هیچ جنبش سیاسی در طول تاریخ معاصر به اندازه جنبش ناسیونالیسم کرد٬ توسط احزاب و سازمانهای این جنبش به بی آیندگی محکوم و به سرگردانی کشیده نشده است و بر اساس تحولات سیاسی روز دچار چرخشهای بزرگ سیاسی نشده است. تاریخ چند دهه گذشته ناسیونالیسم کرد و احزاب سیاسی آن بیان معلق زدنهای احزاب و سازمانهای این جنبش٬ زیگزاگها و تناقضات عظیم و بزرگ هر روزه بر اساس تحولات سیاسی منطقه و صف بندی دولتها مرتجع بوده است. احزاب این جنبش درست مثل پاندولی میان دولتهای مرتجع عمل کرده٬ هر روز به یکی آویزان شده و هر روز تابعی از سیاست یکی از دول منطقه بوده اند. تقریبا تنها جنبش سیاسی دوره معاصر است که رهبری آن

هیچ استراتژی مستقل و پرنسیب سیاسی خاصی ندارد که بر اساس آن در دنیای سیاست در جایی بایستد و عمل کند. فرصت طلبی تنها سیاست، استراتژی و "پرنسیبی" است که سازمانها و احزاب ناسیونالیسم کرد میشناسد. بر همین اساس امروز میتواند در یک جبهه بایستد که دیروز علیه آن بود و فردا میتواند در یک تحول سیاسی معلق زنان به جای اول خود بر گردد. نام این سنت و آکروبات بازی را هم "دیپلماسی" میگذارند و ابزار و محمل شان هم مسئله کرد و ستم ملی است٬ چیزی که ناسیونالیسم کرد بر آن سرمایه گذاشته٬ به نام آن دنبال سهمی از سرمایه و قدرت در کنار دولتهای مرتجع منطقه است. "مسئله کردی" که هیچکدام از احزاب ناسیونالیسم کرد در دنیای واقعی خواهان حل و خاتمه آن نیستند و در هیچ دوره ای از تاریخ برای حل ستمگری ملی تلاش نکرده اند.
ستم ملی و وجود مسئله کرد ابزاری در دست آنها برای تحمیق مردم کرد زبان و اهرمی برای فشار به دولتهای مرکزی جهت دخالت و سهیم کردن آنها در قدرت است.
آنچه مد نظر این نوشته است نگاهی به وضعیت این جنبش در منطقه و مشخصا در ایران بدنبال توافقات لوزان است و همزمان نکاتی در مورد اپورتونیسم لایزال و بی انتهای سازمانها و احزاب این جنبش و دلایل آن است.

توافقات لوزان و ناسیونالیسم کرد در ایران
توافقات تا کنونی جمهوری اسلامی و آمریکا با هر فراز و نشیبی که طی کرده است به دلایل مهم جهانی و منطقه روی داده است. دولت اوباما و سرکار آمدن آن خود بازتاب تحولاتی پایه ای در جهان و تغییر تناسب قوای قدرتهای امپریالیستی و نتیجه ناکامی خود آمریکا در استراتژی آن بدنبال پایان جنگ سرد است. تا جایی که به خاورمیانه برگردد٬ تئوریسین ها و استراتژیستها آمریکا سالها قبل بر عدم اهمیت جایگاه گذشته خاورمیانه برای آمریکا و لزوم بازبینی در پروژه های غرب در این منطقه تاکید گذاشته اند. همزمان بر لزوم جواب به تحولات بزرگتری از جمله عروج قدرت عظیم اقتصادی چین٬ عروج قدرتهای بزرگتری در دنیا و حتی در خود اروپا و لزوم بازبینی دوباره استراتژی دولت آمریکا تاکید کرده اند. استراتژیی که دولت اوباما بخشا بر این اساس و برای پیشبرد آن پا پیش گذاشت. توافق با جمهوری اسلامی خود نتیجه تغییر در استراتژی آمریکا هم در سطح جهان و هم بطور مشخص در خاورمیانه است که حزب حکمتیست قبلا به آن پرداخته و اینجا قصد بحث تفصیلی در این زمینه را ندارم.
مذاکرات هسته ای و توافق لوزان٬ بیان نقطه تعادلی میان غرب و جمهوری اسلامی است و نقطه سازش دو نیروی سیاه است که بعد از یک دوره تهدید و فضای جنگی در مقطعی به توافقاتی رسیده اند. در این نقطه سازش یا توافق لابد هر کدام امتیازاتی گرفته و امتیازاتی هم از دست داده اند. علاقمندان در این زمینه میتوانند به قطعنامه حزب حکمتیست و مصاحبه نشریه کمونیست با دبیر کمیته مرکزی این حزب مراجعه کنند.(٭)
تا جایی که به نگاه و ارزیابی احزاب ناسیونالیسم کرد در ایران بر سر توافق لوزان برگردد٬ در دنیای واقعی هیچ تفاوتی میان آنها و کل اپوزیسیون راست و چپ جمهوری اسلامی نیست. کل این صف از دو حزب دمکرات تا سازمان زحمتکشان عبدالله مهتدی تا اپوزیسیون چپ و راست جمهوری اسلامی با هر خط فاصل سیاسی٬ در این زمینه تحلیل و سیاست و بی سیاستی شان یکی است. همه در میدانی بازی میکنند که میدیای دست راستی و دول غربی و بطور مشخص آمریکا تعیین کرده است. در جدال دو قطب مرتجع و این هیاهو که کدام طرف " پیروز" و چه کسی شکست خورده است٬ جانب تبلیغات یکی را گرفته اند. با این تفاوت که قدمی از خود میدیای غربی جلو افتاده و از ناکامی جمهوری اسلامی٬ مجبور شدن ایران به نوشیدن جام زهر و بن بستهای جدی این حکومت و عقب نشینی و شکست آن سخن گفته اند.
اما ارزیابی هر چه باشد٬ نفس این توافقات و کنار رفتن تخاصمات غرب با جمهوری اسلامی و پایان خطر جنگ و تبلیغات جنگی٬ امیدواری ناسیونالیسم کرد به ایفای نفش بر متن کشمکش امریکا با ایران را تا اطلاع ثانوی بایگانی کرد. قبل از این توافقات و خصوصا دوره ای که حمله به ایران به عنوان یک گزینه روی میز دول غربی و مشخصا آمریکا و اسرائیل بود٬ ناسیونالیسم کرد با همه شاخه ها و احزابش٬ کل آینده و امید خود را به آن بسته بودند. آنها نه تنها آماده هر نوع فداکاری در چهارچوب سیاست آمریکا بودند٬ بعلاوه فکر میکردند در اثر حمله به ایران و از بین رفتن شیرازه آن جامعه٬ شانس و احتمال اینکه مانند احزاب خواهر در کردستان عراق٬ آنها هم به کمک دولتهای غربی با پول و اسلحه آنها در کردستان ایران صاحب جا و مکانی شوند، بالا است. به همین اعتبار پرسه زدن در دالان سفارتخانه های آمریکا به امید پذیرفته شدن از جانب مامورین دسته چندم آنها شغل رهبران آنها در چندین سال متمادی بود. درخواست پول و اسلحه و اعلام وفاداری به آمریکا و آمادگی برای شرکت در چنین جنگی و ایفای نقش پیاده نظام امریکا، سیاست آن دوره احزاب و جریانات ناسیونالیسم کرد بود. در آن دوره کل این صف بادبانهای کشتی سرگردان خود را در مسیر سیاست دولت بوش تنظیم کردند و تلاش میکردند توسط دولت آمریکا به عنوان نیرویی قابل توجه مورد عنایت قرار بگیرند.
آن زمان سیاست غرب کمک به اپوزیسیون راست جمهوری اسلامی٬ سازمان دادن باندهای قومی و مذهبی و درست کردن آنها در نقاط مختلف ایران و باد زدن نفاق مذهبی و قومی بود. در همین دوره انواع دستجات قومی و مذهبی که هیچ کجای جامعه ایران ریشه ای نداشتند٬ از ال آهوز تا هخا و ناسیونالیستهای ترک سبز شدند و از جانب میدیای غرب میکروفن در اختیارشان گذاشته شد و لانسه شان کردند. به ناگاه کنگره ملیتهای ایران سربرآورد، کنفرانسهای متعدد در کشورهای مختلف گذاشته شد و نمایندگان و سخنگویان خود را پیدا کرد. فدرالیسم قومی نسخه امریکا و غرب برای ایران بعد از رژیم چینج در بوق و کرنا شد. احزب ناسیونالیست کرد یک پای کل این نشستها و سناریوهای ارتجاعی غرب در ایران بودند.
حمله به ایران علیرغم اینکه طرح آن ریخته شده بود٬ اما بدلیل ترس از عواقب آن، ترس از عدم توان کنترل آن توسط دولت آمریکا٬ همزمان تجربه عراق و شکست غرب و گیر کردن در ماجرای عراق٬ تردیدات جدیی برای دول غربی و مشخصا امریکا برای شروع چنین جنگی ایجاد کرده بود. با این وصف در کنار تحریمهای وسیع اقتصادی٬ فشار سیاسی به ایران تحت نام حقوق بشر و ... همراه با سازمان دادن گروهای فشار از داخل خود ایران بخشی از سیاست غرب بود. لذا و در این جهت مسئله ساختن دولتی در تبعید و برای جایگزینی جمهوری اسلامی توسط مراکز امنیتی آمریکا با شرکت طیفی از جریانات و شخصیتهای راست و از جمله افرادی از جنبش سبز٬ نمایندگانی از حزب دمکرات جناح هجری و عبدالله مهتدی٬ جهانشاهی و افرادی از کنگره ملیتها و گروههای تازه ساخته شده٬ به رهبری فردی به نام محمد رضا مدحی در جریان بود. سرانجام رئیس این "دولت" (محمد رضا مدحی) اعتراف کرد که از جانب جمهوری اسلامی مامور بوده است و خود این پروژه مستقیم توسط جمهوری اسلامی همراه با فیلم علنی شد. ناکامی این پروژه یک افتضاح سیاسی و بی آبرویی دیگری از جمله برای جریانات ناسیونالیست و قوم پرست کرد بود. اما چه باک همگی در کمال وقاحت خود را برای دور بعدی نمایش آماده میکردند و طبق معمول نام اپورتونیسم و نان به نرخ روز خوردن شان را دیپلماسی و سیاست داشتن گذاشتند.
در دوره جنگ لیبی و متعاقبا جنگ در سوریه و حمایت غرب و دولتهای عربستان و قطر و... از اپوزیسیون اسد و مسلح کردن انواع دستجات جنایتکار در سوریه و تبلیغات وسیع میدیای آنها٬ ناسیونالیسم کرد نیز همراه با صفی از فرصت طلبان سیاسی٬ جریانات بی ریشه و حتی بخشی از احزاب راست٬ به این دل خوش کردند که بعد از اسد و سوریه نوبت ایران و خامنه ای است. این امید هم به جایی نرسید و متحدین سیاسی این صف از جبهه النصر تا داعش و ... افسارشان از دست صاحبان و سازندگانشان رها شد که همگی شاهد نقش و فعالیتهای بعدی آنها و حمله به شهرهای مختلف از کردستان سوریه تا عراق هستیم. این جهت گیری ها و تحرکات بیش از آنکه کمترین خدمتی به اعتراضات برحق مردم در ایران کرده باشد تماما به عکس خود در خدمت مشروعیت یافتن جمهوری اسلامی و تقویت موقعیت حکومت علیه مردم و طبقه کارگر تبدیل شد.
با این اوصاف با توافق لوزان٬ همه امیدها٬ پروژه ها٬ دولت در تبعید ساختن ها٬ کنگره ملیتها، فدرالیسم قومی و... که از جانب غرب به عنوان اهرم فشار به کار میرفت و هست و نیست ناسیونالیسم کرد در ایران بود٬ بر باد رفت و یک بار دیگر کشتی آرزوهای آنها در گل نشست. دور دیگری بی افقی که ظاهرا اینبار بیشتر از سابق طول خواهد کشید و دور دیگری چرتکه اندختن برای به بازی گرفته شدن توسط امریکا!
بی افقی و سردرگمی نقطه اشتراک کل اپوزیسیون بورژوایی است اما وضعیت احزاب ناسیونالیسم کرد، استقرارشان در کردستان عراق، نزدیکی احزاب خواهرشان در عراق، که در فرصت طلبی گوی سبقت را از همه برده اند، با ایران علاوه بر بی افقی سیاسی محدودیتها و مخاطرات جدی را برای این جریانات بوجود آورده است و همه شواهد نشان از تشدید این محدویتها دارد. حزب ما قبلا در این زمینه و نسبت به آینده آنها و کل اپوزیسیون جمهوری اسلامی در کردستان عراق هشدار داده است. مسئله به سادگی این است که اگر جمهوری اسلامی در گذشته یک پای قدرت در عراق بود٬ امروز و بعد از عروج داعش و متعاقبا بعد از توافق لوزان٬ علاوه بر گسترش حضورش در عراق٬ به عنوان یکی از بازیکنان در این کشور و به نام مبارزه با داعش پذیرفته و رسمیت یافته است. امروز نه تنها غرب مشکلی با این حضور ندارد و روی حضور ایران حساب میکند٬ بلکه از ایران به عنوان نیرویی که میتواند نفوذ و قدرت داعش را محدود کند اسم میبرد. همین حقیقت به حضور جمهوری اسلامی مشروعیتی در ذهن جهانیان داده است.
همزمان جمهوری اسلامی در این دوره بر اساس سخنان نمایندگان رسمی دولت اقلیم و حزب بارزانی اولین کشوری بوده است که به دولت اقلیم کمک کرده است. جمهوری اسلامی در کردستان عراق٬ علاوه بر کار امنیتی و جاسوسی و .... با اتحادیه میهنی رابطه ای حسنه و حتی وسیعتر از گذشته دارد. همزمان و با توجه به اختلافات جمهوری اسلامی و ترکیه، پ ک ک (حزب کارگران کردستان) به عنوان یکی از نیروهای اصلی ناسیونالیسم کرد در منطقه٬ رابطه ای حسنه و نزدیک با جمهوری اسلامی برقرار کرده است. کل این اوضاع و تعهدات مخفی و علنی دولت اقلیم، جریان بارزانی٬ اتحادیه میهنی و پ ک ک به ایران٬ محدودیتهای جدی برای احزاب ناسیونالیست کرد ایران ایجاد کرده است. تا جایی که رسما اعلام شده است که کمکهای دولت اقلیم کردستان عراق به احزاب مستقر در خاک کردستان را قطع کرده اند و استفاده از مرزهای کردستان نیز برای فعالیت آنها علیه ایران از مدتها پیش ممنوع شده است. حمله پ ک ک به حزب دمکرات جناح هجری که هفته گذشته اتفاق افتاد٬ علاوه بر قلدری پ ک ک و مدعی صاحب کردستان بودن و تنگ کردن فضا به حریفان خود٬ یک فاکتور آن هم نتیجه رابطه آنها با ایران است.
مسئله به روشنی این است که قبل از توافق لوزان جریانات ناسیونالیسم کرد در تمام دوران سه دهه گذشته علیرغم امید و ناامیدی های خود به دولتهای مختلف جمهوری اسلامی و تلاش برای جلب توجه آنها و مذاکره و قبول کردنش٬ همیشه روی دول غربی و مشخصا دولت آمریکا به عنوان "مدافع" خود حساب میکرد. امروز و بعد از توافق لوزان و کنار رفتن سناریوهای رژیم چینج، صحنه یکسر عوض شده و همین این احزاب را تماما سردرگم کرده است.
البته فراموش نکنیم که در میان این صف تنها جریانی که در این دوره و خصوصا سالهای اخیر کمتر به غرب امید بست٬ سازمان پژاک است. تفاوت این جریان با بقیه احزاب ناسیونالیست٬ امثال حزب دمکرات علاوه بر بی ریشه ای٬ این است که سیاست پژاک تابعی از سیاستهای پ ک ک است و بر اساس منافع و جهت آنها تغییر جهت میدهد. جریان مادر (پ ک ک) مناسبات حسنه ای با جمهوری اسلامی دارد و به همین دلیل هم رهبر این جریان(عبدالله اوجلان) دوره اخیر در وصف اسلام ناگفته هایی را کشف کرده است. این جریان در چند سال اخیر بر اساس سخنان عبدالله اوجلان اعلام کرد کار مسلحانه نمیکند و علیه ایران هیچ تحرک نظامی انجام نمیدهد. این دوره ای است که سازمان مادر رابطه حسنه ای با جمهوری اسلامی داشته است و پژاک هم به عنوان نیروی دست ساز پ ک ک٬ تابع فرمان اوجلان است.

ناسیونالیسم کرد و استراتژی
یکی از مشکلات جریانات ناسیونالیسم کرد در کل منطقه و در کل تاریخ نداشتن استراتژی مستقلی است. مبنا و کل سیاست و تلاش آنها بر محور فشار به دولت مرکزی جهت قبول کردن و سهیم شدن در قدرت است. بر این اساس حتی برای نمونه یک حزب از احزاب ناسیونالیست کرد در کل منطقه را نخواهید یافت٬ که ماهیتی حتی ترقیخواهانه داشته باشد. هیچکدام از آنها مرزی با اجحافات دولتهای مرکزی ندارند. نقد آنها در اساس توحش و استبداد دولت ترکیه٬ ایران و عراق نیست بلکه عدم قبول این احزاب به عنوان شریک قدرت است. به همین دلیل اگر همین دولتهای جنایتکار و "ضد کرد" در ایران و عراق٬ یا سوریه و ترکیه٬ بخواهد با آنها مذاکره کند و آنها را قبول کند٬ اینها بدون کمترین تردیدی و نقدی به جنایات آن دولت، با پرچم منافع خلق کرد به آغوشش باز میگردند و به جای پاسداران و مزدوران محلی لباس خدمت به تن میکنند و در بهترین حالت به نام "مرزداران غیور کرد" انجام وظیفه میکنند. لذا تاریخ ناسیونالیسم کرد سرشار از سیکل مذاکره برای آشتی و یا جنگ برای آشتی است. بر همین اساس میدان مبارزه ای که آنها برای خود تعیین کرده اند٬ زیستن در شکاف دولتها و محور اصلی فعالیت آنها "دیپلماسی" است و سیاست برای ناسیونالیسم کرد یعنی دیپلماسی. دیپلماسی که اپورتونیسم یک پای اصلی و تعیین کننده آن است. به همین دلیل هر روز یکی از دولتهای منطقه آنها را به عنوان اهرم فشار خود علیه دولت دیگر بکار میگیرد. هیچ دولت جنایتکاری نیست که احزاب اصلی این جنبش را دوره هایی در خدمت خود علیه دولتی دیگر بکار نگرفته باشد. از دولت صدام حسین٬ تا رژیم پهلوی و بدنبال آن جمهوری اسلامی تا ترکیه و سوریه همیشه از این حزب و آن حزب ناسیونالیست کرد در خدمت اهداف خود استفاده کرده اند. بعلاوه دولتهای مرتجع فوق در دورانهای مختلف از این احزاب علیه اپوزیسیونهای کرد خود٬ علیه احزاب ناسیونالیست کرد خود و علیه مخالفین و هر جریان آزادیخواه و کمونیستی٬ و علیه مردم حق طلب کرد زبان نیز استفاده کرده اند. لذا هیچ حزبی در میان آنها یافت نمیشود که در دورانی به عنوان عصای دست و چماق یکی از دولتهای جنایتکار حتی علیه احزاب هم جنبشی ناسیونالیسم کرد استفاده نکرده باشد. در این زمینه هر گاه مورد سرزنش و حتی سوال قرار بگیرند٬ جواب جبر و شرایطی که دارند و دیپلماسی است. امروز با صدام حسین میجنگند٬ فردا دست در گردنش میکنند٬ امروز با جمهوری اسلامی میجنگند فردا سر قبر خمینی گریه میکنند٬ امروز با ترکیه میجنگند و فردا در تمجید آن میگویند. اپورتونیسم و بی پرنسیبی و نان به نرخ رزو خوردن سنت پایدار و نقطه اشتراک کل احزاب این جنبش است. صحبت بر سر استفاده از شکاف دولت ها برای استقرار و دسترسی به امکانات زیستی و تردد٬ و قبول بی قید و شرط کمک های مالی و تسلیحاتی٬ امری که میتواند توسط هر حزب و سازمان مترقی هم موضوعیت داشته باشد٬ نیست. صحبت ازنزدیکی سیاسی و تبدیل شدن این احزاب به دپارتمانهای نظامی٬ سیاسی و پلیسی دولت های منطقه است.

رهبران فریب خورده و همیشه"قهرمان"
فریب خوردن رهبران در احزاب سیاسی دنیا بی لیاقتی و نالایقی یک رهبر را نشان میدهد و خلع مسئولیت از آن رهبر عادی ترین و پذیرفته ترین اقدام است. امروز در دنیا رهبری احزاب سیاسی زمانی که حتی ناموفق میشوند٬ به عنوان قبول مسئولیت از پست خود استعفا میدهند و کنار میکشند. اما بر خلاف تمام جنبشهای سیاسی دنیا٬ رهبران جریانات ناسیونالیست کرد٬ حتی زمانی که به جنبش خود خیانت میکنند٬ با توجیه "فریب" خوردیم٬ در پست خود میمانند و بعلاوه به نحو عجیبی در خود این جنبش برای همیشه تقدیس میشوند. بعلاوه واژه فریب خوردن چیزی است که در میان خود این جنبش به کار میرود و مسئله نه فریب خودرن بلکه ماهیت ارتجاعی این احزاب و اهداف ضدکارگری و عقب مانده آنها و معامله گری است که باعث این "فریب خوردنها" است.
نامدارترین رهبران این جنبش به کرات توسط دولتهای منطقه علیه مردم کرد زبان و علیه احزاب خواهر بخدمت گرفته شده اند. برای نمونه شخص قاضی محمد بعد از جمهوری مهاباد پرچم سفید بدست گرفت و تسلیم نیروها پهلوی شد. حزب دمکرات کردستان از لبیک به خمینی و تا اسکورت ارتش و سپاه پاسداران برای تقویت پادگانهای سنندج و مهاباد و... را در زمان دستور حمله خمینی به کردستان در پرونده دارد. این حزب قتل و کشتار و ترور مخالفین خود خصوصا نیروهای چپ و حمله به آنها از جمله حمله به کومه له و تحمیل جنگی سراسری را در تاریخ خود دارد. حزب دمکرات کردستان عراق و شخص ملامصطفی که کل حزب و سازمان خود را بعد از توافق الجزایر میان شاه و صدام در ١٩٧٥ تسلیم دولت ایران کرد. آنها چه در زمان شاه و چه در زمان جمهوری اسلامی به عنوان نیروی مزدور در خدمت ساواک قرار داشتند. در دوره جمهوری اسلامی مسلحانه در کنار سپاه پاسداران علیه مردم کردستان ایران و نیروهای سیاسی جنگیدند. در عراق علاوه بر جنگ خونین با اتحادیه میهنی به کرات متحد صدام شد و همراه نیروی صدام به شهر سلیمانیه که اتحادیه میهنی در آن مستقر بود حمله کرد. علیه پ ک ک جنگهای خونینی داشته اند. اکنون هم متحد ترکیه است و شهر بزرگ شنگال را بدون شلیک یک گلوله شبانه و علیرغم وجود نیرویی بزرگ و مسلح در شنگال٬ برای داعش خالی کرد و مردم بیدفاع و بیخبر را برای قصابی توسط داعش٬ بدون اطلاع تنها گذاشت.
اتحادیه میهنی که عمری است بدون توافق جمهوری اسلامی کاری نمیکند. شخص طالبانی علاوه بر گریه کردن بر سر قبر خمینی جلاد به دست بوسی همه سران این رژیم رفته است. روزی با صدام جنگ و فردا روبوسی کرده است. زمانی که شهر حلبچه در کردستان عراق توسط ایران و به کمک جریان طالبانی تسخیر شد٬ دولت عراق مردم این شهر را بمباران شیمیایی کرد. جریان طالبانی و ایران با اطلاع از ماجرا شهر را ترک کردند و هفتاد هزار نفر مردم حلبجه را بدون اطلاع تنها گذاشتند که پنج هزار نفر در این جنایت کشته شدند. کل ناسیونالیسم کرد و از جمله جریان طالبانی هنوز هم در سالگرد کشتار مردم حلبجه برایشان اشک تمساح میریزند٬ فاجعه ای که اگر جریان طالبانی میخواست٬ میتوانست مانع چنین ابعادی از جنایت شود. این جریان نیز سالها با جریان بارزانی در جنگ بوده اند و در تمام این سالهای هر کدام در خدمت دولتی عمل کرده اند. کشتار همدیگر٬ اعدام و ترور نیروهای همدیگر و اعدام و ترور مخالفین و منتقدین خود آنها حتی در حزب خودشان٬ تا حمله مسلحانه به حزب کمونیست کارگری عراق به درخواست جمهوری اسلامی و تیرباران دستگیر شدگان و صدها اقدام کثیف دیگر را در پرونده دارند.
پ ک ک هم پرونده بهتری از بقیه ندارد. این جریان در مناطق تحت فعالیت خود به هیچ نیرویی اجازه فعالیت نداده است. با احزاب هم جنبشی خود از جمله جریان بارزانی جنگهای خونینی را پیش برده اند. زمانی که مردم کردستان ایران علیه ربودن عبدالله اوجلان دست به تظاهرات زدند٬ پ ک ک به عنوان متحد ایران٬ حرکت آنها را کار اسرائیل دانست و محکوم کرد. تهدید فعالین سیاسی مخالف خود در ایران٬ اخاذی و باج گیری از مردم و تهدید و ترور در صورت سرپیچی٬ سیاست همیشگی آنها بوده است. آخرین کار این جریان حمله به واحدهای حزب دمکرات شاخه مصطفی هجری است که هفته قبل اتفاق افتاد.
احزاب ناسیونالیست کرد با همه فریب خوردنها٬ با همه همکاری کردن با دولتهای مرتجع و خدمت کردنها٬ با هم تسلیم شدنها و جنایاتی که علیه همدیگر و علیه مخالفین خود کرده اند٬ هنوز هم رهبران آنان و عاملین این سیاستها و اعمال وقیحانه "قهرمان" نامید میشوند. از شیخ محمود تا قاضی محمد٬ از مصطفی بارزانی تا پسرانش و از طالبانی تا بقیه هنوز هم علیرغم هر جنایت و هر نوکری و هر تسلیم شدنی٬ رهبران والای ناسیونالیسم کردند.

مسئله کرد ابزار تحمیق مردم کرد زبان
ستمگری ملی بر مردم کردستان و کل جنایاتی که دولتهای مرکزی در ایران٬ عراق٬ ترکیه و سوریه علیه آنها اعمال کرده اند٬ واقعیتی انکار ناپذیر است. اما این واقعیت بهانه ای در دست احزاب ناسیونالیست کرد٬ برای سهم خواهی از دولت مرکزی است. هیچکدام از این احزاب خواهان رفع ستمگری ملی و پایان این دمل چرکین نیستند. ماندگاری این ستمگری و وجود نفاق ملی و شکافی که میان مردم ایجاد کرده اند٬ ابزاری در دست ناسیونالیستها برای فشار به دولت مرکزی جهت کسب سهم خود و همزمان جهت تحمیق مردم کرد زبان است. آنها با اتکا به این ستمگری و با سرمایه گذاری کردن بر بی حقوقی و محرومیتی که مردم کردزبان در این کشورها از جانب دولتهای مرتجع حاکم کشیده اند٬ برای خود کسب و کاری ساخته اند. وجود این ستمگری ابزاری در دست آنها برای چانه زنی و معامله با دولت مرکزی جهت سهم خواهی بورژوازی کرد از سرمایه و قدرت است و نه حل مشکلات آن مردم و از جمله حل تبعیض ملی.

امروز احزاب این جنبش که تاریخا در شکاف دولتها زیسته است و ظاهرا این سرنوشت ابدی آنها است٬ در قطب بندیهای منطقه ای هر کدام مستقیم یا غیر مستقیم٬ در خدمت طرفی هستند. بارزانی متحد دیرینه ترکیه و اتحادیه میهنی و پ ک ک متحد ایران و دو حزب دمکرات کردستان ایران٬ شاخه هجری فعلا متحد بارزانی و در بلوک عربستان و ترکیه قرار دارد و جناح دیگر این حزب فعلا به دولت روحانی و تغییرات در جمهوری اسلامی چشم دوخته است. گروهای دیگر این جنبش از جمله جریان قومی مهتدی که ایشان هم فعلا به بارزانی و سیاستهایش آویزان شده و پژاک هم تابعی از سیاست پ ک ک است.

با همه این دلایل جنبش ناسیونالیسم کرد یک جنبش گندیده و عقب مانده است که نه پرنسیب سیاسی میشناسد و نه اصول و استراتژیی که روی آن بشود حساب کرد. احزاب این جنبش امروز جنگ خونین میکنند و فردا دست در گردن همدیگر از بدی جنگ "برادر کشی" میگویند و مینویسند. احزاب آن امروز بازیچه دست ایران ند٬ فراد عراق و پس فردا ترکیه وعربستان و آمریکا و...این یک سنت سیاسی عمیقا فاسد با سازمانها و احزاب تا مغز استخوان نوکر است.

خالد حاج محمدی
٢٧ مه ٢٠١٥

٭ قطعنامه حزب حکمتیست بر سر توافقات لوزان و مصاحبه کمونیست با دبیر کمیته مرکزی حزب در این مورد را میتوانید در آدرسهای زیر مطالعه کنید:
http://hekmatist.com/2015/KR%20Bayanieh%2023April15.html
http://hekmatist.com/2015/Komonist%20195%20Azar.html