چاپ

سخنرانی ١٩ آبان (١٠ نوامبر) حسن روحانی در یزد و تلاش بی ثمر او برای کسب اعتبار نداشته، با پرچم "مبارزه با فساد"، در میان حکام، دسته و جناحهای آن بحث برانگیز شد وعکس العمل های زیادی را بر انگیخت.

روحانی در این سخنرانی تلویحا قوه قضائیه را به باد انتقاد گرفته است. او از رسیدگی نکردن قوه قضائیه به "فساد دانه درشتها" انتقاد کرده است. روحانی اشاره کرده است که: وقتی قوه قضائیه ایران "با فسادهای میلیونی و میلیاردی برخورد می‌کند" در خصوص "فسادهای میلیارد دلاری هم توضیح دهد". او در عکس العمل به اقدامات قوه قضائیه در این دوره و پرچم " مبارزه" رئیسی با فساد و ادعاهای او گفته است: "با بردن چند نفر به دادگاه در خصوص مبارزه با فساد، سر مردم کلاه نمی‌رود و مردم باید بدانند پول‌های بزرگی که از جیب بیت‌المال رفته به چه سرنوشتی دچار شده است."

سخنان روحانی هر چند هیچ نکته ای جدید در مورد ماهیت جمهوری اسلامی و سران آن و از جمله قوه قضائیه و رئیسی نمیگوید، اما چنین اعترافاتی از زبان رئیس دولت و یکی از مهره های اصلی حاکمیت در چهل سال گذشته، بیان دوره ای جدید از تقابل طبقه کارگر و صف استثمار شدگان با بورژوازی ایران و نمایندگان آن از جمله شخص روحانی در حاکمیت است. سخنان روحانی و تلاش او برای آبرو خریدن برای خود و دولتش، در همان گرد همایی از جانب حضار با شعارهای آنها علیه بیکاری، گرانی، فساد و فقر، جواب گرفت و رئیس جمهور مملکت جز اعتراف به دزی و فساد حاکمیت، چیزی به چنگ نیاورد.

بی تردید یکی از اهداف روحانی در این سخنرانی، سرمایه گذاری روی نفرت عمومی از فساد و قوه قضائیه، در دوره نزدیک شدن به انتخابات است. مبارزه با فساد و تلاش برای فاصله گرفتن از "مفسدین اقتصادی" در حاکمیت، تلاش برای فاصله گرفتن از قوه قضائیه و مستبدین و چهره لیبرال گرفتن و سنگ دلسوزاندن برای دهها میلیون کارگر، زن معترض و نسل جوان و مردم معترض، کارت ورود به کارزار انتخابات و تنها ابزار باقیمانده برای فریب است. روحانی با علم به اعتراض میلیونی به فقر و فلاکت، این راه را انتخاب و پرچم "مبارزه" با فساد و قوه قضائیه را برداشته است. مشکل روحانی اینجا است که این کارت سوخته است و سران جمهوری اسلامی از شخص روحانی تا بقیه چنان بی آبرو و مورد نفرت اند، که هیچ دادرسی و از جمله ادعای مبارزه با فساد و فاصله گرفتن از جلاد، به داد او نمیرسد. جناب روحانی روی اسب بازنده شرط بندی میکند. کسانی که هم فاسدند و هم شریک جلاد، کسانی که چهل سال است نه تنها عاملین دزدی و چپاول، که در تلاش استثمار و بردگی و حفظ این سیستم اند، که در همه توحش و جنایات آن نیز شریکند، نمیتوانند با پرچم مبارزه با فساد و مخفی شدن پشت نفرت مردم از رئیس جنایتکار قوه قضائیه، خود را از خشم طبقه کارگر و مردم محروم برحذر دارند.

این تنها روحانی نیست که به عنوان رئیس دولت لب به اعتراف گشوده است. این دوره ما شاهد اعترافات بالاترین مقامات جمهوری اسلامی به دزدی، فساد، چپاول، پرونده سازی و فساد سیاسی بوده ایم. کسی سخنان احمدی نژاد رئیس پیشین دولت را در این خصوص فراموش نکرده است. جنگ و جدال دیروز صادق لاریجای با محمد یزدی و افشای گوشه هایی کوچک از دزدی های کلان و چپاول، علیه همدیگر و تهدید به افشا گری های همه جانبه و دزدی های کلان در بالای جمهوری اسلامی، پای شخص اول این مملکت را به میدان آورد تا همه را متوجه وخامت اوضاع کند و آنها را به سکوت دعوت کند. خامنه ای که خطر را نزدیک دید به این دو یار دیرین خود و نظام اعلام کرد: "بر سر يكديگر كمتر فرياد بكشيد. دشمن اصلی را با دوستانی که با آنها اختلاف نظر داریم اشتباه نگیریم."

اما اعترافات روحانی و بقیه ، بیان یک حقیقت اساسی تر است و آن اینکه، جامعه در ابعاد وسیع و به اشکال مختلف به کل سیستم، به استثمار و بردگی، به فساد سیاسی و اقتصادی، به زندان و قوانین حاکمان و همه پایه های اساسی نظام نه گفته است. صدای این نه گفتن و نفرت عمیق طبقه کارگر و اقشار پایین جامعه، به گوش همه رسیده است. همه خطر عروج طبقه کارگر و صف محرومین را با گوشت و استخوان حس کرده است.

مشکل حاکمیت این است که مستقل از اینکه هیچ گروه و جریان و جناحی راه حل و جوابی برای معضلات اصلی جامعه از فقر تا گرانی، بیکاری، استبداد و... ندارند، بعلاوه جامعه به همه آنها نه میگوید و هر روز قوی تر و مصمم تر برای پایان دادن به عمر کل این سیستم پا پیش میگذارد. نگرانی رژیم و کل بورژوازی، خطر اتحاد وسیع در جامعه حول عدالتخواهی کارگری است. نگرانی بورژوازی ایران و همه سخنگویان و متفکرین اصلی آن، خطر عروج کارگر متحد و آگاهی است که زمزمه های اتحاد او حول مهمترین مطالبات سیاسی و اقتصادی آن از مراکز صنعتی جوانه داده است و جامعه او را دیده است.

بی تردید روحانی و همه سران حاکمیت به این حقایق آگاهند. آنها همراه همه متفکرین بورژوا در تلاشند به هر قیمت و با استفاده از هر امکانی سر طبقه کارگر کلاه بگذارند، دست روی معضلات او بگذارند، از فقر و تهدیدستی، از بی عدالتی و... بگویند تا بتوانند سر کارگر را زیر گیوتین ببرند. اما دوره این بازی ها گذشته است.

جامعه ایران وارد دوره ای تازه از حیات سیاسی خود شده است. دوره ای که هر روز اتحاد و همبستگی طبقه کارگر ابعاد بیشتری پیدا میکند. دوره ای که کارگران در مراکز صنعتی با صدای بلند علیه استثمار و کل سیستم و با افق و آلترناتیو خود پا پیش میگذارد. از تجارب تا کنونی و از همه جدالهای تا امرزو خود با بورژوازی ، درس گرفته است، صفوف خود را متحد میکند و نیروی طبقه خود را آماده جدال نهایی میکند.

بعلاوه امروز بر خلاف ده سال قبل، در تمام دنیا و از جمله در خاورمیانه شاهد عروج جنبشهای انقلابی و اعتراضی هستیم. امروز اعتراض به فقر، بی عدالتی، بی امکاناتی و به جنایت و توحش بورژوازی و دول نماینده اش، بسیاری از کشورهای جهان را در برگرفته است. امروز در عراق، لبنان، شیلی، الجزیره و... شاهد اعتراضات میلیونی مردم محروم به حکام جنایتکار، به تقسیم بندی های قومی و مذهبی و به استبداد و بردگی هستیم. جناب روحانی و حکومتش در بخشی از این کشورها همراه با حاکمان فاسد به مصاف طلبیده شده اند.

آقای روحانی دیر چرتش پاره شده است. انتخابات شان برای اکثریت بزرگی از مردم ایران، دیگر جایگاهی ندارد. مردم ایران و در راس آن طبقه کارگر انتخاب خود را کرده است. طبقه کارگر ایران و مردم آزادیخواه خواهان پایان بردگی، خواهان جامعه ای مرفه، آزاد و امن است. رفتن جمهوری اسلامی اولین قدم در این راه است و امروز چگونگی رفتن اینها و حاکمیت سیاه شان، امر روی میز جامعه است.

 

١٤ نوامبر ٢٠١٩