جمله دامنه اقتدار پلیس اصلاحاتی انجام دهند و افرادی که در قتل جورج فلوید شرکت داشته اند را دستگیر و محاکمه کنند، اعلام کردند بودجه پلیس را کاهش و آنرا صرف بهداشت عمومی و ... کنند. مقامات مختلف به دست و پا افتاده اند و تلاش میکنند با معذرت خواهی و قول و قرارهایی که میدهند، مانع گسترش اعتراضات و عمیق شدن آن و فراتر رفتن از مقابله با نژاد پرستی شوند.
در کشورهای دیگر نیز از جمله در انگلستان و بلژیک سمبل های برداه داری و قهرمانان نظام کاپیتالیستی و حکام کنونی مورد هدف قرار گرفته اند. آزادیخواهان در شهر بریستول بریتانیا مجسمه "ادوارد کلستون" یکی از تاجران برده قرن هفدهم را به زیر کشیده و در دریا انداختند. هدف گرفتن "قهرمانان" جنگهای استعماری، کشتار سیاهپوستان و برده داران متمول و سمبلهای تحجر و جنایت و خواست به زیر کشیدن آنها، باعث شد در لندن مجسمه "رابرد میلیگان" یکی از تاجران برده و این بار توسط مقامات دولتی به زیر کشیده شود. دامنه این فشار مسئله ضرورت پائین کشیدن سمبلهای ارتجاع و بربریت را به اسکاتلند، ویلز و سایر کشورهای اروپایی و به هیئت حاکمه این کشورها تحمیل کرده است. در امریکا مردم معترض مسجمه کریستوفر کلمب، تاجر بزرگ برده را به زیر کشیدند، در بلژیک پس از حمله معترضین به مجسمه "لئوپولد دوم" پادشاه سابق به دلیل کشتار سیاهپوستان در کنگو، دولت در هراس از تکرار واقعه بریستول خبر از به زیر کشیدن آن توسط دولت میدهند. بوریس جانسون نخست وزیر انگلستان، که تظاهرکنندگان علیه او بعنوان نژادپرست شعار میدادند، ابتدا به تبعیت از همپای خود، ترامپ، تظاهرکنندگان بریستول را اوباش خواند اما بلافاصله و بعد از مدت کوتاهی ریاکارانه به "دفاع" از مردم پرداخت و با چرخشی بزرگ به غلط کردن افتاد.
در همه کشورها پرچم مشترک و شعارهای جهانی علیه تبعیض، نژاد پرستی و بی حقوقی سر داده شد و در هر کشوری معنی محلی و رنگ جدال با دولتهای "خودی" را بر آن کوبیدند. در اسرائیل مردم شرافتمند، در همین راستا شعار "جان سیاهان مهم است" را تبدیل کردند به "جان فلسطینیان مهم است"، و مشت محکمی بر دهان حکام جنایتکار این کشور و ترامپ زدند که قرار است طرح " معامله قرن" خود را بزودی دنبال کنند. در افعانستان مردم در اعتراض به فاشیسم عریان علیه شهروندان و مهاجرین افغانستانی سفارت جمهوری اسلامی را مورد جمله قرار دادند.
امروز طغیان خشم بر حق پایینی ها چنان وحشت را در میان بالایی ها رسوخ داده است که همه ناگهان لباس "مدافع" مردم بر تن کرده و علیه نژاد پرستی و در "دفاع" از "عدالت" سخن میرانند.
این موج قابل برگشت نیست
تاثیرات این موج تا همه اکنون بر فضای سیاسی، روحیه و اعتماد به نفس مردم، روی رابطه مردم با حاکمیتها گذاشته است که بازگشت چرخ ساعت دنیا را به گذشته و قبل از این وقایع را محال کرده است. جامعه در ابعاد همه جانبه ای بی مسئولیتی نظام کاپتالیستی و قصاوت و بی رحمی آنها را در دوره کرونا تجربه کرد. قبل از کرونا هم، کارگران و اقشار محروم و مردم متمدن، از جنایت و توحش، از ترور، جنگ و ویرانی، از آوارگی دهها میلیونی انسانها، از نفاقهای قومی و مذهبی که راه انداخته اند، از بیکاری و فقر و گرسنگی، از ثروت فراوان و محرومیت بی انتها، از فجایع هر روزه و بی مسئولیتی و بی جوابی حکام و از رسانه ها و میدیای نوکر و توجیهگر بورژوایی، جان به لبشان رسیده بود.
اکنون شاهزاده لخت و عریان با چهر واقعی خود در قامت پاسدار سرمایه به قیمت تباهی و مرگ و بی ارزشی جان انسان و اساسا جان و هستی کارگران و مردم محروم، در مقابل چشم جهانیان نمایان شده است. همه شائبه های، دولت "خودی"، "حقوق فردی و مدنی"، "دمکراسی" و "حقوق بشر"، "تمدن و پیشرفت"، به ناگاه فروریخت و متوهم ترین بخش جامعه بشری در جوامع صنعتی و در دنیای "متمدن" غربی، بی ارزشی جان و هستی خود را با خون و استخوان لمس کرد. مرگ جورج فلوید سیاه پوست بر متن این وضع و بر متن افزایش هر روزه فاصله طبقاتی در جهان، به چنان طغیانی تبدیل شد که دیوار بلند اقتدار بزرگترین حاکمیتهای نظامی و اقتصادی جهان را در مقابل جهانیان پایین آورد و نشان داد پایینی ها اگر متحد شوند و اگر اراده کنند، پوزه هر قدر قدرتی را میتوانند به خاک بمالند.
دیوار برلین بر متن شکست و فروپاشی شوروی سابق و سرمایه داری دولتی، به نام پایان سوسسیالیسم و شکست آن در بوق زده شد و "بازار آزاد" و افسارگسیختگی آن به عنوان مدینه فاضله و سرنوشت ابدی بشریت، با جشن و پایکوبی تحویل جهانیان داده شد. عقبگردی را به نام پیروزی "تمدن و دمکراسی" بر حکومتهای "توتالیتر" به بشریت تحمیل کردند که تا مدتها نفس کشیدن و بحث از عدالتخواهی سوسیالیستی در آن سخت بود. جشن پیروزی قطب پیروز، با تعرض افسار گسیخته به طبقه کارگر و دستاوردهای جامعه بشری، همراه بود، چیزی که تا اکنون هم تاوانش را پس میدهیم. در کشورهای اروپای شرقی محلی گری و بازگشت به قوم و قبیله و "اصل خود" در شکل یک ناسیونالیسم تنگ نظر و بشدت عقب مانده در مقابل جهانی نگری دست بالا پیدا کرد و آن را "رهایی ملی" و "آزادی" نام گذاشتند. اما امروز در دل اتفاقات اخیر این دیوار نظام کاپیتالیستی است که فرو میریز و از چشم بشریت می افتد. این تعفن و بوی گند نظام کاپیتالیستی و بازار آزاد و دمکراسی آن است که همه جا را فرا گرفته و دنیا به آن میگویند "دیگر بس است". این حکام کشورهای مختلف اند که با پارلمان و قانون و فرهنگ آن، با قهرمانان و ارزشهای آن، کشف حجاب میشوند و لخت و عریان چهره ضد انسانی شان بر ملا میشود. اما اگر در دوره فروپاشی شوروی، دو قطب این جدال دو نظام کاپیتالیستی بازار آزاد و سرمایه داری دولتی بود، امروز دو طرف این جدال برده گان مزدی و محرومان جامعه، در برابر برده داران دوره معاصراند. این واقعه مستقل از سیر تحولات آینده تا هم اکنون تحولی بزرگ در قرن ما است که مهر خود را بر سیمای جامعه بشری و بر توازن قوای میان پایین و بالا، بر توقعات و امیان و آرزوهای مردم جهان میزند.
جهان شخم میخورد
این ماجرا تا هم اکنون به یک صف جهانی، به یک همبستگی و اتحاد وسیع، به احساس یکی بودن و ضرورت دفاع از هم در میان محکومین و علیه حاکمین شکل داده است. مرزهای ملی و ناسیونالیستی، هویتهای کاذب قومی، نژادی و مذهبی و فاصله هایی که میان طبقه کارگر بر مبنای این هویتهای کاذب مهندسی کرده اند را حاشیه ای و همراه خود نه تنها ناسیونالیسم و خرافات ملی و عقب مانده را پس میزند، که جهانی بودن و همسرنوشتی طبقاتی و جهانشمولی حقوق انسان ها را برجسته میکند.
اولین تاثیرات این وضع احساس قدرت کارگران و مردم محروم در مقابل دولتها و نظامهای حاکم بر جهان است. احساس یکی بودن، احساس قدرت، اتکا کردن به همبستگی و دفاع هم طبقه ای ها و هم سرنوشتها از هم، از مردم آزادیخواه و حق طلب و اینکه میتوان با اتکا به قدرت خود کاری کرد، حداقل تاثیرات اعتراضات چند هفته گذشته است. همین احساس و اعتماد به نفس پشتوانه ای جدی برای عروج و سربلند کردن جنبشهای حق طلبانه و عدالتخواهانه است. این فضا خواه ناخواه به طبقه کارگر و بخش استثمار شده قوت قلب میدهد، به جایگاه خود و برده گی خود نگاه میکند و علیه برده داران خود و حکام به میدان می آید. اینکه "حق من این نیست و این را قبول نمیکنم" گسترش پیدا میکند و همراه خود اتحاد و احساس یکی بودن را تقویت میکند.
بر متن این اوضاع تلاش برای خلاصی از زندگی زیر سایه شوم نظام کاپیتالیستی بالا میرود. راه چه است و چه باید کرد و قبول نکردن این وضع، به مسئله مردم محروم و خصوصا طبقه کارگر و اقشار کم درآمد تبدیل میشود. باورها و توهمات تا کنونی به نظامها و "دولتهای خودی" به پارلمان و "نمایندگی" مردم، "دمکراسی" و "حق و حقوق" انسانها و ارزشها و آرمانها و مقدسات و... شخم میخورند. و همین حقایق بستری برای رشد، تقویت و شکل گیری جریانات سوسیالیستی و راه حلها و آلترناتیوهای حق طلبانه آنها به عنوان تنها راه نجات و پایان بردگی خواهد بود.
بی تردید این اوضاع امکان نقد پایه ای نظام کاپیتالیستی و هر آنچه تا کنون طبیعی به نظر میرسید را هموار خواهد کرد. این اوضاع و تحولات این دوره بر متن بی جوابی مطلق نظام کاپیتالیستی، نمیتواند نقد مارکسیستی و مارکس را به عنوان جواب به این وضع، روی صحنه بطور برجسته تر مطرح نکند. تبدیل این خودآگاهی به نیروی یک انقلاب دگرگون کننده، راهی پیچیده تر و آگاهانه تر است که کار جدی و نقشه و سیاست و افق روشن میخواهد. این دیگر بدون دخالتگری کمونیستی و بدن تلاش جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر و جمع و محافل و سازمانها و احزاب کمونیستی میسر نیست. این به پا پیش گذاشتن نیروها و جریانات کمونیستی بستگی دارد که اراده میکنند و تصمیم میگیرند و به عنصر تغییر دهند در این اوضاع تبدیل و نیرو و جنبش خود را حول پرچم رهایی بخش سوسیالیستی به میدان میاورند. آنچه مسلم است دریچه ای بر این افق باز شده است و حرف و پراتیک رادیکال و کمونیستی نه تنها جواب است، که همیشه بوده است، بعلاوه هم گوش شنوا پیدا کرده است و هم امکان بسیج و زمینه رشد آن فراهم است.
باید به استقبال این وضع رفت. زمینه عینی انقلاب کارگری هیچ زمانی به اندازه امروز در جهان مهیا نشده است. هیچ زمانی امکانات جامعه بشری، رشد صنعت و تکنیک و ارتباطات و تولید کالایی به وفور امروز نبوده است. و هیچ زمانی به اندازه امروز فاصله طبقاتی، بی رحمی و شقاوت نظام کاپیتالیستی، ضدیت آن با منافع اکثریت جامعه و توحش و بربریت آن عیان و بی پرده نبوده است. وضع کنونی و فضایی که به همت مردم محروم و طغیانها توده ای باز شده است، امکانی جدی و فرصتی برای به میدان آمدن سوسیالیست های طبقه کارگر و دخالت آنها در سرنوشت بشر و برای پایان این دوران سیاه است. باید به استقبال این دوره رفت و باید برای دوره ای جدی و جدید از جدال بر متن اوضاع کنونی آماده شد.
١٠ ژوئن ٢٠٢٠