مقدمه: کتابی که در دست دارید علاوه بر جمع آوری بخش مهمی از اخبار و اتفاقات و نوشته هایی از سندیکای کارگران هفت تپه و کارگران گروه ملی فولاد و سیر مبارزه این دومرکز به عنوان روزشمار مبارزات هفت تپه و فولاد از زبان خودشان، گوشه ای از حمایتهای کارگران، بخشهای مختلف جامعه ایران از دانشجو و معلم تا مردم آزادیخواه و... و همزمان بخشی از حمایتهای بین المللی از کارگران فولاد و هفت تپه و مبارزات عدالتخواهانه آنها است. در این کتاب همچنین مطالب و اعلامیه های حزب حکمتیست(خط رسمی) و رفقایی که در این زمینه اظهار نظر کرده اند آمده است. نوشته "طبقه کارگر از دریچه فولاد و هفت تپه" به عنوان مقدمه ای بر این مجموعه در حقیقت نگاهی به جایگاه این اعتراضات و نقش آن در دوره ای معین است که این دو اعتصاب در آن اتفاق افتاده است.

امیدواریم رهبران و فعالین و سخنگویان کارگران هفت تپه و فولاد، کسانی که در دل بیش از یکماه جدال و در اعتراضی وسیع و متحد علیه استثمار و بردگی و در جنگی بسیار نابرابر و همه جانبه با دولت و کارفرما و همه عوامل آنها، تلاش کردند هم طبقه ای های خود را سربلند و پیروزمند از همه تند پیچها عبور دهند، بتوانند تجربیات این دوره و تجارب خود و ارزیابی از این تحرکات را در اختیار طبقه کارگر و جنبش برابری طلبانه قرار دهند.

طبقه کارگر از دریچه فولاد و هفت تپه

امروز در شرایطی بحث از جایگاه اعتراضات هفت تپه و فولاد میشود که هنوز و تا این لحظه هفت نفر از کارگران فولاد در زندانند، هنوز علی نجاتی عضو سندیکای هفت تپه در زندان است. اسماعیل بخشی با فشار رفقای کارگرش و سیل مردمی که در این روزها همراه و پشتیبان هفت تپه بودند با وثیقه ای سنگین آزاد شد. بعلاو سپیده قلیان و عسل محمدی که به جرم حمایت از کارگران هفت تپه و فولاد دستگیر شدند، با وثیقه های سنگین آزاد شدند. هنوز علیرغم پادگانی کردن این دو مرکز کارگری، تلاش و مبارزه کارگران هفت تپه و فولاد برای آزادی دستگیر شدگان ادامه دارد. هنوز هر روز کارگران و خانواده های آنها در اهواز و در مقابل مراجع دولتی برای آزادی ٧ کارگر زندانی تجمع میکنند. امروز و علیرغم پرداخت حقوق معوقه چند ماه و اقداماتی کوچک دیگر در این مراکز اما هنوز بخش قابل توجه ای از مطالبات کارگران در هر دو بخش فولاد و هفت تپه برآورد نشده است. با این حال نگاه به هفت تپه و فولاد از دریچه این مطالبات و اتفاقات مورد اشاره بسیار محدود نگرانه و گمراه کننده است. هفت تپه و فولاد دستاوردهای بزرگی در این دوره نصیب خود و کل طبقه کارگر ایران کردند که اینجا به نکاتی از آن اشاره میکنیم.

دو اعتصاب فوق در یک توازن قوای معین و بعد از اعتراضات دیماه و تغییر توازن قوا در جامعه به نفع محرومین اتفاق افتاد. اگر در یک سال گذشته و در تحرک دیماه مسئله جدال علنی با حاکمیت از جانب اقشار محروم جامعه علنا و در ابعاد بزرگ اتفاق افتاد و مسئله سرنگونی جمهوری اسلامی با همه جناح و دسته بندی های آن را روی میز جامعه قرار داد، اعتصاب قدرتمند و متحدانه کارگران هفت تپه و فولاد پرچم عدالتخواهی طبقه کارگر و جنبش برابری طلبانه آنرا به عنوان پرچم یک جنبش عظیم در جامعه به اهتزاز در آورد و حمایت اکثریت استثمار شدگان و اقشار محروم و تشنه رفاه و آزادی را به همراه آورد . حق طلبی کارگران این دو مرکز و ایستادگی قاطعانه آنها در مقابل کل بورژوازی ایران با دولت و همه ارگانهای مختلف آن، مهر عدالتخواهی و مساوات طلبی کارگری را به فضای سیاسی و اجتماعی ایران زد. در چهل روز گذشته فضای سیاسی جامعه ایران، صحبت محافل و جمع و نهاد و هر مرکز کاری و اداری از مردم تا حاکمیت، از کارخانه و دانشگاه تا مجلس و دولت و .... بحث فولاد و هفت تپه بود. در این مدت طبقه کارگر و اقشار محروم جامعه و هر انسان عدالتخواهی، به هفت تپه ای ها و فولادی ها به عنوان پیشقراولان رادیکال و شایسته جنبش خود نگاه کردند. همه نگاهها به هفت تپه و فولاد و به تحرک غول عظیم طبقه کارگر در ایران و امید به پیشروی و پیروزی آن دوخته شد. در این مدت دهها میلیون کارگر شاغل و بیکار و خانواده های آنها و اقشار مختلف مردم آزادیخواه، پیروزی خود در این جدال را به پیروزی کارگران هفت تپه و فولاد گره زدند. به حق هر پیشروی کارگران فولاد و هفت تپه را پیشروی خود در جدال بر سر رفاه و سعادت و آزادی میدیدند. برای اولین بار بعد از اعتصاب کارگران نفت در سال ٥٧، کارگران فولاد و هفت تپه و رهبران و فعالین آنها به عنوان نماد مقاومت جامعه و کل صف استثمار شدگان در راس قرار گرفته اند. مرکز جدال در هفت تپه و فولاد و شهر شوش و اهواز بود اما دامنه آن کل جامعه را فرا گرفت.

اعتراضات کارگران فولاد و هفت تپه موقعیت طبقه کارگر را در جامعه و در تقابل آن با حاکمیت گامها به جلو برد. در این مدت علاوه بر خود کارگران این دو مرکز و خانواده های آنها که با اتحادی بالا جدالی قابل تقدیر را در خوزستان پیش بردند و مردم آزادیخواه شوش و اهواز را همراه خود کردند، موجی از حمایتها در سراسر ایران به طرف شوش و اهواز سرازیر شد. نسل جوان تحصیل کرده طبقه کارگر با بانگ رسا فضای همه دانشگاهها را، علیرغم تهدید و ارعابی که حاکمیت انجام داد، به هفت تپه و فولاد اختصاص داد. "اسماعیل زندان است، ما همه بخشی هستیم"، "کارگر زندانی آزاد باید گردد، "ما فرزند کارگرانیم در کنارشان می مانیم"، "کارگر، معلم، دانشجو اتحاد، اتحاد"، "درود بر کارگر، مرگ بر ستمگر" و بسیاری شعارهای از این قبیل در بسیاری از دانشگاهها طنین انداز شد. معلمین، بازنشستگان، وکلا، نویسندگان، هنرمندان انواع محافل و مراکز کارگری از شرکت واحد تا جمعهایی از کارگران و مردم آزادیخواه به اشکال مختلف، از کارگران این دو مرکز و فعالینش حمایت کردند. شعرا برایشان شعر گفتند و نوازندگان به افتخار آنها نواختند و هنرمندان در دفاع از آنها روی صحنه رفتند. در یک کلام جامعه و استثمار شدگان به جدال هفت تپه و فولاد با کارفرما و حاکمیت به عنوان جدال خود با بورژوازی و دولتش نگاه کردند، به آن دل بستند و از آن انرژی و شور و قدرت گرفتند. در این مدت علیرغم دیوار سانسور میدیا و رسانه های جمهوری اسلامی، بانگ و حق خواهی کارگران و صدای نماینده و سخنگویان آنها دهان به دهان با شور و شوق به خانه های مردم رفت و بحث مجالس و تجمعات آنها شد. امروز جامعه بسیاری از فعالین این دو مرکز را که قبلا اسمی از آنها نشنیده بود، بعنوان سخنگویان صالح خود نگاه میکنند و در قلب آنها جای دارند. همین حقیقت کار حاکمیت در سرکوب آنها را با مشکلات جدی روبرو کرده است.

در این مدت مهمترین اخبار جامعه و رسانه های آنها از جدال جناحها و دعوای آمریکا و ایران و حتی بحث استیضاح وزرای دولت در مجلس، در زیر فضای حاکم بر جامعه حول مبارزات هفت تپه و فولاد به حاشیه رانده شدند. جامعه از دریچه هفت تپه و فولاد شاهد بروز یک عدالتخواهی عمیق، یک مساوات طلبی ضد سرمایه داری شد. همین حقیقت جایگاه طبقه کارگر ایران را در ذهن جامعه و در روانشناسی آن به طور جدی تغییر داد و بالا برد. در دوره انقلاب ٥٧ عروج طبقه کارگر و خصوصا به میدان آمدن کارگر نفت کمر رژیم پهلوی را شکاند و "کارگر نفت ما رهبر سرسخت ما" به یکی از شعارهای اصلی تجمعات اعتراضی تبدیل شد. همزمان عروج کارگر نفت در ابعاد سیاسی و اجتماعی زمینه ها و شرایط عروج کمونیسم این طبقه و جواب و افق آن را فراهم ساخته و شروع دوره پایان همه سیاستها و افقهای خرده بورژوایی و چپ خلقی آن دوره را هم به نام مارکسیسم و کمونیسم خط بطلانی کشید. در این دوره هم عروج کارگر این دو مرکز و حق طلبی و مدعی بودن آنها، بیان اینکه این مراکز را ما و پدران ما بنا نهاده ایم و خود و توسط شورای کارگری خود اداره اش میکنیم، مستقل از ممکن بودن و ممکن نبودن آن در این اوضاع، اما همین مدعی و صاحب پاسخ و آلترناتیو بودن ، طبقه کارگر و رهبران آنرا در قامت صاحبان جامعه و مدعی نمایان ساخت و خط باطلی بر کارگرپناهی صف طولانی جریانات و گروهای راست و چپ از خانه کارگر تا کارگر پناهی چپ های خلقی و ملی و قومی و... کشید.

همبستگی کارگران این دو مرکز، اتکای آنها بر تجمعات و مجامع عمومی خود، طرح بحث شوراهای کارگری و تلاش برای ایجاد آن، آژیتاسیونهای هر روزه شخصیتها و نمایندگان آنها، افشا و خنثی کردن همه برنامه و ترفندهای حاکمیت و نمایندگان مختلف آنها در جمع کارگران و در مقابل چشم جامعه، همبستگی عمیق و یکپارچه ای ایجاد کرده بود که دست و بال کارفرما و حاکمیت و ارگانهای سرکوب و تلاش برای چند دستگی و انشقاق را بشدت سخت کرد. این تحرک یک بار دیگر اهمیت مجامع عمومی و دخالت مستقیم کارگران در تصمیمات و اجرای آن به عنوان ساده ترین و ممکن ترین راه و دمکراسی مستقیم کارگری را در خون طبقه کارگر جاری کرد. این تجربه بطور قطع نه تنها در مبارزات آتی کارگران این دو مرکز که در کل مبارزات طبقه کارگر ایران دستمایه و تجربه ای ارزشمند و قابل تکثیر خواهد بود.

واقعیت این است که ابعاد حمایت مردم اهواز و شوش از کارگران این دو مرکز، سمپاتی بزرگ کل جامعه به آنها و ترس از تبدیل آن به تحرکی بزرگ کارگری، حاکمین را دست پاچه کرده بود. همین حقیقت است که همه دشمنان رنگارنگ و قسم خورد طبقه کارگر ایران از دولت و مجلس و قوه قضائیه تا فرماندار و استاندار و محجوب و عوامل خانه کارگر و امام جمعه و...، را مجبور کرد برای مقابله با کارگران و پیش برد نقشه های شوم خود، ریاکارانه لباس کارگر دوستی به تن کنند. زمانی که نمایندگان دولت و سپاه پاسداران و...، بدنبال دستگیری تعدادی از نمایندگان هفت تپه از جمله اسماعیل بخشی، فرصت را برای آرام کردن و خواباندن اعتراضات و فریب کارگران مناسب دیده بودند، گارد حفاظتی آنها برای اجازه ورود به جمع کارگران و امکان صحبت کردن، عکس اسماعیل بخشی را بلند کرده و با ریاکاری و اینکه "ما هم اسماعیل بخشی هستیم" و خودی وارد جمع آنها شدند.

در دل این جدال صفی از فعالین و سخنگویان کارگری در این دو مرکز عروج کردند و نه تنها در میان کارگران این دو مرکز که در سطح جامعه به عنوان شخصیتهای سیاسی جدی، قابل احترام، برابری طلب و بی توهم شناخته شدند. همین حقیقت و شناختن آنها از جانب مردم آزادیخواه و جایگاه والای آنها در قلب میلیونها انسان، سرکوب آنها را امروز دیگر سخت تر کرده است.

نقش رهبران و تاکتیک جمهوری اسلامی

نقش رهبران و فعالینی که در این دوره عروج کردند و جایگاه هر یک از آنها، بر کسی پوشیده نیست. دامنه خودآگاهی و روشنی سیاست و افق آنها به عنوان سخنگو و نماینده کارگران این مراکز، توان و کالیبرشان و نقشی که هر یک از آنها ایفا کرد، نه تنها در مبارزه این دوره نقش جدی داشت، بعلاوه دامنه اعتبار و اتوریته آنها را در میان طبقه کارگر ایران و مردم آزادیخواه بطور وسیعی گسترش داد.

جمهوری اسلامی و کارفرما با همه عوامل و ارگانهای آنها، تلاش جدی کردند، که میان نمایندگان کارگران و توده کارگر فاصله بیندازند. از تهدید تا پخش شایعات، پاپوش دوزی و دسیسه و پرونده سازی و... بکار گرفته شد. اما همه این توطئه و ترفندها در مقابل هوشیاری کارگران این دو مرکز و نمایندگان آنها خنثی و نقش بر آب شد. تلاش کردند سخن چینان و جاسوسان خود را فعال کنند و علاوه بر نمایندگان کارگران سر به هر جمع و محفلی بزنند تا مدافعان آنها را نیز زیر فشار پلیسی بگذارند. تهدید و ارعاب را در دانشگاهها افزایش دادند. اما این هم مانع حمایت وسیع نسل جوان از کارگران نشد. در کل این دوره شهر اهواز و شوش زیر نظر مواجب بگیران آنها بود. نهایتا و زمانی که اینها کارساز نشد، مستقیم حمله به نمایندگان و دستگیری دهها نفر از آنها در دستور قرار گرفت.

دستگیری و زندانی کردن بخش عمده نمایندگان کارگران، امکانی فراهم کرد که اولا فعالین کارگری را در تنهایی و در گوشه زندان به کمک همه ابزارهای قرون وسطایی زیر فشار بگذارند. تلاش کردند با تهدید به اخراج، زندان طولانی مدت و قطع نان خانواده کارگری، شکنجه و ترساندن، آنها را به زانو در آورند و تلاش کردند آنها را علیه هم تحریک کنند. تلاش کردند با زور چاقو از آنها برای تائید پرونده های مهندسی شده خود و پاپوش دوزی علیه نمایندگانی که در نظر گرفته بودند شهادت بگیرند. تلاش کردند در تنهایی افرادی را مستاصل و برای برنامه های آتی خود در این مراکز و خواباندن فضای اعتراضی، به زانو در آورده تا علیه وجدان و خواست و تمایل خود عمل کنند. بعلاوه عدم حضورنمایندگان در جمع کارگران امکانی فراهم کرد که بتوانند با استفاده از عوامل خود و کارفرما، راحت تر بتوانند به توده کارگران فشار بیاورند و اعتصاب و اعتراض قدرتمند آنها را آرام کنند. در این میان افراد انگشت شماری را به نام کارگر و "نماینده" کارگری نیز به جان کارگران انداختند و از آنها نیز استفاده بردند. این تاکتیک قطعا برای حاکمیت و کارفرما دستاوردهایی داشت و اما در میان طبقه کارگران این دو مرکز و کل طبقه کارگر ایران نفرت عمیقی ایجاد کرد و همزمان آنها را پخته تر، هوشیارتر و آماده تر برای جدالهای آتی کرده است.

کسانی که در این پروسه و علیرغم همه فشارها ایستادگی کردند و تن به هیچ سازش و تسلیمی ندادند، کسانی که علیرغم کل این دسیسه چینی ها هوشیارانه منافع کارگری کل رفقای خود و طبقه کارگر ایران را نمایندگی کردند و استوار ایستادند، امروز از زاویه کارگران هفت تپه و فولاد و کل جامعه کارگری ایران نه تنها به عنوان نمایندگان صالح و راستین خود نگاه میشود که به عنوان رهبران هوشیار و مصمم آنها مورد احترام و اعتماد عمیقی هستند. امروز این شخصیتها در سراسر ایران و در میان دهها میلیون کارگر و معلم و دانشجو و حتی در بعد فراتر از ایران هم شناخته شده و مورد احترامند.

بعلاوه اهمیت دفاع و حفاظت از نمایندگان، رهبران و سخنگویان راستین این طبقه در ذهن خود کارگران فولاد و هفت تپه و همه کارگران ایران به امری پذیرفته شده تبدیل شد. این اتفاقات یک بار دیگر اهمیت دفاع از فعالین و رهبران کارگری در مقابل حاکمیت و کارفرما و دستگاه سرکوب آنها را بیش از هر وقت برجسته کرد و به عنوان یک فاکتور جدی در آینده و در هر مبارزه و اعتراض و اعتصابی مورد توجه خواهد بود.

دو صف متحد در مقابل هم

کارگران هفت تپه و فولاد و خانواده های آنها، با حمایت بخش وسیعی از مردم آزادیخواه در سرتاسر ایران، در این مدت در کنار هم ایستادند و متحدانه از هم دفاع کردند. اما در مقابل صفی متشکل از دولت و گارد ضد شورش، مراکز پلیسی واطلاعاتی، زندانبانان و شکنجه گران، تا میدیای رسمی آنها از صدا و سیما تا ایلنا، از مجلس و بیت رهبری و سپاه ، از خانه کارگر و شورای اسلامی تا امام جمعه محل و عوامل آنها، همگی متحدانه علیه کارگران این دو مرکز انجام وظیفه کردند و یک نقشه همه جانبه ضدکارگری را مشترکا پیش بردند. یکی حربه سرکوب و تهدید و زندان و شکنجه و اخراج و گرسنگی را بلند کرد و دیگری ابزار فریب و ریاکاری و تلاش برای انشقاق و چند دستگی. یکی تلاش کرد کارگران را با تهدید و ارعاب به تسلیم وادار و دیگری کوشید با چرب زبانی و ریاکاری و کارگر پناهی آنها را وادار به زانو زدن در مقابل بیت رهبری و ارگانهای حاکمیت، برای کسب ابتدایی ترین مطالبه، کند. تلاش کردند به این شکل عزم و اراده و حق طلبی و شخصیت و کرامت بالای آنها را بشکنند و به جای آن التماس و تسلیم و پابوسی حاکمان را در دورن آنها جایگزین کنند. اما همه اینها از حق طلبی کارگران کم نکرد و سر تسلیم و خواهش و تمنا در بارگاه حاکمین و کارفرما را وارد فضای کارگران نکرد.

در این دوره انواع دسیسه ها، حقه بازی و قول و قرار دروغ و وقت خریدن ها و شایعه پراکنی علیه کارگران هفت تپه و فولاد، علیه نمایندگان خوشنام آنها و پرونده سازی به قصد "خراب کردن" شخصیت آنها توسط این ارگانها، صورت گرفت. اما در دل همه این توطئه ها کارگران متوجه شدند که همه اینها دشمنان و دوستان دروغین شان در حقیقت دشمنان قسم خورده این طبقه هستند. این واقعیت که بارها در سخنرانی و صحبتها و نوشته های فردی و جمعی کارگران این دو مرکز و در افشای دسیسه های کارفرما و ارگانهای مختلف دولت بیان شد، خودآگاهی بالایی را در میان آنها و به طبع آن در میان طبقه کارگر ایران بوجود آورد.

همین حقایق یک بار دیگر این واقعیت را که طبقه کارگر یک طبقه با منافع مشترک است و بورژوازی ایران و دولت و ارگانهایش با هر اختلافی با هم، ارگان و حاکمیت طبقه سرمایه دار و ضد کارگری اند را نمایان کرد و در تجربه عملی و در دل یک جدال جدی در فولاد و هفت تپه، حتی برای متوهم ترین ها، هم اثبات کرد.

کل این حقایق در ذهن جامعه و در ذهن خود طبقه کارگر حقایقی را برجسته کرد که کارگران مستقل از تقسیم بندی های ملی و قومی و مذهبی و جنسی و نژادی، مستقل از همه هویت تراشی های کاذبی که روزانه چون سم علیه آنها تولید میکنند، یک طبقه اند. فضای بعد از دیماه و تحرکات سراسری در این دوره و متعاقبا فضای این دوره جامعه و اعتراضات کارگری از هپکو و خصوصا هفت تپه و فولاد و بازتاب آن در جامعه، دریچه ای را بر روی عروج یک آلترناتیو برابری طلبانه و سوسیالیستی در جامعه ایران باز کرد. در کنار این و پا به پای رشد این عدالتخواهی کارگری و سوسیالیستی در طبقه کارگر و در میان محرومان جامعه، آلترناتیوهای دیگر از جوابها حاکمیت و اصلاح طلبان حکومتی، نیروهای لیبرال و به اپوزیسیون رانده شده، ناسیونالیسم پرو غرب ایرانی و اتکا به جدال آمریکا و غرب با جمهوری اسلامی، جریانات قومی و فرقه های مذهبی و.. و همه طرفداران رژیم چینج به کمک غرب، جریاناتی که تلاش میکنند یکی به نام ایرانیت و تمامیت ارضی ایران و دیگری به نام اقوام و ملیتهای مختلف کرد و ترک و عرب و...، رنگ قومی، ناسیونالیستی و مذهبی به مبارزات آزادیخواهانه مردم بزنند، بدرجه ای عقب و به حاشیه رانده شدند. زمانی که از این دریچه به مبارزات این دوره کارگران فولاد و هفت تپه و صف بندی های حول آن نگاه خواهید کرد، مستقل از مطالبات خود کارگران هفت تپه و فولاد، تاثیرات و دستاوردهای بسیار جدی تر آن را در بعد ماکروتر و در سطح کل جامعه ایران خواهید دید. جامعه موقعیت خود و طبقه کارگر ایران را از دریچه جدال این دوره هفت تپه و فولاد نگاه میکند. جامعه در حال صفبندی حول جدال طبقه کارگر و بورژوازی است!

 

دوم ژانویه ٢٠١٨

 

 جهت دریافت نسخه "پی دی اف" کتاب، اینجا کلیک کنید.