مقدمه: اخیرا و بدنبال سخنرانی حمید تقوایی لیدر حزب کمونیست کارگری در کانادا در ٩ فوریه ٢٠١٩، تحت عنوان "ایران به کجا میرود" و مصاحبه ای با مصطفی صابر رئیس دفتر سیاسی این حزب در برنامه تلویزیونی "نگاه به چپ" این جریان تحت عنوان "پمپئو و دیدار با اپوزیسیون ایرانی" و سرانجام نوشته ای از حمید تقوایی در جواب به سیاوش دانشور با تیتر "در پاسخ به یک هیاهو"، مباحثاتی را در امتداد خط و جهت و سیاست تا کنونی حزبشان طرح کرده اند که نگاه به آن خالی از لطف نیست. بعلاوه حمید تقوایی به این بهانه مشتی ادعاهی بی پایه علیه ما و در دفاع از سیاستهای راست جریان خود زیر پوشش دفاع از انقلاب و انقلابیگری را به میدان کشیده است. اینجا به نکاتی از مباحثات آنها، از انقلاب و انقلابیگری راست این جریان، تا سناریوی سیاه و نقش نیروهای سیاسی در پوزیسیون و اپوزیسیون در آن و ابداعات جدیدشان و همزمان رابطه با آمریکا و توجیهات سطحی و مورد نیاز آنها خواهم پرداخت.


رابطه با آمریکا و توجیهات مورد نیاز

تخاصمات آمریکا با جمهوری اسلامی تاریخی طولانی دارد. در این تاریخ و جدال میان دو ارتجاع حاکم بر ایران و ارتجاع امپریالیستی آمریکا از تهدید تا نقشه حمله به ایران، تبلیغات جنگی و محاصره اقتصادی به بهانه های گوناگون در دستور دولتهای مختلف آمریکا قرار گرفته است، سیاستی که با اتکا به آن جمهوری اسلامی نهایت استفاده را علیه مردم ایران کرده است. دوره اخیر، ترامپ بدیل مسائل اساسی تر و در دل جدال میان قطبهای بزرگ امپریالیستی، به بهانه تخاصم با ایران نه تنها از توافقات برجام بیرون آمد، بلکه تحریمهای اقتصادی بیشتری را علیه ایران در پیش گرفت. ما در مورد دلایل این تخاصمات و بهانه های دولتهای حاکم بر امریکا، در دوره های مختلف مفصلا نوشته و گفته ایم و اینجا مورد بحث این نوشته نیست. اما در همه این دوره ها با شدت گرفتن تخاصمات میان آمریکا و سایر دول غربی و متحدین آنها از اسرائیل تا عربستان و...با ایران، اپوزیسیون راست به سرنگونی جمهوری اسلامی با دخالت نظامی امریکا و یا به کمک این کشور امید بسته است و خونی در رگهای اش به جریان افتاده است. در دوره اخیر نیز بخشی از اپوزیسیون بورژوایی جمهوری اسلامی به تخاصمات ترامپ با ایران دل خوش کرده و به کرات تلاش کرده سیاست خود را در راستای سیاست دولت امریکا تنظیم کند. تلاش کرده اند با دولت ترامپ رابطه بگیرند، تلاش کرده اند آمادگی خود را در خدمت سیاست امریکا به نام مبارزه با جمهوری اسلامی و "دفاع" از مردم ایران به گوش مقامات این کشور و هر دولت مرتجعی در منطقه برسانند. همزمان تلاش کرده اند آنها را متقاعد کنند که با کمک به اپوزیسیون راست، جمهوری اسلامی را از بالا براندازند به صورتی که هم سیستم بورژوایی حفظ شود و هم مردم محروم میداندار نشوند و راه دخالت آنها را در این پروسه سد کنند. یکی از فاکتورهای اصلی تلاش های ایندوره این نیروها، نگرانی و ترس آنها از تغییر اوضاع و تبدیل طبقه کارگر و آلترناتیو آن به وزنه اصلی در تقابل جامعه با جمهوری اسلامی است. ترس از خیزش کارگری در ایران و سرنگونی جمهوری اسلامی به شیوه ای که کل نطام سرمایه داری را به خطر انداخته و کارگر و کمونیستها در آن دست بالا پیدا کنند. بحث و سیاست قدیمی رابطه با آمریکا، اینبار در بسته بندی جدید، در متن چنین شرایطی به میدان کشیده شده است.

بحث رابطه با آمریکا در سخنان مصطفی صابر و حمید تقوایی نیز در این اوضاعی که عده ای از جمله مسیح علینژاد به دیدار پمپئو رفته اند، طرح شده است. در این زمینه حمید تقوایی و مصطفی صابر مخالفین سیاست امید بستن و اتکا به قدرتهای ارتجاعی امپریالیستی و بطور ویژه امریکا، را "چپ سنتی" و چپ "غیر سیاسی و... مینامند و به این بهانه اتفاقا نه تنها از مضمون و ماهیت این ارتباط چشم پوشی، که عملا دفاع میکنند.

حمید تقوایی در سخنرانی خود "ایران به کجا میرود" و در مورد دیدار مسیح علینژاد با پمپئو میگوید:

" نفس اینکه کسی رفته پمپئو را دیده جرم نیست، بستگی دارد به اینکه چه میگویی و چه سیاستی را پیش میبرید و چه استفاده ای میکنید. یک گرایشی هست که نفس اینکه کسی برود و عکس بگیرد با آمریکا این نجس است و این سوخته. ما هم از صدام در دوره حزب کمونیست ایران کمک میگرفتیم و لنین هم با قطار آلمانی ها رفت روسیه. ....الان شیرین عبادی آمده در صف انقلاب ... ، من خوشحالم که شیرین عبادی الان سرنگونی طلب شده. مسیح هم هر چه اینجوری کار کند به نفع مردم است." (اصل بحث شفاهی و مسئولیت کتبی کردن نقل قول به من است)

اینکه نفس رابطه گرفتن با آمریکا و یا هر دولتی، خود بخود نجس نیست، مورد بحث من و بخش اعظم منتقدین حمید تقوایی، نیست. تبدیل انتقاد از مضمون و اهداف این دیدار، بویژه در شرایط امروز ایران، به انتقاد از "نفس دیدار" از طرف حمید تقوایی نه فقط گمراه کننده که تلاشی برای لاپوشانی کردن دفاع حمید تقوایی از مضمون این ملاقاتها است. مسئله بر سر رابطه با آمریکا و مسابقه برای دیدار پمپئو و... در این دوره معین و به دنبال امید بستن جریانات راست و شخصیتهای آنها برای دخالت آمریکا در پروسه رفتن جمهوری اسلامی در اشکال مختلف است. لذا بحث بر سر نفس رابطه نیست و اینرا تقوایی و صابر هم بهتر از هر کسی میدانند. بحث بر سر سیاست و افق جریانات و افردای است که سرنگونی جمهوری اسلامی را به کمک آمریکا و دولتهای متخاصم ایران چه از طریق حمله نظامی یا تحریم و فشار اقتصادی، با تشکیل دولت در تبعید و .... میخواهند. این سیاست ارتجاعی و ضد مردمی است. و اتفاقا همین سیاست است که حمید تقوایی و مصطفی صابر به عنوان لیدر و رئیس دفتر سیاسی آن حزب، به آن سمپاتی دارند. این آن اختلافی است که ما و بسیاری با این جریان و صفی از اپوزیسیون راست داریم.

رابطه ما، در حزب کمونیست ایران، با دولت عراق و کمک گرفتن بی قید و شرط از آن و یا بازگشت لنین با قطار آلمان به روسیه و مقایسه آن با رابطه اپوزیسیون بورژوایی و افراد حاشیه ای آن مانند علینژاد، با ترامپ و پمپئو و درخواست دخالت آنها در ایران نه تنها نامربوط که سفسطه بازی برای پوشاندن سیاست مشترک این حزب و اپوزیسیون راست. یک لحظه سیاست امروز این حزب را با سیاست کمونیستی منصور حکمت در حزب کمونیست ایران و سیاست ما را در آن دوره در کنار هم قرار بدهید. یک لحظه تصور کنید حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان آن، در دل تخاصمات دولت صدام و جمهوری اسلامی، بر اساس سیاست امروز حمید تقوایی و مصطفی صابر وارد رابطه با دولت عراق میشد. آیا تفاوتی میان حزب کمونیست وقت به رهبری فرضی تقوایی با مجاهدین خلق میتوان تصور کرد؟ حمید تقوایی و حزبش اگر بر اساس سیاستی که امروز دنبال میکنند، در آن زمان با دولت عراق رابطه میگرفتند، در جنگ ایران و عراق به بهانه مبارزه با جمهوری اسلامی همراه مجاهد به عنوان مدافع دولت صدام حسین ظاهر میشدند. فاصله عمیقی میان استفاده نیروهای کموینست از شکاف میان قدرتهای ارتجاعی برای پیشبرد سیاست مستقل و کمونیستی خود، برای پیشبرد مبارزه کمونیستی طبقه کارگر، با امید بستن به دخالت، حمایت قدرتهای ارتجاعی، تبعیت از سیاست این قدرتها و تبدیل شدن به گماشته یکی از نیروهای ارتجاعی است. فاصله عمیقی میان سیاست کمونیستی لنین و منصور حکمت با سیاست راست رضا پهلوی و حمید تقوایی و مصطفی صابر است.

حمید تقوایی و مصطفی صابر دقیقا در تخاصمات آمریکا با ایران همان سیاستی را دنبال میکنند که مجاهد در آن دوره در عراق و به عنوان متحد دولت صدام بازی کرد و هر دو با توجیه "مقابله با جمهوری اسلامی" ! این سیاست راست تاریخی به قدمت تاریخ این حزب در دوره ای دارد که رهبری آن بدست امثال تقوایی ها و مصطفی صابر ها افتاده است. لذا پناه بردن به رابطه حزب کمونیست ایران یا تشکیلات کردستان آن (کومه له) در در دوره حکمت و کمک گرفتن بی قید و شرط از عراق در آن دوره و یا بازگشت لنین به روسیه با قطار آلمانی نه تنها به این دوستان کمکی نمیکند بعلاوه مایه بی آبرویی بیشتر این جریان است.

مصطفی صابردر مورد برخورد چپ به دیدار مسیح علینژاد با پمپئو میگوید:

".. برای این چپ اینکه از موضع قدرت و اینکه من صاحب جامعه هستم بخواهد با دولتهای دیگر وارد رابطه بشود برایش یک تابو است. نکته من در این رابطه این است که (این چپ) کارش عبارت است از اینکه اپوزیسیون اپوزیسیون بشود. خوب مسیح علینژاد یا رضا پهلوی یا مجاهد یا عبدالله مهتدی، اینها که همه رفته اند و صحبت کردند، اینها اپوزیسیون جمهوری اسلامی هستند. اینها از زاویه راست میروند و میخواهند به نان و نوایی برسند، اینها را میدانیم. ولی شما چکاره ای، شما که چپ هستید و میخواهید جمهوری اسلامی را بیندازید، جمهوری اسلامی را ول میکنید و به اینها حمله میکنید، خوب عملا در کنار جمهوری اسلامی قرار میگیرید. چیزی که چپ سنتی نمیفهمد و منزوی میشود و مردم میخندند به او دقیقا همین است. که داره میگه بالاخره او رفته در حضور پمپئو چهار کلمه علیه جهوری اسلامی گفته و یک امری را علیه جمهوری اسلامی پیش برده، حالا از زاویه راست. ولی شما که آمدی و به این میزنید و عملا میشید در خدمت جمهوری اسلامی و عملا ادبیاتت میشود ادبیات کیهان شریعتمداری، عملا ادبیاتت میشود در خدمت جمهوری اسلامی! این چپ سنتی این را نمیفهمد."(اصل بحث شفاهی و مسئولیت کتبی کردن نقل قولها با من است)

اینجا دیگر رئیس دفتر سیاسی این حزب بسیار شسته رفته اصل مطلب، هدف و منظور خود را رسانده است. ایشان نمیخواهد "اپوزیسیون اپوزیسیون" شود و همین که کسی رفته با آمریکا چهار کلمه، ولو راست و ارتجاعی، علیه جمهوری اسلامی گفته است، کارت انقلابی و کار مثبت از جانب آنها دریافت کرده و بقول حمید تقوایی بالاخره سرنگونی طلب شده است. طبق همین سیاست امروز مصطفی صابر هر نوع نقد و اعتراض به مدافعان دخالت آمریکا در ایران و از جمله جریانات اولترا راست مانند فرقه مجاهد و باند قومی امثال آقای مهتدی را، قرار گرفتن در کنار جمهوری اسلامی و کیهان شریعتمداری میداند!!! شباهت عجیبی میان این "استدلال" با استدلال نوع مجاهدینی که نقد از خود را با "کنار جمهوری اسلامی قرار گرفتید" وجود دارد! این همان چیزی است که حمید تقوایی هم بیان میکند و هر دو یک سیاست را و آنهم سیاست پرو امریکایی را به بهانه اینکه با جمهوری اسلامی مخالفند دنبال میکنند. این سیاست به غایت ارتجاعی است. این حزب از دوره ای که حمید تقوایی در راس آن قرار گرفته و امثال مصطفی صابر و کاظم نیکخواه روسای دفتر سیاسی آن شده اند، این خط و سیاست را در پیش گرفته و بخش زیادی از کمپینهای خود را زیر چتر، در کنار و با شراکت و یا در چهارچوب کمپین جریانت راست و محافظه کار در غرب پیش برده اند و امروز به دفاع از کار امثال مسیح علینژاد نیاز دارند.

زمانی که به حمید تقوایی میگویند پوپولیست، برآشفته میشود. در شرایطی که سیاستهای امروز امثال او که عملا به سیاست اعلام شده حزبش تبدیل شده است، هزار بار از سیاست پوپولیستهای انقلاب ٥٧ راست تر و پوپولیستی تر است. از این زاویه شاید حق دارد، پوپولیستی خواندن حمید تقوایی ارفاق بزرگی به او است. این حزب با هر ارتجاعی از جمله ارتجاع قومی و فالانژیسم مذهبی مجاهد و کل جریانات راست در این سیاست هم جهت اند. معلوم نیست این ابداع به غایت ارتجاعی امثال مصطفی صابر و مقابله با تلاش مریم رجوی، رضا پهلوی و امثال عبدالله مهتدی و طیفی از عناصر سناریوی سیاهی قومی و عشیره ای برای جلب حمایت دولت ترامپ جهت دخالت در ایران را، کنار جمهوری اسلامی قرار گرفتن عنوان میکند، چگونه با مارکسیسم آشتی میدهند. عمق و تعقل زیادی نمیخواهد که ضد کارگری بودن این سیاست، سیاست آشتی با اپوزیسیون راست به بهانه مبارزه با جمهوری اسلامی، را فهمید.

البته سیاست "اپوزیسیون اپوزیسیون نشدن" حمید تقوایی و مصطفی صابر شامل نیروهای چپ و کمونیستها نمیشود. بدعت گذاران این سیاست هیچ فرصتی را برای نه فقط اپوزیسیون کمونیستها که شانتاژ علیه آنها از دست نمیدهند. دامنه دوستی "ضد رژیمی" شان به حاشیه جریانات اصلی راست محدود میشود.

کل ماجرا این است که این حزب ضد ولایت فقیه و ضد اسلام است و بر همین اساس هر کس و جریانی در مقابل اسلام و ولایت فقیه باشد و یا در اپوزیسیون آنها قرار بگیرد، حتی فاشیست هم باشد، "خودی" به حساب میاید و از هر نوع نقد و مقابله ای مصون میماند. جای "خلق و ضد خلق" مائو را "طرفدار و ضد ولی فقیه" گرفته است. بخش اعظم اپوزیسیون مورد دفاع صابر در ارتجاعی بودن دست کمی از جمهوری اسلامی ندارند.

حمید تقوایی با همین سیاست در جریان جنبش سبز اعلام کرد که با موسوی کشتی نمیگیرد زیرا که خود و موسوی را در یک جبهه میدید و البته در یک جبهه، جبهه ضد ولی فقیه، هم بودند. تقوایی موسوی را "اپوزیسیون" میدانست و نمیخواست با اپوزیسیون دربیفتد و فراتر از آن پشت جنبشی رفت که جنبش موسوی و کروبی، رفسنجانی و خاتمی و جنبش بخش ناراضی درون حاکمیت، بود. به این اعتبار هر چه علیه جمهوری اسلامی باشد، از مجاهد تا مهتدی و رضا پهلوی، تا ترامپ و عربستان و اسرائیل، به نام اپوزیسیون مورد دفاع این جریان است و یا حداقل سیاست سکوت و مماشات با آنها را دنبال میکنند.

این سیاست در کل بحران خاورمیانه به شفافترین شکل به عنوان سیاست رسمی این حزب از زبان و قلم حمید تقوایی و روسای دفتر سیاسی وقت این حزب جاری شد. حمید تقوایی تحولات لیبی را انقلاب نام گذاشت و رسما اعلام کرد که دخالت ناتو با هر نیتی صورت گرفته باشد پروسه انقلاب را به جلو برده است. او معتقد بود انقلاب در لیبی حتی از مصر هم رادیکالتر و عمیقتر است، به این دلیل که مردم مسلح است! در کل بحران و جنگ و کشتار در سوریه نه تنها آن را انقلاب نامید بلکه از اپوزیسیون ارتجاعی و فاشیستی اسد، مانند ارتش آزاد سوریه و ...، دفاع کردند. آنها خواهان سرازیر شدن این نوع "انقلاب" به ایران بودند و شعار "بعد از سوریه نوبت ایران" و "بعد از اسد نوبت خامنه ای است" را سرلوحه آرزوهای خود قرار دادند. کاظم نیکخواه به عنوان رئیس دفتر سیاسی وقت حزب اعتراض داشت که چرا جنایات در سوریه را به اپوزیسیون اسد (ارتش آزاد سوریه آن وقت متشکل از داعش و جبهه النصر و...) منتسب میکنند، در شرایطی که حکومت اسد عامل اصلی جنایات در سوریه است. تمام ماجرا این بود که دولت اسد متحد ایران است و به هر قیمتی حتی به قیمت ویرانی سوریه و کشتار صدها هزار نفر از مردم محروم و خانه بدوش شدن بقیه، حتی به قیمت تولد جانور کثیفی چون داعش، دخالت ناتو و ادامه جنگ را توجیه و از آن دفاع کردند. توجیه این بود که با تضعیف اسد ایران تضعیف میشود. ما همان دوره گفتیم سیاست این حزب در دفاع از ویرانی جامعه سوریه توسط این باند ها و جریانات و دفاع از ارتش آزاد سوریه زنگ خطری است. گفتیم این سیاست در رابطه با ایران یعنی آشتی با نیروهای باند سیاهی چون باند مهتدی و مجاهد، همراهی با راست ارتجاعی در حمایت از دخالت امریکا و "انقلاب ناتویی"! حمید تقوایی و مصطفی صابر با بدعت جدید، حتی در حزب خود، از خط قرمز غیر قابل بازگشتی عبور کرده اند! این خط، آنهم زیر پوشش کمونیسم، باید منزوی و افشا شود.

سناریوی سیاه و "ابداعات" حمید تقوایی

حمید تقوایی در جواب این سوال که آیا ایران سوریه نمیشود میگوید:

" .. من گفتم اگر جمهوری اسلامی بیفتد سوریه ایران میشود. فاکتور اصلی که اجازه نمیدهد ایران سناریوی سیاه و سوریه بشود میدانی چه است؟ اسلام در قدرت است. ... عامل اصلی سناریوی سیاه مذهب است و جنبش اسلام سیاسی است."

در ادامه و اینکه خطر سناریوی سیاه در ایران نیست میگوید:

"سناریوی سیاهی ها در پوزیسیون هستند و نه اپوزیسیون، تو مصر اینطور نبود، تو لیبی اصلا اینطور نبود، تو تونس اینطور نبود تو ٥٧ اینطور نبود، خمینی تو اپوزیسیون بود... ما در ایران چهار دهه است که مذهب خودش را شناسانده.."

واقعا به این میگویند شاهکار!!! با این تبین دیگر جز جریانات اسلامی، آنهم جریانات در قدرت، خطر سناریوی سیاه از جانب هیچ نیروی قومی و مذهبی دیگری جامعه را تهدید نمیکند! حمید تقوایی برای به فروش رساندن این تزهای راست و ضد کارگری از اعتبار منصور حکمت و حزب او سواستفاده میکند. تبیین جدید حمید تقوایی از سناریوی سیاه و تقلیل نیروهای سناریوی سیاهی به باندهای درون حکومتی و اسلامی، ندیدن ظرفیت باند سیاهی جریانات قومی و مذهبی در اپوزیسیون از همین دیدگاه ضد رژیمی و ضد اسلامی صرف او، از سیاست "اپوزیسیون اپوزیسیون نمیشوم" ناشی میشود. حمید تقوایی در ضدیت با جمهوری اسلامی(بخوان ولایت فقیه) حاضر است از ظرفیت ارتجاعی و فاشیستی بخشی از نیروهای اپوزیسیون بورژوایی چشم پوشی کند. باید از آقای تقوایی پرسید پس لزوم نوشتن بحث سناریوی سیاه منصور حکمت از کجا در آمد؟ پس تمام تلاش منصور حکمت و در ادامه آن تلاشهای ما علیه سناریوی سیاه و دعوت از دیگران برای پایبندی به اصول و موازینی در سیر سرنگونی جمهوری اسلامی چرا صورت گرفت؟ پس مقابله جدی با فدرالیسم قومی به عنوان سیاستی ارتجاعی و افشا و فشار بر جریانات پیوسته به آن به عنوان نیروهای سناریوی سیاه که اتفاقا هسته اصلی آنها ناسیونالیستهای کرد بودند، کجا رفت؟ اگر خطر سناریوی سیاه فقط از جانب باندهای درون حاکمیت جامعه را تهدید میکرد چرا هشدار و تلاش برای متعهد شدن به موازینی مشترک ضروری شد؟ چرا نقد چپ خرده بورژوایی و پرتی که اپوزیسیون بودن برایش مقدس بود و هر شلوغی را انقلاب میخواند، ضروری شد؟ قطعا باندهای درون حاکمیت یکی از مهره های سناریو سیاه اند اما جدال میان این باندها و باندهای قومی و مذهبی در اپوزیسیون (مانند ارتش آزاد سوریه، مورد حمایت حمید تقوایی، و مجاهد و باند زحمتکشان و جیش العدل و الاهواز و ....) است که جامعه را به تباهی میکشد نه تقابل انقلاب رادیکال و ازادیخواهانه مردم با حمهوری اسلامی و باندهای آن!

امروز همه شاهدیم که طیفی از نیروهای سناریوی سیاه برای ایفای نقش صف بسته اند و نه تنها گروههای قومی و فرقه های بی ریشه که دو حزب اصلی ناسیونالیست کرد در ایران (هر دو شاخه حزب دمکرات) به آن پیوسته است. بخشی از نیروهای چپ نه تنها در مقابل آن گاردی ندارند که به نام "حق خلقها" و "چند ملیتی بودن ایران"، مدافع فدرالیسم قومی شده اند. بعلاوه همه این جریانات قومی و مذهبی در دالانهای دول ارتجاعی از آمریکا تا عربستان و اسرائیل برای گرفتن پول و اسلحه در آمد و رفت اند. جنگ نیابتی حزب دمکرات به کمک عربستان را همه دیده ایم. چنین نیروهایی امروز در دایره سناریوی سیاه بازی میکنند و در آرزوی تحمیل جنگی به ایران هستند. مجاهد که امروز با امکانات و پول و اسلحه فراوان خود را برای این بازی سیاه آماده و گرم میکند، را آقای تقوایی آگاهانه و برای توجیه تز ضد کارگری و ضد کمونیستی خود از قلم انداخته است. زمانی که جنگ در سوریه و لیبی راه افتاد، اپوزیسیون قذافی و اسد به اندازه این جریانات در اپوزیسیون ایران پول، اسلحه و امکانات گدایی نکرده بودند. اگر قرار باشد پروسه سرنگونی جمهوری اسلامی از طریق یک دخالت امپریالیستی، از بالا و با جنگ و خون پاشیدن به جامعه انجام بگیرد، اینها با پول و امکاناتی که گرفته اند و در آینده نیز بیشتر خواهند گرفت، مردم محروم و مستاصل را میخرند و آنها را قربانی کشمکش های ارتجاعی خود میکنند. مگر مقتدی صدرها در عراق چگونه نیرو گرفتند، مگر داعش و النصر و ارتش آزاد سوریه چگونه نیرو شدند و یک جامعه را به خون کشیدند؟ مگر هم اکنون حشد الشعبی که به یکی از بزرگترین و مجهزترین نیروهای مسلح عراق تبدیل شده است و با زور و تهدید از مردم عراق باج میگیرد، چگونه نیرو شد؟

برخلاف سیاست حمید تقوایی تنها راه ممانعت و مقابله با سناریوی سیاه و بازیگران این سناریو، نه آشتی با این نیروها و"اپوزیسیون آنها نشدن" و معاف کردن آنها از تیغ انقلاب آتی ایران، بلکه و بعلاوه یک انقلاب کارگری نه فقط علیه جمهوری اسلامی بلکه و بعلاوه علیه کل نظام سیاسی-اقتصادی و همه باندهای قومی و مذهبی است. دفاع از هر نوع سرنگونی و انقلاب نامیدن آن، مداحی کردن هر تحرک قومی و مذهبی تحت عنوان تحرکی آزادیخواهانه و برحق، زیر پرچم هر جنبش ارتجاعی از الاهواز تا جنبش سبز رفتن و تلاش اپورتونیستی، و البته کودکانه، برای بدست گرفتن "رهبری" آن و "انقلاب سواری" مورد علاقه شان، سیاست راستی است که سالها در این حزب حاکم است.

اختلاف در حزب کمونیست کارگری

حمید تقوایی در نوشته ای تحت عنوان "در پاسخ به یک هیاهو" که در نشریه انترناسیونال شماره ۸۰۳ این حزب منتشر شده است، به بهانه جواب به سیاوش دانشور، علاوه بر اینکه دست به یک شانتاژ علیه حزب حکمتیست و شخص کورش مدرسی زده است، درک خود از انقلاب و نوع انقلابات مورد دفاع حزبش را نیز به تصویر کشیده است. همزمان بار دیگر النگوی سبز بدست کرده و ما را به مخالفت با انقلاب سبزش و پاسیفیسم منتصب کرده است. اینجا به چند نکته از بحث او خواهم پرداخت.

حمید تقوایی نوشته است:

"اختلاف نظر در مورد شیوه برخورد به انقلاب از همان مقطع بعد از درگذشت منصور حکمت در صفوف حزب آغاز شد. (خواننده علاقمند میتواند به اسناد این مباحثات که علنا منتشر شده و در دسترس است رجوع کند). این یکی از اختلاف نظرات پایه ای بود که به جدائی حزب حکمتیست منجر شد."

اینکه گویا اختلاف در حزب کمونیست کارگری، که نهایتا منجر به جدایی اکثریت کمیته مرکزی آن حزب و تشکیل حزب حکمتیست شد، پس از در گذشت منصور حکمت و از اختلاف در مورد شیوه برخورد به انقلاب آغاز شد، کذب است. پرداختن به اختلافات ما و خط حمید تقوایی و مسئله جدایی که در حقیقت با دور زدن کمیته مرکزی از جانب شخص تقوایی و اعلام "کنگره" مورد نظر خود و زیر پا گذاشتن ابتدایی ترین پرنسیبها حزب بوقوع پیوست و قطعیت یافت در حوصله این نوشته نیست. مباحثات ما در این زمینه همگی در سایت حزب ما قابل دسترس است.

اما یک نکته در صحبتهای حمید تقوایی واقعیت دارد و آن اختلاف بر سر شیوه برخورد به انقلاب است. البته قدمت این مباحث و اختلافات نه به مقطع جدایی ما از این حزب که از کنگره اول اتحاد مبارزان تا تشکیل حزب کمونیست کارگری و تا مقطع مرگ منصور حکمت و تا هم اکنون وجود داشته است. در تمام این دوران حمید تقوایی نماینده این خط راست و پوپولیستی امروز خود، بود. اختلاف نظر در مورد سرنگونی، انقلاب، نیروهای دخیل در انقلاب کارگری و .... برخلاف ادعای حمید تقوایی به قبل از درگذشت منصور حکمت برمیگردد. اتفاقا یک طرف این اختلاف نظر حمید تقوایی و طرف دیگر آن منصور حکمت بود. بحث منصور حمت در کنگره اول اتحاد مبارزان، نامه منصور حکمت به سردبیر نشریه ایسکرا در مورد مصاحبه حمید تقوایی همگی بیان تقابل این دو روش برخورد به انقلاب، نقد کمونیستی منصور حکمت از دیدگاه غیر مارکسیستی حمید تقوایی در مورد سرنگونی، انقلاب و .... است. همین حقیقت حمید تقوایی را در جبهه "فعالین" بی بی سی و رفسنجانی، خاتمی، موسوی، کروبی و بخش بزرگی از اپوزیسیون راست پرو غرب و ناسیونالیستهای رنگارنگ و قدیم چپهای لیبرال شده در جنبش سبز قرار داد و ما را در جبهه طبقه کارگر، به تعبیر تقوایی "پاسیو" و در مقابل آنان!.

حمید تقوایی در دفاع از جنبش سبز و "انقلابات ارتجاعی" مورد دفاع خود، در دفاع از جنبش های ارتجاعی در اوکراین، سوریه و لیبی، به ما تاخته است. اما اگر در گذشته میتوانست با شانتاژ علیه حزب حکمتیست و کورش مدرسی عده ای در صفوف خود را راضی کند، امروز که نتیجه انقلابات مورد دفاع او جز سیه روزی و ویرانی و خانه بدوشی کارگر و مردم ستمدیده نتیجه ای نداشته است، اینگونه شانتاژها تنها بیانگر اوج استیصال صاحبش است. امروز لازم نیست برای نقد سیاست تقوایی ها به تحلیل و تفحص پرداخت. کافی است به این دوران و بعد از مرگ حکمت نگاه کرد و دید تقوایی و شرکایش در حزب کمونیست کارگری، کجا ایستاده اند و سرانجام انقلابات مورد نظر آنها چه بوده و به چه انجامیده است. کسی که امروز، علیرغم دفاعیات قبلی خود از دخالت ناتو در سوریه و لیبی، کسی که دیروز خواهان سوریه ای شدن ایران بود و شعار "بعد از اسد نوبت خامنه ای و بعد از سوریه نوبت ایران است" را سرمیداد و دخالت ناتو را مثبت ارزیابی میکرد، بر میگردد و میگوید ایران لیبی و سوریه نخواهد شد، تنها شارلاتانیسم بالای خود را به نمایش میگذارد. کسی در این حزب جسارت نمیکند و برگردد و به تقوایی و رفقایش بگوید، مردم کور و کر نیستند و همه میدانند شما آرزوی سوریه و لیبی شدن ایران را صد بار علنان بیان کرده اید.

ایشان در این نوشته فرصتی گیر آورده است تا بار دیگر مشتی شانتاژهای قدیمی و سوخته را علیه کورش مدرسی تکرار کند. تکرار این ادعاهای پوچ و بی ارزش علیه حزب حکمتیست و کورش مدرسی در اساس برای خفه کردن اعتراضات و انتقادهای درون صفوف حزب ایشان است. بازسازی دیوار نفرت از حزب حکمتیست و کورش مدرسی خاصیت درون حزبی دارد. حمید تقوایی برای غالب کردن خط راست خود در حزبش به بازسازی این دیوار نفرت و شیطان سازی های قدیمی و البته سوخته خود نیاز دارد.

انقلاب و انقلابیگری حمید تقوایی

حمید تقوایی در دفاع از انقلابات مورد نظر خود از "انقلاب سبز" یا به قول خودش خیزش ٨٨ و تا تحولات اوکراین و اینکه به چه میگوید انقلاب، لپ کلام و درک خود را بیان کرده است. او در همان نوشته "پاسخ به یک هیاهو" در مورد تحولات اوکراین نوشته است:

"اما اینکه چرا این تحول را انقلاب نامیدم دلیلم بسادگی اینست: هر زمان در پایتخت یک کشور چند صد هزار نفر- طبق آمار ویکی پدیا از چهارصد تا هشتصد هزار نفر در هقته اول دسامبر و پنجاه تا دویست هزار نفر در راهپیمائی ها- علیه دولت حاکم بخیابان بیایند، میدان اصلی شهر را تصرف کنند، تحت حمله پلیس و تک تیراندازها بیش از هشتاد کشته بدهند و عقب ننشینند، و بالاخره باعث سقوط دولت و فرار رئیس جمهور بشوند، و بعد هم دولت موقت ناگزیر شود بمیدان رجوع کند و اعتبارش را از مردم بگیرد، من آن تحول را انقلاب مینامم."( تاکیدها از من است)

واقعیت این است مبنای کل بحث انقلاب از دیدگاه حمید تقوایی و انقلابیگری او در همین نقل قول بالا و تز اساسی که برای توجیه صفوف حزبش "راست و ریس" کرده، آمده است. انقلاب یعنی مردم ناراضی در خیابان و اینکه حاکمیت را چلنج کرده باشند، کشته داده باشند و باعث سقوط دولت و فرار رئیس جمهور شوند. بیچاره مائو که به عامیانه و دهقانی کردن و از محتوی خالی کردن مارکسیسم مشهور شد! مائو و باب آواکیان باید در برابر حمید تقوایی کلاه از سر بردارند!!

حمید تقوایی با همین تز و هویت " توده در خیابان" مدافع جنبش سبز شد، مدافع تحرکات قومی ترک شد، مدافع هخا و مدافع تحرکات قومی و عقب مانده ایل بختیاری شد. او تلاش میکند برای اقناع صفوف خود اینها را به منصور حکمت هم منتسب کند. اجازه بدهید همینجا و برای نشان دادن ضدیت انقلابیگری حمید تقوایی با انقلابیگری کمونیستی و جهت و سیاست تا کنونی جریان ما از زبان خود حکمت و در بحث او "کارگران و انقلاب"، نقل قولی بیاورم. منصور حکمت میگوید:

"کارگران کمونيست خواهان انقلابند. اما کدام انقلاب؟ طبقات مختلف و گرايشات سياسى و اجتماعى مختلف "انقلاب" را به معانى بسيار متفاوتى بکار ميبرند. دنياى ما همه نوع "انقلاب" و همه نوع "انقلابى"اى بخود ديده است. تقريبا هر کس و هر جريانى که ميخواهد وضع موجود در جامعه را بشيوه اى ناگهانى و بطور غيرمسالمت آميز تغيير بدهد از انقلاب حرف ميزند و خودش را انقلابى مينامد. خيلى از اين انقلابات چيزى بيشتر از ارتجاع صرف نيستند. نمونه "انقلاب اسلامى" زنده و حى و حاضر جلوى چشم ماست. عقب مانده ترين خرافات و مشقت بارترين اوضاع را انقلاب نام گذاشته اند. مرتجع ترين و کثيف ترين عناصر نام انقلابى برخود نهاده اند. کارگر کمونيست پيگيرترين دشمن چنين انقلابات و انقلابيون دروغينى است."

خواهیم دید که برخلاف دیدگاه مارکسیستی حکمت، نزد حمید تقوایی هر وقت مردم به خیابان آمدند، مستقل از اهداف و افق و استراتژیی که بر این اعتراض حاکم است، هر اعتراضی علیه حاکمین یک انقلاب است و نه فقط شرکت کنندگان که نفس این اعتراض، رهبری آن، افق و آرمان آن هم به این اعتبار انقلابی است. بر اساس تز "توده در خیابان" تقوایی، جنبش سرنگونی با هر ترکیبی که در تاریخ جمهوری اسلامی به میدان آمده، هر حرکت و تحرکی، حتی ارتجاعی، علیه جمهوری اسلامی، انقلاب و شرکت احزاب در آن انقلابیگری نام میگیرد. باید این "انقلابیگری" حمید تقوایی را در مقابل انقلابیگری کمونیستی و کارگری منصور حکمت که میگوید، بخش اعظم اینگونه انقلابات چیزی بیشتر از ارتجاع صرف نیستند و کارگر کمونیست پیگیرترین دشمن چنین انقلابات و انقلابیون دروغینی است، قرار داد تا عمق ضد کمونیستی و ضد حکمتی بودن تزهای حمید تقوایی پی برد. لذا برملا کردن انقلابیگری دورغین حمید تقوایی که آنرا برای فروش نزد رفقایش به نام کمونیسم و حکمت بسته بندی میکند، هزار بار باید لخت و عریان کررد و در مقابل چشم همگان قرار داد.

تقوایی فراموش کرده است که بخشی از جنبشها و احزاب و جریانات بورژوای و سراپا ضد کارگری ممکن است در مقاطعی خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی باشند. سرنگونی طلبی یک کلمه در مورد ماهیت این سرنگونی طلبان نمیگوید. اینکه چه میخواهند و خواهان کدام سرنگونی و مضمون مخالفت آنها با جمهوری اسلامی چیست و از زاویه کدام طبقه و با کدام پرچم و افق آنرا میخواهند تعیین کننده است. خمینی علیه رژیم پهلوی از همه سرنگونی طلب تر بود. مجاهد و انواع دارودسته های قومی، کانگسترهای نظامی، گروههای داعشی از نوع سنی، خواهان سرنگونی هستند و اما هیچکدام از اینها کمتر از جمهوری اسلامی ضد تمدن و ضد آزادی و ضد کارگر و ضد بشریت نیستند. اما عشق به نفس سرنگونی جمهوری اسلامی و نفس کنار رفتن اسلام از قدرت، حمید تقوایی و انقلابیگری نوع او را در کنار همه اینها و ترامپ و پمپئو قرار میدهد و به قول مصطفی صابر مخالفت و مقابله با این سرنگونی طلبان، قرار گرفتن در کنار جمهوری اسلامی و کیهان شریعتمداری است. بر اساس تزهای تقوایی نه تنها تحولات لیبی و سوریه و اوکراین بلکه و بعلاوه تمام تحرکات اروپای شرقی و مردمی که توسط دست راستی ترین و ضد کارگر و ضد کمونیستی ترین جریانات طرفدار بازار آزاد و با پرچم پایان کمونیست و عدالتخواهی کارگری، به میدان آورده شده و هدایت و رهبری شدند و نهایتا جریانات دست راستی را بقدرت رساند، انقلابهای مورد دفاع حمید تقواییی است.

تقوایی بیهوده تلاش میکند جنبش ارتجاعی، با افق، مطالبه و رهبری روشن، سبز را با تحرکات و اعتراضات ۱۸ تیر یکی کرده و بگوید "به جای ۱۸ تیر بخوان سبز"!!!. ١٨تیر تحرکی که در اعتراض به بستن روزنامه سلام شکل گرفت و کل استبداد حاکم را مورد حمله قرار داد، با جنبش سبز زمین تا آسمان تفاوت دارند. کسی که تلاش میکند ازدفاع از اولی توجیه دفاع از جنبش سبز را نتیجه بگیرد، فریبکاری بیش نیست. ١٨ تیر با هر ترکیبی که داشت، علیه کل حاکمیت بود. سرکوب شد چون هیچیک از جناح ها، بویژه اصلاح طلبان، نتوانستند آنرا مهار و کنترل کنند. جنبش سبز جدال دو شاخه حاکمیت و دوجناح بر سر قدرت و حاکمیت و انتخابات و نتیجه آن بود. کسانی که در جنبش سبز شرکت کردند در دنیای واقعی به اصلاح جمهوری اسلامی و تغییر با اتکا به جریانات درونی و جناحهای آن امید بسته بودند. حمایت از جنبش ارتجاعی سبز، رفتن زیر پرچم موسوی و کروبی، رفسنجانی، رهنورد و خاتمی، انقلابی خواندن نماز جمعه رفسنجانی، روز قدس و تاسوعا و عاشورای حسینی، به این بهانه که "مردم شرکت کرده اند"، و وعده انقلابی دیگر از دل این جنبش، سبز شدن کامل حزب و فعالین و رهبرانش، ...... همه و همه ادامه دیدگاه غیر مارکسیستی و غیر کمونیستی حمید تقوایی و جناح او در حککا به مبارزه طبقاتی، جنشهای سیاسی و طبقاتی است. اینکه توده ها در میدان هستند و به بخشی از جمهوری اسلامی توهم داشتند یک سرسوزن از ارتجاعی بودن این جنبش که افق و استراتژی آن پیروزی قطب اقتصادی رفسنجانی و موسوی بر قطب اقتصادی سپاه پاسداران بود، کم نمیکرد. بر اساس همین دیدگا هیتلر از دل یک انقلاب قابل دفاع و توده های در خیابان سرکار آمد. حمیدتقوایی های آن دوره لابد باید به احترام انقلابی که هیتلر را سر کار آورد و توده های در خیابان کلاه از سربر میداشتند.

منصور حکمت در جواب به آژیتاسیون سربداران، که مانند حمید تقوایی هشدار در مورد خطر سناریوی سیاه را ناشی از هراس ما از انقلاب توده ها میدانستند و ما را تهییج میکردند که "از انقلاب فرار نکنید"، گفت "اینها هر وقت در جایی فشفشه ای بترکد فکر میکنند مبارزه مسلحانه شروع شده" (در بحث سناریوی سیاه و جواب چپ است). سربداران این تز را با این صراحت فرموله نمیکرد اما حمید تقوایی آنرا تئوریزه و بعنوان تز "مارکسیتسی" تحویل شنونده میدهد که "هر جا شهر شلوغ شد انقلاب است". باید از این "متفکر مارکسیست" پرسید خوب گیرم انقلاب شد. خصلت طبقاتی و سیاسی این انقلاب چیست؟ وزن و نقش طبقه کارگر در این انقلاب چیست؟ سهم طبقه کارگر و مردم محروم چیست؟ رابطه طبقات در این انقلاب، تقابل آنها و .... چگونه پیش میرود؟ طبقه کارگر در دل این انقلاب علاوه بر حاکمیت با چه نیروهایی باید وارد جدال شود و چه جدالهایی در مقابل آن و در طی این انقلاب قرار گرفته است؟ احتمالا چنین سوالاتی که هر کمونیستی در مقابل خود قرار میدهد برای حمید تقوایی "بیمورد"، "برای توجیه انفعال" و ... است.

بدنبال بحث حمید تقوایی و جواب او به سیاوش دانشور و مباحثاتی که به این بهانه پیش کشیده است، رحمان حسین زاده نیز بحثی را تحت نام "حزب کمونیست کارگری در تند پیچ آلترناتیو سازی راست" در ١٨ فوریه ٢٠١٩ در جواب ادعاهای تقوایی طرح کرده است. اینجا قصدم پرداختن به کل بحث او نیست و تنها به دو نکته و چرایی آن در بحث رحمان حسین زاده اشاره خواهم کرد. او در مقدمه بحث خود میگوید:

"در جریان این بحثها یک انتخاب سیاسی، یک حرکت به سمت آلترناتیو راست پرو غربی کاملا چراغ سبزش داده میشود به همین دلیل من اسم بحثم را گذاشتم، حزب کمونیست کارگری در تند پیچ آلترناتیو سازی راست. من نگفتم آلان جزو آلترناتیو راست است بلکه میگم در این تند پیچ که این روزها بحث آلترناتیو راست مطرح است یک چنین چراغ سبزی را از این دو مبحث سیاسی میبینم و این هشدار دهنده است و برای من شخصا نگران کننده است. ...در نتیجه اگر عجله ای در کار من در این رابطه است بحث این است قبل از اینکه چنین رویدادی به فرجام برسد، چنین انتخاب سیاسی به نتیجه نهایی برسد اگر بحثی برای گفتن هست، اگر هشداری هست، اگر نقدی هست و اگر توقعی هست مکثی در این موضوع بشود و تعمقی بشود از جانب رهبری و صفوف حزب کمونیسم کارگری هست باید زودتر بیان بشود."( اصل بحث شفاهی است و مسئولیت کتبی کردن نقل فوق بر عهده من است)

رحمان حسین زاده در بخشی از بحث خود به مقطع پلنوم ١٦ حزب کمونیست کارگری برمیگردد و هر چند ارجاع سیاوش دانشور از جانب حمید تقوایی به آن پلنوم و بحثهای کورش مدرسی را نامربوط و ناسالم میداند، اما خود او نیز زمانی که میخواهد فاصله خود از کورش مدرسی و هم جهتی با تقوایی و رفقایش را یادآور شود، به تکرار گفته های تقوایی و تائید آن مبنی بر تزهای راست کورش مدرسی در پلنومی در سال ٢٠٠٢ در بحث اوضاع سیاسی پناه میبرد.

از مقدمه رحمان حسین زاده شروع کنم. اگر به جای رحمان حسین زاده کسی دیگر بحث "یک چراغ سبزی" به راست از جانب حمید تقوایی و آنهم در سال ٢٠١٩ را طرح میکرد، شاید میبایست از کنارش رد میشدی. اما رحمان حسین زاده به نام حزب حکمتیست و با اتکا به اعتبار حزب معینی در سیاست ایران صحبت میکند که از روز تاسیس آن در سال ٢٠٠٤ تا روزی که رحمان حسین زاده و طیفی از رفقای دیگر از آن خط و از آن حزب جدا شدند، کوهی ادبیات در مقابل چراغ سبزها و اتخاذ سیاستهای پرو ناتویی حمید تقوایی نوشته و گفته است. واقعیت این است که بحثهای امروز حمید تقوایی و به قول رحمان حسین زاده چراغ سبزهای او و بقیه نه جدید است و نه قابل تعجب. حمید تقوایی در کل این تاریخ و از زمانی که بحث دخالت آمریکا در ایران مطرح است و خصوصا در کل بحران خاورمیانه، بسیار روشن و سرراست همین سیاستها را دنبال کرده است که امروز میگوید. اگر کسی میخواهد بداند حزب حکمتیستی که رحمان حسین زاده اسم و رسم آنرا به گردن کرده است، در این تاریخ چه موضعی داشته است، میتواند به مباحثات آن مراجعه کند، میتواند به اسناد این حزب که خود حسین زاده هم به آنها رای داده است نگاه کند. درنتیجه انگشت به دهان بودن رحمان حسین زاده و تعجب و تعجیل و هشدار و دلسوزاندن و کشف چراغ سبز راست تقوایی، هیچ چیز جدیدی در مورد حمید تقوایی و دیگران را بیان نمیکند. لذا این حمید تقوایی نیست که عوض شده است، بلکه این رحمان حسین زاده و حزبش است که به سیاست احزابی چون حمید تقوایی و بقیه نزدیک شده اند. آنچه مایه تعجب باید باشد، انگشت به دهان بودن رحمان حسین زاده از راستروی و چراغ سبز تقوایی به آلترناتیو راست است. حمید تقوایی در بسیاری از مقاطع مهم که بخشی از آنها را در همین نوشته برشمردم و خود حسین زاده هم به مواردی از آن اشاره میکند، نه تنها چراغ سبز به آلترناتیو راست داده است که رسما به عنوان بخشی از راست ظاهر شده است. جنبش سبز و جنگ در سوریه و لیبی و سرانجام کشتار مردم عراق در موصل به بهانه مبارزه با داعش تنها مواردی از آن است که البته در مورد موصل تقوایی و رحمان حسین زاده در یک سنگر و با یک سیاست در کنارناتو و متحدین او شمشیر زدند.

از پلنوم ١٦ آن حزب تا امروز ١٧ سال میگذرد و در این ١٧ سال کسی شاهد بحثی از رحمان حسین زاده در نقد "تزهای راست" کورش مدرسی و برخودرد "ناسالم" مورد ادعای حسین زاده نیست. بیان این جملات و پرتاب کردن آن بعد از ١٧ سال از زبان رحمان حسین زداه و به بهانه جواب به تقوایی، اعلام برائت از تاریخی مشترک با کورش مدرسی و دوری و فاصله از آن حزبی است که در همه مقاطع مقابل خط راست امثال تقوایی ایستاده است. اینهمه امید و اعلام دلسوزی برای سرنوشت حزبی که حداقل یک و نیم دهه است به عنوان یک جریان ناسیونالیست چپ پرو غرب در سیاست ایران حضور دارد و تبدیل این تاریخ به یک چراغ سبز حمید تقوایی و یا مصطفی صابر به آلترناتیو راست از طرفی و از طرف دیگر اعلام فاصله با تزهای "راست کورش مدرسی" دو رویه یک سکه اند. رحمان حسین زاده درست مانند بسیاری کسان دیگر که با پرچم حزب کمونیست ایران و سواستفاده از نام و تاریخ کمونیستی آن حزب و کومه له دوره ما، علیه صاحبان آن تاریخ و صاحبان سیاست کمونیستی و پراتیک متمایز آن و علیه منصور حمت میگفتند تا دل ناسیونالیستهای کرد را بدست آورند، او هم همین راه را به نام حزب حکمتیست و علیه کورش مدرسی به عنوان مهمترین شخصیت تاریخ این حزب دنبال میکند. کسی که عکس و نام حزب حکمیست را با خود یدک میشد و به بهانه صحبتهای تقوایی میخواهد مخالفت خود با کورش مدرسی را بعد از ١٧ سال به گوش تقوایی و دیگران برساند، برای هر آدم منصفی سوال برانگیز است. اما جواب آن ساده است، حسین زاده میخواهد پیامی را به دوستانش در حزب کمونیست کارگری برساند و این پیام اعلام دوری و پیوستن حسین زاده به دیوار نفرتی است که تقوایی و رفقایش علیه کورش مدرسی، علیه حزب حکمتیست و یک خط و سیاست معین در سیاست ایران که بنیادهای سیاسی و فکر حزب حکمتیست است، بنیاد نهاده اند. ما و هر انسان کمونیستی در جامعه ایران پیام رحمان حسین زاده را نه امروز بلکه از زمانی که روی پای خودشان به جبهه مخالفین این خط و سیاست پیوسته اند را دریافت کرده ایم. مشکل اما این است که شترسواری دولا دولا نمیشود. پیوستن به مخالفین حزب حکمتیست در سیاست ایران و تقابل با این خط به هر بهانه و توجیهی با اسم و رسم حزب حکمتیست بیشتر مشکل ساز است.

 

٢٦ فوریه ٢٠١٩