خالد حاج محمدی : اخیرا جمهوری اسلامی ماجرای تشکیل دولت در تبعید توسط مراکز امنیتی آمریکا و با شرکت طیفی از جریانات و شخصیتهای راست را فاش کرده است و فیلم آن را از تلویزیون پخش کرده است. طبق این ماجرا اواخر سال ٢٠١٠ با دخالت مراکز امنیتی آمریکا و "بنیاد دمکراسی" در این کشور٬ در همکاری با تعدادی از شخصیتهای "اپوزیسیون" جمهوری اسلامی٬ طرح درست کردن دولت در تبعید را میریزند. محمد رضا مدحی از مهره های جمهوری اسلامی٬ طبق این ماجرا به قصد نفوذ در اپوزیسیون٬ به عنوان تاجر الماس در بانکوک مستقر خواهد شد. سرانجام و

طی پروسه ای از جانب سفارت آمریکا با او تماس میگیرند٬ و دعوت به همکاری برای این پروژه میشود. سرانجام ابتدا در عربستان سعودی با سفیر آمریکا ملاقات میکند و بدنبال به آمریکا برده میشود و در آنجا هم تعدادی از مقامات آمریکائی از جمله خانم کلینتون و دنیس رایس و.. را ملاقات میکند. نهایتان در ٩ دسامبر ٢٠١٠ در پاریس طرح دولت در تبعید را میریزند و شورای عالی حفظ امنیت با ریاست محمد رضا مدحی و جهانشاهی به عنوان جانشین او ریخته میشود. سرانجام کنفرانسی در گوادالوپ در فرانسه با شرکت احزاب و جریانات و تعدادی از شخصیتهای "اپوزیسیون" جمهوری اسلامی و شرکت عناصری از دولت آمریکا و... تشکیل میشود. مدحی در کل این پروسه به عنوان آدم اصلی "جنبش یاد یاران" که نیروی ٢٠ هزار نفره در ایران و در میان سپاه و.. دارد٬ ظاهر میشود. از جمله کسانی که در این کنفرانس شرکت داشته اند٬ امیر حسین جهانشاهی٬ مهرداد خوانساری٬ محسن مخملباف از جنبش سبز٬ نوری زاده٬ حسن شرفی از حزب دمکرات٬ عبدلله مهتدی از کومه له زحمتکشان٬ موسی شریفی از همبستگی خلق اهواز و... بوده اند. کنفرانس بعد از بحث و توافقات با سرود "ای ایران ای مرز پرگهر" و زیر پرچم شیر خورشید ایران به سرانجام میرسد.

داستان "فیلم الماسی برای فریب" با هر هدفی از جانب جنهوری اسلامی افشا شده باشد٬ نشانگر یک حقیقت آشکار در مورد ماهیت ضد کارگری و ضد مردمی بخش وسیعی از نیروهای اپوزیسیون بورژوائی جمهوری اسلامی است که زیر پرچم و اسامی مختلف ردیف شده اند. تشکیل دولت در تبعید و داستان تبدیل شدن بخشی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی به ابزار دست دولت آمریکا٬ به قدمت تاریخ زندگی خود این اپوزیسیون است. جریاناتی که با سوت زدن هر مقام وزارت خارجه آمریکا٬ قند در دلشان آب میشود٬ و بار و بندیل بسته در دم سفارتخانه های این کشور به پیش فنگ پافنگ مشغول میشوند٬ نه تازگی دارد و نه دور از انتظار. تاریخ زندگی اپوزیسیون بورژوائی ایران همراه با خیل نویسنده و روزنامه نگار و دگر اندیش و قدیم چپهای پشیمان شده اش٬ چیزی جز این نبوده است. داستان انواع کنفرانسها و کنگره "ملیتها" و ملت سازیها٬ کنگره فدرالیسم و جبنبش برای "دمکراسی"٬ جنبش سبز و ملی و قومی٬ همگی داستان بخش ناراضی بورژوازی ایران در خارج کشور و طیفی از روشنفکران نان به نرخ روز خود در این "اپوزیسیون" است. این داستان زندگی بخش اعظم نیروهای سیاسی راست و چپ پیوسته به راست است که برای گرفتن سهمی از ثروت و سامان و قدرت در آن مملکت حاضر به نوکری و پادوئی هر دولت قلدر و جنایتکاری هستند. این صف سالهاست آماده شرکت در هر سناریوی ارتجاعی٬ حتی به قیمت ویرانی و تحمیل جنگ و نابودی میلیونها انسان در ایرانند٬ به شرطی که به بازی گرفته شوند. ردیف شدن سازمانها و جریانات ارتجاعی چون حزب دمکرات کردستان ایران٬ سازمان زحمتکشان مهتدی٬ حزب همبستگی اهوز و دلقکهائی چون نوری زاده و جهانشاهی و.. به اندازه کافی گویای ماهیت چنین "اپوزیسیونی" هست. اینها در دوره بوش و خطر حمله به ایران و مطرح بودن گزینه نظامی٬ خود و اخوان و انصارشان را آماده کرده بودند که با اسلحه و پول آمریکا و.. عازم منطقه شوند. آرزو داشتند دول غربی جنایاتی که در عراق صورت گرفت را در ایران تکرار کنند و چند سال به این امید نشستند و ناخنهای خود را خوردند.

داستان دمکراسی برای ایران٬ حقوق مردم٬ ملیتها و مردم کرد و ... همگی چتری است در دست مشتی جریان مرتجع٬ با همراهی مشتی روشنفکر ابن الوقت که حاضرند هستی و نیستی مردم را به بازی بگیرند٬ حاضرند نسلی از مردم را به کشتن دهند٬ حاضرند جنگ خانه به خانه و شهر به شهر راه اندازند ٬ تا شاید آنها نیز دستشان به جائی برسد. و در این راه همیشه چاکر و نوکر این یا آن دولت بوده اند. کار و شغل شریف این جماعت جز فریب و دروغ و ریاکاری و کلاه برداری٬ حقه بازی و خاک پاشیدن به چشم مردم نبوده است. توقع بیش از این هم از چنین "اپوزیسیونی" عمیقا مهلک است.

احزاب دمکرات کردستان ایران چه شاخه مصطفی هجری که نماینده اش در این دولت سازی شرکت داشته است و چه جناح دیگرش٬ در بهترین حالت خواهان وضعی هستند که در کردستان عراق شاهد آنیم. ستم ملی و خلق کرد ابزار فشار این جریانات و وسیله توهم پراکنی و جمع کردن نیرو برای سهیم شدن بخشی از بورژوازی ناراضی در کردستان در حکومت مرکزی و کسب سهمی از سرمایه و امکانات آن جامعه است. تاریخ این حزب تاریخ بند و بست٬ تاریخ دیدارهای پنهانی با مقامات امنیتی جمهوری اسلامی برای این هدف است. خلق کرد و ستم ملی ابزار تحمیق مردم ستمدیده کردستان در دست حزب دمکرات و همه ناسیونالیستهای کرد برای اهداف فوق است.

سازمان قومپرست عبدالله مهتدی هم، فرم قبول نوکری و خدمتگذاری را چند سال است پرکرده و برای همه جا ارسال کرده است. این جریان نیز با سایر جریانات قومی دستساز آمریکا و.. فعلا ابزار فشاری در دست دولتهای مرتجع بوده اند و کسی هم فعلا و تا اطلاع ثانوی آنها را جدی نگرفته است. ساختن دولت در تبعید به رهبری یک مهره جمهوری اسلامی و با مهندسی سازمان اطلاعات آمریکا و پذیرفتن فرم سازمان زحمتکشان و شرکت دادن عبدالله مهتدی در کنفرانس "گوادالوپ٢" در فرانسه٬ بزرگترین فرصت و در عین حال مهمترین افتخار زندگی این جریان است و قرار نبود جز این باشد.

لذا اینکه چنین جریاناتی زیر سایه مراکز امنیتی آمریکا و بر مبنای برنامه های آنها٬ همراه جنبش سبز و شخصیتهائی از این جنبش٬ دولت در تبعید میسازند، و رهبر دولتشان محمد رضا مدحی "تاجر الماس" از مرکز اطلاعات جمهوری اسلامی است٬ مطلقا عجیب نیست. نه از نظر فکری، نه فرهنگی و نه سیاسی٬ تفاوت زیادی میان خود و این جناح و آن جناح جمهوری اسلامی نمیشناسند، در حقیقت هم فاصله ای میانشان وجود ندارند. تنها چیزی که این ماجرا را تعجب آور کرده است، عمق پخمگی و کودنی این صف است که هر کس و هر عنصری از اطلاعات یا هر مامور سفارتخانه آمریکا، میتواند آنها را به بازی بگیرد.

اما در این میان صف جنبش سبز خفقان گرفته است. توده ای و اکثریتی و حزب کمونیست کارگری که رهبرش با افتخار اعلام میکرد با رهبران سبز کشتی نخواهد گرفت٬ جملگی در این ماجرا خفه شده اند. انگار نه انگار آنچه اتفاق افتاده است٬ تاریخ جنبش آنها و شرکت کنندگان در این افتضاح بخشی از یاران و همسنگران جنبش سبز آنها است. اگر این اتفاق درسی برای کارگر و مردم ایران دارد٬ عیان کردن ماهیت واقعی جنبشی است که کل اپوزیسیون ایران با راست و چپ آن، و همه جریانات شرکت کننده در کنفرانس "گوادالوپ٢" در فرانسه٬ را در برگرفت. آنچه از این ماجرا باید درس گرفت ماهیت کل این اپوزیسیون است و ضدیت کل این صف با منفعت کارگر و با آزادیخواهی در جامعه ایران. معلوم نیست چرا همه سرشان را زیر برف کرده و خود را به مردگی زده اند. رهبران و شخصیتهای بخش زیادی از این جریانات در همین دوره آرزوی لیبی شدن ایران را داشتند و بخشی از جریانات سطحی تر آنها٬ علنا پای نامه امضا میکردند و از دولتهای مرتجع غربی طلب دخالت در ایران به شیوه لیبی را داشتند.

جمهوری اسلامی این داستان را در بوق کرده است و تلویزیون و روزنامه هایش را در این راستا به خدمت گرفته است. حکومت ایران از این مجرا و داستان ملال آور نوکری این بخش از "اپوزیسیون" برای نشان دادن قدرت دستگاه جاسوسی و امنیتی اطلاعاتی خود بهره میگیرد. اینکه سرویسهای اطلاعات و جاسوسی غربی، همراه با مراکز اطلاعات دولتهای جنایتکاری چون جمهوری اسلامی٬ بخشی از ثروت و امکانات مردم را صرف جاسوس پروری و نفوذ و جاسوسی میکنند٬ امری بدهی است. تاریخ تمام دولتهای بورژوائی مملو از توطئه و صحنه سازیهای مختلف از جنگ تا کودتا و .. بوده است. هیچ آدم فهیمی در جامعه ایران جز این هم از جمهوری اسلامی و هم از شرکت کنندگان در کنفرانس "گوادالوپ٢" توقعی ندارد.

این ماجرا امروز ابزاری در دست جمهوری اسلامی، برای به رخ کشیدن قدرت ارعاب و اقتدار خود به طبقه کارگر و مردم ایران است. تبلیغات وسیع رسانه های جمهوری اسلامی وسیله ای برای ساکت کردن و ایجاد ترس در میان دشمنان واقعی بورژوازی حاکم در ایران٬ در میان طبقه کارگر و صف آزادیخواهی در این جامعه است. جمهوری اسلامی آمادگی طیفی از "اپوزیسیون"، که در کنفرانس "گوادالوپ٢" در فرانسه و زیر نظر دولتهای مرتجع غربی و مراکز امنیتی آنها چیده شده بود، را به ابزاری برای فاسد نشان دادن همه مخالفان خود تبدیل کرده است و پوچی و پخمگی آنها را دستمایه تعرض به همه اپوزیسیون میکند. اما غافل از این است که هم جمهوری اسلامی و هم کل شرکت کنندگان در کنفرانس "گوادالوپ٢"٬ برای مردم آزادیخواه ایران٬ امتحان پس داده اند و بی آبروتر از آنند که کسی مرعوب این تبلیغات زهرآگین شود.

این اتفاق ترس و نگرانی کل این صف، با پوزیسیون و اپوزیسیون، را از نیروئی نشان میدهد که کل این صف از به میدان آمدنش میترسد و در مقابلش جملگی متحد خواهند ایستاد. اپوزیسیون بورژوائی ایران و دولتهای فاسد غربی٬ همراه جمهوری اسلامی مشترکا در تلاشند که طبقه کارگر در سایه بماند٬ به میدان نیاید٬ سکوت کند و به زندگی بردگی خود قناعت کند٬ تا در چنین سناریوئی آنها با هم حساب و کتابشان را راست و ریس کنند و جنگ و دعوایشان را با هم به سرانجام برسانند.