مقدمه: آنچه میخوانید نکاتی در جواب و در حقیقت در یک جدل رفت و بر گشت با رفیقی است از ایران که با من داشته است. سوالات و نکات این رفیق زیر نام کارگر کمونیست طرح شده است.از آنجا که اینگونه مسائل٬ ملاحظات و نکات مختص به یک نفر نیست با توضیحاتی مفصلتر منتشر شده است. لازم به ذکر است نکات و ملاحضات و سوالات این رفیق برای تبدیل آن به یک متن رو به بیرون و به قصد جواب دادن به آنها کوتاه شده است.

کارگر کمونیست: چرا برای هر گونه خیزش اجتماعی نام انقلاب به او میدهید! مانند٬ انقلاب مصر٬ انقلاب تونس٬ انقلاب سوریه٬ انقلاب لیبی٬ اخیرا انقلاب اوکراین٬ انقلاب ٥٧ ایران٬ انقلاب نارنجی٬ پس فرق انقلاب کارگری با اینگونه انقلابات در چیست؟

خالد حاج محمدی:


دوست عزیز ما نه تنها به هر خیزش توده ای اسم انقلاب نمیگذاریم و از آن دفاع نمیکنیم٬ بعلاوه بسیاری از "انقلاباتی" که امروز به نام انقلاب در جریان هستند را تماما ارتجاعی میدانیم.

اجازه بدهید دو مسئله را از هم جدا کنیم. اتفاقاتی که در لیبی و سوریه افتاد با انقلاباتی که در مصر و تونس روی داد متفاوتند. آنچه که در سوریه٬ لیبی و اکنون در اوکراین در جریانند٬ تماما ارتجاعی است. تحرکات و اعتراضات اولیه مردم محروم در این کشورها با دخالت گروهای قومی٬ ناسیونالیستی٬ مذهبی و فاشیستی و به کمک دولتهای تا مغز استخوان ضدکارگری و همزمان با دخالت دولتهای امپریالیستی نه تنها خاموش شدند٬ بلکه به نام انقلاب و حقوق مردم و دفاع از آن٬ این کشورها به میدان تاخت و تاز دولتهای امپریالیستی و گروهای مذهبی و باندهای آدمکش و جریانات فاشیستی تبدیل شد. لذا آنچه در لیبی و سوریه اتفاق افتاد و آنچه امروز در اوکرائین در جریان است٬ نه تنها سر سوزنی به اعتراض مردم محروم٬ و به منفعت طبقه کارگر در این کشورها مربوط نیست٬ بلکه تماما علیه آنها است. اگر به ادبیات حزب حکمتیست مراجعه کنید متوجه نظر روشن ما در مورد این اتفاقات خواهید شد.

البته در برخورد به این اتفاقات علاوه بر دولتهای غربی و حامیان محلی آنها٬ در میان اپوزیسیون جمهوری اسلامی٬ حتی جریاناتی که اسم چپ برخود گذاشته اند٬ به آنچه در لیبی و سوریه اتفاق افتاد انقلاب گفتند و تا آخر هم از آن دفاع کردند. این دسته یا همکاران و طرفداران مستقیم ناتو و غرب هستند٬ یا ناسیونالیستهای هستند که در ضدیت مثلا با جمهوری اسلامی و به نام تضعیف آن حاضرند از هر سناریویی حتی به قیمت نابودی کامل یک جامعه دفاع کنند. دفاع این جریانات از جبهه دولت آمریکا و عربستان و گروهای اسلامی دست ساز آنها در سوریه به این بهانه بود که با تضعیف دولت سوریه یا با پایین کشیدن دولت اسد٬ جمهوری اسلامی تضعیف میشود.

نگاهی به سرنوشت مردم لیبی و جنگ داخلی که هم اکنون در سوریه در جریان است٬ و محنت و مرارتی که به طبقه کارگر این کشورها تحمیل کردند٬ بیش از هر چیزی سیمای ریاکارانه طرفداران این گونه انقلابات٬ از دولتهای غربی تا گروها و احزابی که یک جنگ تمام عیار امپریالیستی و ارتجاعی را به نام انقلاب به خورد مردم دادند٬ معلوم خواهد شد.

انقلاب سال ۵٧ ایران و یا انقلابات مصر و تونس با سناریوی سوریه و لیبی فرق دارد. در هر سه مورد مردم برای آزادی و رفاه علیه دیکتاتوری حاکم به میدان آمدند و موفق شدند سه دیکتاتور را خلع ید کنند. اینجا امکان ارزیابی از این دو انقلاب و نقاط ضعف آن نیست. عدم آگاهی و روشنی طبقه کارگر در این کشورها که خود را در تحزب آن و احزاب کمونیستی نقطه ضعف مشترک این سه انقلاب و زمینه ساز هیاجک کردن، سترون و یا سرکوب آنها به نام انقلاب بود. شکست، سرکوب یا سترون شدن این انقلابات تغییری در این واقعیت که جامعه و منجمله طبقه کارگر برای تغییر در زندگی خود انقلاب کردند نمیدهد.

فرق این انقلابات با انقلاب کارگری که دست در مناسبات اقتصادی و سیاسی و اجتماعی جامعه میبرد، این بود که در هر سه مورد تغییرات به تغییراتی روبنایی، دست بدست شدن قدرت در میان بخشهای مختلف بورژوازیی محدود ماند. در هر سه مورد ماشین دولتی و ارگانهای سرکوب خلع ید نشدند بلکه تحویل بخش دیگری از بورژوازی داده شد و هر تلاشی برای دفاع از انقلاب و دستاوردهای آن وحشیانه و بخشا به نام انقلاب سرکوب شد. دقیقا به همین دلیل ما از این انقلابات به نام انقلابات همگانی نام میبریم.

مسلم است در دوره ما و در عصری که به سر میبریم٬ تنها آلترناتیو و راه نجات بشریت از ستم و استثمار و استبداد و... ٬ انقلاب کارگری است. انقلاب کارگری تنها راه پایان دادن به حاکمیت سرمایه در همه این کشورها است. اما باید توجه داشت که در شرق و از جمله در خاورمیانه ما شاهد یک استبداد سیاسی تمام عیار هستیم. ارزان نگه داشتن نیروی کار و کارگر خاموش برای تامین فوق سود به قیمت بی حقوقی کامل این طبقه و خفقان سیاسی کامل در سطح جامعه ممکن خواهد شد. روبنای سیاسی حاکمیت بورژوایی در این کشورها نمیتواند متحمل ابتدایی ترین آزادی های فردی و سیاسی را بکند. لذا حاکمیت استبدادی و دیکتاتوری کامل و توسل به سرکوب و زندان و کشتار مردم٬ یک نیاز ادامه حاکمیت سرمایه در این کشورها است. نتیجتا در این کشورها علاوه بر طبقه کارگر اقشار خرده بورژوازی٬ زنان و نسل جوان نیز خواهان زندگی قابل تحملتر٬ خواهان کاستن از دامنه استبداد و خواهان حقوق فردی و اجتماعی و.. هستند٬ چیزی که در بسیاری از کشورهای غربی به دلایل تاریخی ، منجمله وقوع انقلابات بورژوایی در آنها، که اینجا قابل بحث نیست این حقوق بدست آمده است. لذا تحولاتی چون انقلاب ٥٧ ایران٬ انقلاب مصر و تونس یا به قولی انقلاب علی العموم در این کشورها همیشه امری محتمل است. مردم حق دارند به استبداد و بی حقوقی اعتراض کنند و خیلی وقتها دامنه این اعتراضات بدلیل نفرت عمومی از حاکمیت تا آنجا پیش میرود که بقول مشهور٬ بالائیها نمیتوانند کنترل کنند و پائینی ها هم تحمل نخواهند کرد. آنچه در ایران ٥٧ و در مصر در دوره اخیر اتفاق افتاد از این دست بودند. کمونیستها نمیتوانند به اینگونه انقلابات یا اینگونه تحرکات و خیزشها که به کرات پیش می آید بی تفاوت باشند. مسلم اینکه دخالت کمونیستها در چنین اتفاقاتی باید به منظور تقویت موقعیت طبقه کارگر در مقابل سرمایه و بهبود زندگی این طبقه و آمادگی آن برای انقلاب کارگری باشد. اگر کمونیستها و طبقه کارگر ایران در سال ٥٧ و یا در مصر و تونس٬ نتوانستند در دل این اتفاقات چنان قوی و آماده شوند که با رفتن شاه ایران و یا مبارک در مصر و با تحمیل بیشترین مطالبات رفاهی و سیاسی به بورژوازی خود را آماده انقلاب کارگری کنند و به قولی با قیام علیه شاه کار را خاتمه یافته ندانند و انقلاب بی قوفه برای پایین کشیدن کل دستگاه و حاکمیت بورژوازی را ادامه دهند٬ این دیگر ضعف ما است و نه قابل دفاع نبودن این انقلابات.

کارگر کمونیست: گفته اید هر انقلابی را انقلاب کارگری نمیدانید. حرف من هم همین است که دوران امپریالیسم عصر انقلابات کارگری است٬ یعنی اینکه دوران انقلابات بورژوایی بسر رسیده است. پس از نظر ماتریالیسم تاریخی، خیزشهای مردمی که حزب طبقه کارگر در آن جایی ندارد را نمیتوان انقلاب نام نهاد. این را از این نظر میگویم برای کسانی که ما وعده تغییر را به آنها میدهیم٬ بدانند که بزیر کشیدن حاکمیت تحت هر لوایی مجاز نیست. چنانچه در ادبیات کمونیسم کارگری در مورد دخالت ارتش مصر در بزیر کشیدن مرسی قدم مثبتی برآورد کرده بود.

خالد حاج محمدی: در اینکه عصر انقلابات کارگری است تردیدی نیست. و مسلم است که دوران انقلابات بورژوایی مدتها است بسر رسیده است. امروز در تمام جهان حتی یک کشور هم وجود ندارد که سرمایه داری در آن حاکم نباشد و دو نیروی اصلی آن جامعه طبقه کارگر و سرمایه دار نباشد. به این اعتبارانقلاب کارگری امر روز و فوری طبقه کارگر و کمونیستها است. اما در کشورهایی که شاهد انقلابات بورژوایی نبوده و تحولات دمکراتیک در آنها هنوز متحقق نشده دستیابی به حقوقی که تاریخا حقوق دمکراتیک نام گرفته اند به عهده طبقه کارگر افتاده و بورژوازی نه فقط از متحقق کردن آنها عاجز است که در مقابل آنها می ایستد. نمونه روشن آن ایران پیش و پس از انقلاب ۵٧ است.

بر این اساس و به قول شما هر بزیر کشیدنی مجاز نیست. دخالت ما در هر تحرکی و در هر اعتراضی قاعدتا مبنایش این است که چقدر به نفع این طبقه و به نفع اتحاد و خودآگاهی طبقه کارگر و حال و آینده مبارزه آن با بورژوازی است.

شکی نیست که هر انقلابی انقلاب کارگری نیست و عصر انقلابات بورژوایی به سر رسیده است. جدال من بر سر اسم انقلاب یا خیزش نیست و اینکه آنچه در سال ٥٧ اتفاق افتاد اسم انقلاب میگیرد یا خیزش. مسئله من این است که هر انقلابی ولو قابل دفاع مانند انقلاب ٥٧ و یا انقلاب مصر انقلاب کارگری نیست. این در هر دو مورد و در مورد تونس نیز به همین صورت٬ تحرکی انقلابی و قابل دفاع بودند٬ چیزی که ما به نام انقلاب علی العموم از آن اسم میبریم. مردمی معترض در ابعاد وسیع پا به میدان گذشتند و اعلام کردند که استبداد سیاسی نمیخواهند٬ که زندان و شکنجه و فقر و محرومیت٬ که ساواک و ترور و انسان ربایی و شاه و.. نمیخواهند. طبقه کارگر هم در ایران و هم در مصر و تونس٬ اگر کمونیستهای آنها آماده بودند و اگر نیروی وسیع کارگر را حول افق خود به میدان می آوردند٬ حتی اگر این انقلابات به انقلاب کارگری هم منجر نمیشد٬ موقعیت کارگر و کمونیسم و حزب کمونیستی آنها میتوانست چنان قوی و قدرتمند بماند٬ که برای بورژوازی قابل حذف نباشد و طبقه کارگر از موقعیت به مراتب بهتری در مقابل بورژوازی برخوردار میبود از آنچه در انقلاب ٥٧ و یا در انقلاب مصر اتفاق افتاد.

مهمتر از اینکه ما نام این تحولات را خیزش و یا انقلاب مینامیم این است که برخورد طبقه کارگر و کمونیستها به این تحولات چیست. آیا به این دلیل که این تحولات مثلا انقلاب نیست در آن شرکت نمیکند؟ آیا نظاره گر خواهد بود؟ یا تلاش میکند با شرکت در این تحولات مهر خود را به آن بزند و نه فقط امکان سترون کردن و یا سرکوب آنرا ندهد که انقلاب کارگری خود را متحقق کند. در انقلابات همگانی طبقات و اقشار مختلف با خواسته ها و افقهای متفاوت شرکت میکنند. مسئله این است کدام طبقه میتواند مهر خود را به این انقلاب بزند، آنرا پولاریزه، رادیکال یا سترون و سرکوب کند.

در مورد دفاع حزب کمونیست کارگری از ارتش مصر در مقابل مرسی٬ تنها میتوانم بگویم که امروز و در دنیای ما کم نیستند احزاب و جریاناتی که از کیسه گذاشته انقلابی جریانی که از آنجا آمده اند میخورند. حزب کمونیست کارگری یکی از این جریانات است که تمام تحرکات ارتجاعی از دخالت ناتو در لیبی و سوریه تا اوکراین و تا جنبش ارتجاعی و ضد کارگری سبز را انقلاب نام نهاد و جانانه از آن دفاع کرد. آنچه امروز به نام حزب کمونیست کارگری موجود است نه تنها به کارگر و کمونیست مربوط نیست بلکه جریانی حاشیه ای است که تنها رسالتش مخالفت با ولایت فقیه و استبداد مذهبی است. جریانی که در تمام تحرکات این دوره از جمله در کشورهای نام برده٬ عملا در کنار ناتو و ناسیونالیسم پرو غرب و پرو ناتو ایستاده است. این حزب همزمان در هر تحرک ارتجاعی و ناسیونالیستی در ایران٬ از تحرکات قومی در کردستان تا آذربایجان و تا آخرین مورد که تحرک "بختیاری ها" نام گرفت٬ به نام مخالفت با جمهوری اسلامی از آنها جانانه دفاع کرده است. لذا حساب این حزب از کمونیسم علی العموم و کمونیسم کارگری و حزب ما جدا است.

کارگر کمونیست: در مورد اینکه عصر انقلابات کارگری است و انقلاب های بورژوایی را پشت سر گذاشته ایم با هم توافق داریم. اما استنتاجی که شما از این دوران بدست میدهید بر خلاف تصور من این است که شما باور به اصلاحات بورژوا دمکراتیک و احتمال وقوع آنرا میدهید در صورتی که دوران چنین اصلاحاتی بسر آمده است و ما وارد عصر انقلاب های کارگری شده ایم. در خیزش سال ٥٧ اغلب گروه های منتسب به چپ از انقلاب دمکراتیک دفاع میکردند. یعنی بر علیه استبداد شاه برای رفاه و آزادی اما این انقلاب همه با هم به نفع بورژوازی تمام شد و اصلاحات بورژوازی بعد از تثبیت شروع به سرکوب همان آزادیهای نیم بند کرد. از این رو است که میگویم٬ انقلاب دمکراتیک نمیتواند اصلاحات پایدار را هم برآورد کند. همزمان در سالهای ٥٧ در لهستان٬ جنبش کارگری زیر چتر واتیکان قرار گرفت و شکست خورد٬ غیاب حزب کمونیستی که برنامه داشته باشد عنصر تعیین کننده بود.

خالد حاج محمدی: من اعتقادی به انقلاب دمکراتیک و یا اینکه مرحله انقلاب دمکراتیک است ندارم. نه تنها این بعلاوه جریان ما در طول چند دهه گذشته و از جمله از قیام ایران تا کنون که اتحاد مبارزان شکل گرفت٬ بحث از انقلاب سوسیالیستی میکند. بحث مرحله انقلاب دمکراتیک چپ ٥٧ ایران و اینکه هنوز زمان انقلاب سوسیالیستی نیست٬ در دنیای واقعی توجیهی برای پرهیز از انقلاب کارگری و یا عدم انتقاد از زاویه کارگر کمونیست به بورژوازی است. آنچه چپ ایران در سال ٥٧ به نام انقلاب دمکراتیک بیان میکرد و انقلاب را مرحله بندی میکرد٬ در دنیای واقعی بیان توقعات خود این چپ و اصلاحات مد نظرش به نام انقلاب و بیان اعتراض روشنفکر ناراضی بورژوا به ستمگری بورژوازی و استبداد سیاسی آن بود و ربطی به کارگر و انقلاب کارگری نداشت٬ که به بحث مفصلتر محتاج است. لذا نه تنها هیچ مرحله بندی را برسمیت نمیشناسیم بلکه انقلاب کارگری بدون هیچ کم و کاستی جواب اکنون و امروز به تحولات جامعه ایران است و به بر همین اساس از تز انقلاب بی وقفه دفاع میکنیم.

همچنانکه اشاره کردم دوره انقلابات بورژوا دمکراتیک مدتها است به سر آمده است. به این اعتبار هیچ نوع ترقی خواهی٬ و تامین هیچ مطالبه دمکراتیکی در توان بورژوازی نیست. امروز تامین مطالبات دمکراتیک٬ تامین ابتدائی ترین آزادی های سیاسی٬ آزادی زن٬ حقوق دمکراتیک کارگر و توده مردم تماما بر دوش طبقه کارگر است.

اما از اینکه دوره انقلاب سوسیالیستی است نباید به این نتیجه رسید که پس تلاش برای اصلاحاتی که در چهار چوب نطام سرمایه داری مقدور است٬ مثل آزادی زن٬ مثل بیمه بیکاری٬ مثل آزادی تشکل و تحزب و آزادی بیان و... دیگر موکول به حکومت کارگری است. این مطالبات امروز مطالبه سرراست طبقه کارگر است و باید باشد و تامین اینها و هر درجه از رفاه و آسایش و امنیت برای طبقه کارگر و توده های زحمتکش٬ امر این طبقه است. میزان توان طبقه کارگر و توازن قوای این طبقه در مقابل بورژوازی تعیین میکند که چه مطالباتی را به بورژوازی نه تنها در ایران بلکه در کشورهای غربی٬ در فرانسه و سوئد و آلمان میتواند تحمیل میکنید.

مسئله دیگر اینکه طبقه کارگر خواهان اصلاحات است نه بعنوان هدف بلکه به عنوان تاکتیک و بستگی به توان و نیروی خود برای بهبود هر روزه زندگی. مبارزه هر روزه کارگر برای بهبود زندگی خود٬ تامین مطالبات رفاهی و سیاسی این طبقه امر روزمره طبقه کارگر است. مبارزه برای اصلاحات تا مرحله بندی انقلاب به دمکراتیک و سوسیالیستی و یا جایگزینی انقلاب دمکراتیک به عنوان هدف به جای انقلاب سوسیالیستی دو چیز متفاوت است. کارگر روزانه برای بهبود زندگی خود بستگی به خودآگاهی و میزان تشکل و قدرت متشکل آن علیه بورژوازی مبارزه میکند و این امری غریزی و بخشی از سوخت و ساز واقعی این طبقه است. هر میزان خودآگاهی این طبقه به خودش به عنوان یک طبقه افزایش یابد و به موقعیت خود به عنوان یک طبقه در مقابل سرمایه پی میبرد٬ درجه مبارزه اش هم از جمله برای بهبود زندگی خود افزایش می یابد. به همین اعتبار مبارزه اقتصادی طبقه کارگر٬ مبارزه برای رفاهیات و بهبود زندگی پایه خودآگاهی این طبقه است. لذا کمونیسها هر جا علیه ظلم و ستم طبقه حاکم اعتراضی در جریان است تلاش میکنند٬ این اعتراضات را به صورتی و به کانالی سوق دهند که موفق شود. این مبارزات نه تنها مبارزات مستقل کارگری که حتی مبارزات اقشار زحمتکش جامعه٬ مبارزه زنان برای حق برابر و مبازره جوانان برای خلاصی فرهنگی را شامل میشود. طبقه کارگر از این مبارزات نه تنها دفاع میکند بلکه به پیروزی رساندن آنها و عقب راندن حاکمیت در این عرصه ها را هم امر خود میداند. طبقه کارگر بیشتر از هر بخشی از جامعه در دستیابی به آزادی های سیاسی، رفاه، بالاترین حقوق فردی و مدنی، بالاترین و متمدنانه ترین ارزشهای انسانی، برابری زن و مرد ذینفع است. از این زاویه است که میگوئیم طبقه کارگر بعنوان ناجی جامعه و بشریت است و در صف اول مبارزه برای همه این حقوق می ایستد. توجه کنید که فردا در عربستان سعودی زنان علیه بردگی مطلق و بی حقوقی خود دست به اعتراض٬ شورش یا انقلاب و... بزنند. مسلم است که هر کمونیستی باید از آن دفاع کند و برای تحمیل مطالبات انسانی آنها به بورژوازی و هیئت حاکمه فاسد عربستان تلاش کند. اتفاقا دخالت مستقیم طبقه کارگر٬ حزب کمونیستی این طبقه در اینگونه تحرکات و تلاش برای رهبری آنها٬ علاوه بر اینکه مستقیم به زندگی خود این طبقه و بهبود آن مربوط است٬ امکانی و سکوی پرشی جهت ایجاد آمادگی این طبقه برای انقلاب کارگری است.

خود طبقه کارگر از کانال مجموعه جدالها و مبارزات اقتصادی و سیاسی است که خودآگاه میشود و قدم به قدم و با کسب هر پیروزی متحدتر٬ با اعتماد به نفس بیشتر و آماده تر برای اعتراضای بعدی خواهد شد. پختگی و آمادگی طبقه کارگر برای انقلاب سوسیالیستی مرحله های مختلف و مبارزات و جدالهای مختلفی را طی میکند و در دل این جدالها و موفقیتهای مختلفی که کسب میکند از هر نظر از خودآگاهی و تا اتحاد و تا تاکیتکهای مبارزاتیش رشد میکند و آماده برای انقلاب کارگری میشود. بعلاوه طبقه کارگر بیشترین لطمه را از استبداد سیاسی تا محدودیت های فرهنگی٬ دخالت مذهب در زندگی مردم و بیحقوقی زن٬ میخورد.

طبیعتا تحمیل هر درجه عقب نشینی به بورژوازی چه در مطالبات اقتصادی طبقه کارگر و چه در کاستن از دامنه استبداد سیاسی آن٬ چه حق و حقوق شهروندان جامعه که گفتم در این دوره مستقیم بر دوش طبقه کارگر است٬ هیچکدام پایدار نمیتواند باشد. بورژوازی هر مطالبه را که در دل مبارزات طبقه کارگر و مردم انقلابی مجبور به تامین آن باشد٬ در پیچ بعدی تلاش میکند پس بگیرد. امروز در قلب اروپا شاهد وسیعترین تلاشها و تعرض بورژوازی با همه شاخه های آن و از جمله سوسیال دمکراسی برای پس گرفتن دستاوردهای طبقه کارگر هستیم. میخواهم بگویم که ما در جامعه ای بورژوایی هستیم و مبازره و جدالی روزمره میان کارگر و بورژوازی در جریان است. دامنه این مبارزات و میزان پیشروی طبقه کارگر از جمله برای اصلاحات بستگی به توازن قوای میان این دو نیرو دارد. مبازره برای اصلاحات بخش دائمی مبارزه کارگر برای بهبود زندگی خود در طول تمام تاریخ بوده و خواهد بود. انقلاب و قیام کارگری نقطه شروع مبارزه طبقه کارگر نیست و فی البداعه صورت نمیگیرد. در دنیای واقعی انقلاب کارگری در دل این جدالها و با آمادگی طبقه کارگر و حزب کمونیستی آن صورت میگیرد. این نقش عنصر آگاه در ارتقا سطح مبازره طبقه کارگر و توده محروم و ناراضی و تلاش برای استفاده از آن برای آمادگی طبقه کارگر و جمع کردن نیرو برای انقلاب کارگری است.

در عین حال کم نیستند تحرکات توده ای که در نهایت شکست خورده اند و یا طبقه کارگر در این تحرکات به سیاهی لشگر بخشهایی از بورژوازی تبدیل شده است. اینها در حقیقت دو دسته اند٬ یکی تحرکاتی که از نطفه ارتجاعی و ضدکارگری هستند مانند به قول شما انقلابات نارجی و یا تحرکات قومی٬ ناسیونالیستی٬ فاشیستی و... که در دوره ما از لیبی تا سوریه و جنبش سبز و اوکراین و تحرک "ترکها و کردها و بختیاریها و.." شاهدش بوده ایم. اینگونه تحرکات ارتجاعی نه فقط جایی برای شرکت کارگر نیست که برعکس طبقه کارگر و کمونیستها باید در مقابل چنین تحرکات ارتجاعی با قدرت تمام مقابله کنند. در اینگونه موارد کم نیستند مواردی که با پیروزی آنها مثل مورد لیبی٬ مثل انقلابات در کشورهای اروپای شرقی در دوره فروپاشی شوروی٬ دولتهای جدید و قدرتها تازه سرکار آمده به مراتب از دولت قبلی ضدکارگری تر و ارتجاعی تر بوده اند. اگر جنبش سبز ایران پیروز میشد سهم کارگر و توده ستمدید با هر درجه شرکت در "انقلاب سبز" همان بود که امروز است. بازهم کارگر اولین نیرویی بود که توسط دولت جدید فوری قربانی میشد٬ سرکوب میشد و رهبران و فعالین دلسوزش جایشان زندان بود. در همه این به اصلاح انقلابات٬ کارگر و توده مردم متوهم قربانی و سرباز به نتیجه رساندن انقلاب دشمنان طبقاتی خود هستند.

دسته دیگر تحرکات و انقلاباتی است که از پایین شکل میگیرند و اعتراضات حق طلبانه ای است که علیه استبداد٬ علیه بی حقوقی٬ استثمار٬ زن ستیزی٬ فقر و.. و برای بهبود در زندگی راه می افتند. دفاع از این تحرکات و تلاش برای رهبری آنها و به موفقیت رساندن آنها٬ شرکت در آنها با هدف کسب پیروزی های حتی کوچک و تبدیل آنها به سکوی پرشی برای طبقه کارگر جهت انقلاب کارگری ضروری است. تحرکات توده ای و یا انقلاباتی از نوع ٥٧ و مصر در دوره ما و یا تحرکات وسیع کارگری در لهستان٬ یا تحرکات وسیع کارگری در همین دوره در کشورهای اروپایی از جمله در فرانسه یا در یونان و... که در نهایت در نبود حزبی کمونیستی٬ حزبی با نفوذ و روشن که در این جدالها منافع مستقل طبقه کارگر را نمایندگی کند٬ یا شکست خوردند یا کارگر اسباب تامین مطالبه جنبشهای بورژوایی شد و فریب خورد و یا مبارزاتش در نیمه راه به هزار دلیل و از جمله توهمات خود این طبقه به جایی نرسید. چیزی که مارکسیسم از آن بعنوان عدم آمادگی ذهنی طبقه کارگر نام میبرد. در فرانسه چند سال قبل وسیعترین اعتراضات کارگری در ابعاد چندین میلیون نفره به فراخوان سندیکاهای کارگری این کشور در اعتراض به افزایش سن بازنشستگی صورت گرفت. طبق آمار رسانه های دولتی ٧٠ درصد مردم فرانسه از اعتصاب حمایت میکردند و میگفتند کارگران حق دارند. مسلم است اگر حزبی کارگری و کمونیستی و روشنبین و با نفوذ موجود بود٬ بورژوازی فرانسه باخته بود.

یکی از مسائل گرهی برای کمونیستها غرق نشدن در مبارزات عمومی و حتی روزمره کارگری و خطر گم کردن افق انقلاب کارگری است. کمونیستی که در دل هر مبازره تلاش نکند نیروی طبقه خود را برای انقلاب کارگری آماده کند و در هر موفقیت تلاش نکند اتحاد و خودآگاهی این طبقه را بالا ببرد و کارگر را در حزبش و حول افق رهایی و سوسیالیسم آگاه نکند٬ طبقه کارگر همیشه و در نهایت میبازد. با این تفصیلات به قول شما داشتن حزب کمونیستی حلقه کلیدی است.

کارگر کمونیست: در مورد اینکه با انقلاب فمنیستی بتوان حاکمیت عربستان سعودی را کنار زد و کسانی مثل انکلا مرکل و تاچر را به حاکمیت رساند٬ بعید می دانم گفته شود اصلاحاتی در آنجا صورت خواهد گرفت. چرا که من هیچ فرقی را بین فائزه رفسنجانی و تاچر نمی بینم٬ بلکه اولی کمی سکسی تر است.

خالد حاج محمدی: من از انقلاب فمینیستی حرف نزدم و به چنین "انقلابی"، آنهم با هدف کنار زدن حاکمیت در عربستان، معتقد نیستم. مبارزه برای حق زن در کشورهایی مانند ایران، عربستان و کشورهای اسلام زده بخشی از مبارزه طبقه کارگر برای آزادی و برابری در جامعه است. این مبارزه قطعا در تقابل با مبارزه برای به قدرت رساندن فائزه رفسنجانی یا تاچر به نام حق زن است.

١١ مارس ٢٠١٤

به قدرت رسیدن تاچر در انگلستان و مرکل در آلمان نتیجه تحرک اعتراضی جنبش دفاع از حق زن و یا برای ایجاد اصلاحاتی به نفع زنان نبود و خود آنها هم چنین ادعایی را ندارند. اینکه فمینیستها انتخاب آنان را پیروزی برای خود میدانند و بورژوازی چه استفاده تبلیغی از این مسئله میکند امر دیگری است.

بحث من و اشاره من به عربستان در مورد ضرورت دخال فعال طبقه کارگر و کمونیستها در اعتراض به حق بخشهای مختلف جامعه برای برابری، رفاه و آزادی است. اینکه هر تحولی انقلابی در دنیای ما ٬ تنها به شرطی شانس پیروزی را دارند که طبقه کارگر و کمونیسمش با حزبش و با نقشه آگاهانه با هدف ارتقا آن مبارزه در خدمت بهبود موقعیت خود و آمادگی صف خود برای انقلاب کارگری در آن شرکت کند. حتی در صورت موفقیت خیزشهای توده ای یا در مورد مثال فرضی عربستان و انقلاب زنانه٬ اگر هم به جایی برسند و موقتا بورژوازی را به عقب نشینی وادارند و مطالباتی را تحمیل کنند٬ این پیروزی هر چند با ارزش پس گرفتنی است. در جریان انقلاب ٥٧ هم همین اتفاق افتاد که شما هم اشاره کرده اید. لذا هیچ دستاوردی ابدی و تثبیت شده نیست. ما در جدال دائمی با طبقه متخاصم هستیم. کل مسئله این است که بدون دخالت فعال و با برنامه و بدون نقشه ما٬ هر دستاوردی پس گرفتنی است. مسئله این است که با دخالت خود به موقعیت طبقه کارگر و جنبش برابری طلبانه آن در دل این جدالها بهبود بخشیم٬ نیرو جمع کنیم تا در نهایت قدرت به زیر کشیدن بورژوازی را پیدا کنیم. راه مستقیم تری موجود نیست. اگر بحث از انقلاب زنانه فرضی در مثلا عربستان باشد٬ قرار نیست نه تاچر و نه مرکل و فایزه رفسنجانی عنصر فعاله آن باشند. تاچر و مرکل و ... علیه هر نوع تحول انقلابی و خصوصا اگر احساس کنند در دل آن کمونیسم قوی میشود و خطر انقلابیگیری کارگری بورژوازی را تهدید میکند٬ آنها از هر جنایتکاری وحشیانه تر علیه آن سنگر میبندند. کل ماجار این است که هر تحول انقلابی٬ در دوره ما تنها به کمک و بر دوش طبقه کارگر و با دخالت آگاهانه آن ممکن است. و طبقه کارگر با کمونیسمش در دخالت از این تحولات با هدف بهبود و ایجاد آمادگی صفوف خود و برای انقلاب خود شرکت میکند.

کارگر کمونیست: مارکسیسم بعنوان علم مبارزاتی طبقه کارگر٬ شامل تجربیات مبارزاتی آن از گذشته تا به امروز٬ ما را به جمعبندی مواردی سوق می دهد که از آن میتوان استنتاج عملی نمائیم. یکی از قضیه های علمی مارکسیست٬ کشف دوران های تاریخی است. دوران بالاتر تاریخی از نظر تکامل٬ دوران گذشته خود را منسوخ نموده است. وقتی می گویم عصر انقلابهای بورژوازی گذشته است٬ بدین مفهوم است که اصلاحات پایدار بورژوا دمکراتیک نمی تواند شکل بگیرد. بقول رزا لوگزامبورگ مطالبات اصلاحی پیش درآمد انقلاب کارگری است نه اینکه مبارزه برای اصلاحات تبدیل به هدف اصلی شود.

خالد حاج محمدی: اکنون حدود صد سال است که دوران انقلاب کارگری است. علیرغم بحث درست شما در مورد دوران تاریخی٬ هیچ انقلاب کارگری و هیچ تحول انقلابی تا صد سال دیگر هم بدون دخالت آگاهانه بشر و نیروی تحول بخش که اینجا طبقه کارگر است اتفاق نخواهد افتاد. تاریخ را و تحول تاریخی بر دوش انسان زنده و نیروی دخالتگری که در تحول تاریخی منفعت دارد بوقوع خواهد پیوست. لذا نقش انسان زنده و نقش نیروی انسانی و طبقه ای که خواهان این تحول است و برای آن خود را آماده کرده است٬ طبقه اش را متحد کرده است و با دخالت نقشه مند و روزانه در جدالهای طبقاتی قدم به قدم زمینه تحول تاریخی و انقلاب کارگری را مهیا کرده است٬ بدون چنین تلاشی صدسال دیگر بورژوازی میتواند حاکم و کارگر هم میتواند محکوم و زیر دست بماند.

در مورد نکته ای که از رزا لوگزامبورگ آورده اید٬ کل بحث من هم این است که کمونیستی که هدف خود را اصلاحات گذاشته است٬ هیچوقت به قدرت نزدیک نخواهد شد. قدرت را باید گرفت و با زور باید گرفت. مبارزه برای اصلاحات نه به عنوان هدف نهایی بلکه برای بهبود موقعیت طبقه کارگر چه از نظر اقتصادی و چه سیاسی و ذهنی برای انقلاب کارگری است.

اینکه دوره انقلابات دمکراتیک و بورژوایی تمام شده با این مسئله که هنوز خواسته ها و اصلاحاتی در چارچوب سیستم سرمایه داری ممکن است و مردم و طبقه کارگر هنوز میتوانند و باید برای دستیابی به آن مبارزه کنند دو بحث متفاوت است. جریانی که هدف خود را رسیدن به این اصلاحات تعریف و تعیین میکند جریانی بورژوایی و رفرمیست است.

طبقه کارگر و کمونیستها انقلاب اجتماعی طبقه کارگر را امر فوری خود میدانند، انقلابی که کل مناسبات استثمارگر سرمایه داری را زیر و رو میکند و به مصائب و مشقات ناشی از این نظام خاتمه میدهد. هدف ما برقراری جامعه ای بدون تقسیم طبقاتی، بدون مالکیت خصوصی بر وسائل تولید، بدون مزدبگیری و بدون دولت، جامعه ای آزاد انسانی است. در عین حال باید این واقعیت را به رسمیت شناخت که هرچه طبقه کارگر از آزادی های سیاسی وسیع تری برخوردار باشند، هرچه شخصیت و حرمت مردم بطور کلی و طبقه کارگر بطور اخص در جامعه تثبیت شده تر باشد، هرچه طبقه کارگر از رفاه و امنیت اقتصادی بیشتری برخوردار باشد و بطور کلی هرچه مبارزات کارگری و آزادیخواهانه موازین سیاسی و رفاهی و مدنی پیشروتری را به جامعه بورژوایی تحمیل کرده باشند، به همان درجه شرایط برای انقلاب کارگری علیه کلیت سرمایه داری آماده تر و پیروزی این انقلاب ممکن تر خواهد بود. دخالت در مبارزه برای این خواسته ها ناشی از دیدن این واقعیت است.

آنچه که کمونیستها را در مبارزه برای اصلاحات از جریانات و جنبش های رفرمیستی، اعم از کارگری و غیر کارگری، متمایز میکند اینست که اولا، کمونیسم ما همواره بر این حقیقت تاکید میکند که تحقق آزادی و برابری کامل از طریق اصلاحات میسر نیست. حتی عمیق ترین و ریشه ای ترین اصلاحات اقتصادی و سیاسی هم بنیاد های این نظام یعنی مالکیت خصوصی، تقسیم طبقاتی و نظام کار مزدی را دست نخورده باقی میگذارند. علاوه بر این واقعیت نشان داده که بورژوازی در برابر تحقق ابتدایی ترین مطالبات به قهرآمیزترین شیوه ها مقاومت میکند. و پیشروی های بدست آمده نیز همواره موقت و ضربه پذیر و قابل بازپس گیری باقی میمانند. کمونیستها در دل مبارزه برای اصلاحات همچنان بر ضرورت انقلاب اجتماعی بعنوان تنها آلترناتیو واقعا کارساز و رهایی بخش کارگری تاکید میکند. ثانیا، کمونیستها در عین دفاع از حتی کوچک ترین بهبودها در زندگی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی مردم کارگر در جامعه، وظیفه خود را طرح و مطالبه حقوق سیاسی و مدنی و رفاهی هرچه وسیعتر و هرچه پیشروتر میداند.

کمونیستها با هدف ایجاد یک سرمایه داری اصلاح شده، سرمایه داری با "چهره انسانی" یا یک سرمایه داری "دلسوز" در این مبارزه شرکت نمیکنند. برعکس هدف ما تحمیل بخش هرچه بیشتری از حقوق حقه مردم کارگر به نظام حاکم است. حقوق و خواست هایی را که بورژوازی با بقاء خویش ناسازگار می یابد و سرکوب میکند، طبقه کارگر همین امروز آماده است فورا به جامع ترین شکل متحقق کند.