کمونیست: به سالگرد انقلاب بهمن ۵۷ نزدیك میشویم. به همین مناسبت، امروز شاهد اظهار نظرهای متفاوتی در مورد این واقعه هستیم. مسلما هر نیرویی، ‌چه در حاکمیت و چه در بیرون آن، پوزیسیون و اپوزیسیون، هر کدام از زاویه خود به این واقعه تاریخی در ایران می پردازند و تعابیر و روایتها از انقلاب ۵۷ دوباره به محل بحث تبدیل شده است. جمهوری اسلامی انقلاب ۵۷ را یك "انقلاب اسلامی" و خود را فرزند خلف این انقلاب مینامد و به موازات آن، نیروهای راست، از طرفداران نظام قدیم تا نیروهای دیگر بورژوایی، علیه نفس انقلاب و انقلابیگری بوده و انقلاب را مترادف با تباهی جامعه قلمداد میکنند. بخشی از نیروها یا شخصیتهایی که در انقلاب ۵۷ شرکت داشتند امروز از اینکه "بهتر بود آن سرنگونی انجام نمی گرفت" و حتی از پشیمانی و ندامت از انقلاب ۵۷ میگویند.
از نظر شما، چرا باید به آنچه در آن دوران گذشت پرداخت. آیا پیوستگی میان انقلاب ۵۷ با اوضاع ملتهب امروز و با انقلاب آتی وجود دارد؟ به عبارت دیگر شما از چه لنزی به انقلاب ۵۷ نگاه میكنید كه میتواند به دور از كلیشه پردازی های رایج، به زندگی و آرزوهای نسل امروز مربوط شود؟

خالد حاج محمدی: انقلاب ۵۷ بزرگترین واقعه تاریخ معاصر سیاسی ایران بود. واقعه ای كه رنگ خود را به همه چیز از فرهنگ و هنر و ادبیات تا روانشناسی جامعه زد. واقعه ای كه به طبقه كارگر و بخش محروم جامعه ثابت كرد كه میتوان بالا را پایین كشید و این به دهنیت عمومی مردم این جامعه تبدیل شد. تاثیرات این تجربه امروز هم در زندگی روزمره مردم و در امید آنها به هر تحول عدالتخواهانه ای، راهی تجربه شده و قابل دست بردن است.
انقلاب ۵۷ برای رفاه و بهبود و علیه استبداد حكومت پهلوی اتفاق افتاد چیزی كه بر دوش طبقه كارگر و بخش محروم پیش برده شد. این انقلاب به دلایل متعددی در نیمه راه توسط ارتجاع اسلامی و به كمك دول و رسانه های غربی و از ترس یك تحول چپ و انقلابی، با راه انداختن یك نسل كشی وسیع در خرداد ۶۰ شكست داده شد. در نتیجه این شكست، جمهوری اسلامی قدرت را در دست گرفت. قیام ۲۲ بهمن که علیرغم توافق غرب، ارتش و باقیماندگان حکومت پهلوی و خمینی صورت گرفت، قیام توده ای که دست بدست شدن قدرت بدون دخالت مردم را برای بورژوازی ایران و دول غربی و جریان اسلامی كه توافق كرده بودند را غیر ممکن کرد، خود را به جمهوری اسلامی، به ادعاها و حتی سیاستهای وقت آنها، تحمیل کرد. طبیعی است جمهوری اسلامی تلاش کند این واقعیت را از اذهان جامعه پاک کند و برعکس ادعا كند نتیجه آن انقلاب است و با خواست و بر دوش اكثریت مردم ایران روی كار آماده و برای خود مشروعیت بخرد و نه با یك نسل كشی از كمونیستها، رهبران كارگری و انقلابیون و مردم انقلاب كرده.
بعلاوه امری قابل درك است حكومتی كه پایین كشیده و باقیمانده های آن كه امروز در سازمان و گروههای راست در اپوزیسیون جمهوری اسلامی متشكل اند، آن انقلاب را نفرین كنند و علیه آن شمشیر بكشند. اینها نیز به عنوان ارتجاع مغلوب و با علم به نفرت عمومی از جمهوری اسلامی و جنایاتی كه این حكومت در چهار دهه گذشته مرتكب شده، تلاش میكنند جمهوری اسلامی را نتیجه آن انقلاب بدانند و آن را نفرین كنند.
اما مقابله با نفس انقلاب و انقلابیگیری امروز دیگر مختص نیروهای راست در اپوزیسیون نیست. مقابله با نفس انقلاب پایین و نفرت از آن، اتفاقا مشتركات جمهوری اسلامی و كل جبهه راست از سلطنت طلب، جمهوری خواه، لیبرال و دگر اندیش تا نیروهای قومی و ناسیونالیست است. امروز علاوه بر اینها طیفی از فعالین جمهوری اسلامی كه از آن كنده شده و به بیرون پرتاب شده اند و عمری به همین حاكمیت خدمت كرده اند، در كنار راست پرو غرب ایران به بهانه انقلاب ۵۷ چپ ۵۷ ایران را و چپ امروز را محاكمه میكند. دلیل این پدیده بطور روشن این است كه راه پایین جامعه برای تحول به نفع خود و پایین كشیدن دولتهایی بورژوایی، انقلاب است. هیچ طبقه حاكمی در هیچ سیستم حكومتی بورژوایی، از نوع استبدادی و شرقی و اسلامی تا نوع غربی و پارلمانی آن و به اصطلاح نوع دمكرات آن، حاضر به تحویل قدرت به پایین نیست. اینها همگی انواع و اشكال حكومتی طبقه بورژوا هستند كه اكثریت جامعه را اسیر و برده خود كرده اند. بردگان در این جوامع، طبقه كارگر و اقشار زحمتكش، جز با انقلاب و قیام علیه بالا شانسی در گرفتن قدرت و تامین یك جامعه آزاد و برابر را ندارند. هیچ اكثریت ناراضی و حق طلبی امكان كسب قدرت و خلع ید از حاكمیتهای بورژوایی را ندارد مگر با زور، با انقلاب و قیامی توده ای و شكست اقلیت حاكم. درنتیجه امری مسلم است كه حاكمیتهای بورژوایی در همه دنیا نفس انقلاب پایین را اغتشاش و خشونت و نكبت نام بگذارند و آنرا نفرین كنند. به همین دلیل تلاش میكنند طبقه كارگر و مردم استثمار شده را روزانه بمباران تبلیغاتی كنند كه انقلاب جز نكبت، جز جنگ و خونریزی و خشونت نتیجه ای ندارد تا به آن دست نزنند، در شرایطی كه روزانه در مقابل چشمان ناباور همین مردم با توحش افسار گسیخته و بربریت كامل جویبار خود از محرومین جامعه راه می اندازند.
محاکمه انقلاب ۵۷ و بخصوص حمله به کمونیستها و شانتاژ علیه آنان، بعنوان نیرویی که گویا در به قدرت رسیدن ارتجاع اسلامی نقش داشته اند، نه برای دفاع از نظام سلطنت و نه برای بازگرداندن سیستم سطلنتی به ایران، که برای مقابله با انقلاب آتی و رادیکالیسم موجود در جامعه است. نیروهای راست از ناسیونالیستهای پرو غرب و طرفدار نظام قدیم تا کنده شدگان از جمهوری اسلامی، با مسجل شدن رفتن جمهوری اسلامی و گسترش رادیکالیسم در جامعه، با روشن شدن عمق و وسعت عدالتخواهی سوسیالیستی در میان طبقه كارگر و بخشهای مختلف مردم آزادیخواه، با دیدن قدرت و نفوذ و سمپاتی گسترده به هر نیرویی که نام چپ و کمونیسم بر خود دارد، حمله به انقلاب ۵۷ و در راس آن حمله به کمونیستها را در دستور خود قرار داده اند. این در شرایطی است كه ما كمونیستهای از مراكز كارگری تا اعتراضات زنان، از دانشگاه تا كردستان در مقابل ارتجاع به قدرت رسیده ایستادیم و جنگیدیم و دهها هزار از رفقای ما بدون محاكمه در زندانها و سیاه چالهای آنان در خرداد ۶۰ زیر شكنجه جان باختند.
هرچه اوضاع سیاسی در ایران متلاطم تر میشود، هرچه طبقه كارگر مدعی تر به میدان می آید و رهبران و فعالین آن در قامت رهبران جامعه عروج میكنند و نفوذ چپ و کمونیسم در ایران بیشتر میشود و هرچه امکان اینکه انقلاب آتی و تحولات آتی رنگ و مهر چپ و سوسیالیستی بخود بگیرد، شانتاژها و حملات این نیرها به چپ و کمونیسم بیشتر و بیشتر میشود.
علیرغم گذشت چهل و چند سال از انقلاب ۵۷، این انقلاب برای نسلی که پس از آن متولد شده و آن دوره پرشور و انقلاب را ندیده هنوز اتفاقی زنده است چرا که تاثیرات آن و سایه آن نه از سر جمهوری اسلامی و نه از ذهنیت عمومی جامعه پاک نشده است. هنوز آمال آن انقلاب متحقق نشده و هنوز اکثریت مردم در ایران برای دستیابی به آن امال مبارزه میکنند. انقلاب ۵۷، زمینه های آن، نقش نیروهای سیاسی، نقش دول غربی، نقشه مشترک آنها برای خفه کردن آن، شناختن این نقشه ها و این نیروها، کمبودهای نیروهای انقلابی در آندوره و درسگیری از آنها هنوز برای نسل جوان موضوعیت دارد. انقلاب ۵۷ دیگری به آن شكل تكرار نمیشود،اما جامعه ایران از حاکمیت تا مردم هنوز مهر آن تحول را برخود دارند.
ما كمونیستها امر انقلاب كارگری به عنوان تنها راه پایان جامعه طبقاتی و پایان نظام بردگی و پایان حاكمیت اقلیتی سرمایه دارد بر اكثریت بزرگ مردم زحمتكش را دنبال میكنیم و برایش نیرویمان را آماده و متحد میكنیم. نگاه ما به انقلاب ۵۷ و بررسی آن، نگاه به تجربه عملی و نزدیك نسل ما و یا تاریخ معاصر جامعه ما در خدمت انقلاب آتی و جدال كنونی ما با طبقه حاكم است. نگاه احزاب بورژوایی هم به آن انقلاب تلاشی برای پرهیز كردن طبقه كارگر از انقلاب و عدم دخالت پایین در سرنوشت جامعه در خدمت حفظ نفس نظام كاپیتالیستی است. به این اعتبار بررای انقلاب ۵۷ برای هر دو صف موضوعیت دارد.

کمونیست: چه شاخص هایی اوضاع امروز را از شرایطی كه انقلاب ۵۷ در آن رخ داد، متمایز میكند؟ آیا تفاوتی در اهداف و خواسته های امروز، در مقایسه با سال ۵۷ نیز هست؟ به عبارتی دیگر، آیا در پس خواست "جمهوری اسلامی نمی خواهیم، نمی خواهیم" امروز در ایران، با خواست "شاه باید برود" دوره انقلاب ۵۷، تفاوت ماهوی وجود دارد؟ جامعه امروز ایران در تمایز با سال ۵۷ و با وجود گسترش انفجارات اجتماعی چه امكاناتی را برای تضمین به پیروزی رساندن انقلاب آتی تامین كرده است؟ آیا تغییرات كیفی در صفوف مبارزه مردم، بلوغ جنبشها و احزاب سیاسی در شرایط امروز به نسبت ماه های قبل از وقوع انقلاب ۵۷ را مشاهده میكنید؟
خالد حاج محمدی: جامعه ایران از هر زوایه ای با دوره انقلاب ۵۷ تغییرات ماهوی كرده است. جامعه ۳۶ میلیونی آن زمان با یك طبقه كارگر جوان كه بخش زیادی از آن بعد از اصلاحات ارضی از روستاها و زمین كنده شده و به بازار كار روی آورده بودند، با جامعه ۸۰ میلیونی امروز و یك طبقه كارگر بزرگ و جامعه ای به مراتب صنعتی تر از آن دوره مطلقا قابل قیاس نیست. ایران یكی از كشورهای مهم و بزرگ صنعتی در خاورمیانه با یك پرولتاریای صنعتی بالای ده میلیون نفر است كه تاریخی جدی از جدال با بورژوازی را پشت سر گذاشته است. مراكز اصلی صنعتی در این جامعه چند نسل از كارگران را در خود جای داده و بزرگ شده اند، جنگیده اند و مبارزه كرده اند و در این تاریخ نقش داشته اند. جامعه با یك تحول نسلی طرف است و بعلاوه سیمای جهان هم كلا تغییر كرده است و به معنایی دنیا به هم وصل شده است و با تحولات در تكنولوژی و... همه موانع و مرزها ما بین كشورها و طبقه كارگر جهانی و مردم، بطور عملی برداشته شده است.
در دوره ۵۷ "شاه باید برود" و یا "مرگ بر شاه" علاوه بر اینكه شعار عمومی همه مخالفان بود و بعلاوه رفتن شاه سایه جدی خود را بر تفاوتها انداخته بود و آلترناتیو و جایگزینی و نوع حاكمیت بعد از سلطنت عملا به حاشیه رفته بود و همین دستمایه "رهبر" کردن خمینی توسط دول غربی شد. انقلاب ۵۷ هم بورژوازی و هم طبقه كارگر و احزاب سیاسی و جنبشهای مختلف را بالغ كرد و امروز اتفاقا این طبقه كارگر و فعالین كمونیست و بخش بزرگی از مردم آزادیخواه هستند كه بر تفاوتها و كافی نبودن "رفتن جمهوری اسلامی" انگشت میگذارند. اكنون كمتر كسی است كه به "رفتن جمهوری اسلامی" قناعت كند و تضمین بهبود و برآورد امیال و آرزوهای بخش محروم جامعه بعد از جمهوری اسلامی، آینده ایران، نقش مردم در حکومت و .... بشدت مورد تاكید است. به اعتباری در ذهن عمومی جامعه اشتراك نظر در "رفتن جمهوری اسلامی" و یا "مرگ بر جمهوری اسلامی" مطلقا دلیلی بر نزدیكی نیروهای سیاسی نیست و یا انقلابی و مردمی بودن آنها نیست. "جمهوری اسلامی باید برود" برای كسی و هیچ جریان جدی كافی نیست و خصوصا بخش مهمی از طبقه كارگر و فعالین عرصه های مهم اجتماعی و اعتراضی جامعه تاكید میكنند كه بخشی از طرفداران "رفتن جمهوری اسلامی" خود از این حاكمیت مرتجع تر، ضد كارگر تر و ضد آزادی تر اند، همانطور که بخشی از طرفداران شعار "شاه باید برود" ارتجاع اسلامی بود . امروز كسی بدلیل خواست مشترك "رفتن جمهوری اسلامی" صف كارگر و بورژوا را قاطی نمیكند و این توهم كشنده را كه گویا بالاخره مخالفین جمهوری اسلامی همه در یك صف هستیم را ندارد، چیزی كه در انقلاب ۵۷ یك معضل جدی انقلابیون آن دوره و حتی بخش زیادی از سازمانهای سیاسی چپ بود.
نقش طبقه كارگر در انقلاب ۵۷ و تحولات سیاسی در جامعه ایران، موقعیت تاریخی كمونیسم و اعتبار و سمپاتی به كمونیسم در این جامعه و بعلاوه تاریخی از كشمكش و جنگ و جدال با جمهوری اسلامی و نقش سازمان و احزاب چپ و كمونیستی، كلا رنگ و سیمای سیاسی جامعه را از آن دوره عمیقا متمایز كرده است. باید اضافه كنم كه تحولات دوره اخیر و پا پیش گذاشتن طبقه كارگر و سوسیالیستهای این طبقه، مبارزات و اعتصابات كارگری همراه بخشها محروم جامعه از معلم و بازنشسته تا زنان و... همگی سیمای اعتراضی جامعه را با یك پرچم ضد كاپیتالیستی، ماكزیمالیستی و برابری طلبانه برجسته كرده است. مستقل از هر ارزیابی و ادعایی كه هر جریانی داشته باشد، سیمای عمومی و اعتراضی جامعه ایران بشدت چپ است، آزادیخواهانه است، مدرن و برابری طلبانه است. این را امروز حتی رضا پهلوی و طرفداران سلطنت و مهره های اصلی جمهوری اسلامی از متحجرترین تا دگرانیش و لیبرال آنها نه تنها منكر نمیشوند بلكه به عنوان یك خطر بالفعل گوشزد میكنند. مهر یك عدالتخواهی كارگری با خواست رفاه، آزادی و برابری، با پرچم "ما خود میتوانیم جامعه را اداره كنیم"، با پرچم " اداره شورایی" بر فراز این جامعه بلند شده است و این تفاوت بسیار بزرگ و عمیقی با فضای سیاسی ایران در سال ۵۷ دارد و حتی و مطلقا با یك دهه قبل هم قابل قیاس نیست.
در واقعیت امر بورژوازی ایران هم متحول شده است، سهیم شدن بخش وسیعتری از سرمایه دارن در اقتصاد و قدرت سیاسی و گسترش آن، با دوره پهلوی با یك حزب كارتونی رستاخیز و طیفی از درباریان و.. كه بشدت محدود بود قابل قیاس نیست. قطعا فضای باز تر سیاسی امروز نتیجه چهار دهه جدال طبقه كارگر، زنان، جوانان و بخشهای محروم جامعه است كه جمهوری اسلامی را مجبور كرد ، از خیلی از ادعاها و قوانین و آنچه در ابتدای بقدرت رسیدن میخواست تحمیل كند، عقب نشینی كند و بطور عملی و دوفاكتو بخشی از "ممنوعه" ها را تحمل كند. جمهوری اسلامی نتوانست با همه كشتار و تلاشش جامعه را اسلامی كند و رسما در مقابل جامعه در عرصه های مختلف از فرهنگ و سنت تا قوانینی كه اعمال كرد شكست خورد و اینها در سیمای سیاسی امروز ایران بسیار موثر بوده است.
امروز نفرت از جمهوری اسلامی، از قوانین و حاكمیتش كه پدیده جدیدی نیست، دیگر از كنج خانه ها و محافل به وسط خیابان و میادین شهرها و مراكز كار، به صف وسیع كارگران و معلم، بازنشسته و دانشجو و... كشیده شده است و همه مقدسات آنها علنا و عملا روزانه زیر پای مردم له و لورده میشود. گفتم اعتراضات گسترده و هماهنگ، اعتصابات وسیع و بلند مدت كارگری و عروج سخنگویان و رهبران رادیكال آنها و حمایت آنها از همدیگر، مدعی بودن آنها، سخنرانی های پرشور آنها در تجمعات كارگری و اقشار ستمكش و اعلام اینكه ما خود میتوانیم جامعه را اداره كنیم، بحث حاكمیت شورایی و... اینها پدیده های بزرگی هستند كه رنگ خود را به سیاست ایران زده است .این حقایق سیمای جامعه را عوض كرده اند و نه تنها جمهوری اسلامی كه بعلاوه كل بورژوازی از حاكم تا اپوزیسیون را نگران كرده است. زبانی كه اپوزیسیون راست علیه انقلاب ۵۷ بكار میبرد و نفرت و انزجار آنها از آن انقلاب، كمپینهای ضد هر نوع عدالتخواهی و چپ كه به بهانه سالگرد انقلاب ۵۷ راه انداخته اند، ترس از موقعیت امروز یك چپ كارگری و ماركسی در دل طبقه كارگر با مختصاتی است كه اشاره كردم. در حقیقت به بهانه انقلاب ۵۷ دارند علیه این چپ و انقلاب آتی و مخاطراتی كه نفس نظام كاپیتالیستی را تهدید میكند خط و نشان میكشند. دارند ترس از تحولاتی كه مهر كارگر و سوسیالیسم كارگری، و مردم محروم را خورده است و نوید یك رهایی واقعی به رهبری طبقه كارگر و كمونیستهایش را مژده میدهد، به نمایش میگذارند. همه دارند به نام انقلاب ۵۷ و برخورد و رفتار با آن و با انقلاب، نسخه خود و نوع "انقلابگیری" خود و امیال خود برای آینده ایران را به نمایش میگذارد. همین حقیقت و ترس از این واقعیتهای سرسخت است كه كنده شده های جمهوری اسلامی و راست پروغرب و خیل ناسیونالیستهای مختلف را امروز اتفاقا در كنار هم و علیه هر نوع انقلابی از پایین و علیه چپ قرار داده است.
جامعه ایران امروز به شدت پولاریزه شده و جدال اصلی به جدال بر سر رفاه و آزادی تبدیل شده است. در این جدال طبقه کارگر وزن اجتماعی و سیاسی بالایی پیدا کرده است و به نقطه امید آن تبدیل شده است. علاوه بر آن مردم، بویژه طبقه کارگر و چپ و کمونیسم آن، از بلوغ سیاسی بسیار بالایی برخوردارند. امروز دیگر معیار انقلابی بودن یا نبودن صرف ضدیت با حاکمیت یا ولی فقیه نیست، امروز علاوه بر "مرگ برجمهوری اسلامی" آلترناتیو نیروهای سیاسی، راه رسیدن به این آلترناتیو، رابطه این آلترناتیو با نقش مردم در سرنوشت جامعه و ... ملاک انتخاب است. به همین دلیل نیروهای راست که سناریوی به قدرت رسیدن از طریق حمله امریکا، کودتای نظامی، انقلاب نارنجی و ... را دارند، علیرغم تبلیغات ظاهرا شداد و علاظ علیه جمهوری اسلامی و ولی فقیه و .... نه فقط با اقبال عمومی روبرو نمیشوند که توده وسیع مردم از آنها فاصله میگیرند. مولفه مهمتر اعتبار و اتوریته کمونیسم و کمونیستها در ایندوره است. علیرغم چهل سال خفقان و تبلیغات وسیع کل بورژوازی از معمم تا مکلا و فوکول کراواتی آن، کمونیسم در ایران با نفوذ و خوشنام است و کمونیست بودن مایه افتخار. کمونیستهای امروز از بلوغ سیاسی بالا، از تحزب، از روشن بینی و رادیکالیسم عمیق و تاریخ پرافتخاری از جدال با بورژوازی برخوردارند و مهمتر اینکه خود را برای گرفتن قدرت و زدن مهر خود به تحولات آتی آماده کرده اند.
این تغییرات کیفی امکان تکرار تجربه انقلاب ۵۷ با همه نقاط ظعف و قدرت آنرا نمیدهد. دیگر انقلاب همه با هم و شانس بورژوازی برای هایجک کردن، رهبر تراشی برای آن و سپس سرکوب آن مانند انقلاب ۵۷ ممکن نیست. تحولات آتی در ایران به شدت رنگ چپ و آزادیخواهانه خواهد داشت و کمونیستها در آن نقش برجسته ای خواهند داشت.

کمونیست: شما علاوه بر خواسته ها، بر نیروی فعاله تاکید کردید. عموما ابراز می شود که این نیرو،‌ با توانایی اش، امروز کماکان تنها پتانسیل خود را نشان داده است و بالفعل نیست، گفته می شود که مردم معترض به جمهوری اسلامی در ایران فاقد یک رهبری همه جانبه، و همه گیر و قابل انتخاب در این اعتراضات هستند. بنا بر این تعبیر، ما شاهد شکل گیری انواع کابینه ها، دولیتهای در تبعید و غیره، بوده ایم که بعضا با سر و صدای زیادی مطرح شده و سپس با سکوت رفته اند. آیا شما هم با این "فقدان رهبری" موافق هستید؟ و اگر آری، شکل گیری این رهبری را چگونه و در چه شکل و پروسه ای میسر می دانید. چه تضمینی هست كه گوادلوپ دیگری تكرار نشود و انقلاب آتی دوباره توسط دول غربی سركوب و به حاشیه رانده نشود؟ به عبارت دیگر، چه تضمینی هست كه انقلاب آتی در وسط راه دوباره قیچی نشود و لوكوموتیو انقلاب را در ایستگاه نوع دیگری از تحمیل استبداد اینبار با جایگزینی مكلا با معمم متوقف نكنند؟
خالد حاج محمدی: اینكه اعتراضات و اعتصابات این دوره و حتی طغیانهای عمومی دیماه ۹۶ و یا آبان ۹۸ كل نیروی ما نیست و تنها گوشه ای از قدرت پایین است، واقعیت دارد. مسلم است اگر كل نیروی طبقاتی ما وارد میدان شود جمهوری اسلامی دو ساعت دوام نمی آورد و ماشین سركوب آن فوری فلج میشود و حقیقتا در بسیاری از انقلابات جهان هم و از جمله در انقلاب ۵۷ هم كل نیروی ما در میدان نبود. بالفعل بودن سطوح مختلفی دارد و نسبی است. رهبری هم به همین صورت. برعکس ادعای بی رهبر بودن اعتراضات، من فكر میكنم همه اعتراضات این دوره روی دوش رهبری آنها پیش رفته است، اعتصابات فولاد، هفت تپه، معادن، نفت و گاز و پتروشیمی ها تا اعتراضات معلمین، بازنشستگان و زن و جوان و... تا اعتراضات مردم از خوزستان تا اصفهان و... بحث من طغیانها نیست كه بر سر یك واقعه در جامعه ای كه معترض است مردم میریزند و طغیان میكند. اما این اعتراضات رهبری خود را داشته است و هیچكدام كور و سرخپوستی راه نیفتاده است. در ضمن رهبری در دل این مبارزات شكل گرفته است و شكل میگیرد و جایگاه و موقعیت آن تغییر میكند. اعتصابات طولانی در هپكو، آذر آب، در فولاد و هفت تپه و در معادن و كارگران پروژه ای رهبری خود را داشته اند. اعتراض معلمین در یك روز در بالای صد شهر و دویست شهر بدون رهبری ناممكن است و رهبری خود را دارند كه بخشا شناخته شده هم هستند.
قطعا این اعتصاب و اعتراضات و یك كاسه شدن آنها احتیاج به سطحی دیگر از رهبری سراسری دارد كه همه این بخشها را زیر مطالبات مشترك جمع كند، تامین یک رهبری سراسری امری است که در مقابل ما و در مقابل رهبری این اعتراضات قرار گرفته و برای رفع آن میكوشیم. قطعا رهبری امری متغییر است و در طول اعتراضات این دوره جنبشهای اعتراضی رهبران رادیكالتر و صالح تر خود را بیرون داده است و این رهبران هم موقعیتشان بشدت عوض شده است. امروز برخلاف این تصویر رهبران بسیاری از این اعتراضات به شخصیتها و رهبران معتبر سیاسی جامعه و به سخنگویان میلیونها انسان تبدیل شده و قلب آنها را تسخیر كرده اند. این یك تحول كیفی در مبارزات این دوره است كه مهر خود را بر فضای سیاسی كوبیده است.
امكان گوادلوپ دیگری كه اشاره دارید اكنون و در این شرایط زیاد برجسته نیست. حتما سیر تحولات كنونی اگر روی جهت تا اكنون و با این درجه از عدالتخواهی، رفاه طلبی، آزادیخواهی و حق طلبی پیش برود، اگر خطر سقوط جمهوری اسلامی جدی تر شود و اگر همچنان پیشقراول این تغییرات طبقه كارگر و كمونیستها این طبقه باشد، قطعا دولتهای غربی و ارتجاع محلی تلاش میكنند زیر بغل جمهوری اسلامی یا هر نیروی ضد كارگر و مرتجعی را بگیرد، اما خود این پدیده و عظمت آن، انسانی بودن و قدرت آن مانع اصلی در تكرار همه طرح ها و نقشه های شومی است كه ریخته میشود. بعلاوه یك تفاوت جدی این دوره و دوره ۵۷ و اتفاق گوادلوپ موجود است. غرب آن زمان در میان مردم ایران با نگاه مثبت نگاه میشد، اكنون در دل جنایات و نسل كشی ها و توحشی كه این دولتها علیه بشریت انجام دادند، نفرت از هر نوع دخالتی از جانب غرب و بویژه آمریكا بالا است، امروز همگان میدانند که پیروزی جمهوری اسلامی در ۵۷ بخشا نتیجه تلاش و حمایت همین دولتها بود. امروز دمكراسی غربی و حاكمیتهای آنها با توحش، كشتار، نسل كشی، جنایات و گورهای جمعی، ویرانی شهرها و كشورها و خانه بدوشی و آوارگی مردم محروم در ابعاد میلیونی و فقر و بیحقوقی طبقه كارگر حتی در خود كشورهای غربی تداعی میشود. امروز دخالت غرب و بویژه امریکا با عراقیزه شدن، افغانستان و جهنمی که در آن درست کردند، با سوریه ای شدن، با جنگ، کشتار و آوراگی و از هم پاشیدن شیرازه تمدن، با راه انداختن طالبان و داعش و انواع باندهای کانگستر قومی و مذهبی تداعی میشود. از این نظر "انقلاب سواری" و تکرار گوادالوپ برای نیروهای متکی به دخالت غرب و امریکا، "ترامپیستهای وطنی" غیرممکن است.
بهر صورت تعیین كننده وضع خود ایران و موقعیت كمونیستها و طبقه كارگر و نقش تاریخی است كه میتوان ایفا كرد و مانع گوادلوپهای دیگر شد. ما خود را برای زدن مهر طبقه كارگر و جنبش مان بر این تحولات آماده میکنیم تا، با اعلام حاكمیت شوراهای مردم و با رای و دخالت مستقیم آنها و از پایین و با اعلام اولین قوانین مدرن در این جامعه از برابری زن و مرد تا لغو مجازات اعدام، آزادی های وسیع سیاسی و بر افراشتن پرچم برابری با مردم جهان، از اعلام رفاه عمومی تا حقوق كودك و تحصل و درمان رایگان و... ، نه فقط آینده ای انسانی را برای مردم در ایران تامین کنیم که حمایت مردم متمدن غرب را از انقلاب آتی ایران جلب کنیم. آن زمان در خود غرب طبقه كارگر و مردم متمدن در مقابل تعرض دولتهای مرتجع به عنوان حامی مردم ایران و حکومت شورایی آن خواهند ایستاد.
در مورد كابینه ها و هیئت ها و غیره كه با "سر و صدای زیادی مطرح شده و سپس با سکوت رفته اند"، این تلاش جریانات مختلف راست است كه از بالای سر مردم و به كمك محافل امپریالیستی، دولتهای غربی و دول مرتجع منطقه قدرت را دست بدست كنند. با این اهداف انواع دولت در تبعید و كابینه و... تشكیل میدهند و انواع اتحادها و بعلاوه انشقاقها هم در این مسیر شكل گرفته است و به قول شما پروژه هایی را پیش میكشند و وزیر و كابینه و... مشخص میكنند و بعد از مدت كوتاهی پژمرده میشوند. مسلم است كه در مقابل جنبش ما و طبقه ما و مردم آزادیخواه ایران، جریانات و سازمان و گروههای راست، از رضا پهلوی و جمهوری خواه و احزاب ناسیونالیست كرد و گروههای قومی مختلف تا مجاهد و... ، در تلاشند سرنگونی جمهوری اسلامی بدون دخالت پایین و بدون دخالت كارگر و كمونیست و از كانال دخالت دولتهای مرتجع و با دست نخوردن ارتش و سپاه و وزارت اطلاعات و... انجام بگیرد و اینها با اتكا به این ابزارها بر مسند قدرت بیایند. در این مسیر و برای جواب به آن انواع آلترناتیو و .... میسازند. اما فضای سیاسی ایران، پیشروی جنبش كارگری، فضای چپ و برابری طلبانه و ماگزیمالیستی در این جامعه، مدرن و پیشرو بودن اعتراضات، با نسخه های سیاه آنها كه تفاوتی ماهوی با خود جمهوری اسلامی جز اسم و حداكثر دز بالای ضدیت با اسلامیت جمهوری اسلامی ندارد، با هم جور نمیشود و به همین دلیل سرشان به سنگ میخورد و بعد از مدتی آب میشوند. این حقیقت و ضدیت فضای جامعه و خواست و مطالبات و توقع مردم ایران از زندگی و ضدیت آشكار آن با اهداف و افق این جریانات، هر روزه اینها را با مشكل و بن بست جدیدی طرف كرده است. علاوه بر این فاكتورهای دیگری هم در ناكامی این صف موثر بوده است و آن هم تحولاتی در قطب بندی های جهانی و منطقه ای، تحولاتی در خود غرب و... كه با هر تغییر دولتی در آمریكا یا هر تغییر سیاستی این جریانات و امید و آرزوهای آنها روزی می شكوفد و روزی پژمرده میشود.

کمونیست: شما عوامل متعددی را برشمردید و بر جایگاه طبقه کارگر و کمونیست ها تاکید کردید. با در نظر گرفتن نکاتی که شما گفتید، مشخصا انتظار شما از حزب حکمتیست (خط رسمی) در سیر نسبتا سریع تحولات در ایران امروز، در به ثمر رساندن پیروزی چیست؟
خالد حاج محمدی: حزب ما قطعا به عنوان بخش متحزب كمونیستهای طبقه كارگر، كمونیستهایی كه امر انقلاب كارگری را در دستور دارند، وظایف مهمی بر دوش دارد. متاسفانه هنوز بخش بزرگی از نیروی طبقاتی ما و از فعالین كمونیست جنبش ما به شكل ایده ال در یك حزب متحزب نیستند. میگویم شكل ایده ال به این دلیل روشن كه جنبش و طبقه ما برای پیروی و بدون متحد شدن طیفی جدی از شخصیتها و فعالین خوشنام و هوشیار آن در حزب توفیقی حاصل نمیكند. اما هزاران جمع و محفل و شبكه و كمیته كمونیستی در این جامعه كار میكنند و بخش بزرگی از مبارزات موجود روی دوش آنها میچرخد. اینها همگی همراه حزب حكمتیست (خط رسمی) در یك بعد وسیعتر فعالین جنبش كمونیستی طبقه كارگر و فعالین و رهبران انقلاب كارگری هستند. من به این اعتبار همگی این رفقا را در مقابل اوضاع كنونی و فرصتها و دریچه ای كه برای پیروزی جنبش ما باز شده مسئول میدانم. ما در یك كشتی نشسته ایم و سکان و سرنوشت این كشتی كه امروز فضای سیاست ایران را عوض كرده است و امید ایجاد كرده است، در دست ما است. به این اعتبار نقش این صف حیاتی و تعیین كننده و تاریخی است، چیزی كه فكر نكنم از نگاه حزب ما و این صف مخفی باشد.
بطور مشخص حزب حكمتیست (خط رسمی) نیز در دوره ای تعیین كننده قرار دارد، دوره ای كه فضای عمومی جامعه با سمپاتی خود به رادیکالیسم کارگری و کمونیستی امکانی را برای كمونیستها باز كرده است. در این شرایط تامین یك افق روش در مقابل جنبش ما، یك پرچم روشن سیاسی و تعیین مسیری كه این جنبش در همه تقابلهای و تند پیچهای مهم سیاسی افق انقلاب كارگری و منافع عمومی طبقه كارگر را گم نكند و نمایندگی كند بر دوش ما است. اینكه جنبش ما در این مسیر راه خود را گم نكند، مسیر خود را درست برود، به كجراه كشیده نشود، نیروی خود را متحد و جمع كند، همگی از وظایف ما است.
یك جنبه جدی از كار این صف و بطور برجسته حزب ما به عنوان بخش متحزب آن، سازمان دادن این صف و جنبش در همه ابعاد آن، در مراكز كارگری و بطور برجسته و اساسی در مراكز اصلی صنعتی و بعلاه در جنبش حق زن، در میان معلم و بازنشسته، پرستار، در میان دانشجو و دانش آموز در محلات كارگری و... است. تلاش برای پیروزی در هر تك اعتصاب و مبارزه ای چه برای بهبود و تامین سطحی از رفاه و نجات جامعه از فقر و گرسنگی كه برای حزب ما و جنبش ما اهمیت بالایی دارد و چه ایجاد وسیعترین اتحاد صفوف این اعتراضات، تلاش برای تامین یك رهبری رادیكال و همه جانبه و هوشیار و در نهایت متحد كردن و جمع كردن نیروی كارگران و محرومان برای رهایی نهایی و انقلاب كارگری و مهیا كردن امكانات آن امر جدی ما است.
بی شك و همچنانكه قبلا هم اشاره كردم جامعه ایران عمیقا و همه جانبه جامعه ای اعتراضی است. جمهوری اسلامی روی یك بمب ساعتی و روی یك آتشفشان فعال و در حال انفجار نشسته است. اوضاع از این گذشته است كه جمهوری اسلامی بتواند عقربه های تاریخ در این جامعه را به عقب برگرداند. جمهوری اسلامی از هر زاویه ای در بن بست است. اگر امروز هنوز روی پا مانده است، به این دلیل است كه صف ما و طبقه ما هنوز از آن درجه سازمان و قدرت متحد برخوردار نیست تا آنرا به زیر بکشد و حکومت شورایی خود را مستقر کند. به این دلیل است كه هنوز حزب ما در ابعاد اجتماعی و مستقل از هر درجه اعتبار و چشم امید داشتن به آن، نتوانسته است این صف را یك كاسه كند. بهر صورت تمام ماجرا این است كه فرصت برای این كار و شرایط مادی برای این مهم باز شده، زمینه عینی و واقعی موجود است، هزاران فعال خوشنام و با اتوریته در جنبش ما در میان طبقه كارگر و در صف اقشار مختلف مردم محروم موجودند و بقیه كار قطعا بخش زیادی از آن روی دوش ما است.
من فكر میكنم میتوان این دوره را سربلند طی كرد، شانسی بر روی ما كمونیستها باز شده است و فرصتی برای تامین نیرو، جمع كردن نیرویمان و متحد كردن آنها داریم كه باید بیشترین تلاش را كرد. بعلاوه جلب توجه مهمترین و خوشنامترین، آگاهترین فعالین كمونیست در جنبش ما برای یك كاسه كردن نیرویمان و جمع شدن همه در این حزب روی دوش حزب ما است. قطعا این دوره و این فرصت همیشه باز نخواهد ماند و دنیا هم معطل ما نخواهد شد. باید جنبید و شرایط و اوضاع را درك كرد و به استقبال آن رفت.