تحولات خاورمیانه و به خاک و خون کشیده شد مردم این منطقه٬ امروز یکی از مباحث داغ در فضای سیاسی دنیا و در عین حال در میان رسانه های مختلف و دولتها و مراکز امنیتی و اطلاعاتی دولتهای دخیل است. در این تحولات دولتها و مراکزی از مردم سوریه و محنت و آوارگی آنها سخن میگویند و اشک تمساح میریزند که خود از عاملین فلاکت و خانه خرابی و ویرانی نه تنها سوریه که لیبی و عراق و ... اند. دولتهایی که برای تقسیم و تکه پاره کردن خاورمیانه بر اساس هویتهای کاذب قومی و مذهبی نقشه ریخته و هزینه کرده و انواع باند های آدم کش را باز هم به نام مدافع همان مردم مسلح و اجیر کرده اند و به جان مردم انداخته اند. میدیای رسمی و کارشناسان و متخصصین شان روزانه کرور کرور نوشته و بحث بر سر اوضاع خاورمیانه٬ بر سر ترور و کشتار و آوارگی و خانه بدوشی میلیونها انسان تولید میکنند و نمیتوان نشانی از اینکه مستقل از منافع مادی و سیاسی

حقیرانه اربابانشان٬ حتی از سر انسان دوستی و اومانیسم به وقایع و حقایق خاورمیانه بپردازند. این کتمان حقیقت و دروغ پراکنی از رسانه های دست راستی چون بی بی سی و سی اس ان٬ از روسای دولتهای غربی و نمایندگان آنها تا انواع محقق حقوق بگیر و کرایه ای و دولتهای مرتجع منطقه از عربستان و قطر و ترکیه تا ایران و دولت سوریه را شامل میشود.
وقتی از دریچه اوضاع خاورمیانه و وضع کنونی سوریه و مصیببت بزرگ و عظیمی که به مردم این کشور و منطقه تحمیل شده است نگاه میکنید٬ نه تنها دولتهای غربی و متحدین مرتجع منطقه ای آنها٬ نه تنها قطب مقابل این بلکوک از روسیه تا ایران و بخشی از ناسیونالیسم کرد٬ بلکه و بعلاوه شاهد صف نسبتا وسیعی از گروهها و احزابی خواهید بود که مدال چپ و کمونیسم بر سینه زده و برای توجیه سیاستهای راست و ارتجاعی خود به نام "انقلاب" و "کارگر" در کنار این یا آن بلوک ایستاده اند. جریاناتی که در اوج استیصال و بی افقی٬ به نام مخالفت با کشتار مردم سوریه پرچم امیال خود را به کشتی یکی از بلوکهای فوق آویزان کرده اند. جریاناتی که در هر تحول ارتجاعی در منطقه و ایران کارگر و محرومان جامعه را به نام چپ و دفاع از منافع آنها و با وعده انقلاب و بهبود زندگی٬ عملا به صف و جبهه ارتجاع فرا میخوانند. یکی از جریانات به اصلاح چپ که بیش از همه سنگ کارگر را به سینه میزند و هر روز کارنامه "غیر کارگری" بودن مخالفین خود را صادر میکند٬ محفل ایراج آذرین- رضا مقدم، "اتحاد سوسیالیستی کارگری"٬ است. محفلی که در کل تحولات مهم این دوره چه در ایران و چه در منطقه در کنار یکی از جبهه های ارتجاع ایستاده است و البته صلوات "کارگری" سر میدهد. جریانی که با هر ادعای سوسیالیستی و کارگری که دارد و با همه مدالهای مختلفی که در این زمینه به خود داده است٬ در صف بندیهای سیاسی چه در منطقه و چه در ایران، در کنار ناسیوانالیسم ایرانی از نوع چپ آن و در کنار ارتجاع منطقه می ایستد. کمونیستها همیشه گفته اند که احزاب سیاسی را نه بر اساس ادعاهای خود بلکه باید بر اساس پراتیک اجتماعی و جایگاه آنها در صفبندیهای سیاسی- طبقاتی ارزیابی کرد.
آقای رضا مقدم اخیرا دو نوشته زیر عنوانهای "دستاوردهای خیرش ٨٨" به تاریخ ٢٢ اوت ٢٠١٥ و "سهم رژیم اسلامی در کشتار و آوارگی مردم سوریه" به تاریخ ٢٢ نوامبر ٢٠١٥ منتشر کرده است. ایشان در این دو نوشته علاوه بر پرداختن به اهمیت جنبش سبز و یا به قول آقای مقدم "دستاوردهای خیزش ٨٨" در هر دو نوشته به تحولات سوریه پرداخته است. نوشته حاضر اساسا پرداختن به سیاست و دیدگاه این جریان در مورد سوریه و صف بندیهای کنونی خاورمیانه بر اساس ادعای خود آقای مقدم است. اجازه بدهید به نوشته های رضا مقدم نگاهی بیندازیم.

رضا مقدم میگویند:
"بیش از چهار سال است که رژیم بشار اسد اعتراضات مردم سوریه برای بهبود اوضاع سیاسی و اقتصادی خود را سرکوب کرده. بیش از دویست هزار نفر جانشان را از دست داده اند و شهرهای بسیاری با خاک یکسان و غیر قابل سکونت شده است. رژیم اسلامی نه تنها به دلیل حمایتهای مالی، سیاسی و نظامی از رژیم بشار اسد در کشتار و آوارگی میلیونها مردم سوریه شریک است، بلکه فرا تر از این، سرکوب مردم سوریه با تشویق فرماندهان سپاه پاسداران و کپی برداری از سرکوب اعتراضات مردم ایران در سال هشتاد و هشت انجام شده است. با ورود نیروی هوایی روسیه در حمایت از بشار اسد، مقامات نظامی ایران نیز با دادن کشته های روز افزون از اعضا و فرماندهان سپاه پاسداران در کنار ارتش سوریه، به ابعاد گسترده دخالت خود در کشتار مردم سوریه و حفظ رژیم بشار اسد، مباهات می کنند. (به نقل از نوشته: سهم رژیم اسلامی در کشتار و آوارگی مردم سوریه"٬ تاکیدها از من است)

رضا مقدم در همین نوشته چنین ادامه میدهد:
"جنبش کارگری، نیروهای مترقی و آزادیخواه در ایران خود را همدرد مردم سوریه می دانند و رژیم بشار اسد و رژیم اسلامی ایران و آدمکشان اسلامی داعش را به عنوان مسببان رنج و محنت و کشتار و آوارگی مردم سوریه محکوم می کنند."

مقدم در نوشته بعدی خود "دستاوردهای خیرش ٨٨" میگویند:
"با گسترش جنبش های خواهان آزادی و رفاه به سوریه، موقعیت رژیم اسلامی در نزد مردم منطقه کاملا سقوط کرد. رژیم اسلامی در کنار رژیم بشار اسد قرار گرفت و صدها هزار نفر از مردم سوریه را کشتند، میلیونها نفر را آواره و بخشهای وسیعی از سوریه را ویران و با خاک یکسان کردند. تاریخ سوریه همکاری رژیم اسلامی با دولت بشار اسد در آوارگی، ویرانی و کشتار مردم سوریه را هرگز فراموش نخواهد کرد."

مقدم ادامه میدهد:

"میلیاردها دلاری که می توانست صرف بهداشت و نظام آموزشی مردم ایران شود، همچنان به بشار اسد داده می شود تا به آواره کردن و کشتن مردم و ویرانی سوریه ادامه دهد."

ظاهرا رابطه "انقلاب" سبز ٨٨ آقای مقدم و تحولات سوریه نامعلوم است و هر خواننده ای قاعدتا از خود میپرسد که عروج جنبش سبز سال ٨٨ در ایران به تحولات و جنگ و آوارگی مردم سوریه چه ربطی دارد و چرا نویسنده در دل پرداختن به جنبش سبز به اوضاع کنونی سوریه پرداخته است. من در ادامه به ربط این دو مسئله در دیدگاه جریان "اتحاد سوسیالیستی کارگری" رضا مقدم - ایرج آذرین اشاره خواهم کرد. اما اینجا و ابتدا به سوریه و دیدگاه این "سوسیالیستهای" آتشین و صفی و جبهه ای که آنها به آن تکیه داده اند بپردازیم.

رضا مقدم مدعی هستند "بیش از چهار سال است که رژیم بشار اسد اعتراضات مردم سوریه برای بهبود اوضاع سیاسی و اقتصادی خود را سرکوب کرده" است و باز در ادامه مدعی هستند که٬ "با گسترش جنبش های خواهان آزادی و رفاه به سوریه، موقعیت رژیم اسلامی در نزد مردم منطقه کاملا سقوط کرد. رژیم اسلامی در کنار رژیم بشار اسد قرار گرفت و صدها هزار نفر از مردم سوریه را کشتند، میلیونها نفر را آواره و بخشهای وسیعی از سوریه را ویران و با خاک یکسان کردند".

تصویری که آقای مقدم تلاش میکند مهندسی کند و به خواننده خود القا کند این است که٬ جدال در سوریه میان دو صف ارتجاع حاکم سوریه و مردمی است که برای بهبود سیاسی و اقتصادی خود میجنگند. ایشان دو صف ارتجاعی و انقلابی را ترسیم میکند که یکی مورد نفرت ایشان است و دیگری مورد دفاع. یکی (انقلاب) علیه دیگری(بشار اسد و ایران) چهار سال است برای بهبود زندگی مردم مبارزه میکند و متحمل ٢٠٠ هزار کشته و خانه خرابی و آوارگی شده است!!! سوال این است که این اعتراضات توده ای که چهار سال است در جریان است و توسط اسد سرکوب و بیش از ٢٠٠ هزار نفر کشته داده است و گویا در جنگ جمهوری اسلامی و اسد با این مردم معترض میلیونها نفر آواره و خانه خراب شده اند٬ کدام است؟!!! ظاهرا مردم سوریه و بشریت متمدن در دنیا در این چهار سال که اعترضات مردم سوریه در جریان و چنین جنگ و کشتاری در دل این اعتراضات صورت گرفته٬ در گوش گاو خوابیده اند. چه خوب که آقای مقدم و رفقای هم محفلی ایشان بیدارند و به ما یادآوری میکنند که چهار سال است در سوریه جنگی به این وسعت میان مردم و رژیم اسد و جمهوری اسلامی برای "آزادی و رفاه" در جریان بوده است! میگویند دروغ هر چه بزرگتر باشد باورش ساده تر است. اما مشکل آقای مقدم این است که دیر متوجه شده است که امروز خود "انقلابیون" ناتو هم که در انواع گروههای جنایتکار امثال داعش و جبهه النصر تقسیم شده اند٬ همان جبهه ای که مورد دفاع آقای مقدم است٬ نه تنها ادعای آزادی و رفاه را ندارند که بر قوانین اصیل اسلامی و سربریدن و زن فروشی و حاکم کردن دولت اسلامی و بازار بردگی صدر اسلام تاکید دارند. امروز عاملان جنایت در سوریه از ناتو و دولت آمریکا و متحدین آن از جمله ترکیه و عربستان و قطر تا جبهه النصر و داعش و... هم٬ جسارت نمیکنند مانند آقای مقدم جنگ در سوریه را جنگی میان مردم خواهان آزادی و رفاه با رژیم سوریه نام بگذارند. این جنگ در همان ابتدا به یمن "دخالت بشر دوستانه" غرب و رها شدن افسار "انقلابیون" مورد حمایت آقای مقدم در نطفه خفه شد. آقای مقدم به ما خاطر نشان میکند که در این چهار سال فراموش کرده ایم در این جنگ کنار "انقلابیونی" بایستیم که علیه دولت اسد برای "رفاه و آزادی" جنگیده اند و ٢٠٠ هزار کشته و میلیونها آواره داده اند و ما باید از آنان دفاع میکردیم٬ کاری که آقای مقدم و گروهش ظاهرا پیشتاز آن است!! از نظر آقای مقدم تا هم اکنون هم جنگ در سوریه با همه عواقب آن٬ جنگ مردم خواهان آزادی و رفاه با اسد و جمهوری اسلامی است!!! چه کشف تهوع آوری و چه دنیای معیوبی که امثال مقدم جسارت میکنند فرسنگها از پروپاگاند دست راستی ترین میدیای جنگی ناتو در دفاع از جبهه متحد ناتو سبقت بگیرد و به نام "سوسیالیسم کارگری" این خزئبلات را تولید و منتشر کند!!! ظاهرا در "صداقت" این محفل و دفاعشان از صف "انقلاب" مورد نظرشان نباید تردید کرد٬ از کوزه همان تراود که در او است. جدا که شرافت و وجدان هم طبقاتی است.

برخلاف توجیهات پرو ناتویی آقای مقدم٬ اعتراضات توده ای و بر حق مردم در چهار سال قبل٬ در همان اوایل٬ در همان ماههای اول بهار عربی٬ شکل نگرفته با دخالت "انقلابیون" محفل "اتحاد سوسیالیستی" و با کمک و دخالت مستقیم ناتو و عربستان و قطر و... خفه شد. در مدت کوتاهی ارتجاع درسوریه نه تنها مردم معترض را به خانه فرستاد و امکان بروز هر نوع اعتراض حق طلبانه ای را از آنان سلب کردند٬ بعلاوه جنگ و خونریزی و جنایت را به زندگی هر روزه آنها تبدیل کردند. آنچه ما در این چهار سال شادهش هستیم نه جنگ مردم مدافع آزادی و رفاه بلکه جنگ دولت آمریکا و عربستان و قطر و گروهای آدمکشی امثال داعش است که در "ارتش آزاد سوریه" سازمان دادند با دولت اسد و متحدین آن یعنی جمهوری اسلامی و دولت روسیه است. ٢٠٠ هزار کشته و میلیونها آواره و خانه بدوش نتیجه دخالت امپریالیستی در سوریه و نتیجه جنگی است که ارتجاع امپریالیستی و دستجات جنایتکار سازمانیافته آنها با دولت اسد به قصد حل و فصل مشکلاتی که ریشه در خود غرب دارد پیش برده اند، نه مردم سوریه. سهم مردم سوریه در این جنگ که خود نقشی در آن نداشته اند٬ جز توحش و جنایات و کشتار و خانه بدوشی چیزی نبوده است. آقای مقدم و گروه "اتحاد سوسیالیستی" از سر بی اطلاعی نیست که اپوزیسیون اسد را که در ارتش آزاد و توسط آمریکا و با پول و امکانات عربستان سازمان یافتند و در جنایات روی اسد و دولتش را سفید کردند٬ "مردم مدافع بهبود سیاسی و اقتصادی" نام گذاشته اند.

آقای مقدم به عنوان نماینده خود گمارده "طبقه کارگر ایران" اینبار کلاه "کارگری" سر گذاشته و میگویند:

"جنبش کارگری، نیروهای مترقی و آزادیخواه در ایران خود را همدرد مردم سوریه می دانند و رژیم بشار اسد و رژیم اسلامی ایران و آدمکشان اسلامی داعش را به عنوان مسببان رنج و محنت و کشتار و آوارگی مردم سوریه محکوم می کنند."


کسی نیست از این جناب بپرسد پس جنایات عربستان و ترکیه و جبهه النصر و قطر و دهها گروه جنایتکار مسلح در ارتش آزاد را چکار خواهید کرد؟!! تا جایی که به نقش دولت سوریه و ایران برگردد٬ مسلم است دولت بشار اسد و متحدین آن یکی از مسببین رنج و آوراگی و خانه خرابی مردم سوریه هستند. تا اینجا هر عقل سلیمی میتواند بفهمد که نه تنها رژیم اسد بلکه محترمترین و دمکرات ترین دولتهای بورژوایی نه تنها در خاورمیانه که در قلب اروپای متمدن٬ تلاش میکنند قدرت و حاکمیت خود را با چنگ و دندان و اگر لازم باشد و نیاز داشته باشند٬ با پاشیدن خون به کل جامعه حفظ کنند. تا اینجای مسئله حرفی نیست. اما دم خروس آقای مقدم آنجا عیان میشود که آمریکا و متحدین غربی و دولت عربستان و ترکیه و قطر و دارودسته های مدافعشان در ارتش آزاد سوریه را یکسر از زیر بار هر نوع مسئولتی بیرون میکشد. بعلاوه جنگ آنها با دولت اسد را چهار سال جنگ مردم برای رفاه و بهبود سیاسی نام میگذارد و تنها جریانی که از دهها گروه جنایتکار و مسلح شده در سوریه را در ردیف مسببان ویرانی سوریه اسم میبرد داعش است٬ آنهم زمانی که کنترل این جریان جنایتکار از دست سازندگان خود که دول غربی است نیز خارج شده است. نظرات پرو ناتویی گروه اتحاد سوسیالیستی آنقدر تهوع آور است که دیگر سبقت را از تبلیغات رسمی دول دست راستی مدافع آمریکا هم ربوده است. امروز حتی بی بی سی و ناتو هم به اندازه آقای مقدم٬ غرب و مشخصا دولتهای آمریکا و عربستان و ترکیه را در توحش حاکم بر سوریه چنین حق به جانب و قابل دفاع تصویر نمیکنند. این در شرایطی است که گند مسئله و تاثیرات مخرب سیاست دولتهای غربی در سوریه به جایی رسیده است که خود آنها و از جمله آلمان و فرانسه رسما و علنا علیه نقش مخرب عربستان و ترکیه حتی در دفاع از داعش به حرف آمده اند. اما آقای مقدم درست مثل سرباز ژاپنی ای در جنگ جهانی اول از اتمام جنگ بی اطلاع مانده بود٬ هنوز در فاز اول جنگ سوریه است و هنوز ادعاهای غرب در چهار سال قبل را تکرار میکند٬ غافل از آنکه آن زمان گذشت و تکرار آن تبلیغات دیگر توسط صاحبانش هم آبروریزی است و بیان نمیشود.

اما انقلاب ٨٨ آقای مقدم و اوضاع سوریه
آقای مقدم در نوشته خود در مورد "خیزش ٨٨" کلی از کمبود و ضعف جنبش کارگر که در آن "خیزش" آمادگی نداشت شرکت کند و رهبری آنرا بدست بگیرد٬ گفته و نوشته است. تا جایی که به بررسی عروج جنبش سبز برگردد٬ حزب ما از روز اول و از همان زمان که جناحی از جمهوری اسلامی در اعتراض به تقلب در انتخابات و بیرون آمدن احمدی نژاد به جای موسوی یا کروبی٬ شروع به اعتراض کردند٬ آن جنبش را مستقل از ترکیب شرکت کنندگان آن٬ یک جنبش ارتجاعی نامیده ایم. در کل آن پروسه حزب حکمتیست تنها جریان متحزبی است که با و بدون طبقه کارگر جنبش "رای من کو" را اعتراض بورژوازی لیبرال به سهم خود در حاکمیت و جنبشی ارتجاعی نام نهاد. گروه آقای آذرین- مقدم انصافا همراه بعضی از جریانات چپ از جمله حزب کمونیست کارگری از پیگیرترین مدافعان جنبش سبز بوده و هستند٬ چیزی که آقای مقدم هنوز هم سنگ دفاع از آن را به سینه میزند. در نقد این جریانات و از جمله خود آقای مقدم و حزب کمونیست کارگر ما کم نگفته ایم و من نیز به کرات در این باره نوشته ام. لذا اینجا از وارد شدن به خود جنبش سبز و ارزیابی آقای مقدم و گله گزاری از عدم پیوستن طبقه کارگر به آن خودداری میکنم. اما رابطه جنبش سبز و بحث اوضاع سوریه که آقای مقدم در نوشته اش اشاره دارند٬ نشان پیوستگی سیاست آنها از انقلاب و خیزش انقلابی از جنبش سبز تا جنگ در سوریه دارند. درکی که متاسفانه بخش عمده جریاناتی که به خود چپ و سوسیالیسم میگویند در آن مشترکند.

انقلاب از سوژه هایی است که بی حد و اندازه و با تعاریف مختلفی که به خود گرفته است و دیده است٬ مسخ شده و گمراه کننده است. انقلاب در ادبیات چپ تاریخا بار مثبتی داشت و درک و فهم آن ساده. اما امروز این واژه به حدی بارهای مثبت و منفی و درکهای مختلفی از آن ارائه شده است که دیگر نمیتوان بدون فهم محتوایش به آن سمپاتی نشان داد. در فهم و درک چپ بورژوایی ایران در دوره معاصر٬ ارتجاعی ترین تحولات اسم انقلاب بخود گرفته است. امروز ما انقلابات مختلفی را داریم که ٩٠ درصد آنها ارتجاع خالصند و انقلاب آقای مقدم هم در این چهارچوب میگنجد. جریانی که انقلاب "کارگری اش" را در امتداد جنبش سبز و به شرط دخالت طبقه کارگر در آن میداند٬ خیلی قابل فهم است که در جریان تحولات سوریه نیز منتظر تحولات مثبت در ادامه و با تفوق نیروهای ناتو باشد. شعار "بعد از سوریه نوبت ایران است| و "بعد از اسد نوبت خامنه ای است"٬ پرچم سیاسی بخشی از چپ ایران از نوع اتحاد سوسیالیستی آقای مقدم بود که به سرانجام نرسید. همین حقیقت است که محفل ایشان را از فرط استیصال و بی افقی به نام اعتراضات چهار ساله مردم سوریه برای بهبود سیاسی و اقتصادی و به نام مبازره با جمهوری اسلامی به بلند گوی بلوک غرب تبدیل کرده است. اینها مخالف جمهوری اسلامی هستند و عمق این مخالفت عملا از برداشتن ولی فقیه و قدر قدرتی آن در حاکمیت فراتر نمیرود. این استراتژی از هر کانال و با هر نیرویی پیش برود مقدس است. مباحثات آقای مقدم و تحریفات پرو ناتویی او در مورد سوریه رویه دیگر همین حقیقت است. آنها در کمین نشسته بودند که بعد از سوریه نوبت ایران باشد. آرزو داشتند حتی اگر با دخالت آمریکا و به شکل سوریه و لیبی هم باشد بختک جمهوری اسلامی و در حقیقت اسلامیت این حاکمیت و ولی فقیه آن کنار برود. آنها بر دوش ناتو انقلاب سواری میکردند چیزی که در سطر سطر نوشته آقای مقدم و گذاشتن ناتو و عربستان و بقیه آنها در جبهه مردم سوریه و جنگ آنها با دولت اسد را جنگ مردم نام گذاشتن چیزی جز دفاع از ماهیت آن جنگ نیست. رابطه جنبش سبز و سخن پراکنی آقای مقدم در تعریف آن و جایگاه و اهمیتی که برای یک جنبش تا استخوان ارتجاعی قائل است٬ در سوریه نیز آنها را در کنار ناتو و در کنار داعش دیروزی متحد النصر و عضو در ارتش آزاد سوریه قرار میدهد. همین حقیقت است که در تمام مصائبی که بر مردم سوریه گذشته است٬ آقای مقدم جز اسد و ایران و بخشا روسیه نقشی منفی برای بقیه جنایتکاران قائل نیست. بیخود نیست که در توصیف جنگ جنایتکاران و دو جبهه ارتجاع بین المللی در سوریه آقای مقدم تنها اسد و جمهوری اسلامی را میبیند و جبهه مقابل نام مردم سوریه را بخود میگیرد که برای بهبود سیاسی و اقتصادی میکوشند.

سیاست و جهت اقای مقدم چه در مورد انقلاب سبزشان و چه تحولات سوریه٬ جهت و سیاست ناسیونالیستهای پرو ناتو ایرانی، البته از نوع "کارگری و سوسیالیستی" آن، است . همین حقیقت و همین جایگاه است که صدای آقای مقدم را در آورده است و در اعتراض به پولهای مملکت که خرج سوریه میشود زبان به اعتراض گشوده است. زمانی چپهای "ضدامپریالیست" و طیفی از ناسیونالیستها در جبهه ملی و ...علیه دولت پهلوی و اینکه "پول نفتمان" را به دولتهای غربی میدهد و نفت را آنها تاراج میکنند اعتراض میکردند و امروز همین صف مستقل از پرچمها و عناوین مختلفی که به سینه زده اند در دوره ای با شعار "نه غزه نه ایران جانم فدای ایران" و نه سوریه نه لبنان٬ همگی هم جهت و همصدا معترض اند که پول بهداشت و ... مملکت را به سوریه میدهند. اعتراض رضا مقدم به هزینه کردن ایران برای دولت بشار اسد ٬ زمانی که کل جنایات بلوک غرب در خاورمیانه و سوریه را تلاش و مبارزه مردم نام میگذارد و هزینه های هنگفت آنها که باعث اوضاع وخیم کنونی شده است را نمیبیند و گله ای هم ندارد و عملا از آن دفاع میکند٬ جوکی بیش نیست. دم خروس ناسیونالیسم "کارگری" این محفل در افاضات آقای مقدم هم در مورد جنبش سبز و هم سوریه به شکل زمختی عیان است. کارگر پناهی این محفل و قسم خوردن به انقلاب کارگری اگر کسی را فریب دهد٬ چیزی جز تبدیل او به سیاهی لشکر شاخه ها و جناحهای بورژوای ایران در جدال با همدیگر نیست.


خالد حاج محمدی
١٥ دسامبر ٢٠١٥