مصاحبه کمونیست با خالد حاج محمدی

 کمونیست: اعتراضات کارگری در سالهای اخیر برجسته ترین مشخصه جدال جامعه و جمهوری اسلامی بوده است. دامنه این اعتراضات به حدی وسیع است که دیگر شمارش آنها ممکن نیست. در همین یکی دو ماهه گذشته ما شاهده اعتصاب و اعتراض همه جانبه کارگران هپکو، هفت تپه، فولاد اهواز، پتروشیمی ها، بازنشستگان و دهها مرکز و بخش دیگر بوده ایم. پرداختن به این اعتراضات، موانع رسیدن آنها به مطالبات خود، راه پیشروی جنبش کارگری خصوصا در دوره پر تحرک کنونی ایران مورد بحث ما است.

به عنوان سوال اول، دوره اخیر تحولات جدی در جامعه ایران اتفاق افتاد. همه میگویند شورش گرسنگان مهمترین تحول سیاسی و اعتراضی در چهار دهه اخیر در ایران است که جمهوری اسلامی را لرزاند. این تغییر اوضاع چه مولفه هایی را به نفع طبقه کارگر عوض کرده و تاثیرات آن در مبارزات این طبقه چه است؟

خالد حاج محمدی: اعتراضات اخیر یا همان شورش گرسنگان، همچنانکه حزب ما به کرات به آن پرداخته است، شورش محرومترین بخش طبقه کارگر ایران بود که کارد به استخوانش رسیده بود و بیش از این فقر، بیکاری و فساد مالی را تحمل نمیکرد. اگر بسیار کوتاه بگویم، دلیل اساسی این اعتراضات فقر بی انتهای بخش بزرگی از کارگران و اقشار پایین جامعه و عدم هیچ چشم انداز بهبودی به نفع آنها است. بورژوازی ایران نتوانسته هیچ افق روشنی دال بر اینکه اوضاع بهبود خواهد یافت، را در مقابل جامعه قرار دهد. مهمترین کارت آنها برجام بود اما مستقل از هر ارزیابی که از آن داشته باشیم، بعد از توافق فوق هم، نه بیکاری کمتر شده است و نه گرانی کاهش یافته و نه وضع طبقه کارگر و اکثریت مردم بهبودی پیدا کرده است. این در شرایطی است که ایران کشوری فقیر نیست و عده ای در این جامعه در همین دو دهه گذشته سرمایه هایشان سر به فلک کشیده است. در کنار آن پولشویی، فساد مالی و حیف و میل کردن پول مردم در این جامعه بیداد میکند. لذا جامعه و مشخصا طبقه کارگر ایران شاهد افزایش سرسام آور فاصله طبقاتی و افزایش نامحدود سرمایه اقلیتی و پرتاب شدن بخشی از طبقه کارگر حتی شاغلین آن به قهقرا و گرسنگی به معنای کامل کلمه، است و راه دیگری جز اعتراض برایش نمانده است. به همین دلیل اعتراضات این دوره نه از کارگران نفت و گاز و ماشین سازی ها و..، بلکه از بخش تحتانی تر این طبقه آنهم به صورت اعتراضات و تظاهرات خیابانی شروع شد که قبلا در مورد آن به تفصیل گفته و نوشته ایم. بهر حال در مورد خود شورش گرسنگان میتوان مفصل گفت و دلایل و عوامل آن و کاستی و کمبودهایش را هم بر شمارد که اینجا وارد آن نمیشوم.

در این دوره بخش اصلی طبقه کارگر که کل اقتصاد و چرخ تولید مملکت را میچرخاند و اگر تکانی بخورد کل سیستم را فلج میکند، هنوز و تا امروز هم وارد صحنه نشده است. با این وصف تحرک اعتراضی بخشی از این طبقه، کل جامعه را تحت تاثیر قرار داد. اولین مسئله ای که روی میز جامعه از حاکم تا محکوم رفت، حکم نخواستن جمهوری اسلامی و نخواستن بی عدالتی و استثمار و استبداد از جانب پایین بود. کل هیئت حاکم، کل نیروهای راست و ضدکارگری، کل دولتهای جهان و رسانه های بورژوایی، صدای پای محرومین و خطر انقلاب آنها را شنیدند. نگرانی عظیم کل این صف، رسوخ کردن شورش گرسنگان به مراکز صنعتی و خدماتی و تولیدی بزرگ بود. نگرانی که کماکان به قوت خود باقی است.

این ماجرا تا همین جا یک بار دیگر انقلاب از پایین، انقلاب کارگران و محرومین را نه تنها علیه جمهوری اسلامی که علیه نفس جامعه سرمایه داری زنده کرد، چیزی که قبلا حاکمین و رسانه های مختلف جهان تلاش میکردند دوره آن را پایان یافته اعلام کنند.

امروز کارگران ایران و بخش بزرگی از اقشار پایین جامعه میگویند جمهوری اسلامی را نمیخواهیم، بردگی و فقر و استبداد و زن ستیزی را نمیخواهیم. این شعار و بحث ها از محافل خانوادگی و دوستانه خارج شده و در خیابانها و در اعتراضات کارگران هپکو و در رژه آنها در شهر اراک و در شعار کارگران فولاد اهواز به زبان مناسبی که فکر میکنند در این توازن امکان آنرا دارند سر داده میشود. به اعتباری توازن قوا به نفع پایین جامعه عوض شده و زبان حق طلبی و حق خواهی کارگران و محرومین علیه کل حاکمیت با همه جناحهای آن، روانتر و گویا تر و حق به جانب تر شده است. دهها میلیون انسان از میان طبقه کارگر و اقشار پایین جامعه احساس میکند، برای بهبود و خلاصی از فلاکت باید جمهوری اسلامی را انداخت و احساس میکنند دارند به دورانی پا میگذارند که میتوان جمهوری اسلامی را انداخت. میدانند هنوز زورشان نمیرسد، ولی اعتماد به نفس پیدا کرده اند و اقتدار حاکمین را شکسته اند.

واقعیت این است که توهم به جناحهای جمهوری اسلامی، به افقهایی که تا کنون آنها در مقابل جامعه بازکرده بودند، در این دوره به شدت ریخته است و پایین احساس قدرتی میکند که قبل از بهمن ماه نداشت. همه اعتراضات و اعتصابات این دو ماهه اخیر را نگاه کنید، مراجعه به دفتر خامنه ای و عریضه نویسی و خواهش و تمنا به کمک پادوهای خود جمهوری اسلامی از محجوب و خانه کارگرش تا شوراهای اسلامی و ...، جای خود را به تحرک مستقل کارگری و اتکا به خود و برسمیت شناختن کل صف مقابل به عنوان دشمن، داده است و این امری بسیار مثبت است. همه جناحهای حاکمیت و همه ارگانهای ضد کارگری آنها، همراه با صف اصلاح طلبی درون و بیرون جمهوری اسلامی فعلا مرخص شده اند.

امروز طبقه کارگر ایران مستقیم در مقابل کل صف مقابل یعنی سرمایه داران و دولتشان قرار دارد و خطاب به کل این صف میگوید بیش از این تحمل نمیکنم. به این اعتبار یک پولاریزاسیون در جامعه ایجاد شده است.

 

کمونیست: بر این اساس و با توجه به تحولات این مدت، فکر میکنید ما و طبقه کارگر ایران با یک دوره اعتلای انقلابی و لذا یک دوره از پیشروی جنبش کارگری و مبارزات این طبقه روبرو خواهیم بود؟ یعنی فکر میکنید شمارش معکوس برای سرنگونی جمهوری اسلامی شروع شده است چیزی که خیلی ها از میان نیروهای اپوزیسیون هم مدعی آنند؟

خالد حاج محمدی: بحث من اعتلای انقلابی نیست و فکر میکنم از این فاصله زیادی داریم. خواست سرنگونی جمهوری اسلامی و جنبش اعتراضی که میخواهد جمهوری اسلامی را سرنگون کند و به چیزی کمتر از آن قانع نیست و این را تنها راه چاره بهبود زندگی خود میداند، امری است که خود سران جمهوری اسلامی هم به آن اذعان دارند. بحث این است فضای جامعه با شورش محرومین به نفع آنها شکسته و قلدری و قدر قدرتی جمهوری اسلامی هم چه برای پایین جامعه و چه از چشم حاکمین هم شکسته. امروز و با توازن جدیدی که ایجاد شده است، مردم از کارگر تا جوانان، زنان و مردم ناراضی و حق طلب، به راحتی قوانین جمهوری اسلامی را زیر پا میگذارند و از خط قرمزهای نظام عبور میکنند. تا جایی که به کارگران ایران برگردد به روشنی میگویند که نظام شما دشمن ما است و ما باید با زور حق خود را بگیریم. اینها قبلا و در توازن قبلی ممکن نبود و امروز ممکن شده است.

اما اینکه شمارش معکوس برای سرنگونی جمهوری اسلامی شروع شده است و ما حتما با پیشروی جنبش کارگری و مبارزات این طبقه روبرو خواهیم بود، جوابی آره و نه ندارد. سرنوشت جمهوری اسلامی به کجا کشیده میشود، یک بحث است و مسئله بعدی جایگاه و نقش طبقه کارگر و کمونیستها در پروسه سرنگونی و بعد از جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی را میتوانند با یک کودتا از درون هم سرنگون و شاخه ای از حاکمیت با تغییراتی در سیستم، حاکمت بورژوازی را حفظ کند. جمهوری اسلامی به دهها شیوه دیگر هم میتواند سرنگون شود بدون اینکه نانی به سفر کارگر اضافه شود. در همین دوره ما شاهد سرنگونی بخشی از حاکمین مستبد از لیبی تا عراق و... بودیم و اما طبقه کارگر و مردم محروم جز آوارگی و فقر و مرگ و میر و کشتارهای وسیع و گرسنگی و ناامنی تا هم اکنون هم سهمی نداشته است. دولت آمریکا و ناتو به عنوان چماق دست آن، هر جا منافعش ایجاد کرده، حاکمیتی را سرنگون کرده است و اما در نتیجه آن نه تنها جامعه به جهنم تبدیل شده است، بعلاوه به جای یک حاکم مستبد دهها جنایتکار سرنوشت مردم را رقم زده اند. در این زمینه تا بخواهید نمونه داریم. لذا نفس سرنگونی جمهوری اسلامی خودبخود بهبود ایجاد نمیکند، مگر اینکه این سرنگونی توسط کارگران و با پرچمی روشن و به شیوه ای که ما میخواهیم سرنگون شود. بعلاوه سرنگونی یک طرف کار است، گرفتن قدرت و حفظ آن و تضمین جامعه آزاد و مرفه و انسانی مسئله ای اساسی تر از خود سرنگونی است.

سرنگونی جمهوری اسلامی و هر تحولی در ایران اگر در خدمت بهبود موقعیت طبقه کارگر، حداقل قدرتمند تر شدن و متحد و متشکل شدن بیشتر این طبقه و کمونیسم آن و تامین حداقلهایی در زندگی این طبقه نشود، نفس سرنگونی به تنهایی مشکلی از ما را حل نکرده است. ما خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی هستیم و برای آن تلاش میکنیم به شیوه ای که در این پروسه ما قدرتمند شویم و بیشترین امکان و بهترین شرایط در این پروسه برای انقلاب خودمان، انقلاب کارگری آماده کرده باشیم.

در مورد دور آتی مبارزات کارگری هم به همین صورت است. امروز فضا و فرجه ای در این جامعه توسط محرومان و به نفع طبقه کارگر و چپ جامعه باز شده است. این فرجه و توازن کنونی همیشگی نیست و همیشه باقی نخواهد ماند. امروز خیلی از قاتلین دیروز کارگران و کمونیستها، کسانی که رهبران کارگری را شلاق میزدند، حکم کشتار وسیع فعالین کمونیست طبقه کارگر را صادر میکردند، کسانی که دسته های قمه کش و اسید پاش و ترور و جنایت سازمان میدادند، لباس پاسداری را در آورده و به دیگران درس "تمدن" میدهند. آنها همه تواب شده اند و از کارگر و حق کارگر و.. میگویند. اینها بیان تغییر توازن به نفع ما است. اما اینها همه در مقابل طبقه کارگر با هزار حیله و نیرنگ با شعار "کارگران البته حق دارند" صف بسته اند تا فردا چاقو بر گردن رهبر اعتراض عدالتخواهانه این طبقه بگذارند و برای چند دهه دیگر این طبقه را خفه کنند.

در این دوره امکانی باز شده است و هر کس تلاش میکند مهر خود را بر این دوره بزند. اینکه ما کمونیستها، اینکه صدها و هزاران رهبر و فعال کارگری چقدر میتوانیم صفوف خود را متحد کنیم، نیروی خود را آماده کنیم، همبستگی و همدلی در میان طبقه خود ایجاد کنیم، خرافات ناسیونالیستی و بورژوایی را در صفوف طبقه کارگر بتکانیم و خود آگاهی صف خود را بالا ببریم و مهر خود را بر تحولات این دوره بزنیم، بستگی به پراتیک ما دارد.

این دوره میتواند فصل جدیدی از مبارزه طبقه کارگر و کسب پیروزی های جدی را با خود بیاورد. مبارزات کارگری میتواند در این دوره پایه های حاکمیت بورژوازی ایران را بلرزاند و طبقه کارگر را در بهترین موقعیت برای انقلاب خود بگذارد و آماده اش کند، به شرطی که برای این آمادگی و چنین تحولی جنگید و صف خود را متحد کرد و به میدان آورد. در غیر این صورت طبقه کارگر با همه فداکاری هایش، با همه حق طلبی آن و با همه شب نخوابی های رهبران و فعالین آن، یا شکست میخورد و یک دوره دیگر عقب نشینی را به آن تحمیل میکنند و یا توسط جنبش های دیگر به کجراه رفته و در خدمت آنها قرار میگیرد، به آن استیصال تحمیل میکنند، فریبش میدهند و مبارزاتش را به راهی دیگر میکشند که جز شکست چیزی نصیب این طبقه نمیشود. فریب دادن و شکست دادن و تحمیل استیصال به طبقه کارگر کم در تاریخ ما اتفاق نیفتاده است. راه همواری در مقابل ما نیست و دشمنان ما، همه خود را آماده کرده اند و بی توهم برای تحمیل هر جهنمی به ما و به طبقه کارگر آماده اند.

آینده جنبش کارگری و مبارزات این طبقه به کجا میرود، سوالی روی میز رهبران و فعالین این طبقه و کمونیستهای طبقه کارگر و از جمله حزب ما و هر جریان و جمع و محفل کارگری و کمونیستی در ایران است. این بستگی به پراتیک و نقشی دارد که ما خواهیم داشت. کسی برای پیشروی طبقه کارگر بدلیل حقانیت او و مبارزه اش، فرش قرمز پهن نکرده است. همین چند روز اخیر دیدم که چگونه شبانه به منازل کارگران فولاد حمله کردند و تعدادی از آنها را دستگیر کردند. همینها در دوره های قبلتر به همین "جرایمی" که کارگران فولاد "مرتکب شده اند"، هزاران فعال کارگری و زن و مردم آزادیخوه را کنار دیوار در "اوین" ها و "گوهردشت"ها و "قزل حصار"ها تیرباران کرده اند.

 

کمونیست: کلا تناقضی در مبارزات جاری کارگری وجود دارد، از طرفی جامعه کلا به چپ چرخیده و فضا به یمن اعتراضات این دوره بازتر شده است. همه و از جمله خود شما هم میگوئید توازن قوا به مقدار زیادی به نفع طبقه کارگر و بخش محروم جامعه ، به نفع صف آزادیخواهی چرخیده است. اما با این وصف مبارزات کارگری این دوره هنوز اساسا بر سر حقوق معوقه است. هنوز طبقه کارگر در سنگر دفاعی از آنچه داشته است قرار دارد و میگوید چرا مزد کاری که کرده ایم را نمیدهید ؟ دلیل این تناقض چیست؟

خالد حاج محمدی: این تناقض واقعی است و باید تلاش کرد در این فضا و فرجه موانع را برداشت و بهبودی در زندگی طبقه کارگر ایجاد کرد و حاکمیت را به عقب نشینی هایی وادار کرد. تناقض مورد اشاره شما بیان یک واقعیت تلخ و توازن بشدت بدی است که در چند دهه گذشته بورژوازی ایران به طبقه کارگر تحمیل کرده است. پدیده هایی مانند بیکاری وسیع، کار چند شیفته، اخراج کارگرهر وقت صاحب کار بخواهد، دستگیری هر روز کارگر معترض با شکایت کارفرما و بدون هیچ اما و اگری، توسل به ابزارهای قرون وسطایی مانند شلاق زدن کارگر معترض، قرار داد های سفید امضا حتی در مراکز بزرگ صنعتی، پدیده کارگر جنسی و کودکان خیابانی، همراه با رشد کلیه فروشی و خودکشی و دهها معضل دیگر بیان موقعیتی است که بورژوازی ایران به رهبری جمهوری اسلامی به طبقه کارگر تحمیل کرده است. جان و هستی و زندگی کارگر در ایران از همه چیز ارزانتر است و بابت این ارزانی و تحمیل این موقعیت، عده ای پول و سرمایه هنگفت کسب میکنند. امروز همه میگویند صفی از بورژواها در ایران شکل گرفته است که سرمایه های باور نکردنی جمع کرده اند. اینکه چگونه چنین توازنی را به طبقه کارگر ایران تحمیل کرده اند، خود بحث مفصلی است که اینجا امکان پرداختن به آن نیست.

امروز عوارض این وضع در مبارزات کارگری که اشاره کردید نمایان است. همینکه ما هنوز در بخش قدرتمند طبقه کارگر، در میان پرلتر صنعتی ایران و مراکز پر سود و جایی که چرخ تولید سود و سرمایه و چرخش جامعه در دست کارگر ایران است، هنوز نه تنها در حمایت از بخشهای ضعیفتر این طبقه و اعترضای آنها کاری جدی نشده است، که این بخش هنوز تحرکی جدی برای حتی بهبود زندگی خود نکرده است، از جمله عوارض این موقعیت است که صحبت شد. کارگر هپکو، فولاد اهواز و نیشکر هفت تپه، چه نکرده است و صدایش را دیگر باید به کجا برساند. و به قول شما هنوز در هر سه مورد مطالبه اصلی ، پرداخت حقوق معوقه است. اگر کمی به عقب برگردیم و به اعتراضات کارگران بافق نگاه کنیم، آن اعتصاب یکی از تحرکات درخاش طبقه کارگر ایران در چند دهه اخیر بود که شهر بافق را با خود همراه کرد. اما در همان دوران حساس هم، اعتصابات کارگران معدن در بافق تقریبا تنها ماند و حمایت بخشهای اصلی طبقه کارگر و مراکز بزرگ کارگری را همراه نداشت. اگر در همان وقت واقعا در دفاع از کارگران بافق، کارگران نفت، گاز، کارگران برق و ماشین سازی و ... کاری جدی میکردند، قطعا موقعیت طبقه کارگر حتی امروز در فولاد و هپکو و... متفاوت بود و راستش موقعیت عمومی طبقه کارگر در همه جا بهتر از الان بود.

دلیل این اوضاع به امروز بر نمیگردد، اما باید به موانع و مشکلاتی که گریبان این طبقه را گرفته است نیز توجه داشت. علاوه بر مشکل بی تشکلی کارگر و اینکه کارگران در ایران حق تشکل مستقل خود را ندارند، و علاوه بر استبداد حاکم که در جامعه ای مثل ایران باید فرض گرفت و بخشی از صورت مسئله است، معضلات دیگری در مقابل طبقه کارگر ایران هست که ما در دوره های مختلف و به مناسبتهای مختلف به آن پرداخته ایم.

فکر میکنم یکی از موانع و مشکلات اصلی مبارزات طبقه کارگر انشقاق و پراکندگی در صفوف این طبقه است. دامنه این انشقاق تنها به انشقاق میان شاغل و بیکار، کارگر خارجی و ایرانی، زن و مرد، محلی و غیر محلی بر نمیگردد. مشکل حتی تنها خرافاتی که روزانه توسط دستگاه طویل و گسترده تبلیغاتی بورژوازی تولید میشود نیست که البته اینها نقش جدی در حفظ پراکندگی و انشقاق در میان این طبقه دارند.

مشکل جدی تر اشقاق در تصویر و افق فعالین این طبقه، عدم تصویر واحد در عرصه های مختلف مبارزه، عدم تصویر واحد از راه پیروزی، از انقلاب کارگری و از عرصه های مختلف جدال سیاسی در جامعه و پرچم و افق کارگری و کمونیستی این طبقه است. این دیگر نه به توده کارگران که معضل کمونیست ها و فعالین کمونیست این طبقه و معضل هر حزب و جریانی است که خود را جزئی از جنبش کارگری میداند و خود را به این طبقه مربوط میداند.

دخالت طبقه کارگر در سطح ماکرو در سیاست و جدالهای اصلی سیاسی، از کانال احزاب کارگری و کمونیستی پیش میرود. در این میدان است که طبقه کارگر ایران فاقد احزاب بانفوذ، اجتماعی و کمونیستی است که بتواند در جدال و میدان نبرد این طبقه را راست و چپ کند. این یک مانع جدی است که برطرف کردن آن بر دوش کمونیستها است و ما و حزب ما در این جهت تلاش میکنیم.

بعلاوه انواع باورهای ناسیونالیستی، پوپولیستی و تمام خلقی و بورژوایی نه تنها توسط حاکمیت یا احزاب راست که توسط جریانات چپ که خود را سوسیالیست و کمونیست معرفی میکنند، در جامعه پمپاژ میشود و اینها روی فعالین این طبقه و ذهنیت آنها از کمونیسم تاثیر میگذارد. لذا انشقاق در میان فعالین کمونیست طبقه کارگر ایران و در میان نیرویی که خود باید متحد کند، و خود پراکنده است، یک معضل جدی است.

مسئله دیگر فقر حاکم و ترس از بیکاری و... است که طبقه کارگر را بشدت محافظه کار میکند. خیل وسیع بیکاران در این جامعه و فقر و بی حقوقی مطلق، اعتماد به نفس را از کارگر میگیرد و او را در مبارزه دست به عصا میکند. انقلاب از زندگی خوب، از رفاه و امنیت و خوشبینی می آید نه از فقر و گرسنگی و استصال. تاثیرات فقرو عدم امنیت شغلی و ترس از بیکاری و... کاری کرده است که هر کس و هر بخشی دست به کلاه خود بگیرد و از همسایه خود مثلا در فولاد تا هپکو و یا هفت تپه و شرکت واحد حمایتی جدی نکند. بهر حال تناقض میان فضای کنونی و خواست مطالبه اعتراضات موجود کارگری که به مواردی از آنها اشاره شد از جمله به این دلایل است که کمی قدیمی تر از این دوره است.

 

کمونیست: این دوره البته اعتراضات کارگران قدمی فراتر از شعارهای قبلی خود رفت. در همین اعتراضات از نیشکر تا هپکو و فولاد و...، شعارهایی، مانند"کارخانه پادگان نیست"، "نه به سرکوب کارگران"، "نه به امنیتی کردن کارخانه ها"، خواست "خروج فوری نیروهای امنیتی از کارخانه"، "آزادی بدون قید و شرط همگی کارگران بازداشتی بدون هرگونه تعهد و وثیقه" و بالاخره شعار "مرگ بر کارگر، درود بر ستمگر" که امروز تقریبا در هر اعتراضی سر داده میشود، با گذشته متفاوت است. فکر میکنید در پرتو فضای موجود که تحت تاثیر شورش گرسنگان ایجاد شده است، امکان سراسری شدن مبارزات کارگری موجود است؟

خالد حاج محمدی: اجازه بدهید چند نکته را بسیار خلاصه اشاره کنم. سراسری شدن مبارزات طبقه کارگر و دخالت این طبقه در مسائل اصلی جامعه به عنوان یک طبقه، در گرو وجود حزب توده ای قدرتمند کمونیستی است. طبقه کارگر اگر بخواهد به عنوان صاحب و نجات دهنده کل جامعه عروج کند، اگر بخواهد افق رهایی کل جامعه از کانال انقلاب کارگری را در مقابل جامعه قرار دهد، به حزب سیاسی توده ای و قوی خود محتاج است.

مبارزه طبقه کارگر تنها معیشت نیست. معیشت بخش مهمی از معضل این طبقه است و غالبا کارگران در مبارزه اقتصادی موقعیت خود را درک میکنند و حتی وارد مبارزه سیاسی در دوره هایی خواهند شد. اما اگر از کمونیستهای این طبقه حرف میزنیم، مسئله رهایی زن، آزادی های سیاسی، کودکان و حقوق آنها، عرصه های مختلف مبارزه از سیاست تا فرهنگ و ... به این طبقه مربوط است و اینجا دیگر جایگاه احزاب کمونیستی این طبقه فاکتور جدی است. طبقه کارگر بدون تحزب، بدون متحد و متشکل شدن در حزب کمونیستی خود، دامنه مبارزاتش و افق حاکم بر آن به دلایل مختلف از سطحی فراتر نخواهد رفت. دنیایی رسانه در جهان علیه روی آوری کارگر به سیاست و سیاسی شدن مبارزه کارگری، روزانه تولید میشود تا اتفاقا کارگر از فکر کردن به قدرت و از دخالت در سیاسی دوری کند و مطلقا پیوستن به احزاب کمونیستی و یا متحد شدن در حزب کمونیستی را در دستور خود نگذارد. پیروزی طبقه کارگر علیه بورژوازی و حاکمیت آن و لغو کار مزدی و بردگی حاکم که دیگر مطلقا بدون حزب پیشتاز کمونیستی و قدرتمند اجتماعی ممکن نیست.

امروز و در فضایی که بازشده و در فرصتی که ایجاد شده است، اولین قدم در رفع موانع مبارزات موجود کارگری، تلاش برای بالا بردن درجه اتحاد این طبقه و تلاش برای شکل دادن به تشکلات توده ای آن در هر مرکز کاری و حتی در محلات کارگری است. جمع کردن کارگران هر مرکز و دخالت دادن کل کارگران در سرنوشت خود و در هر مبارزه و مسئله ای که اتفاق خواهد افتاد، از اعتراض به حقوق معوقه تا اعتراض به حمله شبانه به مثلا کارگران فولاد اهواز و دستگیری آنها. باید کل کارگران هر مرکزی احساس کنند که آنها همه تصمیمات و همه اقدامات را مشترک گرفته اند. امروز میتوان در هر مرکزی مجامع عمومی کارگری را به عنوان ظرف جمع کردن کارگران دایر کرد و به آن متکی شد. مهم این است همه بدانند ما کارگران مثلا هپکو یا فولاد با هم تصمیم گرفته ایم و این تصمیم ما است. حتی اگر جایی اتحادیه و یا سندیکایی دایر است باید تلاش کرد تصمیمات آنها متکی به رای و توافق کارگران آن مرکز باشد.

امروز میتوان هیئت های نمایندگی هر جمع و بخش و فابریکی را از میان کارگران آن انتخاب کرد و از کانال آنها به مراکز کارگری دیگر مراجعه و تلاش کرد، به هم وصل شد و دست در دست هم گذاشت. کارگران یک رشته، یک منطقه و یک شهر و حتی در ادامه در سطح وسیعتر و سراسری تر میتوان حول مطالبات مشترکی متحد شد. کافی است چهار مرکز اصلی کارگری خصوصا در مراکز مهم صنعتی، تولیدی و حتی خدماتی، کارگران و نمایندگان آنها تصمیم مشترکی بگیرند و به جامعه اعلام کنند، قطعا بخش بزرگی ازطبقه کارگر ایران از آن حمایت میکنند.

امروز و در شرایطی که طبقه کارگر ایران فاقد تشکلات توده ای خود است، فعالین کارگری، کارگران کمونیست و رهبران عملی کارگری ضروری است، با استفاده از توازن قوا و فضای ایجاد شده، برای متشکل کردن کارگران در هر شکل و هر ظرفی که مناسب میدانند اقدام کنند.

باید تلاش کرد حداقلهایی از مطالبات کارگری را به حاکمیت تحمیل کرد. پیروزی های کوچک در این دوره نه تنها ممکن است که اگر سنجیده و فعالانه کار شود میتوان مطالبات جدی تر را به حاکمین تحمیل کرد. هر پیروزی ولو کوچک امکان پیشروی ما و زمینه متحدتر کردن را در میان کارگران بالا میبرد و زمینه را برای کسب پیروزی های بزرگتر و فرا فابریکی تر مهیا میکند.

امروز و در این شرایط نقش محافل کمونیستی طبقه کارگر، نقش رهبران و فعالین کمونیست آن به عنوان چشم و چراغ این طبقه حیاتی است. متحد شدن این رفقا حول افق و سیاستهای معین و تعهد مشترک به ایفای نقشی جدی و در راس آن متحد کردن کارگران و هدایت آنها در این دوره امری حیاتی است. اگر بخواهیم در این دوره نقشی ایفا کنیم و اگر بخواهیم در تحولات این دوره سر طبقه کارگر بی کلا نماند، بخشی جدی از آن به نقش این رفقا و به نقش خود ما به عنوان یک جریان و حزب کمونیستی بستگی دارد. بهر حال پراتیک زنده و واقعی ما است که آینده را میسازد و بدون این پراتیک و کار نقشه مند کمونیستی، بدون متحد شدن رهبران کمونیست طبقه کارگر در کمیته ها و جمعهای خود، اتحاد کارگری و پیروزی و پیشرفت حتی در مبارزات موجود برای بهبود هم نهایتا از محدوده ای و رفع یک سری نیازمندیهای اولیه فراتر نخواهد رفت.

 

کمونیست: در اعتراضات کارگران هپکو شعار "مرگ بر کارگر، درود بر ستمگر" طرح شد که بعدا همین شعار از جانب کارگرن فولاد اهواز هم تکرار شد. در مورد این شعار و شعارهای مشابه، بحثهایی در نیروهای چپ راه افتاده است مبنی بر اینکه این شعار درست نیست و نباید این شعار را داد. بعضا حتی گفته میشود این قبیل شعارها زمینه را برای جریانات پرو جمهوری اسلامی هموار میکند و .... نظر شما در این مورد چیست؟

خالد حاج محمدی: بطور معمول جامعه تلاش میکند راهی برای بیان امیال خود پیدا کند. طبقه کارگر، زن و جوان و هر جمع معترض و ناراضی در جوامع استبدادی، سعی میکنند، امیال و آرزوهای خود را در قالبهایی بیان کنند که توازن قوا به آنها اجازه میدهد. شعار "مرگ بر کارگر، درود بر ستمگر"، نیز در توازنی به عنوان اعتراض به ستمگری بیان شده است. کارگران هپکو در توازنی برای بیان نفرت خود از ستمگری از این شعار استفاده کرده اند. معنی این شعار و پیام آنها را نه تنها حاکمین که هم طبقه ای های آنها هم متوجه هستند. آنها به جای مرگ بر سرمایه دار و درود بر کارگر، از شعار مرگ بر کارگر و درود بر ستمگر استفاده کرده اند. معنی و مفهوم شعار برای همه روشن است. کارگرانی که امروز و در این توازن قوا این شعار را میدهد، بطور قطع با بازتر شدن فضا، و زمانی که احساس کنند امکان آنرا دارند، به جای آن "مرگ بر سرمایه دار و درود بر کارگر" و یا "مرگ بر سرمایه داری و زنده باد حکومت کارگری"، سر میدهند. لابد آنها فکر میکنند در این توازن از این بیشتر نمیتوانند پیش بروند.

انتقادهایی که از این شعار میشود، من فکر میکنم خیلی غیر اجتماعی، کتابی و ذهنی و ایدئولوژیک است. به عقیده من این شعار بار طبقاتی بسیار بالایی را دارد. کارگرانی که این شعار را طرح کرده اند نه تنها به جمهوری اسلامی نقد دارند که به نظام طبقاتی و نفس استثمار و ستمگری نقد دارند. اینکه آنها در مورد توازن قوا چقدرحق دارند یا ندارند، و آیا امکان شعار سرراستر خود را که همان مرگ بر سرمایه دار است و زنده باد کارگر، دارند یا نه بحث دیگری است و به نفس ماهیت و مضمون شعار آنها مربوط نیست. به همین اعتبار خصوصا وصل کردن این شعار به حاکمیت و جریانات پرو جمهوری اسلامی، نه تنها بی انصافی مطلق است، که بیان یک دوری عمیق صاحبان آن از جامعه و از ندگی و مبارزه واقعی است.

 

٤ مارس ٢٠١٨