صد و سه سال از انقلاب اکتبر میگذرد، انقلابی که چهره دنیا را تغییر داد و بزرگترین تحول تاریخی صد سال گذشته به نفع طبقه کارگر و به نفع محرومین جهان را رقم زد. انقلابی که نور امیدی به پایان بردگی مزدی را در سراسر جهان شعله ور ساخت و هنوز هم آثار آن، امید به تکرار آن در میان کارگران و ترس از وقوع آن در میان حکام جهان را به برجستگی میتوان دید. انقلابی که علیرغم شکست آن، اما تا به امروز تلاش برای تکرار آن در صف اعتراض طبقه کارگر و کمونیستهای این طبقه حتی یک لحظه هم از حرکت باز نمانده است. انقلابی که پس از گذشت بیش از صد سال از آن، دوستان و دشمنان خود را همواره حفظ کرده است. انقلابی که شکست آن به همان اندازه سنگین بود و آوار این شکست بیش از همه بر دوش طبقه کارگر و انقلابیون انقلاب کمونیستی سنگینی کرد.

اکنون صد و سه سال از انقلابی که به رهبری بلشویک ها و در راس آن، لنین اتفاق افتاد میگذرد و بعلاوه حدود ١٥٠ سال از قیام کارگران در پاریس و کمون پاریس گذشته است، اما آرمانهای این دو انقلاب در تمام تاریخ صد و پنجاه سال اخیر، هنوز بر پرچم انقلابیون طبقه کارگر، بر پرچم کمونیستهای این طبقه حک شده است. این حقیقت نه بدلیل نفس آرمانخواهی ما و کارگران کمونیست دوران معاصر، که بدلیل نیاز جامعه بشری و نیاز طبقه کارگر جهانی به رهایی از بردگی مزدگی، نیاز به رهایی کامل، برای آزادی و برابری و برای سعادت بشر است. طبقه کارگر برای آزادی و برابری و سعادت واقعی بشریت، برای پایان هر نوع ستم و در راس آن ستم طبقاتی، ناچار است به لنین، به مارکس و به انقلاب اکتبر و انقلابیون کمون برگردد، به تجربه و تئوری های آنها نگاه کند، متد آنها را در پراتیک خود بکار گیرد و از آنها بیاموزد.

در فاصله انقلاب اکتبر و قدرت گیری بلشویکها و سرانجام شکست آن تجربه تاریخی تا امروز، طبقه کارگر جهانی و بشریت در خلاء زندگی نکرده است. تحولات صد ساله گذشته، مستقل از سرنوشت انقلاب اکتبر، مهر یک جدال و کشمکش واقعی، جدال طبقه کارگر با بورژوازی حاکم بر جهان را بر خود دارد. طبقه کارگر برای پیروزی در این جدال ناچار است از تجربه تاریخ خود استفاده کند، از گذشته خود و از هر دو تجربه قیامهای خود، هم کمون و هم انقلاب اکتبر در خدمت تاثیر گذاری بر دوره حیات خود، بر تحولات و جنگ طبقاتی کنونی و برای پیروزی سود جوید.

بی تردید نه برای مارکس و نه لنین، مبارزه طبقاتی و مهمتر از آن پیروزی طبقه کارگر و پایان دادن به بردگی مزدی و پیروزی انقلاب کمونیستی، روند خودبخودی و محتومی را طی نمیکند. نه پیروزی انقلاب اکتبر و کمون بعنوان حلقه ای از تحولات تاریخی جامعه بورژوایی بر سر کارگران و کمونیستهای جهان نازل شدند و نه شکست آنها حاکی از "آماده نبودن شرایط برای انقلاب کارگری" و یا بیهودگی تلاش طبقه کارگر برای زیرورو کردن این دنیای وارونه و برهم زدن بنیادهای سیستمی است که با سعادت و رفاه بشریت در تناقض است. امروز پس از گذشت بیش از صد سال از انقلاب اکتبر جهان آماده تر از هر دوره تاریخی دیگری برای انقلاب کارگری است.

لنین و متد او در انقلاب اکتبر، امروز هم راهگشا و متد کمونیستها در برخورد به تحولات این دوره، برخود به انقلابات و مبارزه طبقاتی و در تلاش برای رفع موانع انقلاب کارگری در عصر ما است. متدی که بر خلاف تصور بخش اعظم "مارکسیستهای" دوره معاصر منتظر فرا رسیدن نوبت کمونیسم در سیر تکامل تاریخ به عنوان جبر تاریخی نیست. متدی که نقش اراده انسان و تصمیم برای تغییر وضع زندگی و تاثیر گذاری و شکل دادن به تاریخ زندگی خود، بخشی از داده اش است و بدون این نقش تصور پایان بردگی و انقلاب سوسیالیستی از خیالپردازی و دنباله روی از سیر حوادث و در حاشیه تحولات قرار گرفتن فراتر نمیرود.

تحولات دوران اخیر، رشد عظیم صنعت و تکنولوژی و علم و دانش بشری در همه زمینه ها، وفور تولیدات و سرمایه های عظیم جهت تامین زندگی مرفه و سعادتمند برای بشریت امروز در سرتاسر جهان، چنان افزایش یافته است که در مخیله نسلهای پیشین ما نمیگنجید. اما تمرکز ثروت و قدرت مالی و اقتصادی جهان در دست اقلیتی بورژوا و تلاش آنها برای تصاحب کامل امکانات زیست بشریت در دست خود، شکاف عظیمی میان طبقه کارگر و بورژوازی ایجاد کرده و فاصله طبقاتی هر روز بیش از گذشته افزایش یافته است. دنیایی که همزمان با وفور و افزایش ثروت و امکانات و توان تولید کلان بشریت، به معنی گسترش توحش و بربریت و میزان استثمار کارگران جهان توسط طبقه حاکم و افزایش فقر و محدود شدن سهم طبقه کارگر از تولیدات و امکانات موجود، بوده است. این مبنا و اساس مبارزات و اعتراضات تاریخ مبارزه طبقاتی در تمام این دوران و از جمله اساس و پایه قیام کارگران پاریس، قیام بلشویکی روسیه و تلاش برای تکرار آنها در دوره معاصر است.

هیچ دوره ای به اندازه دوره ما چه در بعد جهانی و چه در جامعه ایران، شرایط مادی سوسیالیسم و انقلاب کارگری، فراهم نبوده است. هیچ دوره ای به اندازه دوره ما تکنیک و صنعت و تکنولوژی رشد سرسام آور نداشته و شرایط برای سازمان دادن جامعه کمونیستی و تامین بهترین، مرفه ترین و آزادانه ترین زندگی برای کل بشریت، مهیا نبوده است. و هیچ دوره ای به اندازه دوره ما بورژوازی و حاکمیتهای آن در سراسر جهان، درنده تر، بی رحم تر و متوحش و خشن تر و همزمان آگاهانه تر، ضد کارگر و خودآگاهتر به منافع خود نبوده است. همزمان هیچ زمانی به اندازه دوره ما نفرت و بیزاری از زندگی زیر سایه حاکمیت سرمایه از دمکراسی غربی و سیستم پارلمانی و به اصطلاح اتکا به رای "آزاد مردم" تا مدلهای شرقی و تا اسلامی آن، بالا نبوده است. هیچ زمانی به اندازه دوره ما تناقض میان نفس این سیستمها و قوانین جوامع کاپیتالیستی با نیاز جامعه بشری، با نیاز به زندگی شرافتمندانه، رفاه و آسایش و آزادی انسان، برجسته نبوده است.

تمام تجارب تاریخی از کمون پاریس تا انقلاب اکتبر، تمام انقلاباتی که در حیات بشر و به امید بهبود و رفاه اتفاق افتاده است، از جمله و در تجربه ما مورد انقلاب ٥٧ ایران هم، نشان داده اند که هیچ طبقه حاکم و دولتی قدرت را به کارگر تقدیم نمیکند. نشان داده اند طبقه حاکمه، بورژوازی و احزاب و نمایندگانش حتی اگر در دل تحول و انقلابی شکست بخورند، از فردای همان روز تلاش برای بازپس گیری قدرت، تلاش برای پس گرفتن دستاوردهای آن انقلاب و تلاش برای شکست آن از دستورشان خارج نمیشود. این تحولات نشان داده اند با سرنگونی یک حاکمیت تازه جنگ و دعوا و جدال واقعی برای تعیین سرنوشت و آینده جامعه شدت میگیرد. انقلاب تنها اولین قدم در شکل دادن به آینده و سرنوشت جامعه است. این تجارب نشان داده اند طبقه کارگر اگر با پرچم و سیاست و افق انقلاب خود و با حزب و سازمان مستقل خود در این تحولات شرکت نکند، اگر به فاصله و تضاد منافع خود با سایر طبقات و جنبشهای سیاسی آنها و احزابش در دل تحولات دوره خود آگاه نباشد، کلاهش پس معرکه است.

همین حقایق یک بار دیگر بر درستی متد لنین در انقلاب اکتبر تاکید دارند. اینکه انقلاب کارگری متفاوت از بقیه انقلابات طبقات و اقشار ناراضی است و آنرا باید سازمان داد. همین تجارب میگویند این انقلاب پیچی در پیچهای تاریخی و یا حلقه ای در سیر رویدادها به عنوان جبر و حقایق تاریخ نیست که خود اتفاق بیفتد. انقلاب کارگری بدون اراده عنصر فعاله آن انقلاب، بدون نقشه و تصمیم انقلابیون راستین آن، و بدون تلاش آنها برای رفع موانع آن انقلاب معین، بدون تامین و سازمان دادن نیروی آن انقلاب، راه به جایی نخواهند برد.

تاریخ بشر شاهد انواع اعتراضات و طغیانهای توده ای و حتی انقلابات پایین علیه بالا بوده است، انقلاباتی که در نتیجه آن و نهایتا، طبقه کارگر و محرومین جامعه، به موقعیت بهتری ارتقا نیافته اند و آینده ای بهتر و زندگی مرفه و انسانی تری، برایشان مهیا نشده است. بی تردید کمونیستها تلاش میکنند هر اعتراض، شورش و طغیان بر حق توده ای، به پیروزی برسد، تلاش میکنند موقعیت طبقه کارگر در دل این وقایع بهبود پیدا کند، تلاش میکنند در دل هر تحولی بیشترین امتیازات از حاکمین توسط کارگران و محرومین جامعه گرفته شود. اما همواره افق انقلاب کارگری را در دل این تحولات فراموش نمیکنند. دخالت کمونیستها در تحولات دوره خود از زاویه تامین شرایط و امکانات پیروزی انقلاب کارگری است. کمونیستها پیگیرترین نیروی هر تحول انقلابی به نفع پایین هستند، پیگیرترین نیرو برای اصلاحات جهت زندگی بهتر طبقه کارگر و مردم محروم هستند، اما در تمام این تحولات همواره در تلاشند که نه فقط در جنبش عمومی حل نشوند، بلکه موانع انقلاب کارگری را رفع کنند، نیروی کارگران و بخش محروم جامعه را زیر پرچم، افق و سیاست خود سازمان دهند و افق انقلاب سوسیالیستی خود را گم نکنند.

کمونیسم اعتراض عمیق و ضد کاپیتالیستی طبقه کارگر و جریان و جنبشی در دل این طبقه است. اما اعتراضات روزمره کارگری علیرغم ارزش والای آن تنها زمانی میتواند به چنین سرانجامی برسد که رهبران این اعتراضات، مارکسیستهای این جنبش، حزب با نفوذ این طبقه، بر اساس نقشه و تصمیم خود برای انقلاب کارگری، مسیر اعتراضات کارگری را به جهتی سوق دهند که از دل آن این طبقه متحد تر، خودآگاهتر و به افق رهایی خود متکی شود.

امروز شاهد نقش و وزن برجسته طبقه کارگر ایران در فضای سیاسی و اجتماعی ایران، شاهد اعتراضات کارگری در جامعه ایران، حق طلبی و عدالتخواهی در این طبقه، شاهد عروج رهبران و فعالینی هستیم که نماینده نقد عمیق نظام کاپیتالیستی و تلاش برای پایان دادن به بردگی مزدی و استثمارند. رهبران، فعالین و کمونیستهایی که از انقلاب اکتبر و از همه تجارب تا کنونی آن می آموزند.

متد لنین و مارکس در آن دوران، متد حکمت در دوره متاخرتر در برخورد به انقلاب و ضروت انقلاب کارگری، گنجینه ای عظیم و پشتوانه ای بزرگ برای این طبقه و کمونیستهای آن است. شبح انقلاب کارگری و ضرورت و نیاز آن چون شبحی بر فضای سیاسی ایران در گشت و گذار است. این شبح باید روی زمین سفت، با اتکا به تجارب گرانبهای انقلاب اکتبر، به نیروی انقلابی دیگر، به اتحاد کمونیستهای طبقه کارگر در حزب خود و به نقشه کمونیستهای ایران برای سازمان دادن انقلاب کارگری تبدیل شود. دنیا به تکرار انقلاب اکتبر محتاج است و تامین این امر به اراده لنینیست های دوره ما بستگی دارد. زنده باد لنینیسم، زنده باد انقلاب کارگری!

٢٩ ١کتبر ٢٠٢٠