سخنان خامنه ای به تاریخ ٢٦ مراد در نشست رسانه های اسلامی در تهران٬ عکس العملهای مختلفی را هم در درون حاکمیت و جناحهای مختلف آن هم در میان رسانه ها و احزاب و شخصیتهای مختلف سیاسی بر انگیخت. خامنه ای در این سخنرانی ضمن تاکید خود بر ماندگاری دشمنی با آمریکا گفت:
"آمریکایی‌ها می‌خواهند از توافقی که هنوز نه در ایران و نه در آمریکا تکلیفش و رد یا قبول شدنش معلوم نیست، وسیله‌ای برای نفوذ در ایران بسازند، اما ما این راه را قاطعانه بسته‌ایم و با همه‌توان بالای خود، اجازه‌نفوذ اقتصادی، سیاسی، فرهنگی یا حضور سیاسی در ایران را به آمریکایی‌ها نمی‌دهیم."

خامنه ای در سخنان خود از جمله تاکید دارد که جمهوری اسلامی در دفاع از فسطین٬ سوریه و یمن که به قول او مورد ظلم واقع شده اند٬ کوتاه نخواهد آمد و از هر کمکی که برای جمهوری اسلامی ممکن باشد کوتاهی نخواهند کرد. خامنه ای سخنان خود را با دوز ضد آمریکایی و اینکه دشمنی آنها با آمریکا سر جای خود باقی است بیان میکند. همین حقیقت باعث میشود که روزنامه های جمهوری اسلامی و مشخصا کیهان شریعتمداری نیز از این فضا و فرصت برای بیان مخالفت خود با جهت رسمی دولت و توافق با غرب بیاناتی را میکتوب کند. همزمان نمایندگان مجلس و شخص روحانی نیز بدنبال دست به سخنانی در این راستا بزنند.
در مورد سخنان خامنه ای چند نکته قابل تامل است. یکی جایگاه ژست ضد آمریکایی امروز خامنه ای و دیگری تاکید خامنه ای بر دخالت در مسائل منطقه و مشخصا حمایت از حماس و حزب الله و سوریه و یمن٬ بعد از توافقات لوزان و نکته اصلی تر مخاطب سخنان خامنه ای و اهدافی که دنبال میکند٬ می باشد.

دوز ضد آمریکایی سخنان خامنه ای
رابطه امروز جمهوری اسلامی با غرب و توافقاتی که زیر نام بحران هسته ای پیش برده شد٬ انتخابی از سر میل و علاقه برای هیچکدام نبود. نه ایران برای غرب دولت مد نظر و مورد پسند است و نه غرب برای ایران. نه ایران متحد استراتژیک غرب است و نه آمریکا متحد استراتژیک ایران. آنچه امروز توافق لوزان را ممکن کرده است و آمریکا و ایران را پایی چنین توافقی آورده است٬ نیاز هر دو دولت به این توافق در شرایط تاریخی معینی است. آنها بعد از جدالی چندین ساله و در دل تحولات بزرگی در جهان و خاورمیانه٬ در موازنه امروز این منطقه به نقطه تعادلی رسیده اند. دو طرف این معامله و توافق از نظر خودشان و بر اساس موقعیت و نقش و جایگاه خود و نیروهای دخیل در منطقه٬ بر اساس بر شمردن سود و زیان خود در این معامله به پذیرش آن رسیده اند. توافق آنها در تعادل موجود منطقه از زاویه هر دو دولت به نفع است.
تا جایی که به ایران برگردد٬ کل پروسه مذاکرات در مشورت و توافق با شخص خامنه ای پیش رفته است. مذاکره با غرب و در راس آن دولت آمریکا و پایان دادن به تخاصمات چندین ساله آنها که خامنه ای آنرا زیر نام "نرمش قهرمانانه" بیان میکرد٬ برای جمهوری اسلامی به دلایل واقعی و زمینی٬ یک نیاز بود. شخص خامنه ای در تمام مراحل آن دخیل و کل این پروسه با تائید ایشان پیش رفته است. این پروسه از دوره احمدی نژاد در جریان بود و ادامه و به سرانجام رساندن به عهده دولت روحانی گذاشته شد و این دولت معین با توافق ولی فقیه مسئول این ماموریت شد. در کل این دوره خامنه ای کار هیئت مذاکره کننده را تائید و در آن دخیل بود و سرانجام و بعد از توافق نیز علاوه بر تمجید از هیئت مذاکره کننده٬ نامه رسمی جهت قدردانی از نتیجه این مذاکرات برای روحانی فرستاد.
در این دوره کنارگذاشتن تبلیغات ضد استکباری و ضد آمریکایی٬ پاک کردن دیوار شهرهای ایران از شعارهای همیشگی علیه "استکبار جهانی" و دولت آمریکا که یکی از پایه های ایدئولوژیک دولت ایران در طول حیات خود بود٬ با توافق کل هیئت حاکمه و شخص خامنه ای پیش رفته است. به این اعتبار تبلیغات ضدآمریکایی خامنه ای و ژست ضد آمریکایی و ضد استعماری او٬ امروز برای متوهم ترین هوادارانش نیز جدی گرفته نمیشود.
امروز در ادامه همین پرسه شاهد باز شدن سفارتخانه کشورهای مختلف غربی و مشخصا انگلستان در ایران و بر عکس هستیم. لذا آنچه عملا پیش میرود همانی است که توافق شده است و ضدآمریکایی گری امروز خامنه ای و بیرون کشیدن کارتهای سوخته که مدتها است زیر فرش کرده اند٬ نه امری جدی است و نه حاوی مضمونی جدی علیه غرب. بدون تردید عادی شدن روابط ایران و امریکا و کنار گذاشتن کامل ژست ضد امریکایی و باز شدن سفارتخانه های این کشور در ایران امری نیست که فوری اتفاق بیفتد. این یکی از پایه های ایدئولوژیک جمهوری اسلامی است و احتیاج به زمان دارد و بعلاوه تابع فاکتورهای دیگری در حسنه شدن مناسبات فی مابین است. امری که خامنه ای بخواهد یا نخواهد در ذهن مردم ایران عملا این پایه ریزش کرده است. به این اعتبار ژست امروز ضد آمریکایی خامنه ای نه هدفش آمریکا و کلا غرب بلکه اهداف دیگری را دنبال میکند که بعدا به آن خواهم پرداخت.

ایران و دخالت در خاورمیانه
فرض بخشی از جریانات اپوزیسیون ایرانی٬ در مورد توافق ایران و غرب بر این حکم استوار است که آمریکا پیروز و جمهوری اسلامی تسلیم شد٬ جام ذهر نوشید و به این اعتبار قاعتا سخنان خامنه و تاکید بر ادامه دخالت جمهوری اسلامی در عراق و سوریه و لبنان و... ٬ مغایر این توافق و صرفا ادعهای توخالی بیش نیست. این فرض برای این جریانات از آن جهت قابل فهم است که آنچه را خود میخواستند جای واقعیت گذاشته اند. در دنیای واقعی آنها از این توافق ناراضی هستند. حداقل آنها وجود فضای دشمنی و تهدید و تحریم ایران را بهتر از توافق و پایان این تخاصمات میدانستند. بخش زیادی از آنها در سالیان گذشته امید خود را به دخالت غرب در ایران و حتی حمله نظامی به ایران و از این کانال کنار گذاشتن جمهوری اسلامی بسته بودند. اینکه رسما این تمایل را بیان نمیکنند و یا بیان نکردند٬ دلایل دیگری دارد. آنها از سر مخالفت با جمهوری اسلامی از دیدن حقایقی که در خاورمیانه در جریان است٬ از دیدن حقایقی که خود را به غرب و در راس آن به آمریکا تحمیل کرده است٬ از ناکامی های دولت آمریکا در منطقه و از دیدن و درک توازن امروز خاورمیانه ناتوانند. آنها از نقشه ای که کل غرب برای دوره کنونی در تقسیم مجدد جهان دارد و جایگاه امروزی خاورمیانه در این نقشه و در این استراتژی جدید٬ ناتوانند.
کسی که توافق غرب و جمهوری اسلامی را نوشیدن جام زهر و تسلیم از سر اجبار توسط ایران بداند ٬ قاعدتا بعد از توافقات٬ جمهوری اسلامی ای را ترسیم میکند که بدون اجازه غرب پا از گلیم خود دراز نمیکند. اما در دنیای واقعی این آرزوی بخشی از اپوزیسیون است و با خود واقعیت و حقایقی که در پس ماجرای توافق لوزان دنبال شده است٬ یکی نیست. مذاکرات ایران و غرب یک معامله دو نیروی تا مغز استخوان ارتجاعی است که نه جنگ و تخاصمات دیروز آنها و نه صلح امروزشان٬ سر سوزنی به امنیت و رفاه و مطالبه مردم ایران و یا آمریکا و امنیت خاورمیانه مربوط نیست. مسئولیت ناامنی خاورمیانه٬ مسئولیت توحشی که در این منطقه راه افتاده است و جنایاتی که به مردم لیبی٬ سوریه٬ عراق و ... تحمیل شده است٬ بر دوش دول امپریالیستی و در راس آنها دولت آمریکا و دولتهای مرتجع منطقه از عربستان و قطر و ترکیه گرفته تا ایران است.
آنچه امروز خامنه ای در مورد ادامه دخالت ایران در منطقه بیان میکند و آن را ریاکارانه دفاع از مردم سوریه٬ فلسطین٬ عراق و یمن نام میگذارد٬ حاوی واقعیاتی است که بخشی از اپوزیسیون ایران که در این دوره به نام مخالفت با جمهوری اسلامی در کمپ غرب ایستادند٬ هیچوقت درک نکردند. یکی از نتایج توافقات هسته ای قبول ایران به عنوان شریک در تحولات خاورمیانه از جانب غرب است. حضور ایران و دخالت این کشور در سوریه٬ فلسطین٬ لبنان٬ عراق و یمن امری جدید نیست. ایران یکی از دولتهایی مرتجعی است که سالها است به کمک حزب الله و حماس و گروههای اسلامی و دولتهای متحد خود در بحران خاورمیانه دخیل است٬ همچنانکه عربستان و ترکیه و خود ناتو دخیلند. امروز و بعد از توافقات٬ دخالت ایران نه به عنوان قطبی تروریستی و محور شر٬ بلکه به عنوان همپیمان غرب و در چهارچوب توافقات کنونی پذیرفته شده است. لذا مسلم است که دخالت ایران در خاورمیانه بر متن شرایط جدید و به عنوان یکی از عوامل "ثبات" از نظر غرب در منطقه و به عنوان هم پیمان غرب ادامه خواهد یافت. این بخش از سخنان خامنه ای بیان یک واقعیت است که نه از نظر غرب و نه از نظر هیچ جریان واقع بینی مخفی نیست. اما این اصل پیام خامنه ای نیست.

خط و نشام خامنه ای آمریکا و غرب نیست
خط و نشانه خامنه ای رو به آمریکا و دول غربی نیست. اصل پیام خامنه ای و خط و نشان کشیدن او رو به مردمی است که در پس توافق هسته ای توقع و انتظاری دیگر از زندگی خود دارند. مردمی که در ٣٦ سال حاکمیت آنها٬ و در ٣٦ سال تلاش بی وقفه جمهوری اسلامی٬ نه فرهگ فرسوده شرقی-اسلامی را پذیرفت و نه زیر بار قوانین عقب مانده جمهوری اسلامی رفت. خط و نشان خامنه ای و خطاب او به طبقه کارگر ایران است که دوازده سال است زیر نام مبارزه با استکبار جهانی٬ خطر حمله به ایران و تحریم اقتصادی٬ نه تنها جواب ابتدایی ترین مطالبات آنها داده نشده٬ بعلاوه وسیعترین تعرض به زندگی و معیشت آن توسط بورژوازی ایران به رهبری افرادی چون خامنه ای٬ رفسنجای٬ خاتمی٬ احمدی نژاد٬ روحانی و... سازمان یافته است.
تلاش خامنه ای پس زدن توقع مردم و جامعه ای است که همیشه به فرهنگ و تمدن غربی بیشتر نزدیک بوده است تا قوانین ضد زن و فرهنگ مردسالار و عقب مانده شرقی اسلامی ایران. جامعه ای که با همه خط و نشانهای جمهوری اسلامی و با همه شمشیر زدنهای "ضداستکباری" فریب جمهوری اسلامی را نخورد و برای قوانین و عرف و فرهنگ و بی تمدنی که میخواستند به مردم ایران تحمیل کنند تره خرد نکرد و اسلامی نشد. یکی از چالشهای جدی برای جمهوری اسلامی بعد از توافقات هسته ای٬ عقب نشینی است که جمهوری اسلامی بخواهد یا نخواهد در ذهنیت عمومی جامعه به فرهنگ شرقی اسلامی تحمیل خواهد شد٬ چیزی که ما شکست ایدئولوژیک جمهوری اسلامی نام گذاشته ایم.
امروز آنچه تهدیدی برای جمهوری اسلامی است نه نفوذ غرب٬ نه نفوذ سیاسی و فرهنگی آمریکا که عقب رانده شدن قوانین بردگی و تحجر اسلامی در شعور و ذهنیت عمومی جامعه ایران و مردمی است که نمیخواهد در مقابل آن سرفرود آورد و فکر میکند اکنون با اعلام دوستی ایران با "شیطان بزرگ" بهتر میتواند آنرا به چالش بکشد. جامعه ای که بیش از سه دهه به نام مبارزه با استکبار جهانی و با لباس "ضد امپریالیستی" ابتدایی ترین حقوق سیاسی٬ مدنی و فردی مردمش را گرفتند و تلاش کردند دخالت در خصوصی ترین روابط انسانها را به عنوان حق دولت حاکم به آنها تحمیل کنند. مردمی که چند دهه تلاش کردند دورش را دیواری زخیم بکشند و صدایش را از بیخ خفه کنند و از هر گونه ارتباط و دسترسی با پیشرفتهای علمی٬ فرهنگی و حقوقی و سیاسی در جهان قطع کنند٬ تا با تبدیل آن به قبرستانی از بردگان بی اراده و تسلیم شده٬ کاخهای سود دهی سرمایه را بالا ببرند و امنیت حاکمیت سیاه خود را حفظ کنند.
جامعه ای که طبقه کارگر و مردم زحمتکش آن٬ در بیش از سه دهه گذشته در مقابل تمام کشتارها٬ جنایت و حق کشیها٬ در مقابل ترور و اسید پاشی و خفه کردن هر نوع توقع انسانی از زندگی ٬ در مقابل بی حقوقی کامل چند ده میلیون از طبقه کارگر آن٬ حتی در دوره اعمال تحریمهای وسیع اقتصادی٬ شاهد رشد سرمایه و دارایی ها و بالا رفتن بی سابقه قدرت اقتصادی سرمایه داران و اقلیتی مفت خور بوده است.
امروز و بعد از توافق با "استکبار جهانی و شیطان بزرگ" و جشن و شادی که دولت حاکم و کل طبقه بورژوا و پادوهای آنها در داخل و خارج راه انداخته اند٬ نگرانی جمهوری اسلامی و کل طرفداران قدیم و جدیدش٬ پا پیش گذاشتن طبقه کارگر و زن و جوان آن جامعه برای گرفتن سهم خود از زندگی٬ از رفاه و آزادی و امنیت است.
پیام خامنه ای به اینها است! بلند کردن کارت بازی با "فرهنگ استکباری" و شعارهای از مد افتاده آنها علیه امریکا٬ ابزار عقب راندن طبقه کارگر ایران٬ زنان و جوانان ناراضی و انقلابی این جامعه است.
دوازده سال است تحمیل هر نوع اجحافات و بی حقوقی به طبقه کارگر ایران را به نام محاصره اقتصادی توجیه میکنند. و دوازده سال است میلیونها کارگر ایرانی نه تنها در بردگی کامل به سر میبرند که دستمزد روزهای کاری خود را نیز نگرفته اند. دوازده سال است به آنها قول میدهند که در آینده در زندگی آنها بهبود حاصل خواهد شد. امروز و زمانی که بالای ١٢٠ میلیارد دلار پول ایران آزاد میشود و تحریمها بر داشته میشود٬ عادی ترین و محق ترین امر در ذهن کل جامعه برگشتن این صف و سهم خواهی خود است٬ و این یک چالش جدی در مقابل جمهوری اسلامی میتواند باشد. امروز روزی است که توهم به بهبود اقتصادی ریخته است و خطر عروج این طبقه و بیان مطالبات رفاهی آن از کسی پوشیده نیست. خامنه ای علیه این خطر جلو آمده است و کارت اسلامیت و ضدآمریکایی گری قدیمی خود را برای رفع این خطر دوباره بلند کرده است.
سخنان روحانی بعد از خامنه ای مبنی بر اینکه: "نباید فکر کنیم پس از حصول توافق می توانیم هر طور که بخواهیم حرف بزنیم و عمل کنیم و..." در دنیای واقعی باز هم خطاب به همین مردم است که از نظر آنها باید حواسشان جمع باشد و پا از گلیم خود درازتر نکنند. کل صف حاکمان در ایران از خامنه ای و رفسنجانی و روحانی و خاتمی تا مجلس نشینان و قضات و مراکز جاسوسی و اطلاعاتی آنها٬ تا قدیم پاسداران و دگر اندیشان امروزی آنها از قماش گنجی و تا پادوهای توده ای ٬ اکثریتی هودارشان از قماش فرخ نگهدارها در این نگرانی شریکند. خامنه ای کل این صف را علیه عروج حق طلبی کارگر٬ علیه عروج زن و جوان آن جامعه برای مطالبات انسانی و برای چلنج قوانین اسلامی و ضد زن و مرد سالارانه نمایندگی میکند. پز ضدآمریکایی خامنه ای برای هشدار به این صف است.
بعد از توافقات هسته ای قرار نیست٬ بهبودی در زندگی طبقه کارگر و بخش محروم جامعه ایجاد شود. قرار نیست آزادیهای سیاسی و فرهنگی تامین شود. در دنیای واقعی هم نه خامنه ای نه بقیه سران دولت ایران٬ قول بهبودی نداده اند و در کل این پروسه تلاش کرده اند طبقه کارگر ایران را در انتظار نگه دارند و به او بقبولانند که فعلا باید جان بکند٬ تلاش کند و به بردگی موجود قانع باشد که سرمایه به ایران جلب شود و در ایران رشد کند. جلب سرمایه و رشد سرمایه در ایران جز از کانال کارگر ارزان و ساکت و تسلیم شده و کم توقع دنبال نخواهد شد. وعده هایی که پادوهای جمهوری اسلامی و خیلی از روشنفکران بورژوا از فرخ نگهدار و کل طیف اکثریتی توده ای تا گنجی و مسعود بهنودها و حزب بی بی سی میدهند٬ جز فریب کاری و کلاشی سیاسی و بخشی از تلاش برای فریب طبقه کارگر و مردم ایران نیست. رقص و پایکوبی این طیف از توافق با غرب٬ نه به دلیل گشایش سیاسی و بهبود وضع اقتصادی و معیشتی طبقه کارگر ایران که باز شدن بیشتر فضا برای سرمایه و سرمایه داران است.
بهبود معیشت طبقه کارگر و محرومان جامعه نه در پس توافقات غرب و ایران٬ که تنها و تنها به نیروی طبقه کارگر متحد و آگاه و مدعی ایران ممکن است. هر درجه رفاه و بهبود٬ و هر درجه باز شدن فضای سیاسی به نفع طبقه کارگر و زن و جوان آن جامعه در گرو پا پیش گذاشتن طبقه کارگر ایران به عنوان یک طبقه و برای سهم خواهی خود ممکن است. طبیعتا توقع و انتظار بهبود در زندگی اکثریت جامعه و در راس آن طبقه کارگر ایران که وسیعترین تعرض به معیشت خود را در همین دوره و به بهانه محاصره اقتصادی و... دیده است٬ امروز به وسیعی موجود است. اما تامین این امر و چگونگی آن سوالی روی میز کمونیستها- روی میز حزب حکمتیست و روی میز رهبران و فعالین آن است.
امروز وقت آن است که این طبقه نیز مطالبات خود را در مقابل دولت حاکم و کل جامعه قرار دهد. اما در دنیای واقعی تامین این مطالبات بستگی به نیرویی دارد که برای تحمیل آن به بورژوازی به میدان آورده اید. سوال به راحتی این است که آیا صف ما٬ حزب ما و همه آنهایی که این افق را دارند٬ میتوانیم این نقش را در این دوره ایفا کنیم و چنین نیرویی را به میدان آوریم؟ آیا میتوان تحرکات و اعتراضات پراکنده کارگری را متحد کرد و فشاری جدی به سرمایه و دولتش برای تامین آن وارد کرد؟ آیا میتوان حول مطالبات مشترک و اساسی طبقه کارگر٬ نیروی وسیع این طبقه را در ابعاد سراسری به میدان آورد و تعرض بورژوازی به زندگی این طبقه را پس زد؟ آیا طبقه کارگر به عنوان یک طبقه انقلابی میتواند با صف متحد و یکپارچه خود پا پیش بگذارد و به عنوان مبشر کل جامعه خواهان بهبود زندگی خود و اکثریت عظیم مردم ایران شود؟ سالانه هزاران اعتراض کارگری برای حقوق معوقه و علیه اخراج و بیکارسازی٬ برای بهبود زندگی و افزایش دستمزدها در جریان است. این نیرو اگر حول مطالبات سراسری خود متحد شود و خواهان مطالبات اساسی خود شود٬ کل جامعه را در دفاع از خود به میدان خواهد آورد. این مهم در گرو نقش تاریخی کمونیستها٬ رهبران دلسوز و بانفوذ طبقه کارگر و اتحاد آنها و تصمیم مشترک آنها به چنین دخالتگری است. آیا این صف٬ صف کمونیسها و رهبران آگاه و با نفوذ این طبقه تصمیم به چنین نقش و چنین دخالتگری خواهد گرفت؟ قطعا بدون این دخالتگری و بدون قرار دادن تک تک این آدمهای زنده در چنین نقشی٬ هیچ چشم داشت تحولی و حتی کوچکترین بهبودی در زندگی این طبقه ممکن نیست.
چشم امید کل محرومان جامعه ایران به طبقه کارگر٬ به رهبران و فعالین کمونیست این طبقه دوخته است. این دوره دوره دخالتگری کمونیستهای این طبقه٬ دوره دخالتگری رهبران کمونیستی است که در تمام سالیان گذشته به عنوان لولای اتحاد کارگران در محل کار و محلات و شهر و کوچه و خیابان عمل کردند٬ کمونیستهایی که هیچوقت افق انقلاب کارگری را گم نکردند٬ کمونیسهایی که در هیچ دوره ای دنبال این و آن جناح و این و آن افق بورژوایی نیفتادند و همواره بر اتحاد طبقه کارگر و استقلال طبقاتی و سیاسی آن تاکید گذاشتند است. عروج این کمونیسم در دل این دوره و با قدرت میتواند سرنوشت کل بشریت در این جامعه را متحول کند. حزب حکمتیست نه تنها خود را بخشی از این تلاش میداند که دست همه فعالین این صف٬ دست همه رهبران و دلسوزان طبقه کارگر در این راه و برای ایفای چنین نقشی میفشارد.

خالد حاج محمدی
٢٧ اوت ٢٠١٥