مدتی از اعتصاب عمومی کردستان در اعتراض به اعدام سه فعال سیاسی و همزمان موشک باران اردوگاههای حزب دمکرات کردستان و حزب دمکرات کردستان ایران گذشته است. نیروهای فراخوان دهنده آن اعتصاب هر یک به صورتی تلاش کردند از آن تحرک در خدمت تقویت موقعیت خود استفاده کنند و لااقل وانمود کردند که این اعتصاب به نفع آنها تمام شده است. در این ماجرا و در میان طیف چپ، زمانی که موجی از انتقاد و نارضایتی از هماهنگی و همکاری "چپ" با ناسیونالیستهای کرد و تقویت آنان در این ماجرا به راه افتاد، هر یک تلاش کرد انتقاد و اعتراض در صفوف خود و بیرون را به اشکال مختلف توجیه و به نیروی بغل دستی و رفتار و برخورد غیر دوستانه دیگری پاس دهد.

همزمان در این میدان جریاناتی تلاش کردند و میکنند به جای جواب دادن به منتقدین و تناقضات سیاست خود، با حملات بعضا هیستریک و تحریک علیه منتقدین و بویژه ما، با دامن زدن به فضای غیر سیاسی و انگشت گذاشتن برتعصبات فرقه ای وعرق سازمانی، خود را از این تند پیچ عبور دهند. تلاش میشود از این فرصت برای بدست آورد دل متحدین جدید خود استفاده کنند. به همین دلیل و علیرغم اینکه فضای آندوره فرونشسته است، علیرغم بحثهای قبلی حزب و رفقای رهبری حزب ما در خصوص این ماجرا، بار دیگر به اعتصاب عمومی و خصوصا به کجراه رفتن جریانات موسوم به چپ در این ماجرا و به حقایق پشت این مواضع و همزمان به پاره ای از ادعاهای بی پایه علیه حزب ما می پردازم.

در بخش دوم و پایانی نوشته به تلاش ناشایست رضا مقدم که به بهانه اعتصاب عمومی در کردستان، دست به شایعه پراکنی و دروغ و جعل زده است، خواهم پرداخت. با این مقدمه کوتاه به اصل بحث خواهیم پرداخت.

صورت مسئله

صورت مسئله این است که جمهوری اسلامی در روز ١٧ شهریور اردوگاه حزب دمکرات کردستان و حزب دمکرات کردستان ایران را با موشکهای دوربرد بمبارران و همزمان سه زندانی سیاسی را اعدام کرده است. در این ماجرا ١٦ نفر از نیروهای حزب دمکرات کردستان کشته شده و حدود چهل نفر از این دو حزب و اساسا از حزب دمکرات کردستان زخمی شده اند که در میان کشته و زخمی ها تعدادی از اعضا کمیته مرکزی آنها نیز مشاهده میشود. هر سه زندانی به جرم فعالیت با سازمان زحمتکشان دستگیر و حکم اعدام گرفته اند. در دنیای واقعی، هم بمباران دو حزب دمکرات و هم اعدام سه زندانی، علیه "مرکز همکاری احزاب کردستان ایران" متشکل از حزب دمکرات کردستان، حزب دمکرات کردستان ایران، دو سازمان زحمتکشان عبدالله مهتدی و عمر ایلخانی زاده و جریان خبات بوده است. مستقل از اهداف دیگر جمهوری اسلامی از این اقدام و مباحثات بعدی سران جمهوری اسلامی و احزاب و جریانات اپوزیسیون و تحلیل و ارزیابی آنها، اصل صورت مسئله این است.

بالافصله پس از این اتفاق در روز ١٨ شهریور"مرکز همکاری احزاب کردستان ایران" طی اعلامیه ای رسمی، مردم کردستان را به اعتصاب عمومی در روز دوشنبه ١٩ شهریور فراخوان میدهد. بدنبال این ماجرا جریانات موسوم به چپ (کومه له سازمان کردستان حزب کمونیست ایران، کمیته کردستان حزب کمونیست کارگری، کمیته کردستان "حزب حکمتیست"، روند سوسیالیستی کومه له و مبارزان کمونیست) علاوه بر فراخوانهای مستقل خود، مشترکا نیز فراخوان به اعتصاب عمومی در اعتراض به حمله به دو حزب دمکرات و اعدام سه زندانی را برای روز چهارشنبه ٢١ شهریور اعلام میکنند. طیفی از شخصیتها و فعالین چپ نیز از این اعتصاب و فراخوان جریانات چپ حمایت میکنند. تا اینجا و مستقل از اینکه این جریانات چگونه با هم هماهنگی و توافق کرده و نکرده اند، از چه زمانی روی اعتصاب عمومی به عنوان یک تاکتیک ساق شده و نشده اند، بحث اعتصاب عمومی از کجا طرح شده است و کی پیش قدم شده است، هماهنگی آنها با مرکز همکاری چگونه صورت گرفته یا نگرفته است، تا جایی که به ما و جامعه برگردد این وقایع فاکت هستند و رو به جامعه علنا اعلام شدند.

در این میان و طبق شواهد "مرکز همکاری احزاب کردستان ایران" در هماهنگی و توافق با کومه له روز اعتصاب عمومی را از دوشنبه به چهارشنبه تغییر میدهد و عملا روز چهارشنبه ٢١ شهریور به عنوان روز اعتصاب هم از جانب نیروهای موسوم به چپ و هم "مرکز همکاری" تعیین میشود.

بازی چپ در زمین راست

بعدا به اهداف جمهوری اسلامی از این حمله و به ارزیابی و هم جهتی چپ و راست در محدود کردن اهداف جمهوری اسلامی از این حمله، به نام تعرض به مردم "کرد" و محلی کردن ماجرا و دلایل آن اشاره خواهم کرد. اما مستقل از این مسئله، در این میدان فرجه و امکانی برای سهم خواهی چپ اساسا موجود نبود و مستقل از آرزوهای افراد، احزاب چپ نمیتوانستند در دل این ماجرا صاحب سهمی جدی مستقل از ناسیونالیسم کرد شوند. حمله جمهوری اسلامی مستقل از اهداف فرا کردستانی و فرامحلی آن، به دو حزب دمکرات بود و حتی اعدام سه زندانی هم در دنیای واقعی از جریانات ناسیونالیست کرد بود و آنها صاحب مسئله و قربانیان این تعرض بودند. مستقل از اینکه این حمله باید از طرف نیروهای سیاسی به شدت محکوم میشد، اما صاحب ماجرا اساسا دو حزب دمکرات و باند زحمتکشان عبدالله مهتدی است. در این میان طیفی از نیروهای موسوم به چپ طبق ادعا و روایت خودشان، تصمیم میگیرند مستقل از "مرکز همکاری" ناسیونالیستها، فراخوان اعتصاب عمومی بدهند تا به قول آنها در این ماجرا موقعیت چپ (نیروهای فراخوان دهنده) در مقابل راست و ناسیونالیستهای کردستان تقویت شود. اساس مسئله از همین محاسبه غلط و سیاست اپورتونیستی شروع میشود که پایه کل کار و فعالیت چپ را زیر سوال میبرد. صاحب عزا و صاحب مسئله دو حزب دمکرات و سازمان زحمتکشان هستند و اگر کسی نمیخواهد از اعتصاب عمومی آنها حمایت کند و با آنها همکاری کند، اصولا جایز نیست در مسابقه با آنها اعلام اعتصاب کند. این سیاست مستقل از اینکه حاوی یک اپورتونیسم سیاسی و یک فرصت طلبی جدی است، در عمل هم در چشم جامعه زیر پرچم احزاب ناسیونالیست رفتن است. نمیتوان در روز "عزای" جریانی که بمباران شده و سه زندانی به جرم فعالیت با آنها اعدام شده اند، بعد از فراخوان این جریان به اعتصاب، شما هم فراخوان اعتصاب بدهید و انتظار داشته باشید سود آنهم به جیب چپ برود و جبهه چپ در مقابل جبهه ناسیونالیستهای کرد تقویت شود! چپی که ادعای سیاست مستقل از ناسیونالیست کرد میکند و فراتر از آن ادعای "مقابله" با ناسیونالیستها را دارد، نمیتواند زمانی که نیروهای ناسیونالیست صاحب مسئله اعلام اعتصاب عمومی کرده اند، "مستقل" وارد میدان شود و به عنوان صاحب خانه و صاحب عزا وارد کارزار شود و کاسه داغتر از آش از این فضا و نفرت انباشته شده مردم از جمهوری اسلامی به نفع خود استفاده و به قولی از آب گل آلود ماهی بگیرد. در دنیای سیاست به این کار فرصت طلبی میگویند و هیچ جریان با پرنسیبی اگر واقعا هدفش همکاری با ناسیونالیستها نباشد و اگر واقعا بخواهد مستقلا صف چپ را تقویت کند و در جامعه هیزم آور تقویت قومی گری و تحریک ملی نشود، نمیتواند روز عزای جریانی دیگر را برای تقویت خود در مقابل آنها (اگر ادعای اعتصاب عمومی مستقل از ناسیونالیستها واقعی باشد) بهبود بخشد. میگویم اگر بپذیریم که ادعای جریانات موسوم به چپ مبنی بر اینکه تصمیم داشته اند مستقل از "مرکز همکاری" تحرکی راه بیندازند واقعی باشد، چرا که فهم این حقیقت کار پیچیده ای نیست. بالاخره در مقابل جامعه جریانی دیگر بمباران شده است، تلفات سنگین داده است، سه نفرش اعدام شده است. شما نمیتوانید نیرویی را به میدان بیاورید و تحرکی علیه جمهوری اسلامی راه بیندازید و فکر کنید شما، به جای صاحب مسئله، میوه سوسیالیستی این تحرک را میچینید. اینکه حمله به دو حزب دمکرات و اعدام سه زندانی را باید مستقل از هر محاسبه ای محکوم کرد یک واقعیت است، اما اینکه در روز "عزای" احزاب ناسیونالیست کرد بخواهید صف خود را در "مقابل آنها" تقویت کنید و از خود ناسیونالیستها که ٦٠ نفر کشته و زخمی داده و سه نفرشان را اعدام کرده اند، سبقت بگیرید، مستقل از فرصت طلبی عمیق آن، بسیار کودکانه است.

این همان سیاستی است که بخشی از نیروهای موسوم به چپ در برخورد به جنبش سبز و در دل جدال و کشمکش جناح های حکومتی اتخاذ کردند. سیاستی اپورتونیستی که تحت عنوان "تلاش برای زدن مهر چپ" به این کشمکش و "مبارزه علیه جمهوری اسلامی" عملا به سیاهی لشکر یکی از جناح ها در این جنگ درونی تبدیل شدند.

در این اعتصاب عمومی نیز آگاهانه یا ناآگاهانه نیروهای موسوم به چپ زیر بغل "مرکز همکاری" را گرفتند و با رفتن زیر پرچم آنها عملا جنبش آنها را تقویت کردند. در چنین شرایطی دیگر شعار "سوسیالیستی" و اینکه ما علیه ناسیونالیسم هستیم سر سوزنی تاثیر ندارد. لذا و مستقل از هر نیت خیری که هر جریان و انسانی در این ماجرا داشته است، در اذهان عمومی تحرکی (اعتصاب عمومی کردستان)علیه جمهوری اسلامی و در دفاع از مرکز همکاری انجام گرفته است. به همین دلیل از فردای اعتصاب احزاب دمکرات و سازمان زحمتکشان مهتدی و "مرکز همکاری" به عنوان "صاحب عزا" و به عنوان صاحب اعتصاب عمومی درب هر دولت و سفارتخانه ای را میزنند تا قدرت و توان خود را در کردستان به آنها گوشزد کنند و پول و اسلحه و امکانات بیشتری بدست آورند.

بعضی از دوستان چپ ما در توجیه این سیاست میگویند در جنبشهای توده ای راست و چپ شرکت میکنند. اما معلوم نیست فراخوان اعتصاب از جانب شما و ناسیونالیستها چه ربطی به جنبش توده ای دارد!!! در جنبش توده ای و اعتراضات مردم علیه اعدام و زندان و فقر اقشار مختلفی از مردم معترض، و به قول این دوستان از همه رقم، شرکت میکنند، اما زمانی که نیرویی فراخوان میدهد دیگر ربطی به اعتراض خودبخودی و خود جوش "توده ها" ندارد. اینجا نیروهایی تصمیم گرفته اند از فضای جامعه برای یک حرکت معین استفاده کنند. هیچ تحرک مستقلی تا این دقیقه و تا اعلام فراخوان احزاب ناسیونالیست و چپ صورت نگرفت. این شما هستید که به قول خودتان تشخیص داده اید که فضا ملتهب است و میتوان اعتصاب عمومی راه انداخت و فراخوان آنرا داده اید. چپی که نخواهد به ناسیونالیست کرد سواری بدهد مجبور نیست درست روز عزاداری آنها را به روز کارزار خود تبدیل کند، نمیتوان از عواطف و احساساتی که علیه کشتار جریانی دیگر ایجاد شده است، صف مستقل از خود آن جریان را به میدان آورد و از آنها پیشی گرفت و "هژمونی" چپ را اعمال کرد. ادعای صف مستقل در مقابل احزاب راست از طرف احزاب سیاسی "چپ" فراخوان دهنده، در بهترین حالت خودفریبی است.

آیا اصلا نمی بایست به مردم فراخوان عدم شرکت میدادید؟ این بحث هم در میان عده ای از فعالین چپ موجود است که اصلا چرا نباید از مردم خواسته میشد که به فراخوان ناسیونالیستها جواب ندهند. در این مورد چند نکته را کوتاه بیان کنم. اولا ناسیونالیست و غیر ناسیونالیست مستقل از ادعاهای بخشی از آنها، در دنیای واقعی همگی فراخوان اعتصاب داده اند و با هم پای این حرکت رفته اند. علاوه بر این روی زمین واقعی جمهوری اسلامی سه زندانی سیاسی را اعدام کرده، دو نیروی اپوزیسیون را موشک باران کرده است و لطمات سنگینی به آنها زده است. اینکه احزاب و جریاناتی مثل ما نخواهد با ناسیونالیستها تداعی شود، اینکه موقعیت امروز جرایانت ناسیونالیست کرد و مرکز همکاری آنها، مانند سالهای گذشته نیست و اینها امروز قرار است نطفه جنگ قومی در کردستان باشند و جنگ نیابتی در خدمت دول مرتجع را شروع کرده اند و...، همگی درست. اما با این وصف احزاب دمکرات احزاب اپویسیون جمهوری اسلامی هستند و حمله به اردوگاههای آنها و کشتار آنها توسط جمهوری اسلامی را باید به شدت محکوم کرد. باید هشدار داد که این زمینه تعرض به کل نیروهای اپوزیسیون و مردم معترض است. ما به کرات حمله رژیم به مجاهد را، علیرغم ماهیت ارتجاعی این سازمان، محکوم کرده ایم. علاوه بر اینها تعرض به هیچ نیروی اپوزیسیونی حتی اپوزیسیون بورژوایی توسط جمهوری اسلامی امری مثبت و در خدمت جنبش محرومین و صف آزادیخواهی در آن جامعه نیست. اعتصاب عمومی مردم در کردستان، مستقل از اهداف فراخوان دهندگان، اعتراض به این تعرض بود. جمهوری اسلامی حمله ای وحشیانه به دو حزب دمکرات کرده است و سکوت در مقابل آن عملا شما را در کنار جمهوری اسلامی قرار میدهد و این سیاست به غایت غلط است.

کومه له و "کلاه گذاشتن سر چپ"

تعدادی از فراخوان دهندگان "چپ" بعد از اعتصاب عمومی و مباحثات و انتقاداتی که به راه افتاده است، از قرار و مدارهای درونی خودشان و اینکه آنها از "هماهنگی کومه له با ناسیونالیستها بی اطلاعند" و اینکه مسئولیت این کار به عهده کومه له است، میگویند و از زیر بار مسئولیت شانه خالی میکنند. من به کومه له و اهداف این جریان در ادامه اشاره ای خواهم کرد، اما ابتدا به خود این ماجرا خواهیم پرداخت.

اول اینکه کسی از قرار و مدار و دیپلماسی این نیروها و کومه له اطلاعی ندارد. دوم اینکه کومه له و ابراهیم علیزاده در ٢٥ سال گذشته هیچ ارجعیتی بر دوستی با نیروی چپ در مقابل دوستی و همکاری و نزدیکی خود با ناسیونالیستها قائل نبوده است. اگر این نیروها با هزاران تجربه در این زمینه هنوز فکر میکنند در کردستان کومه له با آنها قطب چپی تشکیل میدهد، فکر میکنند در روز حمله به قطب ناسیونالیست کرد توسط جمهوری اسلامی گویا کومه له میخواهد با آنها همراه و علیه ناسیونالیستها قطبی قوی درست کند، در بهترین حالت توهم خود را به ناسیونالیسم کرد و بویژه به جناح چپ آن نشان میدهند. مستقل از اینها، در این ماجرا و تا روز اعتصاب عمومی و راه افتادن موج پشیمانی تعدادی از فعالین سیاسی از همراهی با این فراخوان، هیچ جریانی از شرکت کنندگان و فراخوان دهندگان موسوم به چپ، کوچکترین انتقاد رسمی و علنی از " از پشت خنجر زدن" کومه له و "بد قولی" این جریان نکرده اند. با فرض درستی این ادعا و اگر نیرویی واقعا نمیخواست با ناسیونالیستهای کرد در یک جبهه قرار بگیرد، حداقل انتظار این بود که چنین جریانی برگردد و به روشنی اعلام کند که وارد این کارزار نمیشود، حداقل رسما و همان زمان اعلام میکرد که کومه له سر آنها کلاه گذاشته است، اتفاقی که تا مدتی بعد از اعتصاب و شروع انتقاد به آنها پیش نیامد و کسی شاهد نقد و اعتراض این دوستان به کومه له نشد.

در ابتدای بحث اشاره کردیم که نفس این سیاست که به چنین مناسبتی اعلام اعتصاب کنید، و مدعی تقویت جبهه چپ در مقابل راست و ناسیونالیستها بشوید، نه تنها واقعی نیست که فرصت طلبی و سیاستی به غایت اپورتونیستی است، حتی اگر کومه له هم به این چپ "خیانت نمیکرد و از پشت خنجر نمیزد". اما واقعیت این است که کومه له رسما قبل از اعتصاب علنا اعلام کرده بود که همه نیروهای "کرد" را متقاعد کرده است که فراخوان اعتصاب از دوشنبه به چهارشنبه تغییر کند. کومه له به عنوان نیرویی که محرک اصلی "جمع کردن نیروهای چپ" در کردستان و همکاری و تشکیل جبهه یا اتحاد چپ در این دوره و از جمله در جریان اعتصاب بوده است، هیچ وقت ادعای راه انداختن تحرکی مستقل از احزاب ناسیونالیستی در اعتصاب عمومی حتی قبل از اعتصاب را نکرده است. بر خلاف ادعای این نیروها، نمایندگان کومه له قبل از شروع اعتصاب رسما و بکرات از توافق مشترک راست و چپ گفته اند. برای نمونه فرهاد شعبانی عضو رهبری کومه له به نمایندگی از طرف جریان خود در مصاحبه ای به تاریخ ١٨ شهریور با تلویزیون "آر آی تی" (یکی از شبکه های احزاب ناسیونالیست کردستان عراق) قبل از اعتصاب میگوید:

"ما با همه احزاب کرد صحبت کرده ایم و توافق کرده ایم که روز چهارشنبه اعتصاب عمومی باشد."

در همین مصاحبه میگوید:

"دوباره تاکید میکنم که همه احزاب "کرد" توافق کرده ایم که روز چهارشنبه اعتصاب عمومی است".

ابراهیم علیزاده به عنوان دبیر اول کومه له در روز ١٩ شهریور در مصاحبه ای با تلویزیون حزب کمونیست ایران در برنامه ویژه تحت نام "فراخوان نیروهای سیاسی کردستان" برای اعتصاب عمومی در چهارشنبه، میگوید:

"اینکه ما تلاش کردیم این اعتصاب عمومی را از روز دوشنبه تغییر به روز چهارشنبه بدهیم اساسا به این دلیل بود که این فعالین فرصت این را داشته باشند وظایف خود را انجام دهند. لذا اعتصاب عمومی را انداختیم روز چهارشنبه ....".

ابراهیم علیزاده در دو مصاحبه دیگر خود در همین زمینه در روزهای ٢٠ و ٢١ شهریور باز بر توافق "کل نیروهای کردستان" جهت اعتصاب عمومی در روز چهارشنبه تاکید دارد. بر اساس صحبتهای علیزاده حتی قبل از اعلام اعتصاب روز چهارشنبه، کومه له با "مرکز همکاری" توافق کرده است که اعتصاب به جای دوشنبه چهارشنبه باشد تا فعالین فرصت لازم را داشته باشند. حال اگر نیروهایی فرمان جریان خود را به کومه له سپرده و ابراهیم علیزاده میتواند آنها را به هر جا خواست ببرد و این نیروها از همه چیز بی اطلاع بوده اند، دیگر گناه ما و دیگران نیست. جالب اینکه در کل این پروسه هیچ یک از جریانات چپ "منتقد" همکاری با "مرکز همکاری" نیروهای ناسیونالیست، رسما چیزی در مورد اینکه آنها مخالف هماهنگی با ناسیونالیستها بوده و از توافق کومه له بی اطلاع اند نگفته اند و کوچکترین گله ای از کومه له در این خصوص نکرده اند. حتی بعد از اعتصاب نمایندگان تعدادی از فراخوان دهندگان از جمله نماینده هر دو حزب دمکرات، کومه له، حزب کمونیست کارگری و حزب "حکمتیست" در پانلی تلویزیونی در مورد دستاوردهای اعتصاب به عنوان صاحبین آن مشترکا صحبت کرده اند و نمایندگان حزب کمونیست کارگری و حزب "حکمتیست" کوچکترین نقدی یا حتی گله مندی از کومه له نداشتند. حتی کلمه ای از اینکه آنها موافق همکاری و هماهنگی با "مرکز همکاری" نبودند، در میان نیست. برعکس بعنوان "پیروزمندان" یک حرکت مشترک، پای پانل مشترک رفته و همگی در مدح اهمیت این کار "عظیم و مشترک" و اهمیت همکاری نیروها گفتند.

در این میان از کسی مانند رحمان حسین زاده که مسئولیت هماهنگی با ناسیونالیستها را، البته بعد از مدتی، پای کومه له می اندازد، و بر دستاوردهای بزرگ چپ تاکید دارد، باید پرسید: دوست گرامی اگر حقیقت نزد شما جایی دارد و اگر واقعا قبول کنیم از این همکاری بی اطلاع بودید و به آن معترض هستید، شرکت در پانل مشترک با ناسیونالیستها بر سر اعتصاب فدای سرت، چرا در پانل یک سرسوزن انتقادی ظاهر نشدید؟ چرا اصلا وارد پانل شدید و چرا یک کلمه از بی اطلاعی تان نگفتید؟ علیرغم تاکید چند باره کومله بر سر توافق مشترک چپ و راست برای تغیر تاریخ اعتصاب از دوشنبه به چهارشنبه، شما و حزبتان اپورتونیست وار سکوت کرده اید، بعد از اعتصاب با بقیه از جمله نمایندگان هر دو حزب دمکرات نشسته و از دستاوردهای این "اقدام مشترک و همکاری نیروهای سیاسی" گفته اید. ظاهرا شوق در صف "پیرورمندان" قرار گرفتن و خودفریبی رحمان حسین زاده مانع دیدن عواقب سیاست اپورتونیستی اش شده است.

باید از "فراخوان دهندگان چپ" پرسید چرا باید ادعاهای امروزتان در بی اطلاعی از توافق کومه له و ناسیونالیستها را جدی بگیریم!؟ حتی اگر واقعا افرادی از این مسئله بی اطلاع بوده باشند، دیگر رهبری سازمانهایی مانند رحمان حسین زداه و دوستانش و حزب کمونیست کارگری و مبارزان و .... نمیتوانند خود را به کوچه علی چپ بزنند و اعلام بی اطلاعی کنند. هر انسان منصفی وقتی به ماجرا نگاه میکند، نمیتواند بپذیرد که این جریانات بی اطلاع بوده اند. اگر حتی در میان کل آنها کسانی بی اطلاع بوده باشند، اگر یک کلمه از صبحتهای نمایندگان مختلف کومه له و شخص ابراهیم علیزاده راهم در توافق همگانی بر سر اعتصاب مشترک نشنیده باشند، نمیتوان قبول کرد که شرکت کنندگان در پانل، مستقل از اینکه برای همکاری با ناسیونالیستها توافق کرده اند یا نکرده اند، از خود توافق حتی ناراضی باشند. اعلام بی اطلاعی از سیاست اعلام شده کومله باز هم در بهترین حالت ساده لوحی این نیروها را نشان میدهد. در دنیای واقعی اما برای سایر نیروهای فراخوان دهنده هم فراخوان اعتصاب عمومی همراه کومله و "مرکز همکاری" امکانی برای مطرح شدن، برای اعلام حضور، و برای تبلیغات و ....، تحرک علیه تعرض جمهوری اسلامی و اعدام ها از طرف این جبهه هم اساسا زیر سایه اهداف حقیر سازمانی قرار گرفت.

"شهید" پروران ریاکار

علاوه بر کومه له بعضی دیگر از نیروهای چپ از جمله حزب کمونیست کارگری و حزب "حکمتیست" در ادبیات خود سه زندانی سیاسی اعدام شده را تا سطح قهرمان، آزادیخواه و برابری طلب ارتقا دادند. در بیرون این طیف و در صف چپ ایران البته این یک سنت جا افتاده است. هر کس را جمهوری اسلامی کشت از فردا انقلابی و آزادیخواه خواهد شد. بحث من بر سر این سه نفر به عنوان سه انسانی که جنایتکارانه اعدام شدند نیست. اما قربانیان هر جنبشی بلاخره فدائی و مبارز جنبش خود هستند. محکوم کردن مجازات اعدام یک پدیده است و اما ارتقا افراد اعدام شده تا حد یک انقلابی عدالتخواه ، دیگر ربطی به خود اعدام شده ندارد و بیش از هر چیز موقعیت کس و جریانی را نشان میدهد که چنین بخشندگی را به نام کارگر و کمونیست به جنبش ناسیونالیست کرد انجام میدهد. اعدامین حزب دمکرات و سازمان زحمتکشان و هر جریان دیگری بلاخره فعالین و قربانیان آن جنبش هستند و در راه جنبش و حزبی که به آن تعلق داشته اند جان خود را از دست داده اند. اگر سازمان زحمتکشان یک باند قومی است، فعالین او در زندان یا بیرون زندان و در هر میدانی کشته شوند، در خدمت همان سازمان و همان اهداف قومی قربانی شده اند. نمی توان به نام چپ و کمونیست به قربانیان احزاب و جریانات قومی و ناسیونالیستی، ضد کارگر و ضد کمونیست، لباس عدالتخواهی و برابری طلب پوشید، چیزی که از جمله در دل این اعتصاب عمومی اتفاق افتاد. این رفتار علاوه بر یک فرصت طلبی و ریکاری مشمئز کننده، بیان جایگاه همان نیرو و یا همان افراد و میزان گارد آنها در مقابل ناسیونالیسم کرد است.

اهداف کومه له و اتحاد چپ کردستان

در مورد اهداف کومه له در جمع کردن نیروهای موسوم به چپ ما قبلا هم تاکید کرده و گفته ایم که اتحاد چپ برای کومه له ابزاری برای مسابقه با جناح راست در "جنبش ملی کردستان" است. کومه له چپ را نمیخواهد که به قطب چپ در تقابل با قومی گیری و علیه ناسیونالیست کرد شکل بدهد. اگر چنین بود قاعدتا در مقابل ناسیونالیست کرد و در دفاع از کمونیسم شاهد جدال و تلاشی جدی از جانب کومه له علیه احزاب ناسیونالیست کرد در ایران و کل منطقه، میبودیم. در دنیای واقعی در تاریخ بیش از ٢٥ سال گذشته، کومه له بسیار روش و بی توهم از ناسیونالیسم کرد دفاع کرده است و همزمان علیه کمونیسها نوشته و گفته است. میتوان به کل این تاریخ نگاه کرد و در همه مقاطع مهم و تعیین کننده آن مستدل نشان داد که کومه له و شخص ابراهیم علیزاده در کنار ناسیونالیستهای کرد ایستاده است و یک سر سوزن از هویت "کرد"ی خود و جریانش و دفاع از یک جنبش معین، یعنی جنبش ناسیونالیست کرد، کوتاه نیامده است. در تاریخ این جریان ما در تمام مقاطع در نقد ناسیونالیسم کومه له نوشته و گفته ایم و تلاش کرده ایم چشم کارگر و کمونیستهای جامعه کردستان را بر حقایق فوق باز کنیم. بحث بر سر نیت بد علیزاده نیست، مسئله به روشنی این است که جریان او شاخه ای از جنبش ناسیونالیست کرد است و جناح چپ آنرا شکل میدهد. اگر از تاریخ کشمکش و مقابله این جریان علیه کمونیسم کارگری از سال ٩١ به بعد بگذریم، تلاشهای آنها در دفاع از کنگره ملی کرد، نزدیکی و همکاری آنها با همین احزاب و گروهای قومی متشکل در مرکز همکاری، عدم تقابلی با جنگ نیابتی حزب دمکرات، تلاش برای جعل تاریخ حزب کمونیست ایران و کومه له به نفع جریان خود و به نفع ناسیونالیسم کرد و علیه تاریخ و تلاش کمونیستی کمونیسهای متشکل در حزب کمونیست ایران و کومه له کمونیست آن دوران، مماشات و دوستی همیشگی با احزاب ناسیونالیست حاکم بر کردستان عراق، چشم پوشی این جریان بر سیاستهای ارتجاعی دولت اقلیم و دفاع از آن بعنوان "دولت نوپای کرد" در مقابل مردم معترض در کردستان عراق، تنها نمونه های متاخر تلاش کومه له بوده است. کسانی و جریاناتی که با همه این حقایق که خود در دوره هایی نه چندان دور علیه ناسیوانلیسم کومه له نوشته و گفته اند، امروز به ناگاه همراه این جریان و شعبات دیگر "چپ" امثال راه کارگر و...، مرکزی میسازند و آلترناتیو "کارگری و سوسیالیستی" درست میکنند، ابتدا باید تکلیف خود با کل این تاریخ را روش کنند.

این کومه له و راه کارگر نیستند که به چپ چرخیده اند و با تاریخی طولانی از تلاش و رشادت علیه کمونیسم، احزاب و شخصیتهایش به ناگاه مارکسیسم ارتدکس شده اند، این رفقای قدیم ما هستند که به آنها پیوسته اند. اگر چنین نیست چرا باید امروز همه این تاریخ یک روزه پاک شود و به فراموشی سپرده شود. چرا باید به دنبالچه این جریان تبدیل شد و هر از چند گاهی در تقدیر این دنبالچه بودن خود و عدول از کمونیسم و تاریخ کمونیستی تلاش حتی خود این دوستان، گفت و نوشت و علیه همان تاریخ کمونیستی با پرتاب کردن ادعاهای پوچ علیه ما مدافعین این خط و تاریخ، با سیلی صورت خود را سرخ نگهداشت؟

واقعیت این است که کومه له به شکل دادن به قطبی در جنبش ناسیونالیست کرد احتیاج دارد تا در مقابل جناح راست این جنبش متشکل در "مرکز همکاری"، وزنه ای باشد و به عنوان جناح چپ همان جنبش، قدرت و توان خود را به رخ بقیه بکشد. این هدف قرار است به کمک نیروهای متحد او به نام اتحاد چپ در کردستان تامین شود. نیروهای موسوم به چپ در کردستان که اکثرشان در این اعتصاب عمومی حضور به هم رساندند، برای کومه له وسیله و ابزار تامین این هدف است. اما اگر عده ای واقعا متوجه این ماجرا نیستند، دلیل ندیدن این واقعیات از طرف آنها نیست. واقعیت این است این عده و از جمله و از همه برجسته تر رفقای قدیم ما در حزب "حکمتیست" به این سمت شیفت کرده اند و اسم آنرا هم گذاشته اند "اجتماعی" شدن و "غیر سکتی" عمل کردن!! این دوستان هم تاریخ گذشته کمونیستی و تفاوت فاحش ما و جناح چپ ناسیونالیست کرد را به قیمت به حساب آوردن و سری داشتن در میان این کلوب بخشیده اند. این یک انتخاب سیاسی است.

اهداف جمهوری از حمله

تا جایی که به اهداف جمهوری اسلامی از حمله به احزاب دمکرات و اعدام سه زندانی برگردد، بر خلاف ادعای کومه له و ناسیونالیستهای کرد و فراخوان دهندگان "چپ" ، هدف مطلقا کردستانی نبود. اکنون مدت مدیدی است که حزب دمکرات و باند زحمتکشان آقای مهتدی درب هر دولت مرتجعی را زده اند و آمادگی خود را برای خدمت در چهارچوب سیاستهای آنها به نام مبارزه با جمهوری اسلامی اعلام کرده اند. مدت مدیدی است که این جریانات جنگ نیابتی را در خدمت عربستان و با سفارش آنها پیش میبرند و چندین واحد از نیروهای خود را در این راه فدا کرده اند. با این وصف تا کنون جمهوری اسلامی احتیاجی ندیده است که از موشک دور برد برای مقابله با آنها استفاده کند. این دوره جمهوری اسلامی احتیاج داشت که اولا برای مرعوب کردن مردم ایران که از دیماه علیه آن در ابعاد وسیع به میدان آمدند و تا هم اکنون هم خطر سرنگونی را بالای سرش نگهداشته اند، و دوما برای نشان دادن قدرت خود به دولتهای متخاصم خود در منطقه، دندان نشان دهد. حمله به این احزاب فرصتی بود که از کانال آن، قدرت و توان نظامی خود را به گوش دیگران برساند. کما اینکه بدنبال این ماجرا بعد از چندین سال جنگ در سوریه و حضور و شراکت جمهوری اسلامی در این جنگ و در دفاع از دولت سوریه، اخیرا و بعد از حمله به دو حزب دمکرات، از همین موشکها در سوریه و منطقه تحت کنترول اپوزیسیون بشار اسد استفاه کرد و مدعی شد داعش را هدف گرفته است و از کرمانشاه علیه آنها موشک روانه کرده است.

بعد از حمله به احزاب دمکرات نیز فرماندهان و روسای جمهوری اسلامی، یکی پس از دیگری ظاهر شدند و از توان و قدرت نظامی خود گفتند و تلاش کردند جامعه را مرعوب کنند.

اینکه بخش عمده این چپ و خود کومه له همراه با ناسیونالیستهای کرد تلاش کردند هدف جمهوری اسلامی را حمله به مردم کردستان و حمله به "کرد" نام بگذارند و بقیه فاکتورها در اطلاعیه و بیانیه های آنها از قلم افتاد، دقیقا از همان اهداف محلی گری و ناسیونالیستی خود این جریانات ناشی میشود. به همین دلیل است که تفاوت جدی ای میان اعلامیه و فراخوان "مرکز همکاری" با "فراخوان مشترک نیروهای چپ" و بسیاری از نیروهای چپ و خود کومه له را مشاهده نمیکنید. اکثرا به صورتی حمله به "خلق کرد" را برجسته کردند و این آن نقطه اشتراک کل این جبهه بود. به این صورت اکثر جریانات موسوم به چپ نیز همراه کومه له به جای تقویت همسرنوشتی کارگر و زحمتکش کرد زبان با بقیه کارگران و مردم محروم در ایران، عملا بر احساسات ناسیونالیستی مردم کردستان انگشت گذاشتند.

در حمله جمهوری اسلامی و اهدافی که داشت، حزب دمکرات و مبارزه مسلحانه آنها بهانه بود. بهانه ای که به جمهوری اسلامی امکان داد اهداف بزرگتر خود را زیر نام مقابله با "تروریسم" پیش ببرد و قلدری و قدرت نظامی خود را برای مرعوب کردن مردم آزادیخواه در ایران و همزمان علیه دول متخاصم خود در منطقه نشان دهد.

سیاست "فعال" و "کشف" یک سند

در میان جریانات و کسانی که در مورد اعتصاب عمومی کردستان اظهار نظر کرده اند، (برای دفاع از سیاست اپورتونیستی خود، البته بعد از اینکه گند همکاری شان با "مرکز همکاری احزاب کرد" در آمد) و به بهانه آن ادعاهای بی پایه و سرهم بندی شده به نام فاکت و سند علیه ما صادر کرده اند، یکی از آنها رفقایی هستند که زمانی نه چندان دور خود در حزب حکمتیست بودند. اینجا و در این بخش اساسا به ادعای رحمان حسین زاده در این زمینه میپردازم.

اینجا وارد کل مباحثات در مورد اعتصاب عمومی نخواهم شد. در مورد این مسئله رفقای دیگر همه جانبه پرداخته اند و لذا وارد همه بحثهای رحمان حسین زاده و دفاعیات هر روزه او از اتحاد نیروهای موسوم به چپ و نقش بارز آنها در اعتصاب عمومی و بالیدن بر "زکاوت سیاسی و تشخیص درست و تیزبینی" قطب سوسیالیستی و "چپ رادیکال" در اعتصاب عمومی کردستان نخواهم شد.

اجازه بدهید ابتدا به ادعاهای رحمان حسین زاده بپردازیم. ایشان در جواب سوال گوینده تلویزیونشان که میپرسد، "بعضی میگویند چون در این اعتصاب احزاب ناسیونالیست کرد شرکت داشته اند پس به نوعی اگر احزاب چپ شرکت کنند دنباله روی از احزاب و نیروهای ناسیونالیست کرد است، نظر شما چه است؟"میگوید:

"عده ای نیست یک جمع محدودی است که قبلا از حزب حکمتیست جدا شده اند و سایتی که به آنها سمپاتی دارد. شما نگاه کن از این اعتصاب عمومی کردستان کل چپ ایران و آن چپی که ما به آن میگوییم چپ رادیکال حمایت کردند...."

".... ناسیونالیستها مجبور میشوند فراخوان خود را کنسل کنند و با یک تاخیر ١٠ تا ١٢ ساعته تازه از روز ٢١ شهریور حمایت کنند. جلوشان را بگیریم؟"

"متاسفانه یک جمع محدودی هستند که با این پروپاگاند و با این تبلیغات موقعیت پاسیو و غیر دخالتگر و بی ربط خودشان را به این ماجرا توجیه میکنند..."

او در ادامه بحث خود باز اشاره دارد که:

".. این دوستان سابق ما در این حرکت پاسیو بودند، نقش نداشتند، حتی ارزیابیشان این بود که بهر حال نمیگیرد، میخواستند بعدا طلبکار برگردند، دیدند یک حرکت بزرگ اتفاق افتاده الان دارند این موقعیت ایزوله و منزوی شده خودشان را با حمله به ما نیروهای چپ و کمونیسم میخواهند جبران بکنند. روش ناپسندی است." (همه تاکیدها از من است)

اینجا از جواب به ادبیات نازل حسین زاده در مورد حزب ما، از جواب به طعنه و کنایه های سبکی که در این مصاحبه به مظفر محمدی میگوید و حتی از بردن اسم او خودداری میکند، میگذرم. اینها سبکتر از آنند که احتیاج به جواب داشته باشند. این ادبیات نیروها و افرادی است که از نقد سیاسی، بحث مارکسیستی، جدال سیاسی روشن و شفاف عاجزند و ناچارند با ادبیاتی غیر سیاسی، کینه توزانه و غیرمتمدنانه عقب مانده ترین افراد در صفوف خود را راضی و شارژ کنند. اینها ابزار توجیه تغییر ریل و عضویت در کلوپ "چپ رادیکال" است. حسین زاده اولین مسافر این قطار نیست. کم نیستند کسانی که به جای نقد سیاسی سرراست گذشته خود و حزب و خطی که با آن بوده اند، سعی کرده اند با ادبیات نازل و با فراموشی حتی نوشته و گفته های سالیان قبل خود، برای کسب صندلی در کلوبی که به آن شیفت کرده اند، در مدح یاران جدید و علیه رفقای قبلی خود و خط و سیاست گذشته خود، با مشتهای گره کرده به میدان رفته اند. شخصا برای این سرنوشت غمگین متاسفم، میتوانست اینجور تراژدی نباشد، میتوانست سرراست و سیاسی تر و با پرنسیب تر باشد، اما این دیگر انتخاب خود این رفقا است و کاری از ما ساخته نیست. این همان پروسه ای است که شاخه های مختلف کومه له که هرکدام با سواستفاده از اعتبار تاریخ کمونیستی کومه له و حزب کمونیست ایران، در کنار احزاب راست و ناسیونالیستی لم داده اند، (البته دو جریان از آنها یعنی کومه له و روند سوسیالیستی کومه له، تا حد "کمونیسم رادیکال"از جانب حسین زاده ارتقا یافته اند) طی کرده اند. به ایشان توصیه میکنم نوشته های خود در نقد کومه له را در زمانی که این طرف آب بود، بخواند و جواب امروز خود در مدح یاران جدید و علیه ما را بیابد. ابراهیم علیزاده قبلا همین مسیر را رفت و فکر نمیکنم کسانی که فرمان حزب خود را به او سپرده اند و اندر فواید "کمونیسم رادیکال" از این نوع میگویند، راه دورتری بروند. معلوم نیست از سال ١٩٩١ تا کنون این همه جریان ما و شخص منصور حکمت که رفقای ما به شیوه ای بسیار مذهبی گونه به او مراجعه میکنند، در مورد گرایشات حزب کمونیست ایران، در مورد شیفت کومه له به ناسیونالیسیم کرد، در مورد تاریخ نگاری جعلی و تاریخ سازی شکست خوردگان این تاریخ، در مورد ارزیابی از کومه له، در مورد بازگشت به عقب کومه له علیزاده و... نوشته و گفته ایم، چگونه یک شب با تر دستی آنها همراه با طیفی از گروههای حاشیه ای و بازمانده از فدائی به مرکز عالم مارکسیسم و کمونیسم و چپ رادیکال تبدیل شدند. مسئله روشن است رفقای ما به این سمت شیفت کرده اند. به همین دلیل است وقتی که گوینده تلویزیون در مورد پیشروی اتحاد چپ در کردستان از حسین زاده میپرسد، در مدح نزدیکی خودشان و کومه له سنگ تمام میگذارد و میگوید " ما به هم خیلی نزدیک شده ایم و از جمله مبارزه قاطع جریانش و کومه له علیه جمهوری اسلامی" را به عنوان دلیل این نزدیکی می آورد. اگر تمام ماجرا این است، خوب این همه تلاش دو و نیم دهه لازم نبود. این همه بحث و جدل در کل این تاریخ لازم نبود. انصافا کومه له هیچ وقت و تا امروز ناقاطع علیه جمهوری اسلامی نبوده است. طرف تصمیم گرفته است به کومه له نزدیک شود و به جای بیان روشن همین واقعیت به توجیهات کودکانه مبارزه قاطع کومه له علیه جمهوری اسلامی آویزان میشود.

در مورد سیاست "فعال" آنها و مشی "پاسیو" ما هم فکر نکنم احتیاج به توضیح بیشتر باشد. لازم است نمونه های "دخالت فعال" در سیاست را از طرف کلوپی که رحمان حسن زاده از عضویت در آن در پوست خود نمیگنجند را یادآوری کنیم. حمایت فعال از دو خرداد و خاتمی، بلند کردن پرچم "خارجی" ستیزی ناسیونالیسم ایرانی علیه کارگران "افغانستانی"، حمایت فعال از تحرک نیروهای فاشیست و ارتجاعی قومی، ترک، الاهواز، هخا، حمایت فعال از جنبش سبز و موسوی و کروبی، تحت عنوان ضدیت با جمهوری اسلامی و ولایت فقیه، حضور در پروژه های ناسیونالیسم کرد در منطقه مانند کنگره ملی کرد، اتحاد احزاب کردستانی، دخالت فعال در حمایت از سوریه ای کردن ایران، دخالت فعال و دفاع از قتل عام مردم در موصل تحت عنوان مبارزه با داعش، (البته در این مورد رحمان حسین زاده مدافع سرسخت "سیاست دخالتگرانه: مردم را بمباران کنید" بود) فقط نمونه هایی از فعال بودن این کلوپ است. ما همیشه در دفاع از صف مستقل طبقه کارگر علیه هر نوع ارتجاعی در مقابل چنین "فعال" بودن و "سیاست فعال و دخالتگری" ایستادیم و همیشه از جانب این کلوپ مهر "پاسیو" خورده ایم. ما به اینگونه "فعال" بودن احتیاجی نداریم. ما برای نشان دادن وجود و تحرک خود به هیچ جنبش ارتجاعی باج نخواهیم داد و با هر بادی نخواهیم چرخید. اگر همراه نشدن با ناسیونالیستهای کرد و کولی ندادن به جنبش آنها، انهم در دوره تاریخی معینی که "مرکز همکاری" کذایی ناسیونالیستها در تلاش است به هسته اولیه ارتش آزاد سوریه در تحولات ایران تبدیل شود، پاسیو بودن است، ما لقای فعال بودن نوع آنها را به بقایش می بخشیم.

در مورد این ادعای رحمان حسین زاده که گویا ناسیونالیستها مجبور شده اند، فراخوان خود را کنسل کنند و از فراخوان روز ٢١ شهریور "حمایت" کنند هم، ابراهیم علیزاده و فرهاد شعبانی به روشنی گفته اند که ماجرا چنین نیست و کل ماجرا از اول تا آخر با توافق مشترک کومه له و مرکز همکاری انجام گرفته است. در نتیجه کسی که با تاخیری طولانی، از همکاری کومه له و "مرکز همکاری" اعلام "بی اطلاعی" و برات کرده است و خودش کلاه سرش رفته، نمیتواند برگردد و با چنین ادعایی پوچ و زمختی اعلام کند که ناسیونالیستها آمده اند و از اعتصاب عمومی اعلام شده "نیروهای چپ" حمایت کردند.

اما و مستقل از اینها من از رحمان حسین زاده و همه رفقای عزیزی که در آن حزب و به نام حزب حکمتیست فعالیت دارند میپرسم این چپ کمونیست و رادیکالی که بعد از این همه سال پیدایشان کرده اید و قطب سوسیالیستی را با آنها شکل داده اید، کدامها هستند؟ میتوانید لیست نیروهای نوظهور چپ رادیکال و کمونیست مورد اشاره رحمان حسین زاده را که در این اعتصاب هم از شما حمایت کردند را اطلاع دهید؟ آیا اینها تازه تولد یافته اند و ما در این همه سال از آنها بی خبر بوده ایم؟ راه کارگر!!!، روند سوسیالیستی کومه له!!!، کومه له، اقلیت و هسته اقلیت!!!، اتحاد فدائیان!!! حزب کمونیست کارگری!!! اینها جریانات کمونیستی هستند؟ اینها چپ رادیکال اند و قرار است پرچم سوسیالیستی طبقه کارگر ایران با اینها به مقصد برسد؟ کل سنت سیاسی چپ پرو روس ایران و شاخه های مختلف آن از فدایی تا راه کارگر، در تاریخ جدال کمونیسم و ناسیونالیسم در کردستان ایران و حتی زمانی که حزب دمکرات به نیروهای ما شبیخون زد و جنگی سراسری و چند ساله را به ما تحمیل کرد، در کنار حزب دمکرات و ناسیونالیسم کرد ایستادند. اینها را به نام کمونیسم رادیکال تحویل مردم دادن بیان پیوستن شما است به آنها نه برعکس. این درجه از خود فریبی، این درجه از سقوط سیاسی و این درجه چرخیدن به راست، برای چیست؟ پس تاریخ چهار دهه نقد جریان ما از کل این چپ و تاریخ جدال و نقد ما از این چپ از روز تشکیل حزب حکمتیست تا وداع شما از حزب، چه شد؟ پس جدال سیاسی، تئوریک و پراتیک کمونیستی حکمت و خود حزب حکمتیست در این دوره که علیه آنها و به عنوان چپ بورژوایی، چپ خلقی و ناسیونالیسم پرو روس و فرزندان جبه ملی ایران و چپ مدافع مصدق و شرقی و عقب مانده و اسلامی و چپ ملی کردستان مورد نقد قرار گرفته اند، کجا خواهد رفت؟

از این دوستان سوال خواهم کرد که ارزیابی از روند سوسیالیستی کومه له که از جانب حزب حکمتیست (وقتی که خودتان هنوز در آن حضور داشتید)، به عنوان جناح راست کومه له ای که خود به عنوان جناح چپ جنبش ناسیونالیستی کرد، مورد نقد و معرفی میشد را کجا دفن خواهید کرد؟ این بود بازگشت به حکمت که ادعایش را میکردید؟ شما با هر اختلاف و اعتراض و ادعایی که علیه ما دارید، با تاریخ کمونیسم کارگری و کوهی ادبیات مارکسیستی از اتحاد مبارزان تا سالهای اخیر و حداقل تا مقطع حضورتان در حزب حکمتیست، چکار میکنید؟ عبدالله مهتدی همراه با "کمونیستها رادیکال" امروز شما در قطب سوسیالیستی و مشخصا هم کومه له و همه شاخه های دیگر از جمله روت سوسیالیستی، دوره بعد از جدایی ما از آن جریان، کتاب سوزان راه انداختند تا این تاریخ را پاک کنند. مشاهده خواهید کرد که موفق نشدند. تلاش کردن تاریخ جعلی بسازند و ابراهیم علیزاده در این زمینه استاد بود، باز موفق نشده اند. سوال این است که شما با این تاریخ و جدال سیاسی و با زنجیر سنگین و دست و پا گیر کمونیسم کارگری، حکمت و حزب حکمتیست بر گردن خود در دل این چپ چه خواهید کرد؟

از رحمان حسین زاده میپرسم نیروهای "آلترناتیو سوسیالیستی" از نوع کمونیسم روسی، کمونیسم ملی که از نزدیکی با آنها به خود میبالید، یا شعبه ایرانی پ ک ک (پژاک) که حتی یک کلمه در نقد آنها نمیگویید، جریانات بزرگی هستند؟

"کشف و رو شدن" یک سند

رحمان حسین زاده در بخشی دیگر از سخنان خود باز اشاره دارد که:

"...الان یک سال و نیم است دوباره رضا دانش یک سندی را رو کرده است، یک سال و نیم قبلش همین احزاب ارتجاعی ناسیونالیسم کرد جمع شده بودند در پروژه انتخابات روحانی با هم همکاری کنند، همین کومه له امروز رفته بود به سخنگوشان تبدیل شده .. .ما به عنوان چپ و کمونیست آن وقت کومه له را نقد کردیم سر این راست روی، سر آن اقدامات، درون خود کومه له و حزب کمونیست عاقبت نیرو و ترند و جهتی بود که با این سیاست همکاری، با همکاری کومه له با این احزاب ناسیونالیست مخالفت میکرد ، اینها عضو رهبریشان اعلامیه داده و نوشته داده ،مصاحبه کرده او گفته هیچ ایرادی در این کار نمیبیند و گویا کومه له درایت سیاسی هم بخرج داده و نیروهای ناسیونالیست را جمع کرده که در انتخابات جمهوری اسلامی شرکت نکنند که بعدا هم کردند .. " (تاکیدها از من است)

سند مورد اشاره رحمان حسین زاده که دوستش رضا دانش گویا دوباره برایش پیدا کرده و اکنون "رو کرده است" و "مدرک راست روی" ما شده است، مصاحبه نشریه حکمتیست با من است تحت عنوان "همکاری ٦ جریان "کردستانی" در انتخابات" . این مطلب در سایت حزب و سایتهای دیگر از آزادی بیان تا پیشوند و سایت ایران تریبون و مدیای اجتماعی موجود است. اما معلوم نیست و رحمان حسین زداه حتی زحمت اینرا به خود نمیدهد که به احترام خود و شنوندگانش و برای قانع کردن آنها و درستی ادعای خود از این "سند کشف شده " و "مدرکی" که در اختیار حسین زداه قرار گرفته، چهار کلمه نقل قول روشن بیاورد و بگوید به کجای آن نقد دارد. اجازه بدهید به خود این نوشته مراجعه کنیم:

"ما نه در گذشته و نه اکنون مشکلی با رابطه احزاب سیاسی و همکاری های معین آنها با هم نداشته و نداریم. ما نه فقط برقراری رابطه با احزاب و سازمانهای مختلف را قابل انتقاد نمیدانیم، بلکه در مقاطعی چه در کومه له و حزب کمونیست ایران در دوره پیش از جدایی ما، چه در دوران بعد از جدایی از این حزب، ما تلاش کرده ایم در مقاطعی مانند دوره خطر حمله امریکا به ایران، خطر سناریوی سیاه و در دفاع از مدنیت و زندگی مردم در مقابل تعرض هر دولت و نیروی ارتجاعی با سازمانهای مختلف اپوزیسیون رابطه بگیریم و نیروهای اپوزیسیون را به پایبندی به تعهداتی بکشانیم و در این رابطه با آنها همکاری هایی داشته باشیم."

"....در اینکه "خبات" یک باند مذهبی مسلح و تا مغز استخوان ارتجاعی است تردیدی نیست؛ در اینکه رابطه با این باند و همکاری با آن، این باند مرتجع را در اذهان مردم به سطح یک جریان سیاسی ارتقا میدهد شکی نیست. اما "خبات" ورژن مذهبی باند زحمتکشان به رهبری مهتدی است. باند قومی که سالها است در جمع احزاب کردستان به نام کومه له حضور دارند و نه فقط از طرف کومه له بلکه و بعلاوه از طرف بخشی از نیروها و احزاب سیاسی چپ بعنوان یک سازمان سیاسی به رسمیت شناخته شده است."


"متاسفانه همکاری امروز کومه له با "خبات" میتواند برگ عضویت این جریان ارتجاعی به کلوپ "احزاب کردستان" باشد و باید علیه آن ایستاد و از این زاویه اعتراض بسیاری از فعالین چپ و آزادیخواه قابل فهم است."


"علاوه بر این، این اولین بار نیست که کومه له با این گروهها وارد همکاری و رابطه سیاسی میشود. مورد کنگره ملی کرد که متشکل از طیف متنوعی از احزاب سیاسی کردستان تا باندهای قومی و ناسیونالیستی از نوع مهتدی و پژاک و... بود، نمونه بارزی از چنین رابطه ای بود که در اینمورد هم ما به نفس حضور کومه له در این اجلاس نقدی نداشتیم؛ نقد ما به دفاع کومه له از آن تحرک و بی مرزی و دفاع کومه له از کنگره ملی کرد بود."

در ادامه در همین نوشته در مورد جنگ نیابتی عربستان و پیوستن حزب دمکرات کردستان ایران به این پروژه گفته ام ما به احزاب سیاسی نامه نوشته و مخاطرات سیاست حزب دمکرات را از جمله برای حزب کمونیست و سازمان کردستانش(کومه له) گوشزد کرده ایم و خواهان مقابله با آن شده ایم و گفته و تاکید کرده ایم که برای کومه له بودن با احزاب ناسیونالیست کرد جایگاه بزرگتر و اساسی تری دارد:

"اما ظاهرا ذوق و شوق در راس "کلوپ احزاب کردی" قرار گرفتن مهمتر از اینها است. حتی به بهای ارتقا باندهایی مانند خبات و زحمتکشان به جرگه احزاب سیاسی."

"یکی از شروط اولیه رشد کمونیسم در کردستان، تلاش برای تکاندن ذهنیت ناسیونالیستی در طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه و تلاش برای جدایی آنها از افق ناسیونالیستی و سیاستهای احزاب ناسیونالیست کرد در مقیاس اجتماعی است، چیزی که متاسفانه کومه له با آن خداحافظی کرده است. تضعیف احزاب ناسیونالیستی، نقد همه جانبه آنها و تلاش برای منزوی کردن آنها به نفع جنبش سوسیالیستی یک پای اصلی و اصول بنیادی کار ما است؛ چیزی که متاسفانه سال های سال است از کومه له در دوره جدیدش رخت بر بسته است."( تاکیدها از اصل نوشته نیست و من اینجا تاکید گذاشته ام)

همچنانکه مشاهده کردیم در این نوشته گفته ام به نفس رابطه احزاب سیاسی (فکر نکنم حسین زاده تفاوت باندهای قومی و مذهبی و احزاب سیاسی را نداند) ما نقدی نداریم، بستگی به این دارد این رابطه مضمونا چیست و برای چه امری است. به تلاش کومه له برای قانع کردن دیگران و تحریم انتخابات جمهوری اسلامی نقدی نداریم و گفته ایم نقد ما به کومه له نه ارتباط با احزاب سیاسی در کردستان بلکه نقد ما به دفاع کومه له از ناسیونالیسم است. و در این نوشته با توجه به فضایی در میان چپ که به پیوستن خبات به عنوان یک گروه مذهبی سنی حساسیت داشتند اما به باندهای قومی امثال زحمتکشان نداشته اند، گفته ایم علاوه بر خبات امثال سازمان زحمتکشان مهتدی حزب سیاسی نیستند و یک باند قومی است و به عدم حساسیت چپ علیه باندهای قومی انتقاد داشته ایم. در این نوشته از اینکه باندهای قومی و مذهبی از جمله سازمان زحمتکشان عبدالله مهتدی، سازمان اسلامی خبات و امثال پژاک را به سطح احزاب سیاسی ارتقا خواهند داد، نقد داشته ایم. اینها را به عنوان احزاب سیاسی برسمیت نشناخته ایم چه برسد به نشست و برخواست و همکاری با آنها. حال باید آقای حسین زاده توضیح بدهند نقد او به چیست و کجا خالد حاج محمدی نه تنها نقد نداشته است که آن را نشانه درایت سیاسی دانسته است؟ ما از همکاری های موردی میان احزاب سیاسی، از جمله همکاری اطلاعاتی علیه توطئه های جمهوری اسلامی، علیه جنگ نیابتی، علیه سناریوی سیاه و... صحبت کرده ایم. اینها راست روی است؟ بعلاوه ما گفتیم به رابطه داشتن احزاب سیاسی در اپوزیسیون و همکاری های معین (که چندین مورد مثال آورده ایم) ایرادی نداریم، نگفتیم کولی دادن به احزاب ناسیونالیست کرد یعنی همکاری و رابطه.

در مورد این ادعا که ترندی در کومه له و حزب کمونیست علیه این همکاری بود، اینهم زیاد واقعی نیست. این ترند در تمام حیات کومه له و همکاری آن با انواع ارتجاع ناسیونالیستی نقدی نداشته است و جاپایی از مقابله آنها مشاهد نمیشود. این ترند با پیوستن خبات به عنوان یک جریان مذهبی از نوع سنی و در دل شروع جنگ نیابتی حزب دمکرات، زبان به اعتراض گشود. مشکل امثال من با این ترند که رحمان حسین زاده به آن دل بسته است، تعلق اش به همان ناسیونالیست چپ است. چپی که ملی و خلقی و ناسیونالیستی است. اعتراضش به مذهب و جریانات مذهبی است و در مقابل ناسیونالیسم حتی از نوع قومی و باند سیاهی مانند مهتدی زبان بسته است. اگر نزد رفقای دیروز ما از جمله خود رحمان حسین زاده روزی به ابراهیم علیزاده و روزی به این ترند در حزب کمونیست ایران دل میبندند، بیشتر از هر چیزی سردرگمی و سیاست دنباله روانه خود این رفقا را بیان میکند.

بهر صورت رحمان حسین زاده باید بداند که مردم شعور دارند و نمیتوان ادعاهای خود ساخته را به نام فاکت از نوشته کسی دیگر به خورد شنودنگان خود داد، بدون اینکه چهار کلمه از خود نوشته را آورد و ادعای خود را اثبات کرد.

بعلاوه اگر نفس نشستن با احزاب ناسیونالیستی سیاستی راست است، پس نشستن خود حسین زاده با نمایندگان هر دو حزب دمکرات با حضور نماینده کومه له و حزب کمونیست کارگری بعد از اعتصاب را چکار خواهید کرد؟ نشستی که حسین زاده در آن نه تنها یک کلمه در مقابل همان مرکز کذایی احزاب ناسیونالیست کرد به زبان نیاورد، بعلاوه یک کلمه در مورد اینکه ایشان و رفقایش از هماهنگی و توافق کومه له و این احزاب "بی اطلاعند" نگفت. شما که بعد از اعتصاب با نمایندگان همان "مرکز همکاری" کذایی در مورد دستاوردهای اعتصاب عمومی جمع شده اید و یک ساعت در مورد نتایج و ارزش آن صحبت کرده اید. بالاخره مردم قسم حضرت عباس را باور کنند یا دم خروس؟ در ثانی رحمان حسین زاده و رفقایش در رهبری حزبشان از همان فردای جدایی از ما تا کنون چندین "هیئت بلند پایه" خود را روانه کردستان عراق کرده اند و با هر پاسبان دم در احزاب طالبانی و بارزانی نشست داشته اند. اگر نفس رابطه و نشست سیاستی راست روانه است، بفرمائید پس اینها را چکار خواهید کرد؟ کسی که نصف اعضا رهبریش در مرگ طالبانی غش کرد و فاتح شیخ، دبیر کنونی کمیته مرکزی اش، عکس یادگاری خود و طالبانی را به سینه میزد و در غم از دست دادن جلال طالبانی عزا گرفت، در ستایش شیرکو بیکس، شاعر ناسیونالیست کرد و وزیر فرهنگ دولت اقلیم کردستان، کلی ستایشنامه بیان کرد و برای تشیع جنازه اش راهی کردستان عراق شد، در موقعیتی هست برگردد و "راست روی" ما را آنهم در کوتاه آمدن در مقابل ناسیونالیست کرد یادآوری کند؟
 

رضا مقدم از نژاد شناسی تا پرونده سازی

رضا مقدم نیز به روال همیشگی به بهانه بررسی اعتصاب عمومی کردستان، ضمن "تحقیق و تفحص" در ریشه یابی نژادی آدمها به این نتیجه رسیده اند که حکمتیستها جزو نژاد "کرد" اند و لذا مهر قومی بر پیشانی ما زده است. آقای مقدم در عین حال به نام بررسی اعتصاب عمومی کردستان فرصت را غنیمت شمرده و پرونده ای خود ساخته را علیه ما در دوره دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب "رو کرده" تا در این کارزار به شنوندگان خود بفروشند. اینجا و علیرغم اینکه هر دو شاهکار ایشان به خود اعتصاب عمومی نامربوطند و اما چون در دل بررسی های ایشان از اعتصاب عمومی آمده است به آنها خواهم پرداخت. در این بحث قصد وارد شدن به مباحثات مقدم در ارزیابی از اعتصاب عمومی را ندارم و همزمان در میان مشتی ادعای پوچ و بی پایه تنها به دو مورد که ذکر شد اشاره خواهم کرد.

ابتدا به نقش زبان مادری در هویت سیاسی و ایدئولوژیک ما از زبان رضا مقدم بپردازیم. ایشان در مصاحبه ای با تلویزیون "به پیش" تحت عنوان "اعتصاب عمومی کردستان، آلترناتیو حزبی یا جنبشی" بخش دوم به تاریخ ٩ اکتبر ٢٠١٨ در جواب سوال مصاحبه کننده در مورد ارزیابی از نقش نیروهای چپ در این حرکت میگوید:

"حکمتیستها را نام بردید که به عنوان چپ سراسری که تازه شاخه کردستان آن در این اعتصاب نقش داشته و شاخه سراسری آن آمده از این اعتصاب حمایت کرده. حزب حکمتیست اوت ٢٠٠٤ درست شده از انشعاب از حزب کمونیست کارگری. بنا به تعریف سوسیالیسم بیان کننده منافع طبقه کارگر است، جهانشمول است و علت اینکه آن انشعاب شده، مسائلی که چه سیاست، چه تحلیلی و تئوری و چه منفعت طبقاتی بوده که در آن انشعاب اساسا کسانی که زبان مادریشان کردی است جدا شدند،....... و اساسا اینها هستند که جدا میشوند. (تاکیدها از من است)

مقدم در ادامه میگوید:

"... علاوه بر آن چرا حالا در حزب کمونیست کارگری عراق هم همین ماجرا به مزاج سیاسی بخش کردستانش سازگار است و آنها جدا میشوند و رابطه شان را با اینها ادامه میدهند و نه با حزب کمونیست کارگری."

رضا مقدم به سبک و روش ناسیونالیستها و نژاد پرستان از نوع شرقی و عقب مانده آن، از روی زبان مادری، لهجه و محل تولد آدمها به این نتیجه رسیده اند که اکثریت کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری همراه با طیف وسیعی از اعضا و کادرهای آن حزب که بعد از اتفاقات آن دوره از حزب کمونیست کارگری جدا شدند و حزب حکمتیست را تاسیس کردند، کرد زبانند و به این اعتبار نتیجه میگیرد که ناسیونالیست کرد هستند. ایشان از این تفحص و تز پایه ای خود نتیجه میگیرد که دلیل اینکه رفقای قدیم ما که اکنون به اسم حزب حکمتیست فعالیت دارند و با کومه له نزدیک شده اند و همکاری دارند، محل تولد و زبان شان و نتیجتا تعلق شان به خانواده ناسیونالیست کرد است.

ادعاهای رضا مقدم در مورد سوسیالیسم و منافع طبقه کارگر و جهانشمول بودن آن در شرایطی که دیگران را از روی زبان مادری تقسیم بندی قومی میکند، پشیزی ارزش ندارد. تنها کسی میتواند از روی شناسنامه، محل تولد و زبان آدمها آنها را در دسته بندی های قومی و ملی بچیند، که ابتدا خود را نیز بر همین اساس جزو یکی از اقوام به حساب آورده باشد. کسی که دیگران را به جرم زبان و محل تولد آنها ناسیونالیست کرد میداند، ابتدا خود آگاهانه پذیرفته است که ناسیونالیست فارس است. استدلال رضا مقدم نه تنها صد و هشتاد درجه علیه کمونیسم و ابتدایی ترین اصول مارکسیستی در مورد جامعه طبقاتی و تقسیم بندی آن است، بعلاوه علیه هر نوع تمدن بشری است. ادعاهای رضا مقدم را امروز حتی زبان شناسان شرق زده و نژاد پرستان و احزاب ناسیونالیستی دنیا هم به این اندازه زمخت و زننده بیان نمیکنند. اگر نژادپرستان امروزی این درافشانی رضا مقدم را بشنوند از او بخاطر این احیا عهد عتیق ترین و گندیده ترین و عوامانه ترین نوع نژادپرستی شکایت خواهند کرد.

در حقیقت این ادعا چیزی در مورد حزب حکمتیست بیان نمیکند و بیش از هر چیز بیان موقعیت خود رضا مقدم و همه کسانی است که امروز با این غلظت ناسیونالیستی هنوز دنبال او هستند.

باید به این درجه از "دانش مارکسیستی" و البته بلاهت آقای مقدم مدال طلا داد! معنی واقعی طبقات و هویت طبقاتی و هویت ملی و انترناسیونالیسم و سوسیالیسم مورد نظر آقای مقدم را در همین چند جمله میتوان دید. آقای مقدم با این تز خود گوی سبقت را از ناسیونالیستها- فاشیستهای هیتلری ربوده!

در مورد بخش دوم ادعای رضا مقدم و اینکه در حزب کمونیست کارگری عراق هم گویا "کرد زبانها" از آن حزب جدا شدند و به حکمتیستها نزدیک شدند ، این هم سراپا جعل است. فکر نکنم رضا مقدم از روی بی اطلاعی چنین احکام بی اساس و پایه ای را به عنوان مدرک برای "ناسیونالیست" نامیدن ما و حزب کمونیست کارگری عراق بیان کرده باشد. در حزب کمونیست کارگری عراق نه انشعابی اتفاق افتاد و نه تقسیم بندی "کردها"! و "عربها"! در آن حزب اتفاق افتاد. این تقسیم بندی هم از جعلیات نوع راسیستی جناب مقدم و گروهش است. علاوه بر کودکانه بودن این ادعاها، زمختی اینها بحدی است که آدم تعجب میکند که واقعا جریان آقای مقدم گروه سیاسی است یا مرکز دروغ پراکنی علیه کمونیستها!!! در جریان جدایی ما از حزب کمونیست کارگری، حزب کمونیست کارگری عراق سر جای خود ماند. کل آن حزب منهای چند نفر با رهبری و صفوف کادری در کل عراق سر جای خود ماند و در میدان سیاست حزب خواهر ما در عراق بوده و است. چند نفر از آن حزب جدا شدند که اسمی دیگر روی خود گذاشتند که مورد بحث این نوشته نیست و آنها هم عرب زبانها نبودند. اقای مقدم اگاهانه دست به یک جعلیات زده است و انگار دنیا در گوش گاو خوابیده است و هر پرونده ای جعلی و ضد کمونیستی را از جانب ایشان باور میکنند.

ایشان در بخش دیگری از سخنان خود درادامه و بر سر دلیل نزدیکی رفقای قبلی ما به کومه له و اینکه این پروسه چگونه غیر شفاف و بدون نقد گذشته خود و سیاستهای حزب حکمتیست انجام شده است و... ، تلاش میکند پرونده های جعلی و دروغهای قبلی جریان خود را به شکل بسیار شنیعتری علیه ما بیان کند. او میگوید:

"حکمتیستها در دوره ای که بحث دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب بود، دفتر سیاسی شان اطلاعیه دادند و یک اقدامات جنایتکارانه را نسبت دادند به کومه له و به کومه له گفتند همکار وزارت اطلاعات است."( تاکیدها از من است)

نزدیکی رفقای قبلی ما به کومه له و دلایل آن اینجا مورد بحث من نیست. اما در مورد ادعاهای این آدم، انسان در تعجب میماند که جریان رضا مقدم واقعا گروه سیاسی است یا جمع شایعه پراکنی. به راستی باید به این مرکزی که در تمام تاریخ فعالیت مستقل شان، بخش جدی از کارشان جعل و پرونده سازی و دروغ پراکنی علیه مخالفین و منتقدین شان است، چگونه و با چه زبانی جواب داد. انسان در تعجب میماند که با این درجه از بی پرنسیبی و این درجه از بی وجدانی سیاسی چه باید کرد. آیا واقعا هیچ آدم سلیم و شرافتمندی میتواند مستقل از هر اختلافی با ما، با این جریان حتی برای دو روز هم شده فعالیت مشترک داشته باشد؟

در جواب آقای مقدم باید بگویم این ادعا هم به اندازه بقیه ادعا های ایشان دروغ و جعل است. حزب حکمتیست در دوره داب و در هیچ دوره ای چنین اتهاماتی را به کومه له نزده است و اینها سراپا جعلیات خود ساخته آگاهانه رضا مقدم است. اگر آقای مقدم راست میگوید و اگر احترامی برای خود و جریانش قائل است لطفا آن اطلاعیه مورد ادعایش که گویا دفتر سیاسی وقت حزب حکمتیست علیه کومه له منتشر کرده است و گفته است "کومه له همکار اطلاعات است" را برای اثبات حقانیت جریانش منتشر کند و بگوید کجا به کومه له چنین گفته ایم !!! حزب حکمتسیت به کنار بالاخره این جریان برای خود احترامی قائل است؟ این همه دروغ و پروپاگاند را حتی بی بی سی هم (علیرغم اینکه کارش دروغ پراکنی است و بابت آن پول میگیرد) نمیتواند تحویل جامعه دهد.

سه اعلامیه ای که در این زمینه منتشر شده اند به ترتیب عبارتند از:"پرووکاتور ها را باید ایزوله کرد"، "دریغ از یک جو شرف!" و "نئو توده ای ها در آخر راه حزب توده". خواننده میتواند همینجا و باکلیک بر تیتر این اعلامیه ها آنها را که در سایت حزب ما موجودند مطالعه کند. اولین اعلامیه ما تحت عنوان "پرووکاتور ها را باید ایزوله کرد"، به تاریخ ٢١ ژوئن ٢٠٠٧ منتشر شده است. در این اطلاعیه در مورد منتسب کردن فعالین کمونیست در ایران به احزاب کمونیست و سرنگونی طلب و مخاطرات آن، به همه احزاب سیاسی هشدار داده ایم و نهایتا گفتیم:

"هیچ انسانی که یک نخود عقل و احساس مسئولیت دارد برای مبارزه "فکری" با چپ به فضای پلیسی جمهوری اسلامی پشت نمیدهد. تنها حکمی که میشود داد این است که این شگرد آگاهانه بکار گرفته میشود و تحریک پلیس علیه فعالین کمونیست و یا مجبور کردن آنها به سکوت و پس کشیدن از صحنه مبارزه علنی است."

در ادامه همین اعلامیه گفته ایم که:

"ما از همه سازمان ها وجریانات سیاسی و از همه سایت ها و نشریات میخواهیم که اجازه چنین پرووکاسیون هائی را ندهند. اجازه ندهند که از امکانات آنان برای نا امن کردن انسانیت در ایران استفاده شود. پرووکاتور و پرووکاسیون باید منزوی و طرد شوند."

تقریبا یک سال بعد از این ماجرا باز و در دل ادامه برخورد امنیتی و تلاش برای منتسب کردن دانشجویان زندانی به حزب ما و به گارد آزادی و تلاش برای علنی کردن هویت حزبی آنها، اعلامیه ای دیگر زیر عنوان "دریغ از یک جو شرف!" به تاریخ ٢٤ مه ٢٠٠٨از جانب حزب ما منتشر شد. در این اعلامیه آمده است:

"اخیرا وبلاگی به نام "تریبون مارکسیسم" اقدام به یک پاپوش دوزی و توطئه چینی رسمی پلیسی علیه دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب زندانی و در آستانه محاکمه کرده است. این وبلاگ در نوشته‌ی بدون امضائی تحت عنوان "وضعیت فعلی و گام های ضروری(نکاتی در مورد جنبش دانشجویی و چپ)، دانشجویان دستگیر شده را اعضای حزب حکمتیست و گارد آزادی معرفی کرده است و از آن بدتر اسلحه و اقدام مسلحانه را هم روی پرونده آنها گذاشته است. انتشار چنین هجویات و مزخرفاتی از جانب دستگاه های اطلاعاتی رژیم، دست راستی های متشکل در دانشجویان لیبرال و دفتر تحکیم وحدت نه اولین بار است و نه آخرین بار خواهد بود. آنچه دراین میان تاسف آور است این است که این وبلاگ خود را به افراد و خط مشخصی در اپوزیسیون (ایرج آذرین و رضا مقدم) منتسب میکند."

در ادامه همین اطلاعیه آمده است:

"ما یک هفته منتظر ماندیم تا ایرج آذرین و رضا مقدم خود را از این افتضاح کنار بکشند. آنچه تکان دهنده است این است که این کار انجام نشد، .... اما صبر کردیم و واقعا اشتیاق داشتیم که این دو، خود را از این اتهام بتکانند. علی رغم اینکه به آنها تذکر هم داده شد، این کار را نکردند! در یک جمعبندی اولیه از ۱۳ آذر گفتیم که یکی از درسهای این حرکت این بود که بار دیگر نشان داد که چقدر وجدان و شرافت، طبقاتی است. اما ابعاد این بی وجدانی برای ما هم تازه بود."

همچنانکه که مشاهده شد اعلامیه اول ما نسبت به کسانی که به نام مبارزه نظری فعالین کمونیست در ایران را به احزاب کمونیست و سرنگونی طلب منتسب میکنند، هشدار داده ایم و از همه احزاب سیاسی، سایت و نشریات خواسته ایم که امکانات خود را در اختیار چنین افراد و جریاناتی قرار ندهند. اما و علیرغم هشدار ما سایت منتسب به جریان رضا مقدم و ایراج آذرین افتضاحی به بار آورد که در اعلامیه بعدی "دریغ از یک جو شرف!" به آن پرداخته شده است. لذا تا اینجا بحث نه بر سر کومه له بلکه بر سر شیرینکاری های جریان رضا مقدم و ایرج آذرین است. لازم به ذکر است که در این دوره رابطه کومه له با جریان آذرین- مقدم بسیار حسنه بود. دوستی و نشت و برخواست و اجلاس مشترک و همکاری تا حد احتمالات اتحاد آنها در آینده در جریان بود. امکانات نسبتا زیادی از جانب کومه له در اختیار جریان رضا مقدم و ایرج آزرین قرار میگرفت. علاوه بر تلویزیون حتی وبلاگ "تریبون مارکسیم" آقایان روی سرور کومه له بود.

در این دوره و در شرایطی که دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب و خصوصا فعالین و سخنگویان آنها در زندان و زیر شکنجه بودند، جریان ایرج آذرین و رضا مقدم علیه آنها، افتضاحات بزرگی به خرج دادند که اشاره شد. این بار و در ادامه، دفاع از این افتضاحات و ادامه آن علیه دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب توسط و به نام "دانشجویان سوسیالیست" ادامه یافت. باید یادوآری کنم که به محض اینکه جریانات محترم چپ فهمیدند که حزب ما در میان نسل جوان کمونیست نفوذی دارد و جمهوری اسلامی و مراکز پلیسی آنها تلاش میکرد برای قطور کردن پرونده آنها، به حزب ما و حتی به مبارزه مسلحانه منتسب شان کند، فوری بخش بزرگی از این چپ و از جمله کومه له همه اخبار و اطلاعیه و عکسهای گذشته از تحرکات چپ و دانشجویان آزادیخواه را از سایتهای خود پاک کردند و این بار "دانشجویان سوسیالیست" را جایگزین کردند. اساس نقد و اعتراض ما به کومه له و حزب کمونیست ایران در این دوره و در این زمینه، نزدیکی و همراهی کردن کومه له و سکوت و مماشات آن با جریان نئو توده ای آذرین-مقدم بود که در ٨ جولای ٢٠٠٨ در اعلامیه ای از جانب کمیته رهبری حزب زیر عنوان "نئو توده ای ها در آخر راه حزب توده" به آن اشاره شده است و مخاطرات همکاری کومه له با این جریان را گوشزد کرده ایم. اینجا من دو نقل قول از این اعلامیه را جهت اطلاع خوانندگان می آورم و اما توصیه میکنم با کلیک بر تیتر سه اعلامیه فوق در همین نوشته کل آنها را مطالعه کنید. در این اعلامیه آمده است:

"آنچه در این میان نگران کننده است همسویی وهمراهی رهبری کومه له و یا بخشی از رهبری و صفوف این سازمان با این گروه منحط و از جمله همسویی با اقدام زشت سیاسی وپلیسی اخیر آنها علیه دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب است. در ماجرای اخیرعلیه دانشجویان، جریانات و شخصیتها و سایتهای مسئول اقدام پلیسی سیاسی آنها را محکوم کردند. اما کومه له نه تنها سکوت کرد، بلکه متاسفانه در میان جریانات سیاسی تنها سایتهای مختلف مربوط به کومه له نوشته پلیسی، سیاسی مشهور را لانسه کردند. با وجود هشدارهای زیاد چه از درون کومه له و چه از جانب ما و درخواست فاصله گرفتن کومه له از این انحطاط سیاسی تا این لحظه هم با گذاشتن دفاعیه های به اصطلاح "دانشجویان سوسیالیست" از این افتضاح پلیسی سیاسی در سایتها و میدیای خود عملا همسویی خود را ادامه میدهند. این اقدام آنها و به موازات آن حذف هر اثر و نشانه ای از دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب و "ممنوع شدن" این اسم از سایتها و میدیای کومه له در یک ماهه اخیر علائم یک انتخاب سیاسی نگران کننده توسط کومه له است."

"رهبری کومه له بنا به هر مصلحتی، از جمله از سر بی تحرکی و پاسیفیسم خود و برای توجیه آن، و یا به امید جذب "قلمزن تئوریک - سیاسی" برای پدیده فرمال "حزب کمونیست ایران" همسویی با آذرین، مقدم را انتخاب کرده باشد، باید بداند که عاقبت بسیار خطرناکی را برای آینده سیاسی سازمان خود تدارک می بیند."

در ادامه اعلامیه کمیته رهبری آمده است:

"صف آزادیخواهی و برابری طلبی و جریانات کمونیست و چپ و انقلابی لازم است با هوشیاری مانع پخش شدن ویروس نئوتوده ایسم کنونی در فضای سیاسی باشند. افشای این جریان و شناساندن آن ضامن قرنطینه کردن این اپیدمی است. در این میان جریانات چپ و آزادیخواه و متعهد و مسئول باید از کومه له بخواهند که از این جریان ناسالم سیاسی فاصله بگیرد . این بعد مهم و اساسی ایزوله کردن نئوتوده ایسم کنونی در فضای سیاست ایران است."

همچنانکه ملاحظه کردیم ادعاهای آقای مقدم سراپا جعل است و بحث بر سر افتضاح سیاسی و گرای امنیتی و پاپوش دوزی جریان مقدم-آذرین است نه کومه له. در مورد خود کومه له اعلامیه های مورد اشاره به روشنی بیان کرده اند و این اعتراض و انتقاد ما بر کومه له در آن دوره حساس کماکان روی دوش این جریان باقی است. و البته کومه له تحت فشار از بیرون و از درون خود بر سر همکاری با جریان ایرج آذرین-رضا مقدم و اختلافاتی که بر سر ادامه همکاری و یا عدم آن در صفوفش ایجاد شد، نهایتا رابطه و نزدیکی قبلی عملا پایان یافت.

در مورد رضا مقدم متاسفانه تلاش برای مسموم کردن فضای سیاسی، دروغ و جعل علیه حزب ما، علیه فعالین کارگری و تلاش برای نفاق و دشمنی در میان آنها، گرای پلیسی و امنیتی دادن، تلاش برای هراساندن فعالین کمونیست از ارتباط و فعالیت با ما، کاری که وزارت اطلاعات وسیعا تا امروز هم دنبال کرده است، تا امروز هم ادامه داشته است. اینجا جای پرداختن به موارد دیگر از این گونه فعالیت آقای مقدم نیست و اما این جانفشانی علیه ما و پرودنده سازی و شایعه پراکنی ادامه دارد. همینجا اشاره کنم مسئول این جانفشانی های ناشایست امروز و بعد از کناره گیری ایراج آذرین از این جریان، دیگر مستقیم بر دوش رضا مقدم و همراهنشان است. اینجا و در خاتمه یکبار دیگر تاکید میکنم که افشا و ایزوله کردن این جریان نئوتوده ای و دورغ پراکن و تلاش برای سالم نگاه داشتن فضای سیاسی در اپوزیسیون وظیفه هر جریان و گروه و انسان جدی سیاسی است.

بعنوان خاتمه

همچنانکه اشاره کردیم مستقل از صحت و سقم ادعای بعضی از جریانات چپ در اعتصاب عمومی کردستان و عدم تمایل آنها در همکاری با ناسیونالیستها، مستقل از درجه درستی و نادرستی ادعای آنها مبنی بر اینکه از هماهنگی کومه له با احزاب نایسونالیست کرد متمرکز در "مرکز همکاری" بی اطلاع بوده اند و کومه له سر آنها کلاه گذاشته یا نگذاشته است، میدانی که این چپ برای بازی خود تعیین کرد در اساس بردی برای او نمیتوانست بهمراه داشته باشد. چپی که خواهان همکاری و هماهنگی با ناسیونالیستها نبوده باشد، قاعدتا نمیتوانست و نمیبایست روز عزای آنها را برای ابراز وجود خود انتخاب کند.

بعلاوه کل شواهد و از جمله سخنرانی و مصاحبه های مسئولین کومه له، وقایع بعد از اعتصاب و مصاحبه مشترک بخشی از این چپ (حزب کمونیست کارگری، حزب "حکتیست" و کومه له) با ناسیونالیستها بر سر دستاوردهای اعتصاب و همکاری آنها، به هر آدم منصفی میگوید این چپ و حداقل این جریانات از این هماهنگی و همکاری با فرض بی اطلاعی از قبلی هم ناراضی نبوده اند.

بعلاوه درک این چپ از فعال بودن، رفتار این چپ با قربانیان یک جنبش ناسیونالیستی و تقدیس آنها و ارتقا تا حد آزایخواه و برابری طلب و...، مستقل از معامله گری و ریاکاری آنها، بیان سیاست سازش و کوتاه آمدن در مقابل ناسیونالیسم کرد است.

کمونیستها در کردستان بدون نقد همه جانبه این نوع از "کمونیسم و انقلابیگیری" و بدون نشان دادن تمایز کمونیسم کارگری و دخالتگر، از این نوع از چپ و فعال بودن و انقلابیگیری آنها، نمیتواند طبقه کارگر و صف انقلابیون راستین این طبقه را از آفات ملی گرایی در امان نگهدارند.

 

٢٠ اکتبر ٢٠١٨