اخیرا رضا مقدم به بهانه "جواب" به نوشته من با تیتر " جنبش کارگری صاحب شورای نگهبان شد"٬ باز هم به شیوه همیشگی علاوه بر توهین و اهانت شخصی٬ مشتی ادعای پوچ و اتهام را بروی کاغذ ریخته است. مقدم در این "نوشته" به زمین و زمان تاخته است٬ و دنیایی بحث به اصلاح سیاسی و بیربط به موضوع را از گارد آزادی٬ تا اشارات سر و ته بریده به مباحثات کورش مدرسی و تا جوابهای خود به جریانات دیگر و... را ردیف کرده است. و در حقیقت آنچه مورد بحث رضا مقدم نیست، اصل موضوع است. البته و نهایتا به همان پروژه اصلی خود رجوع کرده است. بار دیگر اتهام پلیسی دیگری، این بار نثار حزب حکمتیست کرده است.

از توهین های جناب مقدم به شخص خود و رفقایم در حزب حکمتیست٬ و از "مباحثات سیاسی" بی سر و ته ایشان نسبت به مواضع

سیاسی حزب حکمتیست، میگذرم. اولا این میدان من نیست و پیش کش آقای مقدم، و ثانیا توهین و اهانت شخصی آقای مقدم همراه مباحثات "سیاسی" بی ربط شان راه فرار آقای مقدم و خروج از موضوع اصلی را برای ایشان باز میگذارد.

اصل موضوع

بحث من در مورد رضا مقدم و جریانش اساسا به نقش مخرب آنها در جریان شرکت واحد و ماجرای اخراج اسالو٬ به اتهامات مالی و پلیسی این جمع به مخالفان سیاسی خود٬ به "لو" دادن آنها به پلیس، و به تلاش فرصت طلبانه آنها جهت ایجاد دشمنی٬ نفاق و کینه توزی در میان فعالین کارگری و... مربوط بود.
مشکل من با رضا مقدم مخالفت "سیاسی" آنها با حزب حکمتیست نیست. مشکل من نقد آنها به این یا آن بحث و این یا آن سیاست و عملکرد حزب حکمتیست نیست. حتی مشکل نفس برداشتن اسالو از مدیریت سندیکای شرکت واحد و دفاع آنها از این ماجرا نیست. اینها بیش از حد سیاسی اند و اختلاف بر سر اینها میتواند سیاسی و متمدنانه پیش برود٬ بدون اینکه فضای سیاسی و جدل و اختلاف سیاسی مسموم و پلیسی شود و مردم هم قضاوت خودشان را بکنند.
مشکل این است که رضا مقدم و جریانش در دل هر اختلافی، سیاسی یا شخصی، پای پلیس و شهربانی محل را به میدان میکشند و به آنها "راپرت" میدهند. فضایی آلوده میسازند و علاوه بر ترور شخصیت مخالفان خود٬ مثل دادگاه های رایج ایران مشتی پرونده برایت درست میکنند و خود هم شاکی و هم قاضی میشوند. اینها هیچکدام نه تحلیل است و نه اتهام٬ نه شایعه است و نه به سبک و سیاق آقای مقدم بحث آشپزخانه ای و محافل٬ بلکه پراتیک این جریان است.
آقای مقدم علیرغم اینکه چشم خود را میبندد و به زمین و زمان میتازد٬ از بیان اتهامات مالی٬ پلیسی و گرا دادن به مراکز امنیتی نه ابایی داشته است و نه دارد. من در نوشته قبلی خود همین ها را با اتکا به جملات خود آقای مقدم بیان کردم. آقای مقدم نمیتواند در هیچ بحثی با مخالف خود پای پلیس و شایعات پلیسی خود ساخته٬ و یا تکه پاره های اطلاعات پخش شده در زندان را علیه مخالف به عنوان "مدرک جرم" و "مستند" به میدان نکشد. بعلاوه اینها را به عنوان بحث "سیاسی" تحویل خواننده میدهد. به همین دلیل روشن٬ باید ظرفیت اینگونه اعمال آقای مقدم و گروه اتحاد سوسیالیستی آنها را شناخت، و شناساند تا بتوان از سمی و پلیسی شدن فضای سیاسی ممانعت کرد و در مقابل لطمات سنگین و ظرفیتهای متاسفانه پلیسی این جریان صف کارگر و کمونیست و آزادیخواه را واکسینه کرد.
مشکل آقای مقدم ندانستن نیست٬ عدم تشخیص تفاوت نقد سیاسی با کار پلیسی نیست٬ و عدم فهم عواقب جانی و امنیتی کارشان نیست. این جمع آگاهانه انتخاب کرده است.
آنها در هر جدلی با مخالف سیاسی خود٬ ابتدا تلاش میکنند به مخالف مشتی اتهام جنایی – مالی و جاسوسی و .. بزنند و او را ترور شخصیت کنند. به عنوان یک مرکز شایعه پراکنی تا حد کار پلیسی و امنیتی در این میدان پیش می روند. سرانجام در چنین فضای پر گرد و غبار و مسمومی خود در موقعیت مظلوم و طرف مقابل را یک شیطان معرفی میکنند. سرانجام با اتکا به مدارک ناموجود و یا ادعاهای مراکز پلیسی٬ به جنگ "دیو" خودساخته میروند و با "به به" و "چهه چهه"، از نظر خود موفق بیرون می آیند! و به خود مدال و مقام "نماینده طبقه کارگر" و جناح چپ و کمونیست آن میدهند.! انتهای این سناریوهای مافیایی، جریان آنها "قهرمان" و طرف مقابل آدم مشکوک٬ باند سیاه و غالبا حقوق بگیر اسرائیل و آمریکا میماند. واقعا برای حزب توده و مجاهد، در بازار کلاشی سیاسی آبرو خریده اند! اینجا به مواردی از اینگونه "فعالیت سیاسی" آقایان خواهم پرداخت.

"اتهامات" ما به آقای مقدم:

رضا مقدم مدعی شده اند که به ایشان اتهام زده شده است. اجازه بدهید به تعدادی از این "اتهامات" اشاره کنم تا خواننده خود قضاوت کند:

کادرهای اتحاد سوسیالیستی در جریان مباحثات بر سر سولیداریته سنتر٬ فعالین کارگری در ایران را تهدید کردند که اسامی آنهایی که در ایران و خارج کشور از "آمریکا پول گرفته اند" را فاش میکنند! حال تصور کنید که کارگر شرکت واحد باشید! تصور کنید جزو لیست متهمین دادگاه این گروه باشید! متوجه میشوید که چگونه با این شیوه هم زبانت را علیه گروه خودشان، بدلیل ترس از پرونده سازی و معرفی به عنوان "حقوق بگیر آمریکا" میبندند، و هم چگونه مبارزه شما علیه جمهوری اسلامی را، از ترس اخراج و دستگیری با اتکا به همین شایعات، مهار میکنند!
لطف بفرمائید به ما بگوئید که این روش در خدمت چه کسی و برای چه هدفی است؟ همین امروز و در همین دوره اخیر، اتهام پول گرفتن از آمریکا از جانب دادگاههای جمهوری اسلامی٬ روی پرونده تعدادی آدم حقیقی و حقوقی در زندان رفت. آیا این آدمها٬ رفقایشان٬ خانواده هایشان و مردم حق ندارند از رضا مقدم و ایراج آذرین سوال کنند که آیا تهدید خود را عملی کردند یا نه؟ کسانی که مایلند اسناد این پرونده سازی را ببینند میتوانند به نوشته محمد فتاحی تحت عنوان " به اتهامات پلیسی علیه فعالین کارگری پایان دهید! پاسخی به نهادهای ضد همبستگی با کارگران ایران" در لینک زیر مراجعه کنند:

http://azadi2011b.wordpress.com/2012/01/20/

رضا مقدم مکررا مدعی شده اند و یک آدم حقیقی و حقوقی را با اسم و رسم کارمند رسمی سولیداریته سنتر معرفی کرده است. رضا مقدم بدون ارائه هیچ مدرکی٬ بدون اثبات هیچ ادعایی٬ ایشان را کارمند آمریکا کرده است. میگوئی، جناب مقدم این کار زشت است! در این جامعه جرم است! نمیتوان یک آدم حقیقی و حقوقی را با هر درجه اختلاف سیاسی و شخصی، چنین ترور شخصیت کرد. نمیتوان علیه مردم شایعه پخش کرد و این پرونده سازی است! رضا مقدم در جواب علاوه بر فحاشی میگوید به او "اتهام" زده اند. با پوزش که ما واقعیت را برملا کردیم و مردم شما را تمام قد دیدند!

رضا مقدم گفته است:

"اسانلو باید توضیح بدهد که رابطه اش با مهدی کوهستانی چه است؟ رابطه اش با سولیداریته سنتر چه است و چرا در زمان ریاست ایشان یکی از کارمندان رسمی سولیداریته سنتر دارای مسئولیت و مقام شد در سندیکای واحد." باز ادامه میدهد: "اگر اسانلو در مقامی که فکر میکند باید باشد٬ باشد٬ شرط و شروط دارد٬ یک شفافیت مالی و سیاسی همه جانبه است. ....بعلاوه ما نمیتوانیم٬ جنبش کارگری نمیتواند معیارهای دوگانه داشته باشد٬ از مقامات جمهوری اسلامی بخواهد که فاسد نباشند٬ از مقامات جمهوری اسلامی بخواهد که شفافیتهای مالی و غیره داشته باشند و در عین حال خودش نداشته باشد". (به نقل از مصاحبه رضا مقدم در مورد شرایط بازگشت اسالو به جنبش کارگری)

رضا مقدم اگر نقدی به مواضع سیاسی اسالو دارد٬ همین را بگوید. آنچه ایشان بدون هیچ مدرکی گفته اند٬ یک پرونده بزرگ امنیتی است که از پول گرفتن از آمریکا تا فساد مالی و تا استخدام "کارمند سولیداریه سنتر" در شرکت واحد را شامل میشود. هزاران نفر از شریفترین انسانها با اتهامات بسیار سبک تر از اینها در سی سال گذشته در زندانهای جمهوری اسلامی اعدام شده اند٬ شکنجه و زندان شده اند. آیا صادر کردن این احکام بدون هیچ مدرکی٬ بدون هیچ دادگاهی و صادر شدن حکمی٬ بدون هیچ اثبات ادعایی٬ چیزی جز ترور شخصیت دیگران و پرونده امنیتی تشکیل دادن است؟ با این وصف رضا مقدم٬ در مقام "نماینده" خود گمارده جنبش کارگری ظاهر میشود و از اسالو میخواهد توضیح بدهد٬ به اعمال ساخته رضا مقدم اقرار کند تا بتوان در مورد "بازگشتش به جنبش کارگری" صحبت کرد!! انصافا کدام کارفرمای ضدکارگر میتواند جسارت کند با این گستاخی در برخورد به کارگر اخراج شده و برای بازگشت به کار او شرط و شروط بگذارد؟ مردم حق ندارند بگویند جناب مقدم جنبش کارگری نه به شورای نگهبان محتاج است و نه به مبصر و بازپرس؟ واقعا چه اسمی میتوان روی این کار گذاشت؟

رضا مقدم گفته است "در زمانی که اسالو رئیس هیئت مدیره بوده است اینها اتفاق افتاده و کارمند رسمی سولیداریته سنتر در شرکت واحد مسئولیت و مقام داشته است". و این اتهامات پلیسی را به نام "دفاع" از شرکت واحد و هیئت مدیره آن٬ منهای اسالو عرضه بازار کرده است. حق ندارم بگویم اولین خریدار این کالای بنجل مرکز اطلاعات جمهوری اسلامی است؟ علاوه بر ترور شخصیت اسالو٬ اولین قربانیان این پرونده کل سندیکای شرکت واحد و در راس آن همه اعضای هیئت مدیره آن است؟ رضا مقدم علنا بر پول گرفتن شرکت واحد از آمریکا٬ صاحب مقام کردن کارمند رسمی آنها در شرکت واحد٬ شهادت داده است. آیا وجداناً کار پلیسی از این روشنتر ممکن است؟ جمهوری اسلامی در زندان و به کمک شکنجه گران کار کشته و آدم کش هزار بار تلاش کرده است٬ فعالین سیاسی٬ کارگری٬ زن و جوان معترض را وادار کند چنین اتهاماتی را قبول کنند. حق ندارم بگویم آقای مقدم این کار پلیسی٬ از نظر جامعه عملی مذموم و این دوستی با سندیکای شرکت واحد جز ریاکاری و دروغ و دشمنی چیزی نیست؟ آیا در دادگاه گروه ایشان مخالفین سیاسی آنها به اندازه مجرمین جنایی در جوامع بورژوایی٬ حق و حقوق دارند؟

پروند مالی و رابطه با اسرائیل و آمریکا!

یکی از جرایم سنگین اسالو در دادگاه گروه ایرج آذرین و رضا مقدم و همچنین تعدادی از فعالین کارگری که میخواستند اسامی آنها را معرفی کنند٬ پول گرفتن از آمریکا بود. پیشترهمین آقایان اتهام پول گرفتن از اسرائیل را به ما نسبت دادند. در آن زمان بر فضای ضد یهودی گری که توسط جمهوری اسلامی اشاعه داده میشد٬ سرمایه گذاری کرده بودند. توجه داشته باشید که معرفی حزب ما با ادعای این آقایان به عنوان "حقوق بگیر اسرائیل" برای هر انسانی که به جرم رابطه با حزب ما دستگیر میشد٬ چه عواقبی میداشت؟ هر کس به ما می پیوست با چنین پرونده ای معلوم بود سر از کجا در می آورد. آن زمان در حزب کمونیست کارگری در جواب چنین اتهاماتی این اقدام شنیع را محکوم کردیم و اطلاعیه ای زیر عنوان "در پاسخ پیمان نعمتی، ایرج آذرین و رضا مقدم" منتشر کردیم که لینک آن ضمیمه است و علاقمندان میتوانند به آن مراجعه کنند. (http://hekmat.public-archive.net/fa/3919fa.html )

اتهام پول گرفتن حزب ما از اسرائیل در دوره حزب حکمتیست نیز از جانب این جمع چند بار بیان شد. اخیرا نیز آقای مقدم در به اصلاح جوابش به نوشته من٬ ما را "افشا" کرده است که مشکلی در گرفتن پول از آمریکا نداریم. نوشته است: "شاید هم لیدر مدرسی ادعا دارد که آمریکا پولش خوب است و راه حلش بد است.
اجازه بدهید گوشه ای از بحث کورش مدرسی که مورد اشاره رضا مقدم است را جهت اطلاع دقیق خوانندگان و اینکه ماجرا از چه قرار بوده است را مستقیم اینجا بیاورم. کورش مدرسی در بخشی از صحبت خود زیر عنوان "تولد نئوتوده ایسم در سیاست ایران٬ کمونیستها در دادگاه لیبرالیسم چپ" میگوید:

"در شماره اخیر نشریه "بارو"، که به سردبیری ایرج آذرین منتشر میشود، در مقاله "علمیِ" دیگری ایشان یک بار دیگر ما را متهم به وابستگی به اسرائیل و آمریکا کرده اند. ادعا کرده اند که ما میخواهیم با دلار و شِـِکل (واحد پول اسرائیل) انقلاب کنیم! این در حالی است که ما شاید تنها حزب مهم اپوزیسیون هستیم که از هیچ دولتی کمک نمیگیریم. البته اگر کسی به ما کمک بیقید و شرط میکرد قبول میکردیم ولی این کار را نمیکنند. اما در پس این دروغ یک حقیقت دیگر نهفته است. حقیقتی در مورد خود جریان آذرین- مقدم.

ببینید، واقعیت این است که اینها با دلار، دینار یا هر واحد پول دیگری مشکلی ندارند. مشکل‌شان با شِکِل اسرائیل است. این ها میدانند مثلا آمریکا مستقیما از نظر مالی به کومه‌له کمک میکند. ابراهیم علیزاده در یکی از سخنرانی های خود همین را تایید میکند. تا آنجا که به ما مربوط است، در این که کومه‌له از آمریکا کمک مالی بگیرد ایراد فی نفسه‌ای نمی بینیم. اگر کسی ایرادی میبیند باید این ایراد را در سیاست کومه‌له در قبال آمریکا، انعطاف یا سازش با آمریکا و سیاست های آن در منطقه یا جهان را نشان دهد. اگر چنین سازشی نیست نفس قبول کمک مالی آمریکا ایرادی ندارد. این موضع سر راست ما بوده و هست"

آنچه کورش مدرسی گفته است چه دوره حزب کمونیست ایران٬ چه در حزب کمونیست کارگری ایران دوره منصور حکمت و چه در حزب حکمتیست سیاست رسمی ما بوده و هست. ما هنوز این سیاست را داریم و در همین چهارچوب در حزب کمونیست ایران هم از دولت عراق پول و امکانات گرفته ایم. هیچوقت هم این را مخفی نکرده ایم و هیچ وقت هم از اصول و پرنسیبهای خود کوتاه نیامده ایم. تا هم اکنون هم اگر ایرادی به کسی گرفته ایم نه از سر نفس پول گرفتن٬ بلکه و به قول کورش مدرسی ایراد را در سیاست دیگران یافته ایم. اما تا جائی که به ایرج آذرین و رضا مقدم برگردد٬ تردید دارم خودشان مشکلی با گرفتن پول از آمریکا داشته باشند. مسئله اسرائیل و ادعای اینکه ما از اسرائیل "پول" میگیریم متفاوت است که اشاره رفت. اما بی پرنسیبی این جماعت در این زمینه٬ نان به نرخ روز خوردن و نسبیت سیاسی آنها و حسابهای معامله گرانه بر اساس سود و زیان محفل خود سر به آسمان زده است. اجازه بدهید در این زمینه چند نکته را اشاره کنم. همچنانکه گفتم ما و آقای مقدم و آذرین در حزب کمونیست ایران سالها از دولت عراق پول گرفتیم. سیاست ما روشن بود اینکه در قبال این کمک های مالی ما سرسوزنی از نظر سیاسی به دولت عراق آوانس نمیدهیم و ندادیم. آن زمان آقایان ایرج آذرین و رضا مقدم دست بر قضا عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران بودند. این تمام امکانات زیستی و...این آقایان بخش اعظمش از این پول تامین میشد٬ بعلاوه با همین پول پاسپورت و امکانات سفرشان به خارج کشور نیز تامین شد. از این پول در خود اروپا کمک هزینه زندگیشان و کار و فعالتشان تامین شد. لابد از نظر آقای مقدم دولت بعث عراق هم پولش خوب بوده است و هم راه حلش. این تناقض را خود آقای مقدم باید حل کنند. بعلاوه بعد از جدایی ما از حزب کمونیست ایران٬ بعد از رفتن ایرج آذرین و رضا مقدم از حزب کمونیست کارگری٬ آقایان سالها با حزب کمونیست ایران رابطه نزدیک داشتند. جلسات مشترک و همکاری و... داشتند. آن زمان نیز کومه له از دولتها پول میگرفت که کورش مدرسی هم اشاره کرده است٬ و تا هم اکنون هم ادامه دارد و هیچوقت هم انکار نکرده اند. چرا ایرج آذرین و رضا مقدم نسبت به پول گرفتن کومه له اعتراض و انتقادی فعلا ندارند؟. آیا پول امریکا یا دولت عراق یا جلال طالبانی و مسعود بارزانی خوب است و تنها مال اسرائیل کثیف است؟ آقای مقدم فراموش کرده اند که بخشی از هزینه تبلیغات گروهشان از تلویزیون کومه له با همان پول و امکانات تامین میشد. ضمنا زمانی که سایت "تریبون مارکسیسی" آقایان آذرین و مقدم علیه دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب٬ علیه "جناح چپ جنبش دانشجویی" راه افتاد٬ باز سرور آن بر روی سایت کومه له بود و هزینه آن از همان پولها تامین میشد.
حال سوال این بود و هست که اولا چرا خود شما حساب پس نمیدهید؟ چرا بابت پول گرفتنهای فوق از "جنبش کارگری" اخراج نمیشوید؟ آنچه بر دیگران حرام است و حکم منکرات میگیرد٬ چرا برای شما حلال و موجه است؟ به فرض درستی ادعای رضا مقدم در بی مشکلی اسالو در گرفتن پول از آمریکا برای جنبش کارگری٬ چرا اسالو باید حساب پس بدهد٬ از جنبش کارگری "خارج" شود٬ "فاسد" و .... قلمداد شود و آقای مقدم "مبصر" و "شورای نگهبان" جنبش کارگری بماند
آقای مقدم میگویند جنبش کارگری نباید دو معیاره باشد!! آفرین و حق با آقای مقدم است٬ پس چرا این یک معیاره بودن شامل حال جمع شما نمیشود؟ چرا شامل حال کومه له نمیشود؟ آیا این جز بی پرنسیبی٬ حساب و کتاب حقیرانه فرقه های بی ریشه و غیر اجتماعی که مسئول عمل و حرف خود نیستند و کلاهبرداری سیاسی اسمی دارد؟ واقعیت این است که سالها با کومه له هم به امید این نشسته بودند که از نظر سیاسی آنها را به خود نزدیک کند٬ امیدوار بودند که سیاست خود را و اعمال مشابه کار چندین ساله شان را هم در کومه له جاری کنند. سکوت تا کنونی در برابر کومه له بدلیل امیدهای فرصت طلبانه و کاسبکارانه آنها بود. در مورد خودشان که این آقای مقدم است باید جواب بدهد.

دشمنان شرکت واحد و جنبش کارگری

برخورد رضا مقدم به جریانات و کسانی که در ماجرای شرکت واحد٬ به موضع هیئت مدیره و اطلاعیه آنها نقد داشتند٬ دریچه بسیار دیدنی در شناخت از خود آنها است. فحاشی های اینها به منتقدین اطلاعیه شرکت واحد یک نمونه تیپیک از سنت سیاسی عمیقا شرقی٬ اسلامی٬ حاشیه ای و بشدت فرقه ای بود. تلاش برای دشمن تراشی برای شرکت واحد٬ تلاش برای سرایت کینه توزی و فضای دشمنی و نفرت و تلاش برای نشان دادن چهره پلید از همه آنها یک وجه جدی از کار رضا مقدم بود. رضا مقدم در مصاحبه قبلی خود زیر عنوان "شرایط بازگشت اسانلو"٬ منتقدین اطلاعیه هیئت مدیره شرکت واحد را باند سیاهی مینامد. و در همه بحثهای خود این صف را بدلیل نقد از کار خود آقای مقدم دشمنان شرکت واحد و جنبش کارگری مینامد. رضا مقدم و جریانش تلاش میکند با ایجاد دشمنی و تبدیل نقد دیگران به دشمنی چرکین و فضای کینه و نفرت نزد شرکت واحد٬ خود و جریانش را دوست قلمداد کند. تلاش میکند بر فضای عقب مانده و فرهنگ عمیقا اسلامی هم دامن بزند و هم سرمایه گذاری کند٬ تا نزد کارگر شرکت واحد به عنوان دوست و نزدیک و... مورد قبول واقع شود. این جریان در حقیقت سیاستش تفرقه راه بینداز و حکومت کن است. این هم بخشی از نقش مخرب و در حقیقت توطئه گرانه جمع آنها است. تاثیرات اینگونه رفتار و سنت طبیعتا دوامی ندارد. با خراب کردن دیگران٬ با توهین و اهانت به آنها٬ با اشاعه نفرت و فرهنگ دشمنی کور٬ نمیتوان نه نیرو شد و نه نیرو جمع کرد. این هم بخشی از پراتیک و کار "سیاسی" آقای مقدم و ایرج آذرین است. همزمان در این میدان هم نقش کدخدایی را برای خود میگذارند و همچنانکه شرایط باز گشت برای اسالو به نام و از زبان جنبش کارگری گذاشته است٬ برای دیگران هم صلاحیت و عدم صلاحیت تعین میکند. سنت توطئه را جایگزین کردن به جای کار سیاسی که ظاهرا و به هر دلیل برای رضا مقدم و جریانش خیلی هوشیارانه به نظر میرسد٬ برای هر انسان سطح متوسطی در آن جامعه٬ تنها و تنها معرف عمق سنت اسلامی و فرقه ای در میان جریان آنها است.

رضا مقدم سخنانش را گفته است

آقای مقدم قول داده اند ناگفته های خود در مورد دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب را بگویند. اینکه چه پرونده دیگری قرار است توسط این جناب عرضه شود را باید دید. اما دروغگوی فراموشکار ما دستش رو شده است. حکم خود را داده است و حرف خود را زده است. آقای مقدم در صفوف رهبری حزب حکمتیست و کمیته داخل آن "نفوذی جمهوری اسلامی" یافته است! آقای مقدم چندین بار و به نام اینکه دانشجویان گفتند حکم خود را تکرار میکند و سرانجام میگوید:

" بعلاوه موضوع وجود نفوذی رژیم اسلامی در رهبری حزب حکمتیست از محدوده دانشجویان خارج و در میان فعالین اپوزیسیون چنان گسترده بود که حزب حکمتیست ناچار شد دو اطلاعیه علنی بدهد."

من در نوشته قبلی خود " جنبش کارگری صاحب"شورای نگهبان شد"٬ از جمله در مورد نقش شریف آقایان و تائید پرونده سازیهای مرکز اطلاعات و شکنجه گران علیه دانشجویان زندانی از جانب اینها را توضیح داده ام. زمانی که بیش از ٥٠ نفر از دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب زیر شکنجه بودند و وزارت اطلاعات و حقوق بگیران و مامورین و بازجویانشان در میان دستگیر شدگان دنبال کشف حکمتیستها بودند٬ آقایان محترم در محفل آذرین- مقدم هم به کمک این وزارتخانه شتافتند و نه تنها بر حکمتیست بودن دانشجویان مهر تائید گذاشتند٬ بعلاوه گارد آزادی بودن و اسلحه داشتن آنها را نیز شهادت دادند. اکنون و با گذشت چند سال از این ماجرا رضا مقدم نه تنها از تکرار آن اتهامات ابایی ندارد٬ بلکه بار دیگر در سایت وزارت اطلاعات(داب تهران) دست برده و در میان ما مامور جمهوری اسلامی کشف کرده اند.
واقعیت این است که در آن دوره مرکز اطلاعات تمام تلاش خود را برای سرکوب آن جنبش کرد. تمام شگردها و تجربیات سه دهه سرکوب و بازجویی و کسب اطلاعات از زندانی و پرونده سازی را بکار برد. تلاش کرد جوانان کمونیست را با یک برنامه همه جانبه و کار شده نه تنها نسبت به رهبری حزب حکمتیست و داشتن نفوذی در میان ما٬ بلکه نسبت به هم و داشتن نفوذی در میان آنها بی اعتماد کند. تلاش کرد احساس دوستی و رفاقت را به احساس کینه و نفرت و به لودادن همدیگر تبدیل کند. کاری که نتیجه و تجربه کشتار دهها هزار زندانی سیاسی به آنها داده بود. همزمان و با اطلاعات پراکنده ای که از ما و رفقای دستگیر شده ما و کنترل چتها و ایمیل ها و غیره کسب کرده بود٬ فضای بی اعتمادی را بوجود آورد. اما و در این میان جناب مقدم و گروهش معلوم نیست میان ما و دستگیر شدگان و هزاران انسانی که نگران وضع آنان بودند٬ چرا در کنار بازجویان ایستاده است. معلوم نیست چرا آقای مقدم به جای محکوم کردن جمهوری اسلامی و شکجه گران در میان رهبری حزب حکمتیست جاسوس کشف میکند! و آنرا به نام حرف دانشجویان بیان میکند. با هر نقدی درست یا نادرست مخالفان ما به این حزب و سیاست آن داشته باشند٬ دنبال خرده اطلاعات گشتن و تکرار ادعاهای قاتلین و بازجویان و شکنجه گران همان دانشجویان چپ٬ باور کنید شغل شریفی نیست. در ضمن طی چه پروسه ای و طی کدام انتخابات معلوم شد که آقای مقدم علاوه بر کلید داری جنبش کارگری، سخنگو و نماینده دانشجویان هم شده اند!
اما سوال این است که آقای مقدم چرا امروز به فکر این "افشاگری" از ما افتاده است؟ ادعای آقای مقدم جدید نیست. قبلا همین ادعا را وزارت اطلاعات کرده بود. گروه آقای مقدم هم برای پیشبرد امورات شریف خود همان زمان از هر کمکی به آن وزاتخانه و سایت داب تهران و با اتکا به اطلاعات همان مرکز کار خود را کرده بود. اما آن زمان در سایت "تریبون مارکسیستی" و در نوشته بی امضا و امروز با نام و نشان وارد میدان شده است. آن زمان آقایان فضا را مناسب نمیدیدند و شبنامه و شایعه پخش میکردند٬ و امروز صاحبان شبنامه با اسم و رسم جلو صحنه آمده اند.
دادستان ما، رضا مقدم، جز شایعات داب تهران و اطلاعات بازجویان مدرکی ندارد. اما برای مسموم کردن فضا به یک تردستی ابلهانه متوسل شده است. فرموده اند همه میدانند و ضمنا محمود قزوینی هم از این ماجرا اطلاعات کامل دارد. خاصیت آوردن اسم محمود قزوینی تنها و تنها گمراه کردن خواننده برای نشان دان حقانیت کار پلیسی و پاپوش دوزی امنیتی برای رهبری حزب ما توسط قلم زنی است که امروز آفتابی شده است. اینگونه جادوگری آقای مقدم که بسیار به نظرش آب بندی شده و بدون سوراخ است٬ علاوه بر ظرفیت جعل و کلاهبرادری و... او٬ عمق سطحی گری مدعی را نشان میدهد. با چهار کلمه پوچ و بودار و یک فوت کردن٬ دنیا را کور و کر کرده و ادعای خود را چسباند است! آقای مقدم وجدان و شرافت به کنار٬ مردم شعور دارند!
تاریخ کمونیست ها٬ تاریخ جنبش اعتراضی طبقه کارگر به سرمایه و تاریخ تمام جنبشهای مترقی و انسانی٬ مملو از پاپوشدوزی و پرونده سازی برای بهترین و خوشنامترین فعالان آن بوده است. پخش شایعه جاسوس بودن و همکار دولتها بودن در مورد کمونیستها و فعالین کارگری، به قدمت خود جامعه سرمایه داری است. آنچه جای تاسف است ایرج آذرین و رضا مقدم با اطلاع از این و بسیار آگاهانه و به نام چپ٬ بخشی از خدمات فوق را تامین میکنند. در جواب ایشان تکه ای از قطعنامه حزب سوسیال دمکرات روسیه به تاریخ ٦ ژوئیه ١٩١٧ در مورد ادعا و پخش شایعه مبنی بر جاسوس بودن لنین و گرفتن پول از آلمان را می آورم:

"اتهام شگرفی بر رفيق لنين وارد آمده است - که او برای فعاليت‌های تبليغاتی‌اش از منابع آلمانی پول دريافت می‌کرده و هنوز هم می‌کند. روزنامه‌ها هم اکنون به تبليغ اين تهمت عظيم دامن می‌زنند. اعلاميه‌های مخفی اکنون به چاپ نظر نماينده سابق آلکسينسکی (Aleksinsky) [نماينده سوسيال دموکرات در دومای دوم] پرداخته‌اند [آلکسينسکی گفته بود که بنا بر اعتراف يک مأمور آلمانی لنين هم جاسوس بوده است].

درخواست‌هايی برای کشتار بلشويک‌ها به گوش می‌رسد. فهرست اسامی اشخاصی که بايد اعدام شوند هم اکنون در دست سربازان فريب خورده است.
هدف روشن است: ضد انقلاب می‌خواهد که با کاشتن تخم بدبينی در دل توده‌ها و با تحريک آنان عليه محبوب‌ترين رهبرانشان - اين مبارزان صديق انقلاب - انقلاب را به ساده‌ترين نحوی گردن زند.
ما به اين وسيله اعلام می‌کنيم که هر چيزی که در باره وابستگی پولی و يا ساير وابستگی‌ها بين رفيق لنين و طبقات حاکم آلمان گفته می‌شود دروغ و تهمت است.
آلکسينسکی، مبتکر اين ماجرا، مفتری بدنامی است که يک سلسله از افراد را به قبول رشوه از آلمانی‌ها متهم کرده است. او هم اکنون به خاطر اعمال بی‌شرمانه‌اش توسط اتحاديه‌های روزنامه‌نگاران روسيه، انگليس، ايتاليا و روزنامه‌نگاران بی‌طرف در فرانسه محکوم شده، به علت اين تهمت‌های کينه‌توزانه از همه سازمان‌های دموکراتيک در پاريس اخراج شده، و از شورای نمايندگان کارگران و سربازان پتروگراد طرد شده است.
ما از حکومت موقت و کميته اجرايی مرکزی شورای نمايندگان کارگران و سربازان می‌خواهيم که فوراً و علناً در مورد همه مسايل پشت پرده اين توطئه رذيلانه که توسط دژخيمان و مفتريان مزدور عليه شرف و حيات رهبران طبقه کارگر طرح شده است، تحقيق کنند.
همه جوانب اين واقعه بايد روشن شود. و اين تحقيق همه مردم را متقاعد خواهد ساخت که کوچکترين خدشه‌ای بر شرافت انقلابی رفيق لنين وارد نيست.
مفتریان و شایعه پردازن باید محاکمه شوند!دژخیمان و مزدوران باید به بند افکنده شوند!"

ترجمه: قطعنامه‌ها و تصميمات حزب کارگر سوسيال دموکرات روسيه ١٩١٧-١٨٩٨، انتشارات سازمان چريک‌های فدائی خلق ايران، دی ١٣٦٣، بريتانيا.

بازنويس: روبرت هاکوپيان، خرداد ١٣٨٣

در خاتمه و به عنوان نقطه پایانی لازم است بگویم که کل حقایق چندین ساله در مورد جریان آقایان آذرین و مقدم که تنها گوشه هایی از آن را اشاره کردم٬ نشان میدهد که این جمع جریانی ناسالم، غیرمسئول و غیر قابل اعتماد اند. سیاست آنها و بر خورد به افراد٬ سازمانها و تشکلات کارگری و... نه تنها سر سوزنی نفعی برای طبقه کارگر و جنبش کمونیستی ندارد، که تماما سیستماتیک مخرب است. متاسفانه داستان تلخ زندگی سیاسی این دوره آنها چیزی جز فرصت طلبی و تلاش برای ایجاد نفاق و دشمنی کور در میان فعالین کارگری بر اساس حسابهای کاسبکارانه محفلشان نبوده است. بی ریشه ای آنها٬ فرقه ای بودن و بی پرنسیبی آنها عیانتر از آن است که توضیح بخواهد. همچون همه فرقه های حاشیه ای، هیچ و مطلقا هیچ مسئولیت و پاسخگویی به جامعه نمیپذیرند! بابت ادعا و اتهامات و پاپوش دوزی ها و خوش خدمتی هایشان به انواع و اقسام پلیس های سیاسی، نه مالیاتی میدهند و نه به کسی جوابگو هستند. حاضرند جان و زندگی و امنیت آدمهای زنده را، حتی کسانی که در زندانهای اوین و قزل حصار و.. گرفتارند را، نیز فدای منافع حقیر محفل خود کنند.
این جمع، عنصر ناسالمی در سیاست ایران است! علیرغم بندبازی های آقای مقدم برای فرار از حقایق، از اعمالشان عکس میگیریم! آنها را به گردنشان آویزان میکنیم! تا هرگز نتوانند باز رنگ عوض کنند! همه جا، اعمالشان را افشا میکنیم و به همگان، بخصوص فعالین کارگری، معرفی میکنیم. پرووکاتورهای سیاسی در میان کمونیست ها و در میان طبقه کارگر، را باید افشا و منزوی کرد. خشم و غضب آقای مقدم از ما، از حزب حکمتیست، به این دلیل است. خوشبختانه این جمع وزنی و تاثیری ندارند٬ اما سکوت در مقابل تلاش روزمره آنها برای پلیسی کردن فضای سیاسی٬ اشتباه فاحشی است. ترد و ایزوله کردن هر تک فردی که به چنین اعمالی دست میزند٬ وظیفه هر فعال سیاسی باپرنسیبی است و دفاع از فضای سالم سیاسی٬ و پاک نگهداشتن آن است.
خالد حاج محمدی
دوم جون ٢٠١٣