مصاحبه کمونیست با خالد حاج محمدی
کمونیست: انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان به پایان رسید. یک مجلس و دولت بی اپوزیسیون و یکدست! اگر یادتان باشد قبل از انتخابات، دولت روحانی مرتب در مقام اپوزیسیون ظاهر میشد و الان که مجلس تماما به دست معتدلین و دولت اعتدال افتاده، عملا بهانه ای در کیسه شان باقی نمانده؛ از سوی دیگر، علیرغم تبلیغات رسانه های دست راستی و اپوزیسیون پرو رژیم، اما در دالانهای خود سران دولت، "گلایه" از درصد پایین شرکت کنندگان در این انتخابات به نسبت دوره های قبل بوده است. دلیل این وضعیت چیست و چه مولفه هایی در این دوره تغییر کرده است؟
خالد حاج محمدی: اجازه بدهید ابتدا در مورد ترکیب مجلس و دولت یک دست و بدون اپوزیسیون٬ چند نکته را توضیح بدهم. فکر میکنم بورژوازی ایران و جمهوری اسلامی همیشه و امروز هم جناحهای مختلف خود را داشته و هنوز هم دارد. دسته بندیهای جمهوری اسلامی علیرغم تغییراتی در آنها، هنوز جای خود باقی است. به این اعتبار مبارزه انتخاباتی و تلاش برای حذف همدیگر و اختلافاتی که دارند، واقعی است. اتفاقی که در دوره اخیر افتاد، دست بالا پیدا کردن یکی از جناح های درونی جمهوری اسلامی، جناح سازندگی یا اعتدال، هژمونی افق این جناح و مطلوبیت آن برای بخش اعظم بورژوازی ایران بود. مسئله ای که باعث پیوستن بخشهایی از دو جناح اصولگرا و اصلاح طلب، به گفته خودشان "معتدل های" دو صف به جناح روحانی شد. درست است جناحهای جمهوری اسلامی به هم نزدیک شدند. در این دوره و از مدتها قبل نیازهای سرمایه در ایران و تامین امنیت آن جمهوری اسلامی را تحت فشار گذاشت که دخالت دستگاه مذهبی و ارگانهای آنها را محدود کند، بعلاوه جامعه ایران در ٣٦ سال گذشته علیرغم استبداد سیاسی شدید هر روز قوانین مذهبی و سنت و فرهنگ اسلامی حاکم را چلنج میکرد و زیر پا میگذاشت. نیازهای جامعه بورژوایی ایران و ضرورتهای یک جامعه صنعتی با ٨٠ میلیون جمعیت، کل جمهوری اسلامی را به این رسانده بود که باید با غرب وارد توافقات شود که ما قبلا اینها و دلایل و شرایط آن را گفته ایم. دوره برجام و توافق با غرب و تلاش برای رابطه ای دور از تشنج و... و سیاستهای منتج از آن مورد توافق کل بورژوازی ایران و جناحهای اصلی آن از اصول گرا و معتدل و اصلاح طلب تا باقیمانده های جنبش سبز و بخش بزرگی از اپوزیسیون بورژوایی آن بوده است. مستقل از هارت و پورت بخشهایی از اصول گرایان که به اصول گرایان تندرو مشهورند، مانند کیهان شریعتمداری و...، همگی از زوایه نیازهای بورژوازی ایران و در جواب به آن و معضلاتی که در مقابل خود داشتند، خواهان توافق با دولتهای غربی بوده اند. نزدیک شدن آنها به هم و توافقات در این زمینه ها دلیل بر پایان کشمکش آنها و یکی شدن نیست. ممکن است در دوره های دیگری و در تندپیچهای سیاسی دیگر آنها باز هم با هم شاخ به شاخ بشوند. بهر صورت امروز فاصله افق و استراتژی جناحها کمتر از گذشته است و به عنوانی کل آنها متحدتر از گذشته از سیاستهای این دوره از جمله در دل برجام در کنار هم و علیه طبقه کارگر ایران صف بسته اند. به این معنی درست است ما با اپوزیسیون درون رژیمی با افق و پرچم متفاوت روبرو نیستیم اما جناح بندی جمهوری اسلامی کماکان جای خودش باقی است.
تا جائیکه به نیروهای سیاسی خارج حکومت برمیگردد با تحولاتی که در منطقه و ایران و در موقعیت خود جمهوری اسلامی پیش آمده است، صف بندی اپوزیسیون جمهوری اسلامی را هم دچار تغییرات جدی کرد که حزب ما به کرات از جمله در کنگره هشتم به آن پرداخته است. اپوزیسیون بورژوایی ایران مدتها است آچمز است. این اپوزیسیون اساسا امید به شکاف غرب و ایران و از این کانال رژیم چنج بسته بود که این دوره با توافقات برجام و حتی قبل از آن پایان یافته بود. پرچم ایران قدرتمند و ناسیونالیسم ایرانی و ... به شیوه بهتری و از موضع قدرتمندتری توسط جمهوری اسلامی سالها است بلند شده است و این بخش یا به خود جمهوری اسلامی و این و آن جناح پیوسته اند و یا بی افق و مستاصل اند. اپوزیسیون چپ بورژوایی نیز امید به شکاف غرب و جمهوری اسلامی بسته بود و در چهارچوب کمپین های خود غرب در قالب عدم رعایت "حقوق بشر" و "دمکراسی" و امید به سوریه شدن ایران زیست میکرد و پرچم مستقلی نداشت که هم این دوره تمام شد و هم این پرچمها کنار رفته اند و جمهوری اسلامی در کنار مدعیان "حقوق بشر و دمکراسی و..." به عنوان دولتی دخیل در بازگرداندن ثبات به منطقه بازی داده میشود. امروز تنها اپوزیسیون واقعی در مقابل جمهوری اسلامی طبقه کارگر و کمونیستها هستند.
اتفاقی که در مورد ترکیب مجلس در گذشته و اکنون افتاده و شما به آن اشاره دارید گواه تغییراتی در بالانس قدرت در بالا است. تغییراتی که قبل از انتخابات و حتی قبل از سرکار آمدن دولت روحانی در جریان بود و دولت روحانی خود نتیجه آن بود. به این اعتبار در کل این دوران عقب نشینی هایی به جناح اصول گرا، به معنای سنتی آن، تحمیل شد و خود آن جریان هم دچار تغییراتی و حتی دسته بندیهای جدیدی شد که شاهدش بودیم. تغییراتی که موقعیت جناح دولت و امثال رفسنجانی را در مقابل اصول گرایان بهبود بخشید. قبلا مجلس در دست اصولگرایان بود و امروز با تغییراتی که صورت گرفته است، جناح طرفدار دولت دست بالا را دارد، چیزی که بسیار قابل انتظار بود. بعلاوه ترکیب خبرگان رهبری هم عملا به نفع دولت و متحدین آن تغییراتی کرد و به این اعتبار ما با هیئت حاکمه یکدست تری در این دوره طرف هستیم. این اتفاق بهانه های دولت روحانی و مدافعان آن را مبنی بر اینکه مجلس "مانع" کار دولت است و اگر مجلس مانع نبود دولت "اعتدال" کاری به نفع مردم میکرد، مستقل از پوچ بودن آن، از دولت گرفته است و به این اعتبار دولت روحانی و کل جمهوری اسلامی بیشتر از گذشته مستقیم در مقابل مردم قرار گرفته است.
در مورد شرکت در انتخابات آمارهای مختلفی میدهند، اکنون بحث حتی از شرکت ٥٠ درصد واجدین شرایط است. مستقل از اینکه آمارهای جمهوری اسلامی قابل اعتبار نیست و هیچ مرکز آمار مستقلی وجود ندارد، اما کل شواهد و حتی آمار خود جمهوری اسلامی نشان میدهد بخش بزرگی از مردم ایران در انتخابات شرکت نکرده اند و اینهم قابل تصور بود. دلیل آن به روشنی ریختن توهم مردم ایران عموما و طبقه کارگر و اقشار زحمتکش به کل جناحهای جمهوری اسلامی است. واقعیت این است که کل جناحهای جمهوری اسلامی آزمایش خود را پس داده اند، از اصولگرا تا اصلاح طلب و تا اعتدال آن ضدیت خود را با هر نوع بهبودی در زندگی مردم، ضدیت با هر نوع رفاه و آزادی و زندگی انسانی را اثبات کرده اند. امروز و بعد از توافقات برجام و پیوستن جمهوری اسلامی به کلوپ "جامعه جهانی" و بعد از آزاد شدن سرمایه های مسدود شده و برداشتن قدم به قدم تحریمها، هنوز سهم طبقه کارگر و اقشار زحمتکش جامعه جز بی حقوقی و فقر و بیکاری و حتی عدم پرداخت دسمتزد کار روزانه آنها نیست. بعلاوه پروژه های دولت و کل بورژوازی ایران که به نام "اقتصاد مقاومتی" و راه انداختن اقتصاد ایران و جلب سرمایه و... بیان میشود، مستقل از اینکه به چه نتایجی میرسد، قرار است با تعرض باز هم بیشتر به معیشت طبقه کارگر دنبال شود و کل جمهوری اسلامی حتی با اپوزیسیون بورژوایی آن در این جهت سهیم و هم جهت اند. لذا اگر دولت آقای روحانی در اوایل توهمی را در میان بخشی از طبقه کارگر و اقشار محروم ایجاد کرده بود، امروز این بخش هم در کنار افزایش سرمایه و پولدار شدن اقلیتی و افزایش بیش از پیش فاصله طبقاتی، شاهد تعرض همه جانبه تر دولت روحانی به موقعیت خود، شاهد تدوین قوانین جدیدی علیه خود و شاهد فقیر تر شدن و محروم تر شدن خود هستند. نتیجتا پشم و پیله دولت روحانی هم سرکار نیامده ریخت.
امروز مستقل از اقلیتی که جمهوری اسلامی نماینده آنها است، اقلیتی که زیر سایه حاکمیت جمهوری اسلامی به ثروت و سامان وسیعی رسیده اند، اقلیتی که هیچ مانعی در مقابل خود برای تعرض به معیشت کارگر و افزایش ثروت خود ندارند، اکثریت عظیم مردم این جامعه فکر نمیکنند با دست بدست شدن قدرت میان این جناح و آن جناح، این مهره و آن مهره، تغییری مثبت به نفع زندگی آنها صورت میگیرد. این اکثریت جناحی در جمهوری اسلامی سراغ ندارد که نماینده کوچکترین بهبود معیشتی، کمترین آزادی سیاسی و... باشد. با این وصف باید توجه داشت که عدم توهم به نمایندگان مختلف بورژوازی ایران خودبخود به معنای تحولی در جامعه نیست. از مخالفت با جمهوری اسلامی و نفرت از آن تا تبدیل این نفرت و مخالفت به نیروی فعاله و جنبش سیاسی برای پایین کشیدن آن فاصله بزرگی وجود دارد. نفس ریختن توهم بسیار مثبت است، اما تبدیل این ریختن توهم به نیرو و جنبشی قدرتمند و انقلابی برای کنار گذاشتن جمهوری اسلامی کار عظیمی میخواهد. امروز جای جنبش سیاسی و حزبی که بتواند این نارضایتی و نفرت را در خود جمع کند و به فعل درآورد و نمایندگی کند و به فشاری جدی در سیاست ایران تبدیل کند، به جامعه و خصوصا طبقه کارگر و مردم محروم افقی دهد و توازن قوا را عوض کند، خالی است. این امر دلایل مختلفی دارد که حزب ما به کرات به آن پرداخته است. لذا نارضایتی و نفرت، ریختن توهم و نخواستن خود بخود تغییری در زندگی نمیدهد، مگر اینکه جنبش سیاسی آن و رهبری فعاله آن که این نفرت را نمایندگی کند و به نقطه اتکای تبدیل شود و حول مطالباتی واقعی کارگر و زن و مردم محروم را متحد کند و حول خود جمع کند، در ابعاد اجتماعی و روی زمین صفت شکل بگیرد. در غیر این صورت جمهوری اسلامی علیرغم نفرت عمومی از خود، میتواند چند دهه دیگر سر کار باشد و هر بار و هر دوره این یا آن جناح قدرت را در دست داشته باشد. مردمی که کمترین توهمی به رژیمی ندارند، از آن متنفراند، خواهان رفتن آن هستند، تا زمانیکه امکان و توان این به زیر کشیدن را در خود نبینند، از سر امکانگرایی از امکانات و کشمکشهای موجود در جامعه برای پیشبرد امر خودشان استفاده میکنند. این منطق جامعه بشری است.
کمونیست: حزب حکمتیست (خط رسمی) در اطلاعیه خود میگوید: "مسئله اصلی این "انتخابات" از منظر مردم، تلاش برای تضعیف کلیت جمهوری اسلامی از کانال کنار زدن چهره های اصلی اصول گرا است..."؛ منظورتان چیست؟ آیا "پیروزی" ائتلاف معتدلیون علیه اصول گرایان، نقشی در تضعیف جمهوری اسلامی داشته است؟
خالد حاج محمدی: اجازه بدهید از بخش آخر سوالتان شروع کنم. هیچ حزب بورژوایی در دنیا وجود ندارد که بگوید من نماینده اقلیتی بورژوا در مقابل اکثریت جامعه هستم. همگی منافع طبقه خود را به نام کل جامعه و منافع عمومی کل مردم از بورژوا تا کارگر معرفی میکنند. آنهایی که راه رسیدن به کوچکترین بهبودی در جامعه ایران را از طریق زدن اصولگرایان و در حقیقت دفاع از دولت روحانی یا اصلاح طلبان و... تبلیغ میکنند، در بهترین حالت کلاهبردار سیاسی اند. آنها بخشی از جناح دیگر و مدافع جناح دیگری در خود جمهوری اسلامی هستند. آنها با ادعای اینکه این راحت ترین راه برای رسیدن به "دمکراسی و امنیت" است، تلاش میکنند راهی مردم پسند و آبرومند برای دفاع خود از جناحی و برای فریب محرومان جامعه و تبدیل آنها به نیروی جناح مورد دفاع خود پیدا کنند. تا جایی که به طبقه کارگر و مردم محروم برگردد هیچ جناحی در جمهوری اسلامی و هیچ جریان بورژوایی که مدافع منافع آنها باشد وجود ندارد. این حکمی اثبات شده است که بورژوای خوب و بد نداریم و هیچ جناح بورژوازی نه تنها در ایران بلکه در دنیا وجود ندارد که مترقی، عدالتخواه و منصف و خواهان کوچکترین بهبودی در زندگی طبقه کارگر و اقشار محروم باشد. منافع طبقاتی بورژوازی این را طلب میکند که ضد کارگر و ضد منافع آنها باشد. امروز در جوامع غربی و در مهد "دمکراسی"، در خود اروپا دولتهای فخیمه "دمکرات" وسیعترین تعرض را به طبقه کارگر و دستاوردهای تا کنونی بشریت در همین جوامع سازمان داده اند. با این اوصاف در ایرانی که استبداد سیاسی یک پایه وجود و نیاز کارکرد سرمایه است، بحث از دمکراسی به همان معنای بورژوایی آنهم یک لفاظی سیاسی بیش نیست. دمکرات ترین دمکراتهای ایران، مستبد اند و جز این نمیتوانند باشند، حاکمیت طبقه بورژوای غیر مستبد یک دروغ بزرگ است وجود خارجی ندارد.
اما به بخش اول سوالتان و نگاه ما به انتخابات و شرکت بخشی از مردم ایران برگردم. ما به کرات گفته ایم و در سوال قبلی نیز من اشاره کردم که این توهم در میان طبقه کارگر، محرومان جامعه، زن و جوان جامعه ایران که از کانال این یا آن جناح به مطالبات خود و به حداقل هایی میرسند، ریخته است. دولتهای مختلف جمهوری اسلامی و جناحهای مختلف آن امتحان پس داده اند. اما این توهم ریختن در میان این اکثریت خود بخود به معنای در سرازیری قرار گرفتن جمهوری اسلامی و انقلاب در پیچ بعدی نیست. کسانی که چنین فکر میکنند و یا با هر تغییری در جمهوری اسلامی و با هر انتخاباتی و با هر حتی اعتراضی میگویند انقلاب در راه است، در بهترین حالت ساده لوح اند و خودفریبی میکنند. زمانی این اتفاق خواهد افتاد و خطری جدی حاکمیت را تهدید میکند، که نیروی فعاله ای که بتواند در ابعاد توده ای نمایندگی "نه" این بخش جامعه به جمهوری اسلامی باشد و توانسته باشد افقی را در مقابل جامعه قرار داده باشد و جامعه را حول آن قطبی کرده باشد و امیدی را در میان مردم آزادیخواه زنده کرده باشد در میدان باشد، چیزی که متاسفانه هنوز غایب است. نارضایتی کارگران و محرومان خودبخود انقلاب نمیشود. بخش بزرگی از طبقه کارگر و اقشار کم در آمد در دنیا از دولتها و طبقات حاکمه متنفر هستند٬ اما آمادگی به زیر کشیدن دولت و انقلاب کردن را ندارند، صف شان متحد و قوی نیست، نیرویی که این نفرت را به جنبشی عظیم برای انقلاب کارگری تبدیل کند در میدان نیست یا اگر هم هست ضعیف است. انقلاب از فقر و محرومیت و نفرت خالی و تنها با بی توهمی مردم به سیستم و دولت بیرون نمی آید. انقلاب از خوشبینی و از داشتن افق روشن پیروزی، از اعتماد به نیروی فعاله آن بیرون می آید. تا زمانی که آلترناتیوی قابل دسترس و مقبول و قابل اتکا و مورد اعتماد از زاویه جامعه شکل نگرفته باشد، تا زمانی که طبقه کارگر و اقشار زحمتکش و متنفر از جمهوری اسلامی احساس نکنند میتوانند و قدرت آنرا دارند جایگزینی برای جمهوری اسلامی داشته باشند و یا به نیروی مستقل خود میتوانند توازن قوا را به نفع خود تغییر دهند، به امکانگرایی متوسل میشوند.
در انتخابات اخیر و با فرض صحت ٥٠ درصد شرکت کننده در آن، دلیل این شرکت این نیست که گویا ٥٠ درصد از مردم ایران طرفدار جمهوری اسلامی هستند. یا اینکه این ٥٠ درصد واقعا فکر میکنند با رای دادن به جناحی میتوانند بهبودی در زندگی خود حاصل کنند. این تصور که هر کس رای داد یا طرفدار جمهوری اسلامی است و یا فکر میکند از طریق جناحی در جمهوری اسلامی به آرزوهای خود میرسد، ساده انگارانه است. همه چیز سیاه و سفید نیست و باید مستقل از اینکه من و شما بعنوان یک حزب سیاسی یا یک کمونیست چگونه فکر میکنیم به روانشناسی مردم نگاه کرد و آنر تشخیص داد. بخش بزرگی از کسانی که در انتخابات شرکت کردند، جمهوری اسلامی را نمیخواهند و طرفدار آن نیستند. آنها در عین حال فکر نمیکنند در توازن قوای کنونی کاری جدی از خودشان ساخته است. این بخش نفرتشان را از کلیت جمهوری اسلامی با تضعیف جریانی که آنها فکر میکنند نمایندگی تام و تمام تر حاکمیت سی و چند ساله جمهوری اسلامی را میکند نشان میدهند، کاری که در کل دنیا روزانه اتفاق می افتد. آنها فکر میکنند که با زدن چهره های شاخص اصولگرا جمهوری اسلامی را در موقعیت بدتری قرار میدهند و امکانی را برای نفس کشیدن خود ایجاد میکنند. مردم عادی از روی امکانگرایی، انتخاب میکنند و فکر میکنند بهتر است پشت جناحی بروند که نسبت به جناح دیگر از نظر آنها کمتر مستبد، کمتر متحجر و .. است. بحث این نیست که این بخش از جامعه راه درستی میروند، یا انتخاب درستی میکنند. معلوم است اشتباه میکنند و ما گفتیم شرکت در این انتخابات مشروعیت خریدن برای جمهوری اسلامی است. اما به هر حال با این انگیزه و از این سر است در انتخابات شرکت میکنند. گفتم از ریختن توهم تا داشتن افق و اعتماد به خود برای انجام تحولی فاصله زیادی هست. فاصله ای که پر کردن آن وظیفه ما کمونیستها است. اما نداشتن امید، نداشتن افق، احساس ناتوانی به تغییری مثبت با قدرت خود، و اینکه نمیتوانیم و قدرت کنار گذاشتن جمهوری اسلامی را نداریم نقش اساسی در این میان دارد. بخش وسیعی از تبلیغات بورژوازی و روشنفکران و رسانه های آنها قبولاندن این حقیقت وارونه است که دنیا همین است، باید به آن قانع بود و راه دیگری جز قبول این اوضاع و این زندگی ندارید. نشان دادن سوریه ویران شده و لیبی و عراق و کشتار و آوارگی و جنایات به مردم یکی از خاصیتهای اصلی آن به تسلیم کشاندن مردم که نمیشود کاری کرد و ترساندن آنها که اگر دست از پا خطا کنید ممکن است ایران هم سوریه شود است. مردمی که این فشار سیاسی وسیع و سنگین برآنها کارساز شده از سر ناامیدی و استیصال به این و آن جناح رای میدهند علیرغم اینکه از دستشان می نالند. به همین دلیل ما تاکید کرده ایم که نمایندگی نه به جمهوری اسلامی و نفرت از آنرا آن بخشی از جامعه میکند که در انتخابات شرکت نکردند.
توجه کنید که کل جمهوری اسلامی و مدافعان رنگارنگ آن تلاش کردند تعداد هر چه بیشتری در انتخابات شرکت کنند و نفس این شرکت کردن را "بردی" برای جمهوری اسلامی میدانند که حاوی واقعیاتی است. بالاخره و مستقل از آنچه شرکت کنندگان در نظر دارند، مستقل از محدود نگری و امکانگرایی که به خرج میدهند، شرکت وسیع مشروعیت خریدن برای جمهوری اسلامی است. اما نکته ای که ما تلاش میکنیم روش کنیم و در اطلاعیه هم اشاره کرده ایم این است که کل تبلیغاتی که شرکت کنندگان را مدافع جمهوری اسلامی و این و آن جناح نام میگذراد، صفی از مدافعان رنگارنگ جمهوری اسلامی که به نام اپوزیسیون ادعا میکنند بخش بزرگی از مردم به لیست امید رای داده اند لذا طرفدار دولت روحانی هستند، دروغ میگویند و میدانند دروغ میگویند. این نوع تبلیغات در راس آن خود جمهوری اسلامی و رسانه های آن قرار دارد. کل این صف نه طرفدار جمهوری اسلامی هستنند و نه دولت اعتدال و لیست امید، بله فکر میکنند بهتر است به لیست امید رای بدهند تا لیست دیگری که فکر میکنند بیشتر نماینده حفظ جمهوری اسلامی است دست بالا پیدا نکنند.
کمونیست: نیروهای سیاسی پرو رژیم میگویند مردم با شرکت در انتخابات عملا علیه ولی فقیه و جناح او ایستادند و اعلام کردند که تغییر میخواهد. میگویند شرکت وسیع مردم علیه فراخوان عدم شرکت و تحریم، نشان داد مردم شرکت در انتخابات را بعنوان ابزار مهمی برای تغییر در جامعه انتخاب کردند.
خالد حاج محمدی: تفاوت جدی هست بین مردمی که از سر امکانگرایی در انتخاباتی شرکت میکنند با نیروهای سیاسی که شرکت در این بالماسکه و کلا شرکت در دعواهای درونی جمهوری اسلامی را بعنوان تنها امکان تغییر و بهبود در زندگی تئوریزه میکنند. اگر مردم امکانگرا یا در بدترین حالت متوهم هستند این نیروها در بهترین حالت به اندازه خود جمهوری اسلامی ارتجاعی و ضد مردمی اند. اینها شارلاتانهای سیاسی اند که روی ناتوانی مردم سرمایه گذاری میکنند تا جمهوری اسلامی را از زیر تیغ بیرون بکشند.
احزاب سیاسی انتخاب سیاسی میکنند. احزاب و شخصیتهای سیاسی و ... مورد اشاره شما هم آگاهانه و بر اساس منافعشان بر اساس هم جنس بودنشان با یکی از جناحهای بورژوزی ایران و جمهوری اسلامی، انتخابات را بهترین راه تغییر معرفی میکنند. به همین دلیل ما میگوئیم بخشی از مردم از سر امکانگرایی و با این ذهنیت که شرایط مبارزه خود را با تضعیف جناحی بهبود میبخشند در انتخابات شرکت میکنند. کسی که واقعا خواهان تغییر به معنای بهبود زندگی کارگر و زن و جوان و دهها میلیون انسان محروم باشد اولین قدمش مقابله با کل جمهوری اسلامی است و لابد در انتخابات هم شرکت نخواهد کرد. کنار گذاشتن جمهوری اسلامی پیش شرط هر تحولی به نفع اکثریت مردم ایران است. احزاب سیاسی مورد اشاره شما عموزاده های کوچک روحانی و رفسنجای اند که با اردنگی از قدرت بیرون اندخته شده اند، اینها خود بخشی از صورت مسئله طبقه کارگر و مردم آزادیخواه اند. این بخش از طرفداران جمهوری اسلامی در مورد نصفی از مردم ایران که در انتخابات شرکت نکرده اند کلمه ای نمیگویند.
اینکه اکثریت مردم ایران خواهان تغییر و بهبود زندگی خود، خواهان رفاه، آزادی و حفط حرمت و کرامت خود هستند، اینکه میلیونها زن در آن جامعه خواهان برابری و لغو کلیه قوانین زن ستیز و مردسالار هستند و اینکه طبقه کارگر ایران خواهان زندگی انسانی و کوتاه کردن دست طبقه بورژوا بر هستی و زندگی خود است یک واقعیت است. اما جریاناتی که با دست گذشتن بر این حقایق مردم ایران را مدافع این و آن جناح از حاکمین معرفی میکنند و تلاش میکنند کارگر و زن و جوان جامعه را به امید تامین خواستهایشان به دفاع از این یا آن بخش از بورژوازی بکشانند، اگر خود بورژوا نباشند، فریبکار و خدمه حاکمیت اند. آنها حقه بازان سیاسی اند که نانشان را از این طریق درمیآورند.
کمونیست: حزب حکمتیست ایندوره هم فرخوان عدم شرکت در انتخاباتهای جمهوری اسلامی را داد و اعلام کرد که این انتخابات نیست و آنرا نمایشی مسخره خواند. علیرغم این مردم در این انتخابات شرکت کردند. آیا سیاست حزب نادرست بود یا شرکت مردم در انتخابات؟
خالد حاج محمدی: انتخابات پارلمانی ابزاری برای مشروعیت دادن به جامعه طبقاتی و به حاکمیت اقلیتی بورژوا است. انتخابات پارلمانی حتی در خود اروپا هم ابزار هیچ تغییری درزندگی طبقه کارگر و محرومان جامعه و به نفع آنها نیست. انتخابات پارلمانی ابزاری برای تقسیم قدرت و میدانی برای تعیین سهم هر جناح و حزب بورژوایی در قدرت است. بعلاوه امروز حتی در کشورهای اروپایی هم حق انتخابی به معنای واقعی برای طبقه کارگر و اقشار جامعه وجود خارجی ندارد. گفتم در ایران حتی از دمکراسی نیم بند بورژوایی هم خبری نیست. مردم ایران حق انتخابی ندارند و اگر داشتند اولین انتخاب آنها به گور سپردن جمهوری اسلامی بود.
بعلاوه میزان شرکت مردم در انتخابات دلیلی بر صحت و سقم و یا نادرستی یک سیاست نیست. بر اساس آماری که خود وزیر کشور اعلام کرده است و با فرض محال صحت این آمار، ٥٠ درصد مردم ایران در انتخابات شرکت کرده اند. با این وصف و همچنانکه ما گفته بودیم با همه تلاشهایی که خود رژیم و مدافعانشان برای تشویق مردم و کشاندن آنها به پای صندوق رای بخرج دادند بازار انتخابات کساد بود و بخش بزرگی از مردم ایران در انتخابات شرکت نکردند.
همچنانکه اشاره کردم صحت سیاست را نمیتوان از آمار شرکت مردم در انتخابات گرفت، آنهم در جامعه ای که کوچکترین امکانی برای ابراز عمل مستقل اکثریت جامعه وجود ندارد. در جامعه ای که نه تنها احزاب کارگری و کمونیست و آزادیخواه که مدافعان خود جمهوری اسلامی با رد صلاحیت شدن حق کاندید شدن از آنها سلب میشود. اکثریت مردم ایران دوره ای به خمینی لبیک گفتند، اکثریت مردم آلمان و حتی کارگران آلمانی در دوره ای از فاشیسم هیتلر دفاع کردند ودهها نمونه دیگر و هیچکدام از این اکثریتها حقانیتی نداشتند.
ما درست گفتیم که نباید در این "انتخابات" شرکت کرد، درست گفتیم که شرکت در این مضحکه توهین به شعور و حقوق مردم است، درست گفتیم اولین شرط هر انتخابات آزادی در ایران رفتن جمهوری اسلامی است. ما نماینده آن اکثریتی از جامعه بودیم که نه و نفرتش را با عدم شرکت در انتخابات اعلام کرد.
کمونیست: پیامدهای سیاسی این انتخابات برای مردم و طبقه کارگر در ایران چیست؟ این پروسه به کجا می انجامد؟
خالد حاج محمدی: واقعیت این است که توازن قوا میان گروهبندی های سیاسی بورژوازی و جمهوری اسلامی ایران در چند سال گذشته تغییراتی کرده است. فاکتورهای مختلفی در ایجاد این تغییرات موثر بوده اند که ما قبلا به آنها پرداخته ایم. خود جامعه ایران و سطح تمدن و فرهنگ و شعور سیاسی آن پذیرای جمهوری اسلامی با قوانین اسلامی و عقب مانده نیست. تاریخ ٣٦ سال گذشته تاریخ کشمکش جامعه در دفاع از معیارها و ارزشهای انسانی بوده است که کسب کرده با تلاشی برای تحمیل یک عقب گرد تاریخی به کل جامعه. علاوه بر این جوابگویی به نیازهای سرمایه و تسهیل سودآوری آن و تامین امنیت سرمایه احتیاج به تغییراتی در خود جمهوری اسلامی داشت، چیزی که جناحهایی از جمهوری اسلامی در هر دوره ای پرچم آنرا بر داشته اند. مستقل از مبارزات هر روزه طبقه کارگر و اقشار زحمتکش برای بهبودی در زندگی و...، در ابعاد ماکرو جامعه ایران با اسلام و اسلامیت به عنوان قوانین یک جامعه انقلاب دیده چون ایران همیشه در تناقض بوده است.
این حقایق خود جمهوری اسلامی را مجبور کرد تغییر کند، توافق با غرب و کنار گذاشتن پرچم مبارزه با شیطان بزرگ و نشتن روی میز مذاکره، قبول محدودیتهایی برای ارگانهای مذهبی، تاکید بر امنیت سرمایه و... همگی گوشه ای از تلاش جمهوری اسلامی برای حل مشکلات یک جامعه بورژوایی و صنعتی در خاورمیانه است. دولت اعتدال و کارت توافق و تامل با دولتهای غربی خود نتیجه پروسه ای از جدالهای جدی در میان خود بورژوازی ایران و تلاش آن برای وفق دادن جمهوری اسلامی با نیازهای سرمایه در این جامعه است.
انتخابات دوره اخیر خبرگان رهبری و مجلس جمهوری اسلامی امتداد این مسیر است. امروز دولت روحانی و متحدین او هم در خبرگان و هم در مجلس دست بالا را دارند و توازن به نفع آنها چرخیده است. به این اعتبار جمهوری اسلامی لخت و عریان تر در مقابل مردم و خصوصا طبقه کارگر ایران ایستاده است. رویارویی طبقه کارگر، زنان، جوانان و اقشار محروم جامعه با دولت روحانی، که امروز دیگر دو مجلس و آقا را هم همراه خود دارد، بسیار مستقیم تر است. اکنون بهانه های "نمیگذارند" و "مانع تراشی میکنند"، "مجلس مانع کار دولت است" و ... مستقل از عوامفریبانه بودن آن، از دست دولت روحانی افتاده است.
تا جایی که به طبقه کارگر ایران برگردد در دنیای واقعی صف دشمنان این طبقه با نزدیکی بیشتر جناحهای جمهوری اسلامی به هم، با اتحاد کل بورژوازی ایران و جمهوری اسلامی به عنوان نماینده اش، متحد ترند. طبقه کارگر با دولتی یک دست تر و بورژوازی متحد تر روبرو است. با این وصف ریختن توهم در میان مردم و ریخته شدن پشم و پیله کل جناحهای آنها در نزد مردم هم شرایط مبازره آنها و طبقه کارگر را راحت تر کرده است.
در این دوره بورژوازی ایران یکدست تر و متحد تر در مقابل طبقه کارگر قرار میگیرد و تلاش خواهند کرد برنامه های خود را که اساسا با اتکا به سازماندادن یک تعرض همه جانبه به معیشت طبقه کارگر پیش میرود را دنبال کنند. این حقیقت را در کنار زمینه های وسیع اعتراضی در میان طبقه کارگر، ریختن توهمات در میان کل جامعه و این طبقه به بهود از کانال اتکا به جناحی در جمهوری اسلامی بگذارید و به اضافه شبح کمونیسم این طبقه که هر روز علیه آن فتوا میدهند قرار دهید، آنوقت میتوان تصویر روشنتری از آینده داشت. امر مسلم این است که در این دوره دو طبقه اصلی جامعه بورژوازی و پرولتاریا عریانتر در مقابل هم قرار خواهند گرفت. اینکه در این جدال چقدر طبقه کارگر بتواند مهر خود را بر تحولات جامعه بزند و چقدر بتواند نیروی خود را متحدانه برای بهبودی در زندگی خود و کل جامعه به میدان بیاورد بستگی زیادی به نقش رهبران و فعالین کمونیست این طبقه و به نقش ما کمونیسها دارد. این سوالی روی میز ما است.