هفت سال از عروج جنبش سبز میگذارد. جنبشی که در دل انتخابات ریاست جمهوری در سال ٨٨ و زیر نام "تقلب در آن" با هدف اصلاح رژیم و با شعار رای من کو عرض اندام کرد. جنبشی که رهبران آن خواهان اجرا کردن کامل قانون اساسی، دفاع از ارزشهای "انقلاب اسلامی" و حفظ نظام جمهوری اسلامی بود. جنبشی که منافع بورژوازی لیبرال ایران را پرچم خود کرده بود و با شرکای تا آنوقت خود در جمهوری اسلامی به امید گرفتن سهم بیشتر از قدرت و سود به قیمت بی حقوقی و استثمار طبقه کارگر، در افتاده بود. جدالی درون حکومتی که بر متن نارضایتی عمومی از جمهوری اسلامی و ضعف جنبش آزادیخواهی بخشی از جامعه را با خود همراه کرد. جدالی که به یمن پیوستن بخش اعظم
اپوزیسیون از راست تا چپ به آن توانستند بخش وسیعی از محرومان جامعه را به امید گشایش سیاسی و بهبود زندگی چشم به انتظار تحولی در خود جمهوری اسلامی و اصلاح آن فریب دهند و به زیر پرچم شاخه ای از جمهوری اسلامی به رهبری موسوی، کروبی، رفسنجانی، خاتمی و زهرا رهنورد بکشانند. آنها توانستند جنگ میان قدرتهای اقتصادی و مالی بورژوازی ایران را به بخشی از ستمدیگان و محرومان آن جامعه به نام بهبود اقتصادی و گشایش سیاسی بفروشند و آنها را فریب دهند. صفی که در کنار دولتهای غربی و میدیای بزرگ آنها مشترکا در فریب میلیونها انسان زحمتکش آن جامعه نقش ایفا کردند. میعادگاه کل این صف نماز جمعه رفسنجای و روز قدس و تاسوعا و عاشورای حسینی بود.
جنبش سبز با مقابله جناح اصلی و صاحب قدرت در جمهوری اسلامی به رهبری خامنه ای و احمدی نژاد شکست خورد. اما این تمام ماجرا نبود. جنبش سبز با پرده اوهام و ابهامی که ساخت و با فریب طیف وسیعی از محرومان جامعه و سرانجام و بعد از شکست خود با احساس شکست٬ سرخوردگی و استیصالی که به جامعه داد، بزرگترین خدمت را به جمهوری اسلامی و در ناامید کردن اقشار زحمتکش در تلاش و مبارزه خود برای بهبود در زندگی کرد.
امروز همزمان سالگرد دو خرداد است، قبل از جنبش سبز جنبش دوم خرداد با هدف نجات جمهوری اسلامی عروج کرد و برایش عمر خرید. جنبش دوم خرداد با شعار "گفتگوی تمدنها" خواهان رابطه با دولتهای غربی و همزمان کاهش قدرت دستگاه مذهبی و ایجاد امنیت برای سرمایه در ایران بود. پروژه اصلاح رژیم ابتدا توسط جنبش دوم خردا به رهبری خاتمی و حجاریان و طیف وسیعی از خط امامی های قدیم، به راه افتاد. اما هر دوره چه دوره دوم خرداد و چه دوره جنبش سبز با هر تفاوتی که با هم داشتند پوچی پرچم اصلاحات و رفاه و امنیت و گشایش سیاسی برای طبقه کارگر و اقشار زحمتکش تحت حاکمیت بورژوازی را در مقابل دید همگان به نمایش گذاشت. جنبشهایی که حتی یک مطالبه در جهت بهبود زندگی طبقه کارگر، از افزایش دستمزد و بیمه بیکاری٬ حق تشکل تا اعتصاب، از آزادی بیان یا تحزب را با خود نداشت و چنین قولی را آنها ندادند. هیاهوی آزادی و انتخابات آزاد، آزادی زندانی سیاسی، چیزی جز آزادی برای خود، آزادی در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی، آزادی انتخاب شدن خودشان و آزادی زندانیان جناح خود، نبود. رهبران پروژه اصلاح رژیم کارنامه سیاهی در ضدیت با رفاه و آسایش و سعادت و آزادی اکثریت محروم جامعه داشته و دارند. اما هم جنبش دوم خرداد و هم جنبش سبز مستقل از سیری که هر دو طی کردند، هر دو شکست خوردند و با شکست آنان پروسه اصلاح از درون جمهوری اسلامی عیلرغم امید طیفی از احزاب بورژوایی و فرصت طلبان سیاسی در هر دو دوره شکست خورد.
امروز هم دوخردادی ها و هم سبزهای قدیم، همراه با بخشی از اصولگرایان معتدل در دولت اعتدال و زیر پرچم روحانی-رفسنجانی جمع شده اند. بخشی از جریانات راست اپوزیسیون نیز که خصوصا در دوره جنبش سبز بازوبند سبز بسته بودند نیز امروز پرچم امید خود را به بادبان کشتی این امامزاده بسته اند. احزاب چپ جنبش سبز که وقت خود به بهانه اینکه "توده ها" در میدانند و "خیزش توده ای" از موسوی و کروبی و رفسنجانی و رهنورد عبور کرده است، حضور خود در آن را توجیه میکرد، بعد از شکست جنبش سبز و دوره ای سرگردانی، در دوره حمله به لیبی و جنگ در سوریه باز هم پرچم آروزهای خود را به افق دخالت غرب در ایران بستند. و امروز بخش اعظم این صف با توافقات برجام وامانده و سرگردانند.
در کل آن دوران حزب حکمتیست همراه صفی از کمونیستها ایران، علیه این جنبش و افق و آرمانهای ضدکارگری آن از منافع مستقل طبقه کارگر دفاع کرد. حقانیت این خط و تلاش ما و درسهای این جنبش یک بار دیگر به ما میگویند که هر نوع بهبود اقتصادی و هر نوع گشایش سیاسی در جامعه ایران برای طبقه کارگر و محرومین آن جامعه در گرو عروج جنبش کارگری و کمونیستی است. تجربه جنبش سبز یک بار دیگر به ما میگوید که بر خلاف تبلیغات چپ بورژوایی ایران، ترکیب شرکت کنندگان در یک جنبش، شراکت مردم محروم به امید تحولی در زندگی خود چیزی در مورد ماهیت آن جنبش نمیگوید. تجربه عملی هزار با ثابت کرد حتی شرکت وسیع کارگران در چنین جنبشهایی تنها و تنها آنها را به سرباز آن جنبش و قربانی تبدیل خواهد کرد. تجربه هزار با ثابت کرده است، طبقه کارگر بدون سازمان و بدون حزب کمونیستی خود حتی در تحولات و خیزشهای قابل دفاع پیروزی حاصل نخواهد کرد. کارگر متفرق و بی سازمان و بدون حزب، در هر تحولی و با فرض شرکت وسیع هم نهایتا و عملا خود این طبقه را رها نخواهد کرد و با اولین امکان احزاب و نیروهای بورژوایی با امکانات وسیع خود کل فداکاری ها و جانفشانیهای این طبقه را در خدمت اهداف خود مصادره خواهند کرد و سر کارگر بی کلاه خواهد ماند. بخش عمده تحولات ارتجاعی در دنیای ما بر دوش مردم محروم و اما متوهم و فریب خورده پیش رفته است. بخش عمده جنبشهای ضد کارگری با فریب کارگران و محرومان جامعه راه افتاده است و بعد از پیروزی بر سر خود آنها خراب شده است. فاشیسم هیتلری بر دوش بخش متوهم کارگران آلمان و به نام بهبود زندگی و با فریب آنها، راه افتاد، پا گرفت و اولین قربانیان آن خود کارگران آلمان، رهبران آنها و جنبش کارگری آن کشور بود. حضور توده های مردم و صف رنگین کمان جنبش سبز چیزی در مورد ماهیت آن جنبش نمیگوید. افق حاکم بر یک جنبش، اهدافی که برای خود تعیین کرده است و سیاستی که بر آن حاکم است به ما میگوید ماهیت آن چیست. کل جنبشهای بورژوایی در ارتجاعی ترین و ضدکارگری ترین شکل آن پرچم بهبود و رفاه و منافع مشترک را بلند میکنند، بر دوش بخش فریب خورده از طبقه کارگر و مردم محروم پیش میرود و در فردای پیروزی اولین قربانیان را از همین مردم میگیرد.
انتخابات "آزاد" که امروز و در دوره های دیگر شعار شاخه هایی از بورژوازی و احزاب آن از جمله سبزها و دوم خردادی ها بوده است، راه پیروزی ما نیست. انتخابات آزاد در کشورهای مهد دمکراسی غربی چیزی جز دروغ و کلاهبراداری سیاسی برای طبقه کارگر نیست. هیچ حزب بورژوایی در ایران حاضر نیست هیچ آزادی انتخابی به کارگران و کمونیستها بدهد. آزادی انتخابات برای آنها تعهد به قبول قوانین بازی در میان جناحهای بورژوازی است. زمانی که نوبت طبقه کارگر برسد همه و همه علیه آزادی و رفاه آن شمشیرها را از رو میبندند. در جامعه ای که کارگر معترض را به جرم درخواست حقوق معوقه در دولت اعتدالش شلاق میزنند٬ بحث "انتخابات آزاد" حقه بازی سیاسی بیش نیست. امروز کوچکترین رفاه و کمترین گشایش سیاسی در جامعه، وبرسمیت شناختن ابتدایی ترین حقوق زنان در گرو قدرت داشتن و زور داشتن کمونیستها است. آزادی و رفاه و امنیت برای طبقه کارگر و محرومان بستگی به میزان زور و سازمان کمونیستی پولادینی دارد که در مراکز تولید و صنعتی، در محله و شهر و مراکز تحصیلی، نیرو است و اهرم جدی فشار. حزب حکمتسیت برای چنین شرایطی میکوشد و در کل این دوران کل سیاست و پراتیک خود را برای تامین این شرایط بکار برده است.
جنبش سبز و کل تحولات بیش از سه دهه حاکمیت جمهوری اسلامی به ما میگوید که هر نوع سرنگونی جمهوری اسلامی میدان بازی و شراکت ما نیست. امروز مجاهد و داعش و سلفی و انواع دستجات فاشیست و جنایتکار هم خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی هستند. بخش بزرگی از احزاب بورژوایی و ناسیونالیستی در دوره های قبل پرچم سرنگونی را بر داشته اند، بخشا با جمهوری اسلامی جنگیده اند و مردم را هم به اعتراض در خیابان حول افق سرنگونی مد نظر خود جمع کرده اند. بخشی از این سرنگونی طلبان نسخه سرنگونی عراق و لیبی و سوریه را در دست دارند، کاری که نه تنها مردم این منطقه که بشریت در تمام جهان دارد تاوانش را میدهد.
ما کمونیستها خواهان سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی با همه جناحهای آن، خواهان به زیر کشیدن هر نوع حاکمیت بورژوایی و انقلاب سوسیالیستی هستیم.
سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی با سوریه ای کردن و لیبی کردن و عراقیزه کردن ایران که پرچم بخشی از احزاب و گروهای ناسیونالیستی، سناریوی سیاهی و غیر مسئول و حاشیه ای بوده است، صدو هشتاد درجه در مقابل هم اند. این نوع سرنگونی نه تنها پرچم ما نیست که تحقق آن را طبقه کارگر در ایران و کل خاورمیانه و جهان، در عراق و سوریه و لیبی با چشم خود دیده است.
سرنگونی جمهوری اسلامی به شیوه ای که بهبودی واقعی در زندگی طبقه کارگر ایجاد شود، که بیشترین فرجه و بیشترین بهبود به نفع طبقه کارگر و محرومان جامعه را تامین کند و شرایطی فراهم شود که این طبقه از نظر سیاسی و اقتصادی در شرایطی مناسبتر و توازنی بهتر برای انقلاب کارگری قرار بگیرد ، در گرو عروج آگاهانه و سازمان یافته این طبقه زیر افق و پرچم رهایی بخش خود و به رهبری حزب کمونیستی خود است. برای این سرنگوی باید شرایط آن، آمادگی و پیش شرطهای آن، نیروی آن را داشت. شرط چنین تحولی جمع کردن نیرو از پیشروترین کارگران آگاه، از پیشروترین زنان و جوانان کمونیست و معتبر و بانفوذ که خود در محیط کار و زندگی خود لولای اتحاد کارگران، مردم محروم در محلات، جوانان در مراکز تحصیلی و... هستند، در حزب کمونیستی است.
در کل این دوران ما و نسلی از کمونیستها جامعه ایران چه در دوره جنبش دوم خرداد و چه در دوره عروج جنبش سبز، تلاش کردیم افق انقلاب کارگری و رهایی واقعی را در مقابل جامعه قرار دهیم. و تلاش کرده ایم که در مقابل این جنبشهای ارتجاعی راهی دیگر و جنبشی دیگر را به عنوان تنها امکان تفوق بر بورژوازی ایران و دولتش را در مقابل جامعه قرار دهیم. برای پیروزی باید نیرو و توان آن را تامین کرد، باید حزب قدرتمند ساخت و باید کمونیستها طبقه کارگر به لولای اتحاد در این طبقه و حول سیاست و افق کمونیستی و در حزب کمونیستی تبدیل شوند. این پرچم ما از کمون پاریس، تا انقلاب اکتبر و تا امروز بوده است. این صف و این حزب را باید تقویت کرد٬ این تنها راه و تنها شانس برای کوچکترین بهبود و کم ترین گشایش سیاسی و فرهنگی و کمترین تامین امنیت برای طبقه کارگر و کل شهروندان جامعه است.
جدالهای درونی کمپ بورژوازی پایانی ندارد، جدال بر سر سهم بیشتر از قدرت و زدن مهر خود بر حاکمیت در جامعه منوط به حاکمیت کل بورژاوزی است. طبقه کارگر و کمونیستها به این جدالها نگاه میکنند، شرایط جدید مبارزه خود را تشخیص میدهند، از این جدالها برای تضغیف دشمن طبقاتی استفاده میکنند و خود را برای به زمین زدن کل این صف قدرتمند میکنند. پایان دادن به این جدالها و سربازگیری از طبقه کارگر فقط و فقط در گرو انقلاب کارگری است. حزب حکمتیست حزب این افق، حزب این انقلاب است.
خالد حاج محمدی
١٩ ژوئن ٢٠١٦