مصاحبه کمونیست با خالد حاج محمدی
کمونیست: اهمیت تحزب کمونیستی در این چند سال و خصوصاً در دوره اخیر در مباحثات شما برجسته تر است و از همین زاویه مرتب کمونیستها را خطاب قرار دادهاید. در این دوره برایتان جایگاه تحزب چیست و در این اوضاع حساس این مباحث در کجای فعالیت شما و حزب شما قرار میگیرد؟
خالد حاج محمدی: اجازه بدهید ابتدا و به عنوان مقدمه چند نکته را در مورد اوضاع پرتلاطم کنونی طرح کنم. فکر میکنم با نگاه به این فاکتورها بیشتر اهمیت اتحاد کمونیستها در این دوره و تحزب آنها و نقش و جایگاه حزب کمونیستی و خود حزب ما میتواند روشن شود.
ما در دوره تاریخی مشخصی هستیم که از شورش دیماه به بعد و اعتراضات متعاقب، بسیاری فاکتورها عوض شدهاند و مسائل جدیدی را در مقابل ما قرار داده اند و از این زاویه اهمیت بعضی مسائل نه تنها برای ما به عنوان حزب کمونیستی بلکه و بعلاوه برای هر آدم جدی سیاسی جایگاه ویژه تری پیدا کرده است.
اکنون سرنگونی جمهوری اسلامی روی میز جامعه است و خطر آن را حاکمین با گوشت و پوست حس میکنند. رؤسای جمهوری اسلامی و سیاستمداران آنها تلاش میکنند به شیوههای مختلف در مقابل آن راه نجات پیدا کنند. اکثریت مردم ایران راهی برای نجات و بهبود در چهارچوب جمهوری اسلامی نمیبینند و از نظر جامعه این واقعیت مسجل است که هیچ جناح و جریانی در جمهوری اسلامی جواب ندارد و جمهوری اسلامی باید برود.
این حقیقت کل نیروهای سیاسی و همه جریانات مختلف را به تکاپو انداخته است. امروز دیگر حتی در صفوف بورژوازی ایران این آبشن باز شده است که شاید برای نجات سرمایه و حاکمیت بورژوازی باید از خیر جمهوری اسلامی گذشت و به عبارتی از جمهوری اسلامی عبور کرد، اتفاقی که در سال ٥٧ و علیه حکومت پهلوی افتاد.
اکنون همه نیروهای اپوزیسیون از رضا پهلوی و طیفی از همراهان او در اپوزیسیون پروغرب ایران تا احزاب ناسیونالیست کرد، تا گروهها و محافل باند سیاهی از قومی گرفته تا مذهبی امثال مجاهد و...همه و همه با اتکا به پول و امکانات دول مرتجع منطقه در فکر تأثیر گذاری و ایفای نقش در تحولات ایران در پروسه سرنگونی و در فردای سرنگونی هستند. غرب و مشخصاً دولت ترامپ تلاش کرده است در تخاصمات خود با ایران و برای وادار کردن جمهوری اسلامی به پذیرش شرایط امریکا، از احزاب و گروهای راست و جریانات باند سیاهی به عنوان ابزار فشار در خدمت سیاست خود استفاده کند. دولتهای مرتجع از عربستان تا اسرائیل و... هر کس سعی کرده بازویی برای دخالتگری خود در ایران درست کند، جنگ نیابتی و رنگ قومی و مذهبی زدن به مبارزات مردم ایران علیه جمهوری اسلامی و تحریکات قومی و مذهبی برجستهترین ابزار آنها است. اینها و بسیاری فاکتورهای دیگر در حال عملاند. در نتیجه امروز در صف نیروها، جریانات و گروههای سرنگونی طلب دهها جریان و گروه مرتجع، ضد کارگر و حتی باند سیاهی موجودند و هر کدام به شیوه خود خواهان رفتن جمهوری اسلامی هستند و تلاش میکنند در این پروسه و در فردای سرنگونی موقعیت فرودست طبقه کارگر و حاکمیت بلامنازع بورژوازی ایران به هر قیمتی حفظ شود. لذا از تبلیغات زهراگین راست افراطی علیه کمونیسم و کمونیستهای ایران و گوشزد کردن خطر آن تا تلاش برای به بیراهه بردن اعتراضات تودهای علیه فقر و استثمار و آغشته کردن آن با مبارزه اقوام و ملیت و مذاهب و بر جسته شدن آن، تا خط و نشان کشیدن جریانات راست و قدوسیت تمامیت ارزی ایران و ... همگی برای دورکردن طبقه کارگر و مردم محروم از امیدی است که برایش به میدان آمدهاند.
سوالی که در مقابل هر نیروی مسئولی قرار گرفته است، این است که سرنگونی جمهوری اسلامی چگونه باید باشد و چه کار باید کرد که در این پروسه و در فردای سرنگونی اولاً جامعه ایران وارد یک دوره سیاه نشود و ایران به میدان تاخت و تاز دولتهای منطقه، دستهجات حکومتی و جریانات و باندهای قومی و مذهبی تبدیل نشود و چگونه میتوان آینده بهتری برای اکثریت مردم بعد از جمهوری اسلامی تصور کرد.
راستش و همچنان که تا کنون گفته و تأکید کردهایم، تنها شانس در این دوره بسیج جامعه و محرومان آن، ایجاد آمادگی و اعلام حضور عملی طبقه کارگر و ایجاد اتحاد در صفوف این طبقه، هوشیاری و دخالت رهبران رادیکال و با اتوریته آنها و ظاهر شدن این طبقه به عنوان یک طبقه واحد و همسرنوشت و به عنوان صاحب جامعه و سد بستن در مقابل همه آلترناتیوهای ارتجاعی و ضد کارگری و ضد اجتماعی است. ما سعی کردیم با منشور سرنگونی به عنوان راه ما و نوع سرنگونی ما، با طرح ضرورت دخالت مردم محروم از پایین و با بحث شورا و مجامع عمومی کارگری و شوراهای مردمی در محلات کارگر نشین، راه دیگری در مقابل جامعه قرار دهیم و نوع دیگری از سرنگونی را معرفی کنیم. تأمین این مهم همچنانکه ما همیشه تأکید کردهایم بدون متحزب شدن طیفی از رهبران کمونیست طبقه کارگر در حزب کمونیستی و بدون جلب توجه و پیوستن کمونیستها در ایران از جنبش حق زن تا جوانان و معلمان و بقیه عرصههای اجتماعی به حزب کمونیستی به عنوان ابزار دخالتگری و تأمین پرچم و رهبری طبقه کارگر و محرومین در این دوره نیست.
یک ذهنیت در چپ ایران وجود دارد که با توجه به نارضایتی عمومی و اعتراضات کارگری و تناقض جامعه بورژوایی با منفعت طبقه کارگر، بلاخره انقلاب سرمیگیرد و فردای بهتری قابل تصور است. در این ذهنیت آرزو را به جای حقیقت میگذارند و منتظر تحقق آرزو مینشینند. متأسفانه این تصور در میان جریانات موسوم به چپ رایج است و بخشاً از این سر و این که بلاخره با رفتن جمهوری اسلامی سهمی میبرند، هر روز به جنبشی دیگر آویزان میشوند و در عمل سواری میدهند. اما این تصور بسیار کودکانه و راستش بیش از هر چیز خودفریبی است.
باید توجه داشت فاصلهای میان سرنگونی و انقلاب برای ما هست. در دنیا کم نیستند حاکمیتهای مستبدی که سرنگون شدهاند و حتی این سرنگونی بر دوش محرومان انجام گرفته است و از فردای سرنگونی، یک حاکمیت به غایت مستبد تر و ضد کارگریتر قدرت را قبضه کرده است و مردم معترض را هم سرکوب یا به خانه فرستادهاند. انقلاب برای طبقه کارگر و از زوایه منافع این طبقه و برای ما کمونیستها پدیده دیگری است و انقلاب کارگری و حتی سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی در گرو دخالت آگاهانه طبقه کارگر در سرنوشت جامعه و در کل پروسه سرنگونی است. این امر بدون داشتن حزبی قدرتمند و با نفوذ کمونیستی که بخشی از رهبران کارگری و فعالین کمونیست با نفوذ و معتبر را در خود جای دهد ممکن نیست. وقتی از دخالت آگاهانه طبقه کارگر در سرنوشت جامعه صحبت میکنیم منظور دخالت با اتکا به حزب کمونیستی است و بدون حزب، دخالت و رهبری طبقه کارگر در این تحولات بسیار خوش خیالانه است. به این اعتبار، حتی اگر جمهوری اسلامی هم سرنگون شود اما طبقه کارگر صاحب حزب خود نباشد، اگر کارگران کمونیست در حزب خود متشکل نشده باشند، اگر این حزب دخالت آگاهانه و از روی نقشه در کل این پروسه نکرده باشد و اگر با سیاست و افق روشن و با تاکتیکهای درست و با روشنبینی مبارزات طبقه کارگر و محرومین را هدایت نکرده باشد، اگر انواع نهادها و تشکلات کارگری مستقل شکل نگرفته باشد، راه به جای دوری نخواهیم برد.
انقلاب ما بر دوش طبقه ای انجام میگیرد که در انجام آن انقلاب ذینفع است. ابزار دخالت این طبقه در سرنوشت خود و در سرنوشت جامعه و تامین سرنگونی یک حاکمیت مستبد و کسب قدرت، بدون حزب کمونیستی خیال بافی تمام عیار است.
بر این اساس ما نه تنها این دوره بلکه از سالها پیش بر دو سطح از تحزب تأکید کردهایم. ما گفتهایم که رهبران و فعالین کمونیست طبقه کارگر که در محافل و شبکههای کمونیستی این طبقه موجودند و فعالیت میکنند، ضروری است در سطح کاملتر و متحزبتری، در کمیتههای کمونیستی جنبشی متحد شوند. این سطح از تحزب به نسبت موقعیت کنونی جامعه ایران و سطح تحزب کمونیستی طبقه کارگر یک گام جدی و بزرگ رو به پیش است. لازم است تاکید کنیم که تحزب جنبشی کمونیستهای طبقه کارگر، تاکتیکی برای فرارفتن از سطح کنونی تحزب کمونیستی به سطح متکاملتر آن یعنی تحزب در حزب کمونیستی است. هدف تامین اتحاد کمونیستی رهبران و فعالین کمونیست این طبقه در حزب کمونیستی است. اما و همچناکه قبلا تاکید کرده ایم تحزب جبشی فعالین کمونیست در کمیته های کمونیستی نسبت به موقعیت کنونی و با توجه به عدم پلاریزاسیون سیاسی و حزبی در میان فعالین کمونیست این طبقه، قدمی به جلو است و ما را در موقعیت بهتری قرار میدهد. اما این اولین قدم است که قبلاً به آن پرداختهایم.
به علاوه و همزمان به عنوان حزب حکمتیست (خط رسمی) بر تحزب حزبی و متحزب شدن در حزب کمونیستی تأکید کردهایم. نهایتاً کارگر کمونیست و هر انسان و فعال کمونیست برای تأثیر گذاری و پیروزی جنبش خود باید سازمان پیدا کند و سازمان حزبی آن در فرایند متحد شدن در حزب کمونیستی این طبقه متحقق میشود. بر همین اساس خطاب به همه کمونیستهای راستین جامعه و در رأس آن رهبران و فعالان کمونیست طبقه کارگر فراخوان دادهایم که در حزب خود، در حزب حکمتیست به عنوان رادیکالترین، جدیترین و کمونیستترین، حزب کمونیستی دوره ما، متحزب شوند.
باید توجه داشت که دخالت طبقه کارگر در تحولات سیاسی و در پروسه سرنگونی جمهوری اسلامی حتی با فرض دخالت وسیع کارگران منفرد و با وجود تشکلات تودهای آن، و با فرض سرنگونی جمهوری اسلامی، هنوز به معنای بهبودی جدی و پایدار در زندگی این طبقه و محرومان جامعه نیست. آنچه پیروزی ما و تأمین رفاه و آزادی و امنیت را بر شانه طبقه کارگر ایران و خیل محرومان جامعه تأمین میکند، داشتن و متحد شدن در حزب کمونیستی به عنوان ابزار و ظرف این دخالتگری و به عنوان ستاد رهبری کننده در کل این دوره و حتی بعد از سرنگونی است.
لذا امروز و در این دوره که جامعه وارد فاز دیگری شده است و همه در فکر آناند که در دل این اوضاع جنبش و طبقه خود را نمایندگی کنند و به نفع آن سیر اوضاع را جهت دهند، متشکل و متحد شدن در حزب و به دست گرفتن این ابزار رمز موفقیت ما است. تلاش ما برای بالا بردن خودآگاهی طبقه کارگر و متوجه کردن کارگران آگاه به این ضرورت و مبرمیت مسأله از این حقیقت مایه میگیرد. باید توجه داشت که حزب حکمتیست موجود است و در جدال سیاسی جامعه، طبقه کارگر را نمایندگی میکند؛ اما تبدیل این حزب به محل اجماع و اتحاد فعالان و رهبران و سخنگویان کمونیست طبقه کارگر به عنوان تنها راه تضمین این که کمونیستها و طبقه کارگر مهر عدالتخواهی خود را به تحولات این دوره بزنند و افق و آلترناتیوهای ارتجاعی و ضد کارگری را حاشیهای کنند، هزار برابر از گذشته مهمتر و روی میز همه ما است. به این اعتبار، علاوه بر این که تلاش ما این است که در همه مراکز کارگری، در محلات کارگر نشین و در میان معلم و زنان و جوانان و محیطهای تحصیلی، فعالان کمونیست و حتی مشخصتر حکمتیستها و هر فعال کمونیستی که به این جریان و جنبش ما نزدیک است، متحد شوند و شالودههای اولیه حزب خود را ایجاد کنند. به علاوه تلاش ما این است که اهمیت این دوره و اهمیت سازماندهی در حزب و تحزب کمونیستی در هر دو سطح را هم تحزب کمونیستی جنبشی طبقه کارگر و هم فراتر رفتن و متحزب شدن این رفقا و همه کمونیستهای دخیل و جدی را در حزب حکمتیست تاکید کنیم و برایش تلاش کنیم.
کمونیست: آیا متمرکز شدن در ساختن حزب و تحکیم پایه های آن در میان فعالان طبقه کارگر در تقابل با شکل دادن به سازمانهای تودهای و فعالیت اجتماعی فعالان حزب قرار نمیگیرد؟ و رابطه کمونیستهای متحزب با مبارزات جاری کارگری و سایر عرصههای اجتماعی چیست؟
خالد حاج محمدی: سازمانهای تودهای طبقه کارگری و متحد شدن این طبقه در این سازمانها یک نیاز حیاتی این طبقه در این دوره است. اینکه امروز چقدر بتوان به آن شکل داد تابعی از توازن قوای میان طبقه کارگر و بورژوازی ایران و جمهوری اسلامی به عنوان نماینده این طبقه است. در جامعه ایران به دلیل حاکمیتهای استبدادی هم دوره خاندان پهلوی و هم جمهوری اسلامی، امکان سازمانیابی کارگری از این طبقه سلب شده است. به همین دلیل هنوز هم طبقه کارگر از سازمانهای تودهای خود محروم است. تلاش برای سازمانیابی تودهای طبقه کارگر و ساختن تشکلات مستقل این طبقه امروز یک میدان جدال جدی این طبقه و رهبران و فعالان آن با جمهوری اسلامی و کل بورژوازی ایران حتی در اپوزیسیون است.
اما تحزب کمونیستی کمونیستهای این طبقه در حزب خود نه تنها تقابلی با سازمانهای تودهای ندارد که تسهیل کننده آن و حتی تضمین کننده پیشروی طبقه کارگر در عرصه سازمانیابی خود و موفقیت در مبارزات جاری کارگری است.
به علاوه با فرض وجود سازمانهای تودهای طبقه کارگر، هنوز طبقه کارگر ایران با وجود فقدان اتحاد کمونیستهای آن در حزب کمونیستی، نه تنها در هیچ تحول جدی سیاسی دستاورد پایداری بدست نخواهد آورد، بلکه در مبارزات جاری برای بهبود هم از سطح معینی فراتر نخواهد رفت.
این امری مسلم است که امروز در همه کشورهای جهان ضرورت انقلاب کارگری و ملزومات عینی آن آماده است. امروز بیش از صد سال از انقلاب اکتبر گذشته است و هنوز در هیچ کشوری طبقه کارگر جهانی انقلاب اکتبری دیگر ندیده است. به روشنی دلیل این مسأله چیزی نیست جز عدم آمادگی طبقه کارگر از نظر ذهنی. یعنی خودآگاهی این طبقه و شناخت موقعیت خود به عنوان یک طبقه جهانی که یک منفعت مشترک دارد و همزمان محروم بودن این طبقه از احزاب کمونیستی بانفوذ و قدرتمند. لذا هر جا بحث اتحاد کمونیستهای طبقه کارگر در میان است و هر جا این مهم حتی در یک مرکز کارگری، در یک محله کارگر نشین و.. تأمین شده باشد، معنی عملی آن اتحاد کارگران آن مرکز و محله و... در مقابل کارفرما و دولت است.
در بسیاری کشورهای جهان علیرغم وجود تشکلات تودهای بزرگ، علیرغم داشتن اتحادیهها و سندیکاهای کارگری و علیرغم مبارزات وسیع کارگری، طبقه کارگر در فقدان حزب کمونیستی نهایتاً نه تنها در کسب قدرت و پایان دادن به استبداد سیاسی و سیادت بورژوای ناتوان بوده، بلکه در تأمین بهبودی پایدار در زندگی خود حتی در چارچوب حاکمیت بورژوایی هم ناتوان بوده است.
باید توجه کرد که کمونیستها پدیدهای بیرون طبقه کارگر نیستند. کمونیسم یک گرایش در درون جنبش کارگری است که به قدمت وجود این طبقه و همراه تولد آن تولد یافته است و در همه شرایط منافع عمومی کل این طبقه را نمایندگی کرده است. لذا مبارزه غیر اجتماعی کمونیستی وجود خارجی ندارد. از حزب کمونیستی تا محافل کمونیستی در میان کارگران یا در جنبشهای اجتماعی، ممکن است دامنه نفوذ و توان بالفعل آنها کم باشد، اما این به معنای کار غیر اجتماعی نیست. کمونیسم را به مفهوم واقعی کلمه از کارگر و مبارزه و زندگی این طبقه و به این اعتبار از تلاش برای زندگی بهتر در جامعه نمیتوان جدا کرد. کمونیسم چیزی جز اعتراض کارگر به موقعیت خود و به بورژوازی و مناسبات حاکم، به کار مزدی و موقعیت فرودست خود نیست. کمونیسم را اگر از اعتراض کارگر جدا کنید، چیزی باقی نمی ماند. کمونیسم غیر اجتماعی و نا مربوط به طبقه کارگر و زندگی و سوخت و ساز روزانه او، دیگر هر چه میتواند باشد اما کمونیسم نیست.
شرط دخالت جدی در مبارزات کارگری، شرط سد بستن در مقابل جریانات راست و غیرکارگری در به بیراهه بردن مبارزه این طبقه، شرط دخالت این طبقه در سرنوشت جامعه و در جدالهای اصلی و تضمین یک افق و پرچم سیاسی روشن کارگری و برابری طلبانه، وجود حزب کمونیستی است. سراسری شدن مبارزه طبقه کارگر و تأمین یک اتحاد همه جانبه در این طبقه و دخالت آن در سیاست جامعه، بدون حزبی که این نقش را ایفا کند و به ابزار بخشی از فعالان جدی و کمونیست آن تبدیل شده باشد، ممکن نیست.
هر جا محافل کمونیستی وجود دارند، در هر کارگاه و کارخانهای که کمونیستها متحزباند، در هر محله و دانشگاه و مرکز تحصیلی و غیرهای که کمونیستهای آن صاحب حزب کمونیستی هستند و در یک حزب کمونیستی کار میکنند و خود متحدند، بروز اجتماعی آن روی زمین واقعی اتحاد کارگران آن مرکز و اتحاد مردم محروم محل و تنگ شدن میدان به صف ارتجاع از هر نوع آن است. کمونیسم به روایت مارکس و به روایت جریان ما بدون چنین نقش و جایگاهی دیگر همه چیز میتواند باشد جز کمونیسم. به همین اعتبار ساختن جمعها و محافل کمونیستی، جمع شدن و متحد شدن هر تعداد از کمونیستها در هر شهر و شهرک و کارخانه و محل کار و محله، بازتاب آن روی زمین واقعی، اتحاد کارگران آن مرکز، افزایش هوشیاری و آگاهی و تقویت رفاقت کارگری و همسرنوشتی آنها و همچنین اتحاد محرومان جامعه و مردم زحمتکش محل و شهر در مقابل ارتجاع حاکم و در مقابل همه جریانات بورژوایی و ضد کارگری است. به همین اعتبار و خصوصاً در این دوره ما بر مبرم بودن تشکیل محافل و جمعهای کمونیستی و دخالتگری آنها و تلاش برای تبدیل آنها به سخنگویان و نمایندگان طبقه کارگر و زن و جوان و مردم آزادیخواه تأکید میکنیم.
کمونیست: هنوز هستند نیروهایی که حزبگریزی را به خصوص در جنبش کارگری دامن میزنند. این نیروها چقدر شانس دارند طبقه کارگر را از فعالیت متشکل و از احزاب کمونیست دور کنند؟
خالد حاج محمدی: ابتدا اشاره کنم حزبگریزی و ضدیت با تحزب کمونیستی تاریخاً از خصلت عملی و شرایط طبقاتی و اجتماعی کارگر بیرون نمیآید. طبقه کارگر به یمن شرایط کاری و موقعیت اجتماعی و نیاز طبقاتی او به اتحاد و یکی شدن به اتحاد صنفی و سیاسی نیاز دارد. ضرورت اتحاد کارگری بخشی انتگره از موقعیت اجتماعی و موقعیت این طبقه در جریان تولید است و بر همین اساس تحزبگریزی در خون این طبقه نیست. کارگر بر خلاف خرده بورژوا اتفاقاً در کل تاریخ خود به درک ضرورت اتحاد و اینکه قدرت او در این اتحاد است میرسد. تحزبگریزی و عاشق کار فردی بودن و اندرفواید آن سخن گفتن، بحث استقلال فرد و حقوق فردی در مقابل منافع جمعی، اساساً تمایلات جریانات خرده بورژوا و روشنفکران طبقه سرمایهدار است. تا جایی که به شیوع این روند در میان کارگران برگردد، این مرض از تأثیرات احزاب و جریانات بورژوا و خرده بورژوایی است که به نام کارگر و کمونیسم فعالیت دارند و در دنیای واقعی به جنبشهای بورژوایی خدمت میکنند. این روشنفکران بورژوا هستند که هویت فردی و کار فردی و موقعیت فردی برایشان جایگاه والایی دارد. برای کارگران، درست برخلاف آنها ، تنها در جمع بودن و اتحاد جمعی است که احساس قدرت حتی فردی میکنند.
باید تاکید کنم که نپیوستن فعال کارگری به چپ موجود به معنای تحزب گریزی نیست. بخش عمده این چپ و سازمانها و احزابش ظرف اتحاد کمونیستهای این طبقه نیست، افق و استراتژی و سیاست و مشغله هایش به این طبقه و فعالینش مربوط نیست. لذا مسلم است که کارگر آن را مال خود و تشکل و حزب و سیاست خود نداند. در بخش عمده جریانات کنونی و چپ موجود، کارگر و قسم خوردن به سر کارگر برای تبدیل او به پیاده نظام جنگ جبشهای غیر کارگری است. عواقب تاریخ کارکر این چپ بر طبقه کارگر منفی و لذا فعال کمونیست این طبقه جایی در این جریانات برای خود نمیبیند و آنها را متعلق به خود نمیداند. میخواهم بگویم تاثیرات منفی این چپ نیز بر افکارگران کمونیست و حتی میزان تحزب پذیری آنها تاثیر دارد.
جمع و جریاناتی که در دل این تحولات کارگران را به تحزبگریزی دعوت میکنند، در حقیقت کارگر را کت بسته تحویل بورژوازی میدهند. در رأس این تلاش خود حاکمیت و سخنگویان و مبلغان آنها قرار دارند و برای دور کردن کارگران از تحزب کمونیستی و از اتحاد و همبستگی، سرمایه عظیمی هزینه میکنند. بر آنها پوشیده نیست که کارگران عموماً از کارفرما، از کار مزدی، از سخنگویان و عوامل آنها، از استثمار و بردگی، متنفرند. اما تا زمانی که این نفرت و کینه به آگاهی طبقاتی تبدیل نشده است و در شکل یک مبارزه جمعی صیقل نیافته است و به سازمانهای تودهای و حزبی این طبقه تبدیل نشده است، هنوز خطری جدی برای حاکمان نیست. امر مسلم این که تبدیل این نفرت برحق به خودآگاهی و به اتحاد کارگری و تشکیل جمع و محافل کمونیستی سنگ بنای تلاش همه جانبه برای پایان بردگی مزدی و تأمین زندگی مرفه و برابر است. این مهم جز با خاتمه دادن به سیادت طبقه بورژوا و کسب قدرت سیاسی و پایان دادن به استثمار و بردگی ممکن نیست. چنین افقی در جنبش کارگری به طور همه جانبه هدف کمونیستهای طبقه کارگر است. تأمین چنین دورنمایی و کسب قدرت بدون حزب کمونیستی سرابی بیش نیست. حساسیت بورژوازی ایران و همه ارگانهای سرکوبگر آن در کل طول تاریخ حاکمیت این طبقه تا به امروز و چهل سال حاکمیت جمهوری اسلامی از این حقیقت ناشی میشود. این جا است که همه جریانات بورژوایی حاکم و اپوزسیون علیه طبقه کارگر در یک صف میایستند. بخشی از این تلاش از جمله در منع کردن و پشیمان کردن کارگران از پیوستن به محافل و جمعها و احزاب کمونیستی است. آنهایی که در دل این تحولات بر طبل ضدیت با تحزب کمونیستی می کوبند بدواً بزرگترین خدمت را به بورژوازی حاکم و بزرگترین لطمه را به کارگران زدهاند.
جالب اینکه هر بچه بورژوایی، هر وکیل و صاحب منصبی در این دنیا در تلاش است با تحزب یافتن و تشکیل احزاب بورژوایی سهمی در قدرت داشته باشد و از این وسیله برای افزایش سهم خود و دامنه اقتدار خود استفاده میکند و کسی حتی در میان این کارگر پناههای بورژوا آنها را منع نمیکند که متحزب نشوند و در فکر قدرت نباشند. اما هر زمان بحث تحزب کمونیستی طبقه کارگر و احزاب کمونیستی است، هزار وکیل و صاحب نظر و مصلح اجتماعی تحصیل کرده و «خیرخواه» کارگر سر و کلهشان پیدا میشود تا کارگران را از این «خطر مهلک» منصرف کنند. اینها در دنیای واقعی خادمان طبقه بورژوا علیه منافع کارگران و علیه آزادی و رهایی آنها در لباس مدافع کارگر هستند.
باید توجه داشت که کمونیست و فعالیت کمونیستی به شکل منفرد راه به جایی نمیبرد. کمونیستها حتی با وجود هزاران و دهها هزار کمونیست تا زمانی که متشکل و متحزب نباشند، در تحولات جامعه و حتی در اتحاد طبقه کارگر و در مبارزات جاری کارگری حتی برای بهبود اولیه زندگی هم بینقش خواهند بود و در حاشیه خواهند ماند. تجربه عملی همین دوره اخیر و اتفاقات دیما به همگی نشان داد که محرومان جامعه در نبود حزب خود، در تامین نشدن رهبری اعتراضی آنها و در نداشتن آن مغز و هسته فولادین متفکر و صاحب دید و افق، راه به جایی دور نمیبرد. این هسته صاحب خط و نقشه و افق روش برای طبقه ما و محرومان جامعه حزب کمونیستی است. خلاصه اینکه این دوره اتفاقا بر همگان روشن شده است که پایان کار فردی و ئیر متشکل است. امروز همه از پراکندگی و بی نتیجه ای کار انفرادی و لزوم فکری کردن و متشکل شدن میگویند. جامعه و خصوصا فعالین کمونیست طبقه کارگر و کمونیستها و آزادیخواهان در همه جا عملا به این رسیده اند که بدون تحزب و بدون سازمان محکم و منظبط مخفی که به عنوان مغز و چشم و گوش طبقه کارگر و محرومان عمل کند، راه به جایی نخواهیم برد. امروز اتفاقا ورق برگشته است و هر کس به صورتی در فکر این است که برای تاثیر گذاری باید متحزب و متشکل شود و ما حزب حکمتیست و فعالین این حزب باید به استقبال این دوره و این تمایل برویم.
کمونیست: در ادبیات کمونیستی دائماً از کار مخفی و علنی و ضرورت تلفیق آن حرف زده میشود. همزمان تأکید میشود که مبارزه اجتماعی مبارزهای علنی است. بار مخفی این مبارزه کجا است؟ چه چیزی از چه نیرویی باید مخفی بماند؟ به معنایی چگونه میتوان امنیت خود را تأمین کرد؟
خالد حاج محمدی: اجازه بدهید در مورد کار مخفی و علنی به چند نکته اشاره کنم و بعد به امنیت هم خواهم پرداخت. اما و ابتدا بگویم هدف کمونیستها انقلاب کارگری است. هدف گرفتن قدرت از بورژوازی و اعمال حاکمیت طبقه کارگر و استقرار یک جامعه سوسیالیستی است. انقلابی که با نقشه آگاهانه کمونیستها محقق خواهد شد. مسلم است که دخالت طبقه کارگر در سیاست و در چنین انقلابی از کانال حزب کمونیستی آن صورت میگیرد. چنین نیست که گویا کارگر به حزب نیاز ندارد و صرفاً با اتکا به "روشنگری" عدهایی آدم منفرد و کتاب خوانده و «کمونیست»، بدون تشکل و بدون حزب کمونیستی خود، روزی انقلاب خواهد کرد. تمام تلاش ما و دفاع ما از تحزب از کمیته و محافل کمونیستی و عطف توجه فعال کمونیست به درجهای از تحزب و کار جمعی در جغرافیای معین تا جمع و محافل و کمیتههای حزبی و نهایتاً متحزب شدن در حزب کمونیستی، برای ایجاد آمادگی طبقه کارگر و کمونیستها جهت انقلاب کارگری و پایان سیادت طبقه بورژوا است. این آن جنبه از پیش شرطهای انقلاب کارگری است که مهیا نشده است و به عنوان عنصر ذهنی از آن اسم میبرند. شرایط مدت مدیدی است که برای انقلاب کارگری آماده است و آنچه مهیا نیست تحزب فعالین این طبقه در حزب کمونیستی و به این اعتبار محروم بودن طبقه کارگر از احزاب بانفوذ و قدرتمند کمونیستی است.
اما تأمین این آمادگی از دل مجموعهای فعالیتهای مختلف پیش خواهند رفت. دخالت کمونیستها و احزاب کمونیستی در سیاست و جدال ما با بورژوازی حاکم در شکل یک سری مسائل روبنایی بروز میکند و قطبی میشود. ظاهر شدن در این جدالها و نمایندگی کردن طبقه کارگر در آن از بحران خاورمیانه تا آزادیهای سیاسی، فقر، گرانی، حق زن و و دهها مسأله بزرگ و کوچک دیگر میدان جدی جنگ طبقاتی ما با حاکمیت است. همزمان تلاش برای اتحاد کارگری و تأمین زندگی قابل تحملتر روزانه در جامعه انجام میگیرد و ما در تلاش برای تحمیل بیشترین مطالبات به حاکمان جهت تأمین زندگی انسانیتر هستیم. مبارزه برای بهبود و رفاه و آسایش روزانه در این جامعه در جریان است و بر اساس توازن قوا و موقعیت طبقه کارگر و میزان اتحاد و آمادگی او و سایر اقشار محروم جامعه به اشکال مختلف و علنی انجام میگیرد. به این اعتبار اعتراض کارگر و محرومان جامعه علنی است. نمیتوان با مثلاً اتحادیه مخفی و سندیکای مخفی و شورای مخفی کارگران یک کارخانه را جمع کرد و خواهان افزایش دستمزد یا کاهش ساعت کار و یا آزادی کارگر دستگیر شده یا بهبود بهداشت محله شد. مبارزه و اعتراض علنی در این سطح و برای بهبود در استبدادیترین جوامع نیز از منظر جامعه امری پذیرفته و قابل قبول است و این وجهه کار علنی است. در این مبارزه علنی فعالان کمونیست به عنوان آدمهای حقیقی و حقوقی در کارخانه یا محله، در صف معلمان یا دانشگاهیان و...، به عنوان سخنگو و نماینده و یا آدم معتبر معترضان ظاهر میشود، مردم را جمع میکند، تشویق میکند، جواب کارفرما و نماینده دولت و پلیس و ... را میدهد و مبارزه را به جلو سوق میدهد.
اما کار متشکل و متحزب کمونیستی و تشکیل جمع و محافل کمونیست، در ایران خط قرمزهای نظام است و ممنوع. فعال حزبی یا کسی که در یک جمع و محفل کمونیستی کار متشکل میکند باید با دقت کامل این وجه از فعالیت خود را، در هر سطحی که باشد، مخفی نگه دارد. کمیته کمونیستی یا محفل کمونیستی در فلان مرکز کارگری مغز متفکر و هسته مخفی است که کل تصویر را از پیروزی طبقهاش و از انقلابی که برایش تلاش میکند در مقابل خود دارد. هر اعتراض و مبارزهای که در جریان است برای کمونیست متحزب و آگاه گوشهای هر چند کوچک از نقشه بزرگتری جهت ایجاد آمادگی در طبقهاش برای رهایی کامل است. او آگاهانه در تلاش است در دل مبارزات روزمره بر سر هر خواست و مطالبهای رفقای خود را کمک کند که متحدانه ظاهر شوند، جواب مسائل و موانع را میدهد و تاکتیک و شعارها را فکر میکند و دیگران را با خود همراه میکند. روزی که قرار است اعتراضی صورت بگیرد لابد قبل از آن جمع کمونیست آن محل کار و فعالیت جدی کردهاند، با هم مشورت کرده و تصمیمات لازم را گرفتهاند ، نیروی خود را قانع و آماده کرده اند و راه موفقیت را تعیین کردهاند. در چنین شرایطی این جمع کمونیست در مورد مبارزه علنی و همه موانع و مشکلات توافق میکنند و تلاش میکنند با اتکاء به کنشگر و رهبر کارگری به عنوان هدایتگر فعالیت و مبارزه علنی ظاهر شوند و رهبری عملی و علنی آن را تأمین میکنند. تلفیق مناسب این دو بخش کار یعنی کار متحزب کمونیستی و به شدت مخفی با فعالیت و اعتراض علنی کارگری یا هر اعتراض دیگری، یک رکن جدی مبارزه سیاسی است.
به علاوه یک وجه جدی در مبارزه سیاسی بر سر هر موضوعی تشخیص توازن قوا است. شناخت قدرت دشمن و توان و ظرفیت نیروی خود، میزان آمادگی در صفوف کارگران، میزان اتحاد آنها و قدرت بسیجی که دارید، همگی فاکتورهای تعیین کننده در پیشبرد هر اعتراضی است. کسی که به عنوان یک انسان آگاه و مسئول که قلبش با مبارزه کارگری و اعتراض محرومان در هر کجای کشور میتپد، نمیتواند بدون این فاکتورها فقط با شعارهای پر طمطراق و به ظاهر چپ، صف خود را به جنگی تشویق کند که آمادگی آن را ندارد و مسلم بازنده خواهد شد. طرح هر شعار و مطالبهای بدون توجه به نکاتی که اشاره کردم و بدون برخورد و نقشه آگاهانه و ارزیابی از میزان نیرو و توان خود و دشمن، ممکن نیست. همه اینها از کارخانه تا محله کارگری، از جنبش حق زن تا دانشگاه و صف معلم و پرستار، روی میز فعالان کمونیست و آن جمعی است که کل تصویر را میبینند.
لذا وجود یک جمع کمونیست متحد و هوشیار و آگاه در هر مبارزهای، وجود سازمانی محکم و مخفی و به شدت منضبط و مسئول، مهمترین و بزرگترین نیاز و تضمین موفقیت و پیشروی هر مبارزه برابری طلبانه است. از اینجا است که پایههای انقلاب همه جانبه کارگری ریخته میشود و هر جا کمونیستها متحدند و متحزباند و روی زمین واقعی با مبارزه روزمره طبقه خود و محرومان عجین هستند، ما یک قدم بزرگ به انقلاب کارگری نزدیک شدهایم.
در مورد امنیت ابتدا اشاره کنم که هر جمع و محفل کمونیستی واقعی هر جا کار و فعالیت کنند، بلاخره دور یا زود پای پلیس سیاسی و تحرک آنها و حساسیت آنها نیز شروع خواهد شد. لذا عواه بر در نظر گرفتن این حقیقت و رعایت همه مسائل مخفی و اصل حداقل اطلاعات و پاک نگهداشتن محل زندگی خود و...، تأمین امنیت در وجه اول به درجه نفوذ و اعتبار فعال کمونیست در میان کارگران فلان مرکز یا محله بستگی دارد. دست بردن و دستگیر کردن کسی که در قلب کارگرانِ مثلاً ماشین سازی، نفت و یا مردم یک محله کارگری یا در صف معلمان و پرستارها جای گرفته است کار ساده ای نیست. بیشک در چنین اوضاعی مبارزه با پلیس و دفاع از دستگیر شدگان به عنوان بخشی جدی از نقشه اعتراض و مبارزه ما، جایی جدی دارد. باید از قبل در نظر داشت که با همه این اوصاف جمهوری اسلامی ساکت نمینشیند و ارگانهای اطلاعاتی و جاسوسی آنها همیشه در حال فعالیتاند. تهدید و دستگیری و اخراج از کار و ... بخشی از تلاش آنها برای شکست مبارزه و مرعوب کردن جامعه است. اما درجه اتحاد ما و آمادگی صفوف کارگران فلان مرکز و اطمینان از اینکه هر کارگری دستگیر شود حاکمیت با کل کارگران آن مرکز طرف خواهد شد و مبارزه برای آزادی دستگیر شدگان که حکومت از ما به اسارت گرفته و تأمین زندگی خانوادههای آنها جایی بسیار جدی در مبارزه ما دارد.
دهم اکتبر ٢٠١٨