مقدمه: پس از تحریمهای اقتصادی آمریکا علیه ایران، دولت ترامپ ناوگان های عظیم جنگی، سیستم های ضد موشکی "پایتریوت" و بعلاوه بمب افکن های "بی- ٥٢ " را در منطقه خلیج فارس مستقر کرده است. در همین مدت دولت ترامپ اعلام کرد برای کنترل ایران در عراق ماندگار و مستقر خواهند شد. این اقدامات همراه با شاخ و شانه کشیدن ترامپ و روسای مختلف این کشور، زورگویی نه تنها به ایران بلکه به همه دولتهای جهان و اعلام اینکه همه کشورها باید هر نوع معامله تجاری با ایران را قطع کنند و همزمان پروپاگاند جنگی این مدت، فضای خاورمیانه را ملتهب و مردم ایران و منطقه را در هراس و نگرانی جدی فرو برده است. این اوضاع مستقل از عوارض مخرب آن بر مردم ایران، در میان اپوزیسیون راست و چپ جمهوری اسلامی هم صف بندی ایجاد کرده است. در این نوشته ضمن پرداختن به این ماجرا و اهداف دولت ترامپ، عوارض لشکر کشی و مخاطرات آن برای مردم در ایران و منطقه، صف بندی اپوزیسیون جمهوری و اتخاذ یک سیاست اصولی خواهم پرداخت.


صورت مسئله

دولت ترامپ دلیل تحریمهای وسیع اقتصادی، مانورهای نظامی و تبدیل خلیج فارس و کشورهای همجوار ایران به میدان حضور گسترده ناوگانها و بم افکن ها و سلاح های مهیب جنگی را، خطر "ایران اتمی" و بعلاوه نقش ایران به عنوان "عنصر ناامن کردن" خاورمیانه نام گذاشته است. دولت ترامپ مدعی است کل این اقدامات برای "محدود کردن ایران به عنوان عنصر ناامن کردن خاورمیانه" و در راستای "امنیت این منطقه" انجام میگیرد.

در حقیقت این ادعای پنتاگون و هیئت حاکمه آمریکا و رسانه های مختلف غربی و متحدین آنها در منطقه است. اما در دنیای واقعی کل این صورت مسئله ساختگی و بهانه است. ساختگی است به این دلیل که اهداف امریکا مطلقا نه "ایران اتمی" است و نه امنیت خارمیانه! خطر "ایران اتمی" و نقش این کشور در کمک به جریانات تروریستی، صرفا بهانه و توجیهی برای حل و فصل مسائل و جواب به معضلات بزرگتری است که بورژوازی آمریکا و دولت آن در مقابل خود دارند. در مورد خطر "ایران اتمی" و پوچی این بهانه، باید اشاره کنیم که دولت آمریکا بزرگترین زرادخانه اتمی، نطامی و سلاحهای کشتار جمعی در دنیار را در اختیار دارد. آمریکا تنها کشوری است که از بمب اتم در هیروشیما و ناکازاکی استفاده کرده است. در جنگ ویتنام و افغانستان و عراق، نه تنها از بزرگترین سلاحهای کشتار جمعی، که بعلاوه از بکار بردن اورانیم رفیق شده نیز کوتاهی نکرده است. بعلاوه کشورهای هم پیمان آمریکا از اسرائیل تا کره جنوبی، بسیاری از کشورهای اروپایی و همزمان هند و پاکستان، همگی بم اتم در اختیار دارند. اگر قرار است منع سلاح هسته ای و تولید سلاحهای کشتار جمعی در دستور قرار گیرد، کاندید اول و قبل از هر کشوری در دنیا خود آمریکا است.

در مورد ادعای امریکا مبنی بر "مبارزه با تروریسم" نیز این بهانه از اولی بی پایه تر است. نه به این دلیل که جمهوری اسلامی دولتی تروریستی نیست و یا از تروریسم در منطقه دفاع نمیکند، که میکند، بلکه به این دلیل که در تاریخ صد ساله گذشته هیچ کشوری به اندازه دولتهای مختلف آمریکا اعمال تروریستی را بطور رسمی علیه بشریت مرتکب نشده اند. بعلاوه آنها بیشترین نقش را در سازمان دادن و تولید و بزرگ کردن جریانات تروریستی در جهان داشته و دارند. آنها و متحدین شان عاملین اصلی اشاعه تروریسم در کل جهان اند. از القاعده تا داعش و جبهه النصر و دهها جریان و باندهای بزرگ و کوچک جانی، ابتدا بوسیله دولت های آمریکا و متحدین او در منطقه سازمان یافته، آموزش دیده اند و اسلحه و امکانات در اختیار شان قرار گرفته است تا در خدمت سیاستهای آنها به جنایت و آدم کشی بپردازند. لذا دولت ترامپ و دولتهای مختلف این کشور در موقعیتی نیستند که ادعای "مبارزه با تروریسم" و "دفاع ازامنیت خاورمیانه" را به خورد مردم دهند و زورگویی و قلدری خود را با این توجیهات به جهانیان تحمیل کنند. دولت آمریکا یک پای اصلی نابودی جامعه عراق، افغانستان، کشورهای آفریقایی، سوریه و لیبی، و ویرانی و آوارگی و کشتار میلیونی مردم این منطقه و عقب گردهایی که به جهانیان تحمیل شده است. امریکا و متحدین منطقه ای آن از مهمترین عوامل ناامنی و گسترش جنگ و تروریسم در منطقه اند.

اما اصل مسئله و صورت مسئله واقعی، جدالی جدی تر در دنیای پسا "جهان یک قطبی" و "پیروزی دمکراسی و بازار آزاد" است. جنگ واقعی میان قطبهای اصلی اقتصادی در جهان در دوره ای است که موقعیت آمریکا و یکه تازی و اربابی او در جهان رو به افول رفته است. دوره جنگ سرد، نیاز بلوک غرب به "رهبر" برای این بلوک، بعد از دیوار برلین پایان یافت و با این اتفاق ناتو و اتکا به قدرت برتر نظامی آمریکا برای متحدین دیروز او هم دیگر جایگاه گذشته را از دست داد. حمله نظامی به عراق و ویرانی آن، عکس العمل هیئت حاکمه وقت آمریکا به موقعیت جدید خود در دنیای پسا جنگ سرد، بود. عراق بهانه ای شد تا حاکمین بر آمریکا یک بار دیگر ژاندارمی خود و قدرت نظامی برتر خود را به دیگران و از جمله به متحدین خود در اروپا، تحت عنوان نظم نوین جهانی، تحمیل کند. امروز هم دقیقا قرار است مردم ایران و منطقه تاوان قلدری و مقاومت آمریکا در مقابل پایان یکه تازی او را پرداخت کنند، کاری که دیروز مردم عراق تاوانش را پرداختند. امروز علاوه بر عروج چین به عنوان یک حریف بزرگ اقتصادی، شاهد قطبهای دیگر و عروج آنها از هند تا بطور ضعیفتر روسیه هستیم. بعلاوه خود اروپا به عنوان یک قطب اقتصادی مستقل از کشمکشهای درونی آن، منافع مستقل تر خود از آمریکا را دنبال میکند. کشمکش این دولتها در دوره کنونی بر خلاف جنگ جهانی اول و دوم، در شکل جنگهای نیابتی پیش میرود. حمله به عراق در دوره صدام به بهانه داشتن سلاح کشتار جمعی و در امتداد ویرانی سوریه و لیبی نتایج جانبی جدال بزرگتری در دنیای بی ثبات کنونی بود. دست و پازدن امریکا در این دوره و با اتکا به زرادخانه نظامی خود، چیزی جز مقاومت و قبول نکردن موقعیت افول یافته امروزی این کشور، با اتکا به میلیتاریزم، نیست. دعوای دیروز هیئت حاکمه آمریکا با کره شمالی سر سوزنی به "خطر کره اتمی" ربط نداشت. کره شمالی بهانه ای بود تا از کانال آن دعوای آمریکا با چین پیش برود. امروز هم جنگ اصلی با چین است و اقدامات این دوره ترامپ از جمله اعمال تعرفه گمرکی بر کالاهای چینی که به یک کشمکش میان این دو کشور تبدیل شد، تنها گوشه ای از این دعوا را نشان میدهد. بردن ناوگانهای جنگی به خاور دور و مانورهای نظامی با استرالیا و ...، بحث تایوان و استقلال و عدم استقلال آن و تاکید چین بر آمادگی در دفاع نظامی از تمامیت ارضی خود، گوشه ای از این دعوا را نشان میدهد. لذا ایران اتمی و یا دستیابی آن به سلاح های کشتار جمعی (حتی با فرض صحت آن) تنها یک بهانه بیش نیست.

مستقل از پوچی ادعای ترامپ، قرار است عواض این کشمکش را مردم در خاورمیانه بدهند. کشتارهای وسیع و یرانی سوریه به نام مبارزه با دیکتاتوری اسد، حمله به لیبی و تبدیل آن به یک جنگلستان تمام عیار به نام مبارزه با دیکتاتوری قذافی و در ادامه ویرانی موصل به بهانه مبارزه با داعش و امروز ایران اتمی و نقش جمهوری اسلامی در نا امن کردن خاورمیانه، همگی بهانه بوده و هستند. تاوان این کشمکش را تا کنون مردم خاورمیانه با ویرانی و کشتار و آوارگی پس داده اند و امتداد آن به ایران هم تا کنون با تحمیل فقر و گرسنگی به مردم ایران همراه بوده است. امروز حتی متحدین ترامپ در منطقه در این واقعیت که اگر حمله ای به ایران صورت بگیرد و یا جنگی ناخواسته اتفاق بیفتد، مردم ایران و منطقه به تباهی کشیده میشوند تردیدی ندارند. عدم حمایت از حمله به ایران، تلاش برای پادرمیانی جهت مذاکره و هشدارهای رسمی در مورد عواقب فاجعه بار حمله نظامی و جنگ در خاورمیانه همگی حاکی از دیدن مخاطرات واقعی این وضعیت در منطقه است.

لشکر کشی به خاورمیانه و میلیتاریزه کردن خلیج فارس و استقرار نیروی نظامی در عراق و..، همراه با تحریم اقتصادی ایران و اخطار به همه کشورها که باید هر نوع معامله تجاری با ایران را قطع کنند، مستقل از عوارض زیانبار و کشنده آن برای مردم ایران، یک قلدری و گردنه گیری آشکار علیه جهان است و باید در مقابل آن ایستاد. امروز حتی کشورهای اروپایی زیر فشارهیئت حاکمه آمریکا هستند و اینرا رسما بیان میکنند. مستقل از اینکه ماهیت دولتهای حاکم بر اروپا یا ایران و کرده شمالی و.. چه است، نفس این افسار گسیختگی و مهار آن و مقابله با آن، وظیفه بشریت متمدن در سراسر جهان است. مشروعیت دادن به این قلدری آشکار یعنی اگر فردا در هر گوشه ای از جهان، یک حکومت کارگری هم سر کار باشد با یک دوجین بهانه، با تهدید و ارعاب، با نیروی نظامی و بمب و سلاح هسته ای امریکا طرف خواهد شد. هیئت حاکمه امریکا رسما اعلام کرده است که هر جا منافع او اقتضا کند، به آن حمله خواهد کرد، جنگ را تحمیل میکند و آخرین سلاحهای کشتار جمعی را روی مردم آن محل و منطقه آزمایش میکند. اعلام کرده است هر کشوری از دایره تحریمهای او خارج شود و گوش به فرمان او نباشد با آمریکا طرف است. ظاهرا در این جدال هدف ایران است، اما ایران بهانه ای است برای تحمیل یک قلدری بزرگ و یک زورگویی به همه جهانیان. به این اعتبار و مستقل از ماهیت جمهوری اسلامی و هر ارزیابی که از آن داشت، نفس صورت مسئله را از ترامپ نباید پذیرفت. این ابتدای هر موضع اصولی در قبال این اوضاع است.

عواقب این وضعیت

عواقب زورگویی هیئت حاکمه آمریکا به زندگی و امنیت مردم ایران و حتی خاورمیانه، محدود نمیشود، همچنانکه عواقب حمله به عراق در دوره صدام به عراق محدود نماند. همچنانکه عواقب جنگ در لیبی و سوریه، تنها به این کشورها ختم نشد. امروز شاهد عوارض زیانبار آن جنگها را در اشکال مختلف و از جمله به شکل تعرض وسیع راست به همه دستاوردهای طبقه کارگر و بشریت متمدن در قلب اروپا و امریکا هستیم. عوارض تا کنونی جنگهایی که به بهانه های ساختگی "مبارزه با تروریسم"، "امنیت خاورمیانه"، "کمک بشردوستانه" به مردم لیبی و سوریه و عراق و..، دفاع از "حقوق بشر" و "مبارزه با دیکتاتوری"، "رشد دمکراسی" و ...، به خورد جهانیان داده اند، علاوه بر ویرانی و جنگ و جنایت و کشتار وسیع مردم این کشورها، رشد انواع باندهای وحشی قومی و مذهبی در این منطقه و کل جهان، تحمیل یک عقب گرد سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در جهان را به همراه داشته است. بورژوازی جهانی و قدرتهای بزرگ امپریالیستی، جواب و افقی روشن برای حل معضلات اقتصادی و سیاسی بورژوازی، برای جهان چند قطبی، برای تقسیم مجدد قدرت در جهان و نقش و وزن هریک از آنها ندارند. اگر دوره ای این کشمکش ها از طریق جنگهای جهانی پیش میرفت امروز این تنش و جنگ برای سهم خواهی و تقسیم جهان و تعیین حوزه نفوذ هر کدام، از کانال ویرانی جوامع بشری در افریقا و خاورمیانه پیش میرود. عوارض این جنگها، در نبود یک آلترتاتیو کارگری، کمونیستی و رادیکال و قدرتمند، علاوه بر کشتار و ویرانی و آوارگی میلیونی مردم محروم، عملا میدان را به جریانات تروریستی، عقب مانده، قومی و مذهبی، به نام مقابله با جنایات این دولتهای داده است. عروج جریانات باند سیاهی در عراق، افغانستان، در سوریه و لیبی و کشورهای افریقای، نتیجه دخالتهای "بشردوستانه" دول بزرگ امپریالیستی و تبدیل آنها به میدان تسویه حساب معضلات بنیادی تر میان قدرتهای بین المللی است.

در مورد ایران هم اگر حمله نظامی صورت بگیرد نه تنها جامعه ایران بلکه کل منطقه به آتش کشیده میشود و جامعه ایران به میدان کشمکش باندهای جنایتکار، تبهکار، تروریسم از نوع مذهبی و قومی تبدیل میشود. در چنین اوضاعی هر نیروی باند سیاهی با مسلح کردن و اجیر کردن چند صد نفر، در گوشه ای موی دماغ تمدن و مدنیت میشود و نیروهایی از هم اکنون برای چنین اوضاعی روزشماری میکنند. مجاهد تنها یکی از آنها است. در این میدان باندهای حکومتی، انواع آخوند و روسای دولتی جمهوری اسلامی، انواع دستجات اجیر شده قومی و مذهبی حلقه بگوش این و آن دولت مرتجع میداندار خواهند شد و یک عقب گرد بزرگ و باور نکردنی به مردم ایران و کل منطقه و حتی در سطح جهان تحمیل خواهد شد که حمله به عراق در مقابل آن به بازی کودکانه شبیه خواهد بود.

اما دولت ترامپ برنامه حمله نظامی به ایران را ندارد. آنها میدانند حمله به ایران شروع جنگی است که دامنه و زمان آن در کنترل هیچ دولتی منجمله امریکا نخواهد بود. چنین اتفاقی کل خاورمیانه و خصوصا ایران و منطقه خلیج فارس را به آتش میکشد و مهار آن مطلقا از دست آمریکا و متحدین او در منطقه خارج است. آمریکا میداند که توان چنین جنگی و مهار آن را ندارد. پس از حمله به عراق و شکست سیاسی-نظامی امریکا، هیئت حاکمه امریکا به این امر واقف است که وارد شدن به چنین جنگی هزینه بسیار بالایی دارد و موفقیت در آن اگر غیر ممکن نباشد، مطلقا تضمین شده نیست. بعلاوه بر خلاف حمله به عراق در این ماجرا جز اسرائیل و عناصری جنگ طلب در خود آمریکا، هیچیک از متحدین بین المللی و سنتی این کشور خواهان و مدافع چنین جنگی نیستند. امروز حتی دولتهای متخاصم ایران از جمله عربستان، امارات، قطر و... نیز از ترس موقعیت خود، حمله به ایران و شروع چنین جنگی را به نفع خود نمیدانند. نتیجه نشست اخیر "سازمان همکاری کشورهای اسلامی" که به ابتکار عربستان برگزار شد و یکی از موضوعات مورد بحث آنها ایران بود، محکوم کردن برسمیت شناختن اورشلیم به عنوان پایتخت اسرائیل از آب درآمد. هدف آمریکا جنگ نیست. و اما قصد فشار به ایران از کانال تحریم و فضای جنگی برای مذاکره، کوتاه آمدن و گردن گذاشتن ایران به شرایط آمریکا و نشان دادن قدرت خود به رقبای بین المللی در منطقه ای است که مدتها است امریکا نفوذ و توان اعمال قدرت خود را از دست داده است.

اما و علیرغم همه این فاکتورها، با فضای ملتهبی که ایجاد شده، با موضعی که هم امریکا و هم جمهوری اسلامی در جواب به این تهدیدات گرفته اند، با نیروهایی که از هر دو طرف آماده کرده و همگی دست به ماشه هستند، خطر جنگی ناخواسته در اثر ماجراجویی یکی از طرفین و یا عوامل و عناصری در میان آنها منتفی نیست. بعلاوه حتی احتمال اینکه در خارج ایران و از جمله در عراق حمله ای به نیروهای متحد ایران از قبیل حشد الشعبی را پیش ببرند، به هیچ عنوان منتفی نیست. امری که میتواند دستمایه مناسبی برای تبلیغ پیروزی ترامپ و قدرت نظامی امریکا شود. عقب کشیدن نیروهای حشد الشعبی از عراق به بهانه کمک به سیل زدگان در ایران و استقرار بخشی از آنها در مناطق مرزی کردستان ایران تلاشی برای مقابله با این سناریو است.

ترامپ و تیم همراهش تصور میکردند بعد از تحریم اقتصادی وسیع ایران، با تهدید و کشاندن ناوگانها ونیروی نظامی به خلیج فارس، ایران را وادار به مذاکره و قبول عقب نشینی هایی میکند. تصور میکردند میتوانند با میلیتاریزه کردن منطقه، کشورهای اروپایی را ناچار از دخالت بعنوان حامی خود کنند و بالاخره روی دفاع عربستان و سایر کشورهای منطقه از فضای جنگی زیادی حساب باز کرده بودند. تصورشان این بود که برخلاف کیس کره شمالی اینبار پیروزمند بیرون خواهد آمد و علاوه بر تاثیرات این پیروزی در بعد جهانی، در خود آمریکا هم موقعیت بهتری پیدا خواهد کرد و ترامپ از این پیروزی در انتخابات آتی در آمریکا به عنوان قهرمان این میدان استفاده میکند. اما امروز شاهدیم که تا اکنون همه این تصورات تقریبا به جایی نرسیده و ترامپ و همراهان از قدمهایی عقب نشسته و این را رسما اعلام کرده اند.

جمهوری اسلامی نیز به این امر واقف است که موقعیت کنونی دولت آمریکا با دوران حمله به عراق یکی نیست و احتمال حمله از جانب آمریکا ضعیف است. به همین اعتبار او نیز علاوه بر اینکه نمیخواهد تسلیم شود، تلاش میکند پیروزمند و به عنوان دولتی که در مقابل قلدری دولت ترامپ ایستاد، هم در بعد داخلی و هم در سطح منطقه اعتباری برای خود کسب کند. تلاش میکند با کوتاه نیامدن و تسلیم نشدن، موقعیت خود را در مقابل طبقه کارگر و مردم معترض در ایران، تحکیم کند و همزمان به عنوان محور مقاومت در مقابل قلدری آمریکا، نفرت از این قلدری و اشغال و زورگویی را در سطح منطقه، به جیب خود بریزد. تلاش میکند محدودیتها و بن بست امریکا را به حساب "قدرت نطامی"، "هراس امریکا از سپاه" و "قدرت منطقه ای" خود بگذارد. سیاستی که مخاطب آن نه امریکا و اروپا و عربستان که مردم معترضی اند که برای به زیر کشیدن آن به میدان آمده اند.

علیرغم تبلیغات جنگی جمهوری اسلامی، علیرغم اینکه جمهوری اسلامی هم خواهان ادامه تحریمها و حمله نظامی و رودررویی نظامی با امریکا نیست اما تمام تلاش خود را کرده و میکند، تا هم از تحریم و هم از فضای جنگی به نفع خود و علیه مردم آزادیخواه در ایران استفاده کند. جمهوری اسلامی جنگ نمیخواهد و اما فضای جنگی حربه ای جدی و فرصتی برای حاکمین بر ایران جهت عقب راندن مبارزات عدالتخواهانه علیه جمهوری اسلامی است. تلاش میکند با اتکا به خطر حمله خارجی و وجود تحریم اقصادی، خطر داخلی را از سر خود بردارد و نه تنها اعتراضات کارگری را خاموش که فضای کل جامعه را مختنق کند. تلاش میکند به تحریم و فضای جنگی به عنوان فرصتی برای تسلیم کردن مردم آزادیخواه، عقب راندن اعتراضات کارگری، اعتراض زن و جوان و اقشار زحمتکش جامعه استفاده کند و در یک کلام مردم ایران را به تمکین و تسلیم وادارد و توازن قوا را به نفع خود عوض کند.

به این اعتبار مستقل از تحریمهای اقتصادی که کمر طبقه کارگر ایران را شکسته و جنگی جنایتکارانه علیه مردم ایران است، فضای جنگی نیز عملا ابزاری در دست حاکمیت قرار داده است تا موقعیت خود در مقابل مردم معترض را تحکیم کند. در نتیجه اقدامات دولت ترامپ چه تحریم و چه قلدری و زورگویی آن، هر دو ابزاری برنده علیه طبقه کارگر و بخش محروم جامعه در مقابل جمهوری اسلامی است.

تحریم و تبلیغات جنگی و اپوزیسیون بورژوایی جمهوری اسلامی

اپوزیسیون بورژوایی جمهوری اسلامی طیفی رنگین کمانی از طرفداران حمله به ایران تا مخالفین آنرا در بر میگیرند. اما آنچه در این میان مشترک است، همه از راست تا چپ صورت مسئله را از هیئت حاکمه آمریکا پذیرفته اند و همه در میدانی بازی میکنند که عملا هیئت حاکمه آمریکا تعیین کرده است. در تمام مباحثات این نیروها و حتی "رادیکالترین" و "چپ ترین" آنها، بحث بر سر تخاصمات دو دولت و جنگ دو دولت است، چیزی که در دنیای واقعی وجود خارجی ندارد.

تخاصمات ایران و آمریکا همزاد جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی هیچ زمانی رژیم مورد قبول آمریکا و غرب نبوده است. در دوره انقلاب ٥٧ دولتهای غربی و رسانه های آنها از ترس خطر چپ در جامعه ایران، پشت خمینی رفتند و زیر بغل ارتجاع اسلامی را گرفتند. اما در کل این تاریخ جمهوری اسلامی حاکمیتی متحد غرب یا مورد قبول غرب نبوده است. متقابلا سالیان طولانی جمهوری اسلامی از امریکا به اسم شیطان بزرگ نام برده است. اما دعوای امروز آمریکا با جمهوری اسلامی ناشی از این تخاصمات قدیمی نیست. امتداد این تخاصمات نیست که امروز تا سر حد یک جنگ تمام عیار، یا خطر چنین جنگی، پیش رفته باشد. علاوه بر آن مستقل از تبلیغات جنگی جمهوری اسلامی و لاف و گزاف زنی های سران سپاه و ارتش، جمهوری اسلامی قدرت مقابله نظامی و جنگ با قدرتمند ترین ارتش جهان را ندارد. لذا بحث بر سر جنگ کلاسیک میان دو کشور نیست. بلکه بحث از حمله نظامی یا زورگویی و گردنه گیری آمریکا است. علیرغم این واقعیت اپوزیسیون جمهوری اسلامی عملا و رسما با طرح "جنگ و دعوای آمریکا و جمهوری اسلامی"، خود صورت مسئله را از ترامپ و پناتگون پذیرفته است. نفس این حقیقت عملا بازی در میدانی است که دولت آمریکا و رسانه های آنها مهندسی کرده اند.

در میان این نیروها بخشی از باندهای قومی و مذهبی و جریانات ناسیونالیستی، آرزوی حمله آمریکا به ایران را دارند. این صف همراه با طیفی از اپوزیسیون راست که دور رضا پهلوی جمع شده اند، همگی طرفدار تحریم اقتصادی ایرانند. حتی جریاناتی که جسارت ندارند به روشنی طرفداری از تحریم را به زبان آورند، میگویند تحریم بد است اما گناه جمهوری اسلامی است و عملا آب پاکی بر سیاست ضد انسانی دولت آمریکا میریزند. این جریانات از مجاهد و فرقه های قومی و مذهبی بی ریشه تا احزاب ناسیونالیست کرد را شامل میشوند. آنها غیر از مجاهد، عموما حول فدرالیسم قومی به عنوان آلترناتیو حکومتی برای فردای ایران دور هم جمع شده اند. در دنیای بی افق و استیصال و در ماندگی که به آن دچار شده اند، تصور میکنند با حمله به ایران فرجه ای برای بزرگ شدن و امکانی برای گرفتن گوشه لحافی از قدرت، آنهم در دل جامعه ای ویران شده، را خواهند یافت. کل این صف آماده اند در ازای گرفتن پول و امکانات از آمریکا، عربستان، اسرائیل و..، به عنوان عنصر ناامن کردن محل کار و زندگی مردم و به نام مبارزه با جمهوری اسلامی، ظاهر شوند و به اعتباری نیروی خود را در خدمت سیاست این دولتها به کار گیرند. مجاهد که پرونده روشنی از نوکری و حلقه بگوشی برای هر ارتجاعی را در تاریخ خود دارد، شاید بی آبروترین اما نه مهمترین این نیروها است.

جریانات راست پرو غرب، طرفدار تحریم و فشار سیاسی به ایران از جانب دولت ترامپ و همزمان کمک به اپوزیسیون راست برای جایگزینی جمهوری اسلامی هستند. همچنانکه که گفتم اینها طرفدار تحریم اقتصادی اند، اما حمله به ایران افق آنها را، در تحویل گرفتن جامعه ای دست نخورده، در دست بدست شدن قدرت بدون ضربه خوردن بنیادهای اقتصادی سرمایه داری، کور میکند. آنها خواهان جنگ و حمله نظامی نیستند، میخواهند به کمک دولتهای غربی و با اتکا به امکانات آنها، جمهوری اسلامی سرنگون و کل ماشین دولتی و ارتش و مراکز پلیسی و... دست نخورده، باقی بماند و در خدمت آنها قرار بگیرد. در صورت وقوع جنگ و حمله به ایران این نیروها نه تنها بیش از پیش بی افق بلکه در میان خود به انواع شاخه ها تقسیم و بخشی در حمایت از "میهن" به دامن حاکمیت یا جناحی از آن بازخواهند گشت. اینها ناسیونالیستهای ایرانی هستند که خود را تاریخا متحد غرب و در راس آن آمریکا دانسته و میدانند. اما همزمان نمیخواهند شیرازه جامعه به هم بریز و زیرساختهای اقتصادی نابود شود. میخواهند به عنوان متحد آمریکا و به کمک این کشور و سایر کشورهای غربی، قدرت از بالا بدست اینها بیفتد. حمله به ایران کل این آرزوها را دفن خواهد کرد.

بقیه نیروهای اپوزیسیون از جمله جریاناتی که به نام چپ و کمونیست فعالیت دارند، مخالف جنگ و حمله به ایرانند، بخشا حتی مخالف تحریم اند. اما همچنانکه گفتم همه صورت مسئله را از ترامپ خریده اند. مخالفت آنها با جمهوری اسلامی توجیهی شده که کل حقیقت را لاپوشانی کنند و خود را به ندیدن و نشنیدن بزنند. چپ ترین آنها زمانی که از جنگ صحبت میکنند از دو قطب ارتجاعی و جدال آنها میگویند. گویی میان دو دولت ارتجاعی، تخاصماتی موجود است که ادامه آن امروز تا سرحد جنگ و یا خطر جنگ پیشرفته است و آنها رگ گردن شان را بلند میکنند و دو قطب و دو طرف جنگ را محکوم میکنند. به این اعتبار صورت مسئله ای که در جلو خود قرار داده اند، از اساس همانی است که پنتاگون و رسانه های راست مانند "بی بی سی" و "سی ان ان" و... مهندسی و بیان میکنند. توقع سیاستی اصولی از چنین نیروهایی که هویت خود را صرف ضدیت با جمهوری اسلامی، ضدیت با اسلامیت آن و ولایت فقیه و سرنگونی آن به هر قیمتی، حتی به قیمت نابودی جامعه، تعریف کرده اند، توهم است. نیروهایی که به نام چپ و کارگر دنیا و مافیا را از دریچه مخالفت با ولی فقیه و اسلامیت حاکمین نگاه میکنند و اینکه در امتداد و در فردای این اتفاقات، چه بلایی بر سر طبقه کارگر و مردم می آید، برایشان محلی از اعراب ندارد. توقع سیاستی کمونیستی از نیروهایی که عملا در کنار حاشیه ای ترین و غیر اجتماعی ترین نیروها قرار میگیرند توقع زیادی است.

چه باید کرد

همچنانکه اشاره کردیم ایران بهانه است. اهداف امریکا و افقی که در مقابل خود دارد، معضلاتی که میخواهد از کانال تخاصم با ایران و میلیتاریزه کردن منطقه پیش ببرد، یک جنگ اقتصادی بزرگ با رقیبان خود و بعلاوه جواب به معضلات داخلی در آمریکا است. شرط هر موضع و سیاست اصولی مقابله با این قلدری در سطح جهانی و تلاش برای به میدان آوردن طبقه کارگر و مردم شرافتمند در غرب و آمریکا علیه این افسارگسیختگی و زورگویی، و در مقابل تحریم اقتصادی و فضای جنگی است.

متاسفانه در حال حاضر به هزار و یک دلیل و از جمله عدم حضور یک جنبش قوی کمونیستی و کارگری و همچنین مهندسی افکار عمومی توسط رسانه های بزرگ جهان به عنوان خدمتگذار سیاستهای راست و جنگ طلبانه آمریکا و... ، شاهد تحرکی جدی و همه جانبه علیه این میلیتاریسم عریان از طرف طبقه کارگر جهانی و مردم آزادیخواه جهان، نیستیم. با این وصف تلاش برای سد کردن و مقابله با زورگویی دولت ترامپ و میلیتاریزم او، اولین توقع از هر نیروی مسئول و متمدنی است.

اگر ترامپ و همراهان او در پنتاگون و هیئت حاکمه آمریکا، اتکایشان به زرادخانه نظامی و دول مرتجع متحد آنها و فضای راست حاکم بر دولتهای و رسانه های امپریالیستی است، طبقه کارگر و مردم آزادیخواه در ایران و منطقه، اتکایشان به طبقه کارگر در خود آمریکا و غرب و مردم متمدن و آزادیخواه جهان است. این نیرو اگر تکان بخورد میتواند افسار گسیختگی حاکمین بر آمریکا را لگام بزند.

تا جائیکه به طبقه کارگر و مردم آزادیخواه ایران، برمیگردد، سیاست دولت ترامپ بیشترین لطمات را به جنبش عدالتخواهانه طبقه کارگر و محرومین ایران در جدال خود با جمهوری اسلامی وارد کرده است. شکی نیست که دوره ای سخت و پر مشقت را به ما تحمیل کرده اند. آمریکا با این تهدیدها و تحریمها علاوه بر گرسنگی دادن به مردم محروم در ایران، دست جمهوری اسلامی را برای تعرض به سطح معیشت طبقه کارگر، به فضای اعتراض آزادیخواهانه در جامعه و به جنبش عدالتخواهانه مردم ایران برای سرنگونی جمهوری اسلامی و برای تامین آزادی و رفاه و جامعه ای امن را باز گذاشته اند.

ما در جامعه ایران در حال جنگ با جمهوری اسلامی هستیم. ما، طبقه کارگر و مردم آزادیخواه در ایران، در یک جدال جدی و همه جانبه برای بهبود زندگی، آزادی های سیاسی و در یک کلام برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی هستیم. فضای جنگی و تحریمهای آمریکا و قلدری و میلیتاریزه کردن منطقه و تهدید و ارعاب آنها، شرایط مبارزه ما علیه طبقه سرمایه دار و جمهوری اسلامی به عنوان نماینده آنها را بشدت سخت و پیچیده کرده است. لذا مقابله با تلاش جمهوری اسلامی برای سواستفاده از این فضا و برای تحمیل استیصال و ناامیدی و فقر و استبداد به طبقه کارگر و مردم محروم جامعه، و سنگر بندی در مقابل آن از وظایف خطیر این دوره است.

ما کمونیستها، طبقه کارگر ایران و مردم عدالتخواه، خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی و تامین جامعه ای مرفه و آزاد و امن هستیم. ما برای جامعه ای سوسیالیستی مبارزه میکنیم. سرنگونی جمهوری اسلامی با افق و سیاست و رهبری طبقه کارگر اولین قدم در این راه است.

جمهوری اسلامی تلاش کرده است، فشار تحریمهای اقتصادی را بر دوش طبقه کارگر و مردم محروم سرشکن کند. تلاش کرده است فضای جامعه را نظامی و امنیتی کند و دستگیری و ارعاب را افزایش دهد. حملات این دوره نیروهای امنیتی به کارگران و دستگیری هر کارگر معترضی، تعرض به فضای جامعه و تلاش برای ایجاد محدودیت بیشتر بر زنان، دستگیری فعالین سیاسی، دانشجویی، معلمان، زنان و تهدید مخالفین سیاسی، اعمال قوانین زورگویانه، همگی با هدف عقب راندن فضای اعتراضی در میان طبقه کارگر و مردم آزادیخواه و تغییر توازن قوا به نفع خود با اتکا به فضای جنگی است. مقابله با اقدامات حاکمین، تلاش برای متحد کردن کارگران در محل کار و از کانال تشکلات خود و با اتکا به مجامع عمومی کارگری، حول مطالبات خود، برای تامین زندگی انسانی، برای افزایش دستمزد و مقابله با اخراج و بیکارسازی، برای تامین بیمه بیکاری و علیه فقر و گرانی، علیه امنیتی کردن محل کار و مدرسه و دانشگاه و..، از نان شب واجبتر است.

امروز جامعه ایران با فقر و محرمیت دست به گریبان است و اتحاد مردم محروم برای تامین امکانات زیستی، درمانی، بهداشتی و رفاهی، علیه گرانی و فقر، علیه امنیتی کردن محل کار و زندگی مردم، و برای مقابله با تعرض به سطح معیشت خود، در همه محلات و شهرها و.. به هر شیوه و اشکالی که ممکن است، و از جمله از کانال شوراهای مردم در محلات و محل کار، نیاز جدی امروز و ابزارجدی برای دفاع از یک زندگی قابل تحمل است. حاکمین نمایندگان واقعی جنبشهای اعتراضی از کارگری تا اعتراض معلمان، دانشجویان، زنان، فعالین محیط زیست و... را هدف قرار داده اند. آنها را تهدید ، دستگیر و زندانی میکنند، علیه شان پرونده سازی میکنند. اخراج از کار و گرو گرفتن نان شب خانواده های آنها، ابزار خاموش کردن و مقابله با این اعتراضات است. دفاع از نمایندگان واقعی طبقه کارگر، از کسانیکه در صف مقدم این مبارزه قرار گرفته و مورد وحشیانه ترین تعرض ها قرار گرفته اند ، تنها نگذاشتن آنها در زندان و خانواده های آنها در فقر و بی امکاناتی، به عنوان اسرای ما در زندانهای حاکمین یک رکن جدی هر مبارزه ای باید باشد.

مقابله با تفرقه های قومی و مذهبی، مقابله با اشاعه انواع سموم ناسیونالیستی، دفاع از همسرنوشتی طبقه کارگر و هویت مشترک انسانی همه مردم ایران، افشا و منزوی کردن جریانات قومی و مذهبی در همه جا و باز کردن ذهن و گوش و چشم کارگران و مردم آزادیخواه به مخاطرات این سموم، یک رکن جدی تامین اتحاد کارگری و اتحاد و همبستگی کل جنبش آزادیخواهی در جامعه است.

مقابله با و افشای همه نیروهایی که به بهانه مبارزه با جمهوری اسلامیٍ، عملا از افسار گسیختکی و میلیتاریزم آمریکا، از فضای جنگی و تحریمهای اقتصادی دفاع میکنند، از وظایف جدی ما و هر کمونیستی در این دوره است.

بی تردید این دوره وظایف سنگینی را بر دوش کمونیستها قرار میدهد. اما این رسالت ما، این رسالت کمونیستهای طبقه کارگر در همه جهان است. این دورانی است که مستقل از سختی و مشقات آن، صف بندی های سیاسی، پولاریزاسیون نیروهای سیاسی، فاصله و تفاوت عمیق مدافعین راستین و دروغین طبقه کارگر و مردم آزادیخواه، در زمخت ترین سطح خود را نشان میدهد. باید دوستان واقعی و دشمنان طبقه کارگر و جنبش عدالتخواهانه این طبقه را در این دوره زیر ذره بین گذاشت و چشم و گوش همه را به دیدن این حقایق باز کرد.

حلقه اصلی در پیشبرد این وظایف، در سد کردن تعرض جمهوری اسلامی به جامعه به بهانه تحریم و فضای جنگی، به میدان آمدن کمونیستهای به عنوان پیشقراولان و رهبران و نمایندگان راستین طبقه کارگر و مردم آزادیخواه است. حزب حکمتیست به عنوان بخش متحزب این جنبش، در این میدان تلاش میکند. اما حزب حکمتیست نوک تیز یک قله بزرگ از یک حزب بزرگ و اجتماعی، از یک جنبش بزرگ و وسیع برابری طلبانه اجتماعی است که به وسعت جامعه در محافل کمونیستی، در جمعها و شبکه های فعالین کارگری، در میان زن و جوان عدالتخواه این طبقه در جریان است. متحد کردن، این صف، به هم وصل شدن این صف در دل مبارزه ای واقعی و به عنوان نمایندگان صالح طبقه کارگر، برای ایجاد سدی محکم در مقابل بورژوازی ایران و هیئت حاکمه آن، وظیفه ای است که حزب ما در مقابل خود قرار داده است. بدون متحد شدن کمونیستها در حزب کمونیستی خود، مبارزات رادیکال و جسورانه طبقه کارگر، معلمان، دانشجویان و زنان و مردان آزادیخواه قادر به درهم شکستن قدرت حاکمه نخواهد بود.

کمونیستها به عنوان سازماندهندگان مبارزات موجود، به عنوان لولای اتحاد کارگران و مردم محروم، باید به این وظیفه تاریخی خود در این دوره خطیر ایفای نقش کنند. احتمال حمله نظامی به ایران ضعیف است، اما با حمله نظامی و بدون آن، پیشروی جنبش عدالتخواهانه طبقه کارگر و سد بستن در مقابل تعرض جمهوری اسلامی، دفاع از مدنیت، کاهش تلفات مردم و کمک به اتحاد و همیاری در میان آنها، در گرو نقشی است که کمونیستها به عنوان یک نیروی وسیع از کارخانه و مراکز کاری تا محلات و مراکز تحصیلی و...، ایفا میکنند.

 

اول ژوئن ٢٠١٩