این روزها و به بهانه گذشت چهل سال از انقلاب ٥٧ ایران همه جریانات و احزاب و شخصیتها از راست تا چپ در مورد آن انقلاب به سخن آمده اند. هر کس بر اساس منافع جنبش خود له و علیه آن انقلاب سخن میگوید و تلاش میکند به بهانه آن اتفاق تاریخی امیال و آرزوهای امروز خود را به جامعه عرضه کند. در این میدان سه جنبش بطور برجسته و روشن قابل رویت هستند و بقیه با هر فاصله ای در حواشی این سه جنبش خودنمایی میکنند. این سه جریان یکی حاکمیت و روسای جمهوری اسلامی، دیگری راست پرو غرب ایران و سرانجام کمونیستها هستند. در این نوشته اساسا به پیام رضا پهلوی به مردم ایران در مناسبت گذشت چهل سال از انقلاب ٥٧ و رویای براندازی "هوشمندانه" او خواهم پرداخت. اینجا نشان خواهم داد که رضا پهلوی و جنبش ملی اسلامی ایران و جمهوری اسلامی به عنوان هسته اصلی و متمرکز آن چگونه هر دو در یک صف علیه مردمی که به امید رفاه و آزادی به میدان آمدند و انقلاب ٥٧ را ممکن کردند ایستاده اند.
پیام رضا پهلوی علیه انقلاب ٥٧ و تلاش برای معرفی کردن جمهوری اسلای به نام نتیجه آن انقلاب و از این کانال حمله به مارکسیتها که گویا در کنار جنبش اسلامی به عنوان "دو جریانی که انقلاب ٥٧ را ممکن کردند"!!، همراه با تحریکات ناسیونالیستی و کوبیدن بر طبل ایرانیت، فرهنگ "والای ایرانی" و تقدس آن، و بلند کردن اهمیت "نیروی ملی" برای براندازی "هوشمندانه" جمهوری اسلامی، هیچکدام امر جدید و دور از انتظاری نیست. آنچه در این پیام و جست و خیزهای این دوره رضا پهلوی برجسته است، نگرانی عمیق و قابل فهم او از سرنگونی جمهوری اسلامی از کانال یک انقلاب توده ای است.
مسلم اینکه از جریانی که توسط مردم ایران در دل یک انقلاب توده ای به حاکمیتش پایان داده اند، جرایانی که رضا پهلوی را به عنوان وارث تاج و تخت حکومت سرنگون شده پدری، به میدان آمده، نمیتوان توقع دفاع از آن انقلاب و بیان حقایق آن تاریخ داشت. تاریخ انقلاب ٥٧ از زبان رضا پهلوی به همان اندازه از حقیقت نزدیک است که از زبان روسای جمهوری اسلامی. آنچه در پیام رضا پهلوی و کل تلاش اخیر او نهفته است، ترس از تکرار یک انقلاب توده ای دیگر و بی کلاه ماندن سر جنبش راست پرو غرب در فردای سرنگونی جمهوری است. کل تلاش این مدت رضا پهلوی و همراهان او، درخواست کمک از دول بزرگ غربی و بحث انتخابات آزاد و رفراندم و...، بحث براندازی "هوشمنادانه" مسستر در پیام اخیر او، همراه با تلاش مزبوحانه و ریاکاری تمام او در معرفی جمهوری اسلامی به عنوان نتیجه انقلاب ٥٧، همگی بیان ترس جنبش راست پرو غرب از بیداری محکومین و خطر انقلاب آنها علیه حاکمیت است.
ارتجاع اسلامی و طرفداران رژیم پهلوی و شخص رضا پهلوی، جمهوری اسلامی را نتیجه انقلاب ٥٧ میادنند و آن انقلاب را اسلامی معرفی میکنند. دلیل این همسویی روش است. اولی با این کار چهل سال است تلاش میکند، برای جمهوری اسلامی مشروعیت بخرد و دومی با علم به نفرت اکثریت بالایی از مردم ایران از جمهوری اسلامی و ترس و نگرانی از سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی از کانال انقلاب طبقه کارگر و صف محرومین، تلاش میکند نفس انقلاب محکومین علیه حاکمین را از چشم جامعه بیندازد. انقلاب یعنی "جمهوری اسلامی"، یعنی "خشونت"، یعنی "جنگ و خونریزی"، یعنی "نکبت و فقر و استبداد" و...، همه واژه هایی ضد انقلابیون بورژوا در جمهوری اسلامی، در صف اپوزیسیون راست او و در صف همه جریاناتی است که از انقلاب پایین، انقلاب کارگران، انقلاب استثمار شدگان علیه اقلیتی مفت خور و سرمایه دار میترسند.
آقای پهلوی میداند که مردم ایران علیه استبداد حاکم در دوره پادشاهی خاندان او، علیه فقر و محرومیت، در دفاع از حق آزادی و حق زندگی انسانی برای اکثریتی بزرگ از مردم ایران و در دفاع از حرمت و کرامت انسانی که زیر چکمه های استبداد شاهنشاهی له لورده شده بود، به میدان آمدند و به عمر رژیم پهلوی خاتمه دادند. ایشان میدانند این حقایق و ترس از قدرتگیری پایین در دل انقلاب ٥٧، کل ارتجاع از حاکمین تا جریان اسلامی در اپوزیسیون و دول امپریالیستی را به فکر انداخت تا انقلاب ٥٧ را سد کنند. انتخاب ارتجاع اسلامی قبل از هر کس و هر مردم ناآگاهی، نتیجه توافق بخشی از حاکمیت در دوره پهلوی و روسای آنها، با غرب و مشخصا آمریکا و نمایندگان جریان اسلامی بود. این اتفاق زمانی افتاد که غرب و بخشی از بورژوازی ایران به این نتیجه رسیده بود که رژیم پهلوی در مقابل مردم معترض تاب مقاومت ندارد و ادامه آن اوضاع و فضای حاکم بر تحرکات کارگری و توده ای و عمیق شدن خواست و مطالبات مردم علیه استثمار و استبداد، دخالت و حضور کمونیستها و سیمای عدالتخواهانه اعتراضات مردم ایران، ممکن است شانس انقلابی چپ را بالا ببرد و کل حاکمیت بورژوایی ایران به خطر افتد. رفتن غرب پشت خمینی و ارتجاع اسلامی، از آن جهت بود که این راتجاع را به عنوان ضد کمونیستی ترین جریان تاریخ بهترین گزینه علیه خطر کمونیست میدانستند.
رضا پهلوی میداند که بعد از این توافق و تلاش برای دست بدست کردن قدرت از بالا و انتخاب جریان اسلامی از جانب غرب علیه فضای چپ جامعه ایران، خمینی از همه رسانه های بزرگ جهان در خود غرب به عنوان "رهبر انقلاب ایران" سر برآورد. از قیام ٥٧ تا خرداد ٦٠ فضای جامعه ایران میدان جدال انقلابیون آن دوره، طبقه کارگر و در راس آن کارگران نفت، زنان، اقشار مختلف مردم، مردم کردستان و.. برای دفاع از دستاوردهای خود در آن انقلاب، علیه ارتجاع اسلامی بود که تلاش کرد با حفظ نیروی سرکوب رژیم پهلوی و ساواک و کل ماشین دولتی، پایان انقلاب را اعلام و مردم را به خانه ها بفرستد. خرداد ٦٠ مقطعی است که با کشار وسیع و جنایات همه جانبه، میخ جمهوری اسلامی کوبیده شد و شکست انقلاب ٥٧ مسجل شد.
رضا پهلوی از انقلاب ٥٧ درس گرفته است. این حقیقت است که او را به جست و خیز علیه انقلاب انداخته است. تلاش او و صف وسیعی از اپوزیسیون بورژوایی تا بخشی از مهرهای حاکمیت که خطر سرنگونی را با همه وجود حس میکنند و در فکر راهی برای نجات نفس حاکمیت بورژوازی ایران است، در تلاشند قدرت از بالا و بدونن دخالت مردم ایران و خصوصا طبقه کارگر ایران، دست بدست شود، چیزی که رضا پهلوی آنرا "براندازی هوشمندانه" نام گذاشته است.
براندازی "هوشمندانه" رضا پهلوی و اعلام اینکه جمهوری اسلامی نتیجه انقلاب ٥٧ بود، دو رویه یک سکه اند. این ماجرا زمانی برجسته شده است و راست پرو غرب را نگران کرده است، که تحولات این دوره مهر یک عدالتخواهی کارگری و سوسیالیستی را خورده است. این ماجرا بیش از هر چیز "شاهزاده" را با کابوسی روزانه مواجه کرده است. امروز ایشان و خیل وسیع از احزاب و گروهها و شخصیتهای راست از ناسیونالیست ایرانی تا فرقه های قومی و مذهبی در اپوزیسیون را به فکر راهی علیه مردمی انداخته است که از دیماه بانگ عدالتخواهی خود و حق طلبی پایین را به همه جا رسانده است. رضا پهلوی و بسیاری از جریانات راست، دوره ای تلاش کردند موج اعتراضات دیماه را در جهتی سوق دهند که بتوانند آنرا در خدمت اهداف خود کنترل کنند. اما اعتراضات کارگری اخیر، به اهتزاز درآمدن پرچم عدالتخواهی طبقه کارگر ایران علیه سرمایه داری، علیه بردگی اکثریت و حاکمیت مشتی انگل پولدار از اسلامی تا "سکولار" و ...، امثال رضا پهلوی و همراهان او را بیش از پیش نگران کرده است. پیامهای اولیه ایشان به مردم ایران و کارگر پناهی ریاکارانه رضا پهلوی در دل اتفاقات دیماه، امروز و با تحولات اخیر و میداندار شدن کارگران و رهبران صالح و هوشیار آنها، چرت آقای پهلوی را هم پاره کرده است. ایشان ماسک "دمکرات و آزادیخواهی" خود را کنار گذاشته و در قامت یک راست افراطی و یک ناسیونالیست تا مغز استخوان عقب ماند، با علم کردن "افتخارات" و عرق "ملی" علیه انقلاب و انقلابیگیری پایین به میدان آمده است.
آقای پهلوی باید بداند، طبقه کارگر ایران و ما کمونیستها همراه مردم آزادیخواه این جامعه نیز از تجربه انقلاب ٥٧ درس گرفته ایم. ما آن نیروی واقعی هستیم که انقلاب ٥٧ را ممکن کردیم. مردم ایران توسط ارتجاع اسلامی عقب رانده شدند و انقلاب ٥٧ را به کمک همه دستگاه سرکوب به ارث رفته از خاندان پهلوی، در دل یک کشتار خونین، شکست دادند. در فردای آن ماجرا بیشترین کشار از کمونیستها بود. اما امروز ما و نسل بعدی انقلابیون ٥٧ در میدانند و همه جا پرچم یک آزادیخواهی سوسیالیستی و یک عدالتخواهی کارگری را بلند کرده اند. اگر انقلاب ٥٧ یک درس بزرگ برای ما داشته است، ضرورت اتحاد طبقه کارگر حول یک افق رهای بخش سوسیالیستی برای نجات کل بشریت در جامعه است. در چنین شرایطی افق رضا پهلوی ها برای دست بدست کردن قدرت از بالا، تنها در شرایط یک جنگ داخلی، دخالت دول مرتجع امپریالیستی و عوامل آنها و خون پاشیدن به جامعه و سرکوب خونین ما ممکن است. ما تلاش میکنیم با همه توان و با اتحاد صف وسیع و میلیونی طبقه کارگر و مردم آزادیخواه ایران، با فراهم کردن امکان دخالت همه جانبه استثمار شدگان در سرنوشت جامعه، با سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی، جامعه را از همه تندپیچهای این دوره عبور دهیم و زندگی برابر و مرفه را با دستان خود تامین کنیم.