١٤ ژوئیه سال ٢٠٠٠ "اتحادیه میهنی کردستان عراق" طی برنامه ای از پیش آمده و توافق شده با جمهوری اسلامی ایران، دست به تعرض نظامی همه جانبه ای علیه حزب کمونیست کارگری عراق در شهر سلیمانیه زد. در این حمله ٥ نفر از اعضا و کادرهای حزب کمونیست کارگری عراق و ایران جان باختند. این برنامه مشترک توسط نوشیروان مصطفی جانشین وقت طالبانی اجرا شد. اتحادیه میهنی مدتی پیش از تعرض نظامی خود، دست به تهدید، پروپاگاند و بهانه گیری پوچ مبنی بر "ضرورت بیرون بردن دفاتر احزاب و نیروهای مسلح" از شهر و سرانجام دست به قطع آب، برق، تلفن و محاصره نظامی دفاتر حزب کمونیست کارگری عراق زدند. نهایتا روز ١٤ ژوئیه با نیروی نظامی زیادی دست به حمله نظامی دفاتر حزب کمونیست کارگری عراق زدند که با مقاومت همه جانبه رفقا روبرو شدند.
در جریان این جنگ رفیق امید نیک بین کادر حزب ما مورد اثابت گلوله قرار گرفت و جان باخت. سرانجام عصر آن روز و در جریان مذاکره هیئت حزب کمونیست کارگری عراق با نوشیروان مصطفی، تفنگچی های اتحادیه میهنی بدور از هر نوع پرنسیبی، ماشین حاوی پنج رفیق حزب کمونیست کارگری عراق را مورد حمله قرار میدهند که در این جریان رفقا محمد مصطفی، رفیق لطیف، ابراهیم محمد رستم معروف به هاوکار جان می بازند و رفیق عبدالباسط محسن معروف به شیخ عبدل که از این حمله جان سالم بدر برده و اسیر میشود، توسط مزدوران اتحادیه میهنی تیرباران میشود. آنها بعد از این جنایت با نظامی کردن فضای شهر سلیمانیه مانع هر نوع مراسمی برای رفقای جانباخته شدند و مدتها قبرستان شهر به محل تجمع اوباشان مسلح آنها برای ممانعت از تجمع خانواده جانباختان و مردم معترض شد.
بدنبال این ماجرا نیروهای اتحادیه میهنی درست به شیوه حزب بعث و مزدوران صدام حسین دست به خانه گردی برای دستگیری اعضا و فعالین حزب کمونیست کارگری عراق و ایران میزنند. در روز ١٦ ژوئیه هیئت مذاکره کننده حزب کمونیست کارگری عراق را در حین مذاکره دستگیر میکنند. همزمان با این حملات، افراد مسلح اتحادیه میهنی به نهادهای اجتماعی که توسط فعالین حزب کمونیست کارگری عراق در دفاع از حقوق کودکان و زنان تشکیل شده بود حمله کردند. به "مرکز دفاع از حقوق کودکان" در سلیمانیه حمله و اموال آنرا به تارج برده و کودکان را بی سرپرست رها کردند. "خانه امن زنان" که برای نگهداری زنان فراری از خطر مرگ ناموسی تشکیل شده بود را بستند و همزمان "تشکل زنان" را نیز ممنوع اعلام کردند.
این جنایت با موجی از نفرت مردم در کردستان عراق علیه این جریان و همکاری آشکار و علنی آن با جمهوری اسلامی روبرو شد. علاوه بر این نفرت از اتحادیه میهنی، و روسای آن طالبانی و نوشیروان مصطفی و...، کل شهرهای ایران و خصوصا شهرهای کردستان را را نیز فرا گرفت. در ارومیه دو ماشین این جریان به آتش کشیده شد، در شهرهای مختلف مردم رسما و علنا به دفاتر آنها مراجعه و اعتراض کردند. موجی از اعتراض و نامه و طومار اعتراضی علیه اتحادیه میهنی و در دفاع از حزب کمونیست کارگری عراق از سنندج، سقز، مهاباد، بوکان، مریوان، پاوه، نوسود، کرمانشاه و... راه افتاد. برای مدتها طالبانی و روسای این جریان حتی با حضور و حاکمیت جمهوری اسلامی و زیر حفاظت آنها، در شهرهای کردستان ایران جرات آفتابی شدن را نداشتند. در خارج کشور نیز موجی از اعتراض به طالبانی و جانشین او(نوشیروان) و کل اتحادیه میهنی راه افتاد. و البته جناب طالبانی و نوشیروان مصطفی نامه و پیام قدردانی جمهوری اسلامی را نیز از طرف عبدالله رمضان زاده استاندار وقت کردستان دریافت کردند. پیامی که در کیهان تهران چاپ و منتشر شد.
جرم رفقای ما دفاع از حقوق مردم زحمتکش کردستان عراق بود. جرم آنها و حزب کمونیست کارگری عراق و جریان ما، تقابل با تحمیل بردگی و بی حقوقی به کارگر و زحمتکش کردستان توسط احزاب عشیره ای بارزانی و طالبانی و بورژوازی نوپای کردستان بود که به نام نمایندگی "کردها" و "دفاع" از آنها، در کردستان عراق حاکمیت میکردند. احزابی که بیشرمانه تمام مرزهای اخلاقی حتی در چهارچوب جوامع بورژوایی را درنوردیدند. جرم رفقای ما دفاع از حقوق زن در مقابل مرتجع ترین آخوندهای کردستان و فرهنگ مرد سالار و زن ستیز اسلامی بود که به همت ناسیونالیست های کرد و ارتجاع منطقه از ایران تا عربستان و احزاب اسلامی متحد آنها در کردستان عراق نیز زنده شده بود. جرم آنها تلاش برای هوشیار کردن مردمی بود که زمانی در این توهم بودند حکومت "کردها" به مشقات و جنایت و گرسنگی و بی حقوقی آنها پایان میدهد.
حمله به دفاتر حزب کمونیست کارگری کردستان و کشتار رفقای ما، خانه گردی، تیرباران و ترور آنها توسط چماقداران اتحادیه میهنی، قرار بود فضای ترس و توحش را بر جامعه حاکم کند، تا بورژوازی کرد و احزاب و سران ناسیونالیست کرد، بتوانند بی دردسر و مزاحمت، طبقه کارگر کردستان عراق را در گرسنگی و بی حقوقی کامل نگهدارند تا خود ثمره استثمار آنها را تاراج کنند، چیزی که امروز زبانزد خاص و عام در این جامعه است. قرار بود با کشتار کمونیستها چنان جامعه را مرعوب کنند، که دیگر هیچ کارگری به فقر و محرومیت خود و به دزدی و تاراج محصول کار خود توسط بورژوازی کرد و سرانش زبان به اعتراض نگشاید. که دیگر هیچ زنی در مقابل کشتار هر روز و تحقیر و بردگی و بی حرمتی خود، توسط ارتجاع اسلامی و ناسیونالیستی و به نام ناموس و سنت و فرهنگ و مذهب و...، صدایش درنیاید. و بالاخره قرار بود با کشتار کمونیستها، جامعه و مردم آن در مقابل مشتی تازه به قدرت رسیده و چپاول و جنایاتشان ساکت و سربزیر باشد.
امروز ١٧ سال از این ماجرا میگذارد. آنچه رفقای ما و حزب و جریان ما میخواست به کارگران عراق و کردستان عراق بقبولاند، اینکه بورژوای "خوب" و "بد" نداریم، اینکه بورژوازی کرد همدرد و دوست آنها است توهم کشنده است و اینکه هویت ملی پوچ و افسانه و ابزار بردگی آنها است، که سنت و مذهب و فرهنگ حاکم بر جامعه، فرهنگ طبقه حاکم و علیه محرومان جامعه است، امروز دیگر هر روز در هر اعتراض و تجمعی از کارگران، زنان، معلمان و اقشار پایین جامعه کردستان شنیده میشود. امروز هر کارگری که از ایران، ترکیه، سوریه، بنگلادش، فلیپین و هر نقطه دیگری از جهان به کردستان عراق رفته باشد و چهار روز زیر حاکمیت بورژواهای کرد و دو حزب طالبانی و بارزانی کار کرده باشد، اوج گندیدگی این سیستم و ضد کارگر بودن آن، استثمار بدوی در بی رحمانه ترین شکل آن، و نهایت بردگی مطلق خود را زیر حاکمیت آنها چشیده است. امروز کارگران کرد زبان سوریه ای و آوارگانی که از سر ناچاری در این بهشت برین ناسیونالیستهای کرد مدتی زندگی کرده اند و آنهایی که "شانسی" آوردند و کاری پیدا کردند و چند صباحی یک سوم حقوق ناچیزی کارگر کرد زبان کردستان عراق را به جرم "خارجی" بودن و با هزار منت، دریافت کردند، با گوشت و استخوان لمس کرده اند که اینها در قساوت علیه طبقه کارگر، دست هر دولت جنایتکاری را از پشت بسته اند.
کشتار رفقای ما و جنایات احزاب ناسیونالیست کرد علیه کمونیستها در سال ۲۰۰۰، نه اولین بار و نه آخرین بار خواهد بود. آنها در تاریخ زندگی خود صدها پرونده ترور و جنایت و توحش را نه تنها علیه کمونیستها و آزادیخواهان و مخالفین سیاسی خود، بلکه و بعلاوه علیه رفقا و منتقدین شان در احزاب خود، در پرونده دارند. کافی است نگاهی به افشاگریهای آنها علیه همدیگر بیندازید تا متوجه شوید که چه پرونده های قطوری از ترور، سر به نیست کرد، توطئه، خفه کردن و... علیه همدیگر دارند.
رهبران ناسیونالیستهای کرد از مصطفی و مسعود بارزانی، تا طالبانی و نوشیروان و بقیه، همگی علاوه بر حاکمیت سراپا فاسد و ضد کارگری خود، تاریخی از نوکری و خدمت به دولتهای مرتجع منطقه را در پرونده دارند. هیچ حکومت جنایتکاری در منطقه نیست که اینها دوره ای در خدمت آن نرقصیده باشند و به عنوان ابزاری در خدمت آنها بکار گرفته نباشند. هیچ دیکتاتوری نیست که آنها به دست بوسی اش نرفته باشند. آنها صدها بار در مقابل همه مرتجعین و جنایتکاران از محمد رضا پهلوی و سران ساواک او، تا خمینی و همه سران اصلی جمهوری اسلامی، از صدام حسین تا بشار اسد و پدرش، از اردوغان تا همه روسای ریز و درشت آمریکا و...به ادای احترام خم شده اند.
اینها هنوز و علیرغم نارضایتی وسیع و نفرت زیادی که علیه آنها در جامعه موج میزند، سرکارمانده اند. اعتراضات هر روز مردم زحمتکش کردستان عراق از جانب این جماعت، هر بار و هر روز به بهانه ای و با ترفندهایی عقب رانده شده است. آنها پول و امکانات یک جامعه را در اختیار دارند و نان شب مردم محروم را به گروگان گرفته اند. تاریخ بیش از دو دهه حاکمیت آنها و هزاران اعتراض بر حق مردم زحمتکش کردستان عراق، باید به همه نشان داده باشد، که تا زمانی اینها سر کاراند و تا زمانی توهم ملی و ناسیونالیستی، چون طوقی بر گردن محرومان است، زندگی مردم کردستان، زندگی کارگران و زحمتکشان روی بهبود را بخود نخواهد دید. آنها بر توهم ملی و هویت کاذب قومی، بر نفرت پراکنی ملی و نفاق قومی و با تحریکات علیه غیر کرد زبانان، با دفاع از قومیت و ملیت به عنوان "هویت" مردم محروم به جای هویت انسانی آنها و به جای هویت طبقاتی کارگران، سرمایه گذاشته اند و حکم میرانند.
پایان دادن به حاکمیت بورژوازی کرد و احزاب عشیره ای آن در کردستان عراق، آینده مرفه و انسانی و سعادتمند مردم در کردستان عراق را کمونیستهایی تامین میکنند که بیش از دو دهه است در این جامعه علیه دامن زدن به نفرت قومی، نفرت مذهبی، علیه بیحقوقی زن، علیه استثمار، فساد، چپاول و گندیدگی احزاب حاکم در کردستان عراق میجنگند. پایان حاکمیت ناسیونالیسم کرد در کردستان را طبقه کارگر و کمونیستها تضمین میکنند.
١٤ ژوئیه ٢٠١٧