بیش از سه دهه است جمهوری اسلامی بر مسند قدرت است. در این سه دهه علاوه بر اعتراض و مبارزه روزانه طبقه کارگر برای بهبودی در زندگی خود و دنیائی قابل تحمل٬ شاهد جدال انواع جنبشهای بورژوائی و اعتراض بخشهای مختلف سرمایه به نقش و سهم خود در قدرت و ثروت جامعه بوده ایم. جریانات مختلف بورژوائی از نوع قومی٬ ناسیونالیست و پرو غرب ٬ لیبرال و... هر کدام به نوعی تلاش کرده اند٬ با حفظ سیستم و با حفظ بردگی مزدی٬ وزن و قدرت خود را در مقابل حریفان خود بهبود بخشند و کل یا بخشی از قدرت را بدست آورند. در کل این پروسه جمهوری اسلامی و بخش حاکم بورژوازی ایران٬ حساسیت و تقابلهای خود را با سایر
جنبشهای بورژوائی نشان داده و تقریبا همه را هم حاشیه ای کرده اند. اما با همه اختلافات و جدالهائی که میان شاخه ها و جناحهای سرمایه در ایران بوده است٬ همگی حساسیت خاصی نسبت به جنبش کارگری و خطر عروج کمونیست داشته اند. تاریخ سی ساله گذشته در عین حال تاریخ مقابله همه احزاب و جنبشهای سیاسی و حکومت جمهوری اسلامی علیه عروج کمونیسم طبقه کارگر و تلاش برای خفه کردن اعتراض این طبقه بوده است.
تلاش برای عقب راندن اعتراضات کارگری٬ تلاش برای ممانعت از هر نوع تشکل کارگری٬ زنجیر کردن رهبران و فعالین این جنبش و همزمان تبلیغات وسیع و کار سیاسی همه جانبه در میان این طبقه٬ بکار گرفتن اسلحه مذهب٬ ملی گرائی٬ زن ستیزی و مرد سالاری٬ بدست گرفتن فرهنگ گندیده و عقب افتاده حاکم و تقدس آن و دهها ابزار دیگر٬ جملگی در خدمت حفظ سیستم بردگی و ابزار تحمیق طبقه کارگر و کل جامعه است.
اما با همه اینها هنوز خطر کارگر کمونیست و کمونیسم طبقه کارگر٬ چون شبحی شب و روز در جامعه ایران در گشت و گزار است و به مسئله بالاترین مقامات جمهوری اسلامی تبدیل شده است. و هر روز به بهانه ای "پایان" آن را اعلام و تلاش میکنند خود را از خطر آن دور کنند. افاضات اخیر روزنامه کیهان جمهوری اسلامی علیه حزب حکمتسیت و کمونیسم مارکس و حکمت٬ انگشت اشاره به محافل کارگران کمونیست٬ بیان همین واقعیت عظیم اجتماعی است که در قلب پرولتاریای صنعتی ایران بانگ میزند. دستگیریهای اخیر فعالین کارگری در تبریز و سنندج ٬ دستگیری اعضا کمیته دفاع از رضا شهابی در یکی دو هفته اخیر٬ حکم ٢٩ ماه حبس تعریزی به ١١ نفر از کارگران معترض ذوب آهن و معلمین در اصفهان٬ که بعد از اول مه احضار و با قرار وثیقه سنگین آزاد شدند و دهها مورد دیگر٬ تنها گوشه ای از تلاش بورژوازی ایران برای سد کردن این شبح است که کیهان به آن اذعان میکند.
در همین مدت و بدنبال مرگ "کیم جونگ ایل" رهبر کره شمالی٬ تبلیغات وسیع ضد کمونیستی از طریق ارسال مایل به طیف وسیعی از سیاسیون و کارگران ایران٬ به بهانه مشقاتی که بر مردم کره شمالی رفته است٬ در خود ایران صورت گرفت. تلاش کردند کمونیسم و حکومت کمونیستی را از چشم طبقه کارگر و محرومان جامعه بیندازند. فراموش کرده اند که وجود انواع حکومتهای مرتجع در ایران و کل جهان٬ جنایاتی که روزانه در ایران٬ عربستان٬ چین٬ آمریکا٬ انگلستان و عراق و دهها کشور دیگر می افتد٬ و جهنمی که برای طبقه کارگر و مردم محروم ساخته اند٬ هزار بار روی "کیم جونگ ایل" دیکتاتور کره شمالی را سفید کرده است. یادشان رفته است که "کیم جنگ ایل" و همه سران مرتجع دولتهای بورژوایی در جهان با هر جنگ و جدال و اختلافی که با هم دارند٬ دشمنان قسم خورده طبقه کارگراند.
این مسائل و کل اقدامات ارگانهای امنیتی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی٬ همراه کل میدیای فاسد و نظریه پردازان و ایدئولوگهای آنها٬ گواه بر یک حقیقت اجتماعی بزرگ است. این حقیقت رشد کمونیسم و نفوذ آن در جامعه ایران و در میان طبقه ای است که اگر به میدان بیاید و اگر به کمونیسمش مسلح شود٬ اگر بر مشکلات خود و انشقاق صفوف خود فائق آید٬ کل جامعه را به نفع خود و بشریت شریف و متمدن متحول خواهد کرد. کل اقدامات جمهوری اسلامی علیه کمونیستها و فعالین کارگری٬ علیه اتحاد آنها٬ همراه اعترافات صریح میدیای نوکرشان بر وجود و گسترش کمونیسم٬ هشداری به صف خود و اعمالی پیشگیرانه در مقابل جنبش طبقاتی ما است. معلوم است که کل نسل کشی که در سه دهه گذشته علیه ما کردند٬ علیرغم دیوار سانسوری که علیه افکار برابری طلبانه ساختند٬ نتوانستند خطر کمونیسم و رشد آن در میان طبقه کارگر را سد کنند. دستگیری هر روزه فعالین کارگری٬ حساسیت و حمله به هر نوع تشکل و تجمع کارگری٬ باز بودن همیشگی زندانهای جمهوری اسلامی برای این صف٬ و تبلیغات مستمر عله کمونیسم ٬ بیان نگرانی عمیق بورژوازی ایران از نیروی آگاه و متحد صف طبقاتی ما است.
جنبش های بورژوائی هر کدام در دوره ای حساب خود را پس داده اند. متاخیرترین آنها جنبش بورژوازی لیبرال ایران٬ با همه گستردگی و علیرغم همراهی طیف وسیعی از احزاب فرصت طلب که با پرچم چپ و کمونیسم به میدان آمدند٬ در جلب طبقه کارگر ایران و رهبران و فعالین آنها و تبدیلشان به سرباز جنبش سبز توفیق نیافتند. دوره ای که کل صف اپوزیسیون جمهوری به سبز پیوست و پرچم امید خود را به جناحی از رژیم آویزان کرد. دوره ای که تنها حزب حکمتیست٬ معدودی از کمونیستها و رهبران و فعالین کارگری در میدان ماندند و از منافع این طبقه دفاع کردند.
این تجربه و موقعیت کنونی بار دیگر خطر اشاعه کمونیسم را در مقابل بورژوازی ایران قرار داده است. بار دیگر و این بار خطر کمونیسم نه در میان روشنفکران ناراضی بورژوا و خرده بورژوا٬ بلکه در میان طبقه کارگر صورت مسئله شده است. همین حقیقت حساسیت نیروهای بورژوا و در راس آن جمهوری اسلامی را ایجاد کرده است.
با هر تلاشی که در دفاع از همه فعالین کارگری به عنوان چسب دوقلوی اتحاد این صف باید کرد٬ و با همه اهمیت و حیاتی بودن این دفاع در مبارزه ما٬ درک پیام صف مقابل و شناختن تلاشهای مستمر آنها٬ یکی از ضروریات یک مبارزه هدفمند و هوشیارنه است. اقدامات جمهوری اسلامی و کل صف مقابل٬ گوشه ای از یک برنامه هدفمند بورژوازی ایران در مقابل مهمترین و بزرگترین خطری است که کل موجودیت سرمایه را تهدید میکند. این پیام از دشمنان خود را باید جدی گرفت. بورژوازی ایران و کل حکومت آنها خطر صف متحد و آگاه ما و خطر کمونیسم طبقه کارگر را جدی گرفته اند. ما نیز حداقل به اندازه دشمنان خود٬ امکان و فرجه و زمینه رشد خود را باید جدی بگیریم و به استقبالش برویم.
سوال این است که از کجا باید شروع کرد؟ هر کارگر هوشیاری میداند که اگر صف طبقاتی ما متحد به میدان بیاید٬ کل بورژوازی و همه دستگاه سرکوب و پایه های قدرت آن را به زیر میکشد و خود و کل بشریت را رها میکند. اما کل ماجرا این است که موانع بزرگی در این را وجود دارند که ضعف این صف است و این سالهاست در مقابل ما است. مشکل ما این است خود کارگران کمونیست٬ رهبران بانفوذ کارگری متفرقند. وجود انواع برداشتها و توهمات و سایه روشنها در این صف٬ تاثیر جنبشهای غیر کارگری و سیاست و سنتهای آنها که تاریخا به اسم چپ و کمونیست فعالیت کرده اند٬ بر ذهنیت صفوف ما نیز سنگینی میکند. مشکل این است که متحد کننده٬ خود متفرق است. گام اول و مهمترین قدم اتحاد این صف است٬ تعین و قبول ظرفی برای حل این مشکل است. جنبش کمیته های کمونیستی و جمع شدن کارگارن کمونیست در چنین ظرفی اولین قدم و مهمترین قدم در این راه است.
جنبش مستقل طبقاتی ما باید بر پایه های اصلی خود که به عنوان ستون فقرات آن است٬ ساخته شود. این را دشمنان ما به کرات و در قالب مخاطراتی که در مقابل بورژوازی قد علم کرده است٬ بیان میکنند. برخورد و تلاش آنها برای ممانعت از چنین تحولی برای صف ما آموزنده است. جامعه ایران بیش از همه جوامع دیگر پذیرای این مهم است. صف متحد کارگری ما بدون اتحاد رهبران این صف حول دفاع از منافع مشترک کل طبقه کارگر٬ واقعی نیست و حداقل بنیادی نیست. این جنبش میتواند با اتکا به پایه خود٬ با اتکا به اتحاد رهبران خود پا بگیرد و راه برود. عقب راندن جنبشهای دیگر با کارگر متفرق ممکن نیست. اگر تشکلهای توده ای طبقه کارگر یک پای چنین پاگرفتنی است٬ صف متحد رهبران کمونیست آن نیز یک پایه حیاتی این تحول است.
خالد حاج محمدی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
١٩ فوریه ٢٠١٢