بختیار پیر خضری:"فردا دیر است٬ امروز باید کاری کرد"٬ تیتر اطلاعیه حزب حکمتیست است در مورد حمله یگانهای ویژه به تجمع اعتراضی کارگران ذوب آهن اردبیل در ٣١ خرداد .
اولین سوال این است که ماجرا چیست؟ هر روز اعتراض کارگری و هر روز عدم پرداخت دستمزد کارگران٬ اخراج و بیکارسازی٬ دستگیری و تعرض به کارگران٬ این در شرایطی است که کل دولت و مجلس از وضع اقتصاد و پیشرفتهای دولت و افزایش دارایی و سود دهی راضی هستند٬ نه تنها این بلکه کارفرمایان خارجی را هم دعوت به سرمایه گذاری در ایران میکنند؟ این چه پدیده ای است؟ آیا کار نیست؟ آیا سرمایه نیست؟ آیا دولت پولی ندارد؟

خالد حاج محمدی: از نظر من هیچ کدام از نکاتی که شما به آن اشاره کردید٬ اینکه پول نیست، سرمایه نیست، کار نیست، مشکل هیچ کدام از این اینها نیست. مسئلۀ حمله به کارگران ذوب آهن اردبیل یک مورد از دهها تعرض دولت بورژوازی ایران به طبقۀ کارگر در اشکال مختلف است. ما چه تاریخا و چه حتی در دولت اعتدال آقای روحانی، در همین دورۀ کوتاهی که ایشان سر کار بودند٬ هر روز شاهد تعرض به طبقۀ کارگر٬ دستگیری، ربودن رهبرانشان، زیر ماشین کردنشان و حقوقشان را ندادن، دستمزدشان را پرداخت نکردن ، وادار کردنشان به بردگی و کار بی مزد بوده ایم.
شما کارگران اردبیل را در نظر بگیرید. شانزده ماه است که حقوقشان را پرداخت نکرده اند، دستمزد کاری که کرده اند را کارفرما پرداخت نکرده است. آنها به این معترض بودند و بسیج یگان ویژه برای سرکوب آنها هم جوابی است که دولت آقای روحانی به آنها داده است. مسئله این نیست که پول نیست! به قول شما خودشان اذعان دارند و اعلام می کنند که راضی هستند. آقای روحانی افتخار می کند که در دولت او، در دوره ای که سر کار بوده وضع اقتصادی مملکت بهبود پیدا کرده است. همۀ دولتهای قبل از دولت روحانی هم همین ادعا را داشتند و بخشا راست می گویند. اکنون هر رهگذری که پایش به ایران بیافتد شاهد مراکز صنعتی وسیع، ساختمانهای جدید و سر به فلک کشیده ، ویراژ ماشینهای گران قیمت دنیا، که حتی الان در این زمینه ایران از عربستان هم جلو زده٬ خواهد بود. سرمایه های زیادی دارند، یک جامعۀ صنعتی وسیع و در عین حال و در کنار آن فقر وسیع، بی حقوقی کامل، البته اینها هیچ تناقضی با هم ندارند. اگر تناقضی هست در خود نظام سرمایه داری است. این کارکرد سرمایه است. حکم جامعۀ سرمایه داری همین است . فقر و محرومیت در جامعه معنی اش عدم وجود پول و ثروت نیست. اتفاقا وفور کالا در جامعۀ ایران، وفور امکاناتی که بشر می تواند از آن استفاده کند، وفور دارایی، وفور سرمایه و همزمان وفور فقر، وفور بی کاری، این چیزی است که می توان در مورد این جامعه توضیح داد .
مسئله به راحتی این است که بورژوازی ایران به این میزان از ثروت راضی نیست. به این سطح از سود٬ به این سطح از دارایی راضی نیست. بحث این نیست که کار نیست٬ کاری که برای آن سی میلیون آدم لازم است را با ده میلیون آدم انجام می دهند و فکر می کنند می توانند این را به طبقۀ کارگر بفروشند و تحمیل کنند. ماجرا این است که دولت فکر می کند و می خواهد چنان طبقۀ کارگر را عقب براند که هر چه بیشتر سود سرمایه را بالا ببرد و این را ازهیچ کانالی نمیتواند متحقق کند مگر اینکه کارگر بی حقوق تر، گشنه تر٬ سربه زیر تر، مستاصل تر، پراکنده و شخصیتا خرد شده و بی افق تر شود. چنین طبقه کارگری می تواند منبع سود برای سرمایه باشد. کارگری که راهی جز تسلیم به بورژوازی نمی بیند، کارگری که مستاصل است٬ کارگری که اعتمادش را از دست داده است، شخصیتش از فقر از استیصال خورد شده است٬ برای بورژوازی آماده سوددهی و تسلیم کامل است. و این پروژه ای است که برای طبقۀ کارگر در ایران خواب دیده اند.
کارگر انقلاب دیدۀ ایران را می خواهند به میزانی عقب برانند و به میزانی فقر و محرومیت به او تحمیل کنند که به هر چیزی تن بدهد. میخواهند که کارگر ایرانی از کارگر چینی ارزانتر باشد و سهمی که به طبقۀ کارگر از تولیدات جامعه٬ از امکاناتی که توسط این طبقه تولید میشود٬ آنقدر کم باشد که کارگر ایرانی از چینی ارزانتر باشد. این جهت بورژوازی ایران است و ربطی به بدی و خوبی شخص روحانی ندارد. بورژوازی ایران فکر می کند این مقدور است و تلاش می کند این را به کارگر تحمیل کند. این اتفاقی است که در حال وقوع است. توجه کنید که دست کارفرما را در جامعۀ ایران امروز چنان باز گذاشته اند که حتی قانون فکستنی کار ایران، که جزو عقب مانده ترین و ضد کارگری ترین قوانین کار تاریخ بشر است٬ را هم دستکاری می کنند که یک جوری دست کارفرما کاملا باز باشد. اخراج کارگر آزاده، پرداخت نکردن حقوق ها، علاوه بر همه اینها هر وقت هم کارفرما اراده کند می تواند شکایت کند و کارگران و رهبرانشان را زندانی کنند. زندانی کردن کارگر هم دست کارفرما است. جامعۀ از این آزادتر برای بورژوازی را می می توان در قرن ٢١ تصور کرد؟ شرم آور نیست برای جامعه ای که اینرا بپذیرد؟ این اتفاقی است که دارد در این جامعه می افتد.

بختیار پیر خضری:شما فکر نمیکنید واقعا اگر در ایران سرمایه گذاری شود٬ چیزی که دولت در فکر آن است٬ بالاخره وضع کارگر هم بهبود پیدا میکند؟ اشتغال ایجاد میشود؟

خالد حاج محمدی: نه الزاما. الزاما اشتغال ایجاد نمی شود. اشتغال در جامعه ای ایجاد می شود که آن نیرویی که قدرت جامعه را در دست دارد یا حا کم است٬ بخواهد اشتغال ایجاد کند. مگر اکنون در جامعۀ ایران کار نیست؟ لطفا ساعت کار را پنج ساعت کنید تا یک نفر بیکار نماند! دستمزدها را بالا ببرید٬ ساعت کار در روز را ٥ ساعت کنید و یک زندگی انسانی را تامین کنید٬ کسی در آن جامعه بیکار نمی ماند. در ایران کارگر دو سه شغله است. با این وصف هر ماه باید جنگ و دعوای پرداخت کرایه خانه٬ هزینۀ آب و برق٬ ایاب و زهاب و نان شب و مدرسۀ بچه و... را داشته باشد. همۀ این اینها برای کارگرجنگ اعصاب است و علیرغم کار دو شیفته و دوشغله بودن زندگی انسانی برایش تامین نمی شود. حال حساب چند میلیون بیکار و خانواده هایشان را بکنید که چه زندگی جهنمی را دارند. بطور عادی وقتی که سرمایه کار می کند و یا سرمایه جلب جامعه می شود٬ درجه ای اشتغال ایجاد می شود٬ درجه ای که نیاز آنها است.
اشتغال ایجاد کردن یا تامین شغل یا تامین نان کارگر و هزینه زندگی ای شرافتمندانه٬ در گرو قدرت متحد طبقه کارگر و توان ایستادن در مقابل بورژوازی و قبول نکردن و اعتراض متحدانه این طبقه است. گفتم می شود پنج ساعت کار کرد و همه شاغل باشند و به جای مثلا هفتصد هزار تومان٬ میتوانند ده میلیون به کارگر بدهند٬به اندازه یکی از مجلس نشینان بدهند و این مقدور است. چنین امری زمانی مقدور است که طبقه کارگر توان و قدرت تحمیل آن را به بورژوازی داشته باشد.
توجه داشته باشید که دارند جنگی تمام عیار را به طبقۀ کارگر تحمیل می کنند٬ لذا مسلم است که بورژوازی و دولتش نمیخواهد ریالی به مزد کارگر اضافه شود. طرف می خواهد کاری کند که کارگر ایرانی مثل کارگر چینی ارزان و بی توقع باشد. امروز کارگر چینی به ارزانی و کم توقعی مشهوراست٬ همه سرمایه هایشان را بردند به چین برای اینکه کارگر آنجا ارزان است. می خواهد موقعیتی را به طبقۀ کارگر ایران تحمیل کند که از کارگر چینی وضعش بدتر و ارزانتر باشد. دولت روحانی دنبال این است و کسی که دنبال این است اشتغال را تا حدی ایجاد می کند که لازم دارد. چرا بجای استخدام کردن ده کارگر با دو کارگر نیازش را تامین نکند؟ بورژوازی دنبال سود است، مشکلی ندارد بچۀ من گرسنه است. به همین دلیل تلاش می کند انشقاق ایجاد کند. تلاش می کند کارگر متحد نشود، تلاش می کند امیدوار نشود، افقش را می زند، امیدش را می زند، به او حمله می کند، دستگیرش می کند، تلاش می کند به کارگر بقبولاند که دنیا همین جهنمی است که به او تحمیل کرده اند و به این جهنم رضایت دهد. مشکلی ندارد بچه های این طبقه از گرسنگی بمیرند. با چه زبانی این توحش را بیان میکنند تغییری در اصل مطلب نمیدهد و این است آن چیزی که آنها در نظر دارند. مشکل آنها امر اشتغال نیست٬ آنها می خواهند به طبقه کارگر گشنگی بدهند برای اینکه سود سرمایه دارد بالابرود. کار دولت بورژوایی تحمیل این به طبقه کارگر است. این راهی ندارد جز کارگر بی حقوق و کارگر سربه زیر، کارگر قانع و کارگری که از سر استیصال تن به هر کاری می دهد. موقعیت کارگران افغانی را در ایران نگاه کنید٬ کارگر افغانی از سر فقر٬ از سر نا امیدی، به هر کار سخت در آن جامعه را تن می دهند. اینرا می خواهند به کل طبقۀ کارگر ایران٬ به بخش صنعتی اش هم تحمیل کنند. این است اتفاقی که در جامعۀ ایران دارد می افتد.

بختیار پیر خضری: کارگر بیش از این چکار کند٬ امروز نه تنها در شهرستانها بلکه پایتخت ایران و مقابل مجلس و وازارت کار و... هر روز تجمع کارگری است؟ بیشتر از این چه میشود کرد؟

خالد حاج محمدی: من اشاره کردم ما در یک جامعه طبقاتی زندگی می کنیم که دو طبقه در مقابل هم هستند. یکی بورژوازی است٬ یک اقلیت مفت خوری که در قدرت است. این اقلیت جنگ و دعوای عظیمی علیه تولید کننده اصلی جامعه، طبقۀ کارگر، برای تحمیل شرایط خودش، برای به تمکین کشاندن طبقۀ کارگر جهت قبول بردگی خود، دارد. می گویم یک جنگ و یک دعوای واقعی، یک جدال طبقاتی بیرحمانه در جریان است. جنگی میان دو طبقه ای که با هم دشمن اند٬ نفع یکی در گرو نابودی دیگری است. تا آن اندازه مزد به کارگر میدهند که از گرسنگی نمیرد تا فردا باز هم بتواند برایشان کار کند و تولید سود کند٬ این حکم جامعه سرمایه داری در همه دنیا است. کارگر به این تعرض، به این بی حقوقی معترض است و راهی ندارد جز اعتراض واقعی است. کارگر راهی دیگر ندارد! نان من را هم قطع کنند صدایم در می آید. نانش را قطع کرده اند صداش در می یاد!
اما اینکه صدایم در می آید٬ اینکه اعتراض می کنم تا اینکه به عنوان یک جنگ واقعی خودم را برای آن آماده کنم دو چیز متفاوت است. فردا در جامعۀ ایران می تواند طغیان و شورش گرسنگان راه بیفتد٬ و ما بارها شاهد طغیان کارگران و محرومان و نارضیان بوده ایم. مردم کارد به استخونشان رسیده و تحمل نمی کنند. این همه فقر و محرومیت و تحقیر و توهین و بی حقوقی را تحمل نمیکنند و از سر نفرت از زندگی و این جامعه و حاکمان آن٬ از سر بیزاری از همه چیز میریزند بیرون٬ میریزند خیابان و اعتراض میکنند. کارگری که این کار را میکند٬ محق است٬ از این محق تر در دنیا وجود ندارد. کسی که نانش را قطع کرده اند٬ کسی که دستمزد کاری که کرده است را نمیپردازند اعتراض میکند٬ زمانی که میگوید آقا چرا دستمزدم را نمیدهید و تجمع میکند٬ یگان ویژه را علیه اش بسیج میکنند. نماینده اش را دستگیر میکنند و به زندان می اندازند، فعال کارگری را در خیابان میربایند٬ خانه اش را تحت نظر میگیرند و... در این وضع حق دارد بریزد خیابان و داد بزند که این وضع را تحمل نمیکنم و از این برحق تر٬ از این شرافتمندانه تر در دنیا وجود ندارد. اما این به تنهایی به جایی می رسد؟ این اعتراض بر حقی که کارگر می کند، اما به جایی نمی رسد! شکست اش می دهند! کارگر بی سازمان و کارگر بی تشکل را، کارگر بی حزب را ، کارگر غیر متحد را در هم می شکنند! در این جنگ که هر روز در گوشه ای بخشی از طبقۀ ما، بخشی از طبقۀ کارگر، فردی، در فابریک، علیه کارفرمای محل کار تیری شلیک می کند، جانفشانی می کند، فداکاری می کند، قهرمانی به خرج میدهد و هزار ریسک کوچک و بزرگ میکند٬ به معنای این نیست که موفق می شود. بحث من بحث موفق شدن است نه جنگ سرخپوستی که روزانه شاهد دهها مورد آن هستیم. دهها اعتراضات پراکنده ای که هر روز در گوشه ای عده ای از ما در مقابل یک دولت تا دندان مسلح میکنیم اما زورمان به این دولت نمیرسد و شکستمان میدهند. به همین دلیل اعتراضات موجود علیرغم حقانیت کاملش و علیرغم جانفشانی و فداکاری که طبقۀ کارگر می کند٬ اگر تبدیل نشود به نیرویی متحد و سراسری که حلقوم بورژوازی ایران را بفشارد، منبع سودش را قطع کند و کل جامعه را بلرزاند، اگر به این منتهی نشود٬ معلوم است بورژوازی کوتاه نمیآید و سرکوب می کند، کاری که الان می کنند. به قول شما در همین مدت کوتاه٬ روزی نیست که جلوی مجلس جمهوری اسلامی اعتراض کارگری نباشد. هیچ روزی نیست در شهری ، جلوی استانداری، جلوی وزارت کاری، جلوی فرمانداری ، در فابریکی، در کارخانه ای، در بیمارستانی، در مدرسه ای شاهد اعتراض نیروی کار آن جامعه نباشیم. روزی نیست که کارگر در دفاع از حق خود و زندگی خود٬ اعلام نارضایتی نکند، نفرت خودش را اعلام نکند٬ اما این اعتراضات اگر یک کاسه نشود و اگر تبدیل به فشاری جدی نشود٬ قدرت زمین زدن دولت بورژوایی را ندارد.
در این جنگ باید این حقیقت را به درک عمومی طبقه کارگر٬ حداقل به درک بخش پیشرو این طبقه تبدیل کرد که این یک جنگ واقعی و طبقاتی با بورژوازی است٬ با دشمان طبقاتی ما که بر ما و بر کل جامعه حاکم اند٬ و یک جدال واقعی را باید نقشه مند پیش برد. اگر این به درک طبقه کارگر تبدیل نشود که یک طبقه است در مقابل حاکمین و به هم و به اتحاد با هم در این جنگ محتاج است٬ کارمان به جایی نمیرسد و با هزار شورش کور شکست خواهیم خورد.
این دشمنان ما هستند که سرکارند. از آنها نمی شود توقع داشت حق کارگر را بدهند٬ باید متحد بود و زور داشت تا حق را گرفت. کسی رحم به کارگر نمی کند، سودش اجازه نمی دهد رحم کند. اگر این به درک طبقۀ کارگر تبدیل نشود، به درک بخشی از آن تبدیل نشود، و اگر بخشی از این طبقه آستین بالا نزند، این اعتراضات علیرغم حقانیتش، علیرغم ضرورتش٬ موفق نخواهد شد. منهم باشم اعتراض می کنم٬ هیچ کاری نکنم می روم خیابان داد می کشم. طرف در اعتراض به فقرو محرومیت خودش را آتش می زند! اما آتش زدن خود مشکل ما را حل نمیکند٬ باید راه دیگری و کار دیگری کرد. از این رو اعتراضات پراکندۀ ما می تواند شکست بخورد. در دل اعتراضات موجود باید آستینها را بالا زد، راه دیگری ، کار آگاهانه تری را پیش برد.

بختیار پیر خضری: کدام مطالبه و اتحاد سراسری طبقه کارگر چگونه٬ حول چه؟ کجا٬ این همه بیکار کجا جمع شوند؟ کارگر شاغل و بیکار و مراکز صنعتی و بقیه را به چه شکلی میشود به هم وصل کرد؟

خالد حاج محمدی: تامین کار مطالبۀ کارگر نیست، به من کارگر مربوط نیست در آن جامعه کار هست یا نه٬ من کارگر حق دارم زندگی شرافتمندانه داشته باشم و تامین آن بر دوش دولت است. در آن جامعه سرمایه و پول و امکانات به وفور هست. ایران یکی از کشورهای صنعتی خاورمیانه است. اول گفتم به وفور همه چیز است. به وفور در کنار انبارهای دارو، در کنار انبارهای مواد غذایی، در کنار پول و ثرونی که در آن جامعه است، در کنار امکانات وسیعی که موجود است، فقر است و گرسنگی فراوان است.
مسئله این است که کارگر را باید برای این جدال آماده کرد. لذا تامین زندگی کارگر وظیفۀ قدرتی است که این سرمایه ها را در دست دارد. این سرمایه ها از آسمان نیامده، خدا نداده، از اجدادشان به ارث نبرده اند، از دسترنج سالیان سال نسلهای متمادی طبقۀ کارگر گرفته اند. مسئله این است آیا زورما می رسد ؟ مسئله این است می توانید اینرا تامین کنید؟ مسئله این است می توانید به عنوان یک طبقه در مقابل اینها بایستید؟ مسئله این است می توانید حول مطالبات اساسی و سراسری طبقۀ کارگر ، بیمۀ بیکاری، افزایش دستمزدها اتحادی ایجاد کنید و نیرویتان را جمع کنید. کار هست یا نیست به من چه! من حق دارم زندگی انسانی در آن جامعه داشته باشم. بیمۀ بیکاری مکفی حق من است. دستمزدی که در شان زندگی امروز در قرن بیست و یک است، حق من است. در جامعه ای که تکنیک، در جامعه ای که صنعت، در جامعه ای که دستاوردهای پیشرفتۀ عظیمی، بوقوع پیوسته و همه چیز به وفور هست٬ زندگی انسانی و شرافتمندانه حق من است.
برای تحمیل زندگی انسانی به بورژوازی راهی نداریم جز جمع کردن نیرویمان و جز اتکا به اتحاد کارگری خودمان. این را باید از طریق شبکه ها، از طریق رهبران کارگری، از طریق وصل شدن آنها٬ از طریق تلاشی مشترک در میان آگاهترین رهبران و فعالین این طبقه٬ بی توهم ترین آنها تامین کرد. مسئله این است یا باید این کارا کرد یا باید تن به رذالتی داد که در دستور آنهاست. حمله به کارگران ذوب آهن اردبیل اول کار آنها است٬ کار به این خاتمه پیدا نمیکند.
اینها همانهای هستند که طبقه کارگر و معترضین و رهبران هوشیار و کمونیست آنرا قتل عام کرده اند. آنها در گذشته خود پرونده کشتار صد هزار نفر آدم را بدون محاکمه دارند. آنها توهمی به ما ندارند. حاضرند سر ده هزار نفر دیگر، صد هزار نفر دیگر را ببرند.
می گویم باید تکانی خورد، باید دست روی شریانهای شرافت انسانی رهبران و فعالین این طبقه گذاشت که از این بیشتر نمی شود تحمیل کرد، نمی شود تحمل کرد .

بختیار پیر خضری: کمونیستها و رهبران کمونیست طبقه کارگر کدام نقش را بازی کنند؟ واقعا فکر میکنید با اتکا به اینها میتوان توازن کنونی میان طبقه کارگر و بورژوازی را عوض کرد؟

خالد حاج محمدی: ببینید محلات شهرها تبدیل به محل بیکاران شده. الان در هیچ شهری نیست که محلات کارگریش کاملا مشخص نباشد. بالا شهریها کاملا مشخص است کجا زندگی می کنند، پایین شهریها معلوم است کجا زندگی می کنند. دو زندگی، دو دنیای جداگانه در همۀ شهرها وجود دارد. این محلات و مناطق کارگری آن پاتوقهای کارگری شان را هر کارگری میداند٬ میداند کارگرها را کجا میشود پیدا کرد و کجا جمع میشوند.
بعلاوه بحث من بر سر مراکز اصلی صنعتی و تولیدی٬ مانند نفت، ماشین سازی ها، پتراشیمی ها٬ کارگران برق، کارگران فولاد و مراکز اصلی صنعتی جامعۀ ایران است. بحثم آن شریان اصلی و قدرت طبقۀ کارگر است که اقتصاد آن جامعه بر دوشش است. اینجا باید کاری کرد. اینها اگر بجنبند، اگر کمونیستهای این مراکز خود را در این موقعیت بگذارند و این وظیفه تاریخی را قبول کنند، اگر رهبران کارگری، کمونیستهای طبقۀ کارگر که این حقایق را می دانند، این را به ذهنیت بخشی از هم سرنوشتانشان تبدیل کنند، خط رابط و چسب دوقلوی اتحاد کارگری در این مراکز شوند و به هم وصل شوند. اتحاد خودشان را ایجاد کنند، منشا تاثیر گذاری شوند و این مراکز را به هم وصل کنند. اگر کارگران این مراکز متحد اعلام کنند این را نمی پذیریم٬ کل طبقۀ کارگر دنبالشان متحد می شوند٬ حول مطالباتشان متحد می شوند. به شرطی که مطالبات کل طبقۀ کارگر از زندگی انسانی، تامین دستمزد انسانی به اندازۀ نمایندگان مجلس و بیمۀ بیکاری مکفی به شعار اصلی این مراکز تبدیل شود، تمام محلات کارگری می شود پاتوق کارگرانی که در دفاع از آنها جمع می شوند. کافی است این پرچم برافراشته شود. راه دیگری نیست. در این جدال، انتظار، منتظر شدن، وقت صرف کردن به جایی نمی رسد. باید چنان آگاه گری صبورانه ای را در طیفی از کارگران فعالانه دنبال کرد که این به آگاهی آنها تبدیل شود٬ که راه دیگری در مقابل ما نیست. یا حقارت و بردگی٬ تحقیر هر روزه، تن فروشی دخترانمان و زنها و فلک زدگی و استیصال کل طبقۀ کارگر یا ایستادن، یا ایستادن در مقابل این توحش طبقه سرمایه دار. اگر بخواهید و اگر کاری نقشه مند٬ جدی و هوشمنانه را در دستور بگذارید٬ با هم به توافق برسید٬ میتوان ایستاد. آنوقت خواهید دید که دولت و کارفرما چگونه در مقابلتان کرنش خواهند کرد. ما تجربۀ کارگران نفت در ٥٧ را داریم. در همین دورۀ اخیر تجربۀ کارگران معدن بافق را داریم. یک مرکز کارگری متحدانه و استوار اعتراض کرد٬ از بیت رهبری تا نمایندۀ مجلس همه به غلط کردن افتادند . اگر آن وقت از اعتراض آنها حمایتی جدی می شد الان موقعیت بهتری داشتیم و امروز اگر نشود فردا موقعیت بدتری خواهیم داشت. فریاد رس دیگری نیست، هیچ طبقۀ دیگری از کارگر دفاع نخواهد کرد. هیچ نمایندۀ مجلسی غم کارگر را نمی خورد و اگر این تامین نشود و تامین نکنیم وضع بدتری خواهیم داشت. آنوقت کارگر شاغلی که در مراکز پر سود هنوز دستش به دهانش میرسد هم در موقعیت بدتری قرار خواهد گرفت.
تامین چنین همبستگی و اتحادی قبل از هر کس وظیفۀ کمونیستهای این طبقه است. وظیفۀ کمونیستهایی است که به این حقایق آگاهند. که افق روشنتری دارند. اتحاد خودشان، اتحاد رهبران کارگری، تبدیل این افق به افق آنها، تلاش برای اینکه دست کارگر را در دست هم بگذارند و حول همین مطالباتی که الان مطالبات کل طبقۀ کارگر است متحدشان کنند. آنوقت میشود این توحش و بربریت افسار گسیخته را افسار کرد و عقب زد. آنوقت می بینید می گویند همه چیز داریم٬ پول و کار و زندگی خوب را داریم. بیمۀ بیکاری هم تامین می شود. افزایش دستمزد هم مقدور می شود. چرندیاتی که الان می گویند همه را پس می گیرند. به سر کارگر قسم می خورند. احترام و عزت کارگر در جامعه بالا می رود. یا این را باید تامین کرد و این راه را رفت یا باید در انتظار وضعیت وخیم تر واسۀ کل طبقۀکارگر شد. این راهی است که در مقابل ماست و این راهی است که کمونیستها باید تامینش کنند.

٢٤ ژوئن ٢٠١٥

٭ با تشکر از رفیق شادی مطیعی که این مصاحبه را کتبی کرده است.